آیت الله بهشتی پس از شهادت هم مظلوم بود / شهید بهشتی از نگاه فرزندش محمدرضا

پدر در آئینه فرزند و گویی پدر آئینه‌ای برای فرزندان؛ محمدرضا بهشتی وقتی درباره پدر شهیدش سخن می‌گوید چنین تصویری در ذهن نقش می‌بندد،چنانکه نگاهش به آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی نه صرفاً از زوایه یک فرزند به پدر که از دریچه استاد دانشگاه و استادیار فلسفه و مؤلف و مترجم کتاب‌های فلسفی است، البته خاطراتش از آن روحانی انقلابی به کمک شناخت بیشتر از پدر می‌انجامد. تصویری که محمدرضا بهشتی از پدر ارائه می‌دهد، آمیخته‌ای است از آنچه از او دیده و آنچه بعدها درباره او شنیده و آموخته و در مجموع پدر را در بستری علمی واکاوی می‌کند؛ این تصویر البته چنانکه خود می‌گوید :نیازمند جمع خصوصیات گوناگون شهید بهشتی و شناختی با لحاظ جمیع زوایای حیات فردی، فکری و سیاسی اوست.
 
 
 
 ***
 
 
 
آشنایی شهید بهشتی با امام خمینی به چه دوره ای باز می‌گردد؟ از دوره درس و بحث آغاز شد یا مبارزات انقلابی؟
 آشنایی مرحوم شهید بهشتی با امام خمینی به دوران تحصیل و زمانی باز می‌گردد که ایشان از اصفهان به قم رفت و با پرس‌وجو از مدرسین حوزه علمیه در درس کفایه امام شرکت کرد که البته مدت آن کوتاه بود و در مقطع دیگری باز هم در دروس دیگری از محضر امام بهره برد. شهید بهشتی همچنین در دروس آیت‌الله العظمی بروجردی هم شرکت کرد که به‌گفته ایشان دارای ویژگی‌های استثنایی بود؛ احاطه آیت‌الله العظمی بروجردی به منابع اهل سنت و شیعه باعث می شد وقتی به طرح مباحث می پرداختند، نگاهی فراتر از سنت خاص حوزه فقه شیعه داشته باشند. شهید بهشتی در درس اصول به همراه جمعی دیگر از طلاب فاضل قم از جمله آقا موسی شبیری، امام موسی صدر و آقای موسوی اردبیلی شاگرد مرحوم محقق داماد بود که از درس ایشان به‌عنوان دروسی آموختنی و پرمطلب یاد می‌کرد. البته علاوه بر این آشنایی دیرین، مرحوم امام خمینی با پدربزرگ مادری شهید بهشتی نیز آشنا بودند و عنایت خاصی به مرحوم حاج محمد صادق خاتون آبادی داشتند. در چند نوبتی که پس از واقعه هفتم تیر 60 خدمت امام رسیدیم، ایشان پس از احوالپرسی و پرس‌وجو از وضعیت خانواده، بلافاصله به یاد مرحوم خاتون آبادی می‌افتادند و تعبیر عجیبی درباره وی داشتند و می‌گفتند آقای خاتون آبادی در نجف در حد مرحوم آقا ضیا عراقی و مرحوم کمپانی بود و چون در معرض مرجعیت قرار گرفت، به‌سرعت به اصفهان آمد و امام با وی در آنجا آشنا شدند. در اعتراض به خلع لباس روحانیت در دوره رضاشاه هم آقای خاتون آبادی همراه روحانی دیگری به قم آمدند و چنانکه امام نقل می‌کردند، تلاش عده‌ای از طلاب فاضل بر این بود که وی در قم بماند، اما او باز به اصفهان بازگشت. به فرموده امام، مرحوم خاتون آبادی فرد برجسته‌ای در زهد و دارای خصوصیات اخلاقی ممتاز بود و این برای بنده بسیار عجیب بود که در هر نوبت دیدار با ایشان از حاج آقا خاتون آبادی یاد می‌کردند.
 فراتر از حوزه درسی و این آشنایی با مرحوم خاتون آبادی، در عرصه مبارزات اجتماعی هم مرحوم شهید بهشتی با امام در پیوند نزدیکی بود که به حوادث سال های 42-1341 و پس از آن باز می گردد. شهید بهشتی قبل از سفر به آلمان به نجف رفت که مدتی کوتاه پس از عزیمت امام از ترکیه به نجف بود، این دیداری خاطره انگیز بود که نقل آن را باید به زمانی دیگر سپرد. طی اقامت شهید بهشتی در آلمان هم این ارتباطات حفظ شد و در سال 48 هم سفر دیگری به عراق داشت که در چند دیدار با امام، به گفت و گو درباره شرایط آن مقطع ایران پرداختند. در فاصله سال 1349 که به ایران بازگشتیم تا سال 57 ارتباطات شهید بهشتی با امام با واسطه بود، چراکه شهید بهشتی ممنوع‌الخروج از کشور بود. اما از اواخر سال 56 که حرکت مردم به رهبری امام آغاز شد، این پیوند به‌صورت منظم درآمد تا سال 57 که حوادث مهم انقلاب رخ داد.
 
