حزب توده در دورة انتقال بعد از انقلاب

همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، فعاليت گروه‌ها و محفل‌هاي وابسته به حزب توده در داخل كشور(بويژه در محيط‌هاي دانشگاهي تهران) تشديد شد. مهمترين گروه‌‌هاي توده‌اي در اين مقطع، كه به مسقط‌الرأس و مركز تجمع ساير گروه‌‌ها و محفل‌ها و افراد بدل شدند، عبارتند از:
1- گروه نويد: گروه فوق در سال 1353 توسط محمد مهدي پرتوي (با نام مستعار خسرو) و رحمان هاتفي (با نام مستعار حيدر مهرگان) تشكيل شد و در سال 1354 با مركز حزب در برلين شرقي تماس گرفت و در دي ماه 1354 نخستين شماره نشريه نويد را در 22 صفحه بصورت پلي‌كپي انتشار داد. بتدريج نشريه نويد در محافل توده‌‌اي و شوروي‌گرا شهرت يافت و «سازمان نويد» به مهمترين سازمان مخفي حزب توده در داخل كشور تبديل شد.
2- گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق: گروه فوق شاخه‌اي از سازمان چريكهاي فدائي خلق بود كه در پي بحران سال‌هاي 1354 به بعد در مشي چريكي ايران به «مشي توده‌اي» گرايش يافت و در آبان 1356 با انتشار اعلاميه توضيحي مواضع ايدئولوژيك گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدايي خلق به حزب توده پيوست. رهبري اين گروه با حسين قلمبر (با نام مستعار سيامك) و فريبرز صالحي بود.
اعضاي اين گروه كه رقمي حدود 10 نفر را دربرمي‌گرفت، با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 با اشغال برخي ساختمان‌هاي دولتي، به تأسيس دفتر علني كوچكي در دانشگاه صنعتي (تهران) دست زدند و اين دفتر نخستين مركز تجمع و فعاليت علني توده‌اي‌ها در شرايط جديد كشور شد.
3- اتحاد دمكراتيك مردم ايران: اين گروه در آستانه انقلاب اسلامي ايران توسط محمود اعتماد‌زاده (م.ا. به آذين)، نويسنده و مترجم معروف كه از اعضاي قديمي حزب توده بود، تأسيس شد و بعنوان پوشش علني و «دمكراتيك» فعاليتهاي حزب توده عمل مي‌كرد. به‌آذين با بهره‌گيري از وجهة «روشنفكري» خود و با همكاري «روشنفكران» توده‌‌اي مانند فريدون تنكابني، سياوش كسرائي، محمد تقي برومند و عده‌اي ديگر، كه در سال‌هاي 1350 در محافل دانشجوئي و روشنفكري شهرتي يافته بودند، به تشكيل سخنراني‌ها و گردهمايي‌هايي در محيط‌هاي دانشگاهي تهران دست زد.
4- محفل زندانيان توده‌اي: «افسران توده‌اي» عنواني است كه به بقاياي سازمان نظامي حزب توده در دوران حكومت مصدق اطلاق مي‌شد. افسران زنداني توده‌اي، در سالهاي پس از كشف سازمان نظامي حزب توده (مرداد 1333) بتدريج با ابراز ندامت و انتشار تنفرنامه در مجله عبرت، كه زير نظر «فرمانداري نظامي تهران» منتشر مي‌شد، آزاد شدند. در آستانه انقلاب اسلامي ايران، بقاياي افسران توده‌اي در زندانهاي شاه، هفت نفر بودند كه به كرات ابراز ندامت كرده ولي به دلائل مختلف مورد عفو قرار نگرفتند. محمد علي عمويي، رضا شلتوكي، عباس حجري بجستاني، ابوتراب باقرزاده چهره، محمد اسمعيل ذوالقدر، محمدتقي كي‌‌منش و يدالله شهيدي زندي آخرين بقاياي اين زندانيان توده‌اي بودند كه با توسعه امواج انقلاب اسلامي ايران و گشودن درهاي زندان‌ها به روي هزاران نفر زنداني سياسي، توسط مردم مسلمان ايران آزاد شدند. علي خاوري نيز از زمرة زندانيان توده‌اي بود كه با انقلاب اسلامي ايران از زندان ‌آزاد شد. غني بلوريان (از رهبران «حزب دمكرات كردستان ايران») و صفر قهرماني معروف به «صفرخان» (از اعضاي «فرقه دمكرات آذربايجان ايران») نيز از زمرة زندانيان سياسي آزاد شده بودند كه به حزب توده و اتحاد شوروي گرايش داشتند. تعدادي از زندانيان سياسي چپ نيز كه يا در زندان به مواضع حزب توده پيوسته و يا بطور پراكنده در اوايل دهه 1350 به جرم گرايش و فعاليت توده‌اي توسط ساواك دستگير شده بودند نيز، از زمرة رهائي يافتگان بودند.
