تكثرگرايى فرهنگى و سياسى از ديدگاه آية اللَّه مطهرى

اين نوشتار براى بررسى ديدگاه آيةاللَّه مطهرى درباره جامعه مدنى نگارش يافته است. در آثار ايشان بحث جامعه مدنى به طور مستقيم نيامده است، اما مؤلفه‏هاى آن را مى‏توان بررسى كرد. در اين راستا ضمن بيان معانى و تعاريف جامعه مدنى و نيز ويژگى‏هاى مختلف جامعه مدنى، به تبيين دو ويژگى اساسى آن يعنى تكثرگرايى فرهنگى (دينى) و سياسى بر اساس انديشه استاد مطهرى پرداخته شده است. نتيجه آن كه تكثرگرايى دينى و سياسى، به شكلى كه در انديشه سياسى غرب مطرح است، در انديشه مطهرى پذيرفته نيست.
مقدمه‏
اصطلاح «جامعه مدنى» گرچه در گذشته به خصوص يونان باستان مطرح بوده، اما به مفهوم مدرن و به معناى حلقه واسط بين دولت و مردم، از زمان هگل مطرح شده است.2
براى جامعه مدنى تعريف‏هاى مختلفى ارائه شده است كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:3
1. جامعه مدنى به مفهوم دولت در انديشه ارسطويى در مقابل خانواده و در انديشه اصحاب قرارداد اجتماعى در مقابل وضع طبيعى.
2. جامعه مدنى به مفهوم جامعه متمدن در مقابل جامعه ابتدايى در انديشه دانشمندانى مانند آدام نرگسون و آدام اسميت.
3. جامعه مدنى به مفهوم شكل اوليه تكوين دولت در انديشه هگل.
4. جامعه مدنى به مفهوم حوزه روابط مادى و اقتصادى و علايق طبقاتى و اجتماعى در مقابلِ دولت و به عنوان پايگاه آن در انديشه ماركس.
5. جامعه مدنى به عنوان جزئى از رو بنا و مركز تشكيل قدرت ايدئولوژيك يا هژمونى طبقه حاكمه در انديشه آنتونيوگرامشى.
6. جامعه مدنى حلقه واسط بين مردم و دولت در مقابل دولت.
در اين پژوهش تعريف مورد نظر، تعريفى است كه از زمان هگل پايه‏ريزى شده است و بر اساس آن جامعه مدنى در مقابل دولت قرار مى‏گيرد و شامل همه حوزه‏هايى است كه پس از تعيين و تجزيه حوزه دولت باقى مى‏ماند. جامعه مدنى در مقابل دولت به حوزه‏اى از روابط اجتماعى اطلاق مى‏شود كه فارغ از دخالت قدرت سياسى است و مجموعه‏اى از نهادها، مؤسسات، انجمن‏ها، تشكل‏هاى خصوصى و مدنى (غير خصوصى) گروه‏هاى فشار و ... را در بر مى‏گيرد. جامعه مدنى حوزه روابط اجتماعى و دولت حوزه روابط سياسى است.4
جامعه مدنى در اين معنا براى اثبات مطلوبيت قلمرو آزادى و حقوق فردى و ايجاد محدوديت‏هايى براى دولت است. دولت با ترسيم مرزهاى حوزه سياسى تلاش مى‏كند تا رويه‏ها يا اعمال سياسى را كنترل يا محدود سازد؛ در مقابل، جامعه مدنى دولتى پاسخ‏گو مى‏طلبد و اين كه حقوق شهروندان را رعايت كند، آزادى را محدود نكند و در جامعه قانون حكم‏فرما باشد. بر اين اساس، وجود جامعه مدنى يكى از ويژگى‏هاى جوامع دموكراتيك است. جامعه مدنى ارزش‏هايى مانند مشاركت سياسى، پاسخ‏گويى دولت و عمومى بودنِ سياست را در پى دارد. بدون حمايت از حقوق شناخته شده و قابل اجراى آزادى بيان، آزادى اجتماعات، آزادى عقيده و فكر و ترويج افكار عمومى جامعه مدنى از بين مى‏رود.5
مؤلفه‏هاى جامعه مدنى‏
جامعه مدنى داراى عناصر و ويژگى‏هايى است كه براى تحقق آن لازم است، مانند مشاركت و رضايت عمومى، تساهل و تسامح، تكثرگرايى سياسى و فرهنگى و اقتصادى، انسان محورى،
قانون‏گرايى و آزادى فردى. برخى از مؤلفه‏هاى جامعه مدنى جزء مقوّمات جامعه مدنى بوده و از آن انفكاك ناپذيرند كه تكثرگرايى فرهنگى و سياسى از آن جمله‏اند. با اين توضيح كه اگر تكثرگرايى فرهنگى پذيرفته شود تكثرگرايى سياسى نيز پذيرفته مى‏شود. در اين نوشتار دو مؤلّفه تكثرگرايى فرهنگى و سياسى با توجه به آثار و آراى استاد مطهرى بررسى و تحليل مى‏شود. ابتدا به تبيين اين دو مؤلفه مى‏پردازيم.
