جنگ داخلى لبنان به روایت امام موسى صدر

مدتها گذشت و نهضت فلسطین به وجود آمد. فلسطینیها از صورت “پناهنده” به صورت مبارز و فدائى در آمدندو احساس مى‌کردند که دیر یا زود دولت لبنان علیه آنها وارد عمل خواهد شد و آنها را خلع سلاح خواهد نمود. این گونه بود که سعى کردند در لبنان هم پیمانان و هم دستانى براى خود تامین کنند..... و واضح است که این “محرومان از وطن” با “محرومان در وطن” هم پیمان و هم داستان خواهند شد.
این تعبیر را یکى از دانشمندان فلسطینى به نام “دکتر نبیر شعث” مى‌گفت و تشبیهى حقیقى بود!
رفته رفته مردم لبنان مسلح مى‌شدند، “مارونى “ها که احساس مى‌کردند موازنه قدرت در لبنان به هم خورده است خود را براى یک مبارزه نظامى و خونین آماده مى‌کردند. یکى دو مرتبه تجربه‌اى صورت گرفت و زد و خوردى میان ارتش و “نهضت مقاومت فلسطین” انجام گرفت. در سال 1973 این زد و خورد به صورت یک جنگ عمومى درآمد ولى به سرعت خاموش شد، زیرا سوریه مرزهاى خود را بست و به دولت لبنان فشارهاى فراوانى آورد. “مارونى “ها احساس کردند که ارتش دیگر نمى‌تواند از آنها حمایت کند و به همین دلیل به مسلح کردن افراد خود پرداختند و از تجربه‌هاى “فاشیست‌هاى اروپا” بخصوص ایتالیا و فرانسه استفاده کردند و احزاب مسلحى به نام “کتائب”، “احرار” و غیره بوجود آوردند...
در پایان سال 76 در حدود 35 هزار مسلح “مارونی” داراى تجهیزات و اسلحه کامل بودند که از ایام ریاست جمهورى “سلیمان فرنجیه” آن مرد خونخوار و متکبر و متعصب، و با استفاده از فرماندهى ارتش “ژنرال غانم “که مردى احمق و مغرور و نوکر ماب بود و اسلحه‌هاى فراوان به نام دولت وارد نمودند، به چنگ آورده بودند. آنان جوانان خود را تعلیمات نظامى دادندو تشکیلات نظامى مفصل، بیسیم و امثال آن براى خود فراهم نمودند. این مسلح شدن “مارونی” ها با عکس‌العمل مسلمانان مواجه شد. آنها از خود مى‌پرسیدند که این ها براى که مسلح مى‌شوند؟
به این ترتیب مسلمانان نیز شروع به مسلح شدن کردند و در نهایت در طول سال 74 19 صدها هزار قبضه اسلحه در لبنان وجود داشت و محیط براى انفجار آماده بود. از طرف دیگر مردم جنوب لبنان که با فشارهاى سخت اسرائیل و ضربات درد‌آور آن غاصب و متجاوز از جنوب لبنان به بیروت روى مى‌آورند، رنجیده خاطر و غضبناک بودند و دولت را متهم مى‌کردند که جنوب را به حال خود گذاشته و عزت مردم را لکه‌دار کرده است.
مسایل دیگرى هم از جمله روش سیاستمداران لبنان و منازعات بى امان آنها نیز محیط داخلى را براى انفجار آماده مى‌ساخت.
جهان عرب به خود مشغول بود. سوریه و عراق با هم اختلاف داشتند، مصر و لیبى در حال ستیزه بودند، مغرب و الجزایر هم منازعه داشتند و کشورهاى عرب هر یک به جان دیگرى افتاده بودند و به طور کلى یک “خلاء عربی” به وجود آمده بود که زمینه را براى توطئه‌هاى جهانى و نقشه‌هاى اسرائیل در کشورهاى عربى فراهم مى کرد.... و این عوامل داخلى و عربى لبنان بود....
اما “عوامل بین المللی” را باید در جنگ سال 1973 جستجو کرد. در این جنگ اعراب پیروز شدند و یا حداقل اسرائیل پیروز نشد و قدرت نظامى اعراب تا حدودى روشن شد... “سلاح نفت” براى جهانیان نیز وحشت آور بود، اعراب اشاره مى‌کردند که با پول هم مى‌توان جنگید و مى‌توانند پول هاى خود را از بانک هاى اروپا و آمریکا بیرون بیاورند و بحران اقتصادى براى غرب ایجاد کنند. حتى کشورهاى آفریقایى یکى پس از دیگرى روابط خود را با اسرائیل قطع کردند. کشورهاى اروپایى نیز سعى مى‌کردند خود را در جنگ “اعراب و اسرائیل” بى طرف نشان دهند. این مبارزات و پیروزیهاى نظامى و سیاسى و نفتى و اقتصادى با یک پیروزى ایدئولوژیک نیز توام شد. سازمان فرهنگى (یونسکو) اسرائیل را به اتهام تغییر نشانه هاى مذهبى قدس از داخل خود بیرون راند... در سازمان ملل نیز بحث از این بود که اسرائیل از سازمان ملل اخراج شود و سرانجام یکى از کمیته‌هاى سازمان ملل قرارى صادر کرد که “صهیونیسم” یک از انواع نژاد پرستى است و معناى این قرار آن بود که جهان، اسرائیل را جسمى بیگانه مى‌دانست و او را در خانواده بشرى و جهانى عضوى نامناسب مى‌انگاشت. به این ترتیب اسرائیل خود را در مقابل شکست عظیمى مشاهده مى‌کرد که او را تا حد زوال تهدید مى‌نمود و بالاخره تصمیم به انتقام گرفت و لبنان را که محیطى قابل انفجار بود براى انتقام اختیار کرد. اسرائیل مى‌خواست دو موضوع مقدس را در کشورهاى عربى بى اعتبار کند. یکى قضیه فلسطین و دیگرى قضیه همزیستى میان مسلمانان و مسیحیان لبنان را و در نهایت هم توانست یکى را به جان دیگرى انداخته و هر دو را خرد کند.