از ميان افسران زنداني توده‌اي، ‌سرگرد سابق توپخانه يدالله شهيدي زندي ، كه از سال‌ها پيش در زندان به مخالفت با حزب توده برخاسته بود، پس از آزادي توسط توده‌اي‌ها بايكوت شد و پس از چندي در گمنامي و فقر درگذشت.
غني بلوريان نيز به كردستان رفت و رهبري جناح شوروي گراي «حزب دمكرات كردستان ايران» را به دست گرفت. صفر قهرماني هر چند رسماً به خاطر اهداف تبليغاتي، بعنوان عضو كميته مركزي حزب توده معرفي شد ، ولي از آنجا كه اصولاً يك فرد عامي و غيرسياسي بود و جرم اصلي وي نيز قتل‌عمد در جريان اغتشاشات 1325-1324 آذربايجان بود، به زندگي عادي پرداخت. ولي بقيه افراد فوق در ماههاي نخست پيروزي انقلاب به مركز ثقل فعاليت علني حزب توده بدل شدند. بسياري از توده‌‌اي‌هاي قديمي سالهاي 1332-1320 نيز، كه سقوط شاه و آمريكا را مساوي با تحكيم سلطه شوروي ارزيابي مي‌كردند، پيرامون اين محفل گرد آمدند و در نتيجه، محفل «زندانيان توده‌اي» يا «افسران توده‌اي» به كانون مركزي فعاليت شوروي‌گرايانه تبديل شد.
همزمان در مسكو نيز ستادي براي پيگيري مسايل انقلاب ايران تشكيل شده بود كه زير نظر حيدرعلي‌اوف (دبيركل حزب كمونيست آذربايجان كه در آن زمان عضو مشاور پوليت بورو بود) فعاليت مي‌كرد. در اين ستاد، واديم زاگلادين (معاون اول شعبه بين‌‌المللي حزب كمونيست اتحاد شوروي)، نماينده ارگان‌هاي اطلاعاتي (دولين)، روستيسلاو اوليانفسكي (مسئول منطقه در شعبه بين‌المللي) و سيموننكو (مسئول ايران در شعبه بين‌المللي) عضويت داشتند. ستاد فوق در ارتباط فعال با نورالدين كيانوري عمل مي‌‌كرد. در پي رهنمود ستاد فوق مبني بر ايجاد يك رهبري جديد در حزب توده منطبق با شرايط انقلابي ايران، همانگونه كه گفتيم، در پلنوم شانزدهم كميته مركزي منصوب شدند و بلافاصله فرج‌الله ميزاني براي هماهنگي ميان رهبري خارج از كشور با رهبري عملي در داخل كشور حزب به تهران اعزام شد. ميزاني با ورود به تهران در رأس رهبري در داخل كشور قرار گرفت و بدين ترتيب عملاً سه مركز مشخص شده در نمودار صفحه بعد به عنوان نخستين هستة «عملي» هدايت كننده فعاليت‌هاي شوروي‌گرا در ايران به تمهيد و تدارك ‌آغاز فعاليت حزب توده پرداختند:
 
فعاليت در داخل كشور
بر اساس رهنمودهايي كه از طرف ستاد مشترك حزب كمونيست شوروي و كا.گ.ب در مسكو به كيانوري ابلاغ شد و بر اساس ارزيابي شرايط پس از سقوط رژيم شاه، تصميم به آغاز فعاليت علني حزب توده در داخل كشور پديد آمده بود، ابلاغ شد. در اين رابطه نكته جالب توجهي وجود دارد: حزب توده اگر براستي يك سازمان انقلابي و مردمي (هر چند با ايدئولوژي چپ) بود، با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم ستمشاهي نبايد نسبت به آغاز فعاليت علني در داخل كشور هيچ ترديدي مي‌داشت. ولي از آنجا كه اين حزب بعنوان يك گروه دست‌نشانده بيگانه به ماهيت و عملكرد خود واقف بود، با ترديد و وسواس و تمهيدات مفصل محتاطانه فعاليت علني خود را ‌آغاز كرد.
