تقریظی بر فصل‌نامه‌یادآور ذیل عنوان «بازخوانی کارنامه فرقان و...»

تاریخ‌نگاری در ایران از دیرباز "تاریک‌نگاری" بوده و "وقایع‌نگاری" -که همانا روزنامه‌نویسی عهدهای پارین بوده- نیز چندان محل وثوق ارباب بصیرت نیامده است.
تاریخ‌نویسی متدولوژیک را نخست غربیان و روس‌ها و یهودیان برای ما آورده و حقنه کرده‌اند که طی آن مقاصدی خزنده و خاموش را پی‌گرفته‌اند. از زمره آن مقاصد، ساختن یک قوم حاکم باستان‌ستا، راسیست و نژادپرست به‌دور از واقعیات و منکر غیر خود بوده که از این طریق در میان مجموعه قومی ایرانیان -که تنها عناصر تشکیل‌دهنده ایران‌اند- نقار و نفاقی درافکنند. در حالی که اگر حتی یک قوم خُرد را از مجموعه ایران کسر کنیم، جای خالی آن قطعه در پازل موجب ریزش این کمال خواهد بود. انگار که در اجرای دستگاه "شور"، "مایه دشتی" را نخوانی و "دیلمان" را حذف کنی. یا مثلا صفویه را از دوران تاریخی ایران حذف کنی؟
دیگر زمینه تتبعات شرق‌شناسان حوزه شعریات ماست که بدین‌نمط بگویند که ای ایرانی تو فعلا در مفاخره شعر خود مستغرق باش و سیر آسمان‌ها کن تا ما به کار زمینی برسیم.
اما تاریخ کهن و متون تاریخی باستان که چه آثار نظمی و حماسی و چه آثار نثری و گزارشی، همواره گویا صرفاً موظف به ثبت گزارش جنگ‌های بین دول متخاصم بوده و از جریان وداد بین دول متحابه گزارشی در دست نیست. انگار که تاریخ یعنی جنگ‌نامه‌ها و نقل حماست‌آمیز ستیزه‌ها و محاربات.
وجه دیگر تاریخ، ثبت دوران حکومت سلاطین و سلسله‌ها و چند و چون حیات سیاسی، اداری، عسگری آن حکومت‌هاست.
محاکمه تاریخ نزدیک نیز موضوعی منسی در دائره اجتماعیات علمی ما هست. العجب یا للعجب ثم‌العجب بین الجمادی والرجب اینکه تاریخ معاصر ایران نیز در هاله معاصرت گم مانده است. چند نفر از آحاد تحصیل‌کرده ایران یا ذوات روشنفکر و درس خوانده می‌داند که قرارداد "آخال" (1260 شمسی) چیست؟ و چه سرزمین‌های پهناوری -که امروزه چند جمهوری و کشور بزرگ شده و گاه شاخ و شانه‌ای هم می‌کشند- از پیکر مام ایران کنده شد؟
آیا قراردادهای غم‌انگیز گلستان و ترکمانچای که موجب انشقاق صفحات جنت‌مثال ایران شد، بازآموخته شده است؟
نقش جهادی روحانیت و مراجع شیعه در جنگ‌های ایران و روس و فتاوای افتخارآفرین مجتهدین شیعه (که طی مجموعه‌ای با نام رساله جهادیه و مشکوه الجهاد و مصابیح الجهاد و... درآمده است) بر افکار روشن روشنفکران معلوم است؟
چند تن سید محمد مجاهد را می‌شناسد و با مجاهدت‌های او آشناست؟
واگذاری همین چهل و چند سال پیش فرمانداری بحرین، جریان غائله فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان، نهضت ملی نفت به صورت فراگیر مورد محاکمه قرار گرفته است؟
مرجع کامل مکتوب بی‌طرف فاقد جبهه‌گیری موجود است؟
چندانکه تجاوز جهانی هشت ساله به کشورمان که چنین آفات جبران‌ناپذیری زد که کشورمان را در تسابق یوم‌الرهان پرشتاب تحولات جهانی ده‌ها سال واپس زد و صدها هزار از سرمایه‌های برگزیده انسانی و دردانه‌های ما را بر هضم جاوید فروبلعید و جوانان بی‌عدیل و بی‌بدیل میهن‌مان را که امکان نشاندن جایگزین‌شان هرگز پدید نخواهد آمد، خورد و برد. در مورد افتادن آن بوم بر بوم و بر ما جز نوشتارهای پراکنده‌ای چند، اثر جامعی پدید نیامده است. امروز که اکثر گردانندگان سکان آن دفاع واقعاً "مقدس" در دسترس است، این غفلت جبران‌ناپذیر خواهد بود.
