بررسی سیمای قرآن در اندیشه امام خمینی (س)

تحقیق و پژوهش پیرامون قرآن کریم، سنت دیرینه همه محققان مسلمان است که در پی کشف و فهم آیات الهی بوده و طالب درک عمیق تر از این صحیفه ربوبی‏اند. از طرف دیگر سیره شناسی مفسران و پی جوئی روش ایشان نیز از جمله تحقیقات علمی روز است که محققان دیگری را بر این امر واداشته است. تحقیق حاضر، پیوندی از دو سنت دیرینه و جدید است که کشف سیمای قرآن را دراندیشه‏ای بررسی می‏نماید که خود مظهر عالیترین درک و فهم این ودیعه الهی بوده و لذا دو بعد قرآن شناسی و سیره شناسی را توامان در حد بضاعتی‏اندک و توانی ناچیز به عهده گرفته است.
در تمامی جنبه‏های زندگی پر برکت‏ حضرت امام (س) از ابعاد فقهی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی گرفته تا عرصه‏های سیاسی اجتماعی و مبارزاتی ایشان قرآن کریم نقش تعیین کننده داشته است. گرچه حضرت امام (س) صاحب آثار تفسیری مدونی نمی‏باشند لیکن در بررسی قرآن، عمیق تر از مفسران بدین میدان گام نهاده و در طرح مباحث تفسیری خویش، با اطلاعاتی وسیع و فراگیر و با نگرشی همه جانبه وارد شده اند.

 

حضرت امام در طرح مباحث تفسیری، بیش از هر چیز به مقاصد قرآن کریم و مجرای عملی آیات نگریسته و آن را در حیطه کلی به عنوان سنت قابل اجرای الهی مطرح نموده است.

 

در این‏اندیشه، اتکاء بر سنت معصومین و نگرش محققانه به ادعیه ایشان، در کنار تعقل و اجتهاد ترکیب موزونی است که با عشق و عرفان در هم آمیخته است و اسلام ناب محمدی را بعد از چهارده قرن با طراوتی نو، به صحنه اجتماع کشانیده است.

 

و لذا طرح بازگشت‏به قرآن و درک عمیق آیات الهی و ظهور و بروز آن در صحنه ذهن و عمل که از جمله تئوری‏های نهضت‏های معاصر می‏باشد توسط حضرت امام (س) در جریان مبارزات ایشان به اثبات رسیده است.

 

اجرای عدالت اجتماعی

دیگر از مقاصد عالیه قرآن "اجرای عدالت اجتماعی" در پرتو تشکیل حکومت عادله جهانی است. و چنین خواستی خود، انگیزه الهی، "ان الله یامر بالعدل" (90- نحل) و قانونی عمومی است "العدل سائس عام (1)"، زیرا اگر سیر عدالت‏حتی در یک ناحیه ظهور نیابد، زمینه رشد و بروز فراگیر ستم، در همه جهان فراهم می‏آید و لذا خداوند جهت تعمیم این قانون، الفاظ جمع را گزینش نموده، و حتی خود را نیز با عبارت "ما" معرفی نموده و می‏فرماید:

 

"لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس." (25- حدید)

 

استاد شهید مرتضی مطهری ذیل آیه کریمه بر برقراری عدالت‏ به عنوان هدف بعثت همه انبیاء تاکید نموده است و می‏فرماید "مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی به خاطر آن مبعوث شده‏اند (2)"، بدین ترتیب پیامبر بزرگ اسلام داعی عدالت و مامور به اجرای عدل است "فلذلک فادع واستقم کما امرت ولا تتبع اهواء هم و قل امنت‏بما انزل الله من کتاب و امرت لاعدل بینکم" (15- شوری)

پس تو، به خاطر اجرای همین فرمان همه امتها را دعوت کن تا راه خلاف را وابگذارند و به آخرین کتاب آسمانی که می‏تواند اختلافشان را حل و فصل کند ایمان بیاورند. در این راه استقامت کن، استقامتی با عزیمت آنسان که فرمان یافته‏ای و از آراء پر اختلاف آنان پیروی مکن و اگر کتاب های آسمانی پیشین را به عنوان سند ارائه کردند بگو: من به همه کتاب های آسمانی ایمان دارم ولی ماموریت دارم که عدالت قرآن را میان شما برقرار سازم.

