بایدها و نبایدهای فتنه پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری
غائلهی پس از انتخابات ریاستجمهوری كه برای مدتی فضای كشور و خصوصاً پایتخت را آبستن بحران و ناامنی ساخت، پس از چند ماه فرونشست و امنیت و آرامش پیشین دوباره حكمفرما گردید. این غائله قطع نظر از همهی تلخیهایش، پیامها و نكات درسآموزِ بسیار مهمی داشت كه تحلیل موشكافانه و درك عمیق آن میتواند ضامن تداوم حركت بالندهی انقلاب در دههی چهارم حیات آن باشد. در ادامه خواهیم كوشید تا بهدور از احساسات و تعصبات غیر منطقی و ضمن پرهیز از فروغلتیدن در ورطهی موضعگیریهای جناحی، با اتخاذ رویكردی علمی، اصلیترین پیامهای حوادث اخیر را در چند محور مورد بررسی قرار دهیم:
1. لزوم درك وضعیت گذار از تهدیدات سخت به تهدیدات نرم
از رهگذر تأمل در بحران پس از انتخابات، این حقیقت بر همهی ناظران آگاه مكشوف میگردد كه جنس و ماهیت تهدیدات فراروی نظام از سختافزاری به نرمافزاری تغییر یافته است. چنین تغییری را باید پیامد طبیعیِ وقوع گذار از غلبه و رواج قدرت سخت به قدرت نرم در عرصهی جهانی در سالهای اخیر دانست. امروزه دیگر اهمیت فزایندهی قدرت نرم در عرصههای نوظهور روابط بینالملل برای قاطبهی بازیگران بزرگ آشكار شده است. اكنون كاربرد نیروی نظامی توجیهات اخلاقی و قانونیِ محكمی را برای اقناع افكار عمومی و دریافت مجوز از سازمانهای حافظ صلح و امنیت میطلبد و یك كشور باید بسیار بكوشد تا بتواند بر اقدامات جنگافروزانهاش جامهی مشروعیت بپوشاند. چنانكه شاهد بودیم پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 پافشاری ایالات متحده بر استفاده از قدرت سخت، ضربهی مهلكی بر حیثیت بینالمللی آمریكا وارد ساخت و مشروعیت این ابرقدرت را حتی در قلب اروپا كمرنگ نمود.
چه میشود كه عدهای هنجارشكن در ظهر عاشورای حسینی حرمت مقدسترین شعائر شیعیان را لگدمال میكنند و پرچم عزای سرسلسلهی آزادگان عالم را با شعار آزادی و دموكراسی به آتش میكشند؟ آیا این شعارها خلقالساعه بودند یا معلول یك جریان هدفمند كه سالها در عمق كالبد فرهنگی و فكری جامعهی ایرانی رخنه كرده بود؟ آن جوانی كه حسین (ع) را قهرمان دنیای عرب و نامرتبط با فرهنگ خود میپندارد، در كدامین بستر فكری تربیت یافته است؟
از سوی دیگر، كاربرد اهرمهای سختافزاریِ اقتصادی نیز مستلزم هزینههایی گزاف و گاهی اعطای امتیازات قابل توجه است. از همین رو اهمیت و گریزناپذیریِ كاربرد اهرمهای قدرت نرم، پیوسته بیش از پیش احساس میشود. اقبال روزافزون بازیگران بزرگ و پیشرفتهی جهانی به مقولاتی همچون دیپلماسی عمومی (public diplomacy) و دیپلماسی رسانهای (media diplomacy) و سرمایهگذاریهای كلان در این عرصهها در سالیان اخیر، حكایت از آن دارد كه قدرت نرم چیرگی قدرت سخت را در سیاست جهانی به چالش كشیده است.
