جوان باورى دیگر بُعد ناشناخته امام خمینى (س)

اشاره: حضرت امام خمینی (س) از آغاز نهضت یکى از سرمایه‏هاى ارزشمند و منابع غنى و بى‏مانند را نیروى انسانى مى‏دانستند. با مخاطب‏شناسى در ساحت اندیشه‏ها، سخنان، و پیام هاى ایشان به روشنى درمى‏یابیم که امام از میان سطوح متعدد نیروى انسانى به نسل و قشر جوان توجه خاص دارند. در شرایطى که حتى طیف و قشر جوان را از ایشان محروم کرده بودند و فاصله زیادى بین ایشان و خانواده بزرگ دانشگاه بعنوان یکى از مهمترین پایگاه هاى حضور جوانان، ایجاد شده بود، امام آنها را از یاد و نظر نمى‏برد.
به مناسبت روز جوان مقاله ای از دکتر منوچهر اکبری استاد دانشگاه تهران ارسال می شود:
اینک که به بازخوانى پیام ها و سخنان بلند آن عزیز مى‏پردازیم، در مى‏یابیم که امام از همه زمینه‏ها و مایه‏هاى علمى براى تأثیرگذارى بر روح و جان جوانان در جهت اهداف معنوى انقلاب بهره‏مند شده است. امام با بهره‏مندى از روانشناسى جوانان، جامعه شناسى اجتماع، شناخت بنیادین شرایط و مسائل فرهنگى، تحلیل جریان هاى سیاسى کشور، بازشناخت فلسفه و اهداف برنامه‏ریزى‏هاى خاص در حساس‏ترین شرایط تاریخى- سیاسى، جوانان را مخاطب قرار داده است. مبالغه نیست اگر مدعى شویم در آن شرایط و برهه خاص تاریخى هیچ عالم روحانى و هیچ رهبر دینى در حد امام به جوانان اهمیت و بها نداده و به اندازه ایشان بفکر جوانان نبوده است.

 

با بررسى شیوه‏هاى ارتباطى جامعه با عالمان و مراجع دینى مى‏توان به نوعى رابطه محدود و بسته بین جوانان و آنها قائل شد، شاید این سنت غلط به مرور زمان جا افتاده بود که جوانان را با مراجع چه ربط و رابطه‏اى است؟! در این مورد هم امام بدعتى مبارک از خود بجاى نهاد.

 

بخصوص نسل دوم انقلاب را باید به این نکته توجه داد در سال هایى که در اثر سیاست هاى خاص استعمارى استکبار، ایران را بگونه‏اى پیش برده بودند که نسل جوان در نقطه مقابل دیندارى و اسلام‏خواهى قرار گیرند، سمت و سوى جوانان به تقویت مبانى عقیدتى و مذهبى نرود، روح کلى حاکم بر آموزش و پرورش و دانشگاه‏ها بسوى مسجد و عبادت و دعا و ذکر و قرآن نباشد. امام بعنوان مرجعى بزرگ و در تبعید براى دانشجویان پیام هایى مى‏فرستاد که مخاطبان خود را فراموش نکند.

 

عجیب است که امام بسیار شفاف، صریح و بى‏پیرایه و عارى از کنایه و رمز به افشاى اهداف شوم و شیطانى رژیم پهلوى مى‏پرداخت. همواره خطر نابودى خیل عظیم و کارآمد کشور یعنى جوانان را در اثر اعمال و اجراى سیاست هاى استعمارى رژیم یادآور مى‏شد. به ناله فریادگونه امام در مورد خطر اغفال جوانان در نمونه‏هاى زیر بنگرید:

 

در زمان این هم همه چیزهاى ما را بردند، همه، همه‏ حیثیت ما را بردند. آن قدرى که به نیروى انسانى ما ضرر زدند، به نیروى مادى ما ضرر نزدند. آن قدرى که انسان‏ها را نگذاشتند رشد بکنند، آن قدرى که مراکز فحشا را درست کردند، قمارخانه‏ها را درست کردند، فحشاخانه‏ها را درست کردند و در اختیار جوان‏هاى ما گذاشتند و آنها را غافل کردند از مقدرات خودشان، آن قدر که ابتلاى به این مواد مخدره اینها پیدا کردند در زمان اینها، براى اینکه همه چیزشان را تخدیر کنند و نگذارند نسبت به مقدرات خودشان فکر بکنند، لکن خداى تبارک و تعالى خواست که در این دو سال اخیر، البته مبدا از پانزده خرداد بود لکن در این دو سال اخیر که نهضت شکوفا شد، خداى تبارک و تعالى به شما کمک کرد.

 

امام در پیام زیر، پرده از روى سیاست هاى به ظاهر دلفریب نظام طاغوت برمى‏دارد که به عنوان تمدن بزرگ جوانان را اغفال کنند. حتى یادآور مى‏شوند که از همین شیوه و با همین ترفند هم توانستند عده‏اى را اغفال کنند:

 

هى تبلیغ کردند، هرچه صرف تبلیغ کردند، همه چیز ما را دادند به غیر و همه نیروهاى جوانى ما را از بین بردند و همه جا را خراب کردند با تبلیغات، هى تبلیغ کردند به اینکه به تمدن بزرگ مى‏خواهیم برسیم، بعد از مثلا همین زودى ما در عرض ممالک پیشرفته، جلو رفته، چه شده، مى‏رسیم باز این سال دیگر. مثلا از این حرف هایى که اغفال مى‏خواستند بکنند کشور ما و جوان‏هاى ما را و اینکه توجه نداشته باشند به اینکه دارد سرشان چه مى‏آید ... یک دسته را هم اغفال کردند، یک دسته اشخاص فاسد اغفال کردند یک دسته جوان هاى ما را. اینها را از این غفلت‏ بیرون بیاورید، بسازید این جوان‏هاى خودتان را که براى اسلام باشند.

 

بى‏تردید اگر قرار باشد اصول مهم و مبانى اساسى رهبرى امام را براى سایر ملت ها و کشورها و حتى آیندگان و نیز جهت تدریس در مراکز علمى دانشگاهى تدوین و تنظیم کنیم، یکى از شیوه‏ها و راهبردها را در یک مرحله از روند انقلاب باید افشاگرى یا نوعى خاص از «اطلاع رسانى» دانست. اگر امام این حقایق را بازگو نمى‏کرد نه امکان داشت بتوان اغفال شده‏ها را بیدار کرد و نه مابقى را که دچار نوعى بى‏طرفى شده بودند. دیگران در جلسه‏هاى مخفى یا محافل مذهبى بعضا کنایه‏وار به مسائلى اشاره مى‏کردند، مثلا در دوران مبارزه حتى ماه ها پس از شروع نهضت در منابر و مجالس از تمثیل امام حسین (ع) و شمر و یزید استفاده مى‏کردند و مى‏خواستند بگویند که امام ما چون با شاه (یزید دوران) بیعت نکرده است از کشور تبعید شده است. اما امام حداقل پانزده سال قبل از شروع انقلاب (یعنى در خرداد 1341) در اعتراض به جریان ننگین «کاپیتولاسیون» مستقیما شخص شاه را مورد حمله قرار داد و به رئیس جمهور امریکا نیز تهاجمى على‏گونه داشت بدون اندک خوف و خطر یا ترس و حسابگری هاى که دیگران بخرج مى‏دادند.

 

