بهمن 1357 تا مرداد 1360

انقلاب، براساس فرایند سیاسى و نتایج اجتماعى، مجموعه‏اى از سه روند سرنگونى رژیم سابق، دوران تعدد مراکز قدرت و دوران ایجاد نظم جدید به شمار مى‏آید. دوران چندگانگى مراکز قدرت، با تشنجات و ناآرامى‏هاى فراوانى توأم است. این دوران در انقلاب اسلامى از ابتداى پیروزى انقلاب در سال 1357 آغاز شد و تا عزل بنى‏صدر از ریاست جمهورى در سال 1360 به طول انجامید. در این مقاله، با تلفیق نظریه‏هاى «کرین برینتون» و «چارلز تیلى»، ضمن توصیف ویژگى‏هاى مقطع مزبور از انقلاب اسلامى، تحولات درون این مقطع زمانى مورد تحلیل قرار گرفته است. در مجموع به رغم وجود پاره‏اى از شباهت‏ها بین دوران میانه‏روها در نظریه برینتون و دوره زمانى مورد اشاره در انقلاب اسلامى، نقاط افتراق فراوانى نیز میان آنها وجود دارد. مضافاً این‏که در دوران مذکور، افزون بر متغیرهاى سازماندهى، بسیج و قدرت سیاسى مطرح در نظریه تیلى، عوامل دیگرى (حمایت امام، نوع ایدئولوژى و...) نیز در اوج و فرود جریان‏هاى سیاسى مختلف تأثیر داشته‏اند.


انقلاب حرکتى جمعى و خشونت‏آمیز است که منجر به ایجاد دگرگونى در رژیم سیاسى، ایدئولوژى و ساختار اجتماعى - اقتصادى جامعه مى‏شود. «با توجه به روند سیاسى و نتایج اجتماعى انقلاب‏ها، مى‏توان انقلاب را مجموعه‏اى از سه روند به شمار آورد: ویرانى رژیم سابق، دورانى از بى‏نظمى و تعدد مراکز قدرت و دوران ایجاد نظمى نوین».
اندیشمندان مختلف در بررسى پدیده انقلاب با رهیافت‏هاى متفاوت علمى، مراحل سه گانه مزبور را به صورت جداگانه یا در تعامل با همدیگر مطالعه و تحلیل کرده‏اند. مرحله دوم یعنى بى‏نظمى و تعدد مراکز قدرت که در پى فروپاشى نظم کهن آغاز شده و تا هنگام استقرار نظمى جدید استمرار مى‏یابد، از جمله مراحل متلاطم و پر حادثه انقلاب است. عدم استقرار حکومتى مقتدر و کارآمد و نیز حضور گسترده گروه‏ها و سازمان‏هاى منازعه گر و همچنین همراهى هیجانات انقلابى و شدید توده‏ها با شرایط ناآرام و متشنج این دوران، سبب حوادث و رخدادهاى آشوب‏زا و عظیمى مى‏شوند.
هر کدام از گروه‏هاى مدعى حاضر در صحنه، با منافع و اهداف متفاوت، ضمن بهره‏گیرى از اوضاع بى‏سامان جامعه مى‏کوشند تا با سازماندهى و بسیج منابع و امکانات تحت کنترل و نیز جلب حمایت توده‏هاى انقلابى، بیشترین نقش را در تعیین روند اصلى جامعه انقلابى ایفا کنند. این گروه‏ها تمام همّ خود را مصروف دست یازیدن به سهم بیشترى از قدرت سیاسى براى افزایش درجه تأثیرگذارى خویش مى‏کنند. مسؤولیت حساس بعلاوه بى‏بهرگى جامعه از نهادهاى واسط مدنى به عنوان عوامل قانونمند کننده فعالیت سیاسى گروه‏هاى مدعى و انتظام بخش تقاضاى مشارکت سیاسى توده‏ها از یک طرف، و ناتوانى حکومت از همراهى با خواست انقلابى توده‏ها بعلاوه ضعف آن در سرکوب یا کنترل چالشگران از طرف دیگر، این دوران را آبستن وقایع و تحولات عظیمى مى‏سازد.
در انقلاب اسلامى ایران نیز در پى فروپاشى رژیم پهلوى و پیروزى انقلاب اسلامى، انسجام و یکپارچگى نیروهاى انقلابى فرو پاشید و هریک از گروه‏ها و سازمان‏هاى با سابقه مبارزاتى یا تشکل‏هاى خلق الساعه و فاقد سابقه مبارزاتى، با سازماندهى و بسیج گسترده نیروها و امکانات خود، مدعى به دست آوردن سهمى در خور از قدرت سیاسى شدند. در این دوران که از ابتداى پیروزى انقلاب و مقارن با نخست وزیرى مهندس بازرگان آغاز شده و تا هنگام عزل بنى‏صدر از ریاست جمهورى همراه با درگیریهاى خشونت بار به طول انجامید، حوادث و تحولات فراوانى به وقوع پیوست و سپس با یکدست شدن هیأت حاکمه، اوضاع تا حدودى به روال عادى و متداول خویش بازگشت. در این شرایط، عرصه جامعه آوردگاه طیف وسیعى از گروه‏هاى مختلف بود. گروه‏هایى که هر کدام خود را صاحب انقلاب دانسته و با متهم ساختن دیگران به انحراف انقلاب از مسیر اصلى، مى‏کوشیدند تا انقلاب اسلامى را در راستاى اهداف و آرمان‏هاى خویش جهت دهند. از میان گروه‏هاى حاضر در صحنه، برخى داراى ایدئولوژى مارکسیسم و خواهان الگوگیرى از کشورهاى کمونیستى بودند، تعدادى با اتخاذ نگرش ناسیونالیستى، ارزش‏ها و آرمان‏هایشان رنگ و بوى ملى داشت، بعضى دیدگاه‏هاى التقاطى (مارکسیستى - اسلامى) داشتند و برخى نیز داراى ایدئولوژى اسلامى بودند. در مقاله حاضر براساس نظریه «کرین برینتون»، و نظریه بسیج سیاسى «چارلز تیلى»، وضعیت سازماندهى، توان بسیج‏گرى و نیز میزان قدرت سیاسى جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک حاضر در صحنه را تحلیل مى‏کنیم.

