بهشتی دیگر

هر سال هفتم تیر‌ماه بیش از اینکه یادآور سیره سیاسی و فکری شهید بهشتی باشد به روز و هفته قوه قضائیه شهرت یافته است. این در حالی‌است که بهشتی به عنوان یک مدیر، یک مبارز، یک نویسنده و یک سیاستمدار در این سال‌ها کمتر از سوی رسانه‌های دولتی معرفی شده است. این پرونده نگاهی غیررسمی به آیت‌الله بهشتی است. در تدارک بخشی از این پرونده به‌خصوص مصاحبه‌های منتشر نشده با مرحوم مهندس بازرگان و مهندس موسوی بنیاد نشر آثار دکتر بهشتی همکاری ویژه‌ای را با شهروند امروز داشته است که از مسئولان این بنیاد به خصوص آقایان علیرضا و محمدرضا بهشتی تشکر می‌کنیم.
 «من از سال‌ها پیش در فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم، به‌خصوص پس از کودتای 28 مرداد 1332 و تجربه‌ای که از نهضت ملی ایران در سال‌های 29 تا 32 به‌دست آوردم،سخت به این معنا معتقد بودم که باید نیروهای ما به شکل یک تشکیلات سیاسی اسلامی فعال در بیایند.»در غبار بی‌سوار پس از کودتای 28 مرداد که سیاست ورزان مبارز جز تحزب چراغی بر نمی‌کردند و اندک تلاش‌هایی که تا احیای جبهه ملی و تشکیل نهضت آزادی ایران با ابتکار آیت الله رضا زنجانی و شکل‌گیری نهضت مقاومت ملی صورت گرفت، برخی طلبه‌های جوان مشتاق سیاست نیز دل در گرو تحزب بستند و در روزگاری که حزب اساسا با وجهه منفی آن در قرآن،”حزب شیطان”، شناخته و طرد می‌شد،از “تشکیلات سیاسی اسلامی”سخن گفتند.
 
حتی ماهیت مذهبی جریاناتی چون نهضت آزادی و بعدها سازمان مجاهدین خلق (پیش از اعلام بیانیه التقاطی) نیز نتوانستد طلبه‌هایی چون سید محمد حسینی بهشتی را به خود جذب و تجلی “تشکیلات سیاسی اسلامی” باشند که بهشتی جوان را پس از کودتا سخت بدان معتقد کرده بود:«وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی در اساسنامه از اسلام به عنوان یک مکتب و از نهضت‌آزادی به عنوان یک حزب اسلامی تمام عیار یاد نشده بود،به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست؛اسمش را هم گذاشته‌اید نهضت آزادی که آزادی همه اسلام نیست.
 
آزادی از مسایل مهم بشری است و از ارکان اسلام،ولی همه اسلام نیست.دوستان گفتند برای اینکه می‌خواستیم آنها که آلرژی دارند به خاطر عنوان اسلام، از این تشکیلات فرار نکنند.ولی حقیقتش این قصه فقط اسم نبود، قصه این بود که مرامنامه نشان می‌داد که عده‌ای مسلمان آمده‌اند و حزبی درست کرده‌اند، اما در این تشکیلات سیاسی اسلام را به عنوان یک مکتب تمام عیار مطرح نکرده‌اند.» بهشتی از آن جهت که می‌گفت “چهره‌های برجسته‌ای از مسلمان‌های متفکر،مبارز و فعال”در نهضت آزادی گرد آمده بودند، به این تشکیلات علاقه‌مند بود، اما از منظر این روحانی جوان آنها از نظر مکتبی و مرامی ملتزم به اسلام نبودند و به این جهت از عضویت در آن خودداری کرد.بهشتی پس از آن، گروه تحقیقاتی برای بحث پیرامون حکومت در اسلام تاسیس کرد که زیر ضربات رژیم متلاشی شد.
 
در دوره حضور در آلمان (مدیریت مرکز اسلامی هامبورگ) نیز تصمیم گرفت از اتحادیه دانشجویان مسلمان اروپا هسته سیاسی تشکیلاتی را به‌وجود آورد که با بازگشتش به ایران،آن هم عملی نشد.
بهشتی که پیش از سفر به آلمان و با شکل‌گیری هیات‌های موتلفه اسلامی به همراه شهید مطهری، انواری و مولایی به پیشنهاد امام در شورای روحانیت و فقاهت جمعیت مؤتلفه فعال بود، پس از بازگشت به ایران در سال 1349 در پی شکل‌گیری تشکیلات سیاسی خالصی برآمد تا اینکه در سال 1350 سازمان مجاهدین خلق علنی شد:«اینکه مجاهدین خلق یک سازمان سیاسی، نظامی و اسلامی به نظر می‌آمد خیلی خوشحال شدم و صمیمانه تاکید می‌کردم و آرزو می‌کردم که بتوانم در داخل جمع آنها حضور پیدا کنم.
 