ما امروزه در فضایی زندگی میكنیم كه تیغ یك كارگردان سینمای هالیوود یا یك خبرنگار سیاِناِن از تیغ دهها تكاور آموزشدیدهی ارتش آمریكا بُرندهتر است. جنگهای نرم به جای زمین، هوا یا دریا، بر روی كاغذ روزنامهها، صفحهی تلویزیونها، امواج رادیوها و در سایتها و وبگاهها رقم میخورد. مهاجمانِ این جنگها اسلحهی نیرومند خود را به سوی ذهن قربانیان نشانه میروند و نه كالبد فیزیكی آنان. قربانیان اصلی جنگ نرم رسانهای، یعنی افكار عمومی، غالباً ممكن است حتی از قرارگرفتن خود در معرض چنین بمباران عظیمی بیاطلاع باشند و همین امر، قدرت تخریبگری رسانهها را دوچندان میسازد. لذا شاهد هستیم كه «استیون لوكس» (Steven Lukes) به هنگام بحث پیرامون قدرت نرم، عبارت تأملبرانگیزِ «نبرد قلبها و اذهان» (the battle for hearts and minds) را به كار میبرد.1
بسیار جالب است كه قرنها پیش از این، هنگامی كه امیرالمؤمنین (ع) وضعیت بحرانزدهی جامعهی خود را به تصویر میكشد كه شدیداً دستخوش فتنههای نرمافزاری شده بود، چگونه از هجوم بر قلبها و اذهان مردم سخن میگوید: «فإنّا مستقبلون أمراً له وجوهٌ و الوانٌ لا تقومُ له القلوبُ و لا تَثبُتُ علیه العقولُ»2
آفند نرمافزاری، پدافند سختافزاری نمیخواهد
بیشك جمهوری اسلامی ایران نیز از تبعات این چرخشِ جهانی به جانب مظاهر قدرت نرم مصون نبوده است. به همین خاطر از ماهها پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری، همگرایی و تشریك مساعیِ كمنظیری میان معاندان داخلی و خارجی نظام صورت پذیرفت و حجم عظیمی از ظرفیتهای قدرت نرم بسیج گردید تا پروژهی نافرمانی مدنی و ایجاد اغتشاش با یك سازماندهی دقیق و حسابشده و با هدف براندازی جمهوری اسلامی آغاز گردد. الگوبرداری بیكم و كاستِ این تحركات از مدلهای شناخته شدهی انقلابهای رنگی و بهویژه دستاویز قراردادن بهانهی نخنمای تقلب در انتخابات، جای هیچ شك و شبههای را در خصوص ماهیتِ از پیش طراحی شدهی این فتنه باقی نمیگذارد.
هر چه كه بود، جمهوری اسلامی ایران یكباره با هجمهی سهمگینی از جنس قدرت نرم روبهرو گردید. قدرتی كه در مطبوعات، رسانهها و خبرگزاریهای دولتی و خصوصیِ ضد انقلاب تجلی یافت و نیز در سایتهای اینترنتی، وبلاگها، پیامكها، NGOها، تشكلهای دانشجویی و روشنفكری، خرابكاران و واندالهای سازمانیافته و احزاب و جبهههای سیاسی مخالف دولت. چنین هجمهی عظیمی با صبغهی نرمافزاری از حیث عمق، گستره و توان تخریبی آن، چهبسا از آغاز پیروزی انقلاب تا كنون بیسابقه بوده است.
بررسی عملكرد نظام در كنترل و مهار بحران پس از انتخابات، از وجود نوعی حالت غافلگیری و سردرگمی خصوصاً در روزهای نخستین آشوبها حكایت دارد. این یعنی جمهوری اسلامی ایران به هیچ وجه آمادگی لازم برای مقابله با شیوههای نوین جنگ نرم در مقیاس وسیع را نداشت. مثلاً وقوع حادثهی كهریزك كه تا مدتها مورد بهرهبرداری مخالفان برای زیر سؤال بردن نظام قرار گرفت، مصداق بارز عملكرد ناهماهنگ و شتابزدهی نهادهای ذیربط در امر خطیر مدیریت بحران بود.
