جوان باورى دیگر بُعد ناشناخته امام خمینى (س)
اشاره: حضرت امام خمینی (س) از آغاز نهضت یکى از سرمایههاى ارزشمند و منابع غنى و بىمانند را نیروى انسانى مىدانستند. با مخاطبشناسى در ساحت اندیشهها، سخنان، و پیام هاى ایشان به روشنى درمىیابیم که امام از میان سطوح متعدد نیروى انسانى به نسل و قشر جوان توجه خاص دارند. در شرایطى که حتى طیف و قشر جوان را از ایشان محروم کرده بودند و فاصله زیادى بین ایشان و خانواده بزرگ دانشگاه بعنوان یکى از مهمترین پایگاه هاى حضور جوانان، ایجاد شده بود، امام آنها را از یاد و نظر نمىبرد.
به مناسبت روز جوان مقاله ای از دکتر منوچهر اکبری استاد دانشگاه تهران ارسال می شود:
اینک که به بازخوانى پیام ها و سخنان بلند آن عزیز مىپردازیم، در مىیابیم که امام از همه زمینهها و مایههاى علمى براى تأثیرگذارى بر روح و جان جوانان در جهت اهداف معنوى انقلاب بهرهمند شده است. امام با بهرهمندى از روانشناسى جوانان، جامعه شناسى اجتماع، شناخت بنیادین شرایط و مسائل فرهنگى، تحلیل جریان هاى سیاسى کشور، بازشناخت فلسفه و اهداف برنامهریزىهاى خاص در حساسترین شرایط تاریخى- سیاسى، جوانان را مخاطب قرار داده است. مبالغه نیست اگر مدعى شویم در آن شرایط و برهه خاص تاریخى هیچ عالم روحانى و هیچ رهبر دینى در حد امام به جوانان اهمیت و بها نداده و به اندازه ایشان بفکر جوانان نبوده است.
با بررسى شیوههاى ارتباطى جامعه با عالمان و مراجع دینى مىتوان به نوعى رابطه محدود و بسته بین جوانان و آنها قائل شد، شاید این سنت غلط به مرور زمان جا افتاده بود که جوانان را با مراجع چه ربط و رابطهاى است؟! در این مورد هم امام بدعتى مبارک از خود بجاى نهاد.
بخصوص نسل دوم انقلاب را باید به این نکته توجه داد در سال هایى که در اثر سیاست هاى خاص استعمارى استکبار، ایران را بگونهاى پیش برده بودند که نسل جوان در نقطه مقابل دیندارى و اسلامخواهى قرار گیرند، سمت و سوى جوانان به تقویت مبانى عقیدتى و مذهبى نرود، روح کلى حاکم بر آموزش و پرورش و دانشگاهها بسوى مسجد و عبادت و دعا و ذکر و قرآن نباشد. امام بعنوان مرجعى بزرگ و در تبعید براى دانشجویان پیام هایى مىفرستاد که مخاطبان خود را فراموش نکند.
عجیب است که امام بسیار شفاف، صریح و بىپیرایه و عارى از کنایه و رمز به افشاى اهداف شوم و شیطانى رژیم پهلوى مىپرداخت. همواره خطر نابودى خیل عظیم و کارآمد کشور یعنى جوانان را در اثر اعمال و اجراى سیاست هاى استعمارى رژیم یادآور مىشد. به ناله فریادگونه امام در مورد خطر اغفال جوانان در نمونههاى زیر بنگرید:
در زمان این هم همه چیزهاى ما را بردند، همه، همه حیثیت ما را بردند. آن قدرى که به نیروى انسانى ما ضرر زدند، به نیروى مادى ما ضرر نزدند. آن قدرى که انسانها را نگذاشتند رشد بکنند، آن قدرى که مراکز فحشا را درست کردند، قمارخانهها را درست کردند، فحشاخانهها را درست کردند و در اختیار جوانهاى ما گذاشتند و آنها را غافل کردند از مقدرات خودشان، آن قدر که ابتلاى به این مواد مخدره اینها پیدا کردند در زمان اینها، براى اینکه همه چیزشان را تخدیر کنند و نگذارند نسبت به مقدرات خودشان فکر بکنند، لکن خداى تبارک و تعالى خواست که در این دو سال اخیر، البته مبدا از پانزده خرداد بود لکن در این دو سال اخیر که نهضت شکوفا شد، خداى تبارک و تعالى به شما کمک کرد.
امام در پیام زیر، پرده از روى سیاست هاى به ظاهر دلفریب نظام طاغوت برمىدارد که به عنوان تمدن بزرگ جوانان را اغفال کنند. حتى یادآور مىشوند که از همین شیوه و با همین ترفند هم توانستند عدهاى را اغفال کنند:
هى تبلیغ کردند، هرچه صرف تبلیغ کردند، همه چیز ما را دادند به غیر و همه نیروهاى جوانى ما را از بین بردند و همه جا را خراب کردند با تبلیغات، هى تبلیغ کردند به اینکه به تمدن بزرگ مىخواهیم برسیم، بعد از مثلا همین زودى ما در عرض ممالک پیشرفته، جلو رفته، چه شده، مىرسیم باز این سال دیگر. مثلا از این حرف هایى که اغفال مىخواستند بکنند کشور ما و جوانهاى ما را و اینکه توجه نداشته باشند به اینکه دارد سرشان چه مىآید ... یک دسته را هم اغفال کردند، یک دسته اشخاص فاسد اغفال کردند یک دسته جوان هاى ما را. اینها را از این غفلت بیرون بیاورید، بسازید این جوانهاى خودتان را که براى اسلام باشند.
بىتردید اگر قرار باشد اصول مهم و مبانى اساسى رهبرى امام را براى سایر ملت ها و کشورها و حتى آیندگان و نیز جهت تدریس در مراکز علمى دانشگاهى تدوین و تنظیم کنیم، یکى از شیوهها و راهبردها را در یک مرحله از روند انقلاب باید افشاگرى یا نوعى خاص از «اطلاع رسانى» دانست. اگر امام این حقایق را بازگو نمىکرد نه امکان داشت بتوان اغفال شدهها را بیدار کرد و نه مابقى را که دچار نوعى بىطرفى شده بودند. دیگران در جلسههاى مخفى یا محافل مذهبى بعضا کنایهوار به مسائلى اشاره مىکردند، مثلا در دوران مبارزه حتى ماه ها پس از شروع نهضت در منابر و مجالس از تمثیل امام حسین (ع) و شمر و یزید استفاده مىکردند و مىخواستند بگویند که امام ما چون با شاه (یزید دوران) بیعت نکرده است از کشور تبعید شده است. اما امام حداقل پانزده سال قبل از شروع انقلاب (یعنى در خرداد 1341) در اعتراض به جریان ننگین «کاپیتولاسیون» مستقیما شخص شاه را مورد حمله قرار داد و به رئیس جمهور امریکا نیز تهاجمى علىگونه داشت بدون اندک خوف و خطر یا ترس و حسابگری هاى که دیگران بخرج مىدادند.