مبانى نظرى‏
برینتون در تحلیل انقلاب، ضمن قلمداد کردن سال‏هاى اولیه پس از انقلاب به «دوران میانه روها» مى‏کوشد تا ویژگى‏هاى این دوران را به عنوان یکى از مراحل انقلاب توصیف کند. در مقابل، چارلز تیلى اگرچه به صورت مستقیم به تحلیل سال‏هاى اولیه انقلاب نپرداخته است، اما با تبیین حاکمیت چندگانه و بیان علل زمینه ساز انتقال قدرت و همچنین تبیین عوامل موجده تجزیه ائتلاف انقلابى در دوران پس از انقلاب و تبدیل عرصه سیاسى جامعه به صحنه تنازعات گروه‏ها و سازمان‏هاى رقیب مدعى قدرت، به نوعى بخشى از تحولات سال‏هاى اولیه بعد از انقلاب را تبیین مى‏کند. بنابراین در تحلیل سال‏هاى حادثه‏خیز پس از انقلاب اسلامى، نظریه برینتون را که ویژگى‏هاى «مقطع زمانى» مقارن با سال‏هاى حاکمیت میانه‏روها را بیان مى‏کند، به عنوان نظریه توضیح دهنده اتخاذ مى‏کنیم و سپس مى‏کوشیم تا تحولات درون مقطع مزبور را در حد امکان با نظریه تیلى تبیین کنیم و از این طریق تئورى‏هاى تیلى و برینتون در تحلیل تحولات انقلاب را نیز نقد خواهیم کرد.
برینتون معتقد است پس از فروپاشى رژیم قدیم، یکى از مقاطع انقلاب با عنوان «دوران حاکمیت میانه‏روها» آغاز مى‏شود. در این مرحله، گروهى از انقلابیون که در رژیم پیشین داراى سوابق اجرایى بوده و نسبت به سایر همرزمانشان از شهرت و ثروت بیشترى برخوردارند، قدرت را در دست مى‏گیرند. این عده که «میانه رو» نامیده مى‏شوند، از نظر فکرى افرادى اصلاح طلب و طرفدار اقدامات تدریجى، قانونى و به دور از خشونت بوده و با هر گونه اقدام انقلابى (سریع، خشن و بنیادى) مخالفند. میانه روها، انقلاب را در تغییرات عرصه سیاسى منحصر دانسته و اعتقادى به ایجاد دگرگونى‏هاى ریشه‏اى در حوزه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ندارند. آنان پس از به قدرت رسیدن، با اتخاذ سیاست‏هاى واقع نگر و بدون توجه به خواست‏ها و هیجانات انقلابى توده‏ها سعى مى‏کنند فضاى عمومى جامعه را غیر سیاسى سازند. بعلاوه این‏که میانه‏روها معتقد به لزوم مراعات حقوق شهروندان و خواهان اعطاى آزادى‏هاى سیاسى به گروه‏هاى مختلف هستند و در این راستا حتى مخالفان حکومت را نیز استثنا نمى‏کنند. افزون بر خصال فوق، ناتوانى میانه‏روها در کنترل ابزار سرکوب باعث مى‏شود تا گروه‏هاى معاند حکومت با استفاده از فضاى آزاد و بدون کنترل پس از انقلاب، ضمن سازماندهى نیروها و امکانات خود، جنگ‏هاى داخلى برپا کنند و گروه‏هاى انقلابى تندرو نیز براى جلوگیرى از انحراف مسیر انقلاب توسط میانه‏روها، یک «حکومت موازى غیر رسمى» در کنار حکومت رسمى و قانونى مستقر ایجاد کنند و باعث دوگانگى در حاکمیت شوند. علاوه بر اینها، وقوع جنگ خارجى، میراث دارى دستگاه بوروکراسى رژیم قدیم، وجود آزادى‏هاى مفرط سیاسى و اتخاذ سیاست‏هاى واقع بین امّا بى‏موقع و نابجا از سوى میانه‏روها نیز از دیگر ویژگى‏هاى این مقطع زمانى از انقلاب هستند. 2
برینتون با برشمردن خصلت‏هاى فوق، مرحله حاکمیت میانه‏روها را از سایر مراحل انقلاب متمایز کرده و فضاى محیط بر این مقطع زمانى را توصیف مى‏کند.
چارلز تیلى، برخلاف برینتون، تمایز خاصى میان مراحل انقلاب قائل نشده است، اما بخش‏هایى از نظریه او را مى‏توان در قالب مقطع زمانیى که برینتون «دوران حاکمیت میانه‏روها» از آن یاد مى‏کند، قرار داد و برخى از تحولات این مقطع را با تئورى او تبیین کرد.
تیلى بر این عقیده است که براى وقوع انقلاب نخست مى‏بایست وضعیت طبیعى و متداول جامعه به وضعیت انقلابى مبدل شود (که این امر خود به شکل حاکمیت چندگانه تجلى مى‏یابد) و سپس تحت تأثیر وضعیت متشنج انقلابى، قدرت سیاسى از یک هیأت حاکمه به هیأت حاکمه دیگر منتقل گردد. زمانى که گروه‏هاى مدعى در عرصه سیاسى حاضر شوند و مردم نیز آنها را پشتیبانى کنند و حکومت نیز فاقد قدرت مقابله با آن‏ها باشد، محوریت هیأت حاکمه یگانه و مستقر دستخوش تزلزل و بى‏ثباتى مى‏گردد و این امر باعث ایجاد چندگانگى در حاکمیت مى‏شود. اگر حاکمیت چندگانه، به دنبال خود «ائتلاف میان چالشگران و اعضاى جامعه سیاسى» را به همراه آورد و در پى آن نیز «کنترل نیروهاى حیاتى و تعیین کننده» (اعم از وسایل سرکوب، منابع اقتصادى و...) در اختیار ائتلاف انقلابى قرار گیرد، شرایط براى انتقال قدرت و وقوع انقلاب فراهم مى‏شود. پس از پیروزى انقلاب نیز همچنان چندگانگى حاکمیت و ارتکاب اعمال انقلابى و خشونت‏آمیز ادامه مى‏یابد؛ امّا در دوران پس از انقلاب چندگانگى حاکمیت از عواملى غیر از عوامل و شرایط پیش از انقلاب، ناشى مى‏شود و همچنین نوع تعاملات گروه‏هاى مدعى با همدیگر و با هیأت حاکمه، به گونه‏اى متفاوت از دوران حکومت پیشین صورت مى‏گیرد. بعد از فروپاشى رژیم کهن و انتقال قدرت به جناح انقلابى اندک اندک گروه‏ها و سازمان‏هاى انقلابى، انسجام ائتلافى خود را از دست مى‏دهند و زمزمه‏هاى تفرقه در میان آنها آغاز مى‏شود.
