بهشتى و ماجراى نامه مشترک درباره شریعتى

یکى از نکاتى که بعضاً در مقام نقد به مرحوم بهشتى طرح مى کنند، این است که ایشان نوعى تکروى و حتى خودرأیى داشت. این نقد را چقدر وارد مى دانید؟
محمدرضا بهشتى: مرحوم شهید بهشتى اعتقاد عمیقى به هم اندیشى و کار جمعى داشت. این اعتقاد از همان زمان جوانى و نوجوانى با ایشان بود. ایشان عقیده به کار جمعى، درازمدت و عمیق داشت و لذا از تک تازى و تکروى هاى فردى بشدت پرهیز داشت و بخش قابل توجهى از عمر خود را صرف تشکیل نهادهاى کوچک علمى مى کرد که تمرین هم اندیشى و کار جمعى بود. موارد فراوانى را مى توان مطرح کرد که ایشان به اعتبار اعتقادى که به کار و تصمیم جمعى داشت، نظر شخصى خود را کتمان مى کرد.

اگر مصداق ها و مثال هایى در این زمینه عرضه کنید، موضوع شفاف تر خواهد شد.
علیرضا بهشتى: مثالهاى فراوانى مى توان زد. یکى از آنها تصمیمى بود که حزب جمهورى اسلامى در مورد نامزد پیشنهادى خود براى انتخابات دوره اول ریاست جمهورى گرفته بود.حزب جمهورى اسلامى به یک فرد خاص نظر داشت اما مرحوم شهید بهشتى با پیشنهاد آن فرد به عنوان نامزد حزب مخالف بود. اما پس از آنکه بحث و گفت وگوهاى درونى در شوراى مرکزى حزب پایان یافت و فرد مذکور، به تصمیم حزب، نامزد شد، حتى یک کلمه، پس از آن شهید بهشتى در سرزنش آن فرد و سرزنش تصمیم حزب، بر زبان نیاورد، حتى در گفت وگوهاى خصوصى ...
محمدرضا بهشتى: حتى اعلام آن تصمیم هم از سوى مرحوم بهشتى صورت گرفت.
علیرضا بهشتى: این نمونه و نمونه هاى فراوان دیگر مؤید این است که ایشان به کار جمعى و لوازم آن عمیقاً پایبند بود واز تکروى به شدت پرهیز داشت.

آیا مرحوم بهشتى در مسیر نوآورى ها و اصلاح گرى هاى خود، احیاناً به ضرورت اصلاح نظام حوزوى هم توجه داشتند؟ و آیا در این راه به اولویت هایى براى اصلاح این نظام قائل بودند؟
علیرضا بهشتى: به لحاظ تاریخى، مسأله لزوم بازنگرى نظام آموزشى حوزه و نظام اداره آن، در اندیشه مرحوم بهشتى از همان زمانى آغاز مى شود که ایشان سطوح عالى تحصیلات حوزوى را مى گذراندند. یکى از چیزهایى که ایشان به آن توجه فراوان داشتند رعایت انضباط فردى و سازمانى در نظام آموزشى حوزه است. در کنار آن، ایشان ضرورت آشنایى طلاب با علوم جدید را مدام متذکر مى شدند. نکته سوم در اصلاح گرى ایشان نسبت به نظام حوزه، سر و سامان دادن به مقوله تبلیغ دینى بود. ایشان براى این مسأله، حتى طرحواره اى هم تدوین کرد که چاپ هم شده است و در آن به شیوه پرورش طلاب براى تحقیق، تعلیم و تبلیغ مى پردازد.

این ایده ها را جایى هم پیاده کرده اند؟
علیرضا بهشتى: اولین جایى که این طرح را سعى مى کنند پیاده کنند مدرسه مرحوم آیت الله گلپایگانى است...

محمدرضا بهشتى: اولین جا مدرسه دین و دانش نبود؟
علیرضا بهشتى: چرا مدرسه دین و دانش مقدم بود و طلاب در آنجا کلاس هاى شبانه داشتند و مرحوم بهشتى در آنجا زبان خارجه تدریس مى کردند. اما مدرسه آقاى گلپایگانى اولین نهاد مشخص حوزوى بود که آقاى بهشتى طرح خود را در آنجا پیاده کرد.

