توليد علم و گفتمان انقلاب اسلامي
تأثیر بنیادین و حساس نظام تولید علم در پایداری و پویایی گفتمان انقلاب اسلامی به قدری است که میتوان گفت همه چیز به آن بستگی دارد و در گرو کارآمدی و استحکام آن است.
انقلاب شکوهمندی، که مبانی هستیشناسانی، معرفتشناسانی و ارزشی آن از ریشه و بنیاد با سلطۀ نظام سرمایهداری غرب در تضاد و چالش است، چگونه میتواند نظام تولید علم خویش را از آنها اقتباس کند و با نظام تولید علم سکولاریستی نظام و گفتمان مقدس دینی را مستحکم سازد. پرواضح است که برای استحکام و اعتلای همیشگی و همهجانبه گفتمان انقلاب اسلامی به مطالعه و آسیبشناسی دقیق نظام تولید علم کشورمان در عرصههای گوناگون آموزشی، پژوهشی و فرهنگ عمومی نیاز داریم. مقالۀ ذیل این موضوع پراهمیت را بررسی کرده که تقدیم حضورتان شده است.
دانيل پاتيس، رئيس انستيتوي پژوهشهاي سياست خارجي امريکا، در سميناري که در پاييز سال 1368 در شهر استانبول ترکيه برگزار شد، بيداري سران امپرياليسم در برابر انقلاب اسلامي ايران را اينگونه بيان کرد: «ما تا ده سال حساسيت خاصي نسبت به اسلام نداشتيم، اما امروز اينطور نيست و همۀ ما باید نسبت به اين پديدۀ جديد در ايران و بعضي از کشورهاي ديگر با حساسيت بيشتري برخورد کنيم. امروز مسلمانان به ايران نظر دارند و از آن الگوبرداري ميکنند. امروز ايران براي مسلمانان يک آزمايشگاه است، اگر اين تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهاي ديگر هم بيشتر خواهد شد».[1] بيان حاضر گوياي دو مطلب مهم است: اول اينکه تحليل پاتيس بر خلاف دیدگاه بسياري از انديشمندان غربي مبین واقعیت است؛ زیرا در دهۀ سوم انقلاب شاهدیم که جوامع اسلامي بهطور گسترده از الگوي انقلاب و جمهوري اسلامي ايران اقتباس میکنند. امروز الگوبرداري از انقلاب ايران، چه در مشي مبارزاتي و چه اقتباس ماهيتي و حتي سازوکار حکومتي، با اقبال گستردهاي در جهان اسلام و حتي کشورهاي غير اسلامي مواجه شده است و مسلمانان و ملّتهاي تحقيرشده به ناکارآمدي ايدئولوژيهاي مارکسيستي و ناسيوناليستي واقف شدهاند؛ دوم اينکه بيان فوق مبيّن نگراني امپرياليسم از ظهور گفتماني نوين است که اسلام دال برتر آن محسوب ميشود. امپرياليسم نه تنها به دنبال کسب نتيجهاي مطلوب از اقدامات و عملکرد خود در قبال اين آزمايشگاه است، بلکه نابودي آن را در سر ميپروراند؛ ازاينرو توجه جدي متولّيان امر و اهتمام ايشان نسبت به قوت و صلابت گفتمان انقلاب اسلامي به ميان طلبيده ميشود. به تعبيري آنچه امروز در قالب جنگهايي نابرابر محقق ميشود جنگ و نزاع دو گفتمان بر سر کل جامعۀ جهانی است که نظريۀ برخورد تمدنها روي ديگر اين سکه است. مسلم آن است که ميان دو گفتمان تعارض وجود دارد: يکي گفتماني که نقطه قوام و تشکيل آن رنسانس و بهاصطلاح حاصل غلبه ايدئولوژيهاي منبعث از مدرنيته است؛ يعني ليبرالدموکراسي؛ و ديگري گفتمان اسلام. امروز دنيا ميدان چالش ميان اين دو گفتمان است و طبعاً هر کدام از اين دو که پيروز ميدان باشند، امکانات رقيب را به نفع خود مصادره ميکند. طبيعتاً نگرش سطحي به اين مسئله ناکامي و استيصال به بار ميآورد؛ زیرا ادعاي ارائۀ راهکار جديد به بشريت در مقابل دنياي سکولار فعلي پيش از هر چيز مستلزم تحکم بنيادين مباني نظري گفتمان انقلاب است و اين مهم حاصل نميشود مگر از گذرگاه مراقبت جدي و آسيبشناسي اجزای تشکيلدهندۀ گفتمان انقلاب. قدر مسلم اين است که انقلاب اسلامي، براي تحقق آرمانهاي خود و دستيابي به اجماع جهاني و تشکيل تمدن عظيم اسلامي، به سازوکارهاي هماهنگ و متناسب با مباني اعتقادي خود به منظور ايجاد ساختار تمدني نیاز دارد و نظام توليد علم، اعم از نظامهاي آموزشي و پژوهشي، جزء اصلی این گفتمان خواهد بود. عملکرد صحيح، متعهدانه، همسو و دلسوزانه در نظام توليد علم سبب کارايي، بازتوليد و تضمين گفتمان انقلاب ميگردد؛ ازاينرو مقالۀ حاضر با عنايت به اين فرمايش مقام معظم رهبري که «حرکت عظيم انقلاب اسلامي منادي نظامسازي، دولتسازي و تمدنسازي با مباني، اصول و ارزشهاي جديد است که نه با غرب همخواني دارد و نه با شرق»[2] شايسته است که مقلّد نباشیم و بتوانیم در حوزههاي مختلف و ابعاد گوناگوني که براي ادارۀ هر جامعه و کشوری به نحو علمي لازم است نوآوري و نوانديشي کنیم.