1. تكثرگرايى فرهنگى (دينى)
تكثرگرايى فرهنگى يعنى به رسميت شناختن حقانيت اديان مختلف، نژادها، مليت‏ها، زبان‏ها، قرائت‏هاى مختلف از دين و ... است؛ بدين معنا كه هيچ كدام بر ديگرى برترى نداشته و همگى نشانى از حقيقت دارند. در كشور ما بحث تكثرگرايى فرهنگى بيشتر در عرصه دين مطرح شده است و ما نيز به تكثرگرايى دينى توجه خواهيم كرد. تكثرگرايى دينى به سه صورت قابل تصور است:
الف) تكثرگرايى بين اديان الهى: به اين معنا كه اديان بزرگ الهى مانند يهود، مسيحيت و اسلام هر كدام حقيقت را بيان مى‏كنند و هر يك از آنها با تجربه‏هاى مختلفى كه از واقعيت الوهى دارند انسان را به حقيقت مى‏رسانند؛
ب) تكثرگرايى مذهبى (درون دينى): يعنى تنها دين اسلام مى‏تواند انسان را به حقيقت رهنمون كند و در درون دين اسلام مذاهب مختلف با هم مساوى هستند، زيرا اديان مختلف مانند مسيحيت، يهوديت و اسلام ابعاد عملى و اخلاقى گوناگون دارند كه با هم تفاوت زيادى دارد. از اين جهت تنها مذاهب موجود در اسلام مانند سنى و شيعه و ... حقيقت را بيان مى‏كنند؛
ج) تكثرگرايى درون مذهبى: به اين معنا كه تنها مذهب شيعه حقيقت محض را بيان مى‏كند و مذاهب ديگر حظى از اسلام واقعى ندارند، اما در درون مذهب شيعه تنوّع آرا و عقايد پذيرفته مى‏شود و انديشه‏هاى مختلف فقهى - كلامى مى‏توانند امكان بروز پيدا كنند. در اين جا وجه اشتراك بيشتر بوده و در امور مورد اختلاف بين قرائت‏هاى مختلف رقابت صورت مى‏گيرد. اين تنوّعات مى‏تواند ناشى از تكثر نظر در مبانى فقهى، اصولى و ... باشد.6
2. تكثرگرايى اجتماعى (سياسى)
يكى از مؤلفه‏هاى بسيار مهم جامعه مدنى تكثرگرايى اجتماعى - سياسى است كه همواره بر بنياد تكثرگرايى فرهنگى - اعتقادى استوار است. در علوم اجتماعى دانشمندى كه معتقد باشد جامعه بر حسب تنوّع گروه‏هاى قومى يا فرهنگى آرايش مى‏يابد تكثرگرا خوانده مى‏شود. تكثرگرايى سياسى
مشاركت غير مستقيم و نهادمند مردم در سياست است. منظور از تكثرگرايى سياسى وجود احزاب، گروه‏ها و جناح‏هاى سياسى است كه فعالان سياسى در قالب نهادها به ديدگاه‏ها و مواضع سياسى خود سامان مى‏دهند. هدف اين گونه نهادهاى حزبى و جناحى، دسترسى به حكومت و تصدى مراكز رسمى قدرت سياسى به منظور اداره امور عامه بر اساس ديدگاه‏ها و برنامه‏هاى خود است. در يك جامعه تكثرگرا كه بر مبناى يكسرى اصول موضوعه و عقايد مورد قبول همه گروه‏ها، وحدت سياسى - ملى و ارزش جامعه تأمين و تضمين شده، حزب يا جناح حاكم همواره در تعارض و رقابت با احزاب رقيب در تلاش براى ارائه خط مشى‏ها و برنامه‏هايى است كه بتواند حداكثر منافع عامه را تأمين كند و بنابراين بيشترين حجم حمايت‏هاى مردمى را حفظ نمايد.7 چنين ساختار مردم گرايانه و مردم مدارانه در جامعه تكثرگرا، دو كارويژه مهم انجام مى‏دهد: نخست، گسترش آگاهى‏ها و نهادهاى سياسى - مردمى؛ دوّم، تقريب مصالح نظام سياسى با مصلحت عامّه. حزب يا جناح حاكم در رقابت با احزاب معارض، مصلحت دولت را اساساً هنگامى تضمين خواهد كرد كه بتواند مصالح عمومى را تشخيص داده و تأمين كند، در غير اين صورت به صورت مسالمت‏آميز از دايره دولت و قدرت بيرون خواهد رفت.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود كه تكثرگرايى سياسى با آزادى تشكيل احزاب سياسى و امكان جابه‏جايى قدرت به شكل مسالمت‏آميز پيوند دارد و لازمه وجود چنين امرى، آزادى بيان و مطبوعات و رسانه‏هاى گروهى است كه بتوانند خواسته‏ها و ديدگاه گروه‏هاى مختلف را در جامعه منعكس كنند.