از جمله توطئه‏هاى حساب‏شده استعمارى که امام از آن صحبت بمیان مى‏آورد، اصل بى‏تفاوت کردن جوانان بود. لازم است اندکى این موضوع را بشکافیم، براى اینکه بتوان برنامه‏ها و سیاست هاى آشکار و پنهان را روى جوانان پیاده کرد باید آنها را به جهت موضعگیرى خنثى کرد. خنثى بمعنى بى‏تفاوت در برابر امورى که با عقیده و ایمان آنها مرتبط است. مى‏دانیم که جوان مؤمن و سر به مُهر را بسادگى نمى‏توان به مجالس و محافل خوشگذارانى و عیش و نوش کشاند، جوان مؤمن تا احساس کند در چنین دامى افتاده است اعتراض مى‏کند و حداقل خود را از آن مهلکه دور مى‏کند. البته نقشه‏هاى استعمارى هم خیلى شفاف و صریح نیست بلکه ممکن است با کارى دراز مدت و طولانى بتوانند افراد متدین را هم به رنگ و صبغه و سیاق خودشان درآورند، در هر صورت روى چنین نیروهایى که پشتوانه ایمانى و عقیدتى قوى دارند حساب باز نمى‏کردند، حداقل آن است که کافى است یکى از همین‏ها به افشاگرى بپردازند که پنبه آنها رشته مى‏شود. اندکى ساده‏لوحى است اگر معتقد باشیم استعمار بدون هدف و برنامه، امور را پیش مى‏برد! غیرممکن است حکومتى، نظامى، نظام آموزشى، روابط اجتماعى مراکز علمى دانشگاهى و مراکز فرهنگى و فکرى را بگونه‏اى طراحى، هدایت و نظارت کند که در جهت اهداف و خواست ها و سیاست هاى او نباشد. دور از عقل است که نظام پهلوى نیروهاى انقلابى و مسلمان و مبارز و متعهد را آزاد بگذارد در حالى که‏ مى‏دانست، رشد این قبیل نیروها و جریان ها در نهایت تیشه به ریشه خود زدن است. توطئه‏ها و افکار پلید نظام پهلوى حتى در مراکزى که فلسفه وجودیشان استمرار، دفاع، ترویج و نشر اسلام است، یعنى حوزه‏هاى علمیه هم نیروهایى را بعنوان نفوذى وارد کرده و یا عواملى را شناسایى و خریده بود که به نوعى شأن روحانیت را لکه‏دار کنند. البته نوع توقع و انتظارش از نیروها و عوامل نفوذى در حوزه‏ها کاملا متفاوت از سایر مراکز بود، مثلًا افرادى را حمایت مى‏کرد که شاه را در مجالس مذهبى دعا کنند، سیاست هاى او را تأیید کنند. کافى بود چند نفر از هزار نفر روحانى را بگونه‏اى بار آورد که در معاشرت با افراد مسأله‏دار حد و مرز نشناسند یا فقط سال ها فردى را در درون حوزه‏ها وارد کند که اخبار و اطلاعات را به عوامل آن رژیم برساند. فقط در حد یک عامل ابتدائى عمل کند. اوضاع و روابط مخفیانه و پنهان را تحت نظر داشته، رفت و آمدهاى مشکوک را گزارش کند. حتى خطیبى را بار آورد و میدان دهد که روح اعتراض، فریاد، مبارزه، حق‏طلبى را با قرائت و تفسیر یک بعدى و متحجرانه از اسلام، از جمله اسلام عابدان- صرف و غیرسیاسى، در نسل جوان بکُشد. اسلام انقلابى را با اسلام بى‏روح و رمق به حاشیه براند. لازم نبود به طور آشکار بگوید نماز نخوانید، ترک عبادات کنید. کافى بود جوانان را در محیط قبل از انقلاب بحال خود واداشت و از آنها مراقبت نکرد، محیط و شرایط بگونه‏اى بود که عوامل طاغوت آنها را با اندک تمایل و جاذب- جوانى به مراکز فساد و فحشا مى‏کشاند. به این کلمات هدایتگر و تحلیل هاى دلسوزانه و پدرانه امام بیندیشیم تا با کمال تأسف بگوئیم حتى امروز هم با وجود مراکز فرهنگى و تبلیغى متعدد، خطر گذشته نه تنها کنار گوش و مقابل چشم ماست که حتى بعضى را فرا گرفته و جزئى از نسل دوم را به مراکز بَزم کشانده است، کم نیستند جوانانى که نسبت به ارزش‏ها دچار نوعى زدگى شده‏اند. البته نوع غفلت و گرایش نسل دوم موجود با نسلِ جوان قبل از انقلاب تفاوت‏ها دارد.

 

تمام این مراکزى که براى فحشا و خوشگذارنى درست کردند همین طورى درست نشده است. در مجلاتشان، در رسانه‏هاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبلیغات کردند و کلًا در خدمت اینها بودند. رادیو و تلویزیونشان مشغول بود که این جوان‏ها را از بازار، از بیابان که مشغول خدمت بودند، از ادارات به آن مراکز فساد بکشانند، از دانشگاهى یک موجود فاسد بسازند، از ادارى یک موجود فاسد درست کنند. انسان وقتى چند دفعه در آن سینماها و در مراکز فحشا رفت، به این امور عادت مى‏کند. وقتى یک جوان چند بار به یک‏مرکز فساد رفت دیگر نمى‏تواند نرود. جوان‏هاى ما را که باید میدان‏هاى رزم را اداره کنند، به مراکز بزم بردند و جوانان هم خیال کردند که اینها فقط مى‏خواهند که آنان عیش و عشرت کنند. مسأله این نبود، مسأله این بود که شما را از آن قوه فعاله که خدا در شما ایجاد کرده است و در مغز و بدن شما به ودیعت گذارده است تهى کنند و یک موجود عیاش که غیر از اینکه بنشیند بخندد و مشروب بخورد، بسازند تا مبادا یک وقت در فکر این بیفتند که نفت را بگیرند. اینها همه نقشه‏اى است که ذخایر ما را ببرند. تنها نفت نیست، ایران ذخایر فراوانى دارد و آنها اطلاع دارند. چه کسى مى‏تواند جلوگیرى از غارت اینها کند؟ نسل جوان است که مى‏تواند جلوى این فسادها و حمله‏ها را بگیرد. «3»

 

امام در جریان افشاى توطئه‏هاى استعمارى خیلى دقیق، ظریف، آگاهانه اما غیرمستقیم نظریاتى را بیان داشته که اینک به آنها باید اندیشید. امام ضمنا مى‏گوید سینما هم خوب و بد دارد خطر آنست که نسل ما را به سینماى تخدیر کننده و غیرآموزنده بکشانند. یا خطر مواد مخدر، و از همه مهمتر اثر این توطئه‏ها را در از کار انداختن قدرت فعال یک مملکت یعنى جوانان، هشدار مى‏دهد، مطالبى که به ظاهر چندان پیچیده نیست اما در سرنوشت درازمدت کشور اثر سوء و تخریبى دارد.

 

مرکز کار است، براى فعالیت است، بیرون بردند، به مراکزى بردند که تنبل‏پرور است، تمام مراکز فحشا تنبل‏پرور است، آدم را تنبل مى‏کند.

یک کسى که عادت کرد که شب برود به سینما، آن سینماها، نه سینماهاى آموزنده، آن سینماهایى که همه‏اش براى این بود که ما را تخدیرکند، این وقتى عادت کرد به آن مراکز یا به آن مراکز فحشایى که لابد شنیدید که در تهران چقدر بوده، بین تهران و شمیران چقدر بوده است وقتى بنا شد جوان‏هاى ما کشیده شدند به آنجا، یعنى عضو فعاله‏اى که باید یک مملکت را اداره بکند مهمل بشود، هروئین را این طور ترویج کردند که همه قشر مملکت پر از هروئین شده است و شده بود، این همچو نبود که خود به خود شده باشد. این نقشه بود، وقتى بنا شد یک جوانى که قدرت فعاله یک مملکت هست مبتلاى به هروئین بشود مى‏شود هیچ، مهمل مى‏شود، اینها ما را مهمل مى‏خواستند بکنند که هرچه از ما ببرند و هر بازى سر ما درآورند ما هیچ نفهمیم، اصلًا فکر این نباشیم که چرا باید بشود، آدم هروئینى و آدم تریاکى و آدم مثلًا دنبال فحشا رفتن، فکرش نمى‏آید به اینجا که نفت ما را چرا مى‏برند، کى برد، کى مى‏خورد، به فکر این نمى‏آید. آن فقط فکرش این است که چه وقت، وقت این است من تریاک بکشم یا چه وقت، وقت این است بروم در آن مرکز، یا چه وقت، وقت هروئین است. اصلًا فکر آن قضیه نمى‏آید و اینها همین نقشه را داشتند که جوان‏هاى ما را از این افکارى که باید با آن افکار ما برسیم به یک مطلبى، باز دارند و آن فعالیتى که باید جوان ما، طبقه جوان ما داشتند از دستش بگیرند مهمل بارش بیاورند. «4»

 

حضرت امام وراى تمام عالمان و مراجع هم‏عصر خود معتقد بود که جوانان سرمایه‏هاى ارزشمند معنوى یک کشورند. به همین جهت بود که نگهداشت، حفظ و رشد این قبیل سرمایه را بسیار مهمتر از سایر سرمایه‏ها مى‏دانستند. همیشه به موضوع محورى و تکلیف خطیرى که بخصوص در جلوگیرى از خطر غفلت جوانان به عهده همگان بود توجه خاص داشتند. شگفت‏انگیز است که امام غفلت را دو سویه مى‏دیدند:

 

الف: غفلت جوانان از ارزش‏ها، اصول، مبانى دینى و عقیدتى و روحانیت.

 

ب: غفلت روحانیت و اولیاء از فرزندان و نسل جوان.

 

اینک بیش از هر زمان لازم است که بررسى شود سهم هر یک از این غفلت‏ها به چه میزان است. یعنى به چه میزان جوانان غافل بار آمده‏اند و به چه میزان بى‏توجهى اولیاء و روحانیت موجب این امر شده است؟ تصور اینست که هر دو طرف مقصرند. نمى‏شود هر نارسایى، کوتاهى و بى‏توجهى را به حساب دشمن و استکبار و ... گذاشت. اینک که نسلى جدید، در آغاز دور دوم انقلاب عزیزمان قرار دارند باید به هر طریق از ضرر و فلت بیشتر جلوگیرى کرد.

 

از آنجا که امام براى دعوت و فراخوان بموقع جوانان در صحنه مبارزه و انقلاب فکرها، برنامه و اصولى را در نظر داشته همواره به وجود نیروى عظیم و کارآمد آنها نیز اشار خاص دارد. چه در دوران تبعید و چه در زمان حضور پر برکتشان در ایران با جوانان مسلمان رابطه بسیار صمیمى و محبت‏آمیز داشت. اینک ما بعنوان افرادى که انقلاب را با تمام وجود درک کرده و شرایط سیاه قبل از انقلاب را هم بیاد داریم لازم مى‏دانیم با پرهیز از هرگونه سیاسى‏کارى و جناح‏بندی اى سیاست‏آلود، به تحلیل بررسى تطوّر رابطه روحانى و جوانان بپردازیم تا رموز جذب و پیوند و علت جدایى و فاصله را دریابیم، مختصرا اید یکى از علت اى اساسى را در عدم تعامل طرفین دانست تلقى و توقع و انتظار نسل جوان از عزیزى که به لباس مقدس روحانیت وارد مى‏شود، شباهت و تبعیت از مشى و مرام و سلوک و سیاق زندگى مولاى متقیان على (علیه السلام) است. با توجه به شناختى که از زندگى آن حضرت دارد هر چند هم نسبى باشد، هرچه بین رفتار، برخورد و زندگى و بخصوص رفاه‏طلبى و دنیازدگى روحانیت بخصوص ائمه جمعه و جماعت و خود فاصله و شکاف ببیند به همان میزان خود را کنار مى‏کشد.