 

مولای بزرگ ما حضرت علی (ع) سیرت رسول خدا (ص) را بر عدل ستوده است. "عدل فی کل ما قضی، و انه عدل عدل (3)" و "سنته الرشد و کلامه الفصل و حکمه العدل (4)" در هر آنچه قضاوت می‏فرمود عدل می‏ورزید؛ او عین عدل بود، روشش استوار و سخنش فاصل حق و ناحق و حکمش عدل و داد بود.

 

سنت‏برپایی عدل و محو آثار ستم، در سرشت همه پیشوایان حق و بویژه تربیت‏یافتگان دامن وحی، عجین شده است از علی (ع) که مظهر تام عدالت، و الگوی عدل و شهید عدالت (5)، تا قائم ایشان که عدالت‏به انتظار او نشسته است، همگی مظاهر سنت نبوی و بر پادارندگان این حق و عدل‏اند.

زیرا سیره رسول خدا چنین بوده است که "ابطل ما کان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل" آنچه را که در جاهلیت‏ بود باطل نمود و با مردم با عدالت روبرو گشت و سیره آخرین یادگار او نیز چنین است "کذلک القائم (ع) اذا قام یبطل ماکان فی الهدنة مما کان فی ایدی الناس و یستقبل بهم العدل (6)" آنگاه که قیام کند، آنچه در بین مردم بی عدالتی است، باطل کرده و با عدالت ‏با آنها روبرو گردد.

و اینچنین عدالت در ایشان شکل گرفته و معنا یافته است چنانچه گفته‏اند: "این اشتباه است که علی و عدالت را به صورت دو کلمه جدا از هم بنویسیم، زیرا عدالت و علی هر دو یکی هستند، این از نارسائی لفظ و نوشته است که تاب گنجایش هر دو معنی را در یک صورت ندارد، و اگر "عدالت" از مفهوم ذهنی خود به عینیت گراید و جان گیرد و تجسم یابد "علی" می‏شود و ذات "علی" هم اگر گسترش معنوی و ذهنی یابد باز همان "عدالت" می‏شود. (7)"

 

اکنون سخن از علی (ع) نیست گرچه وی "عدالتی است ممثل و محقق و عدل از سراسر وجودش می‏جوشد و آن نیز از عمق وجود و منشا دادگری مطلق هستی سرچشمه گرفته است (8)، و سخن گفتن از علی (ع) سخن گفتن از عدل است، بلکه سخن از پایگاهی است که اساس دین در آن پایگاه استوار است زیرا "در قرآن از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمان های فردی گرفته تا هدف های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، و رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط می‏شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص می‏دهد و به عبارت دیگر نوعی (جهان بینی) است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می‏شود، یک (مقیاس) و (معیار) قانون شناسی است، و به عبارت دیگر جای پایی است ‏برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار می‏گیرد و جز منابع فقه و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می‏شود یک (شایستگی) است. آنجا که پای اخلاق به میان می‏آید (آرمانی انسانی) است، آنجا که به اجتماع کشیده می‏شود یک (مسئولیت) است. (9)"

 

بر این مبنا، بالاترین مسئولیت ایشان، تحقق عدالت در همه زمینه هائی است که به اقتضای آن بعثت انبیاء بدان جهت انجام یافته است. (10)

 

با چنین دریافتی از حقیقت آیات الهی و کلام ربانی وصی کریم و اولیای عظیم، حضرت امام (س) خود بر این مقصد، بارها تاکید فرموده و سررشته نشر تعالیم و عقاید الهی و معارف ربوبی را در تشکیل حکومت عدل و اجرای عدالت همگانی معرفی نموده است، چنانچه در تمام دوران مبارزه، زندگی خویش را، سرمایه تحقق این مقصد نموده است.