ولی معروف بودن من و اینکه یک چهره‌ای شناخته شده برای پلیس بودم و پلیس می‌توانست همه جا مرا به آسانی پیدا کند،مانع از این بود که بتوانم در مجموعه شرکت کنم. ولی بعد به تدریج به نارسایی‌ها و کمبودهای اساسی ایدئولوژی و سیاسی در کار مجاهدین پی بردم و وقتی که در سال 54 آنها آن بیانیه را دادند، یعنی عده‌ای از آنها بیانیه الحادی را دادند، خیلی نگران شدم.در آن سال بود که به نظرم رسید که باید برای ایجاد یک سازمان سیاسی اسلامی اصیل تلاش کرد.»

جلساتی که دکتر بهشتی با برخی روحانیون مبارز داشت هسته مرکزی تشکلی سیاسی-مذهبی بود که در پنجم آبان ۱۳۵۶ با صدور بیانیه‌ای به مناسبت درگذشت فرزند ارشد امام خمینی رسماً با نام “جامعه روحانیت مبارز تهران”اعلام موجودیت کرد. مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی در کنار آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، علی مشکینی، محمد جواد باهنر،موسوی اردبیلی، محمد مفتح و...از اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران بودند که مطهری، بهشتی، باهنر و مفتح سمت مشاور عالی شورای مرکزی این تشکل را بر عهده گرفتند. بهشتی، در گفت‌وگو با مجله عروه الوثقی،هسته روحانی شکل گرفته را محملی می‌خواند بر پایه‌ریزی حزب و تشکیلاتی سراسری: «تابستان سال56 بود که باز چندتایی از دوستانمان به فکر ایجاد هسته‌ای روحانی متشکل براساس تأکید روی تقوی و ایمان، مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و درعین حال خالص اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هرگونه گرایش غیراسلامی و تفکر التقاطی افتادیم و در نظر داشتیم که این هسته روحانی مبارز متعهد، شاخه سیاسی و اجتماعی به وجود بیاورد و آن شاخه بتواند حزب و تشکیلاتی نیرومند سیاسی در خلاء اجتماعی ما پایه‌گذاری بکند.»
 
بر این اساس بود که از اوایل سال 57 مقدمات تشکیل حزب سیاسی سراسری فراهم شد بنا به روایت بهشتی: «اوایل 57 بود که با بعضی دوستان جلساتی برای تهیه مرامنامه و اساسنامه تشکیل دادیم و با دوستان گوناگون از قشرهای مختلف اجتماعی صحبت کرده بودیم که موجودیت این حزب را به صورت مخفی و نیمه‌مخفی و یا اگر ممکن باشد علنی اعلام کنیم.طبیعی است که در آن زمان هنوز فشار رژیم زیاد بود و اعلام کامل آن خطراتی داشت.فکر کرده بودیم که این حزب باشد،اما ظاهرش تشکیلاتی باشد در کنار روحانیت،بنابراین در عین اینکه علنی بود اما حزب بودنش را مخفی نگه داشته بود.مشغول تدارکات این بودیم که فعالیت‌های گسترده برای انقلاب هم شتاب پیدا کرده بود که تمام وقت ما را گرفت و از این کار تا موقع پیروزی انقلاب بازماندیم.»
 
سه چهار ماه مانده به پیروزی انقلاب،تلاش‌ها برای تاسیس حزبی فراگیر شتاب می‌گیرد و نمونه‌ای از اساسنامه و مرامنامه تدوین شده حزب برای امام در نجف فرستاده می‌شود. یکی از جزوه‌های منتشر شده حزب طرح شکل‌گیری یک تشکل سیاسی را یک سال یا یک سال‌ونیم قبل از انقلاب ذکر می‌کند که به علت مشکلات فراوان ناشی از اختناق حاکم، این امر به تعویق می‌افتد:«هنگامی که امام در نجف بود یکی از برادران نزد ایشان رفت تا در زمینه تشکیل گروهی و حزبی با این خصوصیات مذاکره کند. ادامه این مذاکرات هنگام اقامت امام در پاریس انجام شد.در ایران همین مذاکرات پیگیری شد. به هیچ وجه ادعا نمی‌شود که امام فرمودند این حزب را تشکیل بدهید.
 
