آیت الله شیخ محمدتقی برغانی (شهید ثالث)

در حدود سال ۱۱۷۲ ه.ق در خانه آیت اله ملامحمد ملائکه برغانی در روستای برغان نوزادی پابه عرصه گیتی گذاشت که نامش را محمدتقی نهادند.
آیت اله برغانی، تحصیلات اولیه‌اش را در برغان و قزوین فرا گرفت و بعد به اصفهان عزیمت کرد و در آنجا در پیش آخوند ملا آقا بیدآبادی (م: ۱۱۹۷ ه.ق) به فراگیری علوم عقلی مشغول شد. سپس عازم عتبات عالیات شد و به حلقه درس آقا باقر بهبهانی حائری (م: ۱۲۰۵ ه.ق) پیوست و از ایشان بهره‌ها برد. در این هنگام، بر اثر شیوع بیماری وبا در عراق، به موطن خود مراجعت کرد.
برای تکمیل تحصیلات خویش، به شهر مقدس قم رفت و به جمع شاگردان میرزا ابوالقاسم قمی، صاحب قوانین (م: ۱۲۳۱ ه.ق) پیوست. بعد به اصفهان رفت و در آن شهر مسکن گزید و علوم عقلی را در محضر ملاعلی نوری (م: ۱۲۴۶ ه.ق) به پایان رساند و مشغول تدریس الشواهد الربوبیه، از تصانیف ملاصدرا شد. بر اثر احاطه فراوان به آرا سلف و نظریات صدرالمتألهین و حسن تقریر و طلاقت لسان و حجت بیان، جمع زیادی از دوستداران علوم عقلی در محضرش زانوی شاگردی زده و بهره می‌بردند.
 
امامزاده شاهزاده حسین قزوین
بعد از مدتی، اصفهان را به سوی کربلای معلی ترک نمود و به حوزه درس سید علی طباطبایی (م: ۱۲۲۱ ه.ق) صاحب ریاض ملحق شد و از محضر آن بزرگوار بهره‌مند گشت. پس از آن عازم نجف اشرف شد و از حوزه درسی شیخ جعفر کبیر (م: ۱۲۲۸ ه.ق) صاحب کشف الغطاء، سال‌ها استفاده نمود.
آیت اله برغانی، پس از سال‌ها تحصیل در عتبات عالیات و دریافت اجازه از مشایخ خود، به ایران بازگشت و در تهران سکنی گزید. در تهران کرسی تدریس داشت و مقام افتا از آن او بود. طلاب علوم دینی، از اطراف و اکناف، برای بهره‌وری و استفاده، پیش وی آمدند و بر گردش حلقه زدند.
آیت اله برغانی، روزها مشغول تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم بود و از نیمه‌های شب بر می‌خاست و به مسجد می‌رفت و تا صبح به عبادت و مناجات می‌پرداخت. او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت که مشهورترین آنها عبارت است از:
۱-‌ کتاب «منهج الاجتهاد» عربی. دائرۀ المعارف گونه فقه شیعه، در ۲۴ جلد بزرگ که تمامی ابواب فقه از طهارت تا دیات را در بردارد.

۲-‌ کتاب شرح الشرایع: این کتاب که یک جلد بزرگ است، تمامی ابواب فقه را در بردارد و در سال ۱۲۲۶ ه.ق تألیف شده است.

۳- یک دوره فقه فارسی از طهارت تا دیات.

۴- عیون الاصول. این کتاب دو جلد است و بیشتر این دو جلد در نقد قوانین میرزای قمی می‌باشد.
۵- شرح الروضۀ. عربی.

۶- شرح بر معالم. عربی.

۷- ملخص العقاید. این کتاب یک جلد بزرگ می‌باشد و موضوعش کلام است.

۸- رسالۀُ فی صلاۀ الجمعۀ.

۹- رسالۀُ فی عدم وجوب هبۀ الولی مدۀ منقطعۀ المولی علیه.

۱۰- کتاب دیات. فارسی.

۱۱- رساله‌ای در نماز قضا.

۱۲- رسالۀ القضاء عن الاموات.

۱۳- مجالس المتقین. این کتاب درباره مطالب اخلاقی است که مشتمل بر ۵۰ مجلس می‌باشد. تاریخ نگارش آن سال ۱۲۵۸ ه.ق است.

