بازتاب مانيفست و برنامة فدائيان اسلام در جامعه - نظرية ولايت فقيه در انديشة نواب صفوى - ديدگاه امام خمينى(ره) نسبت به فدائيان اسلام
شما در خارج از كشور به مجلات اشپيگل، لوموند، نيويورك تايمز و نشرياتى كه آن روز از غرب مىآمد، نگاه كنيد؛ مىبينيد كه دقيقا همان واژههايى كه امروز براى حكومت اسلامى، به عنوان بنيادگرا به كار مىبرند، همان واژهها را در مورد فدائيان اسلام به كار مىبردند كه عدهاى قشرى بنيادگراى مذهبى در ايران مىخواهند كشور را به عقب برگردانند و يك كشور ارتجاعى مذهبى درست كنند. بازتاب آنها مشخص بود.
بسيارى از روحانيون ما سرخورده بودند و اين سرخوردگى موجب نااميدى شده بود. اكثر روحانيون ما از تشكيل حكومت اسلامى مأيوس بودند. تعليق به محال مىكردند و مىگفتند: امكان ندارد در ايران حكومت اسلامى به وجود بيايد. به همين جهت، اكثر روحانيون با بىاعتنايى با قضيه برخورد مىكردند، چون مأيوس بودند. جوانهاى مذهبى، كه پرشور و غيرتمند بودند و پيامدهاى حضور خارجيها در ايران را مشاهده مىكردند، رويكرد خوبى به اين برنامه داشتند. بازاريها معمولاً محافظهكار بودند و دلشان نمىخواست در اين مسائل به صورت جنگ و گريز وارد بشوند. در نتيجه، «وَ قَليلٌ مِنْ عبادِىَ الشَّكُورُ» مصداق داشت؛ هنوز «اذا جاء نصرالله و الفتح »، نيامده بود كه «يدخلون فى ديناللّه افواجا »، بشود.
توجه فرموديد؟ عكسالعمل تودههاى مذهبى خيلى خوب بود. نواب صفوى توانسته بود بسيارى از جوانها را به مذهب گرايش بدهد؛ امّا متأسفانه در دانشگاهها نفوذ نداشت. علتش هم اين بود كه مجموعه دانشگاهها را جناح چپ تصرف كرده بود و تودهايها در دانشگاهها نفوذ بيشترى داشتند و بعد جبهه ملى. البته، شايد از سال 1350 به بعد است كه دانشگاهها جهتگيريهاى مذهبى مىكنند و آن هم به خاطر تلاشهايى است كه دبيرستانهاى مذهبى انجام مىدهند و فارغالتحصيلهايشان به دانشگاهها مىروند و تأثير سخن امام خمينى(ره) اينكه مذهب شيعه مجموعهاى است از سياست و ديانت، مىباشد. دانشگاهها در سالهاى، مثلاً، 1324، 25 تا 33، 34، جهتگيريهاى مذهبى نداشتند. حتّى اگر شما به خاطرات بسيارى از شخصيتها رجوع كنيد، مىبينيد كه ديپلم گرفتة شهرستانى، وقتى به دانشگاه تهران مىآمد، خجالت مىكشيد نماز بخواند. مسخرهاش مىكردند. چندتا استاد مثل مهندس بازرگان و يداللّه سحابى و اينها بودند كه مسائل مذهبى را مطرح مىكردند؛ والاّ بقية استادان باقيماندگان دوران قبل از شهريور 20 بودند. شما مىدانيد كه دانشگاه تهران در سال 1313 تأسيس شده و در سال 1330، هفده ساله شده بود.
شايد يكى از دلايلى كه دانشكده معقول و منقول درست شد و استادانى مثل بديعالزمان فروزانفر يا استاد جلال همايى را بردند آنجا، اين بود كه طلبههايى كه از حوزهها مىآيند توى دانشكدة معقول و منقول، به قول مرحوم نواب صفوى، با نماز شب خواندن مىآيند وارد دانشكده مىشوند، بيدين مىروند بيرون. حتّى فضاى دانشكده الهيات ما كه در آن زمان معقول و منقول اسم داشت، فضايش اين بود كه مثل دكتر آريانپورها توى آن درس مىدادند، كه اصولاً به عقيدة نواب، مذهبى نداشتند. فضاى دانشكدة الهياتمان هم اينطور بود. دانشكدههاى ديگرمان هم، مثل دانشكدة هنرهاى زيبا، وضع بسيار بدترى داشت. در دانشگاههاى ديگرمان هم مذهب ستيزى وجود داشت. اما، خوب، از سال 37-1336، كه عدّهاى از شخصيتهاى فرهنگى ـ مذهبى شروع به فعاليت كردند، خانوادههاى مذهبى بچههايشان را به دبيرستان گذاشتند؛ چون تا آن روز بسيارى از خانوادههاى مذهبى بچههايشان را به دبيرستان نمىفرستادند؛ مىترسيدند بيدين بشوند. حاضر نبودند به دانشگاه بفرستند، چون دانشگاه مظهر دينستيزى بود. به همين جهت، نواب صفوى و يارانش در دانشگاهها نفوذى نداشتند. كمونيستها نفوذ زيادى داشتند. جبهة ملّى نفوذ داشت و عدهاى هم از همفكران خليل ملكى در دانشگاهها وجود داشتند؛ به هر حال، اغلب تحصيلكردههاى دانشگاهها كسانى بودند كه به مذهب اعتقادى نداشتند. به همين جهت، پايگاه فدائيان اسلام در دانشگاهها ضعيف بود. امّا در بين طلبهها خيلى خوب بود. بسيارى از طلبههاى جوان حوزههاى علميه از فدائيان اسلام حمايت مىكردند. در قضية تشييع جنازة پهلوى، وقتى واحدى را خواستند بگيرند، دوهزار طلبه به ميدان آمدند. در جريان سيد علىاكبر برقعى، تقريبا از او حمايت كردند. وقتى نواب صفوى به قم مىرفت، در مسجد امام حسن (ع) صحبت مىكرد، حدود دوهزار طلبه پاى سخنرانيش حاضر مىشدند. معمولاً طلبههاى پرشور و پراحساس طرفدار نواب صفوى بودند.