چهارچوب نظري
آسيب از جمله مفاهيمي است که از علم پزشکي وارد حوزۀ جامعهشناسي و مطالعات سياسي شده است و ازهمينرو در آغاز همان معنايي از آن مراد ميشد که از آسيب در علم پزشکي مراد بوده است؛ يعني جامعه و اجزاي آن را موجودي زنده پنداشتند و آسيب اجتماعي يا سياسي، نقصان حادثشده و عارضۀ پديدآمده در کل پيکر جامعه فهميده ميشد.[3] در واقع آسيبشناسي در زمينۀ مسائل مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، عوامل زمينهساز، پديدآورنده يا ثباتبخش امنيتي، بينالمللي، داخلي و... و آسيبهاي موجود در آن زمينه را به طور دقیق بررسی و مطالعه میکند. شايد بهترين تعريف مرتبط با بحث حاضر از مفهوم آسيبشناسي اين تعريف باشد: «يعني شناسايي آن دسته از عوامل مهم و مؤثري که بهوجود آمدن و تداوم حيات آنها ميتواند فرآيند تحقق اهداف هر نظامي (سيستمي) را متوقف و یا به صورت محسوسي کند نمايد».[4]
آسيبها را ميتوان به سه دسته تقسيم نمود: 1ــ آسيبهايي که از بدو تولد هر نظامی، اعم از پيکره، جامعه، گفتمان، پارادايم، ايدئولوژي يا هر نظام متشکل ديگر، همراه آن بوده است؛ 2ــ آسيبهايي که از زمان پيدايش و ظهور نظام تا زمان مورد بررسي حادث شده است؛ 3ــ آسيبهايي که محتمل است در آينده عارض شود؛ بنابراين پژوهش حاضر آسيبشناسي موارد سهگانۀ فوق را دربرمیگیرد. اجمالاً اين پژوهش به دنبال شناسایي آسيبهاي موجود، ممکن و محتملي است که بر پيکرۀ نظام توليد علم، اعم از نظام پژوهشي و نظام آموزشي، با توجه به چهارچوبهاي هستيشناسانه، معرفشناسي و ارزشي گفتمان انقلاب اسلامي سال 1357، وارد یا ممکن است وارد شود. نظام توليد علم مشتمل بر کليۀ نيروها، عوامل، تأسيسات، تصميمات و تدابيري است که با توليد علم، اعم از ساختارهاي پژوهشي و آموزشي، ارتباط دارد. در اين مبحث منظور ما از علم، «معرفت» يا معادل انگليسي آن Knowledge است که عمدتاً به معناي گسترش و تعميق علم و نظريهپردازي در حوزۀ علوم انساني است؛ البته علم در معناي اصطلاحي داراي تعاريف مختلفي است که ذکر آن در اين مقاله مفيد به نظر نميرسد. نکتۀ مهم این است که مراد از علم در این مقاله معناي پوزيتيویستي آن Science نیست و بر اين اساس، «کشف واقع در برابر جهل بسيط و مرکب علم خواهد بود»[5] که در مسير کشف واقع مراتب و انواع مختلفي از نوآوري علمي اتفاق خواهد افتاد.
در تعريف و چيستي گفتمان انقلاب اسلامي بدواً بايد معنا و مفهوم گفتمان معين شود. واژۀ گفتمان معاني مختلف و متعددي دارد. عدهاي از محققان و مترجمان گفتمان را به معنای بررسي سيستماتيک يک موضوع مشخص (discourse) به کار بردهاند و عدهای دیگر آن را به معناي کلام، رأي و عقيده دانستهاند. فرهنگ علوم سياسي سازمان اطلاعات و مدارک علمي کشور، در بيانی کلي و مورد اجماع اکثر نظريهپردازان، گفتمان را به تمامي آنچه گفته ميشود و نوشته ميشود اطلاق کرده؛ اعم از مقولات، موضوعات، مطالب گفتاري و نوشتاري و هر آنچه موضوع گفتوگو، تبادل آرا و مذاکره است.
گفتمان از نظر فوکو عبارت است از تفاوت ميان آنچه ميتوان در دورهای معين (مطابق قوائد دستوري و منطقي) به صورت درست گفت و آنچه در واقع گفته ميشود. از ويژگيهاي تفکر فوکو، يکي آن است که گفتمانها را براساس کاربردشان ميسنجد و ديگر آنکه آنها را در پيوندشان با قدرت تعريف ميکند. وي گفتمانها را، نه به خاطر معاني متصوّر در آنها، بلکه به منظور درک شرايطي مطالعه ميکند که گفتمانها بر حسبشان پديد ميآيند و دگرگونيهايي که گفتمانها سبب آنهاست.[6]
شايد بتوان گفت مفهوم گفتمان در مقايسه با مفهوم ايدئولوژي بیشتر درک ميشود. ايدئولوژي در نظريۀ مارکسيستي به قلمرو ايدهها و بازنمایيهاي ذهني در مقايسه با جهان مادي و فعالیتهای عملي اشاره میکند. لاکلائو و موفه در مورد گفتمان قائل به تمايز ميان قلمرو ايدهها و جهان مادي (موضوعات واقعي) و تمايز ميان بازنماييهاي ذهني و فعالیتهای عملي نيستند.[7]
در واقع از مفهومسازي آنها در مورد گفتمان «ويژگي رابطۀ هويت» تأييد ميشود. به عبارتي هويتهاي اجتماعي و سياسي محصول گفتمانها فرض ميشوند و بدين وسيله در تقاطع بين مرزهاي انديشه و واقعيت، و ايدئاليسم و رئاليسم معبري گشوده ميشود. در تبيين نظريۀ آنها از گفتمان، مفصلبندي و غيريتسازي مطرح ميشود. مفصلبندي به عمل گردآوري اجزاي مختلف گفتمان و ترکيب آنها در هويتی جديد اشاره میکند و غيريتسازي اين است که گفتمانها هويت خويش را از طريق ايجاد مرزهاي سياسي و ضديتها ميان «دوستان» و «دشمنان» يا «ما» و «ديگران» بهدست ميآورند.[8] البته قبل از شرح مختصات گفتمان انقلاب اسلامی بهتر است گفتمان در مقولۀ تولید علم نیز معین شود. به باور فوکو در هر دورهای از ادوار تاریخ علم، اپیستمه یا گفتمانی معرفتی حاکم است که به مثابۀ قدرت حدود و ثغور اندیشیدن مفاهیم و نظریهها را مشخص میسازد و دانشها برآمده از آناند. به این ترتیب فوکو به سهم ارادۀ قدرت نهادینهشده در ساختارهای دانایی (اپیستمهها) و در تولید علم و دانش باور داشت. این ارادۀ قدرت نهادینهشده در گفتمانها به کردارها و فعالیتهای افراد جامعه جهت میدهد و نظامهای معانی خاص و اشکال ویژهای از کردارها و هویتها را ممکن میسازد. گفتمانها خود با مواجهۀ نیروها، عملکرد قدرت و استیلا تولید میشوند و تغییر مییابند. اتخاذ موضع گفتمانی به معنای نفی معانی عینی و بیرونی و متعیّن برای امور و کردارهاست. در تحلیل گفتمانی، فرض آن است که واقعیات وجود دارند، ولی گفتمانها به آن معنا میبخشند. کهکشانی تاریک از واقعیتهای عینی وجود دارد که به واسطۀ نور گفتمانها، قسمتی از آن روشن میشود. گفتمانها واسطۀ میان ذهن انسان و جهان واقعیت هستند و ما از گذر آنها به معانی قسمتهایی از جهان که به نور آنها روشن شده است واقف میشویم. پس فرض آن است که واقعیتهایی مثل انسانها، جامعه، دولت و... وجود دارند، ولی ذهن انسانی به واسطۀ گفتمانها، معنای آنها را روشن میکند؛ بنابراین در اینجا به عبارتی واقعیتسازی میشود و گفتمانها سبب تولید علم و معرفت از جهان واقع میشوند.[9]
گفتمان انقلاب اسلامی
گفتمان انقلاب اسلامي در مسير انقلاب شکل ميگيرد و بر رويکردهاي اجتماعي تأثير ميگذارد. به عبارتي انقلاب ايران نقطۀ آغاز قوائد انديشگي جديد است. در اين انقلاب، انديشۀ امام خميني(ره) قابليت دسترسي و اعتبار داشت و توانست بر گفتمانهاي رقيب فائق آيد. پيروزي انقلاب اسلامي و استیلا یافتن گفتمان جديد حاصل دو جهت فکري امام(ره): يکي احياي ديانت و سنّت و ديگري اصلاح جامعه است.