 

بى‏تردید ساده‏زیستى و ترک تعلقات دنیوى، قناعت و ... در زندگى امام خمینى (س)  برترین نمونه روزگار ما مى‏تواند سرمشق دیگران باشد. هیچ کس بخود اجازه نمى‏دهد،- هرچند هم مغرض، بیمار و خداى ناکرده بدخواه باشد- در مورد زهد، ترک دنیا، ساده‏زیستى، اخلاص، رابطه معنوى با خدا، و ده‏ها صفت ربّانى والاى دیگر امام تردید کند. براى نسل جوان هم رعایت این مسائل بسیار مهم است. شاید وانمود نکند که چرا برخى از مسئولین در کسب تعلقات و ثروت و رفاه‏طلبى بر یکدیگر پیشى مى‏گیرند بخصوص که روحانى باشند، اما در فرصتى اینها را نشان مى‏دهد و متأسفانه خوف آن داریم که حتى افراد معدود مذکور را هم عین اسلام بداند و مصیبت آنجاست که همه را بحساب اسلام و دیانت بگذارد. اگر چه صاحب این قلم بسیار ضعیفتر از آن است که به بررسى و بازگفت ابعاد معنوى آن وجود نازنین در دل نشسته بپردازد اما به مصداق و بر اساس اصل التذاذ از معشوق سخن گفتن و در حد بضاعت اندکم از بررسى آراء و اندیشه‏هاى بلند آن طوبى‏نشین عالَمِ عرفان لازم است از انصاف غیرقابل وصف امام بگویم. سایر علما در دوران قبل از انقلاب مبارزه جوانان و دانشجویان و دانشگاهیان را با رژیم طاغوت یا چندان جدى نمى‏گرفتند و یا اصلًا قبول نداشتند تا آنجا که حتى حضور و همکارى روحانیت با دانشگاه را نمى‏توانستند بپذیرند و مگر شهیدان مطهرى‏و مفتح را به جهت حضور در دانشگاه چندان به باد انتقاد نگرفتند تا آنجا که برخى از آنان که خود را بسیار از دیگران مقدس‏تر مى‏دانستند نسبت به حضور آن دو عزیز در دانشگاه با دیده اعتراض مى‏نگریستند که مگر در دانشگاه هم بحث دین و درد دین و تفکر مذهبى جایى دارد! البته با صراحت باید گفت آن جماعت خاص حتى به فکرشان تشکیل حکومت اسلامى هم خطور نمى‏کرد و حتى نمى‏توانستند سقوط نظام طاغوتى را قبول کنند. در روزگار عسرت و اختناق حداکثر وظیفه خود را به امر به معروف و نهى از منکر لفظى در حد نصیحت و تذکار تمام شده مى‏دانستند. برخى از بزرگان اسلام نوع دارالتبلیغى، حتى امام را سرزنش مى‏کردند که چرا این قدر به شاه مستقیم و صریح حمله مى‏کند. مگر مى‏شود با شاه در افتاد. مگر مى‏شود کشورى بدون شاه باشد. این بماند که در آن سال هایى که حتى دریغ از هم‏فریادى و هم صدایى با امام، مى‏گفتند که شاه تنها پادشاه شیعه است بهتر است بماند طبیعى است که وقتى فرد و جریانى نسبت به طاغوت روزگار آن تصور و تلقى را دارد و قصد بسیج نیروها و اقشار مختلف را در ادامه مبارزه در سر ندارد، چندان هم جوان‏باور نباشد. راستى اگر امام هم مثل آنها فکر مى‏کرد، اینک چشمان ما به جمال جمیل حکومت اسلامى روشن بود؟ انصاف امام ایجاب مى‏کرد که هرکس را در حد و اندازه و وسع و مایه و جایگاهش در مبارزه بها دهد البته تا مادام که به مصادر انقلاب یا تضعیف ارکان آن کشانده نشود.

 

دیدیم که حتى منافقین را تا زمانى که در برابر نظام مقدس اسلامى نایستاده بودند تحمل کرد، با وجودى که با آن نظر بلند و آینده‏نگرى مى‏دانست که سرانجام منافقین ره به ترکستان مى‏برند و بنا به نقل مشهور از سال ها قبل، از زمینه انحراف عقیدتى و التقاط در اندیشه‏ها و تلقى‏هاى سازمان مجاهدین خلق آن روز با خبر بود. هر وقت هم که احساس مى‏کرد جریان و گروه و تفکرى را با اصول خدشه‏ناپذیر انقلاب اسلامى همسو نمى‏دید بدون اندک درنگ و تردید دست رد بر سینه او مى‏زد. امام با شناختى که از جامعه آن روز ایران و روند سیاسى کشور داشت از همان آغاز نهضت که اندک تمایل و گرایش و حضور و حمایتى از دانشگاهیان دید آنها را پذیرفت. برایشان در نهضت جا باز کرد، آنها را مخاطب قرار مى‏داد. از ارسال پیام و ایجاد رابط و رابطه با آنان دریغ نمى‏ورزید. آغوش مهر پدرى را به رویشان گشود. و از همان ابتداى نهضت به فکر وحدت حوزه و دانشگاه بود، به واقع معتقد بود تنها راه نجات کشور وحدت این دو مرکز مهم (حوزه و دانشگاه) است و دیدیم تا در قید حیات بود هرگونه نجواى جدایى بین این دو قشر سرنوشت‏ساز را در نطفه خفه مى‏کرد، اگر متأسفانه مجموعه این دو طیف آنچنان که‏امام انتظار داشت پیوند و وحدت را بین خود نهادینه نکردند یا حداقل رخنه و شکافى در بناى وحدت خالى گذاشتند مشکل دو طیف بود نه مشکل امام عزیز.

 

امام در سال 1354 که رژیم شاه عرصه را بر حوزه‏ها و دانشگاه‏ها تنگ کرده بود، در آن سال هاى سیاهى که دیگران یا با سکوت از کنار شکنجه‏ها و هتک حرمت به دانشگاهى و روحانى مى‏گذشتند و برخى نهایت مبارزه را انتظار بى‏روح و تحرّک براى ظهور ولى‏الله الاعظم مى‏دانستند، انتظارى که هیچ امید حرکتى را در پى نداشت انتظارى که براى حکومت طاغوتى خطر نبود و ... در آن سال ها که حتى رژیم پهلوى حضور امام را در ایران و حوزه‏هاى علمیه تحمّل نکرد، در آن سال هاى تک صدایى امام، باز هم امام به فکر جوانان بود و مگر نه این که امام بارها به صراحت بیان فرموده است که امید من بشما جوانان است. به گوشه‏اى از بى‏قرارى امام در تهاجم لجام‏گسیخته دستگاه ظلم آن روز با جوانان دانشگاهى بنگریم. این سخنان را امام در سال 1354 بیان فرموده‏اند. صد افسوس که نمى‏توان نسل دوم انقلاب را در حال و هواى آن سال ها قرار داد، نمى‏توان ساعت روزگار را به عقب برگرداند. نمى‏توان حتى با کمک هنر سینما و سایر لوازم و امکانات سمعى و بصرى نسل دوم را بدان حال و هوا بُرد. آنقدر درک و لمس شرایط تاریخى اجتماعى و سیاسى فرهنگى آن روز برایشان غیرقابل تصور است که طرح برخى خاطرات را با نوعى ابهام و دیرپذیرى مقارن مى‏دانند.

 

هجوم ناراحتى‏ها و تراکم نگرانى‏هاى ناشى از وضع رقت‏بار مسلمین عموما و ملت عزیز ایران خصوصا و عدم توجه مقامات مسؤول به مصالح مسلمین و رفتار وحشیانه دستگاه ظلم با ملت ایران و خصوص علما و محصلین حوزه‏هاى علمیه و جوانان غیور دانشگاهى تاب و توان را مى‏برد و انسان آگاه را در تحت فشار خرد مى‏کند، اگر نباشد امیدها و نویدهایى. «5»

 

فکر نمى‏کنید متأسفانه در اثر بى‏توجهى‏ها و غفلت‏هاى دیگر، نسل دوم انقلاب از چگونگى روند پیروزى انقلاب، رنج‏ها، شکنجه‏ها، تبعیدها، زندان‏ها و مجموعه مبارزاتى که براى انقلاب کشیده شده بى‏خبر است؟ و در مواردى هم به علت بى‏خبرى و عدم شناخت ممکن است در دام برخى حرف ها و تحلیل‏ها بیفتند! البته لزوم نقد مُنصفانه نه مغرضانه عملکردها جاى خود دارد که فرصت و شرایط خاص خود را مى‏طلبد و باید بگونه‏اى انجام گیرد که از آن سوء استفاده نشود و بهانه‏اى براى تخریب شخصیت‏ها و تضعیف مجموعه نیروهاى نظام نگردد و بلکه با هدف جلوگیرى از خطا و یا بمنظور رفع ضعف‏ها و نواقص ... باشد.