زمينه‌هاي آغاز فعاليت علني حزب توده، قبلاً توسط سازمان نويد و «محفل زندانيان توده‌اي» تدارك ديده شد. رحمان هاتفي بعنوان سردبير روزنامة كيهان در اين تدارك نقش حساسي داشت. او در روزهاي دي و بهمن 1357 با برجسته كردن اخبار مربوط به شوروي و حزب توده، مانند درج مقالات و اشعار نويسندگان و شعراي توده‌اي (فريدون تنكابني، سياوش كسرائي، به‌آذين و غيره)، درج اعلاميه‌هاي كميته مركزي حزب توده در خارج از كشور، مطرح كردن نام و تصاوير معدود زندانيان توده‌اي و غيره، از كاراترين شگردهاي تبليغي‌- مطبوعاتي فرصت‌طلبانه به نفع تجديد حيات حزبي بهره جست كه در ميان اكثريت مطلق جامعه ايران مطرح نبود و در زندگي سياسي كشور نقش درخور توجهي نداشت.
در 24 بهمن 1357، روزنامه كيهان به درج بيانيه كميته مركزي حزب توده در خارج از كشور پرداخت كه در آن خطاب به مسئولين نظام انقلابي، خواستار آغاز فعاليت علني و قانوني شده بود.
عوامل نفوذي حزب توده در تحريريه روزنامه اطلاعات نيز چنين شگرد تبليغي را، ‌در مقياسي محدودتر از كيهان، عملي ساختند.
در پي اين تمهيدات تبليغي‌- سياسي، از فروردين 1358، «افسران توده‌اي» به همراه علي خاوري، دفتر علني حزب توده را در خيابان 16 آذر‌- روبروي دانشكده فني دانشگاه تهران ‌- گشودند و آن را به مركز فعاليت مطبوعاتي و سياسي خود بدل ساختند. در همين ماه،‌ نورالدين كيانوري نيز با پاسپورت جعلي وارد كشور شد و بعنوان دبير اول حزب در دفتر فوق مستقر گرديد. بدينسان فعاليت علني چهار سالة حزب توده در نظام جمهوري اسلامي ايران آغاز شد.
پلنوم هفدهم و آخرين كميته مركزي
در دوران جديد فعاليت حزب توده در نظام جمهوري اسلامي ايران، در رأس كميته مركزي حزب توده، هيأت اجرائيه و در رأس آن هيأت دبيران (به دبيراولي كيانوري) قرار داشت. كيانوري بدليل فقدان پايگاه رهبري قديمي حزب توده و بدنامي آن در ميان نسل جوان چپ‌گرا، كوشيد تا بقاياي سازمان افسري (زندانيان توده‌اي) را، كه در واقع عامل اصلي گرايش جوانان و دانشجويان چپ به حزب توده بودند، بالا بكشد و مسئوليت‌هاي كليدي را در ارگانهاي كميته مركزي به آنان محول سازد. علاوه بر وجهة افراد فوق بعنوان افراد «زندان كشيده» و «مبارز»، تمكين و اطاعت مطلق افراد فوق از كيانوري عامل مهم ديگري در اين انتصابات بود. در نتيجه، محمد علي عمويي، رضا شلتوكي، عباس حجري بجستاني، ابوتراب باقرزاده چهره، محمد اسمعيل ذوالقدر، تقي كي‌منش و علي خاوري به عضويت هيأت اجرائيه درآمدند و تركيب ارگان فوق دستخوش تحول جدي شد.