در اين جا آراى استاد شهيد مطهرى را در خصوص سه شاخص زير مورد بررسى قرار مى‏دهيم:
الف) تشكيل احزاب سياسى؛
ب) امكان جابه‏جايى قدرت به شكل مسالمت‏آميز؛
ج) آزادى در عرصه‏هاى مختلف مانند آزادى فكر، بيان، مطبوعات و رسانه‏هاى گروهى.
با توجه به تعريف جامعه مدنى و با توجه به شاخصه‏هاى مقوّم جامعه مدنى در اين بخش به بررسى ديدگاه‏هاى استاد شهيد مرتضى مطهرى درباره دو مؤلفه مهم جامعه مدنى يعنى تكثرگرايى دينى و تكثرگرايى سياسى مى‏پردازيم.
1. تكثرگرايى دينى‏
بحث تكثرگرايى دينى به شكلى كه امروز مطرح است و اول بار جان هيك عنوان كرد، در زمان شهيد مطهرى مطرح نبوده است، اما در مجموع مطالبى در آثار ايشان يافت مى‏شود كه مى‏تواند ما را
در يافتن رأى ايشان كمك كند.
الف) تكثرگرايى بين اديان الهى‏
از نظر شهيد مطهرى، تكثرگرايى بين اديان الهى به اين شكل كه يهوديت، مسيحيت و اسلام حقيقت را بيان مى‏كنند مورد قبول نيست. ايشان در كتاب جهان بينى توحيدى، ضمن بيان جهان بينى‏هاى مختلف و جهان بينى مذهبى، جهان بينى توحيدى اسلامى را بهترين جهان بينى مى‏داند و معتقد است در اسلام توحيد به خالص‏ترين شكل و پاك‏ترين طرز بيان شده است.8 شهيد مطهرى معتقدند دينِ خداوند از اول تا آخر يك دين و آن هم اسلام بوده است، ولى در طول زمان، هرگاه خرافات و بدعت‏ها وارد دين مى‏شد، پيامبرى ظهور مى‏كرد و همان دين خالص خداوند را دوباره عرضه مى‏كرد.9 در زمان آخرين پيامبر يعنى حضرت محمدصلى الله عليه وآله مردم به آن درجه از رشد رسيدند كه دين خود را حفظ كنند. اديانى مانند يهود و مسيحيت ناقص هستند، ولى اسلام دين كاملى است. پس تنها دينِ حق، اسلام است و حضرت عيسى و موسى‏عليهم السلام هم دين اسلام داشته‏اند، ولى دين حضرت محمّدصلى الله عليه وآله دين كامل است و اسلام به شكل كامل براى هميشه تاريخ نازل شده است.
اسلام نام دين خداست كه يگانه است، همه پيامبران براى آن مبعوث شده‏اند و به آن دعوت كرده‏اند. صورت جامع و كامل دين خدا به وسيله خاتم پيامبران حضرت محمّد بن عبداللَّه‏صلى الله عليه وآله به مردم ابلاغ شد و نبوت پايان يافت و امروز با همين نام در جهان شناخته مى‏شود.10
بنابراين و نيز با توجه به مبانى فكرى شهيد مطهرى روشن مى‏شود كه تكثرگرايى دينى از نظر ايشان مورد قبول نيست و بحث‏هاى او بيشتر درون دينى است.
