آیت الله العظمی سید حسین موسوی خوانساری (محقق خوانساری)

در خوانسار دیده به دارفانی گشود وبنابر نقل صاحب روضات اصلا” از همان دیار بوده و نیاکانش همه در همان سامان می زیسته اند. وی تا زمان مراهقت در خوانسار اقامت داشت و پس از آن به اصفهان عزیمت کرد تا در آن دیار به کسب علم و فضل و ادب همت گمارد. اصفهان درآن عهد یکی از مراکز بزرگ علم و دین و دارالسلطنه خاندان صفوی بود.
در مدرسه خواجه ملک سکنا گزید. همان مدرسه ای که در میدان بزرگ شهر و در کنار مسجد شیخ لطف الله واقع است. گویادر آن زمان مدرسه مذکور محل برگزاری بیشترین و مهمترین دروس حوزه اصفهان بوده است.
بنای مدرسه هم، یا در اوایل عهد صفوی صورت گرفته یا قبل از آن و شاه عباس صفوی فرمان تجدید بنا و تعمیر آن را صادر نموده است و هم چنین گنبد رفیعی که در کنار مدرسه قرار گرفته توسط همان سلطان بنا شده است. پادشاه فقید پس از بنای مدرسه، امامت جماعت و کرسی تدریس را به شیخ لطف الله میسی عاملی واگذار نموده، همو که تاامروز نام شریفش آشنای همگان است. فرزند شیخ عبدالکریم بن ابراهیم که پس از هجرت از میس و توطن نزد قبه مطهره رضویه و احراز کرسی تدریس در ارض مقدس رضوی (ع) به دارالعلم قزوین شتافت و پس از آن به اصفهان هجرت نمود.
آری از زمان بنیاد مدرسه مذکور در دارالسلطنه اصفهان، پیوسته مردان بزرگ، بدان سو کوچ می کردند، آنجاپایگاه علم و خانه فضل و ادب بود و در همان جا بود که محقق خوانساری تربیت یافت و به افاده و افاضه مشغول گردید و دیری نپایید که بر اقران فایق آمد و استاد الکلفی الکل شد و بر دانشهای آشکار و پنهان چیره گردید.
صاحب فوائد الرضویه می گوید: در اوایل امر هنگامی که در مدرسه بود یک زمستان به او گذشت که قادر بر تحصیل آتش نبود. لحاف کهنه ای داشت که آن را به خود می پیچید و دور حجره می گردید تا به سبب حرکت، گرم شود. بعد از رسیدن به مرتبه کمال و علم به جایی رسید که شاه سلیمان صفوی جبه عالیه سلسله دوز به جواهر غالیه خود را که چشم روزگار مانند آن را ندیده، برای او فرستاد و از او معذرت خواست که این لایق شأن شمانیست، امید عفو دارم و آرزومند قبولی هدیه از جانب شما، بلکه نقل شده است که سلطان مذکور در بعضی سفرهای خود از محقق خوانساری(ره) درخواست کرد که در مجلس سلطانی به نیابت او بنشیند و به امر رعیت و مملکت برسد و او هم قبول فرمود.
شیخ حر عاملی در امل الامل می نویسد: فاضل عالم حکیم متکلم محقق مدقق ثقة ثقه، جلیل القدر، عظیم الشأن، علامة العلماء، فرید العصر، له مؤلفات، منها: مشارق الشموس فی شرح الدروس حسن لم یتم و عده کتب فی الکلام و الحکمة و ترجمة القرآن الکریم و ترجمة الصحیفة (السجادیه) و غیر ذلک، من المعاصرین ـاطال لله بقاهـ نروی عنه اجارة”. سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر هم ضمن یاد او، به مقام بلندش اشاره کرده است و به غایت او را ستوده است.
صاحب روضات الجنات در وصف مشارق الشموس میگوید: مانند چنین کتابی در گستردگی پژوهش و زیبایی استدلال و بیان مطالب و در برداشتن بیشترین قواعد اصولیه و ضوابط اجتهادیه، ندیده ام و علی رغم کسانی که گمان می کردند شیخ از پس چنین کتابی بر نمی آید، کتاب در غایت استحکام است، البته باید در نظر داشت که وی متذکر بحث نجاست فقاع و دماء ثلاثه نشده است و گویا مطالب وی در اوایل امر و اواخر آن، تفاوت عمده ای دارد، چرا که وی مشارق الشموس را در چند مرحله نگاشته است و مدت مدیدی بین تألیف اوایل کتاب و اواخر آن فاصله ایجاد شده است و به قول شاگرد وی، مدقق شروانی، آن چه را که استاد در اوایل امر به رشته تحریر در آورده به مراتب بهتر است از اواخر و گویا که شیخ در اواخر امر به علت کثرت مراجعات و اشتغالات نمی توانسته مانند اوایل امر بنویسد.
