آیا انقلاب ایران هم به دیکتاتوری ختم می گردد؟

همان طور که ملاحظه شد سرنوشت هر دو انقلاب فرانسه و روسیه بعد از گذشت یک دهه ی پرتلاطم و پرماجرا و مصیبت برای ملت هایشان به دست دیکتاتورهایی افتاد که برای ارضای جاه طلبی های شخصی خود هر چه خواستند انجام دادند و هر صدای مخالفی را هم در گلو خفه کردند. ناپلئون با پرداخت هزینه ی گزافی از جان و مال ملت فرانسه به جهان گشایی پرداخت و آن قدر پیش رفت که سایر کشورها – که موجودیت خود را در خطر می دیدند – ناچار شدند متحد شوند و مبارزه ای را علیه ناپلئون شروع کنند؛ مبارزه ای که نهایتاً به شکست و تبعید وی به جزیره ی «سنت هلن» منجر شد. استالین نیز با صنعتی کردن و مدرنیزه کردن اجباری شوروی باز هم به بهای وارد کردن فشار بر بسیاری از ملت های تحت سلطه ی روسیه ی، راهی را طی کرد که خود تبدیل به یک کشور استعمارگر و ضد مردمی شد و بر خلاف وعده های خود در تئوری های ارایه شده، در جرگه ی مستکبران و استثمارگران قرار گرفت و در فرصتی که در طول جنگ جهانی دوم پیدا کرد، به بهانه ی کسب حوزه ی امنیتی وحاکمیت، قدرت و نفوذ خودرا برکشورهای اروپای شرقی تحکیم وتثبیت بخشید.
در دوران دیکتاتوری بناپارت و استالین پوسته ی انقلاب حفظ شد، در حالی که محتوای انقلاب کنترل شده و اسب سرکش انقلاب رام شده بود. صدور انقلاب در تئوری مفهوم خود را از دست داده بود، ولی در عین حال هر دو دیکتاتوری با دست آویز کردن انقلاب به آن به گسترش حوزه ی نفوذ خود پرداخته و کشورهای اقماری در حوالی سرزمین خود به وجود آوردند و این چیزی بود که بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز در جهان اسلام اتفاق افتاد. در دوران خلافت اموی و عباسی در عین انحراف از اصول و آرمان های اسلامی و بازگشت به نظام های سلطنتی به جهان گشایی با نام صدور اسلام ادامه دادند.
البته این سؤال مطرح است که آیا این نتیجه ی محتوم همه ی انقلاب هاست یا عمل کرد انقلابیون، آن ها را به این وضعیت رسانید.
با بررسی دوران ده ساله ی بعد از انقلاب و اختلافات و دو دستگی های موجود گروهی و فردی میان رهبران انقلاب در فرانسه و روسیه، به نظر می رسید که دو راه بیشتر برای جامعه ی انقلابی وجود نداشت: یا با ادامه ی هرج و مرج اضمحلال قطعی نظام جامعه را بپذیرد یا این که به ظهور دیکتاتوری فردی با همه ی آثار و عواقب و عوارض آن جلوگیری از فروپاشی و انحلال جامعه تن در داده و رضایت دهد که مسلماً انتخاب راه دوم انتخاب اصلح و دفع افسد به فاسد بوده است. اصولاً در آغاز هر انقلابی، انقلابیون و رهبران انقلابی به طرف ایده آلها هجوم می آورند. سعی می شود هر چیزی که از آثار گذشته است،نابود شود و هر چیزی بر اساس معیارها و ارزش های جدید بنا گردد. ولی طول نمی کشد که انقلابیون و رهبران انقلابی با واقعیات جامعه به ویژه با موانع سخت مواجه می شوند. بی نظمی، هرج و مرج، جنگ داخلی و خارجی به عنوان خطرات جدی و اساسی انقلاب را تهدید می کنند. انقلابیون باید در یک زمان در جبهه های مختلف بجنگند و دفاع کنند.
دفاع از سرزمین و موطن انقلاب، دفاع از استقلال و حاکمیت ملی و ارضی، دفاع از اصول و ارزش های انقلاب یا دفاع از حزب و دسته و خط سیاسی و حتی دفاع در قبال خطرهایی که جان آن ها را تهدید می کند.