 

باید این نکته را نیز مورد توجه قرار داد که متأسفانه پس از جنگ به نسل جوان بعنوان سرمایه‏هاى انقلاب چندان توجه نشد. از غفلت‏هاى نابخشودنى عدم توجه در برنامه‏ریزى نسبت به جوانان بود. چندین سال بود که فقط با آمار و ارقام تلاش مى‏شد اثبات شود که ایران بلحاظ ساختار جمعیتى جزء کشورهاى جوان جهان است. اما برنامه مدون و مرحله‏اى خاص براى این مهم تدوین نکردند. ناگفته نماند که غفلت سال هاى پس از جنگ از جوانان دردناک‏تر از سال هاى سیاه خفقان بود، اگر قبل از انقلاب از جوانان غفلت مى‏شد، اندکى توجیه‏بردار بود زیرا امکانات و شرایط و مجموعه علل و اسباب خارج از اختیار دلسوزان و متعهدان و رهبران سیاسى مذهبى بود- چه بسا بتوان با دلایل و شواهد و مدارک و اسناد اثبات کرد روح سیاست فرهنگى نظام طاغوت در جهت به غفلت کشاندن جوانان بود. ما هر وقت از جوانان غافل مانده‏ایم برایمان بسیار گران تمام شده است. در آغاز پیروزى انقلاب اسلامى که نسل جوان به جریان هاى سیاسى چپ و منافق و التقاطى گرایش پیدا کردند تا حدى خارج از اختیار مسئولین بود زیرا هنوز نیروهاى به واقع خط امام در مصدر امور نبودند و شرایط فضاى باز سیاسى بلافاصله پس از پیروزى لازمه طرح اندیشه‏هاى جدید را ایجاب مى‏کرد و فرصت پرداختن به جوانان بدان سرعت امرى ناممکن بود، علاوه‏بر آن اساسى‏ترین نکته اینکه جوانان امروز به واقع کودکان دوران پیروزى‏اند و حتى بسیارى از آنها و تمام جوانان زیر بیست ساله امروزى در سال پیروزى انقلاب هنوز بدنیا نیامده بودند، بهم خوردن نمودار جمعیتى جوان به واقع ثمره پر برکت بیست ساله پس از پیروزى است. در آن شرایط طبیعى بود که مجموع نیروهایى که در مبارزه با شاه و حذف نظام ننگین شاهنشاهى نقطه اشتراک داشتند پس از پیروزى بفکر جذب نیرو بیفتند و چه نیرویى بهتر از جوانان! در ادام نهضت و تداوم عمر انقلاب هرچه مواضع و خطوط و جریان هاى فکرى آشکارتر و شفاف‏تر مى‏شد، افراد در جذب فراگیر اندکى تأمل کردند بخصوص آنجا که نسبت به نظام مقدس اسلامى نظر تأیید از خود نشان ندادند. شاید برخى از گروهک ها چون سابقه کار تشکیلاتى خوبى داشتند در ابتداى نهضت با آینده‏نگرى توانستند بسیارى از جوانان معصوم و پاک‏طینت را بسادگى جذب شعارهاى بظاهر دهن‏شیرین‏کُن خود کنند و در ادامه هم به فاز نظامى و مسلحانه کشیده شدند و براى جوانانى که افکارشان را شکل داده بودند راه برگشتى هم وجود نداشت. البته تفکر روشن‏گرانه و آینده‏نگرى برخى از افراد و جریان هاى محرم را نیز نباید نادیده گرفت که منجر به تشکیل نهادهایى چون کمیته‏هاى انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و ... شد.

 

چه بسا در تبیین فلسف تأسیس نهادهایى چون سپاه پاسداران، کمیته انقلاب، جهاد سازندگى و بنیادها و سازمان هایى چون بهزیستى و کمیته امداد امام خمینى (س) و ... جذب جوانان و دعوت آنان به خدمت به نظام و اسلام را باید از اصول مهم و بنیادین محسوب کرد. نوع تهاجم به جوانان در آن روز با امروز کاملًا متفاوت بود از دیگر سو لزوم رسیدگى و خدمت به ملت مظلوم و بزرگى که با دست خالى و با بذل جان و مال به نداى حق‏طلبى امام پاسخ مثبت داده بود از دیگر تکالیف و وظایفى بود که نظام نو پاى اسلامى خود را مکلف به انجام آن مى‏دانست، امام تا احساس کرد که تحرکات نظامى و حملات و شیطنت‏هاى گوناگون از جانب ضربه‏خوردگان از انقلاب و عوامل خارجى و داخلى آنان ممکن است براى انقلاب خطر ایجاد کنند «سپاه» را تأسیس کرد و در سال هاى نخست تأسیس سپاه با آگاهى و طرح و برنامه دقیق در هر ملاقات و مناسبت شیوه‏هاى رفتارى و سلوک و خودسازى و خداترسى سپاه را تحلیل و تبیین مى‏فرمود. بعدها روشن شد که چرا امام فرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود. با تأسیس سپاه هزاران نفر نیروى انقلابى، شجاع، متعهد و دردمند که دفاع از نظام را در سرلوحه وظایف خود مى‏دانستند به صحنه آمدند. نیروهایى که انصاف باید داد به بعضى واژه‏ها معنى بخشیدند. رشادت و شهامت و شجاعت واخلاص و ایثار و خودسازى گذشت و جوانمردى و سایر خصایص اخلاقى روحى سربازان و لشکریان صدر اسلام را عینیّت بخشیدند. غفلت دیگر این که این نسل پوینده بالنده و شجاع تا زمانى که درگیر جنگ و دفاع مقدس بود در شرایط خاص جنگى بسر مى‏برد و بسیارى از خیل شهادت‏طلب آن نیز به لقاءالله پیوستند و دفتر خونین و مطهّر شهادت را با خون مقدس خویش رنگین کردند و خط سرخ شهادت را که خط اولیاى الهى بود رقم زدند. (مضمون به بیان امام قرین است) این نیروها به واقع در جنگ ساخته شدند. در کوره تجارب جنگ گداخته و عمل آمدند. مگر چند درصد جمعیت رو به رشد کشور را نیروهاى انقلاب یعنى کسانى که جذب سازمان ها و نهادها شده بودند، تشکیل مى‏دادند؟ همزمان با جنگ میلیون ها جوان در سن رشد قرار داشتند از دیگر سو امکان نداشت که تمام نیروها را جذب سپاه و ... کرد. جنگ که تمام شد کشور با جمعیت عظیمى از جوانانى روبرو شد که به هر دلیل جنگ را درِک نکرده بودند و در آغاز جنگ حدودا 10- 8 ساله بودند. نیروهایى که تقریبا پس از جنگ وارد دنیاى عجیب و پیچید جوانى شده‏اند. از طرفى شرایط جهانى بخصوص تکنولوژی هاى جدید و رشد سرسام‏آور ارتباطات زمینه مناسبى را براى مخاطب‏گزینى بیگانگان فراهم آورده بود. شاید هم پرداختن به امور بعد از جنگ برخى را آن قدر گرفتار کرده بود که تا بخود آمدند با جلوه‏هاى بیگانه‏گرایى در کشور روبرو شدند. به دیگر سخن نه امکان داشت فرهنگ جنگى و شرایط دفاعى را پس از جنگ در دستور کار داشت و نه براى شرایط بعد از دفاع مقدس برنامه قابل دفاع و عملى و اجرایى از سوى دولت وقت تدوین و ارائه شده بود. نبود شرایط یکسان، تفاوت فاحش مخاطبان، اختلاف فرهنگ، شرایط خاص اقلیمى- جغرافیایى و دهها نکته دیگر را نیز در پیچیدگى تأمین خواست ها و تربیت جوانان نیز نباید نادیده گرفت. کم نبودند افرادى که حتى به علت عدم تعریف شرایط پشت جبهه و اتمام جنگ وقتى به شهرها برگشتند دچار نوعى تضاد و یأس شدند، به خصوص که بعدها روشن شد برخى هر چند معدود در پشت جبهه در شهرها از شرایط جنگ نهایت حُسن استفاده را برده و شرایط و موقعیت هایى را براى خود دست و پا کرده بودند. برخى هم که دل و دیده به آنسوى مرزها داشتند، بدون اندک رنج و سختى و حتى با بودجه دولت به تحصیل پرداخته و پس از جنگ به عنوان تحصیل‏کرده‏هایى برگشته بودند که از درک شرایط نیروهاى رزمنده بى‏خبر بودند و ... تحلیل منطقى و دقیق این نکات که اینک به گونه‏اى جلوه‏گر شده و در برخى مواضع و حرکت‏هاى داخلى خود را نشان مى‏دهد موضوع بحثى دیگر و مقالتى دیگر خواهد بود. حتى نیروهاى رزمنده هم مناسب بازحمت و ایثار و حضور و شهامتشان از مزایاى جنگ بهره‏مند نشدند.

 

برخى از مسائل همیشه براى ما به صورتِ آرزو باقى مى‏مانند. همیشه از خود پرسیده‏ام که اگر پس از جنگ امام عزیز در قید حیات بود وضع چگونه مى‏شد؟ آیا جوانان تا این میزان فراموش مى‏شدند؟!. بى‏تردید امامى که با حدود 90 سال سن لحظه‏اى از جوانان غافل نبود از روزهاى سخت جدایى از جوانان دور از وطن در تبعید و غربت در شرایط کاملًا تحت کنترل حزب بعث و قبل از آن مزاحمت و موانع دولت شاه و عوامل آن و حتى عدم ارتباط مستقیم با امت خویش، جوانان را از یاد نبرده بود. چگونه ممکن بود در شرایط پس از جنگ آنان را از یاد ببرد. اگر به آخرین پیام‏هاى امام خطاب به جوانان دانشجو و بسیجى و روحانى دقت شود و از سر درنگ و تأمل و تدبّر خوانده شوند درمى‏یابیم که از این جهت هم امام استثناء بود.