 
 
چه رابطه ای بین امام خمینی و شهید بهشتی وجود داشت که بنیانگذار انقلاب درباره ایشان چنان تعابیر منحصربفردی بکار بردند؟ گویی نگاه ویژه شهید بهشتی به امام و انقلاب و آنچه بر او طی دوره زمانی پیروزی انقلاب تا شهادت گذشت، در ایجاد این عنایت ویژه به او موثر بود.  
امام پس از شهادت بهشتی تعابیری داشتند که نشان می دهد تا چه اندازه به افکار و داوری ها و نحوه عمل ایشان اعتماد و اعتقاد داشتند. شهید بهشتی هم برغم اینکه مستقل می اندیشید و در مسایلی ممکن بود تفاوت نظر داشته باشد اما از آنجا که برای به ثمر نشستن حرکت اجتماعی ضرورت تمرکز در راهبری را احساس می کرد و امام را در میان افراد حاضر دارای ویژگی‌های ممتازی می دانست که نقش راهبری را بواسطه این خصوصیات با فاصله قابل توجهی نسبت به دیگر افراد ایفا می کردند، اگر نظر مستقل خود را با نظر رهبری نهضت متفاوت می دید حاضر بود از آن عدول کند و حرکت جمعی تحت راهبری امام را ترجیح می‌داد بر هر نوع حرکت فردی که شاید به ذهن می رسید با نتایج دیگری همراه بوده و حتی مثبت تر باشد. تعبیر امام درباره ملت بودن شهید بهشتی تعبیری استثنایی و قابل تامل است، باید دید در چه مواردی از یک فرد در سنت قرآنی و دینی تعبیر به «ملت» شده و چرا؟ خود این امر نکات مهمی از نوع پیوند امام با شهید بهشتی را بازگو می‌کند.
تعبیر امام درباره ملت بودن شهید بهشتی تعبیری استثنایی و قابل تامل است، باید دید در چه مواردی از یک فرد در سنت قرآنی و دینی تعبیر به «ملت» شده و چرا؟ خود این امر نکات مهمی از نوع پیوند امام با شهید بهشتی را بازگو می‌کند.
یکی از دلایل اعتقاد و اعتماد متقابل، شناخت طولانی و خوبی است که امام و شهید بهشتی از یکدیگر داشتند، بویژه اینکه امام نه فقط در مقام علمی که در حوزه عملی نیز شناخت عمیقی از شهید بهشتی داشتند و خصلت های مهم و تعیین کننده ای در عرصه نظر و عمل در ایشان یافته بودند و همین موجب شد تا از واقعه هفتم تیر به عنوان یکی از نقاطی یاد کنند که همراه و یاور و چهره دارای بینش عمیق و آینده نگر و دارای ابداع و استقلال از انقلاب گرفته شد. می‌دیدیم که برخی وقتی در مواردی می خواستند مواضع فکری امام را مورد نقد قرار دهند، این نقدها متوجه شهید بهشتی می‌شد و ایشان به یک معنا سپری بود در مقابل بسیاری از نقدها. شخصیت امام به‌گونه‌ای بود که امکان برخی نقدهای غیر منصفانه به‌دلیل مقبولیت عمومی و اجتماعی ایشان محدود بود و به همین دلیل این نقدها شامل شهید بهشتی می‌شد و در مورد او جفاهایی صورت گرفت و بخش بزرگی از جامعه نسبت به شخصیت ایشان دچار سؤال و ابهام شد و در حقیقت شهادت ایشان باعث شد این ابهام‌ها زدوده شود. شهادت ایشان برای مجموع حرکت انقلاب یک ضایعه بود ولی در حقیقت برای تصحیح داوری جامعه نقش مثبتی ایفا کرد.
 