اگرچه آتش غائلهی پس از انتخابات با گذشت چند ماه اطفاء گردید و حربهی نرمافزاریِ طیف معاند نظام به دلایل مختلفی با شكست روبهرو شد كه ذكرشان نیازمند بررسی جداگانهای است، اما نباید از یاد برد كه تهدید نرم همچنان بر نظام ما سایه افكنده است. این عرصه میتواند همواره مستعد تولید بحران و ناامنی برای كشور باشد. دكتر محمدرضا تاجیك در مقالهای با عنوان «ایران و انقلابهای رنگی» مینویسد: «تردیدی نیست كه عصر ما عصر مقولات نرمتنی چون قدرت نرم، انقلاب نرم، تهدید نرم، براندازی نرم، خشونت نرم، جنگ نرم و ... است. همچنین تردیدی نیست كه نظم و نظام كنونی ما در مقابل زهر نرمتنان آسیبپذیرتر از زهر سختتنان است. ... پاشنه آشیل نظم و نظام مستقر در ایرانِ امروز از ماهیتی نرم برخوردار است. لذا به چالش كشیدن آن نیز جز از رهگذر ساماندهی یك انقلاب نرم ممكن نیست.»3
بنابراین باید ضمن درك و تفسیر صحیح تحولات جهانی، متعاقب وقوع چرخش از غلبهی قدرت سخت به قدرت نرم، تهدیدات نرمافزاری را در صدر تهدیدات فراروی نظام در خلال دههی چهارم قرار دهیم و بسترهای لازم را برای مقابلهی مؤثر با این تهدیدات فراهم سازیم. باید توجه داشته باشیم كه با پدافند سختافزاری نمیتوان به مقابله با آفند نرمافزاری رفت، بلكه طبیعتاً برای بیاثر كردن زهر نرم، تنها پادزهر نرم به كار میآید.
2. لزوم تقدم منافع ملی بر مصالح حزبی
حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری آشكارا نشان داد كه معالأسف نخبگان و سیاسیون جامعهی ایرانی هنوز به درك درستی از قواعد رقابت سیاسی و نیز ضرورت التزام كامل به منافع ملی و ترجیح آن بر هر منفعت حزبی و جناحی نائل نشدهاند. مردم ایران در آئینهی این حوادث تلخ بهوضوح دیدند كه نخبگان نامآشنایشان حتی تحمل شكست سیاسی را ندارند و به مجرد اینكه دستشان از حلقههای قدرت كوتاه میشود، بیپروا حاضرند همه چیز را با خود به زیر بكشند و برای فرار از ورطهی هلاك سیاسی، از همه چیز و حتی از كیان اسلام، از آبروی كشور، از منافع و امنیت ملی و از خون جوانان وطن هزینه كنند. بسیار دردناك است كه سیاسیون كشور در بزنگاه حادثه و بحران، ذبح منافع ملی را در پای مصالح حزبی برتافتند و شقاق درونیشان را به میان صفوف ملت كشاندند و به نیابت از خود، مردم را رویاروی یكدیگر قرار دادند.
نخبگان و سیاسیون در جمهوری اسلامی ایران هنوز نتوانستهاند موضع خود را در كشاكش گزینش میان منافع ملی و مصالح حزبی و جناحی معین سازند. از همین رو معمولاً پیروزی یك جریان سیاسی و ورود آن به كانون قدرت به معنی حاشیهنشینی و عزلتگزینی دیگر جریانات و تبدیل آنها به اپوزیسیونِ مخالف دولت مستقر است. لذا اینبار جدال بر سر قدرت، حتی پس از پایان انتخابات نیز تداوم یافت و جریانهای سیاسی به جای ایستادن در كنار یكدیگر و تجمیع ظرفیتهاشان برای ارتقای منزلت كشور، در مقابل یكدیگر صفآرایی كردند و منافع ملی را بهراحتی فدای مصالح حزبی و جناحی نمودند. نیازی به گفتن نیست كه نادیدهانگاریِ منافع ملی از سوی سیاسیون و پافشاری آنها بر مطالبات جریان مورد حمایتشان، كشور را آبستن بحران سیاسی امنیتیِ قابل توجهی ساخت.
با این حساب یكی از ملزومات پایایی و مانایی نظام در دههی چهارم حیات آن و در مواجهه با تهدیدهای براندازنده، همانا دقیقتر و روشنتر كردن هر چه بیشترِ تعریف منافع ملی جمهوری اسلامی ایران توسط نخبگان در محافل عالی تصمیمسازی كشور است؛ به نحوی كه تمامی جریانهای حاضر در صحنهی سیاسی، خطوط مشیشان را عیناً بر وفق آن ترسیم نموده و هرگز در ترجیح منافع ملی بر هر منفعت و ملاحظهی دیگر، اندك تردیدی به خود راه ندهند. در راستای ترویج فرهنگ پایبندی به منافع ملی، محافل دانشگاهی و نخبهپرور رسالت سنگینی را بر عهده دارند.