 

نکته دیگر در مشى تربیتى امام و اصول حکومت‏مدارى ایشان، اصل توبه‏پذیرى است. امام از یک سو به تذکار و هدایت جوانان مى‏پرداخت و با ظرافت و دقت خاص از موضع یک رهبر الهى، شیخ، پیر، مراد، مرجع، فقیه و ناصح خیرخواه و در عین حال آگاه به موقعیت و محیط و شرایط روحى- جسمى جوانان با آنان بسیار پدرانه و صمیمانه سخن مى‏گفت، امام در این زمینه ‏نیز استثناء بود. از همان آغاز نهضت معتقد بود باید با رعایت حد و شرایط فکرى جوانان، مسائلى را با آنها در میان گذاشت و این نبود الّا اینکه امام آنها را باور داشت. به مناسبت‏هاى گوناگون براى قشر دانشگاهى پیام مى‏فرستاد حتى براى دانشجویان ایرانى خارج از کشور. با وجودى که آنها را تا قبل از مهاجرت به پاریس ندیده بود ولى گویا پیوندى نامرئى بین امام و مخاطبان از اتحادیه‏هاى انجمن اسلامى دانشجویان خارج از کشور (آمریکا و اروپا) و نیز دانشجویان مسلمان داخل برقرار بود. وقتى جریان لایحه کاپیتولاسیون پیش آمد امام با اطلاع‏رسانى دقیق آگاهى دادن به جوانان را براى درک خطر آبروى مذهب و ملت چنین بازگو مى‏فرماید:

 

بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهى است که با حرارت با این طرح مفتضح مخالفت کنند، با آرامش و با شعارهاى حساس مخالفت دانشگاه را به ملت‏هاى دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این امر حیاتى که آبروى مذهب و ملت را در خطر انداخته ساکت نشینند.

 

امام به اصل بیدارى و هشیارى جوانان اعتقادى راسخ داشت. این هُنر امام بود که طیف‏ها، قشرها و مخاطبان آشنا را پیدا مى‏کرد، دردمندان و کسانى را که گوش شنوا داشتند مخاطب قرار مى‏داد و با ایمانى مثال زدنى و یقین و قطعیتى عجیب از پیروزى نهضت خبر مى‏داد. درست است که تاریخ صدور این پیام حدود 11 سال قبل از پیروزى انقلاب است ولى براى تکوین این نهضت عظیم و شکست نظام شاهنشاهى، این مدت ها از یک چشم بهم زدن هم کمتر است. نکته عبرت‏انگیز در پیام زیر وحدت و پیوستگى دو قشر کارآمد حوزه و دانشگاه است. اصلى که امام با تمام وجود بدان مى‏اندیشید. جزء آرزوهاى روشن امام بود. اصلى که متأسفانه این روزها دست هاى مرموزى درصدد شکاف‏اندازى و جدایى بین آنهایند:

 

از اینکه احساس مى‏کنم طبقات جوانان غیور دانشجوى قدیم و جدید داخل کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان- ایدهم الله تعالى- از خواب گران چند صد ساله که به نغمه‏هاى خواب‏آور عمال خبیث استعمار بر ملت‏ها غلبه کرده بود، بیدار شده‏اند و در فکر چاره هستند و از پیوستگى دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاه‏ها و همکارى آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامى که به خواست خداوند متعال منتهى به قطع ایادى اجانب و استعمارخواهان و غربزدگان خواهد شد، احساس‏مسرت و سربلندى مى‏کنم.

 

از جمله اصول عبرت‏انگیز دیگر در رهبرى امام اینکه دقیقا از همان راه و شیوه و روزن و جایگاهى که دشمن درصدد تفرقه و ضربه زدن بود، امام پاسخ مى‏داد، وارد مى‏شد، عمل مى‏کرد، هدایت مى‏کرد. هر چه آنها سعى مى‏کردند با برنامه‏ریزى دقیق جوانان را به غفلت و بى‏توجهى و خواب و سرگرمى مشغول کنند امام نقطه مقابلش را انتخاب مى‏کرد. به زبان ادبیات امروز باید گفت اصل اطلاع رسانى صحیح و کارساز را در رشد و بلوغ و بالندگى انقلابیون تقویت مى‏کرد. امام براى آگاهى جوانان دو شیوه و بُعد را در نظر داشت:

 

الف: آگاهى از جنایات، خیانت ها و وطن‏فروشى‏ها، وابستگى سران آن روز کشور بخصوص شخص شاه و نفوذ بیگانگان و به ویژه خطر اسرائیل و آمریکا و سایر قدرت هاى استعمارى در کشور.

 

ب: معرفى و شناساندن اسلام به جوانان و جوامع اسلامى بعنوان تفکر جایگزین.

 

طبیعى بود وقتى امام نظام شاهنشاهى را رد مى‏کرد و آنرا باطل و طاغوت و غیرحق مى‏دانست بلافاصله از سوى جوانان مورد سؤال قرار گیرد که نظام و حکومت جایگزین چیست؟ بخصوص که در دنیا دو جریان اصلى حکومت (امپریالسیم و کمونیسم) حاکم بود. حتى براى برخى جریان و تفکر سوّمى بنام حکومت اسلامى متصور نبود. کم نبودند حتى نیروهاى همراهى که تا وقتى امام کتاب حکومت اسلامى و فلسفه تشکیل حکومت و شرایط حاکم و ولایت فقیه را در سال هاى تبعید تدوین و تألیف نکرده بود نمى‏دانستند در صورت پیروزى نظام جایگزین چه خواهد بود؟ این گروه غیر از آن گروه متحجرى بود که تشکیل حکومت اسلامى را قبل از ظهور ولى عصر (عج) امرى ناممکن و حتى افراطیونشان باطل و ناحق مى‏دانستند؛ تا چه رسد که براى رسیدن به آن مبارزه کنند!

 

تصور بفرمایید شرایط خاص و تنگناهاى دردناک و مضایقى را که امام با آنها روبرو بود.

 

طیفى از روحانیون سایه‏نشین و حتى کج‏اندیش بودند که اصلًا تشکیل حکومت اسلامى را در زمان غیبت امام عصر (عج) به نوعى قصب حکومت ولى‏الله الاعظم مى‏دانستند! هنر امام این بود که حتى در ادام- نهضت به سین- این گروه و قرائت از اسلام هم دست رد نزد. ظرفیت بالاى امام، وسعت‏نظر و میدان فراخ تفکر و تحلیل باز و همه‏سونِگَرش از اسلام و مسلمین موجب شد که توانست در روز رفراندم جمهورى اسلامى رأى تاریخى بالاى 98% را کسب کند. عجیب بود که امام نه تنها در روزهایى که به قدرت نرسیده بود بلکه در شرایط تشکیل حکومت و در اختیار داشتن قدرت براى این نوع از تفکر و تلقى و قرائت منجمد و متحجر کوچکترین مضیقه و محدودیتى را اعمال نکرد فقط در مواقعى که آنها پا را از گلیم خویش بیرون مى‏نهادند با تلنگرى خاص آنها را سر جایشان مى‏نشاند، حتى در صورتى که تبلیغ مستقیم آراى خود را در دستور کار نداشتند نیروهایى از آنها را در پست‏ها و مسئولیت هایى بکار گمارد. این مطالب را براى ماندن در تاریخ تحلیلى نهضت قلمى مى‏کنم تا نسل سوم و آیندگان بدانند که امام حتى از قشر خاصى از روحانیت که با آنان هویت صنفى مشترک داشت، دل پردرد داشت و در مواردى مصداق این شعر حکیم ناصر خسرو بود که:

 

چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید

 

گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست‏

 

امام در مرحله بعد، جوانان را مکلّف به قبول مسئولیت مى‏کند در نهایت ظرافت و مهارت با بهره‏مندى از اصول روانشناسى و شناخت از روحی- خاص جوانان، حداقل 6 سال قبل از انقلاب وظیفه مبارزه و ادامه نهضت را از دوش و عهده مبارزان نسل اول و همراهان آغازین حرکت سبک کرده خطاب به جوانان چنین مى‏فرماید:

 

بر شما جوانان ارزنده اسلام که مایه امید مسلمین هستید لازم مى‏باشد که ملت ها را آگاه سازید و نقشه‏هاى شوم و خانمانسوز استعمارگران را برملا نمایید، در شناسایى اسلام بیشتر جدیت کنید، تعالیم مقدس- قرآن را بیاموزید و به کار بندید، با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفى اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمان‏هاى بزرگ اسلام بکوشید، براى پیاده کردن طرح حکومت اسلامى و بررسى مسایل آن اهتمام بیشترى به خرج دهید، مهذب و مجهز شوید، متحد و متشکل شده و صفوف خود را فشرده‏تر سازید، هر چه بیشتر همفکر و انسان فداکار بسازید، از برملا کردن نقشه‏هاى دستگاه جبار ایران علیه اسلام و مسلمین غفلت نورزید، صداى برادران رنجیدیده و مسلمان ایران را به دنیا برسانید و با آنان همدردى کنید، به وحشیگرى‏ها، آدمکشى‏ها، قانون‏شکنى‏ها و دیگر جنایاتى که پیوسته در ایران جریان دارد اعتراض نمایید، باشد که به یارى خداوند موجبات استقلال و آزادى ملت اسلام و دفع ظلم دستگاه‏هاى جبار و نوکران استعمار فراهم آید و خطراتى که امروز متوجه اسلام و مسلمین مى‏باشد، برطرف گردد.