پس از چندي، حميد صفري، كه اسماً عنوان دبيردومي داشت ولي عملاً توسط كيانوري به كار گرفته نمي‌شد و حتي تحقير مي‌شد، فضاي حزب را براي تنفس دشوار ديد و به آلمان شرقي رفت و در نتيجه فرج‌الله ميزاني (جوانشير) جايگزين او شد.
در فروردين 1360، پلنوم هفدهم كميته مركزي حزب توده در تهران تشكيل شد. اين پلنوم، سومين پلنوم وسيع كميته مركزي حزب توده، پس از پلنوم چهارم (1336) و پلنوم هفتم (1339) بود، يعني در آن علاوه بر اعضاي اصلي و مشاور كميته مركزي، گروهي از كادرهاي درجه اول حزبي نيز شركت داشتند. تشكيل پلنوم وسيع، بيانگر تلاش رهبري حزب توده براي ايجاد يك سازمان و مركزيت منسجم در شرايط نوين انقلابي كشور محسوب مي‌شد. در اين پلنوم، تغييرات عمده زيرين در تركيب رهبري حزب توده بوجود آمد:
1- كليه اعضاي اصلي و مشاور كميته مركزي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي حاضر به بازگشت به ايران و مشاركت در فعاليت سياسي حزب نشده بودند، به اتفاق آراء از كميته مركزي اخراج شدند. اين تصفيه كلية اعضاي تشريفاتي كميته مركزي، كه عضو فرقه دمكرات آذربايجان بودند، اعم از غلام يحيي دانشيان و امير علي لاهرودي (از اعضاء هيأت اجرائيه) و ديگران را در بر مي‌گرفت. در عين حال تصفيه فوق شامل حال ايرج اسكندري (دبيراول سابق و عضو هيأت اجرائيه) نيز شد كه از عضويت هيأت اجرائيه به عضويت كميته مركزي تنزل يافت.
افراد فوق‌ پس از انقلاب يا حاضر به فعاليت در ايران نشده بودند و يا مانند اسكندري و صفري پس از مدتي خاك كشور را ترك كرده بودند. از اعضاي رهبري فرقه دمكرات آذربايجان تنها انوشيروان ابراهيمي كه بعنوان همكارِ نزديك كيانوري با وي مشاركت تنگاتنگ داشت، در تركيب رهبري جديد حزب توده حضور داشت كه بعنوان دبيراول فرقه دمكرات آذربايجان (و دبير كميته مركزي حزب توده) عمل مي‌كرد.
2- به تبعيت از الگوي سازماني حزب كمونيست اتحاد شوروي، بنا به تصويب پلنوم، نام «هيأت اجرائيه» به «هيأت سياسي» تغيير كرد. زيرا به اعتقاد رهبري حزب توده، ‌ارگان فوق صرفاً يك نهاد اجرايي نيست، بلكه بالاتر از آن و در عين حال عالي‌ترين ارگان تصميم‌گيرنده و سياست‌‌گذار حزب مي‌باشد.
3- در پلنوم هفدهم، نورالدين كيانوري مجدداً بعنوان دبيراول حزب تثبيت شد.
4- در اين پلنوم افراد جديدي به عضويت هيأت دبيران و هيأت سياسي و كميته مركزي حزب توده درآمدند. ويژگي اين انتصاب، ورود تعدادي از فعالين داخل كشور (نسل جديد توده‌اي) از «سازمان نويد» و «گروه منشعب از چريكهاي فدايي خلق»،‌ به تركيب كميته مركزي بود. رهبري جديد حزب توده، منتخب پلنوم هفدهم بشرح زير بود:

هيأت دبيران:
1- نورالدين كيانوري: دبيراول كميته مركزي
2- فرج‌الله ميزاني: دبيردوم و دبير تشكيلاتي
3- منوچهر بهزادي: دبيرسوم و دبير سياسي
4- احسان طبري: دبير ايدئولوژيك
5- محمد علي عمويي: دبير ارتباطات
6- رضا شلتوكي: دبير اطلاعاتي
7- عباس حجري بجستاني: دبير تشكيلاتي
8- انوشيروان ابراهيمي: دبير اول فرقه دمكرات آذربايجان
9- علي خاوري: نماينده حزب در مجله مسايل صلح و سوسياليسم (پراگ).