3. لزوم بازنگری بنیادین در علوم انسانی
حقیقت دیگری كه از برآیند بحران پس از انتخابات مكشوف گردید، سیطرهی جریان منوّرالفكریِ غربزده بود بر فضای اندیشهورزی جامعه و بالأخص در عرصهی فلسفه و علوم انسانی. بهوضوح آشكار شد كه كمكاری نخبگان اسلامگرای حوزه و دانشگاه برای تولید علوم انسانی بومی با صبغهی اسلامی-ایرانی چه عواقب وخیمی را به همراه خواهد آورد. این مسئلهای است كه تصمیمسازان و اصحاب اندیشهی كشور باید با نگاهی ژرف و با لحاظ نمودن شرایط نوین جامعه، متعاقب حوادث اخیر بدان بنگرند و توجه داشته باشند كه آنچه آقای «سعید حجاریان» در خلال اعترافاتش در دادگاه با عنوان «كاربست نامُنقّح تئوریهای غربی» از آن یاد كرد، چگونه میتواند ظرف چند سال یك تهدید امنیتی جدی را فراروی نظام جمهوری اسلامی قرار دهد.
جریان منورالفكری كه تقریباً از ابتدای دههی هفتاد سایهی سنگین اندیشهورزی به سبك غربی را شتابان بر فضای محافل علمی و دانشگاهی كشور گسترانیده بود، وقتی كه از خرداد 1376 قدرت سیاسی و اجرایی را در قبضهی اقتدار خود دید، طی هشت سال كاملاً بیپروا و لجامگسیخته كمر به هدم سنتها و باورهای دینی ملت و اصول اساسی انقلاب بست. نیروهای مستعد و خوشفكرِ این جریان با همهی ظرفیت و توان به میدان آمدند تا به زعم خود موانع بركندن جامهی ارتجاع و پوشاندن جامهی فاخر مدرنیته را از سر راه بردارند. یكی نبوت را تا حد تجربهی شخصی پیامبر فروكاست؛ یكی كلام وحی را غیر قابل استناد خواند؛ یكی الگوی فاطمی را برای زنان امروز منسوخ دانست؛ یكی حسین (علیهالسلام) را خشونتطلب نامید؛ یكی از كهنگی و تحجر قوانین اسلام سخن گفت؛ یكی عصمت اهل بیت را انكار نمود؛ یكی موجودیت امام زمان را زیر سؤال برد؛ یكی ولایت فقیه را دیكتاتوری نامید؛ یكی حجاب و عفاف را آفت حضور اجتماعی زنان تلقی كرد، یكی به جواز عصیان و اعتراض حتی در مقابل احكام الهی فتوا داد و ...
همگی اینها تابلوهای دلربایی را از مدرنیتهی غرب به تصویر كشیدند؛ تابلوهایی كه هر بینندهای را مُجاب میكرد كه برای خلق دوبارهی چنین تابلوهایی باید به سبك نقاشان چیرهدست مغربزمین قلم بزنیم و اگر آنها با ترویج سكولاریسم دیوار حائلی میان دین و دنیا ساختند، ما نیز باید چنین كنیم. اگر آنها دین و اخلاقیات را به پای بُت اومانیسم قربانی كردند، ما نیز محتاج این قربانی هستیم. اگر آنها از قول «فردریش نیچه» مرگ خدا را اعلام نمودند، ما نیز برای ملبّس شدن به جامهی زربافت مدرنیته باید ابتدا تشییع جنازهی خداوند را برپا سازیم و رشتهی اتصال آسمان و زمین را از هم بگسلیم. عجیب است كه اینان درنیافتند یا شاید نخواستند دریابند كه مدرنیتهی غربی یك پدیدهی خاص تاریخی و معلول و محصول شرایط منحصر به فرد جامعهی اروپایی بود كه تكرار آن با همان سبك و سیاق در یك بستر تاریخی و اجتماعیِ كاملاً متفاوت امكانپذیر نیست.