در دوران پس از انقلاب، چندگانگى در حاکمیت از تجزیه ائتلاف انقلابى سرچشمه مى‏گیرد و این چندگانگى نیز به دنبال خود رقابت متقابل میان گروه‏هاى مدعى را به همراه مى‏آورد. گروه‏هایى که بعضاً داراى سابقه مبارزاتى پیش از انقلاب و برخى نیز نو ظهور و فاقد سابقه مبارزاتى هستند. 3
اگر بخواهیم حاکمیت چندگانه دوران پس از انقلاب را در قالب مدل کلى جامعه سیاسى تیلى قرار دهیم، مى‏توانیم بگوییم که از میان طیف وسیع جناح انقلابیون، آن دسته از گروه‏هایى که به لحاظ قدرت سازماندهى و توان بسیج‏گرى، برتر از سایر رقبایشان هستند، بر دستگاه حکومت مسلط مى‏شوند و در پى این تحول، سایر گروه‏ها و سازمان‏هاى انقلابى، یکى از این دو وضعیت را پیدا مى‏کند: یا دست همراهى به حکومت داده و با پشتیبانى از آن، خود را در قدرت سیاسى جامعه شریک مى‏سازد و به بیان دیگر، «عضو» ائتلافى حکومت مى‏شوند و یا این‏که به علت ضدیت اهداف و منافعشان با حکومت، در بیرون از حوزه رسمى قدرت سیاسى باقى مى‏مانند و گروهى «معارض» تلقى مى‏گردند. در این میان نوعى پویایى در روابط میان گروه‏ها با همدیگر و با حکومت به چشم مى‏خورد؛ به این معنا که حضور یا عدم حضور هر گروه در هیأت حاکمه امرى پاینده و ماندگار نیست و این موضوع به نوع منافع و اهداف، ایدئولوژى، سازماندهى و توان بسیج‏گیرى آن گروه بستگى دارد. هر گروهى در یک زمان خاص و تحت شرایط ویژه‏اى مى‏تواند از زمره اعضاى هیأت حاکمه باشد، اما در زمان دیگر و متأثر از شرایط منحصر دیگرى ممکن است از قلمرو حکومت بیرون رانده شود و حکم گروه معارض را بیابد.
بنابراین در شرایط خاص پس از انقلاب و بعد از آن که انسجام و همبستگى اولیه جناح انقلابى از هم پاشید و حکومت رسمى در دست یک جناح از آن‏ها قرار گرفت، گروه‏هاى رقیب، به تنهایى یا در قالب ائتلاف با سایر گروه‏هاى همسو، اقدام به سازماندهى و بسیج منافع و نیروهایشان کرده و با هدف دست یازیدن به قدرت سیاسى، هیأت حاکمه مستقر را آماج حملات خود قرار مى‏دهند. از آن‏جا که به گفته برینتون، در سال‏هاى آغازین انقلاب به دلیل وجود مسائل عدیده‏اى نظیر میراث دارى دستگاه بوروکراسى رژیم پیشین، وجود آزادى‏هاى مفرط سیاسى، اتخاذ سیاست‏هاى ناهمخوان با شرایط انقلابى از سوى هیأت حاکمه، ناتوانى حکومت در استفاده از نیروهاى سرکوب و سست شدن عادت اطاعت در نزد قاطبه مردم، فضاى عمومى جامعه بسیار متشنج و پرتلاطم است، بنابراین هر کدام از گروه‏هاى مدعى مى‏کوشد تا با بهره‏گیرى از فرصت عمل ویژه‏اى که از فضاى آزاد و بدون کنترل پس از انقلاب و نیز ضعف اساسى هیأت حاکمه ناشى شده است، ضمن سازماندهى درونى خود، نیروها و امکاناتش را براى قبضه سهمى از قدرت سیاسى و ورود در هیأت حاکمه بسیج کند، اما به دلیل فقدان نهادهاى واسط مدنى، تداخل منافع گروه‏هاى مدعى و نیز عدم وضوح قوانین و مقررات مصوب، بیشتر تعاملات گروه‏ها با همدیگر و با حکومت به شیوه‏اى خشن و همراه با جنگ و خون‏ریزى صورت مى‏گیرد. همین امر زمینه را براى وقوع جنگ‏هاى داخلى استقلال طلبانه و نیز درگیرى‏ها و تشنجات بین گروه‏هاى مدعى آماده مى‏کند.
این وضعیت همچنان ادامه مى‏یابد تا آن‏که سرانجام آن دسته از گروه‏ها و احزابى که ایدئولوژى و منافعشان با آرمان‏هاى اکثریت مردم هماهنگ بوده و نیز نسبت به رقیبانشان از قدرت سازماندهى افزونترى برخوردار هستند، اقدام به بسیج گسترده نیروها و امکانات خود کرده و با کنار نهادن تمامى گروه‏هاى مدعى و معارض، موفق به قبضه انحصارى قدرت مى‏گردند و وضعیت توأم با حاکمیت چندگانه را به حاکمیت منحصر و مقتدر مبدل مى‏سازند و وضعیت ناپایدار و سیال این دوران را به سمت یک وضعیت نسبتاً پایدار سوق مى‏دهند.
همان‏گونه که مى‏دانیم در سال‏هاى اولیه پس از پیروزى انقلاب اسلامى گروه‏هاى معتنابهى با ایدئولوژى‏هاى متفاوت، در عرصه تنازعات سیاسى حضور داشته و هر کدام مى‏کوشیدند گوى سبقت از رقبا ربوده و سهم درخورى از قدرت سیاسى را از آن خود سازند. در بررسى عقاید و ایدئولوژى‏هاى گروه‏هاى مزبور مى‏توان پنج نوع ایدئولوژى متمایز براى آن‏ها قائل شد؛ به بیان دیگر، مى‏توان تمامى گروه‏هاى حاضر در این دوران را، به رغم تنوع ظاهرى، در قالب پنج جریان سیاسى - ایدئولوژیک جداگانه به ترتیب ذیل مطرح ساخت:
1 - جریان سیاسى - ایدئولوژیک اسلامى (موسوم به خط امام (ره))، 2 - جریان سیاسى - ایدئولوژیک ملى‏گرا؛ 3 - جریان سیاسى - ایدئولوژیک ملى - مذهبى؛ 4 - جریان سیاسى - ایدئولوژیک موسوم به التقاطى؛ 5 - جریان سیاسى - ایدئولوژیک مارکسیستى.
در این نوشتار جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک را به عنوان معادل گروه‏هاى مدعى در نظریه تیلى تلقى کرده و جریان‏هاى مزبور را مبناى تحلیل خویش قرار داده‏ایم. به عبارت دیگر، واحد تحلیل ما، به جاى گروه‏هاى مدعى، جریان سیاسى - ایدئولوژیک - که خود دربر گیرنده تعدادى گروه مدعى است - مى‏باشد.

دوران میانه‏روها در انقلاب اسلامى‏
در این‏جا به تطبیق نظریه برینتون بر تحولات پس از انقلاب اسلامى در دوره زمانى بهمن 1357 تا خرداد 1360 مى‏پردازیم. سپس براساس نظریه تیلى، وضعیت سازماندهى، بسیج و قدرت سیاسى جریان‏هاى سیاسى حاضر در سال‏هاى اولیه انقلاب اسلامى را تحلیل مى‏کنیم.
