آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی

فقیه راحل میرزا جواد آقا تبریزی رحمه الله در سال ۱۳۰۵ش مطابق با ۱۳۴۵ق در شهر «تبریز» در محله «منجم باشی»، نزدیک مسجد «عربلر» چشم به جهان گشود. وی زندگی خود را در یک خانواده متوسط و متدیّن شروع کرد.
پدر ایشان به «حاج  علی کُبار» معروف بود، و در محل زندگی و بازار، ایشان را به عنوان یک شخص متدین و متعهد می شناختند. اهل مسجد بود و یک حجره تجارت خشکبار در «سرای حاج میرابو الحسن» داشت. مادر میرزا جواد آقا، خانم «فاطمه سلطان» از بانوان بسیار متدین ومؤمن و به زهد وتقوی معروف بود، میرزا از پدر و مادری متدیّن و دارای ویژگی معنوی والایی به دنیا آمد، معنویت این خانواده به قدری بود که در منزل خود یک نماز خانه دایر کرده بودند.
میرزا جواد آقا از همان آغاز در تحصیلات مدارس جدید بسیار موفق بود، همیشه نمرات بالایی به دست می آورد و به خاطر استعداد سرشار و فوق العاده ایشان، مدیر مدرسه و معلمان آینده ای درخشان را نوید می دادند.
 
آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی
بعد از پایان دوره متوسطه، در سال دوم دبیرستان بود که میرزا کم کم به خاطر جذابیت و معنویت حوزه علمیه و آشنائی با گروهی از طلاب فاضل، تصمیم به رها نمودن تحصیلات کلاسیک نمود. با توجه به اینکه خانواده میرزا با ترک مدرسه موافق نبودند لذا ایشان دنبال بهانه ای می گشت تا بتواند دبیرستان را رها کرده و به دروس حوزه مشغول شود، بعد از مدتی مسئولین دبیرستان تصمیم می گیرند که درس موسیقی را جزء درسها قرار دهند، و  با برگزاری اولین کلاس موسیقی میرزا فرصت را مغتنم شمرده و با این بهانه که این خلاف شرع است دبیرستان را ترک می کند و حاضر نمی شود دیگر در آن مدرسه ادامه تحصیل دهد.
مدیر و معلمان با مراجعه به پدر میرزا از او می خواهند که فرزند خود را از تصمیم خود منصرف نماید، زیرا او آینده ای درخشان دارد. لکن  میرزا مقاومت نموده، سرانجام با پناه بردن به مدرسه طالبیه تبریز و با جدّیت درس را شروع می کند، مدیر دبیرستان تصمیم می گیرد خود را به حجره میرزا برساند و او را قانع به بازگشت به دبیرستان نماید، لذا با مقداری هدایا به حجره میرزا می رود و از او می خواهد که به دبیرستان برگردد. لکن میرزا می گوید: من با خدا عهد بسته ام که دروس حوزه را شروع کنم و این راه را انتخاب کرده و از تصمیم خود بر نمی گردم. من می خواهم راهی را بروم که نهایتش خدمت به دین و مذهب بر حق تشیع باشد.
میرزا در صدد بود از هر راه ممکن رضایت پدر و مادر را جلب کند، زیرا که عدم رضایت آنها او را آزار می داد او با عشق و علاقه فراوان می خواست به دین خدمت کند و به خاطر مخالفت والدین آرامش نداشت، و همواره در فکر چاره جوئی بود، و این امر موجب شد که به استخاره پناه ببرد و با خدای خود عهد می بندد که اگر استخاره خوب آمد به درس حوزه ادامه دهد و به تدریج رضایت والدین را جلب نماید، و اگر استخاره بد آمد آنچه که پدر و مادر به او امر کنند اطاعت نماید.
میرزا جواد آقا شنیده بود که «شیخ هدایت غروی» از اشخاصی است که استخاره او مجرّب است و در میان مردم شهر تبریز مشهور بود که مضمون استخاره را شرح می دهد، به نزد شیخ هدایت رفته و استخاره طلب می کند، شیخ هدایت به محض آنکه استخاره را گرفت چهره اش برافروخته شد؛ میرزا می گوید: «یک لحظه با نگاه به چهره شیخ، ترسیدم، ناگهان رو به من کرد و گفت: چه کار می خواهی بکنی پسر؟ می خواهی نبی (پیامبر) بشوی و پا در جای انبیاء بگذاری؟ من جایگاه تو را در نزد ائمه (ع) می بینم !!»