 

امام با وجودى که در تبعید بسر مى‏برد و شدیدا با هماهنگى و توافق دولتین ایران و عراق تحت کنترل بود، هر جا احساس مى‏کرد مى‏خواهند کنفرانس‏ها و جریان هایى براى تحریف واقعیات جهان اسلام راه بیندازند و یا نوع اسلامشان ساختگى و مشابه اسلام سلاطین اموى و عباسى بود، و احساس خطر مى‏کرد که به تعبیر و تجربه تلخ تاریخى در برابر اسلام مجسم على (علیه السلام) قرآن را بالاى نیزه ببرند با جوانانى سخن مى‏گفت که هم از خطر تحریف آگاهشان کند و هم در آنها جگر و قدرت مبارزه را تهییج کند. امام مواظب بود که مبادا نشاط و فریاد اعتراض و حق‏طلبى و اسلامخواهى را بین نسل جوان و خیل عظیم جوانان خفه کنند، با صدایى رسا و بلند فریاد مى‏کشید. امام با دقت نظرى خارق‏العاده خطر تحریف را گوشزد مى‏کرد. در سال هایى که برخى به نوعى از اسلام رنگ و رو باخته، اسلام سکون و سکوت، اسلام بى‏خطر براى دشمنان، اسلام غیر پویا، اسلام معاویه‏اى، اسلام بنى‏امیه و بنى‏عباسى دل خوش کرده بودند، به افشاگرى مى‏پرداخت و از تباین اسلام ناب، اسلام محمّدى، اسلام پویا، اسلام کارساز، اسلام نجات‏بخش، اسلام مستضعفین، اسلام سیلى خوردگان تاریخ، اسلام پا برهنگان عالم، اسلام فریادگر با اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومت هاى غاصب جائر حرف مى‏زد. راستى که رسالت سنگینى بر دوش داریم در رساندن اندیشه‏هاى نجات‏بخش و بلندمردى که از هفت شهر عشق گذشته بود و هُدهدوار از منزل عنقاى مُغربى خبر مى‏داد که با طى اسفار اربعه بدان راه برده بود.

 

اینجانب در این تبعیدگاه ثانوى چشم امیدم به جوانان روحانى و دانشگاهى مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، مطالعات و تحقیقات وسیع و دامنه‏دارى را در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانى نورانى قرآن آغاز نمایند، اسلام واقعى را بشناسند و بشناسانند، ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام پیغمبر خدا و اولیاى او را از اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومت‏هاى غاصب جائر و دولت‏هاى دست‏نشاند استعمار که از تلویزیون‏ها، رادیوها و وزارتخانه‏ها به خورد مردم مى‏دهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند این اسلامى که دولت هاى دست نشانده از آن دم مى‏زنند و کنفرانس به اصطلاح وحدت اسلامى تشکیل مى‏دهند، اسلام ساخته و پرداخته سلاطین اموى و عباسى مى‏باشد که در برابر قرآن و آیین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است و لذا مى‏بینیم که استعمارگران و همان‏ها که قرآن را بالاى دست بلند مى‏کردند و اظهار مى‏داشتند که تا این قرآن در میان مسلمین حکمفرما است ما نمى‏توانیم بر آنان دست یابیم، اکنون از چنین اسلام و اتحاد اسلامى پشتیبانى مى‏کنند تا ملت اسلام را منحرف سازند.

 

اگرچه در این گفتار اصل را بررسى نوع‏ ادبیات و تحلیل واژگانى آثار و پیام هاى امام نمى‏دانیم اما دریغم مى‏آید به برخى لطایف و دقایق اشاره نکنم که سرانجام به شناخت بعدى دیگرى از شخصیت امام مُنجر مى‏شود، زبان صمیمى امام را در آثار مکتوب و بخصوص پیام هایش خطاب به جوانان نیز باید در نظر داشت. امام در تاریخ 5/1/52 خطاب به طیف هاى مختلف از جوانان چنین مى‏گوید: به دوستان عزیزم، طبقه جوان روحانى، دانشگاهى بازارى، دهقان و سایر طبقات، پس از ابلاغ سلام تذکر دهید ... یا در بسیارى از پیام ها به مخاطبان جوانى که در پیروزى انقلاب ایثار کردند در آغاز پیام درود مى‏فرستد. یا در جایى مى‏گوید «شما برادرها بیدار باشید.» یا «جوان‏هاى عزیز ما» یا «شما عزیزان اسلام را زنده کردید. شما عزیزان ایران را بیمه کردید» یا «جوانان عزیزم که چشم امید من به شماست» یا «مژده باد به شما جوانان برومند در تحصیل رضاى پروردگار.»

 

امام حتى در بسیارى موارد رها از تمام تعلقات دنیوى، مقامى و حتى آنچه برخى بعنوان «شأن» براى خود قائلند در برابر جوانان رزمنده ایثارگر، شهادت‏طلب و مبارز با خضوع و تواضعى سازنده و عارفانه مى‏فرماید:

 

من وقتى که فکر مى‏کنم جوان‏هاى ما که در جبهه‏ها اینطور زحمت مى‏کشند خجالت مى‏کشم چرا در اینجا نشسته‏ام.

 

اگر چه در تعیین محور موضوعى این پیام در تبیان شماره 16 عنوان را «خودسازى جوانان» انتخاب کرده‏اند اما من مى‏خواهم زاویه دید را عوض کنم و بگویم این شیو اخلاقى و عارفانه امام خود بزرگترین درس خودسازى است. به شرایط و عظمت و جایگاه و مقام علمى- عرفانى، اخلاقى و معنوى و حتى سیاسى اجتماعى امام دقت کنیم. آن شرایط را هر چند در حد درک و معرفت خود در نظر آوریم و این پیام ها را خطاب به جوانان بخوانیم:

 

خدا مى‏داند که من هر وقت نظرم به این جوانهایى که عازم جبهه هستند و به شور و شعف دارند به جبهه‏ها مى‏روند، وقتى من آنها را نگاه مى‏کنم، از خودم خجالت مى‏کشم، ما کى هستیم، ما چى هستیم؟ قریب هشتاد و چند سال در این دنیا (خودم را مى‏گویم) بودم و به قدر این چند روزى که اینها مشغول خدمت هستند، ما خدمت نکردیم، ما خودمان را نساختیم.

 

همه کسانى که با امام رابطه صمیمى داشته‏اند و حتى کسانى که نادیده دل در خم مهرورزى او بسته‏اند حتى نویسندگان و پژوهشگرانى که با تمام ضعف هر از گاهى به احترام عمرى اعتبار و حرمت و عظمتى که امام براى این سرزمین به ارمغان آورد در معرفى شخصیت امام مطالبى را مى‏نویسند که یکى از مهمترین آنها اخلاص امام است. امام از بینش و نیرویى برخوردار بود که بارها از آینده خبر مى‏داد. بلحاظ شرایط ایمانى و روحى در مقام و جایگاهى ایستاده بود، که مى‏توانست با سال ها فاصله از دیگران از آینده خبر بدهد. امام به مقامى رسیده بود که در حد خود مى‏توانست بگوید: «لو کشف الغطاء ما ازدتُ یقیناً». البته این سخن از آن على (ع) است که معصوم بود اما امام هم در مواردى به آن درجه از کمال و معرفت رسیده بود که در حد یک رهبر الهىِ غیر معصوم مدارجى از کشف یقین و آینده‏بینى را در روزگار ما از خود نشان داد. به مصداق «حسنات الابرار سیئات المقربین» براى آن عزیز دریچه‏هایى از آسمان معرفت و یقین باز بود که براى افراد عادى و همگان و غیر باز نبود.

 

امام در رابطه با جوانان به اصالت فطرت انسان ها بخصوص پاک‏نهادى جوانان اعتقادى راسخ داشت. امام معتقد بود با وجود تمام تبلیغات، برنامه‏ها و سیاست هایى که نظام طاغوت براى جدایى مردم از فطرت الهى آنها طراحى و پیاده مى‏کرد، هنوز هم زیر پوسته ظاهرا ناخوشایند افراد و محیط نامطلوب، مى‏توان با نداى درونى فطرت الهى افراد را احیاء و بیدار کرد. امام با توکل و اعتقاد مردم را مخاطب عام قرار مى‏داد و مطمئن بود که فطرت الهى افراد سالم است و باید بدان اعتقاد داشت:

 

مطمئن باشند با عرض- اسلام به آنطور که هست و اصلاح ابهام‏ها و کجروى‏ها که به دست بدخواهان انجام یافته، نفوس سالم بشر که از فطره‏الله منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوس‏هاى حیوانى نگردیده، یکسره بدان روى آورند و از برکات و انوار آن بهره‏مند شوند. من به جوانان عزیز نوید پیروزى و نجات از دست دشمنان انسانیت و عمال سرسپرده آنها مى‏دهم.

 

اگر کسى از پشتوانه توکل و اعتقاد و ایمانى الهى برخوردار نباشد، آنهم در موضع حضرت امام با کدام جرأت با چنین قاطعیت و صراحتى از پیروزى نهایى نهضت بزرگ اسلامى خبر مى‏دهد:

 

من با تأیید خداوند متعال و تمسک به مکتب پر افتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام مژده پیروزى نهایى مى‏دهم به شرط اینکه نهضت بزرگ اسلامى و ملى ادامه یابد و پیوند بین شما جوانان برومند اسلام ناگسستنى باشد و به شرط آگاهى از حیله‏هاى استعمارگران راست و چپ و جنود ابلیسى آنان و مهره‏هایى به اسم شاه و دولت و وزیر و وکیل که به جان ملت مستضعف افتاده‏اند و خون آنان را مى‏مکند.