منتها، طلبهها هم دستشان خالى بود؛ نه روزنامهاى داشتند و نه تريبونى در اختيارشان بود. نه نوشتارى دستشان بود. مطالبى هم كه ارائه مىدادند فقط در محرم و صفر و ماه رمضان كاربرد داشت. با وجود اين، وقتى نگاه مىكنيم به نهضت 15 خرداد سال 42، مىبينيم اوّلين طلبههايى كه دور امام جمع شدند و اولين جوانهايى كه همراه امام حركت كردند همانهايى بودند كه در زمان نواب صفوى همراه او بودند.
راجع به مرجعيّت اظهارنظر مىكند. او اصلاً معتقد است به اينكه مرجع مفترضالطّاعه است. كسى كه معتقد شد كه مرجع مفترضالطّاعه است، خود به خود، ولايت فقيه را مىپذيرد. در مورد دادگسترى، اگر نگاهى به كتاب بيندازيد، مىبينيد. مىگويد: بايد دادگسترى دست فقها باشد؛ يعنى اصولاً كرسى قضاوت مطلقا بايد در اختيار فقها باشد. شكل جديدى كه براى حكومت معيّن كرده مشخص است؛ منتها، عرض كردم، انتظار نداشته باشيم كه يك جوان 26 ساله، طلبهاى كه تا كفايه خوانده، مثل يك مرجع بزرگ، و يك مجتهد جامعالشرايط كه همة مراحل فقه را گذرانده، بتواند براى حكومت اسلامى برنامه داشته باشد. عرض كردم خدمتتان، آن يك مانيفست است، يك اعلاميه است. بايد انديشمندان روى آن كار مىكردند؛ روى حكومت اسلامى، نه روى آن اعلاميه روى حكومت اسلامى كه پشتوانة آن يك تشيع 1400 ساله است.
ببينيد، اينجا بايد به نكتهاى اشاره كنم. حضرت امام، به نظر من، مىخواست وقتى جامعه به كمال رسيد، مبارزه را آغاز كند تا شخصيت مشهورى در مقابلش نايستد. به همين جهت، مىبينيم كه امام در زمان آيتاللّه بروجردى ساكت است. جزو اصحاب آقاى بروجردى است. يقينا، حضرت امام اگر مىخواست با صراحت تمام از فدائيان اسلام حمايت كند، برخورد با بيت آيتاللّه بروجردى پيدا مىكرد. من يكى از خصوصياتى را كه در مورد امام معتقدم اين است كه شناخت امام دربارة زمانش بسيار عالى بوده است؛ يعنى از شخصيتهاى نادر تشيّع است كه زمان ضربه زدن به مخالف خودش را خوب مىشناسد. خوب مىفهمد كه شايد اين ديد را نواب صفوى نداشت كه در چه موقعى بايد اين ضربه را بزند كه كارى بيفتد. به همين جهت، آن موقع امام موفق است و نواب صفوى ناموفق.
امّا، دربارة ارتباط امام با فدائيان اسلام، من فقط يك ديدار را ديدم. اينكه با هم رابطه تنگاتنگ داشته باشند، نديدم. امّا، آيتاللّه مرعشى نجفى با فدائيان اسلام رابطه بسيار نزديكى داشتند. حتّى آيتاللّه مرعشى نجفى مىگفت: اگر حكومت اسلامى را تشكيل بدهيد، من آمادهام وزير فرهنگ شما بشوم. آن موقع، حتّى آيتاللّه مرعشى نجفى، زمانى كه هنوز آيتاللّه بروجردى زنده بود و هنوز مرجع نشده بود، در زمينة ولايت فقيه كار مىكرد. ايشان هم به حكومت اسلامى معتقد بود، امّا آن رابطة تنگاتنگ را من واقعا نديدم.