ثروت‌اندوزی در سایه مبارزه با تروریسم

امروزه درسایه شکل‌گیری جنگ دولت ایالات متحده علیه تروریسم، ما شاهد رشد غیرمنتظره سودآوری ابر شرکت‌های صنایع نظامی و دفاعی می‌باشیم، هرچند استفاده از سلاح‌های مربوط به دوره جنگ سرد در این دوره، با انتقادات فراوانی از سوی کارشناسان سیاسی روبه‌رو گردیده است. نویسنده این مقاله با نگاهی به ابعاد مختلف این جنگ شکست خورده و ضمن اشاره به پاداش‌های هنگفت مدیران عامل این ابرشرکت‌ها، که از جیب مالیات‌دهندگان آمریکایی پرداخت می‌شود، معتقد است که این افراد باید با توجه به فرضیات موجود مطرح شده، سهم بن‌لادن را به خاطر اعطای این فرصت به آنان، کنار بگذارند!
حتی اگر فرضیه‌های مختلف ارائه شده در شبکه اینترنت را نیز نادیده بگیریم، باز هم اسامه بن لادن را نمی‌توان یکی از بزرگ‌ترین حامیان سودآوری شرکت‌های تولیدکننده تسلیحات نظامی و پیمانکاران بخش دفاعی به ویژه ابرشرکت «لاکهید مارتین» ندانست. هرچند بسیاری از کارشناسان معتقدند که سرازیر کردن حجم هنگفتی از بودجه دولت آمریکا در بخش توسعه سیستم‌های تاریخ مصرف گذشته و بازمانده از دوره جنگ سرد، هیچ توجیهی ندارد.
شرکت لاکهید مارتین که بزرگ‌ترین تولیدکننده تسلیحات نظامی ایالات متحده به شمار می‌رود، در سال گذشته 22 % رشد سودآوری داشته است. در عین حال، سایر رقبای فعال در صنعت دفاعی هم از رشد سودآوری قابل ملاحظه‌ای برخوردار بوده‌اند؛ چرا که دو شرکت «نورثمن گرومن» و «جنرال دینامیکز» هم به ترتیب با رشدی 62 و 22 درصدی در این بخش، سال گذشته را به پایان رساندند. به علاوه، برای اولین بار در سالیان اخیر، سودآوری بخش نظامی شرکت «بویینگ» از بخش غیرنظامی آن فراتر رفته است. در مجموع نیز عملکرد کل صنعت نظامی آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر با جهشی غیرمنتظره همراه می‌باشد؛ چرا که شاخص‌های «فسداک» و «استاندارد اندپور» هم نشانگر وجود یک رشد 40 درصدی در قیمت سهام در میان کل ابرشرکت‌های تسلیحاتی آمریکا نیست. در این شرایط باید یادآوری نمود که تنها ظرف 5 سال اخیر، قیمت هر سهم شرکت بویینگ 3 برابر و رقم مشابه در مورد سهام شرکت رایتیون نیز 2 برابر گردیده است.
البته این وضعیت برای شرکت‌هایی که پس از پایان جنگ سرد شرایط سختی را تجربه می‌کردند، چندان هم بد نیست؛ چرا که در سال‌های دهه نود میلادی، رییس‌جمهور و وزیر دفاع وقت ایالات متحده، بودجه‌های مربوط به هواپیماهای دور پرواز و کشتی‌های جنگی را به شدت کاهش داده بودند، اما رژیم صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان به نقطه امیدواری این صنعت تبدیل گردیدند. حضور نظامی ایالات متحده در این دو کشور باعث به وجود آمدن یک شوک در صنایع نظامی آمریکا شد، هرچند اشغال نظامی عراق به یک شکست بزرگ انجامیده است. اگرچه حوادث 11 سپتامبر هیچ ارتباطی با صدام حسین نداشت، اما باعث شد که بودجه نظامی ایالات متحده به بیشترین مقدار خود در تاریخ این کشور برسد. فرزندان بن لادن در زرادخانه خود تنها از تیغ‌های موکت‌بری 3 دلاری بهره می‌بردند، اما بوش ادعا کرد که صدام دارای تسلیحات کشتار جمعی است. اما نکته‌ای که باعث شد ابرشرکت‌های صنعتی - نظامی آمریکا به شدت ناراحت شوند، این بود که ارتش صدام خیلی زود شکست خورد. حرکات چریکی که اکثراً نیز از سوی شیعیان سازمان دهی می‌گردید، باعث شد که حضور نظامی ما در خاک این کشور، برخلاف پیش‌بینی‌های گذشته، به جنگ با یک نیروی غیرمنظم و چریکی تبدیل شود.