از جمله توطئههاى حسابشده استعمارى که امام از آن صحبت بمیان مىآورد، اصل بىتفاوت کردن جوانان بود. لازم است اندکى این موضوع را بشکافیم، براى اینکه بتوان برنامهها و سیاست هاى آشکار و پنهان را روى جوانان پیاده کرد باید آنها را به جهت موضعگیرى خنثى کرد. خنثى بمعنى بىتفاوت در برابر امورى که با عقیده و ایمان آنها مرتبط است. مىدانیم که جوان مؤمن و سر به مُهر را بسادگى نمىتوان به مجالس و محافل خوشگذارانى و عیش و نوش کشاند، جوان مؤمن تا احساس کند در چنین دامى افتاده است اعتراض مىکند و حداقل خود را از آن مهلکه دور مىکند. البته نقشههاى استعمارى هم خیلى شفاف و صریح نیست بلکه ممکن است با کارى دراز مدت و طولانى بتوانند افراد متدین را هم به رنگ و صبغه و سیاق خودشان درآورند، در هر صورت روى چنین نیروهایى که پشتوانه ایمانى و عقیدتى قوى دارند حساب باز نمىکردند، حداقل آن است که کافى است یکى از همینها به افشاگرى بپردازند که پنبه آنها رشته مىشود. اندکى سادهلوحى است اگر معتقد باشیم استعمار بدون هدف و برنامه، امور را پیش مىبرد! غیرممکن است حکومتى، نظامى، نظام آموزشى، روابط اجتماعى مراکز علمى دانشگاهى و مراکز فرهنگى و فکرى را بگونهاى طراحى، هدایت و نظارت کند که در جهت اهداف و خواست ها و سیاست هاى او نباشد. دور از عقل است که نظام پهلوى نیروهاى انقلابى و مسلمان و مبارز و متعهد را آزاد بگذارد در حالى که مىدانست، رشد این قبیل نیروها و جریان ها در نهایت تیشه به ریشه خود زدن است. توطئهها و افکار پلید نظام پهلوى حتى در مراکزى که فلسفه وجودیشان استمرار، دفاع، ترویج و نشر اسلام است، یعنى حوزههاى علمیه هم نیروهایى را بعنوان نفوذى وارد کرده و یا عواملى را شناسایى و خریده بود که به نوعى شأن روحانیت را لکهدار کنند. البته نوع توقع و انتظارش از نیروها و عوامل نفوذى در حوزهها کاملا متفاوت از سایر مراکز بود، مثلًا افرادى را حمایت مىکرد که شاه را در مجالس مذهبى دعا کنند، سیاست هاى او را تأیید کنند. کافى بود چند نفر از هزار نفر روحانى را بگونهاى بار آورد که در معاشرت با افراد مسألهدار حد و مرز نشناسند یا فقط سال ها فردى را در درون حوزهها وارد کند که اخبار و اطلاعات را به عوامل آن رژیم برساند. فقط در حد یک عامل ابتدائى عمل کند. اوضاع و روابط مخفیانه و پنهان را تحت نظر داشته، رفت و آمدهاى مشکوک را گزارش کند. حتى خطیبى را بار آورد و میدان دهد که روح اعتراض، فریاد، مبارزه، حقطلبى را با قرائت و تفسیر یک بعدى و متحجرانه از اسلام، از جمله اسلام عابدان- صرف و غیرسیاسى، در نسل جوان بکُشد. اسلام انقلابى را با اسلام بىروح و رمق به حاشیه براند. لازم نبود به طور آشکار بگوید نماز نخوانید، ترک عبادات کنید. کافى بود جوانان را در محیط قبل از انقلاب بحال خود واداشت و از آنها مراقبت نکرد، محیط و شرایط بگونهاى بود که عوامل طاغوت آنها را با اندک تمایل و جاذب- جوانى به مراکز فساد و فحشا مىکشاند. به این کلمات هدایتگر و تحلیل هاى دلسوزانه و پدرانه امام بیندیشیم تا با کمال تأسف بگوئیم حتى امروز هم با وجود مراکز فرهنگى و تبلیغى متعدد، خطر گذشته نه تنها کنار گوش و مقابل چشم ماست که حتى بعضى را فرا گرفته و جزئى از نسل دوم را به مراکز بَزم کشانده است، کم نیستند جوانانى که نسبت به ارزشها دچار نوعى زدگى شدهاند. البته نوع غفلت و گرایش نسل دوم موجود با نسلِ جوان قبل از انقلاب تفاوتها دارد.
تمام این مراکزى که براى فحشا و خوشگذارنى درست کردند همین طورى درست نشده است. در مجلاتشان، در رسانههاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبلیغات کردند و کلًا در خدمت اینها بودند. رادیو و تلویزیونشان مشغول بود که این جوانها را از بازار، از بیابان که مشغول خدمت بودند، از ادارات به آن مراکز فساد بکشانند، از دانشگاهى یک موجود فاسد بسازند، از ادارى یک موجود فاسد درست کنند. انسان وقتى چند دفعه در آن سینماها و در مراکز فحشا رفت، به این امور عادت مىکند. وقتى یک جوان چند بار به یکمرکز فساد رفت دیگر نمىتواند نرود. جوانهاى ما را که باید میدانهاى رزم را اداره کنند، به مراکز بزم بردند و جوانان هم خیال کردند که اینها فقط مىخواهند که آنان عیش و عشرت کنند. مسأله این نبود، مسأله این بود که شما را از آن قوه فعاله که خدا در شما ایجاد کرده است و در مغز و بدن شما به ودیعت گذارده است تهى کنند و یک موجود عیاش که غیر از اینکه بنشیند بخندد و مشروب بخورد، بسازند تا مبادا یک وقت در فکر این بیفتند که نفت را بگیرند. اینها همه نقشهاى است که ذخایر ما را ببرند. تنها نفت نیست، ایران ذخایر فراوانى دارد و آنها اطلاع دارند. چه کسى مىتواند جلوگیرى از غارت اینها کند؟ نسل جوان است که مىتواند جلوى این فسادها و حملهها را بگیرد. «3»
امام در جریان افشاى توطئههاى استعمارى خیلى دقیق، ظریف، آگاهانه اما غیرمستقیم نظریاتى را بیان داشته که اینک به آنها باید اندیشید. امام ضمنا مىگوید سینما هم خوب و بد دارد خطر آنست که نسل ما را به سینماى تخدیر کننده و غیرآموزنده بکشانند. یا خطر مواد مخدر، و از همه مهمتر اثر این توطئهها را در از کار انداختن قدرت فعال یک مملکت یعنى جوانان، هشدار مىدهد، مطالبى که به ظاهر چندان پیچیده نیست اما در سرنوشت درازمدت کشور اثر سوء و تخریبى دارد.
مرکز کار است، براى فعالیت است، بیرون بردند، به مراکزى بردند که تنبلپرور است، تمام مراکز فحشا تنبلپرور است، آدم را تنبل مىکند.
یک کسى که عادت کرد که شب برود به سینما، آن سینماها، نه سینماهاى آموزنده، آن سینماهایى که همهاش براى این بود که ما را تخدیرکند، این وقتى عادت کرد به آن مراکز یا به آن مراکز فحشایى که لابد شنیدید که در تهران چقدر بوده، بین تهران و شمیران چقدر بوده است وقتى بنا شد جوانهاى ما کشیده شدند به آنجا، یعنى عضو فعالهاى که باید یک مملکت را اداره بکند مهمل بشود، هروئین را این طور ترویج کردند که همه قشر مملکت پر از هروئین شده است و شده بود، این همچو نبود که خود به خود شده باشد. این نقشه بود، وقتى بنا شد یک جوانى که قدرت فعاله یک مملکت هست مبتلاى به هروئین بشود مىشود هیچ، مهمل مىشود، اینها ما را مهمل مىخواستند بکنند که هرچه از ما ببرند و هر بازى سر ما درآورند ما هیچ نفهمیم، اصلًا فکر این نباشیم که چرا باید بشود، آدم هروئینى و آدم تریاکى و آدم مثلًا دنبال فحشا رفتن، فکرش نمىآید به اینجا که نفت ما را چرا مىبرند، کى برد، کى مىخورد، به فکر این نمىآید. آن فقط فکرش این است که چه وقت، وقت این است من تریاک بکشم یا چه وقت، وقت این است بروم در آن مرکز، یا چه وقت، وقت هروئین است. اصلًا فکر آن قضیه نمىآید و اینها همین نقشه را داشتند که جوانهاى ما را از این افکارى که باید با آن افکار ما برسیم به یک مطلبى، باز دارند و آن فعالیتى که باید جوان ما، طبقه جوان ما داشتند از دستش بگیرند مهمل بارش بیاورند. «4»
حضرت امام وراى تمام عالمان و مراجع همعصر خود معتقد بود که جوانان سرمایههاى ارزشمند معنوى یک کشورند. به همین جهت بود که نگهداشت، حفظ و رشد این قبیل سرمایه را بسیار مهمتر از سایر سرمایهها مىدانستند. همیشه به موضوع محورى و تکلیف خطیرى که بخصوص در جلوگیرى از خطر غفلت جوانان به عهده همگان بود توجه خاص داشتند. شگفتانگیز است که امام غفلت را دو سویه مىدیدند:
الف: غفلت جوانان از ارزشها، اصول، مبانى دینى و عقیدتى و روحانیت.
ب: غفلت روحانیت و اولیاء از فرزندان و نسل جوان.
اینک بیش از هر زمان لازم است که بررسى شود سهم هر یک از این غفلتها به چه میزان است. یعنى به چه میزان جوانان غافل بار آمدهاند و به چه میزان بىتوجهى اولیاء و روحانیت موجب این امر شده است؟ تصور اینست که هر دو طرف مقصرند. نمىشود هر نارسایى، کوتاهى و بىتوجهى را به حساب دشمن و استکبار و ... گذاشت. اینک که نسلى جدید، در آغاز دور دوم انقلاب عزیزمان قرار دارند باید به هر طریق از ضرر و فلت بیشتر جلوگیرى کرد.
از آنجا که امام براى دعوت و فراخوان بموقع جوانان در صحنه مبارزه و انقلاب فکرها، برنامه و اصولى را در نظر داشته همواره به وجود نیروى عظیم و کارآمد آنها نیز اشار خاص دارد. چه در دوران تبعید و چه در زمان حضور پر برکتشان در ایران با جوانان مسلمان رابطه بسیار صمیمى و محبتآمیز داشت. اینک ما بعنوان افرادى که انقلاب را با تمام وجود درک کرده و شرایط سیاه قبل از انقلاب را هم بیاد داریم لازم مىدانیم با پرهیز از هرگونه سیاسىکارى و جناحبندی اى سیاستآلود، به تحلیل بررسى تطوّر رابطه روحانى و جوانان بپردازیم تا رموز جذب و پیوند و علت جدایى و فاصله را دریابیم، مختصرا اید یکى از علت اى اساسى را در عدم تعامل طرفین دانست تلقى و توقع و انتظار نسل جوان از عزیزى که به لباس مقدس روحانیت وارد مىشود، شباهت و تبعیت از مشى و مرام و سلوک و سیاق زندگى مولاى متقیان على (علیه السلام) است. با توجه به شناختى که از زندگى آن حضرت دارد هر چند هم نسبى باشد، هرچه بین رفتار، برخورد و زندگى و بخصوص رفاهطلبى و دنیازدگى روحانیت بخصوص ائمه جمعه و جماعت و خود فاصله و شکاف ببیند به همان میزان خود را کنار مىکشد.
