تحولات منطقه ای و بین المللی در روزهای وقوع انقلاب ۵۷

وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه 1357(مصادف با فوریه 1979) بنا به گفته برژینسکی،مشاور جیمی کارتر در امور امنیت ملی یکی از مهمترین و حساس ترین وقایع منطقه خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم برای آمریکا محسوب می ‌شود.
زیرا رژیم شاه به عنوان یکی از پایه های دوگانه استراتژی آمریکا در خاورمیانه و یکی از ستون های دوگانه و اصلی دکترین نیکسون دارای آن چنان اهمیتی بود که حتی روابط آمریکا با کشورهای دیگر مانند پاکستان ، ترکیه و شیخ نشین های خلیج فارس را تحت الشعاع قرار داده بود.
انقلاب اسلامی ایران روند اجرای استراتژی منطقه ای آمریکا را مختل ساخت و از دیدگاه آمریکا خلأ قدرت قابل توجهی را در منطقه ایجاد کرد که می بایستی هر چه زودتر با آن برخورد مناسب کرد.
سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی سیستم "سد شمالی" را که در جهت سد کردن نفوذ شوروی سابق از طریق پیمان سنتو و اتصال آن به پیمانهای ناتو و سیتو به مرحله اجرا درآمده بود، مختل کرد. بدین ترتیب که با خروج ایران و پاکستان از پیمان سنتو در سال 1979 این پیمان مهم نظامی عملا متلاشی شد و دفتر مرکزی آن در آنکارا نیز رسما در سپتامبر 1979 بسته شد.
ایران از اتحاد و همبستگی با غرب و برخی کشورهای منطقه خارج شده و به جنبش غیرمتعهدها پیوست و با اسراییل قطع رابطه کرد.
اعتبار آمریکا پیرو شکست ویتنام و سپس پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با ماجرای گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا توسط دانشجویان ایرانی ضربه مهلک تری متحمل شده و به شدت کاهش یافت.
با تهاجم نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق به افغانستان در دسامبر 1979 این مسئله در جامعه آمریکا مطرح شد که اگر این کشور عکس العمل قاطعی در برابر اقدام نظامی شورویها نداشته باشد، ممکن است در نهایت به پیشروی نظامی شوروی به سوی خلیج فارس منجر شود. بنابراین در ابتدای دهه 1980 امنیت خلیج فارس یعنی "مرکز طاق بحران" از دید آمریکا در تمامی سطوح به لرزه درآمد.
عکس العمل آمریکا در برابر انقلاب اسلامی ایران و اشغال نظامی افغانستان عمدتا در سه شکل نمایان شد که عبارتند از :
*تقویت مجموعه تحریم های سیاسی و اقتصادی بر علیه شوروی
*طرح و اجرای دکترین کارتر
*افزایش آمادگی استراتژیک برای مقابله با سیاستهای تهاجمی جدیدی شوروی که در نهایت به تقویت نیروهای نظامی و افزایش بودجه دفاعی آمریکا منجر شد.
جیمی کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا در آخرین گزارش سالانۀ خود به کنگره در تاریخ 23 ژانویه 1980 اساس سیاست جدید آن کشور در خاورمیانه و منطقۀ خلیج فارس را مشخص کرد و امنیت منافع آمریکا را با امنیت این منطقه پیوند زد.
دکترین کارتر در مورد منطقۀ خلیح فارس به خصوص حکومت تازه تأسیس ایران تقریبا شبیه دکترین ترومن برای حفظ امنیت و استقلال ترکیه و یونان در برابر تهدیدات شوروی سابق در سالهای نخستین پس از جنگ دوم جهانی و واکنش نسبت به روابط استراتژیکی تغییر یافته بین دو ابرقدرت بود.
امضای قرارداد سالت 2 در سال 1979 به طور رسمی نمایانگر ایجاد برابری هسته ای بین آمریکا و شوروی مبین این امر بود که از آن تاریخ به بعد سپر هسته ای آمریکا به عنوان تضمینی برای کشورهای دوست در برابر تهدیدات شوروی که در دکترین نیکسون پیش بینی شده بود، قابل استفاده در جنگهای متعارف نمی باشد. بنابراین مسلح شدن مجدد با استفاده از تسلیحات معمولی به منظور تثبیت توازن منطقه ای ضروری می نمود .
انقلاب اسلامی ایران چهار تغییر و تحول عمده در سیاست آمریکا در عرصه بین الملل ایجاد کرد که هر یک از آنها دربردارندۀ نتایجی برای کشورهای منطقه خلیج فارس بود :
1- با سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران و از هم پاشیدگی ساخت دکترین نیکسون-کیسینجر و بالاخره فسخ قرارداد دفاعی 1959 بین آمریکا و ایران، آمریکا ناچار شد در استراتژی منطقه ای خود تجدیدنظر کند. بدین ترتیب که آمریکا در جستجوی شاه جدیدی در مصر سیاست خود را بر این پایه قرار داد که از تسهیلات و امکانات نظامی آن کشور استفاده و طبق برنامه، مبلغ 8 میلیارد دلار اسلحه به انور سادات در دهه 1980 بفروشد.
به موازات برنامه فوق، آمریکا کشور پاکستان را که یک کشور اسلامی و از نظر نظامی قدرتمند بود را تشویق کرد که نقش موثرتری در خلیج فارس به ویژه در رابطه با تضمین ثبات حکومت در عربستان سعودی ایفا کند.
