برخی از شعارهای انقلاب پیش از ثبت، محو شدند
دکتر غلامعباس توسلی، جامعهشناس و از مبارزان و فعالان سیاسی پیش و پس از انقلاب اسلامی است. او انعکاس گسترده نهضت انقلابی مردم ایران در رسانههای جهانی را ناشی از سادگی و در عین حال وحدت در شعار میداند و درباره اینکه چرا گروههای چپ نتوانستند فضای انقلابی را به دست بگیرند معتقد است شعارهای این گروهها که عمدتاً اقتصادی بود با مساله آن روز مردم تفاوت داشت و نمیتوانست فضای آن روز جامعه ایرانی را گرم کند. توسلی درباره شعارهای فراموششده انقلاب به "تاریخ ایرانی" میگوید: «متاسفانه بسیاری از شعارها را در مدت کوتاهی از روی دیوارها پاک کردند بدون آنکه از آنها تصویربرداری شود. همین موضوع باعث شده است که حالا، بعد از سه دهه نتوان تحقیق جامع و مانعی در مورد شعارهای انقلاب انجام داد.»
***
به نظر شما چطور شد که مردم از فضای اصلاحی دهه 40 که خواستهها حول محور اجرای قانون اساسی مشروطه بود به سمت شعارهای سلبی رفتند که اساس حکومت محمدرضا پهلوی را نشانه رفته بود. چه روندی طی شد تا این تغییر در رویکرد مردم به وجود بیاید. میخواهم درباره شعارهایی که در خیابانها سرداده میشد صحبت کنیم. اینکه مردم چطور به شعار «شاه باید برود» رسیدند؛ مردمی که تا چندسال قبل به قوانین مشخصی اعتراض داشتند همچون کاپیتولاسیون یا اصلاحات ارضی و هیچگاه در مسیر براندازی نظام سلطنت گام نگذاشته بودند یا لااقل در ظاهر شعار "سرنگونی" سر نداده بودند. شعار شاه باید برود، از کجا آمد؟ آیا از جای خاصی رهبری میشد یا از درون جامعه شکل میگرفت؟
پاسخ به این سوال بسیار مشکل است چون دورههای مختلفی از سر ملت گذشت تا به آنجا رسیدند. یکی فضای مخالفت و معاندت با دستگاه شاه بود که از 28 مرداد 1332 شروع شد و طی زمان اشکال مختلفی به خود گرفت. نهضت مقاومت ملی تشکیل شد، گروههای مختلفی تشکیل شدند که در این جهت فعال بودند و تلاش میکردند. در دورانی که از 32 تا 57 را شامل میشود مجموعه عواملی که دستاندرکار بودند - برخی آشکار و برخی مخفی - مساله را به وضعیتی رساندند که ما در سالهای 55، 56 و 57 شاهدش بودیم. از 56 شدت گرفت و در 22 بهمن 57 به سرنگونی رژیم منجر شد.
در بحث شعارها؛ شعارها در ابتدا ملایمتر بود و خصوصیات مختلفی داشت. این شعارها بر حسب زمان و مکان تغییر میکرد. مثلاً شعارهایی بود که در تظاهرات مختلف در یک دوره یکساله منتهی به انقلاب سرداده میشد؛ شعارهایی که از عقلانیت نسبتاً بالایی برخوردار بود، هدفمند بود و حالت ایدئولوژیک داشت. شعارها تند نبود اما هم کوبنده و هم موثر بود و هم همبستگی، پیوستگی و یکپارچگی مردم را تامین میکرد. این شعارها، شعارهای سادهای بود. مثل «الله اکبر» یا «لااله الاالله» که مثلاً در تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا کاملاً نمایان بود و به وفور شنیده میشد. ما در این روزها نمیدیدیم که کسانی شعار تندی بدهند یا گروههایی به صورت انفرادی و بر اساس خواستههای طیف خودشان شعاری بدهند. معمولاً بلندگوهایی بودند که شعارها را هدایت میکردند و سعی میکردند تشتت و تفرقه در صفوف مردم به وجود نیاید. خیلی هم خطرناک بود، در روزهای تاسوعا و عاشورا که چند میلیون نفر وارد میدان شده بودند و ارتش هم آماده بود که حمله و تیراندازی کند، شعاری سر داده شود که موجب خشونت شود. همه نگران بودند که چه اتفاقی ممکن است بیفتد اما نوع شعارها طوری بود که خشونت را توجیه نمیکرد و نمیتوانستند تهدیدی کنند. آن دو روز به خوبی سپری شد و در عین حال انعکاس فراوانی هم در رسانههای بینالمللی داشت.