میرزا این قضیه استخاره را تا آخر عمر برای اعضاء خانواده خود نقل نکردند و به مناسبتی این قضیه را به برادر خود «حاج کریم رهبر سعادتی» نقل کرده و قول گرفته بودند که در زمان حیاتشان فاش نشود. بعد از آن که استخاره را گرفتند، تصمیم می گیرند با جدّیت به درس حوزه ادامه دهند و از طرفی پدر و مادر خود را راضی کنند، که بعدها این رضایت حاصل شد، و پدر و مادر به داشتن چنین فرزندی افتخار می کرده و همیشه دعا گوی او بودند.
 
تشییع پیکر عالم ربانی و مرجع عالیقدر آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی
ایشان در مدرسه طالبیه تبریز سکونت گزید و با «علامه شیخ محمد تقی جعفری» هم حجره شد و با جدّیت درس خواندن را شروع کرد. از همان آغاز، تعهد به حضور در درس، میرزا جواد آقا را در طالبیه تبریز شاخص کرده بود و کم کم استعداد علمی او بروز نمود و توانست دروس سطح را در تبریز به پایان برساند.
حاج میر علی اکبر فردوس (از تجار خیّر و متدیّن تبریز که از زمانی میرزا جواد آقا در طالبیه تبریز مشغول به تحصیل بودند باهم آشنایى داشتند و در طول مرجعیت ایشان، ایشان وکیل و امین میرزا در تبریز بودند) در جمعى فرمودند: وقتى میرزا در طالبیه تبریز حرکت مى کرد، به وضوح مشاهده مى شد که طلاب متوجه او مى شوند و با اشاره به یکدیگر مى گویند: این شخص بسیار فاضل است و در تحصیل بسیار موفق است. طلاب از وجود ایشان در هر فرصتى استفاده مى کردند و مقام علمى ایشان از همان جوانى که در طالبیه قدم مى زدند، به وضوح مشخص بود و اوقات خود را صرف درس و بحث مى کرد و عاشق کسب علم بود و طلاب سعی می کردند هنگامی که میرزا در طالبیه در حال تردد بود از او استفاده کنند و در هر فرصت ممکن از علم سرشار او بهره ببرند.
میرزا جواد آقا به رغم مشکلات مادی، با جدیت درس می خواند. ایشان نقل کردند: چیزی در حجره برای خوردن نداشتیم. من و علامه جعفری مانده بودیم چه کنیم، بعد از ظهر جمعه تاجری به مدرسه آمد و به ما مبلغی داد جهت نماز وحشت، توانستیم با آن پول چند روزی را بگذرانیم، خداوند متعال به ما عنایت می کرد و هرگاه با مشکلی برخورد می کردیم تفضلی می فرمود و ایام را پشت سر می گذاشتیم و در هر حال شکر گزار بوده و با گرسنگی و ناداری آشنا شده بودیم، احساس وظیفه و ادای آن موجب می شد توکلمان بیشتر باشد و به آنچه که خدا مقدر کرده بود می ساختیم.
پس از چند سال تحصیل، کم کم میرزا جواد آقا احساس می کند که باید حوزه تبریز را ترک کرده و به حوزه علمیه قم منتقل شود تا مراتب علمی خود را آنجا کامل نماید. در سال ۱۳۶۴ ه.ق در حالی که ایشان ۱۹ سال بیشتر نداشت. به قم منتقل می شوند و در درس «آیت الله سیدمحمد حجت کوه کمری» به مدت ۴ سال حاضر می شوند، ۴ سال نیز در درس اصول و فقه «آیت الله رضی زنوزی تبریزی» شرکت می کنند و ۴ سال درس فقه در نزد «آیت الله خراسانی» تلمذ می کند و در طول ۹ سال سکونت در قم در دروس اصول و فقه استاد الفقهاء و المجتهدین آیت الله بروجردی حاضر می شود و عمده استفاده ایشان از سید بروجردی بوده است. میرزا جواد آقا مورد توجه آقای بروجردی قرار می گیرند و به خاطر تسلط و استعداد علمی، ایشان را جزء ممتحنین حوزه قرار می دهد.