در این میان، چند حوزه متتبع است که نباید خیرات و مبرات موجودیت‌شان نادیده گرفته شود. تحقیقات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ضبط خاطرات و تاریخ شفاهی، گردآوری خاطرات پیرامونیان امام خمینی (و نمی‌دانم که اقدامات متدولوژیک در مورد حیات مبارک مقام معظم رهبری انجام می‌گیرد یا نه؟)
از جمله‌ این کانون‌های فعال درخور تحسین فصلنامه یادآور است.
با مجله‌ یادآور از شماره ویژه جلال آل‌احمد آشنا شده بودم. موضوع بحث در چنین ویژه‌نامه‌هایی هر چه سال‌خورده‌تر، مکررتر می‌شود. در مورد جلال، ده‌ها ویژه‌نامه ریز و درشت منتشر شده است که از آنها هر چه در دسترس بوده، خوانده‌ام. از نخستین ویژه‌نامه‌ای که ذیل "گاهنامه‌آرش" به مباشرت سیروس طاهباز درآمد تا سالگردنامه‌های ضمیمه روزنامه‌ها و وجیزه‌های مستقل دیگر. سال‌ها معاشرت با شمس آل‌ احمد و علاقه بی‌همالم به جلال موجبات پدیداری این گمان در ضمیرم شده بود که هرچه هرکه در مورد جلال می‌دانست، فرا آموخته‌ام و حال که همه آثار جلال و جلالیات را نیز خوب خوانده‌ام، پس دیگر مطلبی نیست که در منظرم نوآئین جلوه کند؛ اما این ویژه‌نامه جلال، آن اطمینان را به‌هم ریخت. از ظهر تا صبح روز بعدش فصلنامه را با وقفه‌ها و خلفه‌چین‌گذاری‌های کوتاهی چند، متجرعاً سرکشیدم. مملو از مضامین نو و داده‌هایی ناداده بود.
دبیر خوش‌ذوق و بصیر هیأت تحریریه این جریده شریفه برای مجموعه‌ای دیگر -که ویژه‌نامه نخستین شهید محراب آیه‌الله آقا سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی تدارک می‌شد-، معاضدتی خواست که با شعف و شوق پذیرفتم و گفت و گویی انجام و منتشر شد. سپس آقای کائینی قرار خود را دائر بر تخصیص شماره‌ای از آن فصلنامه غنی به عنوان "فرقان" و نظر به علم و اطلاع پیشین ایشان نسبت به ابتلائات دیرین صاحب این قلم برای تهیه این ویژه‌نامه نیز مدد خواست. نظر به آفات و آسیب‌هایی که این موضوع فاقد اهمیت به تمامی اندام‌های زندگی من ایراد کرده و با دست‌آویز شدنش در درست نی‌سواران کینه‌توز و رشک‌ورزان پیرامونی سی سال بختک سنگین‌اش را بر سر و پیکر من فرو افکنده است؛ طبعاً پذیرفتن چنین کاری از سوی من بنده ناممکن و این موضوع یادآور، برایم یادآور کل نگون‌طالعی‌ها و شوربختی‌های حاصله بود. نزاکت رفتار و پیگیری‌های نجیبانه کائینی نیز از یک سو درِ ردّ این تکلیف را به رویم بسته بود. آقای کائینی عزیز ابتدا پیدا کردن چند تنی از بازماندگان منسوبین واقعی به فرقان را به من پیشنهاد کرد؛ بدین نمط که میزگردی ترتیب کنیم و همین موجب شد که پس از 29 سال رفیقی از آن دوره را پیدا کنم که وی از شرکت در چنین جلسه‌ای استنکاف کرد و جلسه توضیح این ماجری سخن به مرور وقایع کشید که آقای کائینی دفعهً و بداههً با ذکاوتی خاص، ضبط همین گفت و گو را مطرح کرد و شد آنچه شد.
روزی از تبدیل این گفتگو به نسخه مکتوب خبر دادند و خبر از انجام مصاحبه‌های بسیار خوبی با برخی کسان... و باز اصرار تردیدآلود از من برای تأمل در انتشار که این بار مبادا دوباره برگه‌ای به دست عدوان بی‌برگ و نوا دهیم تا در این پیرانه‌سری، دگرباره به موضع تُهَم برافتیم. سی سال یوسف ندریده و دهان آلوده از سر اقبال بدی که در شهری زاده و بالیده شده بودم که در آن خُرددریا خُرد ماهیان با چه قساوتی یکدیگر را می‌دریدند، مرا نیز با این عنوان واهی دریدند و هنوز یک دوسیه خالی علی‌رغم انقضای سه دهه مفتوح و هنوز بی‌آنکه محکومیتی در سابقه مطرح باشد، آن عنوان در سجل کیفری چون شمشیر دموکلس بر تارک سر در درخشش است و یک محرومیت دور و دیر و دراز از حقوق اجتماعی عمر ما را مستهلک کرد و اینک همه فرصت‌های رشد را از دست هشته به طی شبانروزان ناچیز باقی عمر باخته سرگرمیم.