به شعارهای سادهای مثل «الله اکبر» و «لااله الا الله» در دو راهپیمایی بزرگ سال 57 اشاره کردید. وقتی این شعارها در رسانههای خارجی مطرح میشد چه عکسالعملی بوجود میآمد. آیا این شعارها میتوانست خواستههای مردمی که در خیابان بودند را به مخاطب خارجی اخبار ایران برساند؟
در این زمینه مثالی میزنم. روزنامه لوموند فردای عاشورا نوشت که در تهران دریایی از انسانها اما به صورت مرتب و منظم به خیابانها آمدند. همین نظم بود که دنیا را تکان داد. همین که همه یک چیز میگفتند و یک شعار میدادند و این شعارها هم شعارهای تند نبود، همه را به وجد میآورد. خبرنگاران از جمله خبرنگار لوموند آن روز سوال میکردند که شما بگویید شعارهای شوکهکننده یا شعارهای کوبنده در راهپیماییهای تهران کدام هستند و وقتی میشنیدند شعارهایی مثل «اللهاکبر» و «لااله الاالله» محور حرکت مردم هستند، متعجب میشدند که چطور این شعارهای معتدل محور قرار گرفته است. آنها غافل بودند که این شعارها در عین اعتدال، یکپارچگی و وحدت جامعه را نشان میداد، به همین دلیل سرمقاله آن روز لوموند در صفحه اول، یک اثر جهانی گذاشت و لرزشی در دنیا ایجاد کرد که در ایران همه یک حرف میزنند، همه یک هدف دارند و در آن جهت حرکت میکنند.
اما شعارهایی که مردم در روزهای مختلف در تظاهرات، تجمعات یا تحصنها در جاهای مختلف سر میدادند یا در سخنرانیها، یا روی دیوارها مینوشتند یا روی پارچهها. انواع و اقسام شعارها داشتیم، شعارهای روی پرده بود که همین نوع شعارهای ایدئولوژیک یا شعارهای عام بود، از رهبری صحبت میکرد، از چهرههای نهضت صحبت میکرد. از شریعتی، از دیگران. اما شعارهایی که مردم در تظاهرات محلی سرمیدادند به تدریج تندتر شد و بعد از واقعه 17 شهریور، دیگر این شعارها به سمت «مرگ بر شاه» ، «مرگ بر دیکتاتور» و امثال اینها رفت. در حقیقت به مناسبت هر واقعه سیاسی که در آن روزها اتفاق میافتاد، مثلاً مساله بختیار که شعارهایی مثل «بختیار، بختیار، نوکر بی اختیار» برایش میدادند، شعارها ساخته میشد و مورد استفاده قرار میگرفت. در آن مقطع به طور کلی، کل رژیم و نظام هدف قرار گرفته بود. مثلاً در مراسم شهدای 17 شهریور که مردم به بهشت زهرا رفتند، شعارهای زیادی داده میشد، اما یک عده مرتب به دیگران میگفتند «بگو مرگ بر شاه!» کسانی که به بقیه میگفتند این جمله «مرگ بر شاه» را بگویید در عین حال خودشان شعار را داده بودند. اینها شعارهایی بود که اصل نظام را زیر سوال برده بود و دیگر شعارهایی نبود که قابل مجامله باشد. اکثر شعارها هم در شبکههای محلی و گروههای کوچک شکل میگرفت و در راهپیماییها و مراسم شبیه آن، عرضه میشد. از این مرحله که شعارها ضدیت با نظام مستقر پیدا کرد، باید اوضاع یکطرفه میشد. یا شاه باید میرفت یا باید دست به کشتارهای خونینتر از 17 شهریور میزد. در نتیجه شاه رفت و به تبع آن تظاهرات بعدی از خشونت کمتری برخوردار بود.