در منطبق ساختن ویژگیهاي مهم نظريۀ گفتمان با انقلاب اسلامي باید به «استيلا يا هژموني»، «دال برتر» و «در دسترس بودن و اعتبار» ــ سه رکن نظريۀ گفتمان ــ در گفتمان انقلاب اسلامی توجه کرد.
1ــ استيلا (هژموني):
مبارزه براي دستيابي به استيلا از طريق طرحهاي سياسي در نظريۀ گفتمان اهميت بسياري دارد. رفتارهاي استيلاجويانه نوع ويژهاي از رفتارهاي مفصلبندانه هستند که قوائد معيني را تعيين ميکنند که اين قوائد هويت گفتمان را ميسازد؛[10] ازاينرو دربارۀ استیلای گفتمان انقلاب اسلامي دو مسئله مطرح ميشود: 1ــ چگونگي استیلا یافتن گفتمان انقلاب؛ 2ــ قوائد انديشگي مطرح در گفتمان انقلاب که استیلا مییابند. گفتمان انقلاب اسلامي از گذرگاهي فرهنگي استیلا مییابد. امامخمینی، با طرد مشي مسلحانه، به اطلاعرساني و تنوير افکار عامه معتقد بود. پيروزي خون بر شمشير به جاي قيام با شمشير راهکار ایشان در تحقق پيروزي گفتمان انقلاب است؛ ازاينروست که در هر فرصت حاصلشده، امام(ره) طرح مشروعيتزدايي را براساس مباني بنيادين فکر اسلامي دنبال نمود. ایشان در اين مسير از شبکۀ گستردۀ مساجد در سراسر کشور و پشتيباني اکثر طلاب حوزۀ علميۀ قم و ديگر حوزههاي علميۀ خارج از شهر مقدس قم برخوردار بود. «امام خميني، چه در آن دوران که به عنوان يک روحاني آگاه در مقابل انحرافات ديني سياسي شبهروشنفکران دستپروردۀ نظام سلطنتي دست به کار مجاهدتی ميزد و چه در آن دوراني که مستقيماً به عنوان يک رهبر ديني، سياسي وارد صحنۀ مبارزه با نظام شاهنشاهي شد، متوجه سياستهاي رژيم پهلوي و روشنفکران و نويسندگان وابسته به دربار در القاي مشروعيتبخشي نظام پادشاهي در ذهن و انديشۀ مردم ايران گرديد؛ لذا مهمترين وظيفهاي که امام(ره) از همان سالهاي بعد از سقوط رضاخان در سرلوحۀ مبارزات فکري و سياسي خود قرار داد شالودهشکني گفتمانهاي عقلي، ديني نظام سلطنتي بود.»[11] از سوي ديگر قوائد انديشگي حاکم بر گفتمان انقلاب اسلامي در چهارچوب فکري و مختصات نظری امامخمینی معين ميشود. به اجمال ميتوان قوائد انديشگي امام(ره) را در عبور از مفاهيم شبهفکري، فلسفي و انديشگي غرب، شالودهشکني گفتمانهاي ديني، عقلي و روشنفکري حاکم، غلبه بر بيتاريخيگري و ترسيم مجدد هويت اسلامي؛ گشايش باب کارآمد و کاربردي کردن اجتهاد ضمن پايبندي بنيادين به سنّتهاي فقه شيعي و طرح پيوند وثيق دين با سياست و حتی ابتنای سياست بر دين دانست؛ البته دستگاه نظري انديشۀ ایشان از نظرگاهي اسلامي تفسير ميشود؛ ازاينروست که امر قدسي روح حاکم بر انديشۀ معمار انقلاب اسلامي ايران است.
2ــ دال برتر يا مرکزي:
در هر گفتمان دلالتکنندههايي هستند که شناورند و دالهايي وجود دارند که براي آن گفتمان جنبۀ محوري دارد؛ درواقع در روش گفتماني بايد دالهايي را به نام دالهاي مرکزي يا محوري جستجو نمود که در مفصلبندي گفتماني، مفاهيم و اجزاي ديگر را کنار هم نگاه ميدارد و به آنها وحدت ميبخشد. دال برتر مفهوم کليدي و هويتبخش در هر گفتمان است که نشانههايي ديگر در سايۀ آن منتظم ميگردد و با هم مفصلبندي ميشوند.[12] در گفتمان انقلاب اسلامي، اسلام دال برتر است و در نتيجه نوع انسانشناسي و ويژگيهايي که از انسان در آن مفصلبندي شکل ميگيرد شاکلۀ هويت افراد را رقم ميزند؛ در واقع اسلامی که امامخمینی مفسّر آن است دال مرکزی گفتمان انقلاب بهشمار میرود. از نظر ایشان بازگشت به هر نوع تفسیر و قرائت از اسلام نمیتوانست مسلمانان را در مواجهه با فرهنگ و تمدن غرب یاری رساند؛ زیرا همۀ این قرائتها بیانگر چهرۀ واقعی اسلام نیست و اسلام مانند حقیقتی همواره در پرده مانده و آنچه برنامۀ اسلام در میان مسلمانان بوده هیچ وقت گفته و اجرا نشده است. امام قرائت یکسونگرانه و محدود از اسلام را مردود دانسته است. در قرائت ایشان اسلام آیین جامع و کاملی است که به تمامی جنبههای وجودی انسان توجه کرده و جامع تمام ابعاد مادی، معنوی، غیبی و ظاهری است. به تعبير بابي سعيد، «طرح اسلامگرايي مصمم است که از اسلام دال برتر نظم سياسي بسازد... . تبديل يک دال به دال برتر مساوي است با ايجاد وحدت و هويت يک کل و اجزايش. براي اسلامگرايان دال برتر اسلام است».[13] اسلام، پيش از شکلگيري انقلاب اسلامي، دال شناوري بود که اسلامگرايان میکوشیدند بر اساس منطق همارزي و تفاوت با معنابخشي به آن و مفصلبندي مجدد آن در گفتمان خويش و سرانجام تبديل آن به دال مرکزي هويت کلّي گفتمان خود را شکل دهند.