ثمرهی مجاهدت منورالفكری
درنتیجه، روشنفكران جامعهی ما -گرفتار افسون اندیشهی غرب مدرن- مبدل به ماشینهای مترجم و كپیبرداری شدند كه آموزههای وارداتی را بدون اینكه كمترین خلاقیتی در جهت بومیسازی و همسنخ كردنشان با شرایط جامعهی ایرانی اسلامی بروز دهند، برگردان نمودند و به خورد دانشجویان علوم انسانی كشور دادند. متون ترجمهای همچون قارچ تكثیر یافتند و قفسهی كتابخانهها را به تسخیر درآوردند. نخبگان منورالفكر ما در صحنهی دانشگاه نیز با افتخار تمام مقابل دانشجویان مشتاق ایستادند تا تكرارگرِ بیكم و كاستِ همهی چیزهایی باشند كه زمانی پیشتر در دانشگاههای اروپا و آمریكای شمالی تقریر شده بود.
نخبگان و سیاسیون در جمهوری اسلامی ایران هنوز نتوانستهاند موضع خود را در كشاكش گزینش میان منافع ملی و مصالح حزبی و جناحی معین سازند. از همین رو معمولاً پیروزی یك جریان سیاسی و ورود آن به كانون قدرت به معنی حاشیهنشینی و عزلتگزینی دیگر جریانات و تبدیل آنها به اپوزیسیونِ مخالف دولت مستقر است.
اینك كه دو دهه از تلاش علمی جریان منورالفكری میگذرد، میتوان رسوب القائات رهبران آن را در ذهن قشرهایی از نسل جوان و بهوضوح در محتوای شعارهای آشوبگران و معترضان حوادث پس از انتخابات مشاهده كرد. بهراستی چه رخ داده كه در لفافهی اعتراض به نتایج انتخابات، ناگاه جماعتی نوك پیكان حملات را به جانب اسلام نشانه میروند؟ چرا جمهوری ایرانی بر جمهوری منبعث از شریعت اسلام ترجیح داده میشود؟ چرا جمعی از جوانان این كشور اسلامی در روز قدس از همدردی با ملت مظلوم فلسطین و اعلام برائت از رژیم نژادپرست صهیونیست امتناع میورزند؟ چرا ولایت فقیهِ مأذون از امام معصوم را دیكتاتوری خطاب میكنند؛ حال آنكه دموكراسی همچون بتی مُنزه از هر كژی، تسبیج و تقدیس میگردد؟ چه میشود كه عدهای هنجارشكن در ظهر عاشورای حسینی حرمت مقدسترین شعائر شیعیان را لگدمال میكنند و پرچم عزای سرسلسلهی آزادگان عالم را با شعار آزادی و دموكراسی به آتش میكشند؟ آیا این شعارها خلقالساعه بودند یا معلول یك جریان هدفمند كه سالها در عمق كالبد فرهنگی و فكری جامعهی ایرانی رخنه كرده بود؟ آن جوانی كه حسین (ع) را قهرمان دنیای عرب و نامرتبط با فرهنگ خود میپندارد، در كدامین بستر فكری تربیت یافته است؟
به نظر میرسد در طول سه دهه حیات جمهوری اسلامی ایران نوعی اهمال و سهلانگاری در واگذاری اتاقهای فكر و كرسیهای نظریهپردازی علوم انسانی به جریان منورالفكر غربزده صورت گرفته كه اختلافات عقیدتیِ بنیادینی با معماران انقلاب دارند و چندان پایبند و دلبستهی آرمانهای اسلامی و انقلابی نیستند. جمهوری اسلامی ایران تاكنون فاقد یك راهبرد جامع و مشخص در زمینهی علوم انسانی بوده و اصولاً رفعت جایگاه علوم انسانی در امر تداوم انقلاب بهدرستی درك نگردیده است. لكن بحران سیاسی اجتماعی اخیر همچون تلنگری بود كه بسیاری از مسئولان ذیربط را تكان داد و متوجه این معنی ساخت كه غفلت از جریان حركت فكر و اندیشه در جامعه چهبسا میتواند به پیداییِ تهدیدات امنیتی عظیمی علیه نظام بینجامد.