ب) تكثرگرايى مذهبى (درون دينى)
تكثرگرايى مذهبى يعنى در جامعه اسلامى، طرح آرا و عقايد مذاهب مختلف اسلامى آزاد بوده و آنان به نسبت مساوى از حقانيت و مشروعيت برخوردار باشند. شهيد مطهرى در عين اين كه با طرح انديشه‏هاى مختلف در جامعه اسلامى مخالفتى ندارد، تنها شيعه را مذهب حق مى‏داند و تكثرگرايى مذهبى به معناى حقانيت مذاهب مختلف را به شدّت ردّ كرده و فرقه‏هاى غير شيعه را گروه‏هاى افراطى يا تفريطى قلمداد مى‏كند. به اعتقاد ايشان، اسلام و متون دينى مانند آبى است كه از سرچشمه بيرون مى‏آيد، ولى ممكن است آلودگى‏هايى آن را در مسير راه آلوده كند11؛ از اين رو اسلام دستگاه‏هاى تصفيه‏اى قرار داده كه با آنها، انديشه‏هاى صحيح شناخته مى‏شود كه عبارتند از
قرآن كريم، عقل و روايات متواتر. پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرموده‏اند امور مشكوك را بايد به اين سه منبع عرضه كرد. شهيد مطهرى مذاهب اشعرى، اعتزالى و خوارج را فرقه‏هاى افراطى و تفريطى مى‏داند كه از راه ميانه خارج شده‏اند.12 ايشان گر چه اهل سنت را مسلمان مى‏داند اما افكار آنها را تحليل كرده و نقاط ضعف آنها را برمى‏شمارد.
اگر ما آن راهى را كه ائمه اطهارعليهم السلام در مقابل راه‏هاى ديگران براى ما باز كرده‏اند برويم، هم از افراط و تندروى‏هاى بعضى مصون مى‏مانيم و هم از تفريط و جمود بعضى ديگر. در روش‏هاى فقهى مثال زديم به افراطى كه در روش فقهى حَنفى وجود دارد كه استدلالات ذهنى ظنى را پايه قرار مى‏دهد و نيز تفريط و جمودى كه در فقه احمد حنبل وجود دارد. آنچه كه مابين اين دو است يعنى فقه شافعى و فقه مالكى هم راه معتدلى نيست. مخلوطى است از جمودى كه در اين جاست و جهالتى كه در ديگرى است.13
شهيد مطهرى روش معتزله را افراط در روشنفكرى مى‏داند كه در همه چيز ترديد مى‏كردند، حتى وجود جنّ را كه در قرآن آمده است انكار مى‏كردند و اشاعره جمود فكرى داشتند، به طورى كه از آيه «الرحمن على العرش» استنباط مى‏كردند «خدا روى تخت نشسته است» خوارج نيز جمود فكرى داشتند و همه فرق اسلامى را كافر مى‏پنداشتند.14
در مجموع شهيد مطهرى تنها مدارا و همزيستى مسالمت‏آميز را با مذاهب غير شيعه مى‏پذيرد و اما تكثرگرايى مذهبى به معناى حقانيت فرقه‏ها و مذاهب مختلف اسلام را نمى‏پذيرد.
ج) تكثرگرايىِ درون مذهبى‏
تكثرگرايى درون مذهبى به معناى وجود قرائت‏ها، افكار و عقايد مختلف در چارچوب ضروريات مذهب در درون مذهب شيعه و آزادى گروه‏هاى مختلف شيعى در بيان افكار خود است.
شهيد مطهرى مانند همه علماى شيعه معتقد است رأى و نظر صحيح در واقع يكى است و حكم خداوند نمى‏تواند متعدد باشد. شيعيان مانند اهل سنت قائل به تصويب نيستند كه به تعداد مجتهدان، حكم شرعى وجود داشته باشد؛ البته تكثر آرا در چارچوب خارج نشدن از ضروريات مذهب شيعه را مى‏پذيرد. در عين حال عوامل تصفيه كننده و معيارهايى وجود دارد كه برداشت‏هاى صحيح را از برداشت‏هاى غير صحيح نشان مى‏دهد. اين معيارها عبارتند از قرآن، عقل و روايات متواتر.15 با توجه به اين معيارها، معتقدند اخبارى‏گرى نهضتى بر خلاف عقل بود كه جمود فكرى زيادى داشت.16 از نظر شهيد مطهرى، منابع اسلامى به ويژه قرآن كريم، استعداد پايان ناپذيرى براى كشف، تحقيق و استنباط دارد و اين امر منحصر به مسائل فقهى و حقوقى نيست.