3ــ در دسترس بودن و اعتبار:
لاکلائو دربارۀ تقابل بين گفتمانها معتقد است: «گفتماني در شرايط بحراني ميتواند به حفظ و بازتوليد خود بپردازد که از دو ويژگي در دسترس بودن و اعتبار برخوردار باشد».[14] ازاينرو آنگونهکه لاکلائو و موفه توضيح دادهاند، بر خلاف تعيينکنندگي ساختاري گفتمانها، فرصتهايي براي ظهور کنشگران اجتماعي، سوژههاي مستقل از ساختارها در فرآيند تحول گفتمانها فراهم ميشود. آنها سهم سوژگي سياسي را چنين مطرح ميکنند که سوژههاي سياسي در قالب رهبران ظاهر ميشوند که به تثبيت گفتمان جديد کمک میکنند و آن را بر گفتمان مسلط پيشين، در صورت وجود دو شرط در دسترس بودن و اعتبار، غالب ميسازند. از اين بحث ميتوان اهميت امام خميني(ره) را در قالب سوژهای سياسي توضيح داد که با رهبري خود توانست زمينۀ تفوّق و پيروزي گفتمان اسلامگرايي را بر گفتمان پهلوي در ايران فراهم کند و بدين سان در تحول گفتمانهاي غالب در ايران سهم بسزایی داشته باشد. بعد ديگر اهميت گفتمان امام(ره) تأثير ايشان بر تحول انديشۀ سياسي اسلامي و بيان گونۀ خاصي از اسلام شيعي است. نظريۀ ولايت فقيه امامخمینی، بهرغم پيشينۀ نظري در انديشۀ سياسي شيعه، تا آن زمان وارد حيات سياسي، فکري جامعه نشده بود و فقيهان هرگز در مديريت جامعۀ اسلامي به مقام ولايت نایل نشده بودند؛ هرچند در مقاطعي با سلاطين وقت همکاري میکردند. اين قرائت جديد از ولايت فقيه و ترکيب آن با آموزههاي عصر جديد جایگاه تفکر امام(ره) را در انديشۀ سياسي ايران اسلامي بسیار بالا برد.
با اين تفاسير ميتوان ويژگيهاي کلّي گفتمان انقلاب اسلامي را به ترتيب ذيل عنوان نمود: 1ــ توحيدمحوري و تسرّي امر قدسي در زواياي مختلف حيات بشري؛ 2ــ تشکل نظام معرفتي از نظرگاه جهانبيني اسلامي؛ 3ــ ابتنای سياست بر دين و تعيّن معرفت ديني در حيات سياسي، اجتماعي؛ 4ــ تفوّق «دانش شريعتانديش» بر «دانش طبيعتانديش»؛ 5ــ محوريت نظريۀ ولايت فقيه در ساختار حکومتي جمهوري اسلامي؛ 6ــ غيريتسازي و معين کردن مرزهاي هويت ديني گفتمان انقلاب با سکولاريسم و انديشههاي انسانمدارانۀ غربي؛ به عبارتي قوام یافتن هويت ايراني، اسلامي در تقابل با هويت مدرنيستي؛ 7ــ تعريف نويني از انسان منطبق بر جهانبيني توحيدي.
نسبت نظام توليد علم با گفتمان انقلاب
نظام توليد علم در واقع خردهنظامي است که در کنار ديگر خردهنظامهاي اقتصادي، سیاسی و فرهنگي کارکردهایی دارد. همۀ اين خردهنظامها تحت تأثير جهانبيني فراگيری طراحي و ساخته ميشوند و البته هر نوع جهانبيني دربرگيرندۀ باورها و مفروضاتي است که انتظار ميرود ديگر خردهنظامها از سرچشمۀ آن سيراب شوند و منطبق بر هستهاي تجويزي آن، بايدها و نبايدهاي خود را بارور نمايند؛ ازاينروست که انتظار ميرود خردهنظام توليد علم، منطبق بر گفتمان انقلاب، مولّد يا مساعي علومي باشد که سبب ابقا و بازتوليد گفتمان انقلاب اسلامي ميشود؛ بنابراين اگر معرفت حاصل از گفتمان انقلاب نیست انگلار نمیباشد، حقيقت تاريخ غالب يعني تاريخ غرب را بر ملا ميکند، نظم عالم را بر هم ميزند و نظم جديدي را نويد ميدهد که در آن قانون اصلي قانون مدرنيته نيست؛ هرچند ابزار و اشيای مدرن در آن حفظ ميشود، به جامعه صفت ديني ميدهد و نسبت جديدي ميان انسان و هستي برقرار ميکند. اگر در اين گفتمان، دين در همۀ شئون جامعه جاري و ساري ميشود و عهد جديدي برقرار ميکند که عهد قديم غربزدگي را ميشکند، انتظار ميرود روح حاکم بر نظام توليد علم در سیر فعاليت و توليد خود ملاحظات حاکم بر گفتمان انقلاب را مدنظر قرار دهد. تعهد نداشتن در فرآيند توليد علم از گذرگاه برنامهها، استراتژيها، ملاکها و معيارها خود جديترين آسيبي است که ديگر آسيبهاي مطرح بر بدنۀ نظام توليد علم از آن حاصل ميشود؛ ازاينرو قبل از هر چيز شايسته است متولّيان نظام توليد علم حدود و ثغور گفتمان انقلاب را در نظر گیرند. باید مرزهاي ميان هويت اسلامي و سکولار مشخص شود. اگر نظريهپردازان غرب بهطور عمده و تقريباً فراگير درون گفتمان مدرنيسم بحث ميکنند، از عقل نقّاد و مدرن استفاده ميکنند، سکولار هستند و به اصالت علم، آزادي و ليبرالدموکراسي همچون اصولي خدشهناپذير و شبهمقدس سخت پايبند هستند، در گفتمان انقلاب و از منظر فلسفۀ وجودي شالودهشکن آن اولاً عقل نقّاد مدرن جايگاهي در انديشۀ ديني ندارد و ثانياً در تعارض بين سنّت و مدرنيته اين بار مدرنيته است که زیر سؤال میرود.
تطبيق هستيشناسي
کنترل هستيشناختي در قالب سازوکار حاکم بر نظام توليد علم امري بديهي تلقي ميگردد. هر نوع جهانبيني نظامی جامع و فراگير در عرصۀ باورها و ارزشهاي هر جامعهای است و هر خردهنظامي همچون نظام توليد علم لزوماً بايد در چهارچوب آرمانهاي آن جهانبيني حرکت کند. نظام توليد علم دربرگيرندۀ تعريفي مشخص از واقعيت است که البته انتظار ميرود با مفروضات هستيشناسي جهانبيني گفتمان انقلاب اسلامي در تضاد و تناقض نباشد. به عبارتي آنتولوژي حاکم بر فرآيند توليد علم بايد تابع و منطبق با آنتولوژي جهانبيني گفتمان انقلاب اسلامي باشد. کنترل هستيشناختي در چنين شرايطي از طريق ابزارهاي سنجش واقعيت در نظام توليد علم اعمال میشود؛ براي مثال ميتوان به سازوکارها، برنامهها، استراتژيها، راهبردها و ویژگیها و معيارهايي اشاره کرد که مکتب پوزيتيويسم در چهارچوب نظام بينشي و جهانبيني خود براي نظام توليد علم در غرب در چندين دهۀ گذشته تجويز نمود. بر اساس آرمانهاي هستيشناختي مکتب اثباتگرايي، واقعيت همان تجربۀ محض است و ازاينرو دستاوردهاي پژوهشي صرفاً تجربهاي پذیرفتنی است؛ بر این اساس لازم است معيارها و سنجههاي تعيين صدق و کذب صرفاً تجربي باشد. سازوکار متناسب با اين برداشت هستيشناسانه نيازمند طراحي ابزارهايي است که از طريق آن بتوان سیر توليد علم را با توجه به باورها و مفروضات هستيشناسي اثباتگرا کنترل کرد؛ ازاينرو نظام گزينش استاد، روش آموزش دانشجو و از همه مهمتر روش ارزيابي و سنجش آثار علمي متأثر از مکتب اثباتگرا و جهانبيني حاکم بر آن خواهد بود.
