آیت اللّه حاج شیخ جعفر شوشتری

فقیه نامداری که در سال ۱۲۳۰ قمری در شوشتر متولد شد. در اوایل عمر برای تحصیل علم به همراه پدرش به نجف رفت و این در زمانی بود که شیخ انصاری در رأس حوزه علمیه نجف بود. در سال ۱۲۵۵ به شوشتر بازگشت. رساله علمیه منهج الرشاد را نوشت و حسینیه ای در شوشتر بنا کرد، مجددا در سال ۱۲۹۱ قمری با اهل و عیالش به عتبات عالیات بازگشت و در سال ۱۳۰۲ یک سفر تاریخی به ایران داشت که از مسیر نجف، کربلا، بغداد به قصد زیارت امام رضا علیه السلام حرکت کرد و در حالی که سیزده روز از ماه رمضان باقی مانده بود به شهر ری در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم وارد شد، پس از ورود به آنجا عده ای از علمای بزرگ تهران و امنای شاه وقت ( ناصرالدین شاه قاجار ) و سایر طبقات مردم به دیدار ایشان رفتند و درخواست کردند که به تهران بیایند، ایشان هم قبول کردند به تهران آمدند و در تهران در مسجد مروی به اقامه نماز جماعت و وعظ و ارشاد پرداختند.
آنگاه پس از پیمودن مدارج عالی علمی و خودسازی و تهذیب نفس و آراستگی به ارزشهای اخلاقی و انسانی و پیراستگی جان و روان، سرانجام به فقیه گرانمایه سخنور بزرگ دانشمند سترک، علاّمه فرزانه، آیت اللّه حاج شیخ جعفر شوشتری شهرت یافت . علاّمه تهرانی که یکی از بزرگان جهان علم و عمل بود، در مورد او می‌نویسد: «مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری رحمه الله فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و اجلاّ ء فقها و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان به سوی خدا ودعاة الی اللّه در عصر خود بوده‌است.»
از ویژگیهای او، علاوه بر دانش گسترده و آگاهی عمیق، گوهر گرانبهای اخلاص و عملکرد شایسته و بایسته بود. رفتارش در زندگی با گفتارش هماهنگ و هم آوا بود و به راستی بر این باور بود که: من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدء بتعلیم نفسه قبل تاءدیب غیره ….
هر کس خویشتن را تدبیرگر امور و پیشوای جامعه قرار داد بر اوست که پیش از آموزش و دعوت دیگران به ارزشها، از خود آغاز کند و باید پیش از آنکه با زبان، ادب آموز مردم باشد، با کردار شایسته و عملکرد بایسته خویش راه و رسم زندگی را به دیگران بیاموزد….
او به هنگام تلاوت قرآن و تفسیر آیات و تحلیل روایات و وعظ وارشاد مردم، از دل سخن می‌گفت و لاجرم بر دلها می‌نشست، همه را دگرگون می‌ساخت و می‌گریاند و شور و شعور بسیار پدید می‌آورد.
بجاست دو نمونه از اثرگذاری عمیق گفتارش به هنگام ارشاد مردم ترسیم گردد:آیت اللّه العظمی اراکی، از مرحوم آیت اللّه العظمی حائری مؤ سس حوزه علمیّه قم آورده‌اند که : روزی پای منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری بودم که در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت: «هان ای مردم ! می‌خواهم شما را بیازمایم که آیا اهل ایمان هستید یا نه ؟ چرا که خدا در قرآن می‌فرماید: اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَاِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانا وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. ایمان آوردگان تنها کسانی هستند که چون نام خدا برده شود خوف بر دلهایشان چیره می‌گردد و هنگامی که آیات خدا بر آنان تلاوت شود ایمانشان افزون می‌گردد و بر پروردگار خویش اعتماد می‌کنند. اینک، آیاتی از قرآن را برای شما تلاوت می‌کنم تا با دیدن اثرگذاری قرآن یا عدم اثرپذیری شما معلوم گردد که به راستی اهل ایمان هستید یانه ؟»
آیت اللّه حائری می‌افزایند: با سخن مرحوم شوشتری، من سخت بر خود لرزیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتی تلاوت کرد و در من اثر و انعکاسی نداشت، چه خاکی بر سر کنم ؟ در این حال خویشتن را جمع و جور کردم و آماده نشستم، تا آیات را آنگونه که شایسته گوش جان سپردن به قرآن است، بشنوم. آنگاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آیاتی چند با شور وصف ناپذیری تلاوت کرد و خدای را سپاس که آن آیات در من اثری عمیق نهاد.
نمونه دیگر را، حضرت آیت اللّه العظمی آقای شیرازی آورده‌اند که بدین صورت است: در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی که ایشان وارد تهران گردید انبوه مردم از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند. مردم تقاضای موعظه کردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: «مردم ! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینه‌ها داناست.»
اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.