 

"به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیاء (ع) تنها مساله گوئی و بیان احکام نیست ... و معنای الفقهاء امناء الرسل این نیست (11) که فقها در مساله گفتن، امین باشند. در حقیقت، مهمترین وظیفه انبیاء (ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و ا حکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد. چنانکه این معنی از ایه شریفه بوضوح پیداست: "لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط" (25- حدید) هدف بعثت ها بطور کلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده قد آدمیت راست گردانند، و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است، خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت‏ شود مانند رسول اکرم (ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند (12)"

 

گفتار اخیر حضرت امام (س) برگرفته از کلام الهی قرآن است که "البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه" (13) (57- اعراف) و این خواست الهی است که احیاء و ریشه ارزش های قرآن را تنها در محیط قرآنی‏می‏طلبد: "ولقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدواالله واجتنبوا الطاغوت، (36، نحل) و لذا پیامبران خویش را برای ایجاد این زمینه مامور فرموده است که عدالت را بگسترانند: "یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق"26- ص)، "و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط" (25- حدید)

 

به پیامبر عظیم الشان خاتم (ص) فرموده است "قل امر ربی بالقسط" (29- اعراف) و نیز فرموده است "امرت لاعدل بینکم" (51- شوری) و آیات بسیاری بر مومنین ایجاد زمینه قسط و عدل را امر فرموده است: "کونوا قوامین بالقسط شهداء لله" (135- نساء) و " کونوا قوامین لله شهداء بالقسط" (8- مائده) "و اولواالعلم قائما بالقسط" (18- آل عمران) و آیات بسیار دیگر که وارد است.

 

ملاحظه می‏شود که همه جا و همه کس مامور ایجاد عدل و قسط (14) در زمین شده‏اند. در تفسیر این آیات غالب مفسران از زمینه‏های تاریخی این پیامبران یاد کرده‏اند و اینکه هر پیامبری در مقابل ستم و بی عدالتی سلطانی جائر برخواسته و مردم را با نوید عدالت‏به قیام برخوانده است، و اینکه در حد توان خویش حکومتی را بنیان گذاری نموده و در آن چنین امری را محقق کرده است. (15)

 

لذا مقدمه ایجاد چنین خواست و انگیزه‏ای جز با ابزار مناسب آن یعنی ایجاد حکومتی که اجزاء آن را خبرگان عدالت پیشه سرپرستی نمایند، محقق نخواهد شد. بنابراین می‏توان گفت که حکومت الهی در منطق قرآن جز زمینه‏ای برای رسیدن به این عدالت اجتماعی نیست و عهده دار شدن حکومت، جز نیل به این مقصد و اجرای دیگر مقاصد راه دیگری را نمی‏پوید. همچنانکه حکومت الهی نیز با فقدان عدالت اجتماعی ارزش و اعتباری نخواهد داشت. "اذا جار السلطان هانت الددولة (16)" اگر زمامدار ستمگری پیشه کند دولتش خوار می گردد.

 

در این راستا حضرت امام با تکیه بر ضرورت اجرای احکام الهی، حکومت را وسیله و نه هدف معرفی نموده و می‏فرماید:

 

"عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته، شان و مقامی نیست‏بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. (17)"

 

حضرت امام بر این نکته اذعان دارند که حکومت، وسیله‏ای برای تحقق اهداف عالی است و "تصدی حکومت، بدست آوردن وسیله است نه کسب یک مقام معنوی زیرا اگر مقام معنوی بود کسی نمی‏توانست آنرا غصب کرده یا رها سازد" و بدین لحاظ حکومت در این‏ اندیشه وقتی قداست‏ می‏یابد که جهت اجرای عدالت اجتماعی قیام نموده باشد.

 

"هرگاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پیدا می‏کند و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت‏بیشتر می‏گردد (18)"

 

و لذا "عدالت" یکی از دو شرط اساسی زمامدار می‏گردد. و حضرت امام (س) در همه بحث‏های حکومتی و ولایتی با در نظر گرفتن این شرط برای والی و حاکم، به طرح مباحث دیگر حکومت پرداخته است.