تطبيق معرفتشناسي
رهيافتهاي مختلف نظري در شکلهای مختلف راههاي مختلف نيل به حقيقت را ارائه کردهاند، بااينحال سه روش نيل به حقيقت در گذشته و حال تاريخ فلسفه وجود داشته است؛ البته نميتوان روشی را صرفاً به دورۀ تاريخي خاصی مثلاً دورۀ مدرن، سنّت يا عصر اساطيري مربوط دانست، بااينحال از ميان سه نظريۀ مهم مطابقت (Correspondence)، انسجام (coherence) و عملگرا (Pragmatic) نظريۀ اخير روش غالب نيل به حقيقت در فلسفههاي مدرن است. با گسترش انديشههاي معرفتشناختي جان لاک و ويليام جيمز در امريکا، موج جديدي در سازوکار فرآيند توليد علم در غرب و به دنبال آن در کل جهان پديد آمد. جان لاک و ويليام جيمز، هرچند در بعد هستيشناختي بر تجارب درون تأکيد ميکردند، در عرصۀ شناخت و معرفت، اصالت را نه به عقل بلکه به خود تجربه ميدادند.[15] آنها در عرصۀ معرفتشناختي شارح و مروّج پراگماتيستي بودند که تا به امروز در نظامهاي آموزش اکثر کشورها مشاهده ميگردد. بر خلاف دو نظريۀ پيشين، که حقيقت را در مطابقت ذهن با جهان خارج يا درون خود ذهن پيگيري مينمودند، در اين نظريه حقيقت ميتوانست هر آنچه باشد که به انسان سود ميبخشد و فايدهاي دارد. در چنين شرايطي ابزار بوروکراسي فايدهگرايي براي کنترل فرآيند توليد علم و به دنبال آن کنترل طبيعت به خدمت گرفته شد. نظام آموزشي پراگماتيسم، با هدف افزايش ميزان سودآوري، مروّج بوروکراسي فايدهگرايي شد؛ بدینترتیب عرصۀ فنّاوري و علم هدفي جز انباشت ثروت و کنترل منابع و استثمار تودههاي جهان در سر نميپروراند. اين نظام توليد علم عملاً مؤسس نظريهها و برنامههاي اجتماعي و اقتصادي خاصي شد که از طريق اجراي آنها، نظام سرمايهداري با محوريت امريکا در جهان گسترش و تعميق يافت. اختراعات و اکتشافات علمي در خدمت توليد ثروت قرار گرفت بدون آنکه براي توزيع عادلانۀ آن اقدامي مهم و معنادار انجام شود. کنترل مغزها و جذب نيروهاي توانمند و متخصص ديگر ملّتها به هدف ارتقاي قدرت سودآوري کشورهاي سرمايهدار از طريق ابزارهاي اداري در بخشهاي آموزش، پژوهش و نوآوري به اوج رسيد.[16] اين در حالي است که در گفتمان انقلاب اسلامي شأن حقيقت اجل از «فکري است که در مقام عمل درآيد»[17] و ازهمینرو تعيين سودآوري ملاک تمییز حقيقت نيست. در اين گفتمان حقيقت در پرتو تسرّي تقدس در پيکرۀ اجتماع متبلور ميشود. به عبارتي اگر شاکله و ابتنای سياست و تعامل در گفتمان انقلاب بر شريعت است، حقيقت نميتواند منفک از شريعت تفسير شود؛ بنابراين تشويق، تسهيل و ترويج فرهنگ سرمايهداري تهي از عدالت اجتماعي و جنبۀ قدسي حيات آدمي از گذر نظام توليد معرفت خط قرمز گفتمان انقلاب اسلامي ايران محسوب ميشود.
تطبيق ارزشي
از طريق نظام بينشي و جهانبيني حاکم بر هر جامعه حسن و قبح امور معين و تجويز ميشود. چيستي حسن و قبح امور و چگونگي تعريف خير و شر پرسشي است که شیوۀ پاسخ به آن محور ارزششناسي جهانبيني است. ازآنجاکه اين حوزه شیوۀ توليد و کاربرد فنّاوري و نيز نظريهپردازي در علوم انسانی را تحت تأثير مستقيم قرار ميدهد، شناسايي و تلفيق احکام خاص آن در نظام علمي هر کشور و جهتگيريهاي ارزشي آن اهميت بسياري دارد. فرآيند حاکم بر نظام توليد علم در هر جامعهای در واقع به مثابۀ ابزاري است که هويت ذهني ارزشهاي مفروض جهانبيني را عينيت ميبخشد. ملاکها و معيارهاي گزينش استاد، تربيت دانشجو و همچنين معيارهاي رفتار مطلوب افراد فعال در نظام مولّد علم منبعث از حوزۀ ارزششناسي جهانبيني آن جامعه است.[18] نسبيگرايي ارزشی غرب براي مثال در پرتو پراگماتيسم فلسفي در نظام توليد علم نيازمند ابزاري است تا حسن و قبح وقايع در رويدادهاي ممکن را تعيين نمايد. در قرن گذشته سازوکار حاکم بر نظام توليد علم از طريق قواعد رفتار علمي ابزاري برای این امر بوده است. در هر نظام علمي معمولاً معيارها و ملاکهايي براي ارزيابي و سنجش رفتار علمي و اخلاقي اصحاب علم پيشبيني ميگردد؛ معيارهايي که ضرورتاً کنترل رفتاري افراد را در دست دارد. از ديگر سو خود نظام علمي نيز مولّد و منشأ پيدايش ابزارهاي بوروکراتيک هم در عرصۀ دانش و هم در قلمروهاي دیگر اجتماعي، اعم از اقتصاد، تربيت، فرهنگ، و ديگر امور است.[19]
سکولاريسم سياسي غرب بخشي از الزامات سياسي مسلط بر نظام توليد علم است.
