بررسی علل تاریخی شکل گیری فرهنگ «تفاخر به مارک های خارجی»

درباره ی چگونگی استفاده از کالاهای مصرفی، پیش از هر چیز یک اصول ثابتی در رفتار انسان ها وجود دارد. این اصول تقریباً حالت فرازمانی دارد و در هر دوره ای انسان ها در چهارچوب آنها عمل می کنند. یکی از این اصول ثابت، این است که انسان ها اگر احساس کنند کالایی از جهت کیفیت ساخت و نوع کاربرد قابل استفاده تر است و با سود و زیان و درآمد و خرج زندگی آنها تناسب بیشتری دارد، تمایل بیشتری به خرید آن کالا دارند. در حالی که این نوع رویکرد به مصرف یک مسأله است و «مرعوبیت فرهنگی» یک مسأله ی دیگر .
مرعوبیت فرهنگی مسأله ای است که از دوره ی قاجار به بعد و به تبع شکست ایران در جنگ های ایران و روس اتفاق افتاد. تا پیش از آن همواره تعاملات تجاری و بازرگانی بین ایران و کشورهای مختلف، از چین و هند تا آفریقا و اروپا وجود داشت. اگرچه در آن زمان معمولاً سطح تولید داخلی ما با سطح مصرف ما برابر بود و ما در کالاهای مختلف خودکفا بودیم، اما در عین حال کالاهای خارجی در میان اقشار مرفه، رجال، حکام و فرمانروایان کشور برای استفاده یا هدیه دادن به دیگران کاربرد داشت. در آن زمان ها نوع نگاه به کالای خارجی هرگز نگاهی توأم با خودباختگی یا حقارت نبود، بلکه صرفاً کالای خارجی به عنوان یک تنوع، کار ظریف و کار هنری متفاوت از محصولات داخلی، با مطلوبیت هایی برای برخی اقشار خاص جامعه نیز همراه بود. همان گونه بخش عمده ی انگیزه ی مصرف کنندگان کالای خارجی در زمان کنونی نیز همین انگیزه است. همین نگاه البته درباره ی خرید کالاهای ظریف، هنری و با کیفیت داخلی هم وجود داشت و دارد. یعنی ما در بین کالاهای باکیفیت وطنی هم دنبال آن کالایی می گردیم که می توانیم با هزینه ای کمتر و با شرایط مناسب تر و بهره وری بیشتر خریداری کنیم .
بنابراین در شرایط برابر، بین کشورها و در طول تاریخ، ملت ها همواره از کالاهای ساخت یکدیگر استفاده می کردند و مسأله ی مرعوبیت فرهنگی نیز در این بین وجود نداشت، اما با شکست ایران در جنگ های ایران و روس که علی رغم انگیزه ی بالا برای پیروزی بر دشمن، به دلیل عدم توازن در تجهیزات و سلاح های جنگی اتفاق افتاد، روندی جدید در نگاه مردم و حاکمان به کشورهای صاحب فناوری پدید آمد. از این به بعد بود که تدریجاً نوعی خودباختگی و مرعوبیت فرهنگی در برابر تولیدات خارجی آغاز شد و این مسأله ای بود که هرگز در دوران صفویه یا افشاریه و زندیه وجود نداشت .

نظریه ی ابن خلدون درباره تشبه به بیگانگان
پس از آن شکست های نظامی، ما به تدریج با دیگر قدرت های اروپایی نیز مواجه شدیم و به نوعی در چنبره ی تعامل قدرت های سیاسی بین المللی قرار گرفتیم. در آن هنگام که ما به لحاظ توان اقتصادی و سیاسی در شرایط برابر و مطلوب برای رویارویی با این قدرت ها نبودیم، همان وقتی بود که چهره ی اروپا در قالب علم و صنعت و تکنولوژی با اهداف استعماری رخ می نمود و با همین چهره بر کشور ما مسلط می شد. از پی این سلطه ی سیاسی و اقتصادی نیز سلطه ی فرهنگی روزبه روز بیشتر شد. تا جایی که مردم ما احساس می کردند اگر آنها امروز در صنعت و فناوری رشد کرده اند، شاید کالاهای آنها هم مرغوب تر است. لذا مردم ما تدریجاً جذب کالاهای ساخت آنها شدند و نسبت به استفاده از کالاهای ساخت داخل احساس تردید پیدا کردند. پس این مرعوبیت از وقتی اتفاق افتاد که ما رابطه ای نابرابر با اروپا پیدا کردیم. اروپا با سلاح سلطه و استعمار بر ما مسلط شد و آن گاه ما در استفاده از کالاهای ساخت او گرفتار نوعی خودباختگی شدیم و آن کالاها را بر کالاهای خود ترجیح دادیم .