 
 
تصویری که پس از 30 سال از آیت الله بهشتی بر جای مانده چه میزان با تصویر واقعی ایشان مطابقت دارد و چه زوایایی از حیات وی طی این سال ها مغفول مانده است؟ آیا شهید بهشتی پس از شهادت هم مظلوم بود؟
 چهره‌هایی که ابعاد شخصیتی گوناگونی دارند، معمولاً به تناسب نوع رابطه ای که با افراد دارند از همان زاویه دیده می‌شوند. کسانی که در عرصه علمی با شهید بهشتی تماس داشتند از این زاویه ایشان را می‌دیدند، با این حال این زاویه کمتر در جامعه مطرح شده است. کسانی هم که در عرصه کار دسته جمعی و تشکیلاتی با ایشان همکاری می‌کردند، روحانی‌ای را می‌دیدند که در طول زندگی 53 ساله‌اش، تأسیس یا مشارکت و حمایت از بیش از سی کار جمعی را در کارنامه خود داشت و این مسئله بالاخص در میان روحانیون کم نظیر است. برخی در عرصه اخلاقی و میدان عملی زندگی با ایشان تماس داشتند و برخی دیگر هم در عرصه فعالیت سیاسی و مبارزات قبل و بعد از انقلاب با او آشنا شدند و ارزیابی‌شان از شخصیت شهید بهشتی از این دریچه است. بسیار ضروری است یک‌بار کوشش شود با جمع‌زدن خصوصیات شهید بهشتی، ایشان را بازیابی کنیم. من شخصاً از اینکه از چهره‌ها اسطوره ساخته شود، خاطر خرسندی ندارم. اسطوره‌سازی‌ها به‌جای اینکه افراد را در معرض دید قرار دهند تا ویژگی‌های مثبت و با ارزش آنها مورد استفاده قرار گیرد، باعث ایجاد فاصله می‌شود و آنها را از دسترس ما دور می‌کند. این شیوه باعث می‌شود هاله‌ای پیرامون اشخاص شکل گیرد و مجال دیدن آنها را بازمی‌ستاند و با ایجاد فاصله، این تصور ایجاد شود که این فرد استثنایی است و ربطی به زندگی ما ندارد؛ بنابراین، وقتی چهره‌ها دارای نقش مثبت و ارزنده‌ای هستند آنها را آنگونه که هستند بشناسیم،اگر نقاط قوت و کاستی هم دارند باید شناخته شوند. یکی از مسایلی که در جامعه پس از شهادت بهشتی به‌دلیل نوع مواجهه ما و تبلیغات رسانه‌ای پیش آمد این بود که به‌رغم ذکر نام بهشتی در موارد بسیار،آشنایی با او و اندیشه‌ها و عمل وی اندک است. نسل جوان از شهید بهشتی جز اندک اطلاعاتی که در سطح شنیده‌ها یا رسانه‌ها کسب کرده، شناخت دیگری ندارد؛ فردی که نامش در غالب شهرها بر میدان‌ها یا خیابان‌ها آمده وقتی بپرسند که او که بود عده کمی می‌توانند با فاصله نزدیک به 30 سال پاسخ روشنی بدهند، آن‌هم پاسخی که نه متأثر از شنیده‌ها که برگرفته از شناخت و تجربه ملموس آنها طی زندگی باشد. ما با یک ناهمخوانی در اهداف کار خبررسانی و تحلیل با واقعیات مشهود مواجهیم. یکی از ابعادی که حقیقتاً مظلومیت شهید بهشتی پس از شهادت را عیان‌تر می کند، این است که از شهادت ایشان تاکنون جز چند تلاش محدود در جهت بازشناسی اندیشه‌های ایشان در قالب کوشش‌های غیر رسمی و غیر دولتی، نوعی نگاه خاص در مواقع خاص به‌منظور نوعی معرفی خاص از بهشتی مطرح شده و ما عملاً امکان اینکه ویژگی‌های ایشان را به‌طور جامع دریابیم از دست دادیم.