این ضرورتی بود که مؤسسین خود احساس کردند.»بهشتی می‌گوید دوستی که عازم نجف بود تا مرامنامه و اساسنامه را به امام بدهد و نظر ایشان را راجع به تشکیلات بپرسد به علت برخی دشواری‌ها در صدور گذرنامه،دو روز پیش از آنکه امام نجف را ترک کند به آنجا می‌رسد و فرصتی برای گفت‌وگو فراهم نمی‌شود.در دیداری که بهشتی با امام در پاریس داشت درباره حزب هم گفت‌وگو شد و آنجا بود که اعلام شد دو نفر راهی نجف شده بودند تا درباره تشکیل حزب با امام گفت‌وگو کنند: طاهری خرم آبادی و سید حسن طاهری.

قاصد روحانیت مبارز به نجف حامل دو دیدگاه سران این تشکل بود،یکی بهشتی که روحانیت مبارز را هسته‌ای روحانی برای ایجاد شاخه‌های اجتماعی و سیاسی و تشکیل حزب می‌دانست و دیگری مرتضی مطهری که مخالف کارکرد حزبی روحانیت و مدافع فعالیت در قالب یک تشکل روحانی بود.این دوگانگی چه در تاسیس حزب و چه در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری نمود یافت اکبر هاشمی رفسنجانی که تا پائیز 1357 در زندان بود و پس از آن به قافله روحانیت مبارز پیوست،می‌‌گوید:«همه دوستان احساس کرده بودند که اگر ما تشکیلات درستی داشتیم، دچار این آشفتگی‌ها نمی‌شدیم. پیش از این ـ و در همان روزهای آزادی من از زندان ـ بحث حزب شده بود و تلاشی هم برای فراهم کردن مقدماتش کرده بودیم،اما با مخالفت امام روبه‌رو شده بود. امام از اول، نسبت به حزب بدبینی خاصی داشتند و آن را موجب تفرقه می‌دانستند.»
 
شهید مرتضی مطهری نیز که نزدیکترین مشاور رهبرانقلاب محسوب می‌شد،موافقتی با تشکیل حزب نداشت. بنا به گفته شهید بهشتی:«مرحوم استاد مطهری رحمة الله علیه در همان آغاز، این مطلب را به عده‌ای از دوستان می‌فرمود که این برادرهای ما دست به کاری زدند که اگر نیتشان خدا نباشد، خسارت کرده‌اند.»بهشتی ریشه این اختلاف نظرها را به روحیه فردگرای مطهری منتسب می‌داند:«دقیقاً به یادم نمانده،اما به احتمال قوی به ایشان هم گفته بودیم که ما می‌خواهیم یک تشکیلات حزبی به وجود بیاوریم. مرحوم آقای مطهری اصولاً چه در کارهای علمی و چه در کارهای دیگر تنها کار می‌کرد. خود من در دو نوبت به ایشان پیشنهاد کردم که بیاییم کار تحقیقاتی‌مان را به صورت یک جمع محقق هماهنگ در بیاوریم، ایشان می‌خواست این کار را بکند و می‌گفت خوب است، ولی عملاً باز در همان کار فردی‌شان متمرکز و غرق می‌شدند.
 
به هرحال من دقیقاً یادم نیست که آیا قبلاً ایجاد تشکیلات سیاسی را با ایشان کاملاً در میان گذاشتیم یا نه، چون اجمالاً ایشان می‌دانستند.» هاشمی رفسنجانی هم به عدم تفاهم بهشتی و مطهری درباره تشکیل حزب سیاسی اشاره می‌کند: «وقتی که من از زندان آمدم بیرون و انقلاب به پیروزی نزدیک شد،آقای مطهری هم مخالفت جدی با حزب نداشتند،اما ایشان آمادگی نداشتند در حزب شرکت کنند.من با آقای مطهری خیلی رفیق بودم. به هر حال ایشان اگر نظری داشتند به من می‌گفتند. چون می‌دانستند من هم موثرم در تشکیل حزب.
 