این فراز تکاندهنده و کوتاه، اثری عمیق در مردم نهاد؛ به گونه‌ای که اشکها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند. سفیر روسیه در نامه‌ای به امپراتوری روس در این مورد نوشت: «تا هنگامی که این قشر روحانیون راستین مذهبی، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروی کنند، سیاست ما کاری از پیش نمی‌برد؛ چرا که وقتی یک جمله شوشتری در یک مجلس عظیم، اینگونه دگرگونی ایجاد می‌کند، روشن است که دستورات و فتواهای آنان چه خواهد کرد.»
ویژگی دیگر او شیفتگی وصف ناپذیرش به سالار شایستگان حضرت حسین علیه السلام بود، به همین جهت هم با آن مقام علمی، فقهی و کهولت سن تا آخرین مراحل زندگی پربرکت خویش منبر می‌رفت و با شوری وصف ناپذیر نام، یاد، کربلا، عاشورا و شهادت جانسوز حسین علیه السلام و راه و رسم افتخارآفرین و ستم سوز او را برای دوستداران ورهروانش ترسیم می‌کرد.
مردم را به ارزشهایی که کربلا، دانشگاه آن و حسین علیه السلام آموزگار بزرگ و تبلور و تجسّم راستین آنها بود، فرامی خواند و از ضدارزشها هشدار می‌داد. خودش به هنگام یادآوری رخداد جانسوز کربلا می‌سوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشک، از دیدگانش فرو می‌بارید. او از گوهر گرانبهای اخلاص و عرفان و عشقی بهره ور بود که هم وعظ و ارشاد و منبرهایش مورد قبول افتاده بود و هم یادآوری مصائب جانسوز و هدفدار حسین علیه السلام که بخشی از منبرهای او را تشکیل می‌داد، به همین جهت هم مورد عنایت امیر کاروان قافله عشق بود و هم نیای گرانقدرش پیامبر گرامی، که تنها به دو نمونه جالب و شنیدنی در این مورد بسنده می‌شود.
از خود آن عالم ربّانی آورده‌اند که می‌فرمود:
«زمانی که از تحصیلات علمی خویش در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود شوشتر، بازگشتم با تمام وجود دریافتم که باید در هرچه بیشتر و بهتر آشناساختن مردم با معارف قرآن و اسلام بکوشم، به همین جهت در گام نخست تصمیم گرفتم که روزهای جمعه را منبر بروم و پس از آن با فرا رسیدن ماه رمضان، به خاطر انجام این مسئولیّت به منبر خویش ادامه دادم، امّا شیوه کار اینگونه بود که : تفسیر صافی را به دست می‌گرفتم و از روی آن مردم را وعظ و ارشاد می‌نمودم و در آخرین بخش منبر هم، به بیان مشهور و معروف که هر غذایی نیاز به نمک دارد و نمک مجلس وعظ وارشاد نیز، روضه و یادآوری و بازگویی مصائب جانسوز عاشورا و حسین علیه السلام است، به ناچار از کتاب (روضة الشهداء) مقداری مرثیه می‌خواندم . ماه محرّم را نیز که در پیش بود، به همین صورت گذراندم ؛ امّا به هیچ عنوان توانایی جدایی از کتاب و منبر رفتن بدون کتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهره کافی نمی‌بردند، امّا به هر حال حدود یک سال بدین صورت گذشت . سال بعد با فرا رسیدن محرّم با خود زمزمه کردم که : تا چه زمانی باید کتاب در دست گیرم و از روی کتاب مجلس و منبر را اداره کنم ؟ و تا کی نتوانم از حفظ منبر بروم ؟ باید چاره‌ای بیاندیشم و خویشتن را از این وضعیّت ناگوار نجات بخشم. امّا، هر چه در این مورد اندیشیدم راه به جایی نبردم و بر اثر فکر زیاد، خستگی سراسر وجودم را فراگرفت و از شدّت نگرانی به خواب خوشی رفتم . در عالم رؤ یا دیدم که در سرزمین کربلا هستم، آن هم درست به هنگامی که کاروان حسین علیه السلام در آنجا فرود آمده‌است . به همه جا نگریستم، چشمم به خیمه‌ای برافراشته افتاد، دریافتم که سپاه دشمن در صفهای فشرده بر گرد خیمه حسین علیه السلام گرد آمده‌اند، گام به پیش نهادم . دیدم خود حسین علیه السلام در درون آن خیمه نشسته‌است، وارد شدم. سلام گرمی نثار آن سیمای نورافشان نمودم که حضرت مرا در نزدیکی خویش جای داد و به حبیب بن مظاهر فرمود: «حبیب ! شیخ جعفر، میهمان ماست باید از میهمان پذیرایی کرد. درست است که آب در خیمه نیست، امّا آرد و روغن موجود است، بپاخیز و برای میهمان غذایی آماده ساز.» حبیب بن مظاهر به دستور حسین علیه السلام برخاست و پس از لحظاتی چند به خیمه وارد شد و غذایی پیش روی من نهاد. فراموش نمی‌کنم که قاشقی هم در ظرف غذا بود. چند قاشقی از آن غذای بهشتی صفت، خورده بودم که از خواب بیدار شدم و دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت و عنایت او، نکات ولطائف و کنایات و ظرافتهایی از آثار خاندان وحی و رسالت بر من الهام شده‌است که تا آن ساعت، بر کسی الهام نگشته و فهم کسی بر آنها از من پیشی نگرفته بود.»
از مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالنّبی عراقی آورده‌اند که می‌فرمود: زمانی که مرحوم شوشتری در مدرسه سپه سالار سابق منبر می‌رفت، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علما و گویندگان در مجلس او شرکت می‌کردند. یکی از علمای عصر که نژاد از شاهان قاجار داشت، جلسه درس و بحث علمی برای دانشجویان مذهبی داشت، یکی از همان روزها از شوشتری سخن به میان آمد و یکی از حضّار اظهار داشت : «شما نیز خوب است همانند دیگر بزرگان به منظور تعظیم شعائر دین در مجلس شیخ، شرکت کنید.» شاهزاده دانشمند که هنوز به مقام علمی و قداست و پروای شیخ آگاهی نیافته بود، پاسخ داد: «دوست عزیز! او نیز سخنوری همچون دیگر سخنوران و منبریها است، فکر نمی‌کنم لزومی داشته باشد که ما درس و بحث خود را تعطیل نموده، پای منبر او برویم.»
شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤ یا دید رستاخیز با همه هول و هراسش برپاگشته و پیامبر به پیروان راستین خاندان وحی و رسالت، جواز و برات بهشت اعطا می‌کند و او نیز گام به پیش نهاد و سلام کرد و گفت : «ای پیامبر خدا! به من هم عنایتی بفرمایید، چرا که افتخار خدمت به قرآن و دین و مذهب را دارم» پیامبر او را مورد محبّت قرار می‌دهد، امّا می‌فرماید: «برای تو هنگامی برات صادر می‌شود که جناب شیخ جعفر شوشتری از تو راضی شود، در غیر این صورت دریافت نخواهی کرد.»
شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بیدار می‌گردد و درمی یابد که شیخ مردی وارسته و زیبنده و دارای پارسایی و کمال و جمال معنوی است و از سست نهادی و فقدان سرمایه علمی و عملی به دور است . مردی است که شایسته مقام رفیع ارشاد خلق است، عالمی عامل و وارسته‌است و زهدفروشی و ریاکاری و بازیگری و عوام فریبی و جلب رضایت مخلوق به قیمت ناخشنودی خالق، نخواهد نمود. دین را به دنیا نفروخته و نخواهد فروخت.
بر این اساس بود که دیدگاه او در مورد شخصیّت شیخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت: «اینک، همه با هم به محضر شیخ و پای منبر او می‌رویم» شاگردان شگفت زده به همراه استاد خویش به محفل شیخ آمدند و پای سخنان روح بخش او که از آیات و روایات برمی خاست، نشستند. پس از پایان بحث و پراکنده شدن مردم، شاهزاده دانشمند نزد شیخ رفت و با او روبوسی کرد و پس از آن به شیخ ارادت بیشتری پیدا کرد، چرا که به هنگام روبوسی، شیخ سر به گوش شاهزاده نهاد و گفت: «بیان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را درست دریافتی اگر من از شما راضی و خشنود نگردم، برات بهشت به شما نخواهد رسید.»
 
نقشه حرم علوی
مرحوم آیت اللّه شوشتری، پس از انجام رسالت دینی و ارشاد مردم در شهرهای مختلف ایران و زیارت هشتمین امام نور حضرت رضا علیه السلام در شور و شوق زیارت امیرمؤ منان علی علیه السلام، دگر باره راه عراق را درپیش گرفت، امّا متاءسّفانه در منطقه غرب کشور و مرز کنونی ایران و عراق بیمار شد و پس از چند روز، سرانجام در تاریخ ۲۸ صفر سال ۱۳۰۳ ه‍. ق، روح بلندآوازه و ملکوتیش به جوار رحمت حق پرکشید. پیکر مطهّرش به وسیله ارادتمندان، به آستان سرور و سالارش، نخستین امام نور، حمل و در آنجا به خاک سپرده شد.
تألیفات ایشان هم:
۱- همان منهج الرشاد که رساله علمیه شیخ به زبان فارسی است.
۲- الخصائص الحسینیه، پاره ای از اخبار مصائب و کنایات آثار ائمه در آن تألیف نموده است.
۳- مجالس المواعظ، حاصل چهارده مجلس در سال ۱۲۹۷ در نجف اشرف.
۴- فوائد المشاهد و نتایج المقاصد. این کتاب حاصل ۵۹ مجلس از مواعظ مرحوم شیخ است که در سالیان آخر عمر شریفش در کربلا و نجف و کاظمین ایراد کرده است.
۵- و کتاب اصول دین که ممکن است همان کتاب «الحلائق» باشد.