آیت الله محمد رضا رحمت: سلطه بر دانش

امیدوارم دوستان بتوانند با انجام گفتگو و اخذ خاطرات دوستان و شاگردان از مرحوم حاج آقا مصطفی مطالب بیشتری را کنکاش کنند. در اختیار کسانی قرار بدهند که نبودند و ندیدند و اطلاع ندارند تا آنها نیز اطلاعات بیشتری پیدا کنند و از خصلت های خوب ایشان در زندگی بهره ببرند. مخصوصا الان که عده‌ای تلاش دارند آنچه را که امام بر آن اصرار داشت وارونه جلوه دهند.
آیت الله محمد رضا رحمت در گفت وگو با پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران به تشریح ابعاد شخصیتی شهید آیت الله حاج مصطفی خمینی، فرزند ارشد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
مشروح گفتگوی پایگاه جماران با وی را در زیر می خوانید:

س: اگر ممکن است کمی درباره ویژگی های شخصیتی شهید آیت الله مصطفی خمینی صحبت کنیم؟

ج: معمولا برای زیارت بهمراه دوستان از سمت کوفه می‌رفتیم. مرحوم حاج آقا مصطفی در مسیر راه، جاهایی که استراحت می‌کردیم، معمولا برای سرگرم کردن رفقا یا مسابقاتی می‌گذاشت و یا طرح مسئله‌ای می‌کرد یا مشکلی را مطرح می‌کرد. یکی از مواردی که ایشان بر روی آن بسیار حساس بود و همه ماها می‌دانستیم، مسئله آلوده شدن جلسات به گناه غیبت بود. به محض اینکه ایشان احساس می‌کرد که می‌خواهد از کسی غیبت شود، حرف را عوض می‌کرد.
ایشان عملا به ما می‌آموخت که چگونه باید باشیم. از خصوصیات ایشان این بود که دائم در حال ذکر بود. بدون اینکه ابراز کند و نه به مانند بعضی‌ها ذکر گفتن را علنی می‌کردند، ایشان دائم الذکر بود و کسی هم متوجه نمی‌شد و در عین حال انسان عابد و عارفی بود. به عبادت مقید بود و با مستحبات مشهور بود. واقعا شناخته بود آنچنان که باید؛ خدا را در حد علمی خودش شناخته بود. معتقد به بندگی خدا بود. اینگونه نبود که خودنما باشد. بسیاری از کارها و خیرات را انجام می‌داد که دیگران متوجه نمی‌شدند.
یکی از خصوصیات ایشان این بود که با اکثر علمایی که در نجف مطرح بودند، ارتباط و رفت و آمد داشت. و همه هم نسبت به ایشان اظهار علاقه می‌کردند. فراموش نمی‌کنم استاد بزرگوارمان حضرت آیت الله آقا میرزا حسن بجنوردی، می‌فرمود که حاج آقا مصطفی در سن کنونی‌اش اگر خواسته باشند مقایسه کنند با حاج آقا روح الله، ایشان جلوتر است. در آن سن و موقعیت علمی نظرشان این بود. خب حق هم همین بود. ایشان باید جلو باشد. برای اینکه امام خود ساخته بود. مربی این چنینی نداشت و مرحوم حاج آقا مصطفی مربی مثل امام و استعداد بسیار بالایی داشت.

س: از نظر ارتباطات علمی و سیاسی چگونه بودند؟

ج:  حاج مصطفی هم از جهت علمی مطرح بود و هم از نظر سیاسی. امام که نمی‌توانستند به صورت معمول با آقایان رفت و آمد داشته باشند. ایشان هم از جانب خودش و هم از جانب امام رفت و آمد داشت، طبیعتا آقایان ایشان را بعنوان فرزند امام می‌شناختند. در نشست‌ها هم مطالب علمی و هم مطالب سیاسی مطرح می‌شد.
 
س: در تألیف هم بسیار موفق بودند....

ج: بله؛  ایشان مطالب خودش را همواره می‌نوشت و نزدیک به سی جلد اثر عمیق و ارزنده دارد. آقای سجادی از طرف حاج احمد آقا مأموریت پیدا کرد که نوشته‌های ایشان را بررسی و چاپ کنند لذا تحت اشراف آقای سجادی چاپ شد. مثل تفسیر ایشان.