صاحب ریاض العلماء بعد از آن که به ذکر گوشه ایاز محاسن وی می پردازد می نویسد: عده زیادی در مدرسه شیخ به تحصیل علوم نقلی و عقلی و کسب فضایل، اشتغال داشتند و فروع و اصول را از وی آموختند و گویا چشم زمان کسی که در مراتب علم و فضل به او نزدیک باشد، ندیده است. او پشتوانه مهمی برای همه اهل علم و دیوار مستحکمی برای دفاع از اهل فضل و سلم بود گویا به سبب کثرت مشایخش، شاگرد تمام بشر بود. همان گونه که خود می فرمود (انا تلمیذ البشر). تعبیر از محقق خوانساری به استاد محقق در کلمات گذشتگان، امری متداول است.
اما شاگردان وی، از آن جمله فرزندان محقق و فاضل او، آقا جمال الدین محمد صاحب “حاشیه لمعه” که خود از بزرگان و ارکان علم و فضل و کمال است و عهده دار ریاست تدریس در زمان خود بوده است. و دیگری آقا رضی الدین که او هم از عالمان به نام عهد صفوی است و هر دو بزرگوار، خواهر زاده و تلمیذ علامه سبزواری صاحب ذخیره بوده اند. آمیر محمد صالح خاتون آبادی که گویا داماد علامه مجلسی است و سر سلسله خاندان خاتون آبادی و جد عالم بزرگوار آیت الله شهید بهشتی می باشد، از شاگردان بنام محقق خوانساری است که حدودبیست سال در محضرش زانوی شاگردی به زمین زده بود. مدقق شروانی صاحب حاشیه معالم الاصول، و شیخ جعفر قاضی، و سیدنعمت الله جزایری، و مولی محمد بن عبدالفتاح تنکابنی، از شاگردان وی محسوب می شوند.
شاعر فاضل، مولی علی رضا شیرازی، که به تجلی مشهور است از جمله تلامذه اوست همو که ” صاحب ریاض العلماء” در ترجمه او می گوید: او شعر فارسی زیبا می سرود، دراوایل امر شاگرد شیخ بود، پس آنگاه آهنگ دیار هند کرد و پس از اقامتی چند در هندوستان، به ایران بازگشت و در اصفهان متوطن شد، کارش چنان رونق گرفت که از محترمین دربار گردید، تا جایی که مدرس مدرسه مادر سلطان شده بود، لیکن به گوشه عزلت نشست و از امور مذکور استعفا داد و راهی حج شد، پس از بازگشت، درشیراز رحل اقامت افکند و بعد از مدت کوتاهی در سال ۱۰۸۶ (ق) دارفانی را بدرود گفت، گر چه در خبر است که “دربار صفویه” هر که را که میخواست از امور در بار و حکومت معاف کند واز شخصیت های صاحب نفوذ هم می بود، به حج می فرستاد و بدین وسیله عذر او خواسته و پس از آن دیگر جایگاهی در دربار نداشت.
سید میرزا فخر الدین مشهدی صاحب حاشیه بر شرح لمعه و شیخ اجازه حر عاملی، از شاگردان اوست.
علامه، محقق خوانساری منقول را از ملامحمد تقی مجلسی “مجلسی اول” فرا گرفت و از او اجازه داشت و در اجازه ای که وی برای او نگاشته، به غایت او را ستوده است و گویا چنین اجازه ای برای کسی جز علامه سبزواری صادر نکرده، و از نوشته ها و کتب، چنین مستفاد است که عین اجازه مذکوره نزد صاحب روضات بوده و آیا این اجازه اکنون در کتابخانه خانوادگی آل صاحب روضات است یا در گنجینه های دیگر نمیدانیم؟ الغرض، آن بزرگوار علوم عقلی را هم در محضر فیلسوف بزرگ “میر ابوالقاسم میرفندرسکی” فرا گرفت. دیگر از اساتید او آخوند مولی حیدر بن محمد خوانساری صاحب “زبدة التصانیف” است که به صورت پراکنده علومی را (معقول و منقول) نزد وی آموخته است، مزار مولی حیدر در دروازه ورودی شهرستان خوانسار “چشمه آخوند” واقع است و آن بزرگوار جد مادری بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) است.