۱۴- رساله‌ای در طهارت.

۱۵- رساله‌ای در نماز و روزه.
با وجود این‌که آیت اله برغانی، در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین، به تدریس اشتغال داشت، اما با کمال تأسف، شرح حال نگاران به معرفی شاگردان ایشان چندان نپرداخته و در بین شاگردانش بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد نموده‌اند.
 
مقبره شهید ثالث در شاهزاده حسین قزوین
فرزندان دانشمند آیت اله برغانی

۱- آیت اله میرزا ابوالقاسم؛ (متوفی: بعد از ۱۳۰۰ ه.ق) ایشان پسر بزرگ شهید ثالث بودند.

۲- آیت اله حاج شیخ صادق؛ (متوفی: ۱۳۱۱ ه.ق).

۳- آیت اله شیخ محمدباقر؛ (متوفی: ۱۲۸۰ ه.ق).

۴- آیت اله حاج شیخ عیسی؛ (متوفی: ۱۳۳۹ ه.ق).

۵- حجت الاسلام آقامحمد امام جمعه.

۶- حجت الاسلام آقا شیخ عبداله امام جمعه.

۷- حجت الاسلام آقا شیخ کاظم.

۸- حجت الاسلام آقا شیخ جعفر؛ (متوفی: ۱۳۰۶ ه.ق).

۹- ثقۀ الاسلام آقا میرزا محمود.

۱۰- ثقۀ الاسلام آقا تقی.

۱۱- حاج میرزا حسن.