همان گونه که مى‏دانیم، یک هفته پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، مهندس بازرگان به نخست وزیرى دولت موقت انقلابى تعیین شد و او نیز پس از پیروزى انقلاب اعضاى کابینه خود را از دو جریان ملى‏گرا و ملى - مذهبى (جبهه ملى، جنبش انقلابى مردم ایران (جاما) و نهضت آزادى ایران) انتخاب کرد. 4 از میان معاونان و وزراى دولت موقّت افرادى مانند مهندس بازرگان، دکتر سحابى، امیر انتظام، داریوش فروهر، اسدالله مبشرى، على اردلان، عباس تاج و کریم سنجابى، پیش از انقلاب در مناصب دولتى یا غیر دولتى داراى تجربه فعالیت‏هاى اجرایى بودند. 5 همچنین شهرت بین‏المللى و حتى ملى بسیارى از اعضاى دولت موقّت از بخش قابل توجهى از انقلابیون مبارز بیشتر بود.
در دوران استقرار کابینه شوراى انقلاب با استعفاى بازرگان و نیز کناره‏گیرى برخى از اعضاى سرشناس دولت موقت، از تعداد اعضاى صاحب شهرت و تجربه اجرایى کابینه کاسته و به شمار وزراى جوان و فاقد تجربه‏هاى اجرایى عمده، افزوده شد. این روند همچنان ادامه یافت تا این‏که در کابینه شهید رجایى تمامى اعضاى کابینه را افرادى جوان و فاقد شهرت اجتماعى و تجربه اجرایى در مناصب سطوح عالى پیش از انقلاب تشکیل مى‏دادند (در این میان، بنى‏صدر به عنوان رئیس جمهور از اعضاى نهضت آزادى خارج از کشور بود و برجستگى او به اعضاى سرشناس دولت موقّت نمى‏رسید. وى در دوران قبل از انقلاب داراى مشاغل دانشگاهى بود).
از جهت دارا بودن خصلت اصلاح گرایى و تلاش براى غیر سیاسى سازى فضاى عمومى جامعه، یکى از مصادیق اصلاح‏طلبى دولت موقت، اتخاذ «سیاست گام به گام» از سوى شخص نخست وزیر و نیروهاى همفکرش بود. با عنایت به گزینش اعضاى دولت مزبور از میان نیروهاى وابسته به احزاب جبهه ملى و نهضت آزادى، گرایش این نیروها، حتى در دوران مبارزه، بیشتر به مبارزات سیاسى و با التزام به چارچوب قانون اساسى مشروطه بود6 پس از انقلاب نیز این افراد پاى بندى خود به روش‏هاى اصلاحى را به شیوه‏هاى گوناگون اعلام مى‏کردند؛ از جمله مهندس بازرگان با پایان یافته تلقى کردن انقلاب، منش اصلاح گرایانه خود را این گونه اظهار کرد: «الان حالت انقلاب گذشته است و دوران سازندگى مثبت شروع شده است»7 و این در حالى بود که امام (ره) تأکید مى‏کرد: «ما هنوز در راه انقلاب هستیم، ما هنوز در حال مبارزه هستیم». 8 علاوه بر این، حملات گاه و بیگاه نخست وزیر و اعضاى دولت موقت به اعمال تند و توأم با خشونت کمیته‏ها و دادگاه‏هاى انقلاب، از دیگر مصادیق این مؤلفه هستند.
برخلاف اعضاى دولت موقت که هم در نظر و هم در عمل طرفدار حرکات اصلاحى و آرام بودند، بنى صدر هم قبل از انتخاب به ریاست جمهورى و هم پس از آن لااقل در مقام سخن اذعان به دارا بودن مواضع انقلابى مى‏کرد. از جمله وى اظهار داشت: «اینک نوبت آن است که ایران پرچمدار انقلاب جهان شود... امیدوارم این انقلاب سرتاسر جهان را چون موج‏هاى پى‏درپى بگیرد... »9 و یا این‏که در مواجهه با گروه‏هاى معارض اعلام کرد: «ما زبان تفاهم را با تفاهم و زبان گلوله را با توپ پاسخ مى‏دهیم». 10 البته عملکرد بنى‏صدر و مقابله او با دادگاههاى انقلاب، سپاه پاسداران و کمیته‏هاى انقلاب و نیز اتخاذ مواضع مبهم و نسبتاً مخالف در برابر تسخیر سفارت آمریکا و انقلاب فرهنگى، منش غیر انقلابى او را نشان مى‏دهد.
افزون بر داعیه‏هاى انقلابى بنى‏صدر و تظاهر او به قاطعیت در مقابل مخالفان، کابینه شهید رجایى نیز که متشکل از نیروهاى جوان و انقلابى بودند، نه تنها اعتقادى به سیاست‏هاى اصلاح‏گرایانه و کند آهنگ نداشتند، بلکه ضمن ورود قاطع در مسائل مختلف، همواره سعى مى‏کردند تا سر حد امکان با سیاسى کردن فضاى عمومى جامعه، مردم را به عنوان پشتوانه حرکات انقلابى خود در صحنه نگهدارند.
وجود آزادى‏هاى مفرط سیاسى و به دنبال آن وقوع جنگ‏هاى داخلى مؤلفه دیگرى است که برینتون به آن اشاره کرده است. در فاصله بهمن 1357 تا خرداد 1360، جریان‏هاى مختلف سیاسى (اعم از جریان معارض و عضو حاکمیت) از آزادى‏هاى نسبتاً وسیعى براى برپایى مراسم گوناگون خود برخوردار بودند. این آزادى‏ها در اوان کار (به ویژه در دوران حاکمیت دولت موقّت) به حدى بود که حتى گروه‏هاى معارض داخل جریان‏هاى مخالف به انحاى مختلف، از طریق نشریات، سخنرانى، برپایى گردهمایى و ایجاد درگیرى و آشوب خونین، با نظام و جریان مسلط بر آن مقابله مى‏کردند. در این زمینه مى‏توان به درگیرى‏هاى خونین گنبد، خوزستان، بلوچستان، تبریز و کردستان اشاره کرد. نکته ضرورى و شایان ذکر این که در انقلاب اسلامى، جنگ‏هاى داخلى به آن معنایى که برینتون براى انقلابات چهارگانه شوروى، فرانسه، آمریکا و انگلیس مطرح مى‏سازد، اتفاق نیافتاد. در ایران درگیرى‏ها هم از نظر زمان و گستره جغرافیایى و هم از جهت اندازه قدرت گروه‏هاى درگیر و معارض، در قیاس با توان حکومت، بسیار محدودتر از جنگ‏هاى داخلى بودند و به همین علت درگیرى‏هاى شهرى یا منطقه‏اى اوایل انقلاب اسلامى را نمى‏توان جنگ داخلى قلمداد نمود.