بىتردید سادهزیستى و ترک تعلقات دنیوى، قناعت و ... در زندگى امام خمینى (س) برترین نمونه روزگار ما مىتواند سرمشق دیگران باشد. هیچ کس بخود اجازه نمىدهد،- هرچند هم مغرض، بیمار و خداى ناکرده بدخواه باشد- در مورد زهد، ترک دنیا، سادهزیستى، اخلاص، رابطه معنوى با خدا، و دهها صفت ربّانى والاى دیگر امام تردید کند. براى نسل جوان هم رعایت این مسائل بسیار مهم است. شاید وانمود نکند که چرا برخى از مسئولین در کسب تعلقات و ثروت و رفاهطلبى بر یکدیگر پیشى مىگیرند بخصوص که روحانى باشند، اما در فرصتى اینها را نشان مىدهد و متأسفانه خوف آن داریم که حتى افراد معدود مذکور را هم عین اسلام بداند و مصیبت آنجاست که همه را بحساب اسلام و دیانت بگذارد. اگر چه صاحب این قلم بسیار ضعیفتر از آن است که به بررسى و بازگفت ابعاد معنوى آن وجود نازنین در دل نشسته بپردازد اما به مصداق و بر اساس اصل التذاذ از معشوق سخن گفتن و در حد بضاعت اندکم از بررسى آراء و اندیشههاى بلند آن طوبىنشین عالَمِ عرفان لازم است از انصاف غیرقابل وصف امام بگویم. سایر علما در دوران قبل از انقلاب مبارزه جوانان و دانشجویان و دانشگاهیان را با رژیم طاغوت یا چندان جدى نمىگرفتند و یا اصلًا قبول نداشتند تا آنجا که حتى حضور و همکارى روحانیت با دانشگاه را نمىتوانستند بپذیرند و مگر شهیدان مطهرىو مفتح را به جهت حضور در دانشگاه چندان به باد انتقاد نگرفتند تا آنجا که برخى از آنان که خود را بسیار از دیگران مقدستر مىدانستند نسبت به حضور آن دو عزیز در دانشگاه با دیده اعتراض مىنگریستند که مگر در دانشگاه هم بحث دین و درد دین و تفکر مذهبى جایى دارد! البته با صراحت باید گفت آن جماعت خاص حتى به فکرشان تشکیل حکومت اسلامى هم خطور نمىکرد و حتى نمىتوانستند سقوط نظام طاغوتى را قبول کنند. در روزگار عسرت و اختناق حداکثر وظیفه خود را به امر به معروف و نهى از منکر لفظى در حد نصیحت و تذکار تمام شده مىدانستند. برخى از بزرگان اسلام نوع دارالتبلیغى، حتى امام را سرزنش مىکردند که چرا این قدر به شاه مستقیم و صریح حمله مىکند. مگر مىشود با شاه در افتاد. مگر مىشود کشورى بدون شاه باشد. این بماند که در آن سال هایى که حتى دریغ از همفریادى و هم صدایى با امام، مىگفتند که شاه تنها پادشاه شیعه است بهتر است بماند طبیعى است که وقتى فرد و جریانى نسبت به طاغوت روزگار آن تصور و تلقى را دارد و قصد بسیج نیروها و اقشار مختلف را در ادامه مبارزه در سر ندارد، چندان هم جوانباور نباشد. راستى اگر امام هم مثل آنها فکر مىکرد، اینک چشمان ما به جمال جمیل حکومت اسلامى روشن بود؟ انصاف امام ایجاب مىکرد که هرکس را در حد و اندازه و وسع و مایه و جایگاهش در مبارزه بها دهد البته تا مادام که به مصادر انقلاب یا تضعیف ارکان آن کشانده نشود.
دیدیم که حتى منافقین را تا زمانى که در برابر نظام مقدس اسلامى نایستاده بودند تحمل کرد، با وجودى که با آن نظر بلند و آیندهنگرى مىدانست که سرانجام منافقین ره به ترکستان مىبرند و بنا به نقل مشهور از سال ها قبل، از زمینه انحراف عقیدتى و التقاط در اندیشهها و تلقىهاى سازمان مجاهدین خلق آن روز با خبر بود. هر وقت هم که احساس مىکرد جریان و گروه و تفکرى را با اصول خدشهناپذیر انقلاب اسلامى همسو نمىدید بدون اندک درنگ و تردید دست رد بر سینه او مىزد. امام با شناختى که از جامعه آن روز ایران و روند سیاسى کشور داشت از همان آغاز نهضت که اندک تمایل و گرایش و حضور و حمایتى از دانشگاهیان دید آنها را پذیرفت. برایشان در نهضت جا باز کرد، آنها را مخاطب قرار مىداد. از ارسال پیام و ایجاد رابط و رابطه با آنان دریغ نمىورزید. آغوش مهر پدرى را به رویشان گشود. و از همان ابتداى نهضت به فکر وحدت حوزه و دانشگاه بود، به واقع معتقد بود تنها راه نجات کشور وحدت این دو مرکز مهم (حوزه و دانشگاه) است و دیدیم تا در قید حیات بود هرگونه نجواى جدایى بین این دو قشر سرنوشتساز را در نطفه خفه مىکرد، اگر متأسفانه مجموعه این دو طیف آنچنان کهامام انتظار داشت پیوند و وحدت را بین خود نهادینه نکردند یا حداقل رخنه و شکافى در بناى وحدت خالى گذاشتند مشکل دو طیف بود نه مشکل امام عزیز.
امام در سال 1354 که رژیم شاه عرصه را بر حوزهها و دانشگاهها تنگ کرده بود، در آن سال هاى سیاهى که دیگران یا با سکوت از کنار شکنجهها و هتک حرمت به دانشگاهى و روحانى مىگذشتند و برخى نهایت مبارزه را انتظار بىروح و تحرّک براى ظهور ولىالله الاعظم مىدانستند، انتظارى که هیچ امید حرکتى را در پى نداشت انتظارى که براى حکومت طاغوتى خطر نبود و ... در آن سال ها که حتى رژیم پهلوى حضور امام را در ایران و حوزههاى علمیه تحمّل نکرد، در آن سال هاى تک صدایى امام، باز هم امام به فکر جوانان بود و مگر نه این که امام بارها به صراحت بیان فرموده است که امید من بشما جوانان است. به گوشهاى از بىقرارى امام در تهاجم لجامگسیخته دستگاه ظلم آن روز با جوانان دانشگاهى بنگریم. این سخنان را امام در سال 1354 بیان فرمودهاند. صد افسوس که نمىتوان نسل دوم انقلاب را در حال و هواى آن سال ها قرار داد، نمىتوان ساعت روزگار را به عقب برگرداند. نمىتوان حتى با کمک هنر سینما و سایر لوازم و امکانات سمعى و بصرى نسل دوم را بدان حال و هوا بُرد. آنقدر درک و لمس شرایط تاریخى اجتماعى و سیاسى فرهنگى آن روز برایشان غیرقابل تصور است که طرح برخى خاطرات را با نوعى ابهام و دیرپذیرى مقارن مىدانند.
هجوم ناراحتىها و تراکم نگرانىهاى ناشى از وضع رقتبار مسلمین عموما و ملت عزیز ایران خصوصا و عدم توجه مقامات مسؤول به مصالح مسلمین و رفتار وحشیانه دستگاه ظلم با ملت ایران و خصوص علما و محصلین حوزههاى علمیه و جوانان غیور دانشگاهى تاب و توان را مىبرد و انسان آگاه را در تحت فشار خرد مىکند، اگر نباشد امیدها و نویدهایى. «5»
فکر نمىکنید متأسفانه در اثر بىتوجهىها و غفلتهاى دیگر، نسل دوم انقلاب از چگونگى روند پیروزى انقلاب، رنجها، شکنجهها، تبعیدها، زندانها و مجموعه مبارزاتى که براى انقلاب کشیده شده بىخبر است؟ و در مواردى هم به علت بىخبرى و عدم شناخت ممکن است در دام برخى حرف ها و تحلیلها بیفتند! البته لزوم نقد مُنصفانه نه مغرضانه عملکردها جاى خود دارد که فرصت و شرایط خاص خود را مىطلبد و باید بگونهاى انجام گیرد که از آن سوء استفاده نشود و بهانهاى براى تخریب شخصیتها و تضعیف مجموعه نیروهاى نظام نگردد و بلکه با هدف جلوگیرى از خطا و یا بمنظور رفع ضعفها و نواقص ... باشد.