کنترل سياسي و القاي موضوع جدايي دين از سياست مقولهاي است که در سازوکار آموزشي غرب گنجانده شده است و در واقع ابزاري است کنترلکننده و بازدارنده در مسير ورود دين و گرايشات معنوي در عرصۀ علم و فنّاوري.[20]
بنابراين ارزشهاي جهانبيني غربي نميتواند بر گفتمان انقلاب منطبق شود؛ زیرا سکولاریسم در شاخصههاي مختلف آن، چون عقلانيت ابزاري، جدايي دانش از اخلاق و جدایی دين از سياست، قدسيزدايي، ارزشهايي را تجويز و در ناخودآگاه انسان تلقين ميکند که تأثير مستقيم و غير مستقيم آن در نظام توليد علم آسيبها و صدماتي جبرانناپذیر دارد.
آسيبهاي مطرح در نظام توليد علم
قوام، گسترش و بازتوليد گفتمان انقلاب اسلامي، قبل از در نظر گرفتن نمود عيني و توجه به کم و کيف تحقق شعارها و آرمانهاي آن در عرصۀ عمل، مستلزم استحکام مباني نظري نظریههای مطرح در اين حوزه است. مباني نظري رکن بنيادين هر سازۀ سياسي ــ اجتماعي است. ايجاد خلل و ترديد، کنترل، بازبيني و توجه نکردن به الزامات و مقتضيات آن دربرگيرندۀ آسيبهایي است که جبران آن مشکل مينماياند؛ ازاينرو سلامت نظام توليد علم، چه از گذرگاه آموزش و چه از گذرگاه پژوهش، متضمن سلامت مباني نظري گفتمان انقلاب است. سلامت گفتمان انقلاب در گرو تطبيق و هماهنگي خردهنظامهاي متشکل آن است؛ البته ایجاد تغييرات براساس الزامات جديد جهاني و معادلات منطقهاي، و رويکردهاي موازي و مخالف متکثر جهاني در توليد و تدوين برنامهها و عملياتي کردن آنها مؤثرند، بااينحال هستيشناسي، معرفتشناسي و ارزششناسي حاکم بر گفتمان انقلاب مقولاتي تغييرپذير قلمداد نميشوند؛ به عبارت دیگر تغيير به برنامهها و راهکارها مربوط ميشود نه استراتژي و راهبرد؛ ازاينرو ايجاد هر گونه تغيير و تبديل در استراتژيهاي کلان گفتمان انقلاب از گذرگاه نظام توليد علم آسيب محسوب ميشود؛ بنابراین سلامت نظام توليد علم در هماهنگي و تطبيق آن با گفتمان انقلاب است و غير از اين آسيب تلقي ميشود. آسيبهاي مطرح در نظام توليد علم قبل از هر چيز از «فقدان استراتژي کلان علمي» يا «فقدان سياست علمي» منبعث ميشود؛ يعني تعييننکردن خواستهها، راهکارهاي تحقیق، کجايي مقصد و چرايي عمل. نقطۀ آغاز آسيبشناسي در اين حوزه توجه به نمودهاي عيني است. «نظام اداري حاکم بر نظام توليد علم در کشور تحت معيارها و ضوابطي عمل مينمايد که در واقع از غرب وارد شده است. نظام آموزشي غرب براي کنترل حوزۀ انديشه و به تبع آن روش زيست جوامع انساني قوائد و ضوابط آموزشي و پژوهشي مشخصي را در قالب بوروکراسي علمي وارد ادبيات علم نمود. تبعيت از اين ضوابط در کشورهاي بهاصطلاح درحالتوسعه و توسعهنيافته همانند غل و زنجيري است که اجازۀ حرکت در ديگر جهات را سلب نموده و حلقههاي علمي را در آغاز فعاليت بردۀ بياختيار بوروکراسي خاصي مينمايد.»[21] آسيبهاي نظام توليد علم با توصيف فوق در حوزههاي «نگرشها و سياستها، ضوابط، روشها و فرآيندها، سازمان و تشکيلات، نيروي انساني (مديريتي و پژوهشي)، پشتيباني و تدارکات (لوازم، منابع و رفاه)» مشاهده میشود.[22] ميتوان به تفکيک نظام آموزشي و پژوهشي آسيبهاي ذيل را مترتب دانست.
الف) آسيبهاي حوزۀ پژوهش:
1ــ فقدان مطالعات و پژوهشهاي هدفمند براي تعريف هويت فرهنگي و تاريخي خود و اکتفا به آنچه با عنوان شرقشناسي دربارۀ فرهنگ ايران ترويج شده است.[23]
2ــ گسترش فرهنگ ترویج علوم مبتنی بر روش تحقیق تجربی، اصالت انسان، و جدایی دین از سیاست همانند جامعهشناسی، مدیریت و علوم سیاسی.
3ــ بیاعتقاد به تبیین الگوی جامعۀ اسلامی و پایهگذاری مجدد تمدن اسلامی یا عزم اعتقاد نداشتن در آن.
4ــ تجملگرایی و تمرکز رویکردها به ظواهر و سطحیسازی علم و دانش.
5ــ عدم تقدیر مناسب و محرّک از نوآوران و نظریهپردازان بومی.
6ــ ضعف تمهیدات مناسب در نظریهپردازی و نقادی ایدهها در نزد اهل فن.[24] در حوزۀ تحقیقات علمی در کشور، «مسئلهمحوری» نبودن اذهان ما، که از نیاموختن روش¬های شناسایی و حل مسئله ناشی میشود، و عموماً فعالیتهای ناموفق، سبب انجام دادن کارهای تکراری و نتایج تکراری غرب و منطبق نبودن آن بر نیازهای اساسی کشور گردیده و ادامۀ این امر بعضاً در زمینههایی باعث شده است که دانشجویان موضوعاتی را برای پژوهش دنبال کنند و به آن علاقه نشان دهند که چند دهه پیش حل شده و بیش از چند دهه غرب را به پیش برده و ما را مصرفکنندۀ خود کرده است.
7ــ وجود ضوابط و الگوهای ناکارآمد و تقلیدی غرب در ردهبندی توان ملّی؛ بهطور مثال ملاک قرار دادن چاپ مقالات ISI در توضیح توان علمی.
علاوه بر موارد فوق خارج از بحث تطبیق هستیشناسانه، معرفتی و ارزشی نظام تولید علم با گفتمان انقلاب آسیبهایی در حوزۀ پژوهش مطرح است که در کارایی مطلوب نداشتن نظام تولید علم و منطبق نبودن ارزشهای حاکم بر آن بر گفتمان انقلاب اسلامی بیتأثیر نیست؛ آسیبهایی همچون فقدان جایگاه و بیاعتمادی به محقق، کاربردی نشدن پژوهش و فقدان میدانهای حقیقی برای استفاده از نتایج پژوهش، فقر طرحهای پژوهشی، پژوهشپرور نبودن نظام آموزش عالی (البته مورد اخیر براساس تولیدات علمی منتشرشده در ژورنال¬های خارجی مشخص میشود)، بهگونهایکه گسترش کمّی مراکز آموزش عالی، برای پاسخگویی به نیاز کاذب جوانان و طبعاً افت شدید کیفیت در آموزش، علاوه بر فقدان انگیزۀ کافی در دانشجو، میزان خروجی محقق از دانشگاهها را به حداقل رسانده است.