س: رابطه ایشان با امام بعنوان پدر و فرزند چگونه بود؟

ج: امام علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت. در عین حال به سبب پدری و فرزندی علاقه خود را خیلی ابراز نمی‌کردند. ولی وقتی که مرحوم حاج آقا مصطفی در درس از امام اشکال می‌کرد، علاقه امام در پاسخی که به ایشان می‌داد مشخص می‌شد. که علاقه‌ای همراه با احترام نسبت به ایشان داشت. امام نسبت به حاج آقا مصطفی عنایت خیلی خاصی داشت. حاج آقا مصطفی هم تمام اهتمامش این بود که امام را حفظ کند تا موقعیت امام خدایی ناکرده به مخاطره نیافتد. چه از جهت سیاسی و چه از جهت جسمی. مرحوم حاج احمد آقا در اواخر عمر چقدر نسبت به امام رسیدگی می‌کرد و مواظبت می‌کرد، حاج آقا مصطفی همان نقش را در دوران تبعید به ترکیه و عراق را به خوبی بازی می‌کرد و خیلی مواظب امام بود. می‌فرمود: معمولا امام ساعت ده می‌آمدند مسجد شیخ درس می‌دادند، بعد برمی‌گشتند به منزل، مرحوم حاج آقا مصطفی می‌آمد بیرونی می‌نشست. گاهی چند دقیقه‌ای می‌رفت اندرونی و دوباره می‌آمد بیرونی و اگر کسی سوالی داشت مطرح می‌کرد. مرحوم حاج آقا مصطفی فرمود که یک روز وارد شدم دیدم امام پشت پنجره اتاق نشسته و به حیاط نگاه می‌کند. حیاط منزل امام 25 متر بیشتر نبود. گفت: عرض کردم آقا به چی فکر می‌کنید. امام فرمود به هیچی فکر نمی‌کنم. مرحوم حاج آقا مصطفی گفت: آخه مگر می‌شود آدم به هیچ چیز فکر نکند؟! امام فرمود بله. من فکرم دست خودم است و هر وقت خواستم فکر می‌کنم و فکر خوب می‌کنم. ماها این را اصلا متوجه نمی‌شویم. یکی از علمای بزرگ می‌فرمود من 25 سال زحمت کشیدم تازه یک ربع ساعت می‌توانم به هیچ چیز فکر نکنم. امام می‌فرمود من فکرم دست خودم است. هر وقت می‌خوام فکر می‌کنم. حالا چه قدرتی است و چقدر برای آن زحمت کشید، مسئله‌ای قابل توجه است. حضور قلب همین. وقتی در نماز می‌گوییم که حضور قلب باید داشته باشیم یعنی به هیچ چیز فکر نکنیم. چه کسی از ما می‌تواند به هیچ چیزی فکر نکند. امام معلوم می‌شود که در همه آنات زندگی‌اش حضور قلب داشته است. به چیزی فکر نمی‌کرده جزء خدا؛ جز وظیفه. لذا مرحوم حاج آقا مصطفی روی این مسایل خیلی حساس بود و دقت داشت. اگر حرکت و چیزی از کسی می‌دید، فورا سوال می‌کرد که چه هست و چه نیست.
فراموش نمی‌کنم که یک برنامه‌ای داشتم صبح‌ها بعد از نماز صبح در نجف. بعد هم که پیاده می‌رفتیم کربلا کار خودم را انجام می‌دادم. در بین چهل پنجاه نفری که همراهمان بود هیچ کدام از دوستان متوجه این مسئله نبودند. تنها کسی که متوجه شده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی بود. از من سوال کرد فلانی ذکر می‌گویی؟ دقت در همه چیز داشت. ایشان از نظر جسمی ناراحتی ریوی داشت. تقریبا آسم داشت. وقتی به کربلا می‌رفتیم، شب ها که می‌خواست استراحت کند، شب‌های زمستان و سرد، ایشان داخل چادر که همه خوابیده بودند نمی‌خوابید. معمولا رختخوابش را بیرون چادر می‌انداختند، منتها یکی دو تا پتو بیشتر می‌انداخت تا نفسش راحت باشد.

س:  نقش حاج آقا مصطفی در مبارزات چگونه بود؟

ج: نقش بسیار موثر؛ ایشان می‌فرمود که صبح 12 محرم که امام را دستگیر کردند با جمعی به صحن حضرت معصومه رفتیم. آرام ، بدون صحبت  نشستیم، دسته‌ها می‌آمدند بداخل صحن و این صحنه را می‌دیدند. حرکتی بسیار موثر ولی بی‌سرو صدایی را شاهد بودند. ایشان نقش بسیار موثری در نهضت داشت. مسایل داخلی و خارجی در ارتباط با نهضت و حرکت امام را هماهنگ می‌کرد و مواظب بود.