 
 
شهید بهشتی عالمی بود که به عرصه عمل آمد؛ آیا این خصلت ناظر بر اعتقاد او به حکمرانی حکیمان بود یا نیاز به آزمون اندوخته ها در میدان عمل و عرصه واقعیات؟
 فارغ از انتسابی که بنده با شهید بهشتی دارم باید تاکید کنم که به‌رغم گذشت سه دهه از شهادت ایشان،آشنایی با حوزه فکری و عملی ایشان بسیار آموزنده است. بهشتی جزو معدود چهره‌هایی بود که به‌رغم اینکه در عرصه نظری دارای هوشمندی و ذکاوت و نیز نگاه همه‌جانبه و نظام‌مند بود، اما دانش نظری او تنها در حیطه حجره و کتابخانه و دانشگاه محدود نشد و پیوسته قرابت نزدیکی با عمل اجتماعی داشت. باید نسبت بین نظر و عمل را مورد واکاوی قرار دهیم، چرا که معلوم نیست اهل نظر در عرصه عمل هم همان توانمندی را داشته باشند یا کسانی که اهل عمل هستند در مواردی که عمل در پیوند با نظر قرار می گیرد بتوانند از مبانی نظری بهره بگیرند. گرفتار شدن در نوعی برج عاج نشینی نظری را در بسیاری از اندیشه‌ورزان ملاحظه می کنیم، برخی افراد حاضر در میدان عمل هم فاصله بعیدی با نظر دارند، اما چنین حالتی را در مرحوم بهشتی سراغ نداریم. دانشی را صرفا بخاطر اینکه آموخته باشد کسب نکرد، بلکه دانشی می‌آموخت که در عرصه زندگی بکار آید. تعادل وقتی ایجاد می شود که داد و ستدی باشد بین دانسته ها با توجه خاص به عمل و تجاربی که فقط در میدان عمل بدست می‌آید.
شهید بهشتی اعتقاد به کار دسته جمعی داشت ولو اینکه در مقایسه با عمل تکتازانه پر درخشش فردی کندتر پیش رود. ایشان میدان هایی برای افرادی با ویژگی های لازم جهت کار عملی دسته جمعی فراهم می کرد. شهید بهشتی معتقد بود حتی اگر درصد مشترکات با افراد کم باشد هم می توان به نوعی توافق برای کار دسته جمعی دست یافت. ایشان معتقد بود نه با 70 یا 80 درصد، بلکه با 30 درصد اشتراک هم می توان با افراد بر سر کاری دسته جمعی همفکر وهمراه شد، بدون اینکه تفاوت ها را نادیده بگیریم.
خاطره ای از این خصلت شهید بهشتی نقل کنم تا ملموس تر باشد؛ سال 60 مدت کوتاهی پیش از واقعه هفتم تیر،در یکی از جلساتی که بصورت هفتگی در دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی تشکیل می شد حدود 15 نفر حضور داشتیم، شهید بهشتی مساله ای مطرح کرد که همه مخالف آن بودیم، این مساله باعث شد جلسه 3 ساعت ادامه پیدا کرد و در پایان افراد یا غالبا با نظرات شهید بهشتی همراه شده بودند یا لااقل موضع منفی سختی نداشتند، شهید بهشتی توانایی اقناع بالایی داشت. هیچ وقت طی 23 سال که توفیق الهی نصیبم شد و با ایشان بودم، ندیدم جایگاه و دانش و گذشته و تجارب را خود در ایران و خارج از کشور ولو اینکه 20 کشور دنیا را دیده بود مبنای مواجهه با نظری قرار دهد. او می توانست دیگران را اقناع کند و در قبال نقد، بسیار باز و توام با سعه صدر برخورد می کرد، این روحیه فراتر از تحمل نقد بود، بلکه ایشان حتی نقد طرف مقابل را برمی‌انگیخت. این خصوصیات در زندگی ایشان نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کرد. در مجموع اعتدال و انصاف دو ویژگی بهشتی در تفکر و عمل بود.
 