قرآن درطول چهارده قرن با آن‏كه صدها متخصص روى آن كار مى‏كرده‏اند نشان داده است كه از نظر تحقيق و اجتهاد استعداد پايان ناپذيرى دارد. قرآن از اين نظر مانند طبيعت است كه هر چه بينش‏ها وسيع‏تر و عميق‏تر مى‏گردد، و تحقيقات و مطالعات بيشتر انجام مى‏گيرد راز جديدترى به دست مى‏آيد.17
علاوه بر قرآن، كلمات و عبارات پيامبر اسلام و معصومين‏عليهم السلام هم با توجه به مرور زمان فهم و تفسير بهترى شده است.
اين كه قرآن كريم و حتى كلمات جامعه رسول اكرم، استعداد كاوش و تحقيق پايان‏ناپذيرى دارند و نبايد نظرها محدود شود، از اول مورد توجه پيشواى بزرگ اسلام بوده است و آن را به ياران خود گوشزد مى‏فرموده است. رسول اكرم مكرر در كلمات خويش به اين نكته اشاره فرموده است كه قرآن را به بينش مخصوص يك عصر و زمان محدود نكنيد. تاريخ نشان داده است كه اعصار بعدى فهم و بينش بيشترى در درك معانى و مفاهيم گفته‏هاى آن حضرت نشان دادند.18
از نظر ايشان، مطالعه‏اى دقيق درباره مسائل مربوط به مبدأ و معاد، حقوق، فقه، اخلاق، قصص تاريخى و طبيعيات كه در قرآن آمده، و مقايسه آن با بينش‏هايى كه در طول چهارده قرن پديد آمده و كهنه شده، حقيقت را روشن مى‏كند.
شهيد مطهرى معتقد است يكى از امورى كه تكثر قرائت‏ها را ايجاب مى‏كند، سطح بينش و جهان‏بينى فقيه است، يعنى سوابق ذهنى و اطلاعات خارجى يك فقيه در فتواهايش تأثير دارد:
فقيه و مجتهد كارش استنباط و استخراج احكام است، اطلاع و احاطه او به موضوعات و به اصطلاح طرز جهان بينى‏اش در فتواهايش زياد تأثير دارد. فقيه بايد احاطه كامل به موضوعاتى كه براى آن موضوعات فتوا صادر مى‏كند داشته باشد. اگر فقيهى را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه و يا مدرسه بوده و او را با فقيهى مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگى است، اين هر دو به ادله شرعيه و مدارك احكام مراجعه كنند اما هر كدام يك جور و يك نحو به خصوص استنباط مى‏كنند. اگر كسى فتواهاى فقها را با يكديگر مقايسه كند و ضمناً به احوال شخصيه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگى توجه كند مى‏بيند كه چگونه سوابق ذهنى يك فقيه و اطلاعات خارجى او از دنياى خارج در فتواهايش تأثير داشته به طورى كه فتواى عرب بوى عرب مى‏دهد و فتواى شهرى بوى شهرى.19
در مجموع از آثار شهيد مطهرى به دست مى‏آيد كه از متون دينى قرائت‏هاى مختلفى ممكن است در يك زمان يا در طول زمان ارائه شود، اگر چه نمى‏توان همه را صحيح دانست و يا اين كه صد در صد از دوره‏هاى قبلى بهتر دانست؛ اما صرف وجود فهم‏ها و انديشه‏هاى مختلف قابل انكار  نيست و با توجه به معيارهايى مانند قرآن، عقل و روايات متواتر مى‏توان قرائت‏هاى افراطى و تفريطى را باز شناخت و اما قرائت‏هاى معتدل امكان رقابت با هم داشته باشند. اين نوع تكثرگرايى درون مذهبى در وادى فقه و اصول فقه از مسلّمات حوزه‏هاى علميه است و همواره در فروع با هم اختلافاتى داشته‏اند.
با توجه به اين مباحث به دست مى‏آيد كه شهيد مطهرى در بحث تكثرگرايى تنها تكثرگرايى درون مذهبى يعنى تكثر آرا و ديدگاه‏ها در جامعه شيعى را مى‏پذيرد؛ البته اين به معناى حق بودن همه آرا و فتواها نيست، بلكه در جامعه راهى غير از پذيرش آرا وجود ندارد و شيعيان همواره خود را مخطئه مى‏دانند. اين انديشه مى‏تواند راه را براى شكل‏گيرى جامعه مدنى در جوامع شيعى فراهم كند.