هيأت سياسي:
افراد فوق باضافه افراد زير، هيأت سياسي كميته مركزي حزب توده را تشكيل مي‌دادند:
10- حسين جودت: عضو شعبه مركزي كارگري
11- مريم فيروز فرمانفرمائيان: مسئول تشكيلات دمكراتيك زنان
12- تقي كي‌منش: مسئول شعبه شهرستانها
13- ابوتراب باقرزاده چهره: مسئول شعبه تبليغات
14- محمداسمعيل ذوالقدر: مسئول شعبه مالي
15- محمدمهدي پرتوي (خسرو): مسئول سازمان‌هاي مخفي و نظامي
16- رحمان هاتفي (حيدر مهرگان): معاون شعبه مركزي آموزش و دبير كميته ايالتي تهران
17- رفعت محمدزاده كوچري (مسعود اخگر): عضو مشاور، مسئول هيأت تحريريه مجله دنيا و شعب پژوهش و آموزش
18- هوشنگ ناظمي زاهداني (امير نيك‌آئين): عضو مشاور، مسئول شعبه دهقاني و بولتن داخلي و مسئول دوم تحريريه «نامه مردم»

كميته مركزي:
علاوه بر افراد فوق، پلنوم هفدهم، افراد زير را بعنوان اعضاي كميته مركزي (اصلي و مشاور) برگزيد:
19- خسرو امير خسروي (بابك)
20- بهرام دانش
21- احمد علي رصدي اعتماد
22- آصف رزم‌ديده
23- صابر محمدزاده
24- كيومرث زرشناس
25- حسن قزلچي
26- علي گلاويژ
27- مهدي كيهان
28- ملك‌تاج ملك محمدي
29- محمد پورهرمزان
30- غلامحسن قائم پناه
31- هدايت‌الله حاتمي
32- حبيب‌الله فروغيان
33- عبدالحسين آگاهي
34- صفر انصاري
35- اردشير آوانسيان (ساكن ارمنستان شوروي)
36- عزت‌الله زارع
37- محسن عاشورپور
38- اكبر شاندرمني
39- رحيم نامور
40- احمد دانش‌شريعت پناهي
41- گاگيك آوانسيان
42- فريدون آذرنور
43- محمود اعتمادزاده (به آذين)
44- رضا راد‌منش (ساكن ‌آلمان شرقي)
45- ايرج اسكندري (ساكن ‌آلمان شرقي)
46- آشوت شهبازيان (ساكن ‌آلمان شرقي)
47- كاظم نديم(عباس) (ساكن ‌آلمان شرقي)
48- فريبرز بقائي
49- هدايت‌الله معلم
50- داوود نوروزي (ساكن ‌آلمان شرقي)
51- محسن علوي (بهزاد)
52- فريدون فم تفرشي
53- هوشنگ قربا‌ني‌‌نژاد

ب- اعضاي مشاور كميته مركزي:
 54- فاطمه مدرسي (سيمين فردين): از سازمان مخفي
55- سعيد آذرنگ:‌ از سازمان مخفي
56- هادي (بهرام) پرتوي: از سازمان مخفي
57- شاهرخ جهانگيري: از سازمان مخفي
58- حسين راسخ قاضياني (رستگار): از سازمان مخفي
59- ابوالحسن خطيب: از گروه منشعب از چريكهاي فدائي
60- فاطمه ايزدي: از گروه منشعب....
61- فريبرز صالحي: از گروه منشعب....
62- حسين قلمبر (سيامك): از گروه منشعب....