آیت الله میرزا جواد تبریزی می فرمودند: ما در حوزه قم بودیم و آوازه حوزه نجف را می شنیدیم. خیلی در حسرت نجف می سوختم، ولکن راهی برای هجرت به آن دیار نمی یافتم، همیشه در این فکر بودم که آیا می شود روزی ما هم موفق شویم حوزه نجف را درک کنیم و در جوار مرقد مطهر امیر المؤمنین و أبا عبدالله الحسین (ع) ادامه تحصیل دهم، و این آرزو موجب شده بود که توسل فراوان داشته باشم تا آنکه خداوند متعال حاجت من را برآورده کرد، و در یک جلسه علمی که داشتیم خدا عنایت کرد و اسباب مهیا شد و موفق به هجرت به نجف شدم.
 
نماز بر پیکر عالم ربانی و مرجع عالیقدر میرزا جواد تبریزی توسط آیت الله وحید خراسانی
خصوصیات آن جلسه به نقل از آیت الله تبریزی این گونه است که ایشان فرمودند: بعضی تجار تبریزی، از تهران یا تبریز به قم می آمدند، و طلاب آذربایجانی را به میهمانی دعوت می کردند، یک روز «حاج یعقوب اپکچی» از تجّار متدّین تبریز ساکن در تهران به قم آمده بود و طلاب را دعوت کرد، من هم در آن جمع بودم، در آن جمع عده زیادی از علماء که بعضی از آنان از مراجع بودند، حضور داشتند، آن زمان من هم یک طلبه جوان بودم، در آن جلسه مسأله علمی مطرح شد که در اطراف این موضوع طلاب بحث کردند، که من وارد بحث شده و گفتم جواب مسئله این نیست که می گویید، بلکه جواب این است. نخست بعضی طلاب از اینکه من وارد بحث شدم خوششان نیامد، لکن کم کم بعضی از فضلاء جلسه حرف مرا تأیید کردند، و این موجب شد که میزبان توجه خاصی به من کند. خود را به من رساند و گفت اگر آقایان رفتند، شما بمان با تو کار دارم. بعد از رفتن کلیه افراد حاج یعقوب به نزد من آمد و گفت: ما شاء الله مسلط هستی. دوست دارم اگر حاجتی داری برایت برآورده کنم. میرزا جواد آقا گفتند: ما که دنبال حوائج دنیا نمی گشتیم و فقط به درس و بحث مشغول بودیم، به او گفتم سالها است آرزو دارم حوزه نجف را ببینم و در آنجا تحصیل کنم، لکن امکانات و خرجی راه و استقرار در نجف را ندارم، میرزا می گوید: این تاجر به من قول داد کارهایم را انجام دهد، و در مدت سه روز ضمن تهیه گذرنامه تمام ما یحتاج راه را تهیه کرد. من به  عنایت اهل بیت (ع) به نجف اشرف سفر کردم تا نجف بودم این تاجر متدین گاهی به من عنایت داشت، و حتی بعد از بازگشت از نجف مجبتهای فراوانی کرد، و هر چند وقت یک بار به دیدنم می آمد، خدا رحمتش کند خیلی خدمت کرد الان در قبرستان ابو حسین قم مدفون می باشد. خداوند به واسطه این تأجر خیر اندیش امور ما را مرتب و تأمین نمود.
این مرد نیکو کار بارها و بارها علی رغم مکنت و ثروت فراوانی که داشت می گفت بهترین لذت من آن است که شب جمعه زیر قبه امام حسین(ع) حاضر شوم. شبهای جمعه سعی می کرد خود را به کربلا رسانده و زیر قبه امام حسین(ع) عاشقانه اشک می ریخت. روحش شاد باد.