2. تكثرگرايى سياسى‏
يكى از مؤلفه‏هاى جامعه مدنى تكثرگرايى در عرصه اجتماع و سياست است. بر اساس تكثرگرايى سياسى، احزاب، گروه‏ها، و جناح‏هاى سياسى مى‏توانند آرا و افكار خود را بيان كرده و به شكل مسالمت‏آميز و با انتخابات قدرت را به دست مى‏آورند و امكان جابه‏جايى قدرت سياسى وجود دارد. تكثرگرايى سياسى داراى شاخصه‏هايى است كه دو مورد از آنها را با توجه به آثار شهيد مطهرى بررسى مى‏كنيم.
الف) جابه‏جايى قدرت سياسى و وجود احزاب سياسى در جامعه‏
در جامعه مدنى وجود حق رأى، مشاركت سياسى، شهروند بودن مردم، جابه‏جايى قدرت سياسى و وجود احزاب سياسى اصلى مهم است.
براى روشن شدن ديدگاه شهيد مطهرى لازم است نظر ايشان را درباره شكل حكومت و جايگاه رأى مردم بيان كنيم. درباره مشروعيت حكومت سه نظريه وجود دارد: 1. مشروعيت تنها به رأى مردم برمى‏گردد و مردمى است؛ 2. مشروعيت تنها به خداوند برمى‏گردد؛ 3. مشروعيت به خداوند باز مى‏گردد، ولى مردم نيز در مشروعيت بخشيدن به حاكميت حاكم دخالت دارند. به عبارت ديگر، ضوابط حاكم اسلامى را شرع مشخص مى‏كند، اما خداوند اين حق را به مردم داده است كه حاكم خود را انتخاب كنند.
به نظر مى‏رسد كه شهيد مطهرى مشروعيت حكومت را از نوع سوم مى‏داند. بر اين اساس، خداوند تدبير سياسى امت اسلام را به خود ايشان تفويض كرده تا در چارچوب ضوابطِ دينى، حاكم خود را انتخاب كنند. مردم از جانب خداوند حاكم بر سرنوشت اجتماعى خويشند و كسى حق ندارد
اين حق الهى را از آنان سلب كند. رأى مردم مادامى كه در راستاى اهداف دين باشد و با احكام شرع تخالف نداشته باشد دخيل در مشروعيت است و رضايت آنان با قيود ياد شده بايد تأمين گردد. بنابراين مشروعيت الهى است، ولى مردم واسطه بين خداوند و دولت محسوب مى‏شوند و در مشروعيت از اين حيث دخالت دارند. از اين جهت شهيد مطهرى به نقش مردم علاوه بر حاكميت خداوند توجه كرده است، او در كتاب علل گرايش به ماديگرى به كسانى كه با تمسك به خداوند، حق مردم را تنها وظيفه و تكليف مى‏دانند مى‏گويد:
از نظر فلسفه اجتماعى اسلام نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسؤوليت دارد، بلكه از اين نظر تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مى‏سازد و افراد را ذى حق مى‏كند و استيفاى حقوق را يك وظيفه شرعى لازم معرفى مى‏كند.20
او تقابل بين حق خدا و حق مردم را موجب گريز افراد از دينِ خدا و مذهب مى‏داند. همچنين به رأى مردم در انتخاب حاكمان در جامعه اسلامى اشاره كرده و مردم را شهروند قلمداد مى‏كند؛ مردم حتى ولى فقيه را كه عالى‏ترين مقام حكومتى است تعيين مى‏كنند. ولايت فقيه يك ولايت ايدئولوژيكى است و اساساً فقيه را خود مردم انتخاب مى‏كنند. و اين امر عين دموكراسى است.21
شهيد مطهرى معتقدند جمهورى اسلامى يعنى حكومتى كه شكل آن انتخاب رئيس حكومت از سوى عامه مردم است و محتواى آن اسلامى است. در كتاب پيرامون انقلاب اسلامى حكومت جمهورى اسلامى را حكومتى دموكراتيك مى‏داند كه بر اساس رأى مردم شكل گرفته است و مردم مقامات و مسؤولان رده‏هاى مختلف كشورى را انتخاب مى‏كنند اين طرز تفكر دقيقاً مطابق با انديشه امام خمينى است. امام در اين باره مى‏گويند:
اما جمهورى به همان معنايى است كه همه جا جمهورى است لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى متكى است كه قانون اسلام مى‏باشد. اين كه ما جمهورى اسلامى مى‏گوييم اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مى‏شود، اينها بر اسلام متكى است. لكن انتخاب با ملّت است و طرز جمهورى هم، همان جمهورى است كه همه جا هست.22
با توجه به عبارات منقول از شهيد مطهرى و با عنايت به اين كه ايشان در كتاب پيرامون انقلاب اسلامى نظام اسلامى را بر مبناى دموكراسى و حق انتخاب مردم مى‏داند، جاى شكى باقى نمى‏ماند كه ايشان با جابه‏جايى قدرت در جامعه اسلامى به شكل مسالمت‏آميز و با رقابت سياسى سالم موافق هستند كه يكى از شاخصه‏هاى مهم براى تكثرگرايى سياسى است.