قسمت دوم استراتژی جدید آمریکا عبارت بود از آمادگی آن کشور در جهت ایفای نقش موثرتر و مستقیم تری در مواضع که ضروری بود. بنابراین آمریکا شروع به گسترش تأسیسات و تجهیزات جزیره دیه گو گارسیا واقع در اقیانوس هند کرد و در عین حال پایگاههایی در عمان، سومالی و کنیا به منظور حضور نظامی گسترده تر و قدرتمندتری در منطقه بدست آورد. ضمنا طرحهای مربوط به ایجاد نیروهای واکنش سریع متشکل از 10 هزار نفر در بدو امر برای استفاده احتمالی در خلیج فارس نیز از همان منطق یاد شده پیروی می کرد.حتی اگر نیروهای واکنش سریع با مشکلات لجستیکی روبرو می شدند که حتما نیز چنین بود ، آمریکا این آمادگی را داشت که در جهت تضمین عرضه نفت به جهان عرب حتی بخشی از خاک عربستان سعودی را نیز اشغال کند.
با توجه به مشکلات لجستیکی برای اقدامات احتمالی نیروهای واکنش سریع، عدم تمایل کشورهای عربی منطقه با اجازه استقرار نیروهای آمریکایی در خاک خود استفاده از تسهیلات نظامی آنان و ... در اوایل دهه 1980 شایعاتی مربوط به استفاده احتمالی از نیروهای کار خارجی برای انجام عملیات نظامی در مناطق نفتی آمریکا پراکنده شده بود.
2-به مرحله اجرا درآوردن استراتژی یادشده در خاورمیانه بدون تغییر در طرز تلقی آمریکایی ها غیرممکن بود که بعدا انقلاب ایران و به ویژه مسئله گروگانگیری به عنوان عامل مناسب باعث ایجاد تغییرات لازم شد.به عبارت دیگر برخلاف سالهای آخر جنگ ویتنام که دستکاه رهبری آمریکا ستیزه جوتر از بخش اعظم افکار عمومی آن کشور بود، سالهای آخر دوران ریاست جمهوری کارتر به عکس افکار عمومی جامعۀ آمریکا، به جای یک رهبری محتاطانه از اقدامات نظامی حمایت می کرد.وقوع تغییر و تحولات در عرصه بین الملل و رخدادهای سیاسی دوران آغازین انقلاب در سایر مناطق جهان نظیر آمریکای مرکزی، خاوردور و یا دنیای غرب که به میزان زیادی ناشی از اثرات انقلاب ایران و سیاستهای این کشور بود،در تغییر افکار عمومی آمریکایی ها موثر بود.
3-بحران گروگان های آمریکایی عملیات تلافی جویانۀ ایالات متحدۀ آمریکا را در زمینه های مالی و اقتصادی برانگیخت و از جمله مهمترین اقدامات توقیف دارائی‌های بانکی ایران به مبلغ بیش از 80 میلیارد دلار در بانکهای صادرات، ایران و .. از جمله عکس العمل های دیگر آمریکا می باشد.پس از این اقدام آمریکا این مسئله مطرح شد که دیگر اعضاء اوپک نیز ممکن است مشمول چنین حرکتی از سوی آمریکا بشوند.
4- وقوع دو رخداد عمده و بروز بحران در روابط بین آمریکا و ایران باعث ایجاد تعارضاتی بین ایالات متحده آمریکا از یک سو و ژاپن و کشورهای اروپایی از سوی دیگر شد. چنین درگیریها و تعارضاتی به مدتها قبل و به اوایل دهه 1950 یعنی هنگامی که انگلیسی ها نقش حتی الامکانی خود را از شاه دور نگاه داشتند ، در حالیکه انگلیسی ها و آمریکایی ها تا حدودی در کنار متحد خود ایستادند. در دوران پس از گروکان گیری تشتت عقاید گسترده شد و انگلیسی ها که با سر و صدا از آمریکا حمایت می کردند ، بی سر و صدا و محرمانه در صف سایر کشورهای اروپایی و ژاپنی قرار گرفتند.
ضمنا هیچیک از کشورهای مذکور دست به اعمال تحریم های جدی علیه ایران نزده ، اموال و دارایی های ایران ر توقیف نکرده و یا اقدام نظامی مناسبی انجام ندادند . بنابراین اگر چه همانند روند تغییر طرز تلقی آمریکایی ها، ایران تنها عامل ایجاد شقاق و اختلاف بین آمریکا و متحدانش نبود،ولی یقینا ایران نقش مهمی در تقویت همگرایی و هماهنگی بین متحدان غربی داشت.
نتیجه اینکه در تحلیل نهایی آمریکا، پس از انقلاب اسلامی ایران تمامی منطقه خلیج فارس آسیب پذیری شدیدی پیدا کرده و رهبران کشورهای منطقه از طرف ایران احساس خطر می کنند.
این خطر عبارت است از وقوع انقلابهای دیگر به روش انقلاب ایران در کشورهای دیگر منطقه به ویژه با تأکید بر شعار صدور انقلاب اسلامی ایران و ارزشهای آن از سوی رهبران این کشور می باشد و از طرف دیگر اعلام و گسترش شعار مهم:"امروز ایران،فردا فلسطین" باعث ایجاد تهدیدی بالقوه برای پایه دیگر استراتژی آمریکا در خاورمیانه یعنی اسراییل شد که مسلما رهبران آمریکا و همین طور اسراییل نسبت به آن حساسیت شدید دارند.
باید توجه داشت که اسراییل به عنوان نزدیکترین متحد آمریکا در منطقه نقش مهمی در اجرای نقشه های آمریکا در خلیج فارس دارد.