دقیقاً در آن مدرسه چه مى گذشت؟
علیرضا بهشتى: در آنجا اولین کار، وضع نوعى نظم بود. طلاب باید براى ورود، امتحان مى دادند. اگر قبول مى شدند چنانچه سستى و تنبلى مى کردند عذرشان را مى خواستند. البته مدتى بعد اولیاى آن مدرسه با بناى کار مرحوم بهشتى مخالفت کردند و لذا ایشان سعى کرد همین طرح را به جایى دیگر منتقل کنند. این مسأله، نطفه شکل گیرى مدرسه اى شد که بعدها مدرسه منتظریه یا به نام بانى آن مدرسه حقانى نام گرفت.

آقاى بهشتى براى تأسیس مدرسه حقانى، اجازه یا مشاوره اى هم از مراجع آن روز گرفت؟
علیرضا بهشتى: ایشان ظاهراً به سراغ برخى مراجع مى روند واز آنها مى خواهند که اگر طرح ایشان را قبول دارند به دیگران اجازه دخالت در امور مدرسه را ندهند.

کسى هم از علماى طراز اول، موافقت تام و تمامى با این مدرسه داشت؟
علیرضا بهشتى: فکر مى کنم تنها کسى که کاملاً این ایده را مى پذیرند مرحوم آیت الله العظمى میلانى بودند که شرایط را براى شکل گیرى مدرسه حقانى فراهم مى کنند. این مدرسه، در واقع بنیان یک نظام نوین آموزشى را استوار مى کند. البته بعدها این مدرسه دچار مشکلاتى هم شد و در فرایند اجراى آن اهداف با فراز و فرودهایى روبرو شد.

مرحوم بهشتى اساساً چقدر با آفت ها و آسیب هاى درونى نظام حوزه آشنا بود؟
محمدرضا بهشتى:خب مرحوم دکتر بهشتى، تحصیلکرده حوزه بود و سالیان زیادى را در آنجا سپرى کرده بود. با تحولات درونى حوزه آشنایى کامل داشت.دگرگونى هاى حوزه پس از ورود آیت الله العظمى بروجردى به قم را خیلى خوب مى شناخت. مرحوم دکتر بهشتى، مسیر سنتى حوزه در رسیدن به مرجعیت را طى نکرد و اصلاً علاقه اى هم به این امر نداشت. کسان دیگرى هم در آن روزگار بودند که مى کوشیدند نهایت استفاده علمى را از حوزه بکنند اما به دنبال مرجعیت نباشند. چرا که فضاى حوزه را دقیقاً و کاملاً منطبق با علایق و دغدغه هاى خود نمى دیدند. گذشته از این، همواره مى کوشیدند به بازاندیشى در خصوص وضعیت حوزه بپردازند و احتمالاً تغییراتى در این مسیر بیافرینند. بنابراین به نقایص احتمالى نظام حوزوى به خوبى آشنا بودند.

حالا بر حسب این آشنایى با کاستى هاى حوزه، مشخصاً چه قدم هایى براى اصلاح حوزه برداشت؟
محمدرضا بهشتى: بخش مهمى از فعالیت هاى ایشان در قالب فعالیت هاى مدرسه دین و دانش متجلى شد. در مجموع، آشنایى با علوم جدید و زبان هاى بیگانه را گام اول در بهبود وضعیت نظام آموزشى حوزه مى دانست.

فکر مى کنید کافى بود؟
محمدرضا بهشتى: اینها را به عنوان حداقل ها در نظر گرفته بودند. یعنى شرط اولیه براى راهیابى و پذیرفته شدن در جهان جدید را آشنا بودن با علوم جدید و زبان خارجه مى دانستند.

علاوه بر آشنایى با علوم جدید و زبان خارجه چه چیزهایى را ضرورى مى دانستند؟
محمدرضا بهشتى: ببینید. وجه امتیاز و مزیت نسبى دکتر بهشتى بر دیگران این بود که همواره به فرداى حوزه و آینده این نظام علمى حساس بود. بر این اساس همیشه به دنبال برنامه ریزى و برنامه سازى براى آینده حوزه متناسب با وضعیت آینده علم بود. در این مسیر به شدت دنبال بسط روحیه نظم و انضباط در محیط هاى حوزوى هم بود. علاوه بر این، در مقام آسیب شناسى به این نتیجه رسیده بود که نظام حوزوى از یک تعادل منطقى بى بهره است. تعادل هم در علم و هم حتى در امور عبادى و لذا همواره مى کوشید چنین تعادلى را به حوزه برگرداند.