«در کشور ما به دو جهت شاهد ضعف و کاستی اثربخشی نظام پژوهش هستیم: اولاً اعتقاد به اثربخشی پژوهش در نظام مدیریتی کشور ما خاصه در علوم انسانی ضعیف است و تقاضای پژوهش در بخشهای اجرایی و فکری نظام ضعیف و یا تشریفاتی است؛ ثانیاً، اشراف محققان به صورت فردی و یا مراکز و گروههای پژوهشی به نیازها و اولویتهای پژوهشی کافی نیست و یا مطالعات آنها در این موضوع فراگیر و ذو ابعاد نمیباشد؛ لهذا مراکز پژوهشی باید علاوه بر ایجاد نیاز و تبیین ضرورت بهرهبرداری از پژوهش، کلیۀ پژوهشهای خود را بر اساس مطالعات، نیازسنجی و اولویتشناسی در مسیر گرهگشایی و تحول قرار دهند.»[25]
8ــ معین نبودن جایگاه فلسفه و فکر در ساختار نظام پژوهش؛ به عبارتی اگر انقلاب اسلامی یک وجه نرمافزاری، فرهنگی، فلسفی و فکری پررنگی دارد، خواهناخواه باید فلسفه و فکر دارای جایگاه والایی باشد، این در حالی است که در نظام پژوهشی چنین جایگاهی به فلسفه و فکر داده نشده است.[26]
ب) آسیبشناسی نظام آموزش:
نظام آموزشی هر کشور بستر نهادینه شدن، تقویت و انتقال ارزشهای گفتمانی آن جامعه محسوب میشود. نهادینه کردن ارزشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کارویژه¬های نظام آموزشی است؛ البته از میان نهادهای آموزشی دانشگاه جایگاه ویژهای دارد. حیات دانشگاهی به سبب تقارن با دورۀ خاصی از زندگی انسان، که با نشاط، تحرّک، استقلال و حقیقتجویی همراه است، اهمیت بنیادینی در شکلگیری ایستارهای فرهنگی، سیاسی دانشجو خواهد داشت؛ ازاینروست که با پیروزی انقلاب اسلامی و استقبال مردم از گفتمان انقلاب اسلامی و پذیرش آن، امامخمینی(ره) لزوم بازنگری در فعالیت نهادهای آموزشی را با فرمان تأسیس شورایی با عنوان شورای انقلاب فرهنگی گوشزد نمود. امام(ره) فرمود: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران بهوجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرباند تصویه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی».[27] ایشان، در پیام خود مبنی بر تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، بر انقلاب آموزشی اسلامی تصریح فرمود: «از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد باایمان و دیگر قشرهای تحصیلکردۀ مؤمن و متعهد به جمهوری اسلامی دعوت نمایید تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامهریزی رشتههای مختلف و خط مشی فرهنگی آیندۀ دانشگاهها بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آمادهسازی اساتید شایستۀ متعهد و آگاه به امور مربوطه به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایید».[28] با این توصیف و تصریح و با معین شدن ویژگیهای مطلوب نظام آموزشی با توجه به اندیشههای امام(ره)، به نظر میرسد با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، دانشگاهها مرکز فعالیت خردهگفتمانهای سکولار رقیب گفتمان اسلامگرایی انقلاب گردیده است. در اواخر دهۀ 1360 با روی آوردن جمعی از روشنفکران به لیبرالیسم و تلاش در عرضۀ قرائتهای بومی از آن در ایران، بخشهایی از جنبش دانشجویی در این مسیر قرار گرفتند و در سالهای بعد خردهگفتمان لیبرالیستی را در جنبش دانشجویی تشکیل دادند. خردهگفتمان مارکسیستی نیز حضور و فعالیت خود را از دهۀ 1380 با انتشار نشریات و تشکل گروههای مختلف در دورۀ زمانی حاکمیت اصلاحطلبان در کشور اعلان کرده است. شاید بتوان عمدهترین مطالبات و شعارهای خردهگفتمان مارکسیستی را در «طبقاتی و مارکسیستی» تفسیر کردن انقلاب اسلامی و «سرمایهمحورانه» معرفی کردن جمهوری اسلامی دانست. خردهگفتمانهای فمینیستی و قومگرایی نیز دیگر گفتمانهایی هستند که در سالهای اخیر، در دانشگاهها و فضای فرهنگی، سیاسی کشور حضور دارند.[29] ازاینرو از مقتضیات آسیبشناسی نهاد آموزش در کشور لزوم اهتمام و جدیت نهادهای ذی امر در مقابله با خردهگفتمانهای فوق پیش از تبدیل شدن آنها به مشکلی بحرانساز است. علاوه بر مسائل محوری فوق آسیبهای متعدد دیگری، چه مربوط به سازوکار حاکم بر نظام آموزشی و چه مربوط به حوزههای خارج از حیطۀ اقتدار آموزش رسمی دولت وجود دارند که از میان آنها موارد ذیل در خور اشاره است:
1ــ ابتنای نظام آموزشی کشور بر پایۀ شناخت تکساحتی مکاتب غربی از انسان: این شناخت با غفلت از ساحت قدسی وجود انسان در تعارض آشکار با شناخت از منظر جهانبینی توحیدی قرار دارد؛ ازهمینرو نظام فکری مبتنی بر این شناخت معرّف انسان توحیدمحور نیست. «نظام فکری در هر جامعهای ترسیمکنندۀ اهداف و یا نظام اهداف است، نظام فکری برای رساندن جامعه به اهداف خود باید موجب تنظیم روابط و هماهنگی بین سه حوزۀ انگیزش (ارزش)، اندیشه (بینش)، و رفتار (دانش) شود.»[30]
2ــ اتکای صرف راهبردهای آموزشی بر حافظه محور بودن آنها در دایرۀ تنگ و تاریک ادراکات حسی و نیز غفلت از نیروهای برتر انسانی همچون عقل، تفکر، عاطفه، اراده.[31]
3ــ انجام ندادن اقدامات کافی در مقابل تهاجم گستردۀ غرب و به تعبیر مقام معظم رهبری ناتوی فرهنگی که توسط رسانههای جهانی و با کمک فنّاوریهای جدید که علاوه بر نشانه رفتن جامعۀ دانشگاهی تا زوایای خانوادگی نیز کشیده شده است.
4ــ شیوع اباحیگری و برنتافتن امر به معروف و نهی از منکر و کمفروغ شدن تولّی و تبرّی در نظام آموزشی.
5ــ مورد حمله قرار گرفتن ارزشهای دینی و سنّتهای فرهنگی تحت عناوین روشنفکری و علمباوری.
