آیت الله بهجت ، معلم عارفان

آیت الله بهجت یکی از اولیای الهی و از حلقه ماموران ولی الله اعظم(عج) بود که در دوره خود مسئولیت بزرگی داشت. مدتی افتخار شاگردی ایشان نصیب نگارنده شد، هرچند که مانند بسیاری از کودکان ابتدایی از الفبای علم را نمی دانند، ولی به درس بزرگان می روند، کمتر بهره ای برده شد؛ زیرا هرکسی به قدر استطاعت از نور خورشید بهره می گیرد و هر کسی به سعه صدر خویش، جمال خورشید و تاب آفتاب را برمی تابد. بنابراین، آنچه در اینجا گزارش می شود تنها از نگاه کودکی است که مشق عشق نکرده است و از علم و معرفت تنها اقل قلیل را بهره خود می داند و همواره «رب زدنی علما» بر زبان جاری می سازد.

مقام معلمی آیت الله
شبی آیت الله بهجت را در خواب دیدم. ایشان در نزدم بزرگ بود و برای تمجید ایشان همواره عنوان عارف در ذهنم خطور می کرد، به ویژه که کتب چندی درباره عرفان ایشان نوشته شده و به چاپ رسیده بود. من که از سال 61 با ایشان آشنا شده بودم و به خاطر دو چیز یکی حضور در مدرسه خان (مدرسه آیت الله بروجردی) و دیگری وجود شهید ابوالحسن کریمی دادستان شهید استان گیلان و مبارز زندان رفته و شکنجه شده دوره طاغوت و هم حجره ای خودمان، با مسجد فاطمیه و نماز آیت الله بهجت کمی آشنایی داشتم، ایشان را به همین عنوان می شناختم و او را از باقیماندگان حلقه درسی استاد کل آیت الله قاضی می دانستم که خلیفه گری به ایشان انتقال یافته است.
اما آن شب در خواب وقتی این عنوان به ذهنم خطور کرد و آن را به کار بردم و گفتم: ایشان عارفی بزرگ هستند، ندایی را شنیدم که می گفت: نه! ایشان معلم هستند. تعبیر عارف درباره چنین شخصیتی، تعبیری نارساست. ایشان معلم هستند و این آیه را خواند: و علم آدم الاسماء کلها؛ خداوند همه اسمای الهی را به او آموخت. پس نگویید عارف بلکه بگویید معلم.
من با تکرار این نام از خواب برخاستم. پس از درس در خدمت ایشان بودیم و با گروهی به طرف منزلشان می رفتیم. جلوتر رفته و به خود جسارت دادم و گفتم: خواب دیدم که گفتند به شما عارف نگویم بلکه معلم بگویم. آیا این عنوان از باب «و علم آدم الاسماء کلها (بقره، آیه 31) است. ایشان نگاهی به من کرد و به راه خویش ادامه داد. به گمانم سکوت کرد.