سؤال من این بود که آیا ایشان در اصلاح نظام حوزه به یک فرمول مشخص هم رسیدند؟
محمدرضا بهشتى: همه این مواردى که اشاره کردم جزو عناصر و مؤلفه هاى فرمول پیشنهادى مرحوم بهشتى است.

منظورم چیز دیگرى است. مثلاً اگر به مرحوم آقاى مطهرى نگاه کنید مى بینید که ایشان علت العلل وضعیت نابسامان حوزه را بحث ارتزاق روحانیون مى دانست که نتیجه آن عوام گرایى نهاد روحانیت مى شود. آیا آقاى بهشتى به فرمولى چنین مشخص هم رسیده بودند؟
محمدرضا بهشتى: شاید حسن آقاى بهشتى این بود که دنبال علت العلل یا یک عامل یگانه نبود. به گمان ایشان مجموعه اى از آسیب ها است که حوزه را تهدید مى کند. البته مرحوم بهشتى به بحث ارتزاق روحانیت توجه اکید داشت و تا جایى که ممکن بود خود در زندگى شخصى اش از ارتزاق از مسیر روحانیت زندگى اش را نمى گذراند بلکه تا دوره اى متکى به مبلغ اندکى در سال از جانب پدر و در دوره اى دیگر به حقوق معلمى خود متکى بود.

آیا مرحوم بهشتى براى نهاد روحانیت در مقام فهم دین، قائل به «حق ویژه» بودند یا نه ؟
علیرضا بهشتى: ایشان روحانیت را یک طبقه و صنف نمى داند، علاوه بر این اساساً از به کار بردن واژه «روحانیت» ابا داشت و مى پسندید که به جاى آن از واژه «عالم دینى» استفاده شود. چرا که با طبقه دانستن روحانیت، پاى امتیازات ویژه هم به میان مى آید. وقتى از واژه روحانى استفاده مى کنیم، از دیدگاه ایشان ممکن است رابطه منحط مرید و مرادى هم پیش بیاید اما اگر از واژه عالم دینى بهره بگیریم نوع رابطه، رابطه معلم و متعلم خواهدبود. بنابراین از نظر بهشتى، عالمان دینى به اعتبار آنکه با منابع دینى آشنا هستند و عمرى را در تحصیل آنها گذرانده اند مى توانند به طور بالقوه از کسانى باشند که در حوزه دین صاحبنظر هستند. با این همه ایشان نه لباس روحانى را نشانه عالم دین بودن مى دانستند و نه سایر شؤون متعارف روحانى را...

حتى جنس دانش هاى مرسوم در حوزه را هم لازمه عالم دینى شدن نمى دانستند؟
علیرضا بهشتى: کارشناس یک رشته شدن الزاماتى دارد. نیاز به مهارت هایى دارد که باید آنها را داشته باشد. اما ممکن است شیوه هاى کسب این مهارت تغییر کند.

آقاى بهشتى، سنت شکنى هایى هم در حوزه انجام داده اند؟
علیرضا بهشتى: به لحاظ اخلاق فردى و نیز به لحاظ سلوک علمى، از این دست سنت شکنى ها مى بینیم. ایشان اولین کسى از روحانیون است که در آن سالهاى خاص، رادیو به خانه آورد.
محمدرضا بهشتى: یکى از انتقاداتى که آن زمان به شهید بهشتى مى شد این بود که ایشان به اتفاق همسرش، براى گردش به صفائیه مى رود. یعنى ایشان این سنت شکنى را هم انجام داد که به اتفاق همسرش، تفریحات متعارفى مثل گردش در مناطق خوش آب و هوا را انجام دهد و یا در ایامى که هنوز روحانى با لباس پشت فرمان نمى نشست، ایشان در تهران و قم رانندگى مى کرد و نظایر اینها...

به لحاظ آداب و رفتار حوزوى چطور؟
علیرضا بهشتى: به لحاظ اخلاق علمى که گفتم ایشان طلایه دار آشناسازى طلاب با علوم جدید و زبان هاى خارجه بود. ایشان حتى در مورد دست بوسیدن روحانیون، صلوات فرستادن براى ورود روحانیون به مجلس و مواردى از این دست نظراتى مغایر و اصلاحى داشت و معتقد بود این اخلاقیات، روحانیت را به صنف و طبقه تبدیل مى کند.

حالا که با نظرات مرحوم بهشتى در مورد روحانیت آشنا شدیم بد نیست دیدگاه ایشان را در مورد جریان روشنگران دینى زمان خود مثل اقبال، سیدجمال، بازرگان، شریعتى و ... هم بدانیم.
علیرضا بهشتى: مرحوم شهید بهشتى در مورد برخى از روشنفکران دینى اظهاراتى دارند. در مورد اقبال لاهورى من جایى ندیدم که مرحوم بهشتى سخن گفته باشند ولى در مورد مرحوم بازرگان چندبار اظهار نظر کرده اند. اولاً به پیشکسوت بودن بازرگان در عرصه فعالیت سیاسى مبتنى بر دین اقرار کرده اند و با عبارات ستایش آمیزى از نقش و تأثیرایشان سخن گفته اند. حتى زمانى که پس از انقلاب برخى اختلاف سلایق سیاسى پیش آمد هیچگاه سخن درشت در حق بازرگان نگفت. در مورد مرحوم شریعتى همیشه تعادل و انصاف را مراعات مى کرد و ضمن آنکه ایشان را در پاره اى موارد نقد مى کرد اما از دایره انصاف و تعادل خارج نمى شد.

نقد ایشان بر شریعتى دقیقاً چه بود؟
محمدرضا بهشتى: به طور کلى مرحوم بهشتى، شریعتى را فردى مى داند داراى علقه هاى دینى و صاحب قریحه و ذوق وافر. مطلع به مسائل اجتماعى، آشنا به روحیات و خلقیات ایرانى، صاحب روحیه همکارى با جوانان. در عین حال به برخى دیدگاههاى شریعتى چه در عرصه جامعه شناسى، چه در عرصه تاریخ اسلام و چه در عرصه مطالعات اسلام شناسى نقدهایى داشت.

آیا آقاى بهشتى هیچ وقت شد که در برابر موج مخالفت ها علیه شریعتى سخنى به نفع ایشان بگویند؟
محمدرضا بهشتى:حالا مسائل ریز و جزیى فراوان است اما باید به یک نکته تاریخى اشاره کنم و آن، مسأله نامه مشترک مرحوم بازرگان و مرحوم مطهرى درباره شریعتى است ...

آقاى بهشتى با آن نامه موافق بودند؟
محمدرضا بهشتى:به هیچ وجه. حتى براى جمع آورى آن نامه توصیه کرد.
* برخى گفته اند که مرحوم بازرگان در پس گرفتن امضاى خود از پاى آن نامه، از مرحوم بهشتى هم مشورت گرفته بودند.
محمدرضا بهشتى: پیش از این مرحوم بهشتى با هر دو بزرگوار (بازرگان و مطهرى) صحبت کرد و آنها را متقاعد کرد که این برخورد مناسبى با شریعتى نیست. مرحوم بازرگان زودتر متقاعد شدند و مرحوم مطهرى هم مدتى دودل بودند اما بالاخره پذیرفتند.

یعنى بطور کل مى توان نتیجه گرفت که مرحوم بهشتى، پروژه روشنفکرى دینى را پیشاپیش باطل فرض نمى کردند و آن را رقیب تفکر دینى به شمار نمى آوردند؟
علیرضا بهشتى: مرحوم آقاى بهشتى به لحاظ آنکه روشنفکران دینى را طرفداران مکتب راهنماى عمل مى دانستند و معتقد بودند روشنفکران دینى به حضور دین در عرصه عمومى عقیده دارند به طور کلى این جریان را نفى نمى کرد. اما در عین حال انتقاداتى هم به آنها داشت.

آن نقدها چه نقدهایى بود؟
علیرضا بهشتى: مثلاً در مورد افراط در برداشت هاى تجربى و علم گرایانه از دین نقد داشتند. اما نکته مهم آن بود که مرحوم بهشتى همه این نگاه هاى روشنفکرانه را در مسیر تفکر دینى مى دانست، نه مقابل تفکر دینى. ایشان جریان روشنفکرى دینى را جریانى رو به رشد مى دانست که البته افت وخیزهایى هم دارد و طبیعتاً ایراداتى هم دارد اما مهم آن است که برآیند کلى این جریان به نفع دین است.
* سپاسگزاریم.