به هر حال دامنه آزادى‏هاى سیاسى از ابتداى انقلاب تا خرداد 1360 روند رو به کاهشى را طى کرد؛ به این معنا که دامنه آزادى‏هاى سیاسى در اوایل انقلاب بسیار گسترده و فاقد ضابطه بود. این آزادى‏هاى وسیع به دلیل مشکلات عدیده‏اى که براى نظام نوپاى انقلابى آفرید، اندک اندک محدودتر گشت. در این زمینه، ابتدا سعى مى‏شد گروه‏ها و جریان ایجادگر درگیرى‏ها به مصالحه دعوت گردند، اما به تدریج برخوردها شدیدتر شد. آزادى مطبوعات نیز ابتدا فضاى بسیار افسار گسیخته و بدون ضابطه‏اى داشت، اما بعداً مرحله به مرحله بر سختگیرى‏هاى با پشتوانه قانونى افزوده شد، به نحوى که با تصویب قانون مطبوعات در تابستان 1358 اقدام به حذف برخى از نشریات تنشج‏زا گردید11 و این روند نیز به سمت سختگیرى بیشتر ادامه یافت.
علاوه بر ویژگى‏هاى فوق، وقوع جنگ خارجى، خصلت دیگرى است که برینتون براى دوران حاکمیت میانه روها ذکر مى‏کند. در مورد انقلاب اسلامى نیز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران در مقطع مورد نظر ما به وقوع پیوست. بنابراین وجود این ویژگى براى انقلاب اسلامى ثابت مى‏گردد.
ویژگى دوگانگى در حاکمیت آخرین خصلتى است که وجود یا عدم آن در فاصله زمانى مصادف با بهمن 1357 تا خرداد 1360 بررسى مى‏شود.
بررسى میزان قدرت سیاسى جریان موسوم به خط امام (ره) و جریان‏هاى مخالف آنان نشان دهنده نکاتى است که مى‏تواند وضعیت یکدستى یا چند دستگى حاکمیت را بیان کند.
همان‏گونه که مى‏دانیم، شوراى انقلاب پیش از پیروزى انقلاب تشکیل گردید. این شورا از هنگام شکل‏گیرى دولت موقت تقریباً تحت کنترل جریان موسوم به خط امام (ره) قرار گرفت، زیرا پس از انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزیرى، برخى از اعضاى ملى - مذهبى شوراى انقلاب به جرگه دولتیان پیوستند و در نتیجه موضع جریان خط امام (ره) بیش از پیش تقویت گردید.
حضور توأمان دولت موقت و شوراى انقلاب به عنوان دو نهاد رسمى و قانونى در صحنه سیاسى و وجود پاره‏اى از اختلاف نگرش‏ها میان آن دو سبب بروز تعارضات و برخوردهایى در بین آنها گردید. در این میان، شوراى انقلاب به دلیل برخوردارى از اهرم استیضاح، جایگاه قانونى‏اش رفیع‏تر از دولت موقت بود. مضافاً این‏که دسترسى شوراى انقلاب به نهادهایى نظیر کمیته‏هاى انقلاب، سپاه پاسداران و جهاد سازندگى، دولت موقّت را به نحو روز افزونى در موضع انفعال قرار مى‏داد، به گونه‏اى که بخش عمده‏اى از گلایه‏ها و اعتراضات نخست وزیر و وزراى کابینه دولت او، به دخالت‏هاى بدون ضابطه کمیته‏ها در حیطه اختیارات دولت، اختصاص داشت. 12
پس از کناره‏گیرى دولت موقت و تشکیل کابینه از سوى شوراى انقلاب، تا حدودى دوگانگى در حاکمیت مرتفع شد؛ اما در پى انتخاب بنى‏صدر به ریاست جمهورى و سپس دست‏یابى او به مقام فرماندهى کل قوّا، و نیز حمایت جریان‏هاى مختلف از مواضع او بار دیگر وحدت و یکپارچگى مدیریت کشور دستخوش تشتت گردید. این تشتت و چند دستگى از هنگام رسمیت یافتن مجلس شوراى اسلامى و به دنبال آن، انتخاب رجایى به نخست وزیرى شدت بیشترى یافت و تا زمان عزل بنى‏صدر به طول انجامید. 13
بنابراین به طور کلى مى‏توان گفت در دوران حاکمیت دولت موقّت دوگانگى نسبتاً بارزى در حاکمیت به چشم مى‏خورد، به گونه‏اى که براى فایق آمدن بر این دوگانگى، دولت موقت و شوراى انقلاب در تیرماه 1358 در حضور امام (ره) تشکیل جلسه داده و در خصوص ادغام نسبى این دو دستگاه به توافق رسیدند.
دوگانگى در حاکمیت از زمان کناره‏گیرى دولت موقت تا اندکى پس از انتخاب بنى‏صدر به ریاست جمهورى تا حدود زیادى رنگ باخت، اما بار دیگر جبهه‏گیرى‏هاى دو طرز تفکر جداگانه در قضیه انتخاب نخست وزیر و اعضاى کابینه، باعث آشکار شدن دودستگى موجود در حاکمیت شد و این دودستگى سرانجام با عزل بنى‏صدر به پایان رسید.
از مطالب فوق مى‏توان نتیجه گرفت که برخى از ویژگى‏هایى که برینتون براى مقطع زمانى میانه‏روها برشمرده است تا حدودى با دوران حاکمیت دولت موقت تطابق دارند. (روى کار آمدن نیروهاى سرشناس و داراى سابقه اجرایى، اصلاح طلب بودن نیروهاى مزبور، وجود آزادى‏هاى مفرط سیاسى، وقوع درگیرى‏هاى خونین و وجود نوعى دوگانگى در حاکمیت). اما ویژگى‏هاى مزبور در فاصله زمانى پس از کناره‏گیرى دولت موقت تا زمان عزل بنى‏صدر، به میزان زیادى کم رنگ شدند و در این میان تنها دو خصلت، یعنى بروز جنگ خارجى و دوگانگى و تشتت در حاکمیت، به چشم مى‏خورند.
بنابراین با توجه به این که همسانى‏هاى میان دوران میانه‏روها در نظریه برینتون با وقایع سال‏هاى اولیه پس از انقلاب اسلامى، در مقایسه با تفاوت‏هاى آنها، کمتر هستند، لذا به طور مطلق نمى‏توان به وجود مرحله‏اى تحت عنوان «دوران حاکمیت میانه‏روها در انقلاب اسلامى» حکم کرد. البته شایان ذکر است که میزان شباهت دوره حکومت دولت موقت با مرحله حاکمیت میانه‏روها، بیشتر از دوران ریاست جمهورى بنى‏صدر است، و شاید با اندک تسامحى بتوان از دوره مذکور با عنوان «دوران حاکمیت میانه‏روها» تعبیر کرد.
در این‏جا برخى از تفاوت‏هاى بارز میان دوران حاکمیت میانه‏روها در نظریه برینتون و سال‏هاى اولیه پس از پیروزى انقلاب اسلامى را یادآور مى‏شویم:
1 - شوراى انقلاب به عنوان شوراى فرماندهى و رقیب دولت موقّت در تمشیت امور انقلاب، داراى رسمیت قانونى بود و بر این اساس دوگانگى حاکمیت در انقلاب اسلامى، نوعى دوگانگى میان نهادهاى رسمى قانونى بود.