ابن خلدون که از متفکران برجسته ی مسلمان است، به مسأله ی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطه ی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل کرده است. این اصطلاح در دنیای معاصر ما همان اصطلاح »رابطه ی قدرت های سلطه گر با قدرت های زیرسلطه« است. ابن خلدون می گوید: از آن جا که در نهاد انسان همواره اعتقاد به کمال و برتری قوم غالب وجود دارد، بنابراین ملت زیر سلطه یا شکست خورده همواره قوم غالب را برتر می پندارد. در این شرایط برخی افراد قوم مغلوب گمان می کنند که برتری قوم غالب به خاطر ارزش ها، باورها و آداب و رسوم ایشان است و به سبب این فکر، کمتر به عامل اصلی غلبه و تسلط آنها بر خود، یعنی کار و کوشش و دلاوری و قدرت آنها توجه می کنند. بنابراین می پندارند همین شکل و شمایل و آداب و هنر و رسوم و پوشاک و خوراک قوم غالب است که آنها را به این غلبه رسانده است. ابن خلدون می گوید: به خاطر همین اعتقاد است که قوم مغلوب در اکتساب کلیه ی آداب و شئون قوم غالب می کوشد و سعی می کند که در همه ی این موارد به قوم غالب تشبه بجوید. او می گوید قوم مغلوب که مرعوب آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شده است، گمان می کند که قوم غالب در پرتو عادات و رسوم و شیوه ی زندگی به این برتری رسیده است و به همین علت در نوع لباس، مرکوب، سلاح و در چگونگی پوشش و شکل و رنگ آن همواره از قوم غالب پیروی می کند و بلکه در همه ی آداب و شئون زندگی به آن قوم تشبه می جوید .

تحقیر می کردند تا مسلط شوند
نکته ای که ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است که سه رکن سیاست، فرهنگ و اقتصاد در چرخش زندگی بشر رابطه ای متقابل دارند. یعنی جامعه ای متوازن است که فرهنگ، سیاست و اقتصاد آن با هم رابطه ای متوازن داشته باشند. هرگاه یکی از این ها دستخوش تغییر شود، خودبه خود دو عنصر دیگر نیز به گونه ای با این عنصر به چالش کشیده می شوند تا دوباره به توازن برسند و جامعه بتواند رفتار متناسب و متوازنی بروز دهد. کشور ما در دوره های پیش از استعمار در هر سطحی از رشد تاریخی، اجتماعی و اقتصادی که بود، اما مجموعاً عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی متوازنی داشت. بنابراین هیچ گونه بحران هویتی یا احساس حقارت و مرعوبیتی هم وجود نداشت .
با ورود استعمار به ایران این موازنه بر هم خورد و این تغییرات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، کشور را با چالش مواجه کرد. اما هدف استعمار از ورود به ایران و ایجاد این چالش ها چه بود؟ نظام سرمایه داری اروپا به دنبال بازار مصرف برای فروش تولیدات انبوه خود بود. در واقع وقتی می خواست تولیدات انبوهش را به دیگر کشورهای زیر سلطه ی خود منتقل کند، باید شرایط و مقدماتی را فراهم می کرد. این شرایط و مقدمات چه بود؟ اول باید بتواند نظام سیاسی آن کشورها را با خودش همراه و همسو کند؛ همان کاری که در دوره ی قاجار انجام دادند و بعد از آن نیز با بر سر کار آوردن حکومت پهلوی ادامه دادند .