63- ژيلا سياسي
64- فرهاد فرجاد آزاد
65- محمد كاظمي
66- محمد (فرهاد) عاصمي
67- محمد اسمني

ساخت قدرت در كميته مركزي
طبق اصول سازماني ماركسيسم‌- لنينيسم كه در اساسنامه حزب توده منعكس است، عاليترين مقام رهبري حزب، كنگره است و در فاصله دو كنگره، كميته مركزي بعنوان نماينده كنگره در رأس سازمان حزبي ايران قرار دارد. همزمان، ارگاني بنام كميسيون نظارت مركزي (منتخب كنگره و مسئول در برابر كنگره) بايد بعنوان يك ارگان موازي و نه تابع، بر فعاليت‌هاي كميته مركزي نظارت داشته باشد. در فاصله جلسات (پلنوم‌ها) كميته مركزي،‌ «هيأت سياسي» عاليترين مقام رهبري است و ارگاني نيز بنام «هيأت دبيران» موظف است وظايف جاري و روزمره حزب را هدايت كند. در رأس دستگاه هيأت دبيران دبيراول كميته مركزي حزب قرار دارد. از نظر سياسي مباني سازماني احزاب كمونيست،‌ هيأت دبيران، ارگان مافوق هيأت سياسي محسوب نمي‌شود و اين هيأت سياسي است كه عاليترين مرجع مسئول و مقام رهبري حزب كمونيست در فاصله پلنوم‌هاي كميته مركزي است و هيأت دبيران بايد تابع اين ارگان باشد. از اينروست كه مي‌بينيم در حزب كمونيست اتحاد شوروي چه بسا فردي دبير كميته مركزي است،‌ ولي هنوز عضو هيأت سياسي (پوليت بورو) نيست. براي مثال، بوريس پاناماريف، چهره مشهور حزب كمونيست شوروي در دوران برژنف و مسئول شعبه بين‌المللي آن، سالها دبير كميته مركزي بود ولي تنها عضو علي‌البدل (مشاور) پوليت‌ بورو محسوب مي‌شد.
در حزب توده اين ساختار اساسنامه‌اي، به هيچ روي رعايت نمي‌شد:
1- كنگره سوم حزب، كه بعنوان عاليترين مقام رهبري، به عملكرد ارگانهاي رهبري (هيأت سياسي، هيأت دبيران، شعب كميته مركزي، كميسيون نظارت مركزي) مشروعيت مي‌بخشد، عملاً عليرغم وجود شرايط مناسب هيچگاه تشكيل نشد و لذا كميته مركزي حزب فاقد مشروعيت اساسنامه‌اي و ايدئولوژيك بود و اعضاي آن اكثراً از سوي رهبري عملي حزب، و با نظر مقامات شوروي، منصوب مي‌شدند.
2- «كميسيون نظارت مركزي» بعنوان ارگان منتخب و مسئول در برابر كنگره و موازي كميته مركزي تشكيل نشد. پس از انقلاب اسلامي ايران ارگاني بنام «شعبه مركزي بازرسي و رسيدگي» تشكيل شد كه تابع هيأت دبيران بود و عملاً يك نهاد تشريفاتي بود. مسئول آن (هدايت‌الله حاتمي) از مهره‌هاي كا. گ. ب بود و دبير مسئول آن (محمد علي عمويي) از چهره‌هاي تابع و «درجه دوم» هيأت دبيران بود. اين ارگان عملاً يك ارگان اطلاعاتي محسوب مي‌شد و ارتباطي به وظايف رسمي نظارت نداشت.