اما غیر از کتاب “مشارق الشموس فی شرح الدروس” که ذکر آن گذشت، خوانساری حواشی ذیقیمتی هم بر شرح اشارات دارد، دوحاشیه بر کتاب شفا از او به جای مانده که یکی از آنها در رد بعضی از مطالب آن است. دو حاشیه هم بر کتاب حاشیه جلالیه نگاشته است، دیگر از تصنیفات وی رساله ای در عدم وجوب مقدمه واجب است که گویا ردیه ای است بر بعضی از آراء و انظار علامه سبزواری، فاضل نائینی و فاضل قزوینی. رساله ای از او بجا مانده است که نقد و ابرام آراء شاگرد خود، مدقق شروانی است. و رسائلی که پاسخ بعضی از شبهات اعتقادی است مانند شبهة الایمان و الکفر، شبهةالاستلزام و شبهة الطفرة.
نقل است که او می فرمود: «هر آن کس که مرا ارشاد کند به سوی قضیه ای علمی که نتوانم ایراد قطعی بر او وارد سازم، تمام ما یملک خود را به او پیش کش می نمایم ».
وی در تیز هوشی و بسیاری ادراک و تبحر در مطالب و سرعت انتقال، به حیثی بود که در فهم مطالب احتیاج به اندیشه و فکر زیادی نداشت، حتی در دوران شاگردی و تعلم، مطالب، چنان بر او آشکار و روشن بود که عموما نوم و نعاس (خواب و چرت) در جلسه درس بر او غلبه می کرد. هنگام تدریس، کتاب و یا نوشته ای به دست نمی گرفت، در محافل و مجامع، صحبت نمی کرد الا ضرورتا” و دهان به کلامی نمی گشود الا مطالب علمی که از طاقت غیر، خارج بود.
در نوشته های سایرین کمتر توجه می کرد، اما چنان بود که اگر می نگریست چنان بر زوایای آن پی می برد که گویی نویسنده، مطالب را از او آموخته است.
این دانشمند بزرگ و عالم ربانی در اواخر سال “۱۰۹۹ق” در اصفهان به سوی دیار باقی رخت بر بست و جهان علم و اسلام را در سوگ خود نشاند و در تخت فولاد درنزدیکی بقعه بابا رکن الدین، عارف معروف، به خاک سپرده شد، سلطان سلیمان صفوی دستور داد تا قبه ای زیبا بر قبر او بنا نهادند و از آراستن و تجمیل بر آن مزار، چیزی کم نگذاشت. سالها بعد در کنار مزار او به فاصله ای اندک فرزندش آقا جمال الدین (صاحب تصانیف قیمه وخصایل کریمه) در دل خاک خفت و پس از او فرزند دیگرش عالم بزرگ، آقا رضی الدین هم به جمع آنان پیوست و همراه سپید پوشان شد.
نقل است که سلطان مذکور دستور داد تا لوح مزار او را از یشم بتراشند، اما در زمان فتنه افغانها (محمود افغان) که در فاصله ای نه چندان زیاد بعد از ارتحال آنان رخ داد، آن سنگ را شکستند و پس از آن فتنه، دگر بار سنگهایی قیمتی برمزار او و فرزندانش نهادند و با آن که فاصله زیادی بین وفیات آنها بود، هر دو سنگ به یک خط تراش داده شده بود.
و اما هنوز مرقد این فرزانگان فروزان، رونق و صفایی ویژه دارد و زوار زیادی به زیارت آنها می روند و شب های جمعه از دیر باز در تکیه آقا حسین دعای شریف کمیل بر پا بوده است، و بنا بر نقل صاحبان تراجم، با آن که درتخت فولاد مزار بسیاری از انبیاء و صلحا و علماست، گویا توجه ویژه ای از ناحیه امام شهیدان و مظلومان اباعبدالله الحسین (ع) بر مرقد او سایه افکنده است، که دلها را مجذوب آن مزار ساخته است
به او استاد الکل فی الکل لقب دادند، چرا که در علوم مختلف استاد بسیاری از مردمان بود، در لسان اهل دانش بدو محقق می گفتند، چرا که پژوهشگری چیره دست در زوایای مختلف علمی بود که شاهد زنده آن کتاب مشارق الشموس است. او را شاگرد بشر نام نهادند، چرا که کثرت اساتید او باعث اختصاص چنین وصفی شده بود. و همچنین استاد بشر نام نهادند، چرا که گویا خیل عظیمی از مردمان از خواص و عوام در محضرش زانوی شاگردی به زمین زدند و از دُر گفته های او به استغنای علم و تمدن و فرهنگ رسیدند.
و از آن سو که در علم عقلی و عقل علمی آیت دهر و یگانه اعصار بود، او را عقل حادی عشر گفتند، همانگونه که در کتب بسیار، این تعبیر دیده می شود. الحق که آن علامه بزرگ جای جای کوی و برزن های علوم را در نوردیده بود تا آنگاه که محقق خوانساری شد و دیگر در تاریخ جز او محقق خوانساری نام نگرفت.