مسالهای که در مورد روزهای منتهی به انقلاب مطرح است وجود دوگانهای از رویکردهای چپگرایانه و رویکردهای مذهبی است. رویکردهای چپگرایانه همان موضوعی بود که باعث شد آمریکا نمایندهای برای مذاکره با ارتش به تهران بفرستد و روند انتقال قدرت به جریانهای غیرچپ را تسریع کند تا مبادا چپها در تهران قدرت را به دست بگیرند. این دوگانگی در شعارها چطور نمود پیدا میکرد؟ یعنی آیا این دوگانگی چپ- مذهبی در جریان تظاهرات خیابانی قابل تشخیص بود یا نه؟ آیا در جریان راهپیماییها کنترلی صورت میگرفت یا شعارهایی از طرف چهرههای انقلاب به پایین منتقل میشد تا از نمود پیدا کردن این دوگانگی یا تفاوت عقیده پرهیز شود؟
یک عده کسانی بودند که ملی- مذهبیها و روحانیون بودند. افرادی که شناختهشده بودند مثل مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم مطهری، مرحوم طالقانی، مهندس بازرگان و بعضی از اعضای جبهه ملی مثل دکتر سنجابی و ... که در این تظاهراتها حضور داشتند. توده مردم و همه مردم در حقیقت یکسری شعارهایی داشتند که از مدتی قبل از آن جهتگیری مذهبی و اسلامی پیدا کرده بود. در عین حال حرکاتی که مردم انجام میدادند برخی گروههای سیاسی را هم که سالها بود پژمرده شده بودند و فعالیت موثری نداشتند را بیدار کرد و به میدان آورد. اینها هم سعی میکردند خودشان را نشان دهند و به نحوی این کار را میکردند. مثلاً در روزهای تظاهرات بزرگ که از جاهای مختلف میآمدند، از میدان امام حسین آغاز میشد و تا میدان انقلاب و آزادی میرفتیم، گروههایی بودند از حزب توده و چپگرایان دیگر که کنار هم میایستادند و سعی میکردند صدای متمایزی از بقیه نشان بدهند. مثلاً اینها یک سرودی میخواندند به این مضمون که «اکنون ما با هم متحد میشویم، تا برکنیم ریشه استبداد ...» دست یکدیگر را میگرفتند، در خیابانها حرکت میکردند و سعی میکردند شعارهای کلی را تحت تاثیر رفتارهایی که جلب توجه میکرد، قرار بدهند. ولی عموم مردم فوراً متوجه این موضوع میشدند. کسانی هم بودند در میان جمعیت که از طرف رهبران انقلاب مسئولیت داشتند که مواظب اوضاع و احوال باشند و خیلی اجازه نمیدادند این گروهها صدای دیگری غیر از صدای عمومی را بلند کنند، چون این باعث عدم وحدت، ازهمپاشیدگی و تکثر صداها در میان جمعیت میشد و امکان داشت برخورد خشونتباری ایجاد کند. اینکه گروههای مختلف میخواستند صداهای مختلفی را بروز بدهند وجود داشت اما آنقدر جمعیت توده مردم زیاد بود، یکپارچه بود و اکثریت عظیمی بود که در یک جهت معین یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» شعار میدادند و حرکت میکردند، بقیه که میخواستند شعارهای سیاسی و اقتصادی خودشان را سر بدهند، هیچکدام جا نمیافتاد. بنابراین بودند گروههای مختلف، صداهای مختلفی وجود داشت ولی در اقلیت بودند و نمیتوانستند صدای اکثریت را تحتالشعاع خودشان قرار بدهند.
از جایی شعارهای توده مردم دوباره جنبه ایجابی گرفت. از جایی که ایده جمهوری اسلامی مطرح شد. زمانیکه طیفهای مذهبی و ملی به سمت ایده جمهوری اسلامی یا جمهوری دموکراتیک اسلامی رفتند، طیفهای چپی که مخالف این موضوع بودند هم آیا شعار ایجابی داشتند؟ یعنی آیا برای بعد از شاه هم ایدهای داشتند که آن را در قالب شعار مطرح کنند؟
بعضی شعارها بود که قبل از انقلاب آنچنان صدایی بلند نکرد، اما در روزهای بعد از انقلاب بر در و دیوار مینوشتند. شعارهایشان بیشتر شعارهای اقتصادی بود. مثلاً میگفتند کار، مسکن، مبارزه با فساد و کمتر بحث دموکراسی و استقلال و آزادی مطرح بود. بیشتر شعارهایی بود که جنبه اقتصادی داشت. این شعارها در آن شرایط فضا را آنچنان گرم نمیکرد و مردم را جلب نمیکرد. مردم یک فوران احساساتی داشتند و ایدئولوژی مذهبی بیشتر آنها را به حرکت واداشته بود و بحثهای اقتصادی خیلی جایگاهی نداشت.