آمریکا نیز با تئورى “دکتر کیسینجر” که صلح گام به گام آمریکایى را به کشورهاى عربى پیشنهاد کرده بود تصمیم داشت این صلح کذایى را تحمیل کند.... سوریه و “نهضت مقاومت فلسطین” دو قدرتى بودند که در مقابل رویکرد آمریکایى ایستادند و به صلح گام به گام و ذلت‌آور “کیسینجر” تن در ندادند و از این جهت هر دو در قاموس آمریکا مستحق عقوبت شدند.
آمریکا تصمیم گرفته بود که فلسطینى‌ها و سورى ها را به جان هم بیاندازد و از طرف دیگر مطامع جهان شرق و غرب در خاورمیانه ایجاب مى‌کرد که هر کس در این فکر باشد که از نمد لبنان براى خود کلاهى بسازد. به همین دلیل هرچه بحران جنگ بیشتر ادامه پیدا مى‌کرد مطامع و خطرها و توطئه‌ها و منابع اسلحه و منابع پول و خونریزى‌ها هم زیاد‌تر مى‌شد... در این اواخر کاملا روشن شده بود که بحران لبنان نه تنها خطر تجزیه این کشور را در بر دارد بلکه ممکن است با تحقق این تجزیه علاوه بر این که پایگاهى براى غرب در کشور “مارونى “ها و پایگاهى براى کمونیست‌ها در جنوب لبنان به وجود آید، در نوار مرزى جنوب نیز منطقه‌اى براى امنیت اسراییلى ها و توطئه‌هاى آنان یعنى “مصرف مواد تولید شده در اسرائیل و مکانى براى همزیستى و عادت کردن اعراب به زندگى با اسرائیل” به وجود آید.
پس روشن گردید که عوامل جنگ خانگى لبنان بر 3 قسم: “لبنانی”، “عربی” و “بین المللی”(با محوریت اسرائیلی) بود.
به این ترتیب منطقه آماده گردید... و تنها به کبریتى نیاز داشت که این بشکه باروت را منفجر کند. بهانه سازى آسان بود...
“معروف سعد” که یکى از رهبران مسلمان جنوب لبنان بود و در پیشاپیش تظاهراتى به نفع ماهیگیران محروم (که به تشکیل یک شرکت احتکار ماهیگیرى اعتراض داشتند) حضور داشت، تیرى خورد و کشته شد.... و بدین ترتیب بحران آغازگردید....
چند روز بعد اتوبوسى که 27 نفر لبنانى و فلسطینى در آن بودند از منطقه “عین‌الرمانه” مى گذشت با انفجارى متوقف شد و مردانى که داخل آن بودند یک به یک بیرون آورده شده و با گلوله “مارونى “ها! کشته‌شدند و پس از این انفجار صورت گرفت.
انفجار نخست بین منطقه فلسطینى‌ها و منطقه مسیحى نشین بود. یعنى بین “عین‌الرمانه” و “شیاح”. هنوز بحران به صورت انفجار در نیامده بود. ولى جنگ میان “تل زعتر” که یک اردوگاه فلسطینى است و “دکوانه” که یک منطقه مارونى است در گرفت.
رهبران فلسطین با این تصمیم که جنگ را از صورت جنگ بین فلسطینى‌ها و لبنانى ها خارج کنند، منطقه شیعه نشین”شیاح” را در مقابل منطقه مسیحى‌نشین”عین‌الرمانه” و منطقه شیعه نشین”نبعه” را در مقابل منطقه مارونى نشین “سن‌الفیل” قرار دادند. شیعیان على رغم این که هنوز آمادگى کامل نداشتند چون “مقاومت فلسطین” و “وحدت” کشور خود را در تهدید مى دیدند با سینه اى گشاده این جنگ را پذیرفتند.
شیعیان جنگ را با جان و دل پذیرفتند زیرا “مارونى “ها آنان را در مقابل یک انتخاب دشوار قرار داده بودند. “مارونى “ها آشکارامى‌گفتند یا باید امتیازات ما به طور قانونى ثابت و و غیر قابل تغییر در آید و در نتیجه روابط لبنان با کشورهاى عربى تضعیف گردد و “مقاومت فلسطین” خلع سلاح شود... و یا ما لبنان را تجزیه مى‌کنیم؟!
تجزیه لبنان یعنى به وجود آمدن اسرائیل دومى که از اسرائیل اول خطرناکتر بود. !
شیعیان و مسلمانان لبنان این پیشنهادات را رد کردند و بدون آمادگى کافى اما مردانه از کشور خود و از وحدت لبنان و از نهضت مقاومت ملى با جان و دل دفاع کردند و کشته‌ها دادند.... اما در نهایت پیروز شدند زیرا هدفهاى شیطانى دشمنان اسلام و دین و دشمنان حق و عدالت به ثمر نرسید...