با توجه به این خطرات که انقلاب با آن ها مواجه است به طور اجتناب ناپذیری از آرمان خواهی دور می شود «حداقل به طور موقت» و به واقع گرایی بر می گردد. آن ها از غرایز، سنت ها و رویه های آزموده به گذشته بر می گردند. زمانی می رسد که حتی برای حفظ آرمان های انقلاب از جمله حفظ آزادی ها به استبداد و دیکتاتوری متوسل می شوند.
جامعه هم که از هرج و مرج خسته شده و از دفع الوقت و کندی امور در رسیدن به اهداف انقلاب دچار کم حوصلگی شده است، به صورت غریزی از چنین استبدادی استقبال می کند، ولی زمانی که رهبران انقلابی مزه ی قدرت مطلقه را چشیدند و احساس کردند که بدون هر مانعی می توانند نظرات خود را به مرحله ی اجرا در آورند، حاضر به بازگشت به اصول و ارزش های انقلاب از جمله آزادی و دمکراسی نیستند و بزرگ ترین آفت و خطری است که حکومت های انقلابی را تهدید می کند، بازگشت به استبداد و دیکتاتوری رژیم های سابق با شکل و شیوه ی متفاوت است.
تغییرات بنیادین نیاز و توقع اجتناب ناپذیر هر انقلابی است. جامعه ی انقلابی انتظار دارد که با پیروزی انقلاب به آن چه در آرزوها، تخیلات و اذهان خود به عنوان ارزش ها و معیارها می پروراند، برسد و به آن ها عینیت و واقعیت ببخشد و در عین حال چیزی باشد که آن را مطرود و منفور می دانسته و از آن رنج می برده است.
اگر رهبران انقلابی نتوانند این خواسته ها را بر آورده کنند، طبعاً از صحنه خارج می شوند و کسانی خواهند آمد که به هر نحو آن تغییرات را ایجاد کنند؛ حتی به قیمت بازگشت به استبداد و دیکتاتوری که به خاطر نابودی آن انقلاب کرده اند.
اگر چه در مکتب انقلاب روسیه از ابتدا نفس دیکتاتوری «طبقه ی پرولتاریا» پذیرفته شده بود و نهایتاً دیکتاتوری طبقه به دیکتاتوری حزب و دیکتاتوری حزب به دیکتاتوری فرد منجر شد، ولی در مکتب انقلاب فرانسه مبارزه و انقلاب را در جهت محو آثار استبداد و دیکتاتوری قرار داده بودند و برخلاف این نظریه جامعه ی فرانسه از ناپلئون به عنوان دیکتاتور فردی و به عنوان امپراتور مطلق العنان استقبال کرد و این امر نشان می دهد که مکتب های ضد دیکتاتوری به تنهایی و با موعظه ی صرف نمی توانند از نظر تئوریک و حتی عملی جلوی ظهور دیکتاتوری را بگیرند. کما این که در آغاز تاریخ اسلام و ظهرو نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دیری نگذشت که به تدریج حکومت اسلامی در دامان دیکتاتوری ناصالح و فاسدی هم چون حکمرانان اموی و عباسی قرار گرفت و برای قرن ها حفظ شد. بنابراین مشاهده می شود که عمل کرد انسان های جامعه می تواند بذرهای دیکتاتوری را افشانده، آن را آبیاری کرده، و به صورت درختی تنومند در آورد که ریشه کن کردن آن برای نسل های بعد هم مشکل و غیر ممکن باشد. بنابراین باید در عین برخورداری از مکتب های رهایی بخش، نهادها و تأسیساتی به وجود آورد که حاکمیت واقعی توده های مردم را فراهم و تضمین کند.
همان طور که ملاحظه شد در انقلاب اسلامی نیز بعد از پیروزی انقلاب اختلافات و چند دستگی وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. اینک این سؤال مطرح است که چرا تاکنون نظام و سیستم انقلاب حفظ شده و منجر به حاکمیت دیکتاتوری فردی نگردیده است. به عبارت دیگر این احتمال وجود ندارد که در آینده ی نه چندان دور منتظر باشیم که انقلاب اسلامی هم به سرنوشت محتوم دو انقلاب فرانسه و روسیه دچار شود؟
البته هدف ما پیشگویی آینده نیست، ولی بررسی های جامعه شناسی و سیاسی نشان می دهد:
رهبری پیامبر گونه ی امام ره بود که با درایت و قدرت و روح بلند خود انقلاب را در سخت ترین شرایط با شیوه ای مردمی هدایت کرد و اجازه نداد که اختلافات و چند دستگی ها منجر به متزلزل کردن نظام و ارزش های انقلاب شود و منجر به خروج مردم از صحنه ی سیاست گردد. در عین حال که می توانسته است در هر زمینه ای خود تصمیم بگیرند، اجازه داده است مسوولین در حد اختیارات شان تصمیم بگیرد و انتخاب کنند مگر در شرایطی که احساس خطر برای انقلاب می کرده است.