باید این نکته را نیز مورد توجه قرار داد که متأسفانه پس از جنگ به نسل جوان بعنوان سرمایههاى انقلاب چندان توجه نشد. از غفلتهاى نابخشودنى عدم توجه در برنامهریزى نسبت به جوانان بود. چندین سال بود که فقط با آمار و ارقام تلاش مىشد اثبات شود که ایران بلحاظ ساختار جمعیتى جزء کشورهاى جوان جهان است. اما برنامه مدون و مرحلهاى خاص براى این مهم تدوین نکردند. ناگفته نماند که غفلت سال هاى پس از جنگ از جوانان دردناکتر از سال هاى سیاه خفقان بود، اگر قبل از انقلاب از جوانان غفلت مىشد، اندکى توجیهبردار بود زیرا امکانات و شرایط و مجموعه علل و اسباب خارج از اختیار دلسوزان و متعهدان و رهبران سیاسى مذهبى بود- چه بسا بتوان با دلایل و شواهد و مدارک و اسناد اثبات کرد روح سیاست فرهنگى نظام طاغوت در جهت به غفلت کشاندن جوانان بود. ما هر وقت از جوانان غافل ماندهایم برایمان بسیار گران تمام شده است. در آغاز پیروزى انقلاب اسلامى که نسل جوان به جریان هاى سیاسى چپ و منافق و التقاطى گرایش پیدا کردند تا حدى خارج از اختیار مسئولین بود زیرا هنوز نیروهاى به واقع خط امام در مصدر امور نبودند و شرایط فضاى باز سیاسى بلافاصله پس از پیروزى لازمه طرح اندیشههاى جدید را ایجاب مىکرد و فرصت پرداختن به جوانان بدان سرعت امرى ناممکن بود، علاوهبر آن اساسىترین نکته اینکه جوانان امروز به واقع کودکان دوران پیروزىاند و حتى بسیارى از آنها و تمام جوانان زیر بیست ساله امروزى در سال پیروزى انقلاب هنوز بدنیا نیامده بودند، بهم خوردن نمودار جمعیتى جوان به واقع ثمره پر برکت بیست ساله پس از پیروزى است. در آن شرایط طبیعى بود که مجموع نیروهایى که در مبارزه با شاه و حذف نظام ننگین شاهنشاهى نقطه اشتراک داشتند پس از پیروزى بفکر جذب نیرو بیفتند و چه نیرویى بهتر از جوانان! در ادام نهضت و تداوم عمر انقلاب هرچه مواضع و خطوط و جریان هاى فکرى آشکارتر و شفافتر مىشد، افراد در جذب فراگیر اندکى تأمل کردند بخصوص آنجا که نسبت به نظام مقدس اسلامى نظر تأیید از خود نشان ندادند. شاید برخى از گروهک ها چون سابقه کار تشکیلاتى خوبى داشتند در ابتداى نهضت با آیندهنگرى توانستند بسیارى از جوانان معصوم و پاکطینت را بسادگى جذب شعارهاى بظاهر دهنشیرینکُن خود کنند و در ادامه هم به فاز نظامى و مسلحانه کشیده شدند و براى جوانانى که افکارشان را شکل داده بودند راه برگشتى هم وجود نداشت. البته تفکر روشنگرانه و آیندهنگرى برخى از افراد و جریان هاى محرم را نیز نباید نادیده گرفت که منجر به تشکیل نهادهایى چون کمیتههاى انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و ... شد.
چه بسا در تبیین فلسف تأسیس نهادهایى چون سپاه پاسداران، کمیته انقلاب، جهاد سازندگى و بنیادها و سازمان هایى چون بهزیستى و کمیته امداد امام خمینى (س) و ... جذب جوانان و دعوت آنان به خدمت به نظام و اسلام را باید از اصول مهم و بنیادین محسوب کرد. نوع تهاجم به جوانان در آن روز با امروز کاملًا متفاوت بود از دیگر سو لزوم رسیدگى و خدمت به ملت مظلوم و بزرگى که با دست خالى و با بذل جان و مال به نداى حقطلبى امام پاسخ مثبت داده بود از دیگر تکالیف و وظایفى بود که نظام نو پاى اسلامى خود را مکلف به انجام آن مىدانست، امام تا احساس کرد که تحرکات نظامى و حملات و شیطنتهاى گوناگون از جانب ضربهخوردگان از انقلاب و عوامل خارجى و داخلى آنان ممکن است براى انقلاب خطر ایجاد کنند «سپاه» را تأسیس کرد و در سال هاى نخست تأسیس سپاه با آگاهى و طرح و برنامه دقیق در هر ملاقات و مناسبت شیوههاى رفتارى و سلوک و خودسازى و خداترسى سپاه را تحلیل و تبیین مىفرمود. بعدها روشن شد که چرا امام فرمود اگر سپاه نبود کشور هم نبود. با تأسیس سپاه هزاران نفر نیروى انقلابى، شجاع، متعهد و دردمند که دفاع از نظام را در سرلوحه وظایف خود مىدانستند به صحنه آمدند. نیروهایى که انصاف باید داد به بعضى واژهها معنى بخشیدند. رشادت و شهامت و شجاعت واخلاص و ایثار و خودسازى گذشت و جوانمردى و سایر خصایص اخلاقى روحى سربازان و لشکریان صدر اسلام را عینیّت بخشیدند. غفلت دیگر این که این نسل پوینده بالنده و شجاع تا زمانى که درگیر جنگ و دفاع مقدس بود در شرایط خاص جنگى بسر مىبرد و بسیارى از خیل شهادتطلب آن نیز به لقاءالله پیوستند و دفتر خونین و مطهّر شهادت را با خون مقدس خویش رنگین کردند و خط سرخ شهادت را که خط اولیاى الهى بود رقم زدند. (مضمون به بیان امام قرین است) این نیروها به واقع در جنگ ساخته شدند. در کوره تجارب جنگ گداخته و عمل آمدند. مگر چند درصد جمعیت رو به رشد کشور را نیروهاى انقلاب یعنى کسانى که جذب سازمان ها و نهادها شده بودند، تشکیل مىدادند؟ همزمان با جنگ میلیون ها جوان در سن رشد قرار داشتند از دیگر سو امکان نداشت که تمام نیروها را جذب سپاه و ... کرد. جنگ که تمام شد کشور با جمعیت عظیمى از جوانانى روبرو شد که به هر دلیل جنگ را درِک نکرده بودند و در آغاز جنگ حدودا 10- 8 ساله بودند. نیروهایى که تقریبا پس از جنگ وارد دنیاى عجیب و پیچید جوانى شدهاند. از طرفى شرایط جهانى بخصوص تکنولوژی هاى جدید و رشد سرسامآور ارتباطات زمینه مناسبى را براى مخاطبگزینى بیگانگان فراهم آورده بود. شاید هم پرداختن به امور بعد از جنگ برخى را آن قدر گرفتار کرده بود که تا بخود آمدند با جلوههاى بیگانهگرایى در کشور روبرو شدند. به دیگر سخن نه امکان داشت فرهنگ جنگى و شرایط دفاعى را پس از جنگ در دستور کار داشت و نه براى شرایط بعد از دفاع مقدس برنامه قابل دفاع و عملى و اجرایى از سوى دولت وقت تدوین و ارائه شده بود. نبود شرایط یکسان، تفاوت فاحش مخاطبان، اختلاف فرهنگ، شرایط خاص اقلیمى- جغرافیایى و دهها نکته دیگر را نیز در پیچیدگى تأمین خواست ها و تربیت جوانان نیز نباید نادیده گرفت. کم نبودند افرادى که حتى به علت عدم تعریف شرایط پشت جبهه و اتمام جنگ وقتى به شهرها برگشتند دچار نوعى تضاد و یأس شدند، به خصوص که بعدها روشن شد برخى هر چند معدود در پشت جبهه در شهرها از شرایط جنگ نهایت حُسن استفاده را برده و شرایط و موقعیت هایى را براى خود دست و پا کرده بودند. برخى هم که دل و دیده به آنسوى مرزها داشتند، بدون اندک رنج و سختى و حتى با بودجه دولت به تحصیل پرداخته و پس از جنگ به عنوان تحصیلکردههایى برگشته بودند که از درک شرایط نیروهاى رزمنده بىخبر بودند و ... تحلیل منطقى و دقیق این نکات که اینک به گونهاى جلوهگر شده و در برخى مواضع و حرکتهاى داخلى خود را نشان مىدهد موضوع بحثى دیگر و مقالتى دیگر خواهد بود. حتى نیروهاى رزمنده هم مناسب بازحمت و ایثار و حضور و شهامتشان از مزایاى جنگ بهرهمند نشدند.
برخى از مسائل همیشه براى ما به صورتِ آرزو باقى مىمانند. همیشه از خود پرسیدهام که اگر پس از جنگ امام عزیز در قید حیات بود وضع چگونه مىشد؟ آیا جوانان تا این میزان فراموش مىشدند؟!. بىتردید امامى که با حدود 90 سال سن لحظهاى از جوانان غافل نبود از روزهاى سخت جدایى از جوانان دور از وطن در تبعید و غربت در شرایط کاملًا تحت کنترل حزب بعث و قبل از آن مزاحمت و موانع دولت شاه و عوامل آن و حتى عدم ارتباط مستقیم با امت خویش، جوانان را از یاد نبرده بود. چگونه ممکن بود در شرایط پس از جنگ آنان را از یاد ببرد. اگر به آخرین پیامهاى امام خطاب به جوانان دانشجو و بسیجى و روحانى دقت شود و از سر درنگ و تأمل و تدبّر خوانده شوند درمىیابیم که از این جهت هم امام استثناء بود.