 

"اکنون، سزاوار است ‏بگوئیم که چون حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر قانون است آن هم فقط قانون الهی، که برای اجرای احکام و بسط عدالت در سراسر جهان مقدر شده است. زمامدار این حکومت، باید دو صفت مهم را که اساس یک حکومت الهی است دارا باشد. و ممکن نیست ‏یک حکومت مبتنی بر قانون تحقق یابد مگر آنکه رهبر و زمامدار آن واجد این دو صفت‏باشد 1- علم به قانون 2- عدالت (19)"

 

سعه و گنجایش عدالت تا بدانجاست که همه را در برمی گیرد و لذا اصرار بر "عدالت اجتماعی" که بر همه افراد انسانی اعمال‏می‏شود خود تامین کننده نیاز سیراب نشدنی انسان هاست. چنانچه امام عادل علی (ع) فرموده است: "فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق (20) " همانا در عدالت گنجایش خاصی است، عدالت می‏تواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد، و آنکس که دچار انحراف بوده و در حرص و آز است و در عدالت ‏نمی‏گنجد، باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است.

 

فلسفه حکومت در دیدگاه علی (ع) نیز تحقق چنان عدالتی است که در گستره آن پرچم‏های دین افراشته شده مظلومان در امنیت آمده و ستمگران به کیفر رسند. "اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافة فی سلطان، ولا التماس شئ من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهرالاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک (21)"

 

"بار خدایا تو آگاهی که تلاش و پیکار ما نه از آن روی است که به پایگاه قدرتی برسیم و یا چیزی از کالای بی ارج دنیا را به چنگ آوردیم بلکه بدان جهت است که نشانه‏ها و پرچم‏های دین تو را برافرازیم و در شهرهای تو شایستگی را پدید آریم تا بندگان ستمدیده تو، امام یا بند و ستمگران به کیفر خویش رسند." و این امر همان قرار گرفتن هر چیز بر جای خود است و اجرای چنین شیوه‏ای خواهد بود که به مفهوم عدالت معنامی‏بخشد، "العدل یضع الامور مواضعها" (22)". پس زمامداری، وظیفه‏ای سخت و مسئولیتی عظیم از تدبیر اموری است که جز با عدالت در منطق الهی ائمه ما مطرح نشده است چنانکه مولای عادل ما در پاسخ مصلحت - اندیشان خرده گیر، فرموده است:

 

"شما از من می‏خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم؟ از من می‏خواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟ خیر سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد و به گرد تبعیض نخواهم گشت، من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خود و محصول دسترنج ‏خودم بود و می‏خواستم میان مردم تقسیم کنم هرگز تبعیض روا نمی‏داشتم تا چه رسد که مال، مال خداست و من امانتدار اویم."(23)

 

حضرت امام (س) عدالت را مقتضای حکمت الهی دانسته و چنین‏ انگیزه‏ای را در تمام ادوار قابل تحقق و خلافت امیرالمومنین را الگوی این راه برمی شمارند.

 

"حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمت، همیشگی و از سنت‏های خداوند متعال و تغییر ناپذیر است، ‏بنابراین امروز و همیشه وجود (ولی امر) یعنی حاکمی که قیم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگری ها و تعدی به حقوق دیگران باشد، امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، هادی مردم به تعالیم و عقاید و احکام و نظامات اسلام باشد و از بدعت هائی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات می‏گذارند جلوگیری کند. مگر خلافت امیرالمومنین (ع) بخاطر همین معانی نبود (24)؟"

 

بنابراین در اندیشه والای حضرت امام (س) ملازمه عدالت و حکومت اسلامی قطعی و تحقق هر یک منوط بر تحقق دیگری است. اما این ‏اندیشه محصور به دوران حضور ائمه نمی‏باشد و ایجاد حکومت و اجرای عدالت مختص ایشان نبوده، بلکه "فقهای عادل" نیز مامور اجرای چنین مقصدی می‏باشند.