شما در جریان انقلاب جزو مبارزین بودید. آیا شعارهایی بود که در آن زمان شنیده باشید و در راهپیماییها هم پژواک قابل توجهی داشته اما بعدها فراموش شده و در سالگردهای انقلاب کمتر به آن پرداخته شده باشد؟
بله. شعارهای زیادی بود. شعارهایی که بر اساس سخنان دکتر شریعتی یا در حمایت از او ساخته شده بود. شعارهایی درباره شهادت، یکی از شعارهایی که خیلی شنیده میشد «معلم شهید ما؛ دکتر علی شریعتی» بود که در بسیاری از راهپیماییها ضمن حمل عکسهای مرحوم شریعتی سر داده میشد. یا در حمایت از مرحوم طالقانی شعارهایی میدادند. همه طیفها یکسری شعارهای سلبی ضد سلطنت، ضد رژیم، ضد استبداد داشتند، که این شعارها را هر روز افرادی بودند که با خط سیاه بر در و دیوارها مینوشتند. یا روی همین بنایی که در میدان آزادی وجود دارد عدهای شعارهایی مینوشتند. ولی متاسفانه بسیاری از این شعارها را در مدت کوتاهی از روی دیوارها پاک کردند بدون آنکه از آنها تصویربرداری شود تا حالا بتوان بعد از سه دهه تحقیق جامع و مانعی در مورد شعارهای انقلاب انجام داد. اکثر این شعارها در حمایت از امام و دیگر چهرههای انقلاب بود و در جهت نفی سلطنت شاه. وقتی شاه شورای سلطنت را تشکیل داد و از ایران رفت، شعارهای ضدشاه کمتر شد، شعارهایی در نفی دولت بختیار مطرح شد و در همین مقطع شعارهای ایجابی مثل «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که البته در ابتدا «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» بود مطرح شد. بعدها کلمه جمهوری را برای اولین بار رهبران انقلاب و از جمله خود امام مطرح کردند و اینچنین شعار «جمهوری اسلامی» به راهپیماییها راه یافت و افزایش پیدا کرد.
تغییر شعار حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی ناشی از چه بود؟ ناشی از اعلام موضع امام بود؟ یعنی آیا همانطور که به نظر میآید این تغییر در شعار از بالا صورت گرفت؟
من در سال 56 آمریکا بودم. در میان دانشجویان کنفدراسیون فعالیتهای زیادی میشد. چپیها، مذهبیها را مورد سوال قرار میدادند که فرض کنیم شاه برود، شما میخواهید چه نوع حکومتی را مطرح کنید؟ کسی نمیدانست چه بگوید. بالاخره یک نفر گفت ما حکومت اسلامی میخواهیم. از آن به بعد این «حکومت اسلامی» مطرح شد اما کسی نمیدانست فرم و محتوای حکومت اسلامی چیست. شاید عده معدودی از خواص ممکن بود این شعار را با نظریات امام درباره حکومت تطبیق بدهند اما اکثریت خبر نداشتند و هیچجا هم تشریح نشده بود. اما کسانی که نوشتن قانون اساسی را از خارج از کشور آغاز کرده بودند، ایده تشکیل یک حکومت دموکراتیکی که البته کاملاً با ارزشهای دینی هم سازگار باشد را در نظر داشتند. در آن قانون اساسی هم کاملاً این مساله منعکس شده است؛ حقوق ملت، آزادیها، احزاب سیاسی، انجمنها، اقوام و رسانهها. تمام مسائل که جنبه دموکراتیک یک سیستم را منعکس میکند، در آن بود که بعد از رفتن به مجلس خبرگان البته تغییراتی کرد. مرحوم مطهری میگفتند ملیت ما ظرفی است که مسلمان بودن ما محتوای این ظرف است. این مسائل را مطرح کردم که بگویم اگر مردم در خیابانها شعار حکومت اسلامی میدادند چون هنوز ایدهای برای اینکه شکل این حکومت چه باشد نداشتند. در برخی محافل به صورت انفرادی، گروهی، محفلی یا موضعی ممکن بود که عنوان «جمهوری اسلامی» گفته شود، اما به طور مشخص از بعد از راهپیماییهای بزرگ سال 57 بود که شعار جمهوری اسلامی به صورت عمومی مطرح شد.