س: در مورد تقابل ایشان با رژیم شاه چه در زمان حضورشان در قم و چه در نجف توضیح بفرمایید.

ج: بعد از امام ایشان را دستگیر و تبعید کردند. رژیم می‌دانست که ایشان بسیار تاثیرگذار است. آنها فکر می‌کردند که همه نهضت مرحوم حاج آقا مصطفی است. آنها خیال می‌کردند تمام تحریک‌هایی که از ناحیه حرکت‌های امام انجام می‌شود، محرک و مسبب اصلی آن حاج آقا مصطفی است لذا با این طرز تفکر، تصمیم گرفتند که به هر شکل که شده ایشان را به شهادت برسانند و خیال می‌کردند با این کار، مسئله نهضت امام تمام می‌شود. همانگونه که اطلاع دارید ایشان قبل از شهادت مدت کوتاهی به لبنان و سوریه مسافرت کرد، بعد که برگشت، خدا رحمت کند خادم منزل ایشان خانم ننه صغری نقل می‌کرد که یکی دو روز قبل از شهادت ، دو مرتبه ایشان خون استفراغ کرد. می‌گفت: خیلی ناراحت شدم، گفتم آقا دکتر را خبر کنم؟ ایشان فرمود که مرگ را با چیزی نمی‌شود معالجه کرد. بعد آن صبحی که ایشان به شهادت رسید، در حال خواندن زیارت عاشورا بود بعد از نماز. ننه صغری می‌گفت که من چیزی بردم برای اتاق ایشان و در زدم، دیدم جواب نداد اما صدای تنفس آقا را که به سختی می‌آمد شنیدم. در را باز کردم وارد اتاق شدم، دیدم که آقا سرش روی گردنش افتاده و فریاد زدم خانم را صدا کردم، خانم ایشان آمد. من دویدم رفتم آقای دعایی را خبر کردم. تا ایشان را به بیمارستان برسانند، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

س: ظاهرا بحث مسمومیت ایشان از سوی رژیم قطعی بود؟

ج: عوارض بعضی از داروها گاها به ظاهر تا شش ماه ممکن است مشخص نشود. آنچه که ما یقین داریم به آن، مسئله شهادت ایشان است. چون روزی که جنازه ایشان را که آن صبح باخبر شدیم و رفتیم پزشکی قانونی دیدیم که پای چپ ایشان سبز کبود شده بود. فقط انگشت شصتش زرد شده بود. رگ های پیشانی ایشان هم داشت کبود می‌شد و در وقت غسل، ایشان که مرحوم آقا سید علی شاهرودی در کربلا غسل داد، می‌گفت که رگ های پشت ستون فقراتش هم سبز کبود شده بود. در مسمومیت ایشان هیچ تردیدی نیست. مرحوم آقا شیخ علی کاشف القطاء (که از علمای نجف است) هم ما بعد رفتیم ملاقات ایشان، شخصیت سیاسی هم بود، ایشان گفت که فلان دکتر که الان اسمش یادم نیست گفته که اگر سید، یعنی امام اجازه بدهد من کالبد شکافی می‌کنم و ثابت می‌کنم که ایشان مسموم شده است. ولی امام اجازه نداد.