 

امام چه در سال هاى قبل از انقلاب و چه پس از پیروزى بر تقویت رابطه و پیوند بیشتر جوانان با روحانیون تأکید ویژه دارد. امام به صراحت رعایت احترام به جوانان بخصوص روشنفکران دانشگاهى را از طرف روحانیون و متقابلًا احترام جوانان روشنفکر دانشگاه‏ها به روحانیون را یادآور مى‏شود. هشدار مى‏دهد که مبادا اجازه ایجاد تفرقه بین این دو قشر فراهم آید. باز هم دشمنان از غفلت‏هاى ناخواسته و بى‏خبرى و عدم دقت سوء استفاده کرده و در صددند که این قشر و مرکز را در مقابل هم قرار دهند.

 

لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاه‏ها به روحانیت و روحانیون احترام بگذارند خداوند تعالى آنها را محترم شمرده و اهل‏بیت وحى، سفارش آنها را به ملت فرموده‏اند. روحانیت قدرت بزرگى است که با از دست دادن آن خداى نخواسته پایه‏هاى اسلام فرو مى‏ریزد و قدرت جبار دشمن، بى‏معارض مى‏شود .... به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت جبار را تأیید و حفظ نمود و با دید احترام نگریست. چنانچه روحانیون محترم باید به طبق- جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامى است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته آنها را چون فرزندانى عزیز و برادرانى ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ را که مقدرات، خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبلیغات سوئى که بر ضد آنها در این چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور دیگر جلوه داده‏اند تا از تفرقه استفاد هر چه بیشتر برند، احتراز کنند و کسانى را که جهلًا یا از سوءنیت موجب دور نگه داشتن این طبق- مؤثر است از روحانیت، از خود برانند و به آنها اجاز ایجاد تفرقه ندهند و مطمئن باشند که با ضم این دو قدرت بزرگ پیروزى به دست مى‏آید و با جدایى روى آن را نخواهند دید.

 

اصل جوانگرایى در اندیشه‏هاى امام فقط منحصر و معطوف به جوانان دو قشر دانشگاهى و حوزوى نمى‏شد، امام در جریان مبارزه و ادامه حرکت توفنده انقلاب به افسران جوان ارتش نیز توجه خاص داشت. این اصل جاى تحلیل عمیق و دقیقترى دارد. مختصرا باید گفت امام بخوبى مى‏دانست که تا کسى در نظام طاغوت وابسته نشده و جزء نیروهاى سرسپرده و اصلى و مهره‏هاى کلیدى نشده است و به رده‏هاى بالاى سازمانى و سمت‏هاى حساس نمى‏رسید. چون از بازگشت فرماندهان پیر و شکل گرفته ارتش آن روز نومید شده بود آگاهانه‏طیف و قشر و لایه میانى و جوان ارتش را مخاطب قرار مى‏داد. از آنجا که هنوز دل افسران جوان از اسلام و تربیت خانوادگى فاصله نگرفته بود و همان دریچه فطرى در وجودشان بسته نشده بود، نداى امام را لبیک گفتند چه در جریان بیعت تاریخى و سرنوشت‏ساز افسران متعهد نیروى هوایى و برگزارى رژ تاریخى در محل استقرار امام در روزها و شرایطى که تمام ارکان و نهادهاى نظام طاغوت برقرار بود و چه در جریان انقلاب که بارها قدرت و امکان برخورد با مردم از طرف فرماندهان سرسپرده فراهم بود. به یاد داریم در مأموریت‏هاى متعدد خیابانى که براى سرکوبى مردم انجام مى‏شد افسران جوان تمّرد مى‏کردند و حاضر نبودند به طرف تظاهرکنندگان و انقلابیون و راهپیمایان شلیک کنند. در مواردى حتى افسران و سربازان به مردم مى‏پیوستند و در مواردى در حد انجام تکلیف ظاهرى در مسیرها و محل استقرار فقط ناظر صحنه بودند. البته موارد کشتار مردم که بعضا در شهرها صورت مى‏گرفت نسبت به سایر ارتش ها و نیروهاى نظامى در کشورهاى دیگر بسیار اندک و محدود بود. البته شهیدان عزیز این مرحله از انقلاب را از یاد نبرده‏ایم. ولى با انجام کار آمارى و تقسیم آنها به تعداد جمعیت و تعدد تظاهرات باید بپذیریم که در مجموع روح مدارا و تحمل بر ارتش حاکم بوده است تا سرکوب و قلع و قمع و کشتار عظیم. اگر از مورد جمعه خونین هفده شهریور میدان ژاله بگذریم که آنهم بنا به اسناد و بررسى‏ها و مستقیما تحت فرمان فرماندهان رده اول صورت گرفت، در سایر موارد حتى مردم در اثر مداراى ارتشیان جوان نسبت به خلع سلاح آنها بخود جرأت اقدام مى‏دادند و مگر نه اینکه در اثر نفوذ کلام امام ارتش بسیار زودتر از آنکه رهبران رده‏هاى بعدى تصور مى‏کردند تسلیم شد. امام به رابطه خانوادگى و اصل مسلمانى و پاک نهادى ارتشیان بخصوص جوانان ایمان داشت و سرانجام هم آن شد که امام مى‏خواست. به این قسمت از پیام امام خطاب به افسران جوان ارتش حدود دو ماه قبل از پیروزى انقلاب بیندیشیم که آن مرد الهى با کدام اطمینان ارتشى را که براى اهداف خاص سازماندهى شده بود مخاطب قرار مى‏دهد:

 

بر افسران جوان پیام فرستادم که به صف ملت بپیوندند که ما آنان را از زیر یوغ مستشاران نظامى نجات داده و با آغوش باز پذیرایى مى‏نماییم. افسران محترم جوان از مقابله خصمانه با برادران و خواهران خود جداً احتراز کنند و با آنان در صف واحد که خواست اسلام است درآیند.

 

وقتى این عبارت ها را با توجه به جایگاه امام با تأمل و درنگ مرور مى‏کنم، به یقین مى‏رسم که ایشان به واقع درد دین داشت. شاید دیگران در دل مى‏گفتند که چرا این عالم و مرجع تقلید خودش را در برابر جوانان و تود مردم آنقدر کوچک مى‏کند، اینک با بررسى چگونگى شکل‏گیرى انقلاب بخوبى به این اصل مى‏رسیم که امام در حفظ نیروها و همراه ساختن اقشار مختلف جامعه واقعا اعجازگونه عمل مى‏کرد. از دل ارتشى که پنجاه سال در خدمت اهداف استعمارگران بود، از بطن ارتشى که فلسفه وجودى‏اش شاید تقابل کامل با انقلابیون بوده است، ارتشى که تا بن دندان براى ایستادگى در برابر انقلابیون و مبارزان مجهز شده بود، و هم از بطن حوزه‏هایى که در رکود و جمود بسر مى‏بردند، از دل دانشگاه هایى که با سیاست ها و جهت‏گیری هاى نظام سابق همسو بود نیروهایى را مخاطب قرار مى‏داد که برخى تصورش را هم به ذهن خطور نمى‏دادند تا چه رسد که پاسخ و لبیک بشنود ....

 

امام در بسیارى موارد جهانشمول مى‏اندیشید. خودش را در ظرف ایران محدود نمى‏کرد، در پیام هاى متعددى جهان اسلام را خطاب قرار داده و از جوانان خارج از کشور بخصوص ایرانیان بجهت مبارزه با نظام طاغوت تشکر کرده است.

 

امام معتقد بود که انقلاب افراد را در جهت تکامل پیش مى‏برد، بسیارى را عوض مى‏کند راه هاى فلاح و امید را فراروى جوانان قرار مى‏دهد، انقلاب جوانان را از میخانه‏ها به سنگرهاى مبارزه مى‏کشاند. امام تحول جوانان را قبول داشت و این تحول را هم‏امرى عادى نمى‏دانست. منشا این تحول را هم خداوند تبارک و تعالى مى‏دانست. در واقع هم هیچ نیرویى جز نیروى لایزال الهى نمى‏توانست با آن سرعت و در آن زمان کوتاه منشأ آن تحولات باشد. بى‏تردید تصور شرایط فرهنگى حاکم در ایرانِ قبل از انقلاب براى نسل جوانِ بعد از انقلاب بخصوص نسل دوم آن روشن نیست، یا براى بسیارى حداقل مه‏آلود و کدر است. اما ما که آن روزها و جوانان و محیط را دیده‏ایم بخوبى مى‏دانیم که تحولات روحى جوانان کارى است وصف ناشدنى. امام این تحول امیدبخش را با بیانى عرفانى و شیوا بازگو کرده است و آنرا نوعى سلوک و هجرت و طى طریق عرفانى دانسته است آنجا که مى‏فرماید:

هیچ قدرتى نمى‏توانست که در ظرف مثلًا یک سال، یک سال کمتر یا بیشتر همچو تحولى درست کنند، همچو تحولى که الان هر جا بروید مى‏بینید که انسانهایش غیر آن انسان‏هایند که بودند. همین جوان‏هایى که آنوقت کشیده مى‏شدند طرف شمیران و آن قضایاى شمیران، حالا کشیده مى‏شوند طرف جاهایى که جهاد سازندگى است، همین، همین جوان‏ها، همان زن‏هایى که آن وقت/ هیچ/ بى‏تفاوت بودند راجع به کشور خودشان، راجع به همه چیز، همین‏ها هم وارد شدند در میدان و دیدیم که خوب هم مى‏توانند انجام وظیفه بکنند.