اصولاً وجود اختلاف سلیقه و عقیده امری طبیعی و انکار ناپذیر است و همه ی افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربیت ها، محیط زندگی خانوادگی و اجتماعی، روابط عاطفی و انسانی و برداشت های خود از مسایل و پدیده ها دارای دیدگاه ها و نظرات خاص خود می باشند که لزوماً با دیدگاه های دیگران یکسان نیست.
تجمع گروه ها و دسته جات فکری زمانی ایجاد می شود که در یک سری برداشت ها و دیدگاه های اصولی، توافق های کلی و عمومی وجود داشته باشد و هدف مشترکی دنبال شود.
اغلب در زمان احساس خطر برای ارزش ها و معیارهای مورد علاقه و احترام تشکل ها افزایش می یابد و بسیاری از اختلافات و نقطه نظرهای متفاوت و در عین حال غیر مهم نادیده گرفته می شود و صف بندی ها هم منسجم تر می گردد.
زمانی که خطر لیبرالیسم و منافقین، انقلاب اسلامی را تهدید می کرد، نیروهای حزب الله منسجم و متحد بودند و هیچ کس از خطوط چپ و راست و طرفدار سرمایه دار و ... ذکری به میان نمی آورد، ولی به محض این که آن خطرات برطرف شد، اختلافات درون نیروهای حزب الله که همه «حداقل در ادعا» معتقد به رهبری امام و اطاعت از ولایت فقیه بودند آشکار گردید و دسته بندی ها به وجود آمد. در حالی که این اختلاف نظرها از قبل هم وجود داشت، ولی عمده و اصلی نشده بود و از طرف دیگر تصور می شد که انقلاب به مرحله ی ثبات و استقرار رسیده و خطری اعم از داخلی یا خارجی آن را تهدید نمی کند.
عواملی که در تشدید اختلافات و تضعیف انقلابیون نقش اصلی را داشته و در آینده هم چنان چه بر طرف نشوند، خواهند داشت بدین قرارند:
•1. هر فرد یا گروهی تصور می کند که تنها و تنها بینش و طرز فکر و برداشت اوست که درست است و نجات انقلاب در تبعیت از آن بینش می باشد. آن چنان مطلق فکر می کند که راهی برای این نظریه که ممکن است او هم اشتباه باشد، باز نمی گذارد و جالب این که خط و بینش خود را دقیقاً مطابق با مکتب اسلام و خط ولایت فقیه می داند و متقابلاً جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولایت فقیه دانسته و فراهم کردن هر نوع امکانی برای تفوق آن جناح در حاکمیت را موجب انحراف و ضایع شدن انقلاب می داند.
 •2. از آن جا که هر کس خط فکری خود را به طور مطلق درست می داند، برای حاکم شدن این خط از هر تلاش و کوششی فروگذار نمی کند و متقابلاً چون خط و فکری جناح مقابل را منحرف و خطرناک می داند از هر تلاشی برای دور کردن آن ها از قدرت باز نمی ماند و بر خلاف آن که بر خلاف ماکیاولیست ها و کمونیست ها که معتقد هستند «هدف وسیله را توجیه می کند» در مکتب اسلام هدف از وسیله جدا نیست و از راه غلط نمی توان به هدف درست رسید، در عمل ملاحظه شده که بسیاری از جناح بندی ها در مبارزه ی خود با جناح مخالف از جاده ی تقوی و صداقت خارج شده و چون خود را حق پنداشته و جناح مخالف را باطل می پندارند و در رسیدن خود به حاکمیت و طرد جناح مخالف اغلب از توسل به هر شیوه ی ممکن فروگذار نمی کنند. در نتیجه تهمت و افترا در چنین آشفته بازاری به شدت رواج می یابد.