خانه ای برای آیت الله بهجت
مدتی در برخی از احوالات آقای بهجت تشکیک می کردم. به هر حال، از خصوصیات ما این است که هیچ کس را به طور مطلق نمی پذیریم و از مرید و مرادبازی گریزان هستیم. شبی در خواب دیدم که برای آیت الله بهجت از سوی حضرت امام زمان(عج) خانه ای تهیه شده است. این خانه دو طبقه در ادامه همین کوچه و گذر ایشان بود. به نظرم در سمت راست کوچه بود، در حالی که پیشتر خانه اش در سمت چپ و یک خانه یک طبقه بود. در خواب، خانه ای را به من نشان دادند که رو به روی خانه آیت الله بهجت بود. همسر آیت الله پیش آمد و گفت: این منزل صاحب الزمان(عج) است و ایشان در اینجا ساکن هستند. هرکس که بخواهد ایشان را ببیند باید با آقای بهجت تماس بگیرد.
خانه ها دو طبقه بودند و شباهتی به خانه آقای بهجت و کوچه تنگ ایشان نداشت. سپس شنیدم که گفتند: آقا! برای ایرانی ایرانی است و برای هندی هندی و برای عرب عرب هستند. برای اینکه هر کسی با چهره ای که می شناسد با او روبه رو می گردد تا وحشت و هراس نکند و یا حضرت برای دیگران شناخته نشود.
از خواب برخاستم و دانستم که ایشان مورد عنایت حضرت(عج) است. ایشان هنوز در همان خانه خودش زندگی می کرد. دو سالی گذشت. شنیدم به خاطر طرح گسترش حرم حضرت معصومه(س) خانه ایشان نیز در طرح قرار گرفته و می بایست به جای دیگر منتقل شود.
مدتی طول کشید. یکی از دوستان در کنار دفتر تبلیغات و موسسه در راه حق خانه ای را به من نشان داد که در حال بازسازی و آماده سازی بود. گفت: این را برای آیت الله بهجت آماده می کنند. مدتی گذشت ولی خبری از انتقال ایشان نشد. برخی گفتند که ظاهرا ایشان راضی نیست و برای خود علل و توجیهاتی دارد. من گفتم: ایشان به این جا منتقل خواهد شد، چون از سوی کسی برای ایشان درنظر گرفته شده و شکی در این ندارم. مدتی نگذشت که ایشان به این خانه منتقل شد.

سلام و سکوت بر جاهلان
مدتی پس از پایان درس، باید از همان گذر ایشان می رفتم تا به سر کارم برسم. از این رو هرگاه تأخیر می کردم می بایست پشت سر ایشان می رفتم تا حق استادی را به جا آورم. من زیاد دوست نداشتم که دنبال استادان بروم و بدوم یا پرسشی را مطرح کنم. از این رو سعی می کردم که با فاصله ای در پس ایشان باشم بی آنکه کوچه را ببندم و راه را بر کسی بند آورم. البته گاهی برای گوش دادن به پاسخ ها کمی جلوتر می رفتم تا ببینم که مردم چه می پرسند و آیت الله چه پاسخی می دهد.
هنگام عبور از گذر که خیلی تنگ بود و یک ماشین به سختی از آن عبور می کرد، گروه شاگردان همراه ایشان می شدند و در کنار آن عده ای که پرسشی داشتند و حتی برخی از اهل دفتر که برای گرفتن پاسخ استفتائات مستقیم به سراغ ایشان می آمدند تا بپرسند و به پرسش کنندگان برسانند.
البته هرگاه ماشینی عبور می کرد و یا موتورسوار یا دوچرخه سواری می گذشت راه را باز می کردند؛ هر چند که زنان کناره می گرفتند یا برخی از دوچرخه سواران هم پایین می آمدند و عرض ادبی و سلامی می کردند.
روزی همراه ایشان بودم که یک آخوندی جلوی آیت الله را گرفت و شروع به توهین و دشنام و جسارت کرد. گفت که شما مرید و مرادبازی درآورده اید و راه را بر مرد و زن بسته اید و چنین و چنان...
ما همه به روحانی که سن و سالی داشت همین طوری می نگریستیم و آیت الله هم سر فرود آورده و گوش می داد. آن مرد دقایقی جسارت کرد و سپس آیت الله بی آنکه جواب و پاسخی دهد سرش را پایین انداخت و ذکرگویان به راه خود ادامه داد. آنجا این آیه در ذهنم آمد که خداوند می فرماید: و عبادالرحمان الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» گفت: بندگان خدای رحمان در زمین نرم می روند و هنگامی که جاهلان و بی خردان، ایشان را مخاطب خود می سازند، می گویند: «سلام. (فرقان، آیه 63)
البته بارها چنین حرکاتی نسبت به ایشان و دیگران دیده شده است. مثلا روزی در حرم حضرت معصومه(س) جوانی پیش آمد و آب دهان به صورت آن ولی الله انداخت که با اعتراض برخی از همراهان مواجه شد ولی آیت الله بی هیچ واکنشی گذشت. آیت الله حسن زاده نیز هرازگاهی با مزاحمانی از این دست روبه رو بود و امام خمینی(ره) نیز چه زجرها از این نوع جاهلان کشید که معروف و مشهور است.