نکته دیگر در مشى تربیتى امام و اصول حکومتمدارى ایشان، اصل توبهپذیرى است. امام از یک سو به تذکار و هدایت جوانان مىپرداخت و با ظرافت و دقت خاص از موضع یک رهبر الهى، شیخ، پیر، مراد، مرجع، فقیه و ناصح خیرخواه و در عین حال آگاه به موقعیت و محیط و شرایط روحى- جسمى جوانان با آنان بسیار پدرانه و صمیمانه سخن مىگفت، امام در این زمینه نیز استثناء بود. از همان آغاز نهضت معتقد بود باید با رعایت حد و شرایط فکرى جوانان، مسائلى را با آنها در میان گذاشت و این نبود الّا اینکه امام آنها را باور داشت. به مناسبتهاى گوناگون براى قشر دانشگاهى پیام مىفرستاد حتى براى دانشجویان ایرانى خارج از کشور. با وجودى که آنها را تا قبل از مهاجرت به پاریس ندیده بود ولى گویا پیوندى نامرئى بین امام و مخاطبان از اتحادیههاى انجمن اسلامى دانشجویان خارج از کشور (آمریکا و اروپا) و نیز دانشجویان مسلمان داخل برقرار بود. وقتى جریان لایحه کاپیتولاسیون پیش آمد امام با اطلاعرسانى دقیق آگاهى دادن به جوانان را براى درک خطر آبروى مذهب و ملت چنین بازگو مىفرماید:
بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهى است که با حرارت با این طرح مفتضح مخالفت کنند، با آرامش و با شعارهاى حساس مخالفت دانشگاه را به ملتهاى دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این امر حیاتى که آبروى مذهب و ملت را در خطر انداخته ساکت نشینند.
امام به اصل بیدارى و هشیارى جوانان اعتقادى راسخ داشت. این هُنر امام بود که طیفها، قشرها و مخاطبان آشنا را پیدا مىکرد، دردمندان و کسانى را که گوش شنوا داشتند مخاطب قرار مىداد و با ایمانى مثال زدنى و یقین و قطعیتى عجیب از پیروزى نهضت خبر مىداد. درست است که تاریخ صدور این پیام حدود 11 سال قبل از پیروزى انقلاب است ولى براى تکوین این نهضت عظیم و شکست نظام شاهنشاهى، این مدت ها از یک چشم بهم زدن هم کمتر است. نکته عبرتانگیز در پیام زیر وحدت و پیوستگى دو قشر کارآمد حوزه و دانشگاه است. اصلى که امام با تمام وجود بدان مىاندیشید. جزء آرزوهاى روشن امام بود. اصلى که متأسفانه این روزها دست هاى مرموزى درصدد شکافاندازى و جدایى بین آنهایند:
از اینکه احساس مىکنم طبقات جوانان غیور دانشجوى قدیم و جدید داخل کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان- ایدهم الله تعالى- از خواب گران چند صد ساله که به نغمههاى خوابآور عمال خبیث استعمار بر ملتها غلبه کرده بود، بیدار شدهاند و در فکر چاره هستند و از پیوستگى دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاهها و همکارى آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامى که به خواست خداوند متعال منتهى به قطع ایادى اجانب و استعمارخواهان و غربزدگان خواهد شد، احساسمسرت و سربلندى مىکنم.
از جمله اصول عبرتانگیز دیگر در رهبرى امام اینکه دقیقا از همان راه و شیوه و روزن و جایگاهى که دشمن درصدد تفرقه و ضربه زدن بود، امام پاسخ مىداد، وارد مىشد، عمل مىکرد، هدایت مىکرد. هر چه آنها سعى مىکردند با برنامهریزى دقیق جوانان را به غفلت و بىتوجهى و خواب و سرگرمى مشغول کنند امام نقطه مقابلش را انتخاب مىکرد. به زبان ادبیات امروز باید گفت اصل اطلاع رسانى صحیح و کارساز را در رشد و بلوغ و بالندگى انقلابیون تقویت مىکرد. امام براى آگاهى جوانان دو شیوه و بُعد را در نظر داشت:
الف: آگاهى از جنایات، خیانت ها و وطنفروشىها، وابستگى سران آن روز کشور بخصوص شخص شاه و نفوذ بیگانگان و به ویژه خطر اسرائیل و آمریکا و سایر قدرت هاى استعمارى در کشور.
ب: معرفى و شناساندن اسلام به جوانان و جوامع اسلامى بعنوان تفکر جایگزین.
طبیعى بود وقتى امام نظام شاهنشاهى را رد مىکرد و آنرا باطل و طاغوت و غیرحق مىدانست بلافاصله از سوى جوانان مورد سؤال قرار گیرد که نظام و حکومت جایگزین چیست؟ بخصوص که در دنیا دو جریان اصلى حکومت (امپریالسیم و کمونیسم) حاکم بود. حتى براى برخى جریان و تفکر سوّمى بنام حکومت اسلامى متصور نبود. کم نبودند حتى نیروهاى همراهى که تا وقتى امام کتاب حکومت اسلامى و فلسفه تشکیل حکومت و شرایط حاکم و ولایت فقیه را در سال هاى تبعید تدوین و تألیف نکرده بود نمىدانستند در صورت پیروزى نظام جایگزین چه خواهد بود؟ این گروه غیر از آن گروه متحجرى بود که تشکیل حکومت اسلامى را قبل از ظهور ولى عصر (عج) امرى ناممکن و حتى افراطیونشان باطل و ناحق مىدانستند؛ تا چه رسد که براى رسیدن به آن مبارزه کنند!
تصور بفرمایید شرایط خاص و تنگناهاى دردناک و مضایقى را که امام با آنها روبرو بود.
طیفى از روحانیون سایهنشین و حتى کجاندیش بودند که اصلًا تشکیل حکومت اسلامى را در زمان غیبت امام عصر (عج) به نوعى قصب حکومت ولىالله الاعظم مىدانستند! هنر امام این بود که حتى در ادام- نهضت به سین- این گروه و قرائت از اسلام هم دست رد نزد. ظرفیت بالاى امام، وسعتنظر و میدان فراخ تفکر و تحلیل باز و همهسونِگَرش از اسلام و مسلمین موجب شد که توانست در روز رفراندم جمهورى اسلامى رأى تاریخى بالاى 98% را کسب کند. عجیب بود که امام نه تنها در روزهایى که به قدرت نرسیده بود بلکه در شرایط تشکیل حکومت و در اختیار داشتن قدرت براى این نوع از تفکر و تلقى و قرائت منجمد و متحجر کوچکترین مضیقه و محدودیتى را اعمال نکرد فقط در مواقعى که آنها پا را از گلیم خویش بیرون مىنهادند با تلنگرى خاص آنها را سر جایشان مىنشاند، حتى در صورتى که تبلیغ مستقیم آراى خود را در دستور کار نداشتند نیروهایى از آنها را در پستها و مسئولیت هایى بکار گمارد. این مطالب را براى ماندن در تاریخ تحلیلى نهضت قلمى مىکنم تا نسل سوم و آیندگان بدانند که امام حتى از قشر خاصى از روحانیت که با آنان هویت صنفى مشترک داشت، دل پردرد داشت و در مواردى مصداق این شعر حکیم ناصر خسرو بود که:
چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
امام در مرحله بعد، جوانان را مکلّف به قبول مسئولیت مىکند در نهایت ظرافت و مهارت با بهرهمندى از اصول روانشناسى و شناخت از روحی- خاص جوانان، حداقل 6 سال قبل از انقلاب وظیفه مبارزه و ادامه نهضت را از دوش و عهده مبارزان نسل اول و همراهان آغازین حرکت سبک کرده خطاب به جوانان چنین مىفرماید:
بر شما جوانان ارزنده اسلام که مایه امید مسلمین هستید لازم مىباشد که ملت ها را آگاه سازید و نقشههاى شوم و خانمانسوز استعمارگران را برملا نمایید، در شناسایى اسلام بیشتر جدیت کنید، تعالیم مقدس- قرآن را بیاموزید و به کار بندید، با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفى اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمانهاى بزرگ اسلام بکوشید، براى پیاده کردن طرح حکومت اسلامى و بررسى مسایل آن اهتمام بیشترى به خرج دهید، مهذب و مجهز شوید، متحد و متشکل شده و صفوف خود را فشردهتر سازید، هر چه بیشتر همفکر و انسان فداکار بسازید، از برملا کردن نقشههاى دستگاه جبار ایران علیه اسلام و مسلمین غفلت نورزید، صداى برادران رنجیدیده و مسلمان ایران را به دنیا برسانید و با آنان همدردى کنید، به وحشیگرىها، آدمکشىها، قانونشکنىها و دیگر جنایاتى که پیوسته در ایران جریان دارد اعتراض نمایید، باشد که به یارى خداوند موجبات استقلال و آزادى ملت اسلام و دفع ظلم دستگاههاى جبار و نوکران استعمار فراهم آید و خطراتى که امروز متوجه اسلام و مسلمین مىباشد، برطرف گردد.