و بعد از مهیا شدن امکانات، میرزا جواد آقا به طرف مرز خسروی حرکت می کند و در آن مناطق به دلیل جاری شدن سیل دو روز مکث می کند و بعد از وارد شدن به عراق ابتداء به زیارت کاظمین(ع) و سپس به زیارت کربلای معلی و بعد از آن که آیت الله تبریزی به نجف اشرف می رسد بعد از زیارت مرقد مطهر امیر المؤمنین (ع) در مدرسه خلیلی مهمان دوست دیرین خود شهید آیت الله میرزا علی غروی می گردد، و بعد از چند روز یک حجره ای در مدرسه قوام السلطنه شیرازی گرفت، مشغول تدریس مکاسب و کفایه در مسجد خضراء و مسجد عمران شدند و روز به روز بر وسعت حوزه درسشان افزوده گردید. تاریخ هجرت آیت الله تبریزی به نجف اشرف سال ۱۳۷۱ ه. ق است.
آیت الله تبریزی هنگام ورود به نجف در درسهای گوناگونی حضور یافت، لیکن در نهایت پایبند درس آیت الله العظمی خوئی گردید، و به تدریج از چهره های شاخص درس این استاد بزرگوار و عظیم الشأن گردیده و مورد توجه ویژه ایشان قرار گرفت، معروف است که در آغاز حاضر شدن میرزا جواد آقا در درس آیت الله خوئی، ایشان از آیت الله محمد علی توحیدی سؤال می کند که این شخص کیست؟ شیخ توحیدی می گوید: این جواد است، اهل تبریز؛ سید خوئی می گوید: این شخص آینده بسیار درخشانی دارد. کم کم سید خوئی ایشان را به شورای استفتاء خود دعوت می کند، و در آن زمان در شورای استفتاء آیت الله خوئی آیات العظام، شیخ وحید خراسانی و سید علی سیستانی و سید محمد باقر صدر و شیخ مجتبی لنکرانی و شیخ صدر بادکوبی و شیخ علی اصغر احمدی شاهرودی شرکت می کردند.
آیت الله تبریزی ۹ سال در درس آیت الله خوئی شرکت کرده و بیش از ۲۰ سال در شورای استفتاء ایشان حاضر می شدند. میرزا جواد آقا را می توان یکی از شاگردان برجسته و مبرز آیت الله خوئی دانست که همیشه مورد عنایت و توجه خاص استاد بود، و در اغلب جلسات علمی خصوصی استادشان نیز شرکت می نمود، و دربحثها و درسها با طرح اشکالات و مطرح کردن بحثهای علمی بر هر چه پربار شدن محفل علمی می افزودند.
استاد علاوه بر تدریس و تحقیق در حوزه علمیه نجف، از امر تبلیغ احکام و مسائل دینی مردم نیز غافل نبود، و در ایام تبلیغی و فرصتهای مناسب به نقاط نیازمند تبلیغ، مسافرت می کرد و به تبلیغ احکام الله می پرداخت، و از آنجا که گفتارشان با عمل آمیخته بوده است، این تلاشها اثر بسیار مطلوبی را به جای می گذاشت که می توان گفت ناشی از اخلاق و روش برخورد ایشان با مردم است، تکمیل پایگذاری تشیع در منطقه کرکوک عراق را می توان از مهم ترین موفقیتهای تبلیغی ایشان به حساب آورد به طوری که اکثر مردم آن مناطق به واسطه آشنایی با ایشان به مکتب غنی اهل بیت (ع) روی آوردند و تاکنون پیرمردان آن منطقه ایشان را یاد دارند و بعضی از آنان با تحمل تمام مشقات سفر برای دیدار ایشان از عراق به قم می آمدند.
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحسین بشیری (پدر همسر میرزا جواد آقا) را به آن مناطق بشیر، تسعین و … عراق می فرستد و عمده تردد او در منطقه بشیر بوده، شیخ عبدالحسین موفق می شود تحولی در منطقه ایجاد کند و مردم را به تشیع بکشاند. میرزا جواد آقا در ادامه تلاش شیخ بشیری، تحولی عظیم در منطقه ایجاد می کند و تمام آن منطقه شیعه می گردند و تشیع در آن مناطق مرهون تلاشهای حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبد الحسین بشیری و آیت الله تبریزی است.