6ــ کم فروغ شدن سناریوی وحدت حوزه و دانشگاه که سبب شده است تعارضها و تضادهای نگرشی و گرایشی این دو بخش علمی و فرهنگی جامعه دربارۀ موضوعات خطیر فرهنگی و اقتصادی برطرف نشود و پیش از پیش به بحرانهای اجتماعی جامعه دامن بزند.[32]
علاوه بر موارد فوق که ربط مستقیم با گفتمان انقلاب دارد، نظام آموزشی کشور به آسیبهای دیگری نیز دچار است که تأثیر جانبی آنها بر گفتمان انقلاب را نمیتوان کتمان کرد. این آسیبها عبارتاند از: 1ــ اکتفا به محفوظات و انتقال تعاریف و مفاهیم در دانشگاه؛ 2ــ ضعف نظریهمحوری، تولید مفاهیم منطبق با زیرساختهای بومی؛ 3ــ ناکارایی شیوههای ارزشگذاری و ارزشیابی معلومات مانند آنچه در سازوکار آزمون سراسری مشاهده میشود؛ 4ــ مهاجرت سالانۀ بخشی از متخصصان کشور و کاسته شدن از توانمندیهای جامعه (فرار مغزها)؛ 5ــ رواج علمزدگی و مدرکگرایی نزد دانشجویان و روشنفکران جامعه و...
جمعبندی:
آنچه از این مقاله حاصل میشود بیان آسیبهایی است که از گذرگاه نظام تولید علم ممکن است سلامت، کارایی، تداوم و بازتولید گفتمان انقلاب اسلامی را با مخاطرۀ جدی روبهرو نماید. این مهم از آنجا ناشی میشود که نظام تولید علم مرتبط با آن بخش از پیکرۀ گفتمان انقلاب است که هر گونه تشکیک، تردید، تزلزل و کمتوجهی نسبت به آن به پویا نبودن و صلابت و استحکام نداشتن سازۀ مبتنی بر آن منجر میگردد. حوزۀ نظری بنیادیترین اساس هر گفتمان محسوب میشود. حوزۀ نظری به قلمرو ایدهها، الگوها، نظام معانی، نظریهها و در مجموع بنیادهای فکری یک گفتمان مربوط است که فقط در صورت دسترس بودن و داشتن اعتبار است که میتواند متضمن تداوم استیلای نظام حاکم باشد؛ زیرا آنچه در عرصۀ رقابتهای سیاسی، اجتماعی قبل از هر چیز تعیینکننده است، نه تسخیر و تسلیم اجسام، بلکه گسترۀ نفوذ در اذهان است که برندۀ واقعی را معین مینماید؛ ازاینرو باید دانست چنانچه نظام تولید علم، چه از گذرگاه تولیدات پژوهشی و چه از مسیر آموزش و تجهیز نظام معانی در جامعه، مولّد اعتبار و مشروعیت برای گفتمان حاصل، که بر آن اساس مقوّم است، نباشد، چرخۀ قدرت، دانش و مشروعیت از حرکت باز میماند و ازهمینرو عکس آن عمل خواهد کرد. با توجه به این موضوع سلامت گفتمان انقلاب در گرو سلامت نظام تولید علم است و هر گونه آسیب در نظام تولید علم آسیب در گفتمان انقلاب محسوب میشود؛ بنابراین فرآیند آسیبشناسی در این مقاله با نصبالعین قرار دادن ویژگیهای گفتمان انقلاب منطبق نبودن دیگر نظامها یا خردهنظامهای متشکل گفتمان انقلاب (که در اینجا خردهنظام تولید علم مدنظر بود) را بر آن آسیب محسوب مینماید؛ ازهمینرو بحث تطبیق هستیشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی به میان آمد. از این دیدگاه تطبیق مبانی هستیشناسی، معرفتی و ارزشی گفتمان انقلاب با نظام تولید علم مبیّن عملکرد سالم نظام است؛ البته وجه مشخصۀ گفتمان انقلاب، یعنی تسرّی امر قدسی در ساحات و زوایای مختلف جامعه، مرزهای خود را با هویت سکولار معین مینماید.
پینوشتها
________________________________________
پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
[1] ــ دانیل پاتیس، فصلنامه 15 خرداد، ش دیماه (1369)، ص 1
[2] ــ سخنرانی مقام معظم رهبری، 9/2/1369
[3] ــ محمدرحیم عیوضی، آسیبشناسی انقلاب اسلامی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385، ص 33
[4] ــ حسن بنیانیان، مدلی بر آسیبشناسی انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات)، تهران: نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی شریف، 1379، ص 128
[5] ــ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، قم: مؤسسۀ آموزش و پژوهش امامخمینی، 1363، ج 1، ص 63
[6] ــ علی آقابخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چابهار، 1383، ص 191
[7] ــ دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمة میرمحمد حاجیوسفی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1378، ص 201
[8] ــ همان، ص 202
[9] ــ عباس کشاورز، «گفتمان تولید علم» روزنامه قدس، ش 5312
[10] ــ دیوید مارش و جری استوکر، همان، صص 209، 208
[11] ــ مظفر نامدار، «امامخمینی و شالودهشکنی گفتمان رسمی»، 15 خرداد، ش 7، (1385)، ص 42
[12] ــ غلامرضا بهروز لک، «اسلام سیاسی و جهانیشدن»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش 13، ص 149
[13] ــ بابی سعید، «هراس بنیادین»، ترجمة غلامرضا جمشیدی، تهران: وسفی، 1379، ص 57
[14] ــ همان، ص 163
[15] ــ محمدتقی مصباح یزدی، همان، ج 1، ص 65
[16] ــ سیاوش نادری فارسانی، «آسیبشناسی بوروکراسی تولید علم»، ماهنامه زمانه، ش 73 و 74، (مهر و آبان 1387).
[17] ــ محمدتقی مصباح یزدی، همان.
[18] ــ سیاوش نادری فارسانی، همان.
[19] - Bturce Kimball, The Condition of American liberal Education.
[20]- John Mcauley, Secular Versus religious Eduration.
[21] ــ سیاوش نادری فارسانی، همان.
[22] ــ رضا غلامی، جنبش تولید علم و نظریهپردازی، تهران: آفتاب توسعه، 1384
[23] ــ ابراهیم ابراهیمی، «آسیبشناسی مهندسی فرهنگی در دانشگاه اسلامی»، فصلنامه دانشگاه آزاد اسلامی، سال 11، (1386)، ص 113
[24] ــ همان، ص 114
[25] ــ رضا غلامی، همان، ص 18
[26] ــ عماد افروغ، روزنامه آفتاب، 1/11/87
[27] ــ روزنامه اطلاعات، فروردین 1359، ص 6
[28] ــ امامخمینی، صحیفه نور، تهران: موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج 13، صص 3ــ2
[29] ــ مهدی جمشیدی، کیهان، 1/4/87
[30] ــ مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علوم دینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377
[31] ــ علیرضا حسنزاده، روزنامه ایران، 25/10/85
[32] ــ ابراهیم ابراهیمی، همان، صص 112 ــ 110