امام با وجودى که در تبعید بسر مىبرد و شدیدا با هماهنگى و توافق دولتین ایران و عراق تحت کنترل بود، هر جا احساس مىکرد مىخواهند کنفرانسها و جریان هایى براى تحریف واقعیات جهان اسلام راه بیندازند و یا نوع اسلامشان ساختگى و مشابه اسلام سلاطین اموى و عباسى بود، و احساس خطر مىکرد که به تعبیر و تجربه تلخ تاریخى در برابر اسلام مجسم على (علیه السلام) قرآن را بالاى نیزه ببرند با جوانانى سخن مىگفت که هم از خطر تحریف آگاهشان کند و هم در آنها جگر و قدرت مبارزه را تهییج کند. امام مواظب بود که مبادا نشاط و فریاد اعتراض و حقطلبى و اسلامخواهى را بین نسل جوان و خیل عظیم جوانان خفه کنند، با صدایى رسا و بلند فریاد مىکشید. امام با دقت نظرى خارقالعاده خطر تحریف را گوشزد مىکرد. در سال هایى که برخى به نوعى از اسلام رنگ و رو باخته، اسلام سکون و سکوت، اسلام بىخطر براى دشمنان، اسلام غیر پویا، اسلام معاویهاى، اسلام بنىامیه و بنىعباسى دل خوش کرده بودند، به افشاگرى مىپرداخت و از تباین اسلام ناب، اسلام محمّدى، اسلام پویا، اسلام کارساز، اسلام نجاتبخش، اسلام مستضعفین، اسلام سیلى خوردگان تاریخ، اسلام پا برهنگان عالم، اسلام فریادگر با اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومت هاى غاصب جائر حرف مىزد. راستى که رسالت سنگینى بر دوش داریم در رساندن اندیشههاى نجاتبخش و بلندمردى که از هفت شهر عشق گذشته بود و هُدهدوار از منزل عنقاى مُغربى خبر مىداد که با طى اسفار اربعه بدان راه برده بود.
اینجانب در این تبعیدگاه ثانوى چشم امیدم به جوانان روحانى و دانشگاهى مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، مطالعات و تحقیقات وسیع و دامنهدارى را در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانى نورانى قرآن آغاز نمایند، اسلام واقعى را بشناسند و بشناسانند، ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام پیغمبر خدا و اولیاى او را از اسلام ساختگى امثال معاویه و حکومتهاى غاصب جائر و دولتهاى دستنشاند استعمار که از تلویزیونها، رادیوها و وزارتخانهها به خورد مردم مىدهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند این اسلامى که دولت هاى دست نشانده از آن دم مىزنند و کنفرانس به اصطلاح وحدت اسلامى تشکیل مىدهند، اسلام ساخته و پرداخته سلاطین اموى و عباسى مىباشد که در برابر قرآن و آیین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است و لذا مىبینیم که استعمارگران و همانها که قرآن را بالاى دست بلند مىکردند و اظهار مىداشتند که تا این قرآن در میان مسلمین حکمفرما است ما نمىتوانیم بر آنان دست یابیم، اکنون از چنین اسلام و اتحاد اسلامى پشتیبانى مىکنند تا ملت اسلام را منحرف سازند.
اگرچه در این گفتار اصل را بررسى نوع ادبیات و تحلیل واژگانى آثار و پیام هاى امام نمىدانیم اما دریغم مىآید به برخى لطایف و دقایق اشاره نکنم که سرانجام به شناخت بعدى دیگرى از شخصیت امام مُنجر مىشود، زبان صمیمى امام را در آثار مکتوب و بخصوص پیام هایش خطاب به جوانان نیز باید در نظر داشت. امام در تاریخ 5/1/52 خطاب به طیف هاى مختلف از جوانان چنین مىگوید: به دوستان عزیزم، طبقه جوان روحانى، دانشگاهى بازارى، دهقان و سایر طبقات، پس از ابلاغ سلام تذکر دهید ... یا در بسیارى از پیام ها به مخاطبان جوانى که در پیروزى انقلاب ایثار کردند در آغاز پیام درود مىفرستد. یا در جایى مىگوید «شما برادرها بیدار باشید.» یا «جوانهاى عزیز ما» یا «شما عزیزان اسلام را زنده کردید. شما عزیزان ایران را بیمه کردید» یا «جوانان عزیزم که چشم امید من به شماست» یا «مژده باد به شما جوانان برومند در تحصیل رضاى پروردگار.»
امام حتى در بسیارى موارد رها از تمام تعلقات دنیوى، مقامى و حتى آنچه برخى بعنوان «شأن» براى خود قائلند در برابر جوانان رزمنده ایثارگر، شهادتطلب و مبارز با خضوع و تواضعى سازنده و عارفانه مىفرماید:
من وقتى که فکر مىکنم جوانهاى ما که در جبههها اینطور زحمت مىکشند خجالت مىکشم چرا در اینجا نشستهام.
اگر چه در تعیین محور موضوعى این پیام در تبیان شماره 16 عنوان را «خودسازى جوانان» انتخاب کردهاند اما من مىخواهم زاویه دید را عوض کنم و بگویم این شیو اخلاقى و عارفانه امام خود بزرگترین درس خودسازى است. به شرایط و عظمت و جایگاه و مقام علمى- عرفانى، اخلاقى و معنوى و حتى سیاسى اجتماعى امام دقت کنیم. آن شرایط را هر چند در حد درک و معرفت خود در نظر آوریم و این پیام ها را خطاب به جوانان بخوانیم:
خدا مىداند که من هر وقت نظرم به این جوانهایى که عازم جبهه هستند و به شور و شعف دارند به جبههها مىروند، وقتى من آنها را نگاه مىکنم، از خودم خجالت مىکشم، ما کى هستیم، ما چى هستیم؟ قریب هشتاد و چند سال در این دنیا (خودم را مىگویم) بودم و به قدر این چند روزى که اینها مشغول خدمت هستند، ما خدمت نکردیم، ما خودمان را نساختیم.
همه کسانى که با امام رابطه صمیمى داشتهاند و حتى کسانى که نادیده دل در خم مهرورزى او بستهاند حتى نویسندگان و پژوهشگرانى که با تمام ضعف هر از گاهى به احترام عمرى اعتبار و حرمت و عظمتى که امام براى این سرزمین به ارمغان آورد در معرفى شخصیت امام مطالبى را مىنویسند که یکى از مهمترین آنها اخلاص امام است. امام از بینش و نیرویى برخوردار بود که بارها از آینده خبر مىداد. بلحاظ شرایط ایمانى و روحى در مقام و جایگاهى ایستاده بود، که مىتوانست با سال ها فاصله از دیگران از آینده خبر بدهد. امام به مقامى رسیده بود که در حد خود مىتوانست بگوید: «لو کشف الغطاء ما ازدتُ یقیناً». البته این سخن از آن على (ع) است که معصوم بود اما امام هم در مواردى به آن درجه از کمال و معرفت رسیده بود که در حد یک رهبر الهىِ غیر معصوم مدارجى از کشف یقین و آیندهبینى را در روزگار ما از خود نشان داد. به مصداق «حسنات الابرار سیئات المقربین» براى آن عزیز دریچههایى از آسمان معرفت و یقین باز بود که براى افراد عادى و همگان و غیر باز نبود.
امام در رابطه با جوانان به اصالت فطرت انسان ها بخصوص پاکنهادى جوانان اعتقادى راسخ داشت. امام معتقد بود با وجود تمام تبلیغات، برنامهها و سیاست هایى که نظام طاغوت براى جدایى مردم از فطرت الهى آنها طراحى و پیاده مىکرد، هنوز هم زیر پوسته ظاهرا ناخوشایند افراد و محیط نامطلوب، مىتوان با نداى درونى فطرت الهى افراد را احیاء و بیدار کرد. امام با توکل و اعتقاد مردم را مخاطب عام قرار مىداد و مطمئن بود که فطرت الهى افراد سالم است و باید بدان اعتقاد داشت:
مطمئن باشند با عرض- اسلام به آنطور که هست و اصلاح ابهامها و کجروىها که به دست بدخواهان انجام یافته، نفوس سالم بشر که از فطرهالله منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوسهاى حیوانى نگردیده، یکسره بدان روى آورند و از برکات و انوار آن بهرهمند شوند. من به جوانان عزیز نوید پیروزى و نجات از دست دشمنان انسانیت و عمال سرسپرده آنها مىدهم.
اگر کسى از پشتوانه توکل و اعتقاد و ایمانى الهى برخوردار نباشد، آنهم در موضع حضرت امام با کدام جرأت با چنین قاطعیت و صراحتى از پیروزى نهایى نهضت بزرگ اسلامى خبر مىدهد:
من با تأیید خداوند متعال و تمسک به مکتب پر افتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام مژده پیروزى نهایى مىدهم به شرط اینکه نهضت بزرگ اسلامى و ملى ادامه یابد و پیوند بین شما جوانان برومند اسلام ناگسستنى باشد و به شرط آگاهى از حیلههاى استعمارگران راست و چپ و جنود ابلیسى آنان و مهرههایى به اسم شاه و دولت و وزیر و وکیل که به جان ملت مستضعف افتادهاند و خون آنان را مىمکند.