 •3. بزرگ ترین آفت انقلاب در دوران تضاد و تعارض انقلابیون، نفوذ فرصت طلبی هایی است که دارای بینش های ضد انقلابی چپ و راست هستند. آن ها که از برخورد و معارضه ی مستقیم با انقلاب مأیوس شده اند، در درون جناح های مقابل قرار گرفته و آتش اختلاف را دامن می زنند و با برخوردهای افراط آمیز «کاتولیک تراز پاپ» شده و جناح های انقلابی را هر چه بیشتر از هم جدا کرده و در حقیقت آتش بیار معرکه ی اختلاف می گردند. در دوران تفاهم و اخوت فرصت طلب ها جایی برای اعمال نظر ندارد و تنها هنگام اختلاف است که موقعیت مناسب برای پیش بُرد اهداف شوم خود پیدا می کنند.
 •4. همان طور که قبلاً متذکر شدیم نفس اختلاف انکار ناپذیر است و امری طبیعی و در عین حال می تواند باعث پیشرفت و ترقی باشد، مشروط بر آن که از آثار منفی و انحرافی آن اجتناب شود و این شرط زمانی تحقق خواهد یافت که انقلابیون مسلمان از جاده ی تقوای الهی خارج نشده و به نظرات رهبر و ولایت فقیه متعبدانه پایبند و وفادار باشند. چنان که ارتحال حضرت امام خمینی ره نیروهای حزب الله را در محک آزمایش حساس و در عین حال خطرناکی قرار داد. ضایعه ای که دشمنان انقلاب همواره انتظارش را می کشیدند. با این تصور که فقدان رهبر انقلاب نظام جمهوری اسلامی را متزلزل خواهد کرد و به عبارت دیگر انقلاب را وابسته به حضور ایشان دانسته و بدون امام، انقلاب هم به پایان دوران خود خواهد رسید. در عین حال دوستان انقلاب اسلامی هم نگران چنین فاجعه ای بوده و از تصورش هم بر خود می لرزیدند. به هر حال این روز فرارسید و ملت مسلمان و حزب الله و مسئولین جمهوری اسلامی در این مرحله جدید هم از امتحانی بسیار حساس موفق بیرون آمدند. حضور وسیع و تاریخی توده های مردم در مراسم تشییع جنازه ی رهبر انقلاب، سرعت عمل مجلس خبرگان در انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی – که مدیون مجاهدت ها و تلاش خستگی ناپذیر امام در طول ده سال اول انقلاب بود و همه ی پیش بینی ها برای چنین روزی شده بود – بار دیگر دشمنان انقلاب اسلامی را مأیوس و دل دوستان انقلاب را شاد کرد و ثابت کرد که حفظ ارزش های اسلامی و رعایت تقوای الهی ما فوق همه ی اختلاف نظرها و جناح بندی هاست و همان طور که گفته شد تا چنین معیارهایی بر جامعه حکم فرما باشد خطر حکومت دیکتاتوری قویاً غیر محتمل است.

پی نوشت ها:

1. ایزاک دویچر معتقد است استالین نه تنها مشابهتهایی با امپراتوران روسیه ی تزاری از جمله ایوان مخوف یا پطر کبیر دارد، بلکه از بسیاری جهت به ناپلئون شبیه است.
کسانی که عمدتاً به روان شناسی فردی شخصیت های تاریخی علاقه مند هستند، ممکن است از این مقایسه جا بخورند و معترض باشند که استالین نه از نظر روحیه و جاذبه و نه از لحاظ اصولی درفکروبیان که ناپلئون درآن ها بسیار غنی بود، شباهتی به او دارد. این امر درست و مورد تأیید است، ولی ما در این جا توجه به مسأله ی دیگری درباره ی عمل کرد دو شخصیت در تاریخ کشورهای شان داریم و این امر را باید در دیدگاه کلی و وسیع تر عوامل غیر شخصی نیروهای در حال حرکت، انگیزه ها و اهداف دو انقلاب نگاه کرد. تصادفاً تضادها و تعارضات میان خصوصیات فردی آن ها متناسب است با تضادهای مربوط به سابقه ی ملی و سنتی آن ها.
Deutcher, P. The French Revolution and The Russian Revolution, Some Suggestive Analogies. World Politics, 1813