۱۲- ام کلثوم برغانی (۱۲۲۴-۱۲۶۸ق).
در اروپا ماشین بخار، اختراع می‌شود. انقلاب صنعتی غرب پدید می‌آید. دولت انگلیس، برای بازاریابی کالاهای خود و تهیه مواد اولیه، کمپانی هند شرقی را تأسیس می‌نماید. شعبه‌های این کمپانی در دو سوی خلیج فارس، از بصره تا بوشهر و بحرین و مسقط، افتتاح می‌شود. در این هنگام، برای مشغول نمودن ذهن و فکر مسلمان‌ها به دور نگاه داشتن آنها از مسائل که در اطراف و اکناف می‌گذرد، مبلغان مسیحی، به طرف شرق سرازیر می‌شوند و هم‌چنین در جهان اسلام، دو جریان تند افراط و تفریط، بر مبنای یک تفکر غلط، شکل گرفت. جریان‌هایی که فتنه‌های گوناگون و خونریزی‌های زیادی را در پی داشت و هنوز هم، آثار آن دو جریان منحوس، در جهان اسلام باقی است.
نخستین حرکت، وهابیه بود که براساس افکار عالم حنبلی مذهب به نام: محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶ ه.ق) شکل گرفت دومین جنبش جریان شیخیه است که براساس افکار شیخ احمد بن زین‌الدین احسایی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ ه.ق) شیعی مذهب پی‌ریزی شد.
با توجه به مقدمه مذکور، فرقه شیخیه، براساس تعالیم شیخ احمد احسایی، در نیمه اول قرن سیزدهم هجری قمری، به وجود آمد. پیروان این فرقه، مجموعاً از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند. اساس این مذهب، مبتنی بر امتزاج تعبیرات فلسفی قدیم متأثر از آثار سهروردی با اخبار آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. آموزه‌های شیخ احمد، علاوه بر آنکه مایه انشعاب داخلی فرقه شد، زمینه‌ساز پیدایش دو فرقه منحرف بابیت و بهائیت نیز گردید.
نام دیگر این فرقه، کشفیه می‌باشد. کشفیه حاکی از کشف و الهامی است که شیخ (برای خودش) و اتباعش (برای وی) مدعی بودند. سید کاظم رشتی، جانشین شیخ احمد در وجه تسمیه شیخیه به کشفیه می‌نویسد: «مراد از شیخی یا کشفی، اصحاب شیخ بزرگوار الشیخ احمد بن زین‌العابدین احسایی می‌باشند و منسوبین به آن به کشفیه موسومند، چرا که خداوند سبحان، حجاب جهل و کوری در دین را از بصیرت‌ها و چشم‌های ایشان برداشته و ظلمت شک و ریب را از قلوب و ضمایر آنها برطرف کرده است.»
این فرقه به پشت سریه ـ در مقابل بالا سریه ـ موسومند. شیخیه را بدین جهت پشت سریه می‌نامیدند که نامبرده [شیخ احمد] در حائر شریف حسینی با پیروان خود، پشت سر مبارک نماز می‌خوانده، لیکن مخالفان او طرف بالا سر مبارک به اقامه جماعت می‌پرداختند و آنها را بالا سریه می‌نامیدند.
حاج محمد کریم‌خان کرمانی ـ از رهبران شیخیه ـ در این باب می‌نویسد: «چون شیخ مرحوم مادام که در کربلا بودند، نماز را به جهت حرمت امام(علیه السلام)، پشت سر امام می‌کردند… و مخالفان ایشان برعکس ایشان، مساوی با امام ایستادن را تجویز کردند، بلکه پیش روی قبر امام، نماز کردن را تجویز کردند… و حاصل آنکه بالاسری کسی است که شیخ را و سید را و اتباع ایشان را در اقتدا کافر می‌داند.»
مناظره علمی آیت اله برغانی با شیخ احمد احسایی انجام دادند که زمان این رویداد به سال‌های آخر زندگی احسایی باز می‌گردد. وی در زمانی که از کرمانشاه، عازم مشهد بود (سال ۱۲۷۳ ه.ق) گویا در میانه راه، چندی در قزوین توقف داشت. علمای قزوین در نماز به وی اقتدا می‌کردند و او مورد احترام آنان بود. تا اینکه روزی به بازدید شهید ثالث رفت. پس از طی تعارفات مرسومه، برغانی و احسایی در رابطه با معاد مناظره کردند. شهید قائل به معاد جسمانی با بدن عنصری و شیخ قائل به معاد با بدن هور قلیایی بود که در نهایت با مداخله یکی از شاگردان شیخ، جلسه با تلخی خاتمه یافت.
این جریان در قزوین منتشر شد و بالتبع رکن الدوله علینقی میرزا حاکم قزوین نیز از آن باخبر گشت. وی خواست بین برغانی و احسایی آشتی ایجاد کند. لذا محفلی ترتیب داد و علمای قزوین و نیز شهید و شیخ را دعوت کرد. اما تلاش‌های حاکم قزوین مؤثر واقع نشد و این بار شهید به طور صریح و قاطع، شیخ را تکفیر کرد. پس از این جریان، احسایی به ناچار قزوین را ترک کرد. علاوه بر شهید ثالث، علمای دیگری نیز به تکفیر احسایی پرداخته‌اند که از ذکر آنها خودداری می‌شود.
تکفیر احسایی توسط ملا محمدتقی برغانی، نقطه عطفی هم در زندگی برغانی و هم در زندگی احسایی محسوب می‌شود. زیرا تکفیر برغانی موجب گشت تا علمای دیگری نیز به تکفیر احسایی بپردازند و این امر سبب شد تا احسایی به لحاظ موقعیت دینی، علمی و اجتماعی در سراشیبی سقوط قرار گیرد. این تکفیر در زندگی برغانی نیز از این جهت نقطه عطف محسوب می‌شود که وی از این به بعد با حدت و شدت زاید الوصفی به مبارزه با احسایی و طرفدارانش پرداخت و مورد کینه و عداوت شیخیه واقع گشت.