البته ما در این جنگ موفقیتی نداشته‌ایم،‌ اما در عین حال، شرکت‌های غول‌پیکر تأمین‌کننده تسلیحات نظامی ارتش ما در این جنگ توانسته‌اند با فروش سلاح‌های پیشرفته اما ناکارآمد خود، به سودآوری غیرمنتظره‌ای دست یابند. هر چند محصولات این شرکت‌ها هیچ کمکی به پایان این زد و خوردهای خونین ننموده است. آقای دکتر ریچارد کی.بیتز استاد دانشگاه کلمبیا در مقاله‌ای که در مجله «سیاست خارجی» به چاپ رسیده، چنین می‌نویسد: «در جنگ علیه تروریسم به جز مواردی استثنایی، نیاز به تانک‌های جنگی گران‌قیمت، اسکادران‌های هواپیماهای جنگی و یا ناوهای دریایی نیست؛ چرا که ما در برابر این تهدیدات باید در زمینه فعالیت‌های دفاعی سرمایه‌گذاری نماییم. مطمئناً مهم‌ترین چالش فرا روی ما، نه کشتن تروریست‌ها که یافتن آنها است و در این راه ما بیش از هر چیز نیازمند نیروهای ویژه اطلاعاتی و مخصوص این مأموریت‌ها هستیم... لذا من بار دیگر می‌گویم که این رویارویی نیازی به یک سرمایه‌گذاری 500 میلیارد دلاری برای خرید سلاح‌های مرسوم ندارد.»
البته این بودجه سرسام‌آور هنگفت، بدون محاسبه هزینه‌های اشغال نظامی عراق و افغانستان و بخش امنیت ملی ایالات متحده است. چرا که برای این بخش‌ها نیز در بودجه پیشنهادی دولت بوش برای سال 2008 میلادی، در مجموع 240 میلیارد دلار اعتبار تقاضا خواهد شد. به علاوه، سازمان‌های اطلاعاتی ما نیز به 50 میلیارد دلار بودجه نیازمند هستند. بدین ترتیب، یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که ما برای مقابله با یک گروه از تروریست‌های بنیادگرا، بودجه‌ای بیش از جنگ سرد را هزینه می‌نماییم.
لاورنس.جی کرب هم در مقاله‌ای چنین نوشته است: «اخیراً پنتاگون تقریباً بودجه‌ای معادل نصف کل بودجه فدرال را جذب نموده است... و نکته غیرقابل قبول این است که ما داریم از همان سلاح‌های دوره جنگ سرد و مقابله با بلوک شرق، در این جنگ استفاده می‌کنیم.»
اینک با سپاس از بن‌لادن و سوءاستفاده جورج بوش از جنگ علیه تروریسم، مالیات‌دهندگان آمریکایی همچنان باید هزینه‌هایی هنگفت را همانند سلاح‌های جنگ سرد بپردازند، هرچند هیچ ابرقدرتی دیگر در برابر کشور ما وجود ندارد.
مرکز مطالعات سیاسی (IPS) نیز محاسبه نموده که در سال گذشته 34 مدیرعامل ابرشرکت‌های فعال در صنایع نظامی (از سال 2001 میلادی تاکنون)، در مجموع یک میلیارد دلار پاداش گرفته‌اند؛ لذا آنان باید سهم بن‌لادن را کنار بگذارند!