 
 
شهید بهشتی برای تحقق آرمان انقلاب مطلوب خود چه مسیری را طی و توصیه می کرد؟ هنر او در به جان خریدن نقدها بود،درمناظره با منتقدان یا گسترش حلقه همراهان؟
شهید بهشتی در عین حال که به ارزش های دینی اعتقاد داشت که برآمده از باورها و اعتقاد دینی او بود و به ارزش های انسانی و فرادینی هم پایبند بود، اما واقع بین بود. شهید بهشتی گرچه نگاه مثبتی به افراد داشت و سعی می کرد جنبه های مثبت را شناسایی کند اما فرد ساده بینی نبود، ارزیابی درستی از افراد و جریانات داشت و در نتیجه طبیعی است بین وضعیت موجود با آنچه دلنشین و مطلوب اوست فاصله ببیند. مواجهه افراد چند نوع است،گاهی فردی خود را صاحب اندیشه درست می بیند و از جامعه خود قهر می کند و تلخ سخن می گوید. اما شهید بهشتی از آن دسته افرادی بود که هیچگاه چنین برخوردی نکرد.
روز 5 تیر سال 60 در بازگشت از جلسه ای در کرج برای بازنویسی اساسنامه جامعه روحانیت مبارز دیدم ایشان خسته اند، پرسیدم و ایشان گفت بیش از حد بعضی کارها به من ارجاع داده می شود و این خوب نیست، هنر این است که حرکت اجتماعی در سطح گسترده‌تری انجام شود. شهید بهشتی معتقد بود بهترین اندیشه ها اگر نتواند به عنوان مبنای کار جمعی درآید، نمی تواند توفیقی به همراه داشته باشد. سررسیدهای چند ساله شهید بهشتی نشان می دهد که او ضرورت کشف افراد توانمند را درک کرده و پس از هر دیدار با افراد چه پیش و چه پس از انقلاب، می نوشتند این نقطه قوت در این فرد وجود دارد و در کارهای آتی می توان از او بهره گرفت. شهید بهشتی فردی بود که در عین حال که واقعیت ها را می دید اما ساماندهی و نگاهش رو به آینده بود تا همراهان قابل و توانمندی بیابد. در چند سال اول انقلاب افت و خیزهای متعددی وجود داشت و مرحوم بهشتی از جانب برخی جریان ها در معرض نقد و سرزنش قرار می گرفت و نسبت به مواردی مورد ملامت قرار می گرفت که در او نبود، مثل انحصار گرایی،میل به تمرکز قدرت و داشتن ثروت. بر چنین فردی با این خصوصیات سیل اتهامات وارد می شد و برخی از این جریانات حتی پس از شهادت ایشان اذعان داشتند که این اتهامات در او نبود، برخوردهای غیرمنصفانه بسیاری با شهید بهشتی شد و او تحمل می کرد و در مقام پاسخگویی برنمی‌آمد و می گفت وقت جامعه باید صرف کارهای مهمتری شود. وقتی ما و دوستانشان به او می گفتیم چرا به این اتهامات پاسخ نمی دهید می گفت "ان الله یدافع عن الذین آمنوا" در مواردی احساس می کردیم فردی در این سیل حوادث تحت چه
فشار شدیدی است، یک بار در ماشین همراه ایشان بودم و دیدم زمزمه می‌کند:
شب تاریک و بیم موج و گرادابی چنین حائل/کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها.
عمیقا احساس ایشان را درک کردم.