طبيعى است لازمه وجود رقابت سالم، تشكيل احزاب سياسى و رقابت آنان براى كسب قدرت است. اين ديدگاه به صورت روشن در انديشه شهيد مطهرى مطرح است:
همان طورى كه رهبر و امام ما مكرر گفته‏اند در حكومت اسلامى احزاب آزادند... اما ما اجازه توطئه‏گرى و فريب كارى نمى‏دهيم. احزاب و افراد در حدى كه عقيده خودشان را صريحاً مى‏گويند و با منطق خود به جنگ منطق ما مى‏آيند آنها را مى‏پذيريم؛ اما اگر بخواهند در زير لواى اسلام، افكار و عقايد خودشان را بگويند ما حق داريم كه از اسلام خودمان دفاع كنيم و بگوييم اسلام چنين چيزى نمى‏گويد.23
بنابراين شهيد مطهرى مؤلفه‏هاى مهم جامعه مدنى يعنى جابه‏جايى قدرت و وجود احزاب سياسى در جامعه اسلامى را مى‏پذيرد.
ب) آزادى فكر، عقيده، آزادى بيان، مطبوعات و ...
شهيد مطهرى درباره آزادى ديدگاه‏هاى منحصر به فردى دارد و دايره آن را در جامعه بسيار وسيع مى‏بيند. در انديشه بسيارى آزادى تكليف است تا حق، اما ايشان آزادى را يك حق و بلكه فوق حق مى‏داند.
هر چيزى كه براى چيزى به وجود آمده باشد منشأ حق است. مغز هم براى بيان آفريده شده پس مى‏توان گفت حق آزادى بيان و عقيده كه نقطه ممنوع الحقوق بودن است حق خاصى نيست. آنچه حق است خود بيان است به آزادى استفاده از حق... علت اين كه در فقه اسلام در ميان حقوق، نامى از آزادى نيست، اين نيست كه در اسلام به حقِ‏ّ آزادى معتقد نيستند، بلكه آزادى را فوق حق مى‏دانند.24
شهيد مطهرى آزادى تفكر را يك حق دانسته و بلكه لازمه بشر مى‏داند و معتقد است در اسلام، تفكر يكى از واجبات به شمار مى‏رود. از نظر ايشان ديكته كردن نوع خاصى از انتخاب در عرصه مشاركت سياسى و جهت دادن آزادىِ مردم نيز ممنوع است:
اگر سرپرست‏هاى اجتماع بخواهند ولو با حسن نيت به بهانه اين كه مردم لايق و قابل نيستند و خودشان نمى‏فهمند آزادى را از آنان بگيرند، به حساب اين كه مردم خودشان لياقت ندارند اين مردم تا ابد بى‏لياقت مى‏مانند، مثلاً انتخابى مى‏خواهد صورت بگيرد حالا يا وكيل مجلس يا انتخاب ديگرى، ممكن است شما كه در فوق اين جمعيت قرار گرفته‏ايد واقعاً حُسنِ نيت هم داشته باشيد و واقعاً تشخيص شما اين باشد كه خوب است اين ملت فلان فرد را انتخاب بكند و فرض مى‏كنيم واقعاً آن فرد شايسته است، اما اگر شما بخواهيد اين فرد را به مردم تحميل بكنيد و بگوييد شما نمى‏فهميد... اينها تا دامنه قيامت مردمى
نخواهند شد كه اين رشد اجتماعى را پيدا كنند. رشدش به اين است كه آزادش بگذاريم ولو در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بكند. صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد.25
از اين عبارت استفاده مى‏شود شهيد مطهرى در حوزه‏هاى انديشه و عمل فردى و نيز حوزه عمومى كه عرصه مشاركت اجتماعى و سياسى به شمار مى‏رود به آزادى معتقد است. برخى براى آزادى حدود و خط قرمزهايى قائل هستند، اما مرحوم مطهرى معتقد است در حوزه انديشه منطقه ممنوعه‏اى كه عقل و تدبّر انسان اجازه ورود به آن و كند و كاو عالمانه در آن را نداشته باشد وجود ندارد، زيرا خداوند انكار و نقادى مخالفان خود را در قرآن كريم آورده است. بعلاوه، تنها مكاتبى كه به ايدئولوژى خود اطمينان دارند از محدوديت در آزادى پرهيز مى‏كنند. ايشان محدوديتى را براى طرح آراى مخالفان حتى انديشه ماركسيسم نمى‏بيند، مگر آن كه از روى صداقت نبوده و با عناد يا نفاق باشد.