س: بارزترین ویژگی حاج مصطفی خمینی چه بود؟

ج: استقامت ایشان بود. ایشان از جهت وزنی، وزن سنگینی داشتند. پیاده که به کربلا می‌رفتیم پاهایشان تاول می‌زد. بنده هم معمولا دکتر سرخود بودم. در اینگونه موارد وسایلی داشتیم و درمان سرپایی می‌کردیم. یک شب که برای اربعین به کربلا می‌رفتیم، روزها چون گرم بود، شب‌ها حرکت می‌کردیم، سه چهار روز طول می‌کشید که استراحت مان بیشتر از رفتن ما بود. مرحوم حاج آقا مصطفی کف پایشان سرتاسر تاول زده بود. روی تاول راه رفتن بسیار سخت است مخصوصا با وزن سنگین. من به اتفاق یکی از دوستان عصایی داشتیم که پشت کمر ایشان گرفته بودیم ایشان تکیه می‌داد و یواش یواش راه می‌رفت. یکی از دوستان می‌گفت که حاج آقا اینجوری می‌خواهی بروی به اربعین نمی‌رسیم به چهل و هشتم می‌رسیم؛ یعنی شهادت امام مجتبی (ع). یک وقت دیدیم مرحوم حاج آقا مصطفی شروع کرد به راه رفتن. آنچنان سرعت گرفت که من و آن رفیقم می‌دویدیم به دنبال ایشان که به ایشان برسیم نمی‌توانستیم. یعنی روی آن پاهای تاول زده ایشان شروع کرد به حرکت و  با سرعت می رفت. ایشان استقامت عجیبی داشت، در مواقع مختلف. یک سری چیزها است که عملا برای ما درس بود. درس عملی بود که به ما می‌آموخت.
مخفی ماندن مسئله شهادت خیلی حرف دارد. یکی از ادله مهم شهادت ایشان حرکت نهضت و انقلاب بود. یعنی غیر از خون شهید نمی‌تواند چنین کاری بکند. فقط خون شهید است که جنبش ایجاد می‌کند و خون مرحوم حاج آقا مصطفی، چون شهید بود باعث شد که انقلاب در مدت کوتاهی پیروز شد. هیچ کس هم فکر نمی‌کرد به این سرعت انقلاب به پیروزی برسد.

س: علمای معروف و مشهور نجف هم برای شهادت ایشان مراسم گرفتند؟

ج:  بله؛ مراجع مراسم گرفتند و جالب این است که امام در همه این جلسات شرکت می‌فرمود مثل اینکه در مراسم معمولی شرکت می‌کند. برای مراسم ایشان هم شرکت می‌کرد. یک حزب قرآن می‌خواند و بلند می‌شد و می‌رفت.

س: خاطره دیگری اگر از ایشان دارید بفرمایید.

ج: ایشان انسانی جوانمرد است. در آخرین مرتبه دستگیری من (در عراق) حاج آقا مصطفی خواب دیده بود که از زندان آزاد شده‌ام و مرا خدمت پدر بزرگوارش برده، جوراب های مرا درآورده و پاهایم را به ایشان نشان داده است. آن مرحوم خواب را برای حضرت امام(س) نقل کرده بود و خواستار پیگیری جهت آزادی ما شده بود، لذا پس از آزادی که خدمت ایشان (حضرت امام) رسیدم، دیدم آن بزرگوار سؤالاتی می‌کنند، البته خبر نداشتم که حضرت امام(س) از خواب حاج آقا مصطفی اطلاع دارند، بعدا فهمیدم مبنای سؤال های آن بزرگوار خواب حاج آقا مصطفی بوده است، و من هم از آن شکنجه‌ها که در زندان بود مطالبی را به حضرت امام (س) گفتم.
مقابله و شدت عمل حاج آقا مصطفی علیه کسانی که با ساواک و دستگاه طاغوت یا استخبارات عراق ارتباط داشتند و همکاری می‌نمودند نیز جالب توجه است، یا با کسانی که فکر انحرافی درباره مسایل اسلامی داشتند. مثلا فردی بود به نام سید صالح و برادرش سید صدر و شیخ طالقانی در کلاس فردی به نام منزوی شرکت می‌کردند، در این کلاس ها مطالبی گفته می‌شد که بنا و ریشه ایمان متلاشی می‌شد؛ به طوری که یکی از طلبه‌ها که به این جلسات رفته بود، مطالبی از آنها را به ما نشان داد. قضیه به حاج آقا مصطفی گفته شد و ایشان کاری کرد که منزوی از نجف رفت.
امیدوارم دوستان بتوانند با انجام گفتگو و اخذ خاطرات دوستان و شاگردان از مرحوم حاج آقا مصطفی مطالب بیشتری را کنکاش کنند. در اختیار کسانی قرار بدهند که نبودند و ندیدند و اطلاع ندارند تا آنها نیز اطلاعات بیشتری پیدا کنند و از خصلت های خوب ایشان در زندگی بهره ببرند. مخصوصا الان که عده‌ای تلاش دارند آنچه را که امام بر آن اصرار داشت وارونه جلوه دهند. و آثار حضرت امام را می‌خواهند نابود کنند. حرکت بسیار مرموزی شروع شده که امیدوارم موفق نشوند.