به طور کلی، عمر شریف آیۀ اله برغانی در راه احقاق حق و ابطال باطل سپری شد. وی در راه مبارزه با باطل و دفاع از حق و حقیقت لحظه‌ای کوتاهی نکرد و به عنوان سرباز راستین امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پیوسته در حال مبارزه بود که به طور مشخص به موارد ذیل اشاره می‌شود:
در روزگاری که شهید ثالث در تهران دارای کرسی تدریس و مقام افتا بود، بر اثر بی‌کفایتی فتحعلی‌شاه قاجار و شکست ایران در جنگ اول ایران و روس (۱۲۲۸ ه.ق) ولایات شمال ایران به اشغال روس‌ها در آمده بود و انگلستان و فرانسه شدیداً در ایران رقابت داشتند و انگلستان در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد. این حوادث، خشم شهید ثالث را برانگیخت و برای نخستین بار، مسأله ولایت فقیه از طرف ایشان مطرح شد. همین مسأله شاه قاجار را با دشواری مواجه کرد. از این روی، علمای طراز اول تهران را به کاخ گلستان دعوت کرد. در حضور شاه، جلسه‌ای تشکیل شد. شهید ثالث در این جلسه، مسأله رهبری فقها را در عصر غیبت کبری عنوان کرد.
این مسأله مورد تأیید برخی از فقهای حاضر در جلسه قرار گرفت. شاه شدیداً از شهید ثالث ناراحت شد و در پی آن دستور تبعید وی و دو برادرش، شیخ محمدصالح و ملاعلی برغانی را به عراق صادر کرد. آیت اله برغانی پس از تبعید، کربلا را مسکن خویش قرار داد و به زعامت دینی اشتغال یافت. وی مدت زمانی نیز به همین صورت در نجف اقامت گزید. هنگامی ‌که شیخ جعفر صاحب کشف الغطاء، عازم ایران شد، شهید ثالث و برادران او را همراه خود به ایران آورد و نزد فتحعلی شاه قاجار برای آنها وساطت کرد. شاه قاجار وساطت شیخ جعفر را با این شرط پذیرفت که برغانی‌ها در دارالخلافه تهران اقامت نگزینند.
شهید ثالث قزوین را مقر نهضت علمی خود قرار داد و مدرسه و مسجدی در آنجا بنا کرد که طلاب علوم دینی از اطراف و اکناف به محضرش می‌شتافتند. شیخ آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «… بین شهید ثالث و فتحعلی شاه نفرت و ناسازگاری ایجاد شد که متعاقب آن، شهید تهران را ترک کرد و در قزوین اقامت گزید.»
ایشان به خصوص در زمانی‌ که در قزوین سکنی گزیده بود، هم‌چون سایر علمای زمانه، به رفع خصومت بین مردم اقدام می‌کرد و در صورت لزوم حکم شرعی را بیان می‌کرد و هم‌چنین به اجرای حدود می‌پرداخت و همین مسأله باعث رنجش صاحبان زر و زور از ایشان می‌شد که حتی گاهی تصمیم به قتل وی می‌گرفتند.
یکی از مبارزات ارزنده شهید ثالث، مبارزه با صوفیه بود که این امر به مذاق درباری‌ها خوش نمی‌آمد. مهدی بامداد می‌نویسد: «چون نسبت به متصوفه نیز تعرضات شدید داشته و در محضر و منبر به تکفیر و تحقیرشان سخن همی گفت، در ایام سلطنت محمدشاه مورد تنفر خاطر سلطانی و حاجی میرزا آقاسی گشت.»
آیت اله برغانی در مبارزه با گروه منحرف شیخیه به دو شیوه علمی و عملی تمسک جست. مبارزه علمیش را با مناظره با بنیانگذار شیخیه آغاز کرد تا وی را به لحاظ علمی خلع سلاح کند و پوچی ادعاهایش را به ویژه برای علما روشن کند و مبارزه عملیش را با تکفیر احسایی شروع نمود. وی این کار را به منظور حفظ و حراست عموم شیعیان انجام داد تا آنها در دام تفکر انحرافی شیخ احمد و طرفدارانش نیفتند. به تعبیر دیگر وی می‌خواست با این کار، احسایی و طرفدارانش را رسوا سازد تا توده شیعیان فریب عقاید انحرافی آنان را نخورند و هم‌چنان در صراط مستقیم مذهبی تشیع که حافظان و مروّجان آن، در زمان غیبت علما هستند، حرکت کنند.
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در تاریخ شیعه به شمار می‌رود؛ چون به دنبال آن مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند: از جمله آقا سید محمد مهدی فرزند آقا سیدعلی (صاحب ریاض)، حاج ملا محمدجعفر استرآبادی، آخوند ملا آقای دربندی (صاحب اسرار الشهادۀ)، شریف العلما مازندرانی (استاد شیخ انصاری)، آقا سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط)، شیخ محمدحسین (صاحب فصول) و شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر).
پیروی علمای بزرگ جهان تشیع از شهید ثالث و تأیید و تأکید آنها مبنی بر تکفیر احسایی، نشانه موقعیت بالای اجتهادی و فقاهتی وی در عصر خود به شمار می‌رود. هم‌چنین همین تأیید و تأکید آنها گواهی است روشن بر انحراف فکری و عقیدتی احسایی، بدیهی است که تلاش‌های آیت اله برغانی و سپس سایر علما علیه او و طرفدارانش، باعث مفتضح شدن شیخیه در جهان تشیع گشت و آنها را به شدت تحت فشار قرار داد و منزوی ساخت.
تلاش گسترده آیت اله برغانی علیه شیخیه ادامه یافت و پس از مرگ احسایی، جانشینش سیدکاظم رشتی نیز از طرف آن بزرگوار تکفیر شد و در مجامع و منبر مورد طعن و لعن ایشان واقع گشت.
 