من به همه اين دوستان غير مسلمان اعلام مى‏كنم كه از نظر اسلام تفكر آزاد است. شما هر جور كه مى‏خواهيد بينديشيد بينديشيد، هر جور مى‏خواهيد عقيده خود را ابراز كنيد، به شرطى كه فكر واقعى خودتان باشد ابراز كنيد. هر طور كه مى‏خواهيد بنويسيد، بنويسيد.26
با توجه به اين مطالب روشن مى‏شود كه شهيد مطهرى به آزادى در ابعاد مختلف آن مانند آزادى انديشه، بيان، قلم و مطبوعات به طور وسيع اعتقاد دارد كه يك شرط تحقق جامعه مدنى هم وجود حدى از آزادى در جامعه است.
پى‏نوشت‏ها
1. دانش آموخته حوزه علميه قم و فارغ التحصيل كارشناسى ارشد علوم سياسى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏عليه السلام.
2. جان پلامناتز، شرح و نقدى بر فلسفه اجتماعى هگل، ترجمه حسين بشيريه (تهران: نشر نى، 1371) ص 229.
3. حسين بشيريه، جامعه‏شناسى سياسى (تهران: نشر نى، 1374) ص 330.
4. همان، ص 332.
5. نيرا چاندوك، جامعه مدنى و دولت، ترجمه فريدون فاطمى و وحيد بزرگى (تهران: نشر مركز، 1377) ص 229 - 232.
6. محمدتقى جعفرى، «پلوراليسم و تكثرگرايى دينى»، مجله طب و تزكيه، ش 30 (پاييز 1377) ص 92.
7. داود فيرحى، «تكثرگرايى و مشاركت سياسى در جامعه مدنى و دولت اسلامى»، مجله دانشگاه اسلامى، ش 5، ص 76.
8. مرتضى مطهرى، جهان‏بينى توحيدى (قم: انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1357) ص 23.
9. همو، اسلام و مقتضيات زمان (تهران: انتشارات صدرا، 1362) ص 214.
10. همو، وحى و نبوت (قم: انتشارات صدرا، بى‏تا) ص 210.
11. همو، اسلام و مقتضيات زمان، ص 128 - 129 و 142.
12. همان، ص 97.
13. همان، ص 113.
14. مرتضى مطهرى، بيست گفتار (قم: انتشارات اسلامى، 1361) ص 35.
15. همو، اسلام و مقتضيات زمان، ص 71 به بعد.
16. همو، اجتهاد در اسلام (قم: انتشارات محمد، بى‏تا) ص 12.
17. همو، ختم نبوت (قم: انتشارات اسلامى، بى‏تا) ص 61.
18. همان، ص 62 - 63.
19. همان، ص 64.
20. مرتضى مطهرى، علل گرايش به ماديگرى (تهران: انتشارات صدرا) ص 180.
21. همو، پيرامون انقلاب اسلامى (قم: انتشارات صدرا، چاپ دوم، بى‏تا) ص 86.
22. امام خمينى(ره)، صحيفه نور (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1369) ج 3، ص 145.
23. مرتضى مطهرى، پيرامون انقلاب اسلامى، ص 17.
24. همو، پيرامون جمهورى اسلامى (تهران: انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1369) ص 94.
25. همان، ص 122.
26. همان، ص 13 - 14.