ایشان هیچ مخالفتی با تشکیل حزب نکردند. البته بین خود آقای مطهری و آقای بهشتی یک عدم تفاهمی در بعضی از مسائل بود که در بعضی جاها جلوه می‌کرد،اینجا هم احتمالا یکی از موارد جلوه‌هایش بوده.»با این حال تا وقوع انقلاب،امام نیز نظر مساعدی نسبت به تشکیل حزب نداشتند؛چرا که به گفته هاشمی رفسنجانی،امام بر این عقیده بود: “حزب یک چیز تدریجی الحصولی است”: «آن موقع ایشان موافقت نکردند. تعبیری که بعدا من خودم شنیدم از امام درباره اینکه چرا با حزب موافقت نمی‌کنند، این بود که می‌گفتند حزب یک چیز تدریجی الحصولی است، من نمی‌توانم چیزی را که هر زمانی بتواند وضعی داشته باشد که اکنون قابل پیش‌بینی نیستند، تایید کنم.

می‌گفتند این امر تدریجی است و من نمی‌توانم این طور چیزی را تایید کنم.شماها را می‌توانم تایید کنم چون می‌دانم شما خوب کار می‌کنید،اما حزب بالاخره یک سازمانی می‌شود،یک سازمان وجود خاصی برای خودش پیدا می‌کند و تداوم دارد. ادوار بعد را من نمی‌دانم چه می‌شود. لذا تایید نمی‌کردند.»
«وقتی که دولت بختیار در آستانه سقوط قرار گرفت و قرار شد دولت اسلامی تشکیل شود،مساله حزب ضرورت خودش را نشان داد.عدم وجود حزب متعلق به جریان روحانیت ضعف کار را خیلی مشخص کرد. ما مجبور شدیم که نهضت آزادی را به عنوان دولت بپذیریم.
 
البته فقط کاری که امام کردند،به خاطر همان روحیه‌ای که نسبت به حزب داشتند،گفتند مهندس بازرگان را من به عنوان شخص وی به اداره دولت می‌پذیرم و نه به عنوان حزب.»هاشمی رفسنجانی درست دید که سکان انقلاب به دست غیر روحانیونی افتاده که تشکیلاتی بودنشان،دلیل مصدرنشینی شان بود:«دولت که تشکیل شد من خودم رفتم پیش امام و گفت‌وگوی صریحی با امام کردم و گفتم بالاخره تا به حال ما مبارزه می‌کردیم اما از این به بعد مسوول اداره کشوریم. در اولین قدم شما دیدید که یک حزب کوچک توفیق پیدا کرد دولت درست کند،اگر اینها نبودند شما حتما مشکلتان بیشتر بود. به علاوه بیرون می‌بینید احزاب چگونه فعال هستند.
 
(آن موقع همه احزاب روزنامه داشتند،میتینگ می‌دادند،حرفهایشان را مطرح می‌کردند و یارگیری می‌کردند. خیلی هم بودند این گروه‌ها) من گفتم ببینید بخشی از قلمرو جامعه را اینها دارند پر می‌کنند. ما هیچ جا نیستیم، در حالی که همه جا هستیم، معلوم است که حزب در شرایط مسوولیت اداره کشور یک ضرورت است. در هر حال، گفتم روحانیت الان انسجامی که شما فکر می‌کنید حتی در این شرایط ندارد،هر چه هم پیش برویم بدتر می‌شود. ما تشکیلات می‌خواهیم. ایشان پذیرفتند و گفتند که حزب تشکیل بدهید.» هاشمی نگرانی امام را از تدریجی الحصول بودن حزب هم مرتفع کرد: « می‌گفتم خیلی خوب شما که نمی‌خواهید حزب را تا قیامت تایید کنید،الان در زمان خودتان وقتی که ما متصدی کارها هستیم تایید می‌کنید. شما تایید می‌کنید ما هم کارمان را می‌کنیم.
 
اگر فردا ببینیم حزب یک روش یا شکل نادرستی به خودش می‌گیرد،خوب ما هم تایید نخواهیم کرد.» بهشتی نیز این تائید امام را چنین نقل می‌کند: «ایشان (امام خمینی) مکرر فرمودند من آنچه می‌دانم،اعتماد به شما پنج نفر آقایان موسس حزب است؛ چون شما را از دیرگاه می‌شناسم و تاییدی که از حزب می‌کنم به اعتبار تایید و حمایتی است که نسبت به شما آقایان دارم.» یک هفته پس از پیروزی انقلاب در 29 بهمن 1357 بیانیه‌ای منتشر و طی آن تاسیس حزب “جمهوری اسلامی” اعلام شد:«ایجاد تشکیلاتی نیرومند وسامان دادن به نیروهای فعال و ایجاد انسجام و انضباطی آهنین است که می‌تواند حرکت انقلاب ملت را به درستی تداوم بخشد و جنبش را از خطر انهدام مصون بدارد...امروز ما هیچ مسوولیت و تکلیفی را برای خود از این فوری‌تر و فوتی‌تر نمی‌دانیم.»
 