2 - حضور رهبرى ثابت امام خمینى (ره) در سراسر مدت دوران: بر طبق نظریه برینتون رئیس حکومت رسمى (به عنوان مثال مهندس بازرگان در انقلاب اسلامى) رهبر انقلاب تلقى مى‏شود و به همین علت در جایگزینى میانه‏روها توسط تندروها رهبر نیز از گردونه خارج مى‏گردد، حال آن که در انقلاب اسلامى، رهبرى ثابت امام (ره) تا زمان رحلت ایشان (سال 1368) به طول انجامید.
3 - علاوه بر این که شوراى انقلاب یک نهاد حکومتى، برخوردار از رسمیت قانونى بود، همچنین نهادهایى مانند کمیته‏ها، دادگاه‏هاى انقلاب و جهاد سازندگى نیز که یک پایه ثابت دوگانگى در حاکمیت را تشکیل مى‏دادند، از نظر قانونى رسمیت داشتند.
4 - عدم وقوع جنگ داخلى در انقلاب اسلامى: در انقلاب‏هایى که برینتون بررسى کرده، جنگ‏هاى داخلى به اندازه‏اى وسیع و شدید است که کل کشور را تحت الشعاع قرار داده است، در صورتى که درگیرى‏هاى سال‏هاى اولیه انقلاب اسلامى صرفاً در مناطقى خاصى به وقوع پیوستند و آن هم پس از دخالت نیروهاى نظامى سریعاً فروکش نموده و جریان‏هاى معارض از صحنه خارج گردیدند.

وضعیت سازماندهى، بسیج و قدرت سیاسى جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک‏
در این قسمت به تحلیل برخى از تحولات سال‏هاى اولیه انقلاب در قالب نظریه چارلز تیلى مى‏پردازیم.
به اعتقاد تیلى بعد از فروپاشى رژیم گذشته و انتقال قدرت به جناح گسترده و متنوع انقلابیون، به تدریج گروه‏ها و سازمان‏هاى انقلابى، انسجام انقلابى خود را از کف داده و پیوندشان از هم مى‏گسلد. از دیدگاه وى، پس از فروپاشى ائتلاف انقلابى آن دسته از گروه‏هایى که به لحاظ گیرایى ایدئولوژیک، وضعیت سازماندهى و توان بسیج‏گرى، برتر از رقبایشان هستند، بر دستگاه حکومت مسلط مى‏شوند و به دنبال آن سایر گروه‏ها و سازمان‏هاى انقلابى، یا به عضویت حکومت در مى‏آیند و یا در مقابل آن موضع‏گیرى مى‏کنند. اما این عضویت در حکومت یا مخالفت با آن متغیر بوده و نوعى پویایى در روابط میان گروه‏ها و حکومت وجود دارد؛ به این معنا که حضور یا عدم حضور گروه در هیأت حاکمه امرى ماندگار نبوده و از نوع ایدئولوژى، وضعیت سازماندهى و قدرت بسیج گرى آن گروه نشأت مى‏گیرد، به بیان دیگر، وضعیت سازماندهى و توان بسیج گرى گروه‏هاى سیاسى، میران قدرت سیاسى آن‏ها را تعیین کرده و میزان قدرت سیاسى نیز خود بیانگر جایگاه گروه در ساختار سیاسى جامعه است؛ به این معنا که هرچه سهم گروه از قدرت سیاسى بیشتر باشد، جایگاه آن گروه در ساختار سیاسى جامعه مطلوب‏تر خواهد بود.
با عنایت به عدم دسترسى به اطلاعات تفصیلى راجع به تک تک گروه‏هاى سیاسى و تعدد بیش از حد این گروه‏ها از یک سو و نیز به منظور احتراز از گستردگى و اطاله بحث، در این مقاله کلیه تحلیل‏هاى خود را بر جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک به عنوان واحد تحلیل مبتنى مى‏کنیم.
پس از تجزیه ائتلاف انقلابى در انقلاب اسلامى و ظهور گروه‏هاى مدعى حاکمیت در درون جریان‏هاى مختلف، هر جریانى همّت خود را مصروف کسب سهم بیشترى از قدرت سیاسى کرد و براى این منظور به صورت جداگانه یا با همکارى جریان‏هاى همسو کوشیدند تا جایگاه مطلوب‏ترى در ساختار سیاسى به دست آورند. در این میان تلاش‏هاى برخى از آنها به دلایل متعددى از جمله برترى سازماندهى و قوّت بسیج‏گرى (و عوامل دیگرى که در خاتمه این مبحث به آنها خواهیم پرداخت) قرین توفیق افتاد و بعضى نیز در این زمینه کارى از پیش نبردند.
در مجموع از بررسى تحولات انقلاب اسلامى در قالب نظریه تیلى نتایج ذیل به دست مى‏آید:
1 - جریان موسوم به خط امام (ره) از حیث انسجام و فراگیرى سازماندهى و همچنین از نظر گستردگى امکانات و نیروهاى بسیج شده و توان استفاده از آنها در راستاى منافعشان بسیار موفق‏تر از جریان‏هاى مقابل بود.
گروه‏هاى درون جریان خط امام اولاً، علاوه بر اشتراک عقیدتى و برخوردارى از تعصب دینى و مذهبى، در قبال بیشتر وقایع به پیروى از امام (ره) موضع واحدى اتخاذ کرده و بدین وسیله جایگاه خود را در بین توده مردم به عنوان جریان هوادار امام (ره) تحکیم بخشیدند؛ ثانیاً، در جریان انتخابات مهم و تعیین کننده مجلس خبرگان قانون اساسى و مجلس شوراى اسلامى، با همدیگر ائتلاف کرده و با انتشار فهرست کاندیدا براى تمامى حوزه‏هاى انتخابیه، موفق به کسب بیشترین میزان آرا شدند. 14 به بیان دیگر، گروه‏هاى این جریان از جهت فراگیرى و انسجام سازماندهى برتر از رقبایشان بودند.
جریان موسوم به خط امام (ره) علاوه بر موفقیت در سازماندهى، از نظر بسیج نیروها و امکانات نیز قابلیت بیشترى از خود نشان دادند که از جمله مى‏توان به نفوذ در صدا و سیما در ابتداى انقلاب و احراز سرپرستى آن، داشتن چند نشریه رسمى گروهى، تسلط تقریباً کامل بر نهادهاى نظامى و غیر نظامى، در اختیار داشتن حوزه‏هاى علمیه و مساجد و سایر مراکز مذهبى و به ویژه برخوردارى از تریبون نماز جمعه، تسلط بر دانشگاه‏ها از زمان انقلاب فرهنگى به بعد، نفوذ در ارتش از طریق انجمن‏هاى اسلامى مستقر در پادگان‏ها و دارا بودن فرصت عمل نسبتاً مطلوب در پى‏گیرى منافع خود، اشاره کرد.