امام چه در سال هاى قبل از انقلاب و چه پس از پیروزى بر تقویت رابطه و پیوند بیشتر جوانان با روحانیون تأکید ویژه دارد. امام به صراحت رعایت احترام به جوانان بخصوص روشنفکران دانشگاهى را از طرف روحانیون و متقابلًا احترام جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیون را یادآور مىشود. هشدار مىدهد که مبادا اجازه ایجاد تفرقه بین این دو قشر فراهم آید. باز هم دشمنان از غفلتهاى ناخواسته و بىخبرى و عدم دقت سوء استفاده کرده و در صددند که این قشر و مرکز را در مقابل هم قرار دهند.
لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفکر دانشگاهها به روحانیت و روحانیون احترام بگذارند خداوند تعالى آنها را محترم شمرده و اهلبیت وحى، سفارش آنها را به ملت فرمودهاند. روحانیت قدرت بزرگى است که با از دست دادن آن خداى نخواسته پایههاى اسلام فرو مىریزد و قدرت جبار دشمن، بىمعارض مىشود .... به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت جبار را تأیید و حفظ نمود و با دید احترام نگریست. چنانچه روحانیون محترم باید به طبق- جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامى است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته آنها را چون فرزندانى عزیز و برادرانى ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ را که مقدرات، خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبلیغات سوئى که بر ضد آنها در این چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور دیگر جلوه دادهاند تا از تفرقه استفاد هر چه بیشتر برند، احتراز کنند و کسانى را که جهلًا یا از سوءنیت موجب دور نگه داشتن این طبق- مؤثر است از روحانیت، از خود برانند و به آنها اجاز ایجاد تفرقه ندهند و مطمئن باشند که با ضم این دو قدرت بزرگ پیروزى به دست مىآید و با جدایى روى آن را نخواهند دید.
اصل جوانگرایى در اندیشههاى امام فقط منحصر و معطوف به جوانان دو قشر دانشگاهى و حوزوى نمىشد، امام در جریان مبارزه و ادامه حرکت توفنده انقلاب به افسران جوان ارتش نیز توجه خاص داشت. این اصل جاى تحلیل عمیق و دقیقترى دارد. مختصرا باید گفت امام بخوبى مىدانست که تا کسى در نظام طاغوت وابسته نشده و جزء نیروهاى سرسپرده و اصلى و مهرههاى کلیدى نشده است و به ردههاى بالاى سازمانى و سمتهاى حساس نمىرسید. چون از بازگشت فرماندهان پیر و شکل گرفته ارتش آن روز نومید شده بود آگاهانهطیف و قشر و لایه میانى و جوان ارتش را مخاطب قرار مىداد. از آنجا که هنوز دل افسران جوان از اسلام و تربیت خانوادگى فاصله نگرفته بود و همان دریچه فطرى در وجودشان بسته نشده بود، نداى امام را لبیک گفتند چه در جریان بیعت تاریخى و سرنوشتساز افسران متعهد نیروى هوایى و برگزارى رژ تاریخى در محل استقرار امام در روزها و شرایطى که تمام ارکان و نهادهاى نظام طاغوت برقرار بود و چه در جریان انقلاب که بارها قدرت و امکان برخورد با مردم از طرف فرماندهان سرسپرده فراهم بود. به یاد داریم در مأموریتهاى متعدد خیابانى که براى سرکوبى مردم انجام مىشد افسران جوان تمّرد مىکردند و حاضر نبودند به طرف تظاهرکنندگان و انقلابیون و راهپیمایان شلیک کنند. در مواردى حتى افسران و سربازان به مردم مىپیوستند و در مواردى در حد انجام تکلیف ظاهرى در مسیرها و محل استقرار فقط ناظر صحنه بودند. البته موارد کشتار مردم که بعضا در شهرها صورت مىگرفت نسبت به سایر ارتش ها و نیروهاى نظامى در کشورهاى دیگر بسیار اندک و محدود بود. البته شهیدان عزیز این مرحله از انقلاب را از یاد نبردهایم. ولى با انجام کار آمارى و تقسیم آنها به تعداد جمعیت و تعدد تظاهرات باید بپذیریم که در مجموع روح مدارا و تحمل بر ارتش حاکم بوده است تا سرکوب و قلع و قمع و کشتار عظیم. اگر از مورد جمعه خونین هفده شهریور میدان ژاله بگذریم که آنهم بنا به اسناد و بررسىها و مستقیما تحت فرمان فرماندهان رده اول صورت گرفت، در سایر موارد حتى مردم در اثر مداراى ارتشیان جوان نسبت به خلع سلاح آنها بخود جرأت اقدام مىدادند و مگر نه اینکه در اثر نفوذ کلام امام ارتش بسیار زودتر از آنکه رهبران ردههاى بعدى تصور مىکردند تسلیم شد. امام به رابطه خانوادگى و اصل مسلمانى و پاک نهادى ارتشیان بخصوص جوانان ایمان داشت و سرانجام هم آن شد که امام مىخواست. به این قسمت از پیام امام خطاب به افسران جوان ارتش حدود دو ماه قبل از پیروزى انقلاب بیندیشیم که آن مرد الهى با کدام اطمینان ارتشى را که براى اهداف خاص سازماندهى شده بود مخاطب قرار مىدهد:
بر افسران جوان پیام فرستادم که به صف ملت بپیوندند که ما آنان را از زیر یوغ مستشاران نظامى نجات داده و با آغوش باز پذیرایى مىنماییم. افسران محترم جوان از مقابله خصمانه با برادران و خواهران خود جداً احتراز کنند و با آنان در صف واحد که خواست اسلام است درآیند.
وقتى این عبارت ها را با توجه به جایگاه امام با تأمل و درنگ مرور مىکنم، به یقین مىرسم که ایشان به واقع درد دین داشت. شاید دیگران در دل مىگفتند که چرا این عالم و مرجع تقلید خودش را در برابر جوانان و تود مردم آنقدر کوچک مىکند، اینک با بررسى چگونگى شکلگیرى انقلاب بخوبى به این اصل مىرسیم که امام در حفظ نیروها و همراه ساختن اقشار مختلف جامعه واقعا اعجازگونه عمل مىکرد. از دل ارتشى که پنجاه سال در خدمت اهداف استعمارگران بود، از بطن ارتشى که فلسفه وجودىاش شاید تقابل کامل با انقلابیون بوده است، ارتشى که تا بن دندان براى ایستادگى در برابر انقلابیون و مبارزان مجهز شده بود، و هم از بطن حوزههایى که در رکود و جمود بسر مىبردند، از دل دانشگاه هایى که با سیاست ها و جهتگیری هاى نظام سابق همسو بود نیروهایى را مخاطب قرار مىداد که برخى تصورش را هم به ذهن خطور نمىدادند تا چه رسد که پاسخ و لبیک بشنود ....
امام در بسیارى موارد جهانشمول مىاندیشید. خودش را در ظرف ایران محدود نمىکرد، در پیام هاى متعددى جهان اسلام را خطاب قرار داده و از جوانان خارج از کشور بخصوص ایرانیان بجهت مبارزه با نظام طاغوت تشکر کرده است.
امام معتقد بود که انقلاب افراد را در جهت تکامل پیش مىبرد، بسیارى را عوض مىکند راه هاى فلاح و امید را فراروى جوانان قرار مىدهد، انقلاب جوانان را از میخانهها به سنگرهاى مبارزه مىکشاند. امام تحول جوانان را قبول داشت و این تحول را همامرى عادى نمىدانست. منشا این تحول را هم خداوند تبارک و تعالى مىدانست. در واقع هم هیچ نیرویى جز نیروى لایزال الهى نمىتوانست با آن سرعت و در آن زمان کوتاه منشأ آن تحولات باشد. بىتردید تصور شرایط فرهنگى حاکم در ایرانِ قبل از انقلاب براى نسل جوانِ بعد از انقلاب بخصوص نسل دوم آن روشن نیست، یا براى بسیارى حداقل مهآلود و کدر است. اما ما که آن روزها و جوانان و محیط را دیدهایم بخوبى مىدانیم که تحولات روحى جوانان کارى است وصف ناشدنى. امام این تحول امیدبخش را با بیانى عرفانى و شیوا بازگو کرده است و آنرا نوعى سلوک و هجرت و طى طریق عرفانى دانسته است آنجا که مىفرماید:
هیچ قدرتى نمىتوانست که در ظرف مثلًا یک سال، یک سال کمتر یا بیشتر همچو تحولى درست کنند، همچو تحولى که الان هر جا بروید مىبینید که انسانهایش غیر آن انسانهایند که بودند. همین جوانهایى که آنوقت کشیده مىشدند طرف شمیران و آن قضایاى شمیران، حالا کشیده مىشوند طرف جاهایى که جهاد سازندگى است، همین، همین جوانها، همان زنهایى که آن وقت/ هیچ/ بىتفاوت بودند راجع به کشور خودشان، راجع به همه چیز، همینها هم وارد شدند در میدان و دیدیم که خوب هم مىتوانند انجام وظیفه بکنند.