ذیل این بیانیه نام پنج روحانی ارشد، که عضو شورای انقلاب نیز بودند،قرار داشت:«محمد جواد باهنر،سید محمد حسینی بهشتی،سید علی خامنه‌ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی،اکبر هاشمی رفسنجانی.»به این ترتیب روحانیون ایران برای اولین بار حزبی سیاسی بنا نهادند. آیت الله مطهری به عضویت حزب جمهوری اسلامی درنیامد،مهدوی کنی نیز اعلامیه تاسیس حزب را امضا نکرد؛اینان روحانیت را در قالبی فراحزبی می‌جستند که سیاست ورزی‌اش باید خارج از مرزهای یک حزب جلوه یابد.بر این اساس بود که حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ابتدا مایل به نامزدی آیت الله بهشتی بود که با ممانعت امام از ورود روحانیون به عرصه اجرایی،قرعه فال کاندیدای حزب جمهوری اسلامی به نام “جلال الدین فارسی” زدند که او هم با طرح شائبه غیرایرانی بودنش، جای خود را به حسن حبیبی داد و جامعه روحانیت مبارز از نامزدی ابوالحسن بنی‌صدر حمایت کرد.

دلیل عزیمت موسسین حزب جمهوری اسلامی از جامعه روحانیت مبارز تشکیل حزبی فراگیر بود که محدودیت‌های عضوگیری جامعه روحانیت را نداشته باشد قرار بر این بود که حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی که یک سوم آنها روحانی و دوسوم غیرروحانی هستند، دراعلام تأسیس حزب شرکت کنند،اما پس از پیروزی انقلاب، برای تعجیل در این کار تنها پنج نفر از روحانیون ارشد اعلامیه تأسیس حزب را امضا می‌کنند. بهشتی حتی با برخی از نیروهای ملی- مذهبی هم برای پیوستن به حزب جمهوری اسلامی گفت‌وگو می‌کند: «با عده‌ای از دوستان غیرروحانی این مسأله را مطرح کردیم.
 
ما فکر تشکیل حزب را حتی به آقای مهندس بازرگان،آقای دکتر سحابی،آقای عزت الله سحابی،آقای فریدون سحابی،آقای مهندس توسلی و آقای دکتر عالی و آقای مهندس کتیرایی شهردار فعلی تهران [درآن زمان] و عده‌ای از این دوستان تحصیلکرده درمیان گذاشته بودیم. و باعده‌ای از دوستانی هم که در اصناف هستند و سابقاً در فعالیت‌های مبارزاتی بودند نیز در میان گذاشته بودند. همچنین با آقای دکتر آیت و آقای عسگراولادی و مرحوم عراقی و آقای اسلامی و آقای پیمان هم درمیان گذاشته بودیم و بنا بود در آن هسته اصلی،من و آقای خامنه‌ای و آقای دکتر باهنر و آقای موسوی خوئینی و آقای دکتر پیمان بیش از همه روی تهیه مرامنامه و اساسنامه و تشکیلات و نقطه‌نظرها با هم کار کنیم، به طوری که آقای دکتر پیمان در این کار با ما جلسات زیادی داشتند و باهم چیزهایی تهیه می‌کردیم و آن چیزهایی که تهیه می‌شد،نتیجه کار مشترک ما چند نفر بود.»
 
با این حال حزب که تاسیس شد،شاید بنا به این دلیل که افرادی که وابستگی حزبی و تشکیلاتی داشتند نمی‌توانستند به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآیند،افرادی از نهضت آزادی و حتی حبیب الله پیمان از جنبش مسلمانان مبارز نیز که از تدوین کنندگان مرامنامه و اساسنامه حزب جمهوری اسلامی بود به عضویت آن درنیامد،گرچه موتلفه‌ای‌ها در قالب یک تشکل وارد حزب جمهوری اسلامی شدند و حتی به سان فراکسیونی داخل حزب به فعالیت خود ادامه می‌دادند.هاشمی رفسنجانی نقل می‌کند:« ما از پیش آمادگی‌مان کامل بود،حتی اساسنامه و آیین‌نامه‌هایمان را هم کمی آماده کرده بودیم، حتی با دوستان غیرروحانی امثال آقای دکتر سحابی و دکتر پیمان و غیره نیز ساعت‌ها در این باره گفت وگو و مبادله نظر کرده بودیم که قرار بود آنها نیز همکاری کنند، ولی بعدها عملا این طور نشد. مثلا این جمع 30 نفری شورای مرکزی را ما قبل از انقلاب تقریبا فکرش را کرده بودیم و حتی ترکیبش را که از بخش‌های مختلف جامعه باشند مانند دانشگاهی، بازاری، کارگری،دانشجو،روحانی و بخش‌های دیگر جامعه پیش‌بینی کرده بودیم و همان ترکیب را هم بالاخره درست کردیم که از خانم‌ها،از جوان‌ها،از کارگران هم در آن باشند،اینها را قبلا تنظیم کرده بودیم.
 