دوم این که آنها باید نظام ارزش ها و باورهای یک جامعه را دگرگون و متناسب با ارزش های خود می کردند تا آن جامعه برای آنها و تولیداتشان ارزش قائل می شد و در ذهنش این تولیدات نسبت به تولیدات خودش رجحان پیدا می کرد. این است که قدم بعدی استعمار، استفاده از مستشاران بود؛ چه در قالب جهانگرد و دیپلمات و چه در کسوت مستشار فرهنگی و میسیونر های مذهبی. همه ی این ها اصولاً کارشان این بود که بستر فرهنگی را برای مصرف کالای خارجی در جامعه ایجاد کنند و با تحقیر کردن یک جامعه و نظام ارزش ها و باورها و اعتقادات آن، به طور کلی شیوه ی معیشت و زیرساخت های زندگی در آن را زیر سؤال ببرند. در چنین فضایی بود که می توانستند سلیقه ها را به سمت استفاده از کالای خارجی سوق دهند .

کشمکش اسلام سیاسی و تفکر غربی
اصولاً نظام سلطه و استعمار در طول تاریخ همیشه درصدد بوده تا با نفوذ در دولتمردان، مستشاران، دیپلمات ها و میسیونرها، اهداف خود را در بسترسازی اقدامات سلطه گرانه اش محقق کند. همچنان که وقتی کشور ما از نظر صنعتی از کشورهای اروپایی عقب افتاد، برخی از افراد در پاسخ به این پرسش که چه باید کرد تا ایران ما دوباره به آن شأن تاریخی و تمدنی خودش بازگردد، تحت تأثیر افکار غربی پیشنهاد می دادند که ما باید از هر آن چه که خود داریم، دست بکشیم و نسخه ی بدون دخل و تصرف غرب را برای توسعه ی کشورمان به کار بگیریم. بنابراین به طور طبیعی برخی افراد داخل کشور هم تحت تأثیر سلطه ی قدرت استعماری غرب به این گفته و فکر اعتقاد پیدا می کردند و آن را راه سعادت و نجات کشور می دانستند .
از این رو نفوذ و رسوخ به درون نظام آموزشی و فرهنگی و دانشگاه های کشورهای تحت سلطه با هدف تربیت عناصر غربگرا و بسط افکار غربی در عرصه های فکری، فرهنگی و آموزشی، همچنین نفوذ به عرصه های نشریات، مطبوعات و کتاب و امور اجرایی و مدیریتی کشور، از اهداف اصلی نظام سلطه بوده است. آنها سعی می کنند تا در این صحنه ها به عنوان مروج نظام ارزشی قدرت برتر ایفای نقش کنند؛ اتفاقی که باعث شد کشور ما طی بیش از 150 سال درگیر کشمکش بین اسلام سیاسی و تهاجم فرهنگی غرب برای ورود و ا عمال سلطه ی اقتصادی و فرهنگی باشد .
از اوایل دوره ی قاجاریه یک رویارویی بین قدرت استعماری غرب و اسلام سیاسی در ایران شکل گرفته است. در این رویارویی عده ای بر طبل خودباختگی و ترجیح غرب و فرآورده های آن کوبیده اند و عده ای بر شعار بازگشت به خویش و تکیه بر خود و تزکیه و کارآمدسازی و روزآمدسازی عناصر فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تأکید کرده اند. بالاخره هم دیدگاه اسلام سیاسی که در واقع دیدگاه مراجع و علمای دینی و بدنه ی مسلمان جامعه ی ایرانی بوده، توانست در برابر بیش از 150 سال هجمه ی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دیدگاه غربی که مورد حمایت شاهان مستأصل و وابسته و قدرت های خارجی بود، مقاومت کند و با رهبری مراجع دینی و با پشتوانه ی حمایتی ملت مسلمان ایران در موضوعات گوناگونی مانند قرارداد رویتر، واقعه ی رژی و نهضت مشروطه دیدگاه غربی را شکست دهد .
اصولاً تکنیک اقتصادی غرب برای به زانو درآوردن کشور ما این بوده است که کالاهای خود را با کیفیتی بهتر و قیمتی مناسب تر به جامعه ی ما عرضه کنند و حتی به دولت ها فشار بیاورند که این کالاها را از عوارض گمرکی معاف کنند تا راحت تر و ارزان تر به فروش برود. متقابلاً نیز در 150 سال اخیر بخش مهمی از کارکرد علمای دینی کشور ما همانا رهبری جامعه ی اسلامی برای رهایی از سلطه ی غرب بوده است. در این مدت علمای شیعه همواره کوشیده اند که غیر از عرصه ی سیاسی، با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان نیز مبارزه کنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم کشور با ایجاد تعاونی ها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید کالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطه ی غرب پرداختند.