باری با خود گفتیم حالیه که آن حکایت همه فرصت‌های ترقی و تعالی اجتماعی را بازستاند، دیگر نو شدن و یا نشدن یک زخم کهنه چه توفیر و تأثیری را افاده خواهد کرد؟ و دیگر زدوده شدن یا برجسته گشتن چه معجزه‌ای به سال‌های از دست رفته خواهد کرد؟ که با این توجیه بسمله گفتیم و به انتشار گفتگویمان در آن مجموعه گل لبیک دادیم.
بعد از چندی با «اثر»ی مواجه شدم. حیرتم «زد» واقعا زد؛ چراکه مانند صاعقه‌ای بود که «فَخَرّ موسی صَعِقا». این فصلنامه حقا و انصافا که می‌تواند محل مفاخره حوزه ‌انطباعات نظام باشد. کدامیک از لجنه‌های روشنفکری و مدعیانی که چندی در مصادر حکومی هم بوده‌اند و با تکان‌دهندگان لحیه روشنفکری آبشخوری واحد ساخته بودند، به سایه این کیفیت رسیدند؟
فضای محتوایی چندان باز و آزاد و رنگین و گوناگون است که صاحب جریده هیچ خط و رأی و فکری را حاکم نگردانیده است. تمام طیف‌های موجود بین دو نقطه سر و ته یک خط در این مجموعه موُجه‌های تفکرات متلون‌شان را متلاطم کرده‌اند. زمره‌ای فرقان را ابتکار و کردار ساواک می‌انگارد و با اقامه ادله‌ای از این دست که:‌ «محاکم انقلاب فقط چند باطوم‌زن ساواک را مجازات کرد و متفکران این سازمان جهنمی تا همیشه پوشالی ماند و آنها که از دوران حاکمیت رسمی خود کلیه جریانات متحرک را زیر نظر داشته‌اند و حتی برخی تحت اراده و جهت‌بخشی و قیمومت ساواک حرکت می‌کرده‌اند، با تجلی در فرقان دست به حذف سران نظام در حال شکل‌گیری زدند». تنها نقطه کور این گروه شخصی مجهول به نام «مشهدی مصطفی» بود که آن را هم این قلم برایشان گشود که او که بود.
گروه دیگری شهدای ترور شده توسط فرقان را مُسند به فهرست گوادلوپ می‌دهند که ماجری کاملا امریکایی بوده و توسط سیا اجرا شده است و از همین دست، زمره‌ای دیگر با استناد به اظهارات خانم ابتکار و... اسناد مکشوفه در لانه جاسوسی، کرده فرقان را عمله و اکله سفارت امریکا و سیا دانسته‌اند و طیف دیگر، متضاد با آن رأی سابق، فرقان را بدون کمترین رابطه با خارج و تأثر خارجی دانسته‌اند. رأی دیگری فرقان را علاوه بر بیماری‌های شخصیتی شخص اول فرقان، پدیداری این جریان را معلول عوامل اجتماعی و شرایط حاکم و رفتارهای خودمانی پنداشته است. به هر حال طرح آرا و افکار متعدد و متنوع موجبات استحصال معرفتی جامع را فراهم می‌کند که به نظر این بنده، مدخلی پژوهشمند برای شناخت علمی و محاکمه اصولی این پدیده بلابار و زخمه‌زن مهیا شده و می‌توان با در دست گرفتن این کتاب کلید و "هندبوک" فرقان‌پژوهی در مجلد و مجلداتی دیگر حکم قاطع و اجتهاد جامعی در این مورد رسید.
این تدبیر مبارک -که رهگشای مطالعات در حوزه خود بود- باید با مجلاتی دیگر فرجامی درخور و مطلوب انجامد که باب این بحث را ختم کند و منبعی اکمل و اجمع از این فتنه عظیم به دست فرداییان گذارد.