یعنی موقعی که امام هنوز اجازه نداده بودند. مخصوصا آقای بهشتی بیشتر از ما روی این مساله جدی بودند.» پیوستن چهره‌های ملی-مذهبی به حزب جمهوری اسلامی مخالفینی چون حسن آیت داشت که از قضا دلیل عدم عضویت بنی صدر به حزب،خود او بود به گفته آیت:« موقعی که حزب جمهوری را داشتیم علنی پایه‌گذاری می‌کردیم قبل از انقلاب، خوب، اینها فکر می‌کردند پیمان، بنی‌صدر، بازرگان، سحابی و مدنی هم قابل همکاری هستند و حتی مطرح کردند حاج سید جوادی و فلان. من از همان اول گفتم اینها نمی‌توانند با شما همکاری کنند. اگر دعوتشان کنید به همکاری بیایند، کار را از دست شما می‌گیرند و خراب می‌کنند و نمی‌گذارند. ولی اینها قابل فهم نبود،اما به‌تدریج که آمدند پیش، برای اینها روشن شد...»
 
با چنین ترکیبی، روحانیت در قامت یک حزب جلوه‌گر شد که باید خود را برای اداره یک نظام سیاسی دینی آماده می‌کرد و وجود کادرهای آماده شرط لازم آن بود؛تجربه‌ای که بهشتی اولین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی،پس از کودتای سال 1332 کسب کرده بود.محمد جواد باهنر می‌گفت:«از روزی که ما از اسلام آموختیم اگر بخواهیم اسلامی باشیم باید سیاسی باشیم و در شئون اجتماعی دخالت کنیم،به این فکر افتادیم که حزبی داشته باشیم که متکی به قدرت ملت باشد تا بتواند ایجاد یک قدرت برای دخالت در امور مملکتی و حکومتی کند.»مرتضی نبوی که از فعالان حزب جمهوری اسلامی از ابتدا بود نیز چنین دلیلی برای شکل‌گیری حزب متصور است:« ما قبل از آن(اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی) وعده تاسیس چنین حزبی را شنیده بودیم. آنها قصد داشتند پس از پیروزی انقلا‌ب آن حزب را تاسیس کنند و در جریان پیروزی انقلا‌ب اسلا‌می‌ یک حزب آماده‌ای داشته باشند که اگر یک وقت حکومت دستشان افتاد، تشکیلا‌ت داشته باشند و پشتوانه حکومت باشد.»
 
چه بسا روحانیون حزبی استدلال می‌کردند که تشکلی واحد و مذهبی می‌توانست از تکرار مشروطه جلوگیری کند؛آنچه که هاشمی رفسنجانی روز 17 اسفند 1357 گفت:«اگر نهضت مشروطه به جای اینکه به دوش چند نفر آیت‌الله‌زاده و چند واعظ باشد،به دوش یک حزب اسلامی بود و رهروان آن حزب و مرامنامه آن حزب،پاسدار آن انقلاب بودند و اجازه ظاهر شدن خیانت کاران را نمی‌دادند،نهضت مشروطه منحرف نمی‌شد.»

منابع و مآخذ:
1- احزاب سیاسی در ایران ـ ویژه نامه یاد ـ بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران ـ ۱۳۷۸
2- انقلاب اسلامی از پیروزی تا تحکیم،عباس شادلو،1386
3- حزب جمهوری اسلامی، تشکل سیاسی در روحانیت، روزنامه ایران،۳ تیر ۱۳۸۱
4-شکل‌گیری حزب جمهوری اسلامی در کلام دکتر بهشتی، روزنامه رسالت 7 تیر 1384
5- آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی