جنگ تحمیلی و کاتالیزوری با طعم نفاق
در واپسین روزهای شهریورماه سال 1359 کاتالیزوری با طعم نفاق بحران مرزی ایران و عراق را تشدید می کرد. صدام حسین شخصی قدرت طلب و جاه طلب بود که قرارداد 1975 الجزایر را مایه حقارت خود می دانست. اوضاع آشفته داخلی ایران، حمایت و چراغ سبز کشورهای غربی بخصوص آمریکا و عدم آمادگی نیروهای مسلح ایران برای دفع تهدیدات احتمالی این تصور را در ذهن صدام حسین ایجاد کرده بود که می تواند انقلاب نوپای ایران را به زانو در آورد. به گفته یکی از مقامات بلند پایه عراقی جرج براون وزیر امور خارجه وقت انگلیس و شاهپور بختیار نخست وزیر سابق ایران که در پاریس اقامت داشت و ژنرال نصیری در جلسه ای با صدام وی را برای حمله به ایران تشویق و تحریک کردند. اطلاعات گمراه کننده ای که به مقامات عراقی رسیده بود چنین تصوری ایجاد کرده بود که این جنگ بسیار زود به پایان خواهد رسید. دونالد رامسفلد ضمن سفربه بغداد و دیدار با صدام حسین قول هر گونه همکاری اطلاعاتی و نظامی را به عراقی ها داده بود. ژاک شیراک نخست وزیر وقت فرانسه بعدها اعلام کرد در جریان حمله عراق به ایران بوده است.
در ماههای مرداد و شهریور تحرکات نیروهای بعثی در مرز ایران و عراق تشدید شده بود.
امروز 13 شهریور؛ روزنامه ها نوشتند 30 نقطه قصر شیرین توسط عراقی ها بمباران شد. 5 نفرشهید و 100 تن دیگر مجروح شدند. شنیده ها تا این لحظه حاکی است که به بیش از 100 باب خانه نیز آسیب وارد شده است.
ازآغاز نیمه دوم شهریور ارتش عراق تجاوزات نظامی محدود خود به عمق خاک ایران را آغاز کرد. دولت عراق در 26 شهریور 59 کاردار ایران دربغداد را احضار کرد و با ابلاغ یادداشت رسمی به طور یک جانبه موافقت نامه الجزایر را لغو کرد. سر انجام در 31 شهریور 1359 ارتش عراق به طور رسمی و با چند لشکر پیاده و زرهی و از سه محور اصلی غرب، میانه و جنوب وارد خاک ایران شد و همزمان با این اقدام هواپیماهای عراق به فرودگاههای شهرهای تهران، اهواز، تبریز حمله کردند. از این روز رسما جنگ همه جانبه عراق علیه ایران آغاز شد.
این روزها جنگ تحمیلی شروع شده است. عدم شایستگی و صلاحیت بنیصدر در مقام فرماندهی کل نیروهای مسلح بویژه در شرایط جنگی و همچنین حمایت صریح و علنی وی از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و نقش وی در میدان دادن به این سازمان در عرصه اجتماعی و سیاسی کشور، سبب شده تا افکار عمومی حسن ظن خود را نسبت به وی از دست بدهد.
اقدام غیر قابل توجیه بنی صدر در بمباران بقایای هلی کوپترهای آمریکایی متجاوز به طبس در اردیبهشت ماه سال 59 که به از بین رفتن اسناد و مدارک بر جای مانده انجامید شک های گذشته دلسوزان انقلاب درباره بنی صدر را کم کم به یقین تبدیل کرده است.
سازمان مجاهدین که چند ماه بعد در بین مردم به درستی به سازمان منافقین مشهور می شود این روزها بیش از گذشته خود را به بنی صدر نزدیک کرده است.
امروز 20 خرداد 1360 امام خمینی طی حکمی بنی صدر را از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران برکنار می کند.
10 روز پس از صدور حکم امام، هاشمی رفسنجانی - رئیس وقت مجلس شورای اسلامی- گزارش آرای نمایندگان مجلس را در مورد عزل بنیصدر از ریاست جمهوری به اطلاع امام رساند. امام (ره) نیز در پاسخ به نامه رئیس مجلس، طی پاسخی، بنیصدر را از ریاست جمهوری عزل می کنند. در سالهای اول انقلاب هواداری و ائتلاف با بنیصدر یکی از مهمترین رویکردهای سیاسی فعال سازمان منافقین بود.
با اعلام عدم کفایت بنیصدر و عزل وی از مقام رئیس جمهوری، خط نفاق در دستور کار سازمان منافقین پررنگ تر از گذشته شد. منافقین از این پس با سرعت شروع به تدارک شورشی فراگیر کردند. در حالی که کشور در مرزهای جنوبی و غربی خود مشغول جنگ بود. گروههای شبهنظامی منافقین موسوم به میلیشیا یا جنبش مجاهدین در سیام خرداد 1360، به خیابانها ریختند تا به خیال باطل خود با یک نبرد شهری مسلحانه و خشونتآمیز نظام را زمینگیر سازند.
رهنمودهای حکیمانه امام خمینی، حضور سریع مردم، و هشیاری قبلی نیروهای اطلاعاتی و انتظامی و نظامی این برنامه را طی چند روز به چنان شکستی بدل کرد که جز برخی خانههای بسیار امن تیمی هیچچیز برای منافقین باقی نماند. بسیاری از رهبران مجاهدین از جمله مسعود رجوی، همراه با رئیسجمهور مخلوع ابوالحسن بنیصدر به پاریس گریختند و بسیاری نیز در درون کشور مجددا پنهان شدند. از آن پس، خط ترور مسئولان نظام و مردم بی گناه و مبارزه زیرزمینی برای منافقین اصل قرار گرفت.
سران منافقین، بلافاصله پس از خروج از کشور، در پایتخت فرانسه به فعالیت و تحرک علیه انقلاب اسلامی پرداختند. آنان با پشتیبانی وسیع دشمنان انقلاب اسلامی کوشیدند راهگشای سرنگونی انقلاب باشند.
این روزها در داخل کشور اوضاع چندان برای سازمان منافقین مساعد نیست. هستههای رهبری داخلی یکی پس از دیگری با کمک مردم توسط نیروهای اطلاعاتی شناسایی و منهدم می شوند. در عملیاتی در زعفرانیه، موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر رجوی)، همراه با تعداد قابل توجهی از برجستهترین کادرهای سازمان به هلاکت رسیدند. منافقین در اثر این مشکلات، بی شرمانه به گسترش روابط با بزرگترین دشمن مرزی ایران، یعنی مقامات دولتی عراقی روی آوردند. آنان مسیر قدیمی همکاری و رابطه با دستگاههای امنیتی و نظامی عراقی را به اوج رساندند و سرانجام در دیدار طارق عزیز و طه یاسین رمضان با مسعود رجوی و کادر رهبری مرکزیت سازمان، مقدمات پیوند و اتحادی طولانیمدت و دوجانبه را فراهم کردند.
منافقین در عراق، بهسرعت اعتماد رهبران نظامی، سیاسی و اطلاعاتی آن کشور را جلب کردند. این رهبران و در راس آنها صدام حسین، به این اتحاد نیازمند بودند تا ثابت کنند گروهی از ایرانیان نیز مخالف حکومت جمهوری اسلامی و در حال مبارزه با آن هستند. علاوه بر آن، اعضای منافقین بهترین جاسوسان و نفوذیها برای کسب اطلاعات و آمارها و نقشههای جنگ تحمیلی در جبهههای ایران بودند. آنان با نهایت فداکاری برای دوست و ارباب جدیدشان صدام حسین خدمت کردند. در سراسر سالهای جنگ چنان خدماتی برای صدام و ارتش رژیم بعثی انجام دادند که خود به قطبی خاص با امکانات وسیع، پادگانها و تجهیزات یک ارتش ویژه و جداگانه بدل شدند. نکتهای را که مجاهدین در محاسبه خود ندیده و درک نکرده بودند پایان یافتن جنگ بود. در واپسین سالهای دهه 60 بالاخره جنگ به پایان رسید، اما مجاهدین یا باید حساب پس میدادند یا نقش تازهای برای خود تعریف میکردند.
منافقین در بین مردم عراق نیز جایگاه منفوری داشتند. از جمله نکات منفی سازمان منافقین از منظر عراقی ها، مشارکت این گروه در سرکوب شیعیان و کردهای این کشور در زمان حاکمیت صدام است. دخالت فرقه منافقین در امور داخلی عراق به “کردکشی”معروف شده است. در جریان جنگ خلیج فارس رجوی به خواست مستقیم ارتش عراق جهت حفظ حکومت صدام و با بهانه حمله نیروهای جمهوری اسلامی به پایگاه های آنها، نیروهای خود را به سمت مناطق کردنشین حرکت داد و اقدام به سرکوب اکراد عراقی نمود تا لشکریان صدام از جنوب برسند. اقدام منافقین برای صدام که در شرایط سخت نظامی قرار گرفته بود بسیار حیاتی به شمار می رفت، به طوری که بعد از عملیات کرد کشی به لحاظ لجستیکی و ادوات نظامی به شدت منافقین را تقویت کرد تا جایی که صدام حسین طی نطقی که از رادیو عراق پخش شد درباره این گروهک تروریستی گفت: ”مجاهدین خلق محافظان مرزهای ایران و عراق، و همانند ارتش عراق اند؛ از آنها حرف شنوی داشته باشید”.
منافقین در خلال جنگ تحمیلی نقش مهمی در فریب و تحریک دولت عراق بهعنوان تنها نیرویی که قادر است جمهوری اسلامی ایران را دچار ضعف کند، بازی کردند. رجوی در دیدار با مقامات عراقی میکوشید خود و گروهش را جریانی برجسته و منسجم با اهداف روشن و قدرت و نفوذ فراوان نشان دهد که جانشین حکومت ایران خواهد شد.
منافقین اطلاعاتی را که از جبهههای جنگ درباره خطوط، تدارکات، جابهجاییها، تسلیحات و فرماندهان ایران به دست می آوردند به مقامات بعثی ارائه می دادند. در این نوع اطلاعات، با تحلیل دقیق مسئله میکوشیدند ارتش عراق را برای مقابله و در هم شکستن نیروهای ایرانی مساعدت دهند و ضمنا به نحوی عمل کنند که نیروها و نفوذ خود را بزرگتر از آنچه هست وانمود نمایند، تا شاید امکانات بیشتری دریافت کنند.
عراق این روزها نفسهای آخر خود را می کشد. پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز - خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق - که دو بار دیگر نیز تکرار شد - با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، تهاجم دیگری را در تاریخ 1367/5/3 از طریق مرکز کرمانشاه و با به کارگیری نیروهای سازمان منافقین آغاز نموده و در حالی که اغلب یگانهای ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بین اسلامآباد و کرمانشاه) پیشروی نماید. در پی حرکت دشمن، قوای خودی به سرعت وارد عمل شده و با انجام عملیات موسوم به “مرصاد” به مقابله با منافقین برخواستند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.