 

"همانطور که پیغمبر اکرم (ص) مامور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند. (25)"

 

و از آنجا که مقاصد قرآن جاودانی و جهان شمول است امر ولایت و سرپرستی نیز بر عهده فقهای عادل و اقامه آن بر ایشان "واجب کفائی "است، و حتی اگر این امر اصلا برای ایشان امکان عملی نداشت، منصب ولایت از آنان ساقط نشده و همچنان بر جایگاه خود باقی هستند، اگرچه از تشکیل حکومت معذور باشند (26) و کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر و ائمه (ع) مقرر شده در مورد "فقیه عادل" نیز مقرر است و بالاخره اینان هر جا و هر زمان که مصالح مسلمین اقتضا کند در حدود اختیارات خود باید احکامی صادر نمایند و همگان باید از ایشان پیروی کنند. (27 و 28)

 

جهت تحقق این مقصد حضرت امام (س) خود پیشگام حرکتی شد که ثمره آن حرکت‏به سوی احیای مجدد این مقصد قرآن و طرح دوباره عدالت اجتماعی در سایه حکومت جهانی اسلام گردید.

 

"من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر، وفود کنم، شما هم‏ ای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست و الله متم نوره ولو کره الکافرون. (29)"

 

وصل:

برخی از معنای عدالت اجتماعی، تساوی همه افراد را در یک ردیف و یک صفت که تفاوت و تمایزی بین ایشان نباشد فهمیده‏اند و مقتضای عدالت را آن می‏دانند که تمامی تفاوت ها را الغاء نموده، امتیازها را براندازد. گرچه چنین شبهه‏ای از رسوخ تفکرات مارکسیستی در جوامع اسلامی پدیدار شده است، و در تعبیر، جامعه بی طبقه را با قید توحیدی و یا اسلامی آمیخته‏اند و از اسلام ادعا دارند که در ایجاد تساوی در امتیازات و مکتسبات و لیاقت و استعدادها و ... بکوشد، ولی چنین برداشتی از آیات الهی در نظر حضرت امام خود نوعی سطحی نگری و نیز تاویل ناروا و بیجایی است که اصحاب دنیا بر معارف الهی تحمیل نموده‏اند.

 

"حالا که جنبه مادیت در دنیا غلبه پیدا کرده است ‏به این سختی، و دنیا با زرق و برق زیاد شده است و -  عرض‏می‏کنم که - اصحاب دنیا خیلی زیاد شده‏اند، حالا هم یک دسته پیدا شده‏اند که اصل تمام احکام اسلام را می‏گویند برای این است که عدالت اجتماعی پیدا شود؛ طبقات از بین برود و اصلا اسلام دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت است از توحید در نسل، ملت‏ها در زندگی توحید داشته باشند، واحد باشند، عدالتش هم عبارت از این است که ملت‏ها هم به طور عدالت و بطور تساوی با هم زندگی کنند، یعنی زندگی حیوانی علی السواء، با هم زندگی بکنند و - عرض می‏کنم - با هم کار نداشته باشند.

 

... انسان وقتی نگاه می‏کند همه کتاب هایشان را و همه نوشته هایشان را و چیزهائی که در مجلات و غیر مجلات نوشته‏اند و اینها، می‏بیند که می‏گویند: (اسلام آمده است که آدم بسازد، یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد) همین را گفته‏اند، یعنی حیوان باشد. اسلام آمده است که انسان بسازد، انسان بی طبقه یعنی همین، یعنی در این زندگی یک جور زندگی بکنند و در این عالم یک نحو زندگی بکنند و یک دولت ‏باشد و به اینها جیره بدهند، همه علی السواء جیره بدهند و همه هم خدمت دولت را بکنند و اینها.