4. لزوم توجه به بافت عمیقاً مذهبی جامعهی ایرانی
نكتهی درخور توجه دیگری كه از تحلیل حوادث پس از انتخابات مُستفاد میگردد، این است كه با وجود تنوعات قومی، كلیّت جامعهی ایرانی بافتی عمیقاً مذهبی و ارزشمدار دارد. به گونهای كه ایرانیان در طول سدههای اخیر مقدسات اسلام را در زمرهی اساسیترین منافع ملی خود قلمداد كرده و همواره نشان دادهاند كه هرگاه ارزشها و باورهای دینیشان مورد هجمه قرار گیرد، حاضر به مماشات با هیچ گروه یا جریان سیاسی نیستند. این نكتهای بود كه جریان اصلاحات به درك صحیح آن نائل نشد و همین برداشت نادرستِ جامعهشناسانه، زمینهی بروز خطاهای فاحش محاسباتی را در عملكرد سیاسی اصلاحطلبان فراهم ساخت.
جالب است كه بسیاری از رهبران و مهرههای كلیدی اصلاحات پیوسته دچار عارضهی استقراء ناقص بودهاند؛ تا جایی كه به مجرد دریافت تعدادی بازخورد مثبت از سوی اقشار خاصی از جامعه -معمولاً نخبگان، دانشجویان و فرهنگیان نواندیش و طبقات مرفه- ناخودآگاه یك استقراء ناقص برقرار كرده و در این توهم مطبوع غرق شدهاند كه آرمانهای مطلوب آنها ریشه در بطن و متن كل جامعهی ایرانی دارد و هواخواه ایشان نهفقط طیفی از دانشجویان و روشنفكران، بلكه قاطبهی ملت ایران هستند.
در آستانهی انتخابات ریاستجمهوری نیز ابتلا به عارضهی «استقراء ناقص» منجر به تحلیلهای غلط و خلاف واقعِ جریان اصلاحات از وضعیت سیاسی اجتماعی كشور گردید و آنان را مُجاب ساخت كه بیشك پیروزمندانه از میدان انتخابات خارج خواهند شد؛ رؤیایی كه چون تحقق نیافت، جای خود را به كابوس آشوبها و فتنهگریها سپرد.
اگرچه آتش غائلهی پس از انتخابات با گذشت چند ماه اطفاء گردید و حربهی نرمافزاریِ طیف معاند نظام به دلایل مختلفی با شكست روبهرو شد كه ذكرشان نیازمند بررسی جداگانهای است، اما نباید از یاد برد كه تهدید نرم همچنان بر نظام ما سایه افكنده است.
اگر رهبران اصلاحات درك واقعبینانهای از بافت مذهبی جامعهی ایرانی داشتند، هیچگاه اشتباه فاحش و نابخشودنیِ كشاندن هواخواهانشان به خیابانها در ظهر عاشورای حسینی را برای هتك حرمت مرتكب نمیشدند؛ اشتباهی كه آتش در انبار باروت ملت ایران انداخت و به خروش سراسری آنان در حماسهی نهم دی انجامید. جریان فتنه بسیار ناشیانه و خیلی زود ماهیت غیر مذهبی و سكولار خود را نمایان ساخت و در كمال ناباوری، با عكسالعمل قاطع و كوبندهی ملت روبهرو گردید و بالاخره پس از نهم دی به دلیل آگاهی از قلّت جمعیت خود مجبور به انفعال و عقبنشینی شد. درنتیجه شاهد بودیم كه بار دیگر در معادلات سیاسی اجتماعی ایران، عنصر مذهب در نقش یك شاخص تعیینكننده ظهور یافت و از این حیث میتوان بحران پس از انتخابات را به ماقبل و مابعد حرمتشكنی عاشورا تقسیم نمود.
5. لزوم توجه به نقش ثباتبخش ولایت فقیه در بحرانهای سیاسی
به هنگام تحلیل حوادث پس از انتخابات و در مقام واكاوی دلایل مهار بحران، هرگز نمیتوان نقش محوری ولایت فقیه را نادیده انگاشت. رهبری معظم انقلاب بهعنوان سكاندار نظام جمهوری اسلامی، چنان جلوهی بینظیری از مدیریت هوشمندانهی بحران را به نمایش گذارد و برای فرونشاندن تلاطم شدید سیاسی و اعادهی آرامش و ثبات چنان كوشید كه حتی اعجاب تحلیلگران خارجی را برانگیخت و آنان را واقف ساخت كه جمهوری اسلامی به واسطهی وجود یك رهبر مقتدرِ و برخوردار از پشتیبانی عظیم تودههای مردمی در رأس هرم قدرت سیاسی خود، پتانسیل بسیار بالایی برای از سرگذراندن تهدیدات براندازنده دارد.