در مقابل، جریان‏هاى غیر خط امام هر کدام متشکل از گروه‏هایى بودند که تنها از نظر جهت‏گیرى‏هاى کلى داراى قرابت بودند و به رغم داشتن ایدئولوژى واحد، این ایدئولوژى نمى‏توانست محور وحدت و تعیین کننده جهت واحد براى آنان باشد، موضع‏گیرى‏هاى گروه‏هاى درون این جریانات نیز اغلب متشّتت و بعضاً متعارض با بقیه گروه‏هاى درون جریان و نیز مخالف با جریان‏هاى دیگر بود. مواضع جریان‏هاى مزبور در پاره‏اى از مواقع با مواضع رسمى اعلان شده از سوى امام (ره) مخالف بود که این امر سبب وازدگى بخش وسیعى از توده‏هاى مردمى از آنها مى‏شد. 15
این جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک در انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورا بر خلاف ائتلاف جریان سیاسى - ایدئولوژیک اسلامى، نه موفق به ائتلاف شدند و نه در پوشش کاندیدایى کلیه حوزه‏هاى انتخابیه و در نتیجه کسب آراى قابل اعتنا، موفق بودند. افزون بر عدم موفقیت در انسجام و فراگیرى سازماندهى، از نظر بسیج امکانات و نیروها نیز وضعیت آنها چندان رضایت بخش نبود. 16
در مجموع مى‏توان به وجود رابطه میان وضعیت سازماندهى جریان سیاسى - ایدئولوژیک با توان بسیج گرى آنها اذعان کرد.
با دقّت در اطلاعات فوق متوجه مى‏شویم که از میان مؤلفه‏هاى متفاوت سازماندهى، اقدام به ائتلاف به صورت خاص، مؤلفه تعداد اعضا و هواداران را تحت تأثیر قرار مى‏دهد، مضافاً این که همین هماهنگى در عملکرد و تشکیل ائتلاف، یکى از عوامل زمینه‏ساز موفقیت جریان موسوم به خط امام (ره) در کسب اکثریت کرسى‏هاى مجلس خبرگان و مجلس شوراى اسلامى، تسلط بر قواى مجریه و قضائیه، تسلط بر امکانات و نهادهاى مختلف و نیز نفوذ در نیروهاى نظامى و انتظامى بود.
افزون بر تأثیر مؤلفه‏هاى سازماندهى بر بسیج، عوامل دیگرى (به ویژه عامل ایدئولوژى) نیز وجود دارد که علاوه بر متأثر ساختن سازماندهى و بسیج بر میزان قدرت سیاسى نیز اثر مى‏گذاشتند. به برخى از آن عوامل اشاره خواهیم کرد.
2 - با بررسى تأثیر وضعیت سازماندهى بر میزان قدرت سیاسى، به رابطه این دو متغیر با همدیگر پى مى‏بریم.
به طور کلى جریان موسوم به خط امام (ره) که از جهت وضعیت سازماندهى (به ویژه قرابت عقیدتى و هماهنگى در موضع‏گیرى) سرآمد جریان‏هاى سیاسى - ایدئولوژیک موجود در اوایل انقلاب اسلامى قلمداد مى‏شد، از لحاظ میزان قدرت سیاسى نیز جایگاهش رفیع‏تر از دیگر جریان‏ها بود. احراز اکثریت کرسى‏هاى مجلسین خبرگان قانون اساسى و شوراى اسلامى به همراه ریاست آن‏ها، برترى نسبى در شوراى انقلاب، اعمال کنترل بر کابینه شوراى انقلاب، در اختیار داشتن کابینه رجایى، داشتن قدرت نفوذ در قوه قضائیه (به ویژه پس از اجراى قانون اساسى)، و تسلط مطلق بر زندان‏ها، نشان دهنده برترى نسبتاً مطلق جریان مزبور در عرصه قدرت سیاسى بود.
از میان جریان‏هاى غیر خط امامى (ره)، جریان ملى - مذهبى از نظر میزان قدرت سیاسى پیشتاز بود، (در اختیار داشتن بخش عمده دولت موقت، تسلط بر دادگاه‏هاى عمومى در یک دوران کوتاه، احراز چندین کرسى نمایندگى در مجلس خبرگان قانون اساسى و تشکیل فراکسیون اقلیت در مجلس شوراى اسلامى)، جریان ملى‏گرا در رده دوم قرار داشت، اما جریان موسوم به التقاطى و نیز جریان مارکسیست تقریباً از قدرت سیاسى بى‏بهره بودند. البته جریان موسوم به التقاطى موفق به کسب پنج کرسى نمایندگى در مجلس خبرگان قانون اساسى گردید و همچنین با نفوذ در «دفتر هماهنگى مردم و رئیس جمهور» نیز تا حدودى بر بنى‏صدر تأثیر نگرشى مى‏نهادند، اما مسئولیت رسمى نداشتند.
در بررسى رابطه انسجام سازماندهى با قدرت سیاسى در مى‏یابیم که تشکیل ائتلاف همبسته و گسترده توسط جریان موسوم به خط امام (ره) از عوامل اساسى موفقیت آنها در قیاس با رقبایشان است. این جریان از طریق تشکیل ائتلاف موفق به احراز اکثریت کرسى‏هاى مجلس خبرگان قانون اساسى و مجلس شوراى اسلامى شدند و بدین وسیله از یک طرف با تدوین قانون اساسى مسیر آینده نظام را در مجراى قانونى مورد نظر خود - که البته مطابق خواست رهبرى انقلاب و نیز اکثریت مردم بود - هدایت کردند و همین امر زمینه خلع ید تمامى جریان‏هاى مخالف یا معارض را فراهم آورد. از طرف دیگر، با ایستادگى در مقابل بنى‏صدر سرانجام حکم نخست وزیر مطلوب خود را به امضاى او رسانده و در طول منازعات سیاسى نیز جانب کابینه دولت را در مقابل بنى‏صدر و جریان‏هاى هوادار او (جریان‏هاى ملى - مذهبى، ملى‏گرا، موسوم به التقاطى و مارکسیست) گرفتند و سرانجام با اهرم‏هاى قانونى همه آنها را به زانو در آوردند.