مقبره شهید ثالث در شاهزاده حسین قزوین
پس از مرگ سید کاظم رشتی، عده‌ای از شیخیه، طوق اطاعت سید علی‌محمد شیرازی را به گردن آویختند و وی را پیشوای خود ساختند. وی نخست ادعای ذکریت و بعد ادعای بابیت (یعنی باب علوم و معارف الهی و راه اتصال به امام دوازدهم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) و سپس ادعای مهدویت نمود و بتدریج ادعای نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید شد و بالاخره این ادعا را به ادعای نهایی ربوبیت و حلول الوهیت پایان بخشید.
به هرحال، فعالیت بابی‌ها، علمای شیعه و به ویژه آیت اله برغانی را نگران ساخت و به همین جهت وی دگربار به میدان آمد و فتوای تاریخی خود را در تکفیر این فرقه، صادر کرد. شیخ آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «در عصر شهید ثالث، بابی‌ها سر به شورش برداشتند و طغیان و فساد کردند و خون بی‌گناهان را به زمین ریختند. در این هنگام وی شجاعانه در قابل آنان ایستاد و بر کفر و نجاست آنان فتوا صادر کرد و گمراهی آنها را بر مردم اعلان نمود و آنان را در پیش چشم مردم خوار و ذلیل کرد.»
هم‌چنین میرزا محمد تنکابنی در این رابطه می‌نویسد: مجتهد برغانی، با صلابت و استوار در مقابل بابیه ایستاد و همین امر موجب شد که آنان کینه عجیبی نسبت به وی داشته باشند و در نهایت نتوانستند وجود او را تحمل کنند و لذا نقشه قتل ایشان را کشیدند.
شهید نیمه شبی طبق معمول از خانه به مسجد رفت و به عبادت و راز و نیاز مشغول گشت، نزدیکی‌های سپیده دم دسته‌ای از تروریست‌های بابی بر سر او ریختند و در حالیکه به مناجات و راز و نیاز مشغول بود، وی را مورد حمله قرار داده و مجموعاً هشت زخم برایشان وارد ساختند. شدت جراحات وارده به حدی بود که پس از دو روز شهید شد.
شهر قزوین یک پارچه سیه‌پوش شد و مردم عزادار گشتند. پیکر مطهر آن عالم بزرگ در ۱۵ ذی القعده ۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ ه.ق در جوار ملکوتی شاهزاده حسین این شهر به خاک سپرده شد.
شهادت آن پیرمرد فرزانه بازتاب وسیعی در جهان تشیع ایجاد کرد و در واقع تمام شیعیان را عزادار ساخت و حوزه‌های علمیه شیعه در ایران، هندوستان، عراق و لبنان به سوگواری پرداختند و شعرای عرب، عجم، هند و ترک، قصائدی در رثای وی سرودند؛ از جمله شاعر عرب درویش علی بغدادی از مشاهیر شعرای عراق، قصیده‌ای در وجه تشابه بین شهادت شهید ثالث و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سروده و قاتلان وی به ابن ملجم تشبیه کرده است.
ترجمه مطلع آن چنین است:

تقی آن پرهیزگار، اگر پسندیده خصال و نیکو سیرت از دنیا رفت، چه باک! در شهادت، سرمشق از حیدر امیرالمؤمنین گرفت و قاتلش بدین کار، مثل ابن ملجم گشت.