یکسری شعارها هم در دوران انقلاب شنیده میشد که محتوای خشونتآمیزی داشت و به نظر میرسد مبتنی بر شرایط روز بوجود آمده باشد. شعارهایی مثل «میکُشم، میکُشم، آنکه برادرم کُشت» و شعارهایی از این قبیل که شاید تحت تاثیر جریانهای چپ شکل گرفته باشد. تاثیر چنین شعارهایی در تهییج مردم به سمت خشونت چگونه بود. آیا این شعارها تاثیر قابل توجهی داشتند؟
در ابتدای مبارزات در دهه 30 و 40، مبارزان حرکتشان را حرکتی دموکراتیک میدانستند که در ابتدا به خاطر تخلف شاه از مبانی مشروطه شکل گرفته بود اما در ادامه و از مقطعی به بعد مساله لزوم انقلاب پیش آمد. در اینجا افرادی آمدند که میخواستند روند انقلاب را تسریع کنند بنابراین شعارهای تند سر میدادند. در هر موقعیتی که دستگاه شاه نسبت به معترضان خشونت به خرج میداد، مثل 17 شهریور و موارد دیگر که عدهای کشته میشدند، مردم ضمن تشییع اجساد شهدا، شعارهایشان را تندتر میکردند. این اما همه ماجرا نبود، مردم از طرف دیگر نسبت به ارتشیان موضع نرمی داشتند. ارتشیهایی که در میدان بهارستان و میادین دیگر پشت مسلسل و تانکهایشان آماده نشسته بودند که اگر در موقعیتی مردم تحرکی داشتند، به سوی آنها تیراندازی کنند با جمعیتی روبرو میشدند که شاخههای گل در دست دارد، این شاخههای گل را در لوله تفنگ یا لوله تانکها قرار میدادند و از نظر خشونت و آرامش، تعادلی در روند مبارزات برقرار میشد. در مقابل شعارهای خشونتآمیزی که گاهی مطرح میشد، چنین رفتارهایی هم بود. در عین حال عدهای هم بودند که به خشونتها دامن میزدند. در روزهای آخر استقرار رژیم شاه، همافران نیروی هوایی در برابر رژیم مقاومت کرده و با مردم همراه شده بودند و درگیریهایی پیش آمده بود، بعد از آن تعدادی از وانتها در شهر راه افتاده بودند که خبر از کشتار گستردهای میدادند. یادم هست ما همانروز به بیمارستان امام خمینی رفتیم. مجروح زیاد بود اما تعداد کشتهها آنطور که تبلیغ میشد نبود و در حقیقت این تبلیغات خیابانی بیشتر از طرف گروههای مسلح چپ، برای تهییج مردم برای اقدامات انتقامجویانه صورت میگرفت. این فضاسازی در حالی بود که در راهپیماییهای بزرگی که کاخ شاه را به لرزه درآورد مثل همان راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا، شعارهای تند سر داده نمیشد، اما شبها شعارهایی که از روی پشتبامها سر داده میشد بسیار موثر بود و بعضاً تند هم بود اما چون دسترسی نداشتند و نمیتوانستند تشخیص بدهند چه کسی این شعارها را مطرح کرده است، ادامه پیدا میکرد و تاثیر خود را میگذاشت، بی آنکه خشونتی به بار بیاورد. فارغ از شعارهایی که گاهی در برخی مقاطع مطرح میشد، در مجموع حرکت انقلابیون خشونت کمی به همراه داشت.
به عنوان فردی که هم در جریان مبارزات دوران انقلاب حضور داشتید و هم از منظر جامعهشناسی به وقایع نگاه میکنید، آیا شعارهایی که در طول ماههای منتهی به انقلاب و پس از آن مطرح شد، توانست اهم مطالبات مردمی که به خیابانها آمده بودند را منعکس کند یا خیر؟
تا حدود زیادی گویا بود. مخصوصاً از وقتی گفتند «شاه باید برود» و شعارهای تندی علیه دستگاه سلطنت سردادند که دیگر باید برچیده شود، خوب این شعارها شعارهای قاطعانهای بود. نشان میداد که چارهای جز سقوط برای رژیم شاهنشاهی باقی نمانده و این مطالبه مردم بود و روی آن به توافق رسیده بودند. شعار ایجابی هم که همان «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود که شعاری روشن و بدون ابهام بود. اما خب در این میان مسائل ریز و جزییاتی در نوع حکومت یا شرایطی که مردم انتظار داشتند مطرح بود که نمیتوانیم بگوییم وفاق و اجماعی روی همه آن مسائل به وجود آمده بود. تا حد زیادی فوران احساسات بود، نوعی روحیه انتقامجویی بود، نوعی شعارهای اینچنینی بود که با حرکات تخریبی مثل حمله به بانکها و مغازهها همراه میشد که البته این مسائل خیلی عمومی نبود. یعنی در دوران انقلاب اگر نگویم هیچوقت، کمتر پیش آمد که مثلاً تظاهرات مردم به سنگپرانی منتهی شود. البته بعد از انقلاب دستههایی به جان هم افتادند و از این کارها کردند اما در طول تظاهراتهای ماههای آخر چنین اتفاقاتی نیفتاد. از جایی به بعد اساساً همه از یک روند خاص در شکل مبارزه پیروی کردند و انقلاب را پیش بردند. با این حال اگر منظور این است که آیا همه مردم در همه موارد به یک توافق کلی دست پیدا کرده بودند و شعارها بازتاب «همه» خواستهها بود، نه. بهجز «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که شعار همگانی شد، احتمال کمی دارد که بتوان چنین چیزی گفت.