این مجموعه با متدولوژی معاصر، فضایی آزاداندیشانه و بدون اعمال خط و نشان فارغ از محورسازی و چارچوب‌گزینی صفحه‌ای سفید فراروی اهل نظر و نیم‌نظر نهاد که داده‌ها و دانسته‌های خود را روی آن بریزند و از انگاره‌ها و پنداره‌های خلیایی بگیر تا تثبیت‌های منطق‌مدارانه به این مجموعه فکر و ذکر راه یافت. چندی از پنداره‌ها را را که گفتیم اما تثبیت از این درخشان‌تر که با طرح استقرائات منطقی و ارائه و تنظیم قیاسات مستحکم، پوشه غبارگرفته سوء قصد به جسم مبارک جان شیفته معشوق اسلام‌مداران و ولایت‌پوی را بازگشاد و گرد سنگین از رُویه آن بلای جانسوز زدود. شخصاً در این سی سال هیچ گمانی برآنم نبود که وجود نازک مقام معظم رهبری آزرده گزند منافقین آمده بود و توطئه فرافکنانه آنان به ذمه گناه‌آلود خود فتنه‌ای دیگر بود که چهره واقعه‌ای چنین را مستور کند و مقاله پژوهشمند و منطق‌مداری در این فصلنامه با توسل به امارات و قرائن و اقامه ادله و براهین پرده از روی این حادثه غم‌بار برگرفت.
به مصداق "مدینه گفتی و کردی کبابم" خاطره‌ای دردآلود فرایاد آمد: یاد دارم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آغوش شهریار مانند تیر و کمانی گره خورده ساکن و آرام در قرار و برقرار بود و شهریار دست مصدوم او را به سینه فشرده و زار می‌گرفت. شب که به خانه باز می‌گشتیم با دلی خوش اما چشمی اشکبار می‌گفت او هم مانند عباس یمین داده و چندی بعد سرود:
در رکوع و سجود خامنه‌ای
من هم از دور سرنگون دلم
خاصه وقت قنوت او کز غیب
دست‌ها می‌شود ستون دلم
او به یک دست و من هزاران دست
با وی افشانم از بطون دلم
عرشیان می‌کنند صف به نماز
از درون دل و برون دلم
و روزی که نسخه‌ای از چاپ قدیم حیدربابای خود را برای وصول به پیشگاه بنی‌عم‌اش توشیح می‌کرد، چنین سرود:*
رشگم آید که تو حیدر بابا
بوسی آن دست که خود دست خداست
راستان دست چپ از وی بوسند
که خدا بوسد از او دست راست
در امامت به نماز جمعه
صد هزارش به‌خدا دست دعاست
من بیان هنرم، یک دل و بس
او عیان هنر از سر تا پاست
او شب و روز برای اسلام
پای پویا و زبان گویاست
او چه بازوی قوی و محکم
با امامی که ره و رهبر ماست
شهریارا سری افراز به عرش
کو نگاهیش به (حیدربابا) ست
سی سال است که با دیدن دست او در قنوت و بوسه‌دهی‌های مردم و تکان‌های خوشامدگویه چه دل‌ها داغدار می‌شود. در هر بار زیارت ایشان برای فشردن آن یمین مکسور در لای دستان اصرار کرده، اشک بر درون برده و خورده‌ایم و در نهان‌خانه دل زار گریسته‌ایم. اما دیگر اینک نیک دانسته‌ایم که عامل این سوء قصد نیز همان شیاطین بوده‌اند و این از برکات گران‌نامه یادآور بود.
از دیگر حسنات این اثر ذوات، دسترسی پدیدآورنده به ذوات گرانقدری از آیات عظام و علمای همام و ارائه اسناد حائز اهمیتی است که به مصداق شکران مخلوق خود این بنده مطالبی آموختم و انصافاً به خفت ارباب حقیر این لجنه آگاهی افزونی یافتم. مرور متن محاکمه گودرزی خود به تنهایی گویای بسیاری از مطالب است که شاید بی‌هیچ افزونه دیگری انتشار آن برای معرفی این ماجری و نزاکت محاکم نورسته نظام وجه متقن کفاف می‌شد.
گذشته از محتویات ارجمند این مجموعه شاکله بسیار حرفه‌ای و کیفیت‌مند آن نیز بحثی مجزای درخور مقاله‌ای مستقل است. قطع غیرمعتاد و نوآیین این کتاب 368 صفحه‌ای، صفحه‌آرایی و طراحی بسیار وزین و فوق استانداردهای متداول، مرغوبیت کاغذ، ارائه تصاویر بکر و نادیده و دیگر موارد نیز از جمله بشکوهی‌های این اثر ارزشمند است که ابراز امتنان را وظیفه‌ای بر ذمه خود دیدیم و این رقیمه را نوشتیم.

* 27 شهریور امسال این شعر را با دست خط استاد برای نخستین بار در اختیار خبرگزاری فارس قرار دادم که در اکثر رسانه‌ها هم قید شد.