محمد حسنین هیكل، روزنامهنگار و نویسندهی مشهور مصری در تحلیل اوضاع پس از انتخابات ایران میگوید: «بنده به چند دلیل اعتقاد دارم كه میتوان مسائل را ترمیم و از آن عبور كرد. دلیل اول اینكه نظام هنوز قوی است. دلیل دوم اینكه قدرت رهبر هنوز مورد احترام است و همه وی را داور میدانند. ... پس از آنكه رهبری بعد از انتخابات سخنرانی كرد، صدای راهپیماییها در خیابانها كاهش یافت و آنچه بعد از آن مشاهده كردیم، تحركات بسیار كوچك و محدودی بود؛ خصوصاً در شمال تهران، جایی كه طبقهی متوسط سكونت ندارند.»4
میتوان گفت نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران از حیث وجود یك اقتدار سیاسی عالی و فراتر از قوای سهگانه كه عهدهدار راهبری كلان كشور است و در مواقع بروز شقاق و تنش میان جریانات سیاسی بهعنوان داوری عمل میكند كه حكمش فصلالخطاب انگاشته میشود، یك نمونهی منحصر به فرد در جهان به حساب میآید. مدل حكومت مبتنی بر ولایت فقیه كه معمار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) برای نخستین بار آن را به محیط بینالملل ارائه نمود، امروزه پس از گذشت سه دهه و با پشت سر نهادن آزمونهای دشوار، به یك مدل موفق نظام سیاسیِ بدل گردیده كه پایگاه اجتماعی بسیار مستحكمی دارد و در عرصهی مدیریت بحران، شیوهای بدیع را جهت برونرفت از تنگناهای حاد سیاسی به دنیای سیاست معرفی كرده است.
بررسی نحوهی عملكرد رهبری انقلاب اسلامی در مهار بحران انتخابات از ظهور تا افول آن، از جمله روشنگریهای توأم با صبر و حوصلهی فراوان به منظور تنویر تدریجی افكار عمومی كه شدیداً در معرض هجمههای مسموم تبلیغاتی بودند، مطرح كردن ادبیات فتنه و جنگ نرم در سطح جامعه، ارائهی شاخصهایی برای تمییز جریان اصیل انقلاب از جریانهای بدعتگذار و منحرف و نیز تلاش مجدانه برای ترویج فضای همدلی و وفاق میان سیاسیون، میتواند موضوع یك پژوهش مبسوط باشد، اما چیزی كه برای ما موضوعیت دارد، این است كه حوادث اخیر ظرفیتهای عظیم ولایت فقیه را در امر ثباتآفرینی و مهار بحرانهای سیاسی، بیش از پیش نمایان ساخت كه بیشك در تحلیل شرایط دههی چهارم كشور نیز جایگاهی بسیار رفیع خواهد داشت.
بر كسی پوشیده نیست كه ولایت فقیه یكی از مهمترین دلایل ثبات و امنیت مثالزدنیِ جمهوری اسلامی ایران آن هم در دل یكی از بیثباتترین مناطق جهان است. حراست از این ركن ركین نظام، ضامن تداوم ثبات و امنیت كشور در دههی چهارم و دهههای آینده خواهد بود.
* دانشجوی دكتری روابط بینالملل دانشگاه تهران
پینوشت:
1. Steven Lukes, “Power and the Battle for Hearts and Minds: On the Bluntness of Soft Power”, in Power in World Politics, Edited by Felix Berenskoetter & M. J. Williams, London & New York: Routledge, 2007.
2. نهجالبلاغه، خطبهی 90
3. محمدرضا تاجیك، «ایران و انقلابهای رنگی»، فصلنامهی رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارهی 9، بهار 1386، ص 47 و ص 50
4. مصاحبهی محمد حسنین هیكل با شبكهی الجزیره، به نقل از نشریهی فرهنگی تحلیلی راه، شمارهی 43.