 

اینها کانه آیات و ضروریاتی که در همه ادیان است، اینها را ندیده ‏می‏گیرند، آیات را آنقدری را که دلشان می‏خواهد و می‏توانند، تاویل می‏کنند به همین مطالب، آنهائی که دیگر نمی‏توانند تاویل کنند، اصلا ذکری از آن نمی‏کنند و منسی است. (30) "

 

دقت گفتار و وضوح کلام حضرت امام نیازمند به توضیح دیگری نیست و فقط جهت نتیجه‏گیری در این مقوله، با سخنی از "شهید مطهری"، بحث را به انتها می‏بریم.

 

"معنی عدالت و مساوات این است که ناهمواری ها و پست و بلندی ها و بالا و پائین‏ها و تبعیض هائی که منشاش سنت‏ها و عادات و یا زور و ظلم است ‏باید محو شود و از بین برود و اما آن اختلاف ها و تفاوت ها که منشاش لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است‏باید محفوظ بماند. همانطوری که در مسابقه ها، میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و هم سطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسویه فراهم شود، تا آنجا که به میدان مسابقه، یعنی امکانات اجتماعی مربوط است همه مساوی هستند و باید مساوی باشند.

 

اما در مسابقه یک چیز دیگر هست که مربوط به میدان مسابقه یا شرایط مسابقه نیست، مربوط است ‏به خود مسابقه دهندگان، یکی چابک تر است، یکی لاغرتر، یکی با عزیمت تر و با همت تر و کوشاتر است، یکی سابقه تمرین بیشتر دارد، این تفاوت ها در نتیجه مسابقه دخالت دارد و نباید آنها را نادیده گرفت‏ باید به آنها احترام گذاشت و در نتیجه اینهاست که تقدم و تاخر پیش می‏آید. (31)"

 

پی‏نوشت‏ها:
1- صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت 438، ص‏553.
2- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا، 1354، ص‏102 (و نیز بیست گفتار ص‏2) .
3- صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 91، ص‏283.
4- همان، خطبه 214، ص‏330.
5- قتل فی محرابه لشدة عدله، مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص‏20.
6- وسایل الشیعه، ج‏11، ص‏57.
7- جرج جرداق، شگفتی های نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، تهران، ص‏88.
8- جرج جرداق، پیشین، ص‏94.
9- مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات حکمت تهران. 1357، ص‏38.
10- سوره حدید، آیه 35.
11- در متن "این باشد" است که به مقتضای جمله به "نیست" تبدیل شده است.
12- ولایت فقیه، ص‏90- 91.
13- خاک خوب و خالص، گیاهش را با رخصت پروردگارش برون می‏شود و سبز و خرم می‏گردد.
14- جهت تشابه و تفاوت این دو معنی به کتاب های عدل الهی، بیست گفتار، از استاد مطهری مراجعه شود.
15- اغلب پیامبران بنی اسرائیل از این جمله‏اند که حتی در راه نفی ستم و برقراری عدالت‏به شهادت نیز رسیده‏اند.
16- وسایل الشیعه ج‏6، ص‏17.
17- ولایت فقیه، ص‏69.
18- ولایت فقیه، ص‏69.
19- شئون و اختیارات ولی فقیه (از کتاب البیع) . ص 29- (و نیز صفحه 97. ولایت فقیه ص‏58) .
20- صبحی صالح - نهج البلاغه، ج‏15. ص‏57.
21- همان، خطبه 531، ص‏189.
22- همان، حکمت 437، ص‏553.
23- صبحی صالح ، نهج البلاغه یا خطبه 126، ص‏183.
24- ولایت فقیه، ص‏49.
25- ولایت فقیه، ص‏72.
26- شئون و اختیارات ولی فقیه، ص‏33.
27- چون ادامه بحث در باب ولایت فقیه خواهد بود به کتابهای ولایت فقیه و نیز شئون و اختیارات ولی فقیه (ا ز کتا ب البیع) مراجعه شود.
28- همان، ص‏35.
29- صحیفه نور، ج‏1، ص‏3.
30- صحیفه نور، ج‏1، ص‏36.
31- مرتضی مطهری، بیست گفتار، چاپ پنجم، انتشارات صدرا. قم 1358. ص‏123.