دستوری برای سیر و سلوک
کسانی که ایشان را دیده اند و می شناسند می دانند که آیت الله بهجت کتوم بود و هیچ سری را فاش نمی ساخت و راز سیر و سلوک خویش را نمی گفت. ولی اگر خوب به زندگی و سنت و سیره عملی او مراجعه کنید می توانید بفهمید که ایشان نیز نه تنها کتوم نبود بلکه دستورهای اجرایی برای سیر و سلوک بیان می کرد. از جمله چیزی که خودم از ایشان پرسیدم و پاسخ و دستور عملی شنیدم.
روزی پس از درس از ایشان پرسیدم که برای سیر و سلوک چه باید کرد، ایشان پاسخ داد: اینکه ایمان به خدا داشته و به تمام توضیح المسایل از اول تا آخر آن عمل شود.
هر چند که ایشان به برخی ها روش ساده تری را می گفت ولی اگر پرسشگر طلبه و روحانی بود دستور کمی سخت تر بود. به عموم مردمی که دستور سیر و سلوک می خواستند می گفت: عمل به واجبات و ترک محرمات؛ ولی به طلاب می گفت: عمل به توضیح المسائل؛ چون در توضیح المسایل و رسائل عملی افزون بر واجبات و محرمات، مکروهات و مستحبات نیز بیان شده است که بر طلبه است تا به آن نیز عمل کند تا مقامات را دریابد.
این دسته از معلمان انسانیت و بشریت برخلاف عارفان، حقیقت معرفت و مقامات را در عبودیتی می دانستند که در شریعت بیان شده است. به نظر ایشان شریعت تنها راه واقعی و صراط مستقیم وصول به حقیقت است. فاعبد ربک حتی یاتیک الیقین؛ برای دست یابی به حق الیقین می بایست عبادت شرعی کرد. (حجر، آیه 99) البته برای بیشتر مردم این یقین پس از مرگ حاصل می شود که کشف الغطا صورت می گیرد. (ق، آیه 22) اما برای عبادالرحمان و ربانیون (آل عمران، آیه 79) این کشف الغطاء در همین دنیا با مرگ اختیاری و قیامت کبرای ایشان حاصل می شود.
خواندن پنجاه آیه با صوت در شبانه روز روزی با حضرت آیت الله از درس به سمت خانه ایشان می رفتیم. جوانی تبریزی پیش آمد و گفت: حضرت آیت الله من گرفتار جنیان هستم و آرامش از زندگی ام رخت بسته است. بفرمایید چه کنم؟
آیت الله گفت: هر روز پنجاه آیه را در خانه با صدای بلند بخوان. خواندن آیات با صدای بلند جنیان شیطانی را از شما دور می کند.

سکوت و ذکر به دوام در درس
کسانی که به درس ایشان رفته باشند می دانند که ایشان گاه سکوت چند دقیقه ای تا ده دقیقه در درس هایش داشت. برخی به مزاح می گفتند: مطلب را فراموش کرده یا دارد مرور می کند. اما ایشان در این دقایق چنان در خود فرو می رفت که مجلس نیز به سکوت و تماشای ایشان می گذشت. ایشان هرگز در درس از ذکر الهی باز نمی ایستاد.
برخی می گفتند: آقا باز هم رفته است. مدتی طول می کشید تا دوباره باز می گشت و مطلب را از همان جا که باز ایستاده بود ادامه می داد. میان عاشق و معشوق رمزی است، چه داند آن که اشتر می چراند.