بعد از گذشت مدتی بعضی از شاگردان میرزا که خود به درس خارج رسیده بودند، از  ایشان می خواهند که به تدریس خارج پرداخته تا بتوانند طلاب از وجود ایشان استفاده کامل نمایند، ایشان درس خارج را در مسجد «عمران» شروع می نماید، تدریسی که سالها ادامه یافت تا آن که مأموران رژیم بعث عراق درشب جمعه سال ۱۳۵۴ ش با یورش به حوزه نجف اشرف فضلاء و طلاب را دستگیر کرده و از جمله میرزا را در راه بازگشت از کربلاء به نجف دستگیر و در زندان «خان النصف» که در میان راه کربلاء و نجف قرار داشت زندانی می کنند، رژیم بعث هر طلبه ای را در خیابان و معابر عمومی مشاهده می کرد او را دستگیر و روانه قرارگاههای ارتش می نمود.
میرزا خاطرات فراوانی از آن شب خان النصف (منطقه الحیدریه فعلی) داشتند، می فرمودند: شب سرد بود و ما را دستگیر و به پاسگاه پلیس در خان النصف برده و آنجا زندانی کردند، ما را در حیاط پاسگاه رها نمودند، جوانها به دنبال جای گرم می گشتند و هر کس هر امکاناتی داشت در اختیار دیگران قرار می داد بعضی از آقایان با توجه به این که نزدیک غروب دستگیر شده بودند شام میل نکرده و گرسنه بودند، بعد از چند لحظه بعضی از طلاب جوان از جمله حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمد اشرفی آمد و گفت آقا آن طرف حیاط اسطبل اسب وجود دارد و گرم است، با توجه به سرمای موجود چاره ای نبود، میرزا می گوید: سردم شده بود و یکی از آقایان به نام آقای محقق احساس کرد که می لرزم عبای خود را در آورد و در اختیار من قرار داد و گفت آقا به خودتان بپیچید، میرزا جواد آقا چند نان (نوعی نان در کربلا پخت می شد که مرغوب بود و بعضی آقایان با خود به نجف می آوردند) از کربلا تهیه کرده بودند؛ وقتی مشاهد کردند که بعضی آقایان گرسنه هستند نانها را به حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی ربانی دادند و فرمودند این را بین آقایان توزیع کن، بعد از چند لحظه مامورین بعث قدری خرما آورده و در وسط حیاط مقر شرطه ریختند، معلوم نبود که این خرماها را برای اسبها بود یا برای زندانیان، شیخ محمد اشرفی می گوید: با آنکه آقایان گرسنه بودند کسی جرأت نمی کرد جلو برود و از آن خرماها بردارد، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد علی و سید ابراهیم شیرازی (دو فرزند آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی) جلو رفتند و قدری از خرماها را برداشتند و بین حاضرین تقسیم کردند که به هر کس دو خرما رسید.
بعضی از آقایان در فکر فرار بودند و ماندن در آنجا را تحمل نمی کردند حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد تقی سخائی می گوید: حجت الاسلام مهدی زاده نزد من آمد و گفت نزدیک این راه پله کسی از مامورین نیست بیا از اینجا برویم بالای پشت بام و از پشت بام فاصله تا زمین کم است من با وضعیت موجود قبول نکردم، دیدم خودش با شتاب از پله ها بالا رفت و دیگر متوجه نشدم چه شد لکن بعد از نیم ساعت مشاهده کردم شیخ را بعثیها در حالی که عمامه اش را دور گردنش بسته اند می کشند و  آنقدر این شیخ را زده بودند که قدرت حرکت نداشت، بعداز او سوال کردم چه شد دوباره تو را گرفتند گفت به خانه یکی از عربها پناه بردم پسرش به مأمورین خبر داد.
برخورد خشن و غیر انسانی رژیم بعث آنگونه بود که موجب اعتراض شهید آیت الله حاج شیخ احمد انصاری گردید و در مقابل استاندار کربلا از رفتار غیر انسانی آنان به شدت انتقاد نمود لکن آنان با آن قساوت قلبی که داشتند آنگونه برخورد می کردند که به نظرشان می رسید، و تنها چیزی که این جمع دستگیر شده را دل گرمی می داد، همان محبت و مودتی بود که بینشان وجود داشت.