این یک تحول روحى بود که با دست خداى تبارک و تعالى و اراده خداى تبارک و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شدیم از یک صورتى که آنطور بود، به یک صورت دیگرى. از آمریکا یک عده جوان چند روز، چند وقت پیش از این آمده بودند که ما آمدیم براى جهاد سازندگى. این یک تحولى است، جوان در آمریکا براى- عرض بکنم که- بیاید از آنجا راه بیفتد که برود توى دهات اینجا براى جهاد سازندگى.
امام جوانان را براى حضور در مرحلهاى خاص و به منظور حل مرحلهاى مشکلات دعوت نمىکرد بلکه در هر زمینه براى حضور جوانان جاى باز مىکرد. امام به جوانان مىگفت کشور مال خود شماست آنها را در نهضت سهیم مىدانست. با همین بهاء دادن آنها را امیداوار مىکرد. امام جوانان را رفیقهاى نیمه راه حساب نمىکرد. با آنها به گونهاى رفتار مىکرد که تا سر منزل مقصود با او همراه باشند. دیدیم که در دوران پیروزى و مبارزه و نیز بلافاصله سازندگى ایران قبل از جنگ و تشکیل جهاد سازندگى و بعد از آن حضور براى مبارزه با تجزیهطلبان داخلى در مناطق غرب و جنوب کشور حتى قومیت گرایىهایى که همگى سر از لانهجاسوسى درآورد. تا سرکوب عوامل داخلى استعمار، منافقین یا سایر گروهک ها و نیز برقرارى امنیت داخلى و عظیمترین و شکوهمندترین فراخوان و حضور جوانان یعنى دفاع مقدس همه را امام خط مىداد اینک که به آلبوم انقلاب باز مىگردیم و به چهرههاى مدیران در اول تشکیل دولت و مجلس نگاه مىکنیم درمىیابیم که افرادى چون آقایان مهندس میرحسین موسوى (نخستوزیر وقت) شهید تندگویان، حتّى آقاى هاشمى رفسنجانى و حضرت آیهالله خامنهاى از نسل جوان طیفها و قشرهاى مختلف در مسئولیت هاى کلیدى قرار گرفته بودند که در کمتر کشورى با این وسعت در جهان بکار گمارده مىشوند. احتیاج دائمى امام به جوانان را مىتوان از محتواى این سخنان امیدبخش امام بخوبى دریافت:
من از ملاقات شما جوانهاى برومند و چهرههاى تابناک خوشحال هستم و مایلم به ملاقات شماها، ... ما از این به بعد هم احتیاج به شما داریم، ما همیشه محتاج به شما جوانها هستیم. ما بعدها هم براى کشورمان احتیاج به فعالیت شما جوانهاى برومند داریم و من امیدوارم که در همه مراحل، شما با مردانگى با ما همراهى کنید و این نهضت را به پیش ببرید. امروز کشور مال خود شماست و شما باید مال خودتان را حفظ کنید. مثل زمان طاغوت نیست که شما زحمت بکشید و دیگران بهره ببرند. من امیدوارم که با به کار رفتن احکام اسلام مملکت مال خود شما باشد و شما در مملکت خودتان زحمت بکشید و در مملکت خودتان بهره را براى خودتان بردارید.
راستى اگر قرار بود به برخى زمزمههاى یأسآلودى که در مواردى بگوش مىرسید گوش فرا مىداد که مملکت و کارها را باید در همه زمینهها بدست پیران و تجربهاندوختگان و موى سفیدکردگان سپرد، چه کسى مىتوانست دهها توطئه و جریان آشکار و پنهان و خزنده و مخفى را که هر روز بر سر راه انقلاب و نهضت قد مىکشید از میان بردارد. امام بود که تأکید مىورزید راه طولانى نهضت را باید با همراهى و حضور اثر بخش نسل جوان شروع کرد. راهى که ابتدا و اولین وادى و منزلش شکست نظام شاهنشاهى و نابودى آن در ایران بود، راهى که شاید سرمنزل و وادى پایانىاش را باید بنا به فرموده و نظر امام به اهتزاز در آوردن بیرق اسلام در همه قطبهاى زمین دانست.
شما برادران جوان و خواهران، امید ملت هستید. نهضت را شما جوانان، خواهران و برادران با نثار خون خودتان به پیش بردید. انقلابى کردید که در دنیا بىنظیر یا کمنظیر بود. انقلاب اسلامى، انقلاب گروهى که متعهد بهاسلام بودند. من هر جا باشد خدمتگزار همه هستم و آن قدر خدمتى که از من مىآید و آن دعاست در حق شما جوانان، برادران، خواهران مىکنم. من امیدوارم که شما جوانان، خواهران و برادران همانطور که از اول نهضت با کوشش، انقلاب بزرگ را تحقق بخشیدید از این به بعد هم با وحدت کلمه و با اتکال به خداى تبارک و تعالى این نهضت را ادامه دهید. ما در بین راه هستیم و باید راه طولانى را طى کنیم و آن راه طولانى این است که بیرق اسلام را در هم- قطبهاى زمین به اهتزاز درآوریم.
نکته باریک و مهمى که از این پیام و سخنان امام باید بدان تأکید کرد اینکه امام نهضت را در چهار چوبه ایران محصور نمىدید. امام معتقد به انقلاب جهانى بود. و رمز مهم پیروزى را هم در همین سخنان فرا راه ما قرار داده است که همانا «وحدت کلمه» است. ما را امروز چه شده است که به پیروزى و برقرارى نهضت در درون مرزهاى ایران دل خوش کردهایم که البته هم شادىآور است اما، مقایسه کنید افق بلند دید امام را با آنان که خیلى زودتر از توقع و انتظار نسبت به صدور انقلاب مأیوس شدند و از احساس مسئولیت در قبال حتى مسلمانان سایر ممالک از جمله فلسطین هم رفع تکلیف و وظیفه نمودند.
بىتردید وقتى هر موضوعى را از دیدگاه و منظر امام باز مىشناسیم و حداقل سخنان امام را درباره آن موضوع یا عنوان یا جریان باز مىخوانیم در مىیابیم که بدون مبالغه هنوز هم امام را و زوایاى ناشناخته وجودى آن عزیز را آنچنان که درخور است نشناختهایم. ختم این مقاله را یکى دیگر از سخنان امام قرار داریم. امام عزیز علاوه بر آن که نسل جوان را توبهپذیر مىدانست و شیوه برخورد تند را در نظام تربیتى اسلامى صحیح نمىدانست حتى براى جوانان اغفال شده و گولخوردهاى که توسط گروهک هاى سیاسى بخصوص تروریستهایشان جذب شدند از موضعى پدرانه و نصیحتگر سخن مىگفت. حتى با آنها برخورد حذفى نمىکرد بلکه معتقد بود براى آنها باید امکان و فرصت تفکر خارج از حصار بسته سازمانى و تشکیلاتى به وجود آورد تا آنها بیندیشند و با پى بردن به واقعیات بیرون از آن فضاى بسته و کاذب رها شوند. امام حتى نسبت به آنها احساس ترحم، دلسوزى و تأثر داشت. تا آنجا که بدانان تأمین مىداد که اگر براى خدمت به کشور و ملت به ایران برگردند کسى بدانان کارى نخواهد داشت.
به این دو فراز از بیانات پدرانه، مشفقانه، مصلحانه و کریمانه امام خطاب به جوانان گولخورده و اغفال شده توجه کنید:
من کرارا به این مادرها و پدرها و بهاین جوان هاى گولخورده نصیحت کردم که اولادهاى خودتان را نصیحت کنید، اولادهاى خودتان را بازدارید از اینکه آلت دست جنایت جنایتکاران بشوند و به این جوانهاى گولخورده مکرر گفتم که شما طرز فکر این بزرگترها را به اصطلاح و این سران را مشاهده کنید، این سران فاسد هیچکدام در صحنه نیستند، همه/ در زیر/ در کنج خانهها و در زیرزمینها هستند و شما را آلت قرار دادند که شما بروید و خون مردم را بریزید و خون خودتان ریخته بشود، صحنه براى آنها درست بشود که آنها بیاید بیرون، صحنه را براى آمریکا درست کنند.
البته از باب اینکه یک دسته اشخاص غافل، جوانهایى که ما همیشه میل داشتیم که اینها در راه کشور خودشان، در راه اسلام خدمت بکنند اینها بازیشان دادند و مشغولشان کردند به یک کارهاى بچگانهاى که در یک جا مىکنند و مسلمانى را مىکشند، یک بچهاى را مىکشند یک پیرزنى را مىکشند، اینها البته باید بدست خود ملت جلوگیرى ازش بشود.
ختم سخن درود هماره و از سر اخلاص و با تمام وجود به روح ملکوتى امامى است که در عصر غیبت کبرى تجسّم تمام عیار اسلام ناب محمّدى(ص) بود.