جامعه ایران و مدرنیسم

روزگار ِ فعلی مردم ایران پیش و بیش از آنکه – به تعبیر بعضی روشنفکران- دوران گذار از سپهر سنت ها و فرهنگ های اصیل و پای نهادن به ورطه خردمآب و انسان گرای مدرنیته باشد، دوران سردرگمی و دست و پا زدن در باتلاق اذهان کوته نظر ، ساده بین و ساده اندیش را سپری می کند.
جامعه ایران در درک و دریافت اصولی از مدرنیته با معضل های متعددی – خصوصا در حوزه ء فرهنگ مواجه شده و گرفتار چالشهای عدیده ای گردید که تا کنون در خلاصی از آن توفیق نیافته است و این حقیقت را می توان به روشنی در سطح اجتماع مشاهده کرد.
در این شرایط بهم ریخته و نا موزون بسیاری از متفکران ایران که در گرته سیاست گرفتار نیستند دست به دامان پست مدرنیسم شده اند و طی چند سال اخیر به ترجمه ، تحقیق و تفحص در آراء صاحب نظران این عرصه مشغولند. این در حالیست که جامعه ایران هنوز در شوک ناشی از هجوم مدرنیته به سر می برد و سر گیجه صد و پنجاه ساله ء آن هنوز بند نیامده است. در طی این دوران روشنفکران ایرانی علی رغم نوشتن کتب و مقالات متعدد و نیز با وجود کثرت و تنوع اندیشه ها، موفق به ارائه ء صورتی جامع و کاربردی در فرایند رویایی با مدرنیته ارائه دهند که دارای دوام تاریخی نیز باشد و اغلب تلاش ها در صورت جلب شدن توجه اذهان بدان محدود به برهه و دوره ای خاص از تاریخ بوده و زیر تازیانه ء زمان دوام نیاورده.
بدیهی ست که با فقدان چنین طرحی اجتماع به صورت نا خود آگاه به برداشت از فرهنگ مدرنیته می شود و از ثمرات مدرنیسم آنچه را حکومت و اقتضای زمان در اختیارش قرار می دهد بهره می جوید، بی آنکه ماهیت و کارکرد دقیق و اصولی آن را بداند.
در این میان هر قشری با توجه به ریشه های فکری و متناسب با منافع و مواضع ِ خود برداشتی متمایز از سایر سطوح و اقشار با مدرنیته می نماید که نتیجه آن به وجود آمدن مفاهیمی چون غرب زده، اسلام گرا، اصلاح طلب و اصولگرا و... در کشور بود.
اما در حال حاضر، گذر از فراز و نشیب ها و تحولات ِ گوناگون باعث ورود به برهه ای نو در تاریخ کشور گردید که در آن حساسیت های داخلی و خاجی ِ بیشتری را نسبت به حکومت و مردم ایران برانگیخت. و باعث شد که ایران در جامعه ء جهانی هویتی جدید و متفاوت نسبت به قبل داشته باشد.اهم ّ این تغییرات – که در عرصه های گوناگون نمود یافت عبارتند از:

1- عرصه سیاست: به وجود آمدن طیف اصلاح طلب، مهیا شدن امکان ایجاد جامعه ای مدنی و نیز رواج یافتن مفاهیمی چون توسعه و دمکراسی در ادبیات سیاسی ایران، به مدد اندیشه های روشنفکران دینی چون عبدالکریم سروش، که منجر به ظهور و قدرت یافتن اندیشه های چپگرا در دوران پسا انقلاب گردید.

2- اجتماعی: ترویج و اعمال اندیشه های شبه لیبرالیستی و به تبع آن کسب آزادی های بیشتر برای زنان و جوانان در کشور با روا داشتن تساهل و مدارا در خصوص ظواهر حوزه ء عمومی

3- فرهنگی: نفوذ و رواج فلسفه، هنر و فرهنگ غربی در کشور در سایه سهولت امکان برقراری ارتباط با جهان مدرن به مدد ورود اینترنت و ماهواره. که منجر به گشایش زمینه های جدیدی در اندیشه ء های فکری، فرهنگی، ادبی، موسیقایی، تجسمی و سایر شاخه های هنری و حتی صورت ظاهری ِ عوام گردید

4- علمی و تکنولوژیک: توسعه نرم افزاری و سخت افزاری ِ علمی و تکنولوژیکی در یک دهه ء اخیر. چند برابر شدن دانشگاهها و سهولت امکان تحصیل برای اکثریت اقشار جامعه که باعث توسعه علمی – حتی در سطح جهانی- گردید، و نیز جدی تر شدن طرح های تحقیقاتی و مطالعاتی در کشور. که سبب ساز ِ کسب موفقیت های جهانی در المپیاد ها و مسابقات علمی و نیز دستیابی به انرژی هسته ای در کشور گردید.

با نگاهی اجمالی به این تحولات میم توان دریافت که آنها به صورت زنجیروار به یکدیگر متصل و با یکدیگر مرتبط می باشند. لازم به ذکر است که ظهور اندیشه های اصلاح طلبانه در دوران پسا انقلاب نقشی مهم و اساسی را در به وجود آمدن این تحولات داشته است. از سوی دیگر، این تغییرات نشان میدهد که ایران نسبت به دو یا سه دهه پیش و قبل تر از آن تغییرات فاحشی یافته است و این نکته ایست که بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان مد نظر قرار نمی دهند.
لیکن با وجود کسب چنین توفیقاتی هنوز هم کشور ایران جز ء کشور های جهان ِ سومی و حتی پائین تر از کشور هایی چون اندونزی، مالزی و هند محسوب میشود. در قسمت بعد به بررسی علت های این موضوع پرداخته میشود و راهکارهایی برای رفع آن ارائه می گردد