شهید بهشتی را معمار دستگاه قضایی می دانند اما خود این معمار طرح های بسیاری برای عمارت مطلوبش داشت؛ با نگاهی به کارنامه و برنامه های شهید بهشتی، چه تصویری می توان از نظام قضایی مطلوب بهشتی ارائه داد؟
 شهید بهشتی پس از پایان کار شورای انقلاب راغب بود در عرصه فکری و نظری و کار حزبی متمرکز شود اما امام در جریان پرخاطره ای در بیمارستان ایشان را به سمت ریاست دیوانعالی کشور منصوب کردند. کار بسیار دشواری بود؛ نظام قضایی بازمانده از رژیم گذشته ولو اینکه برخی افراد صادق و توانمند بجای مانده بودند، پاسخگوی نیاز اجتماعی نبود و از سوی دیگر تحولات سریع چند ماهه پس از انقلاب نیاز به روالی مستحکم داشت. به اذعان کسانی که آن زمان همراه شهید بهشتی بودند کلیه کارهایی که او در مدت نه چندان طولانی مسوولیت‌اش انجام داد، با نگاه به آینده بود، همانند کوشش برای جذب افراد توانمند، آموزش و تربیت افراد برای مسوولیت های قضایی بالاخص وظیفه خطیر قضاوت، تاسیس نهادهای جدید و تاکید بر استقلال ضابطین قضایی از دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی و طرح پلیس قضایی و ... همه نشان می دهد با فردی روبرو هستیم که به قوام دستگاه قضایی و استقلال آن اهمیت می دهد. اگر نگاه ژرف و آینده نگرانه شهید بهشتی دنبال می شد امروز شاهد سطوح دیگری از توانمندی و کارآمدی در دستگاه قضایی بودیم. شهید بهشتی مسایل قضایی را صرفا با دیدی قضایی نمی‌دید و تبعات تصمیمات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در حوزه قضایی جستجو می‌کرد. چند سال پس از شهادت شهید بهشتی در دیدار با آیت الله موسوی اردبیلی که مسوولیت دستگاه قضایی را بر عهده داشتند، وی گفت در صورتی که در عرصه عمومی و دستگاه های اجرایی و مدیریتی 5 درصد تخلف وجود دارد، دستگاه قضایی می تواند وارد شده و روند را تصحیح کند، اما اگر در جامعه ای در روال تقنین و اجرا 60 درصد انحراف ایجاد شود، این را با دستگاه قضایی نمی‌شود حل کرد؛ شهید بهشتی وقتی وارد حوزه مباحث قضایی می‌شد تبعات آن را در نظر داشت، او از نگاه‌های حوزه‌ای فراتر می‌رفت و کلان‌تر می‌اندیشید و در تصمیم‌گیری‌های خود در عرصه‌های خرد، به‌تبعات آن در عرصه کلان هم توجه داشت. امیدواریم جامعه و دستگاه قضایی به چنین سمتی حرکت کنند.