بعداز دو روز میرزا جواد آقا از زندان آزاد می گردد و دولت بعث به او یک هفته فرصت می دهد که خاک عراق را ترک کند، روحیه میرزا بعداز قضیه زندان خان النصف بسیار تغییر کرده بود، و برخورد تحقیر آمیز رژیم بعث سخت بر ایشان اثر گذاشت بود، لذا تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن خاک عراق را ترک کند. آیت الله خوئی، میرزا جواد آقا را به ناهار دعوت می کند و می گوید: میرزا بمان شاید بتوان کاری کرد؛ لکن میرزا می گفت نه من تصمیم گرفته ام بروم و بر رفتن اصرار داشت، میرزا می گفت من استخاره گرفته ام و استخاره بسیار خوب آمده.
از این رو آیت الله تبریزی در فاصله کوتاهی زندگی خود را جمع نموده و به سمت ایران حرکت کردند، و هنگامی که به مرز عراق رسیدند خبر لغو حکم تبعید ایشان رسید، لیکن میرزا جواد آقا تبریزی قبول نکردند و به سمت خاک ایران حرکت کردند، از آنجا که میرزا وزنه علمی در حوزه نجف حساب می شد و حوزه نجف به وجود ایشان افتخار می کرد بعضی آقایان ازرفتن ایشان گله مند شدند و از بزرگان خواستند که میرزا را منصرف کنند. آیت الله خوئی شخصی را مامور می کند که به دنبال میرزا برود و او را قانع کند برگردد در نیمه راه به ایشان می رسد لکن ایشان به بازگشت راضی نمی شود.
 
جایگاه ابدی عالم ربانی و مرجع عالیقدر آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی
میرزا در قم مستقر می شوند و کم کم خبر حضور آیت الله تبریزی در قم منتشر می شود، و طلاب کم کم در اطراف ایشان جمع شدند، حتی بعضی از شاگردان ایشان از نجف به قم آمدند؛ میرزا جواد آقا در آغاز، درس خارج خود را در مسجد کوچکی که روبروی «مسجد فاطمیه» (گذرخان) بود شروع می کنند، لکن بعداز یک هفته به خاطر استقبال طلاب به «مسجد عشقعلی» منتقل می شود، و بعداز مدتی جای آن مسجد هم کفاف نمی کند به «حسینه ارک» منتقل می شود، و بعد از مدتی حسینه ارک هم پاسخگوی فضلائی که در درس فقه شرکت می کردند نمی باشد، لذا درس فقه به «مسجد اعظم» منتقل می شود، تدریس ایشان از هنگام ورود به قم درسال ۱۳۵۵ ش تا شوال سال ۱۴۲۷ ق مطابق با آذر ۱۳۸۵ ش ادامه یافت، میرزا در سالهای حضور در قم مقید به درس بودند و کمتر درس خود را تعطیل می کردند و حتی ایشان وقتی روزها از درس فقه فارغ می شدند یک درس فقه دیگر در بیت داشتند که بعدها به خاطر کثرت استفتاءات به جلسه استفتاء تبدیل شد.
میرزا هنگام مرگ، خدمات فراوانى از خود بر جاى گذاشتند که به لطف پروردگار پس از ایشان شاگردان و فرزندان، ادامه دهندگان این راه پرفروغ، بوده و خدمات ارزشمندى ارائه مینمایند، اما جاى خالى یک عالم فرزانه را هیچ کس و هیچ چیز پر نمى کند.
چراغ عمر میرزا پس از ۸۲ سال نورافشانى، در شب ۲۷ شوال سال ۱۴۲۷ ه. ق در شهر مقدس قم خاموش گشت و جهان از فیض وجود این عالم گرانمایه محروم شد و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) کنار قطعه ى بزرگان و مفاخر مذهب آرامید.
میرزا آن گونه زندگى کرد که به واقع روز وفات ایشان یَومٌ عَلى آلِ الرَسُول عَظِیم بود و تمام مردم به خصوص طلاب فاضل و متدیّن در حسرت فراق آن یار سوختند و بر سر و سینه زنان، پیکر مطهر آن عالم بزرگوار را تشییع کردند.