این یک تحول روحى بود که با دست خداى تبارک و تعالى و اراده خداى تبارک و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شدیم از یک صورتى که آنطور بود، به یک صورت دیگرى. از آمریکا یک عده جوان چند روز، چند وقت پیش از این آمده بودند که ما آمدیم براى جهاد سازندگى. این یک تحولى است، جوان در آمریکا براى- عرض بکنم که- بیاید از آنجا راه بیفتد که برود توى دهات اینجا براى جهاد سازندگى.

 

امام جوانان را براى حضور در مرحله‏اى خاص و به منظور حل مرحله‏اى مشکلات دعوت نمى‏کرد بلکه در هر زمینه براى حضور جوانان جاى باز مى‏کرد. امام به جوانان مى‏گفت کشور مال خود شماست آنها را در نهضت سهیم مى‏دانست. با همین بهاء دادن آنها را امیداوار مى‏کرد. امام جوانان را رفیق‏هاى نیمه راه حساب نمى‏کرد. با آنها به گونه‏اى رفتار مى‏کرد که تا سر منزل مقصود با او همراه باشند. دیدیم که در دوران پیروزى و مبارزه و نیز بلافاصله سازندگى ایران قبل از جنگ و تشکیل جهاد سازندگى و بعد از آن حضور براى مبارزه با تجزیه‏طلبان داخلى در مناطق غرب و جنوب کشور حتى قومیت گرایى‏هایى که همگى سر از لانه‏جاسوسى درآورد. تا سرکوب عوامل داخلى استعمار، منافقین یا سایر گروهک ها و نیز برقرارى امنیت داخلى و عظیم‏ترین و شکوهمندترین فراخوان و حضور جوانان یعنى دفاع مقدس همه را امام خط مى‏داد اینک که به آلبوم انقلاب باز مى‏گردیم و به چهره‏هاى مدیران در اول تشکیل دولت و مجلس نگاه مى‏کنیم درمى‏یابیم که افرادى چون آقایان مهندس میرحسین موسوى (نخست‏وزیر وقت) شهید تندگویان، حتّى آقاى هاشمى رفسنجانى و حضرت آیه‏الله خامنه‏اى از نسل جوان طیف‏ها و قشرهاى مختلف در مسئولیت هاى کلیدى قرار گرفته بودند که در کمتر کشورى با این وسعت در جهان بکار گمارده مى‏شوند. احتیاج دائمى امام به جوانان را مى‏توان از محتواى این سخنان امیدبخش امام بخوبى دریافت:

 

من از ملاقات شما جوان‏هاى برومند و چهره‏هاى تابناک خوشحال هستم و مایلم به ملاقات شماها، ... ما از این به بعد هم احتیاج به شما داریم، ما همیشه محتاج به شما جوان‏ها هستیم. ما بعدها هم براى کشورمان احتیاج به فعالیت شما جوان‏هاى برومند داریم و من امیدوارم که در همه مراحل، شما با مردانگى با ما همراهى کنید و این نهضت را به پیش ببرید. امروز کشور مال خود شماست و شما باید مال خودتان را حفظ کنید. مثل زمان طاغوت نیست که شما زحمت بکشید و دیگران بهره ببرند. من امیدوارم که با به کار رفتن احکام اسلام مملکت مال خود شما باشد و شما در مملکت خودتان زحمت بکشید و در مملکت خودتان بهره را براى خودتان بردارید.

 

راستى اگر قرار بود به برخى زمزمه‏هاى یأس‏آلودى که در مواردى بگوش مى‏رسید گوش فرا مى‏داد که مملکت و کارها را باید در همه زمینه‏ها بدست پیران و تجربه‏اندوختگان و موى سفیدکردگان سپرد، چه کسى مى‏توانست ده‏ها توطئه و جریان آشکار و پنهان و خزنده و مخفى را که هر روز بر سر راه انقلاب و نهضت قد مى‏کشید از میان بردارد. امام بود که تأکید مى‏ورزید راه طولانى نهضت را باید با همراهى و حضور اثر بخش نسل جوان شروع کرد. راهى که ابتدا و اولین وادى و منزلش شکست نظام شاهنشاهى و نابودى آن در ایران بود، راهى که شاید سرمنزل و وادى پایانى‏اش را باید بنا به فرموده و نظر امام به اهتزاز در آوردن بیرق اسلام در همه قطب‏هاى زمین دانست.

 

شما برادران جوان و خواهران، امید ملت هستید. نهضت را شما جوانان، خواهران و برادران با نثار خون خودتان به پیش بردید. انقلابى کردید که در دنیا بى‏نظیر یا کم‏نظیر بود. انقلاب اسلامى، انقلاب گروهى که متعهد به‏اسلام بودند. من هر جا باشد خدمتگزار همه هستم و آن قدر خدمتى که از من مى‏آید و آن دعاست در حق شما جوانان، برادران، خواهران مى‏کنم. من امیدوارم که شما جوانان، خواهران و برادران همانطور که از اول نهضت با کوشش، انقلاب بزرگ را تحقق بخشیدید از این به بعد هم با وحدت کلمه و با اتکال به خداى تبارک و تعالى این نهضت را ادامه دهید. ما در بین راه هستیم و باید راه طولانى را طى کنیم و آن راه طولانى این است که بیرق اسلام را در هم- قطب‏هاى زمین به اهتزاز درآوریم.
نکته باریک و مهمى که از این پیام و سخنان امام باید بدان تأکید کرد اینکه امام نهضت را در چهار چوبه ایران محصور نمى‏دید. امام معتقد به انقلاب جهانى بود. و رمز مهم پیروزى را هم در همین سخنان فرا راه ما قرار داده است که همانا «وحدت کلمه» است. ما را امروز چه شده است که به پیروزى و برقرارى نهضت در درون مرزهاى ایران دل خوش کرده‏ایم که البته هم شادى‏آور است اما، مقایسه کنید افق بلند دید امام را با آنان که خیلى زودتر از توقع و انتظار نسبت به صدور انقلاب مأیوس شدند و از احساس مسئولیت در قبال حتى مسلمانان سایر ممالک از جمله فلسطین هم رفع تکلیف و وظیفه نمودند.
بى‏تردید وقتى هر موضوعى را از دیدگاه و منظر امام باز مى‏شناسیم و حداقل سخنان امام را درباره آن موضوع یا عنوان یا جریان باز مى‏خوانیم در مى‏یابیم که بدون مبالغه هنوز هم امام را و زوایاى ناشناخته وجودى آن عزیز را آنچنان که درخور است نشناخته‏ایم. ختم این مقاله را یکى دیگر از سخنان امام قرار داریم. امام عزیز علاوه بر آن که نسل جوان را توبه‏پذیر مى‏دانست و شیوه برخورد تند را در نظام تربیتى اسلامى صحیح نمى‏دانست حتى براى جوانان اغفال شده و گول‏خورده‏اى که توسط گروهک هاى سیاسى بخصوص تروریست‏هایشان جذب شدند از موضعى پدرانه و نصیحت‏گر سخن مى‏گفت. حتى با آنها برخورد حذفى نمى‏کرد بلکه معتقد بود براى آنها باید امکان و فرصت تفکر خارج از حصار بسته سازمانى و تشکیلاتى به وجود آورد تا آنها بیندیشند و با پى بردن به واقعیات بیرون از آن فضاى بسته و کاذب رها شوند. امام حتى نسبت به آنها احساس ترحم، دلسوزى و تأثر داشت. تا آنجا که بدانان تأمین مى‏داد که اگر براى خدمت به کشور و ملت به ایران برگردند کسى بدانان کارى نخواهد داشت.
به این دو فراز از بیانات پدرانه، مشفقانه، مصلحانه و کریمانه امام خطاب به جوانان گول‏خورده و اغفال شده توجه کنید:
من کرارا به این مادرها و پدرها و به‏این جوان هاى گول‏خورده نصیحت کردم که اولادهاى خودتان را نصیحت کنید، اولادهاى خودتان را بازدارید از اینکه آلت دست جنایت جنایتکاران بشوند و به این جوانهاى گول‏خورده مکرر گفتم که شما طرز فکر این بزرگترها را به اصطلاح و این سران را مشاهده کنید، این سران فاسد هیچ‏کدام در صحنه نیستند، همه/ در زیر/ در کنج خانه‏ها و در زیرزمین‏ها هستند و شما را آلت قرار دادند که شما بروید و خون مردم را بریزید و خون خودتان ریخته بشود، صحنه براى آنها درست بشود که آنها بیاید بیرون، صحنه را براى آمریکا درست کنند.
البته از باب اینکه یک دسته اشخاص غافل، جوان‏هایى که ما همیشه میل داشتیم که اینها در راه کشور خودشان، در راه اسلام خدمت بکنند اینها بازیشان دادند و مشغولشان کردند به یک کارهاى بچگانه‏اى که در یک جا مى‏کنند و مسلمانى را مى‏کشند، یک بچه‏اى را مى‏کشند یک پیرزنى را مى‏کشند، اینها البته باید بدست خود ملت جلوگیرى ازش بشود.
ختم سخن درود هماره و از سر اخلاص و با تمام وجود به روح ملکوتى امامى است که در عصر غیبت کبرى تجسّم تمام عیار اسلام ناب محمّدى(ص) بود.