علاوه بر متغیرهاى سازماندهى و بسیج که میزان قدرت سیاسى جریان‏هاى مختلف را تحت تأثیر قرار داده‏اند، عوامل و متغیرهاى جامعه شناختى دیگرى نیز در فضاى اجتماعى - سیاسى سال‏هاى اولیه پس از پیروزى انقلاب اسلامى وجود داشتند که متغیرهاى سه گانه فوق را تحت تأثیر خویش قرار مى‏دادند، اما نظریه تیلى قدرت تبیین آنها را ندارد. به بیان دیگر، علاوه بر متغیرهاى اصلى و محورى نظریه تیلى، متغیرهاى دیگرى نیز وجود دارند که نظریه مزبور یا اشاره‏اى به آنها نکرده است یا به صورت گذرا و در حاشیه متغیرهاى دیگر نامى از آنها نیز برده است. در زیر به برخى از این متغیرها اشاره مى‏کنیم:
1 - وجود رهبرى فرهمند و حامى جریان سیاسى - ایدئولوژیک: حضرت امام (ره) در سخنرانى‏هاى متعدد از گروه‏هاى وابسته به جریان موسوم به خط امام (ره) اعلام حمایت مى‏کرد؛ اما برعکس در برخى موارد نگرش‏ها و مواضع جریان‏هاى مقابل، از جمله جریان‏هاى مارکسیست، ملى‏گرا و موسوم به التقاطى (سازمان مجاهدین خلق)، انتقاد مى‏کرد.
با بررسى برخى اسناد به دست آمده از گروه‏هاى سیاسى معارض، متوجه مى‏شویم که حتى گروه‏هاى مزبور با درک جایگاه رفیع امام (ره) لزوم تظاهر به همراهى با او را گوشزد کرده و این نکته را متذکر مى‏شده‏اند که نباید در مقابل امام (ره) اقدام به موضع‏گیرى مستقیم کرد. 17
نظریه تیلى جایگاه و نقش شخصیت کاریزماتیک را در رقم خوردن تحولات انقلابى توضیح نمى‏دهد. اهمیت حمایت یا انتقاد امام (ره) از جریان‏هاى مختلف سیاسى و نیز تأثیر شخصیت کاریزماتیک او در شکل‏گیرى تحولات و اوج و فرود جریان‏ها، از جمله موارد نقض کننده نظریه تیلى است.
2 - اشتهار گروه به حرکت در مسیر مورد نظر امام (ره): با دقت بیشتر در فضاى سیاسى - اجتماعى محیط بر سال‏هاى اولیه انقلاب متوجه پررنگى این خصلت براى جریان موسوم به خط امام (ره) مى‏شویم. این جریان در بین افکار عمومى مردم بیشتر به این عنوان شناخته مى‏شدند، اما جریان‏هاى دیگر از این پشتوانه بى‏بهره بودند. نقش شهرت اجتماعى گروه در سازماندهى، توان بسیج و قدرت سیاسى آن، دومین موضوعى است که نظریه تیلى هیچ توضیحى درباره آن نداده است.
3 - اشتهار به انقلابى بودن و اتخاذ مواضع موافق با خواست و انتظارات مردمى: در این مورد نیز هر چند گروه‏هاى تندرو درون جریان مارکسیست و نیز جریان موسوم به التقاطى، با داعیه امپریالیزم ستیزى در بعضى موارد مواضعى انقلابى و تند اتخاذ مى‏کردند، اما به دلیل تعارض نگرشى آنها با اعتقادات توده‏هاى مردمى، استقبال در خورى از مواضع آنها نمى‏شد؛ اما جریان موسوم به خط امام (ره) از یک طرف مواضعشان هماهنگ با خواست انقلابى توده‏ها بود و از طرف دیگر دیدگاه‏هایشان موافق با مبانى اعتقادى آنها بود، از این‏رو حمایت گسترده‏اى از مواضع جریان مزبور به عمل مى‏آمد. بنابراین انقلابى یا غیر انقلابى بودن مواضع و آرمان‏هاى گروه، از دیگر عواملى است که نظریه تیلى به آن نپرداخته است.
4 - وجود برخى سنت‏هاى ملى - مذهبى و جایگاه خاص روحانیت در میان توده‏هاى مردمى از دیگر عواملى است که نقش مؤثرى در قوت‏گیرى جریان موسوم به خط امام (ره) ایفا کرد. تشکل‏هاى روحانى بر اساس سنت‏هاى مزبور از یک‏سو بر اغلب مراکز مذهبى اشراف داشته و از سوى دیگر گفتار و عملکرد آنها براى اغلب مردم در حکم الگوى عملى تلقى مى‏گردید و این امر زمینه را براى بسیج گسترده نیروها و امکانات و در نتیجه احراز حداکثر قدرت سیاسى توسط جریان مزبور فراهم مى‏آورد؛ در صورتى که جریان‏هاى دیگر از این موقعیت ویژه محروم بودند.
5 - نقش سنت‏ها و باورهاى عمومى در شکل‏گیرى و جهت دهى تحولات نیز از دیگر ابعاد مغفول در نظریه تیلى است. افزون بر این، چارلز تیلى با گشودن مبحث ایدئولوژى در ذیل مفهوم سازماندهى، نقش نسبتاً محدودى نیز در وقوع تحولات براى آن قائل مى‏شود؛ حال آن که مى‏توان گفت متغیر ایدئولوژى، در شکل‏گیرى تحولات انقلاب اسلامى محورى‏ترین متغیر و تعیین کننده حدوث و جهت‏گیرى روند تحولات به شمار مى‏آید.

پى‏نوشت‏ها
1. عضو هیأت علمى گروه علوم اجتماعى موسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏علیه السلام.
2. کرین برینتون، کالبد شکافى چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: نشر علم، چاپ پنجم، 1370) صص 173 - 145.
3. Charles Tilly, from Mobilization to Revolution London: Addison - Wesley,1978, pp52 - 75.
4. وحید سینایى، زمینه‏ها و پیامدهاى تسخیر سفارت امریکا، پایان نامه کارشناسى ارشد رشته علوم سیاسى، دانشگاه تربیت مدرس، 1370.
5. احمد سمیعى، طلوع و غروب دولت موقت (تهران: نشر شباویز، چاپ اول، 1377).
6. مجتبى سلطانى، خط سازش (تهران: مرکز چاپ و نشر، چاپ اول، 1364) ج 1.
7. همان، ص 171.
8. همان، ص 171.
9. روزنامه انقلاب اسلامى، 14/1/1359، ص 1.
10. همان، 21/1/1359، ص 1.
11. مسعود رضوى، هاشمى و انقلاب (تهران: همشهرى، چاپ اول، 1376)، ص 340.
12. مهدى بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت (تهران: نراقى، چاپ پنجم، 1363)، ص 122.
13. وحید سینایى، پیشین.
14. دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، غائله چهاردهم اسفند ماه 1359 (تهران: دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، چاپ اول، 1374) ص 324.
15. نعمت الله کرم اللهى، تحلیل جامعه شناختى تحولات انقلاب اسلامى ایران از بهمن 1357 الى خرداد 1360، پایان نامه کارشناسى ارشد رشته جامعه‏شناسى، دانشگاه تربیت مدرس، 1377، ص 221.
16. همان، ص 222.
17. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، افشاى دو تحلیل درون گروهى از سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهاى فدائى خلق (تهران: چاپ اول، 1359) ص 20.