3- كميته مركزي حزب توده عملاً بعنوان يك «نهاد»، موجوديت نداشت و تنها يك ارگان صوري و تشريفاتي بود. كاركرد كميته مركزي تنها به پلنوم‌ها محدود مي‌شد. پس از انقلاب اسلامي، تنها دو پلنوم تشكيل شد (پلنوم شانزدهم در اسفند 1357 و پلنوم هفدهم در فروردين 1360) كه جلسات آن كاملاً تشريفاتي بود و به عاليترين مقام رهبري حزب شباهت نداشت. اعضا كميته مركزي نه به اعتبار عضويت كميته مركزي، ‌بلكه به اعتبار مسئوليت‌هاي خود و اعتماد رهبري واقعي و عملي حزب به آنها در حيات حزب توده جا و نقش داشتند. براي مثال، افرادي مانند رحيم نامور، بعنوان كميته مركزي، عملاً در فعاليت حزبي مداخله نداشت.
4- هيأت سياسي كميته مركزي حزب توده نيز عملاً بعنوان يك نهاد (عالي‌ترين مقام رهبري در فاصله پلنوم‌هاي كميته مركزي) موجوديت نداشت. جلسات هيأت سياسي كاملاً تشريفاتي بود و رهبري واقعي حزب توده نه تنها خود را موظف به پاسخگويي و گزارش دهي در برابر هيأت سياسي نمي‌دانست، بلكه رفتار او با هيأت سياسي به مثابه يك ارگان زير دست و متبوع بود. اعضاي هيأت سياسي نيز، مانند ساير اعضاي كميته مركزي، نه به اعتبار عضويت در هيأت سياسي، بلكه به اعتبار مسئوليت خود، يعني رابطه آنها با رهبري عملي و واقعي حزب توده، مشروعيت داشتند. براي مثال، دكتر حسين جودت، بعنوان يكي از چهره‌هاي مشهور و قديمي رهبري حزب توده و عضو هيأت سياسي، تنها مانند كادر درجه 2 حزبي در جلسات «شعبه مركزي كارگري» به مسئوليت مهدي كيهان، فعاليت محدود داشت.
5- با توجه به توضيحات پيشين، شايد بنظر رسد كه در حزب توده تمامي قدرت سياسي و تشكيلاتي در دست «هيأت دبيران» متمركز بود. توجه به ساخت دروني «هيأت دبيران» نافي اين پندار است. بايد گفت كه هيأت دبيران حزب توده نيز، عملاً بعنوان يك نهاد حزبي موجوديت نداشت و تنها بعنوان يك دستگاه (آپارات) كه موظف به اجراي تصميمات دبيراول حزب (كيانوري) بود، عمل مي‌كرد. نورالدين كيانوري پس از به قدرت رسيدن در سال 1357 به سرعت عناصر وابسته به خود را به مسئوليت‌هاي كليدي گماشت. فرج‌الله ميزاني (جوانشير)، منوچهر بهزادي و انوشيروان ابراهيمي عملاً كادرهاي مطيع و متبوع كيانوري در خارج از كشور بودند كه مسئوليت‌هاي اصلي تشكيلاتي و سياسي را به دست گرفتند و نه به عنوان «دبير كميته مركزي»، بلكه در واقع به مثابه «عامل كيانوري» عمل مي‌كردند. سپس، كيانوري به سرعت «زندانيان توده‌اي» را در هرم رهبري بالا كشيد و در پلنوم هفدهم، عمويي، شلتوكي، حجري و خاوري را كه عناصر فعالتري نسبت به ساير «زندانيان» بودند، به عضويت هيأت دبيران درآورد. هيأت سياسي نيز چنين تركيبي يافت. در مورد احسان طبري (عضو هيأت سياسي و دبير كميته مركزي) لازم به توضيح است، همانگونه كه خود او در كژراهه متذكر شده، او يك شخصيت تئوريك بود كه در مسايل اجرائي دخالتي نداشت. بنابراين، هيأت دبيران حزب توده نه يك نهاد تصميم گيرنده، بلكه يك دستگاه تابع كيانوري بود كه بعنوان اهرم اجرائي فعاليتهاي جاري دبيراول عمل مي‌‌كرد.
6- در مورد تقسيم كار دروني هيأت دبيران و هيأت سياسي نيز بايد گفت كه اين تقسيم كار كاملاً مشروط و تشريفاتي بود. براي مثال، رضا شلتوكي بعنوان دبير مسئول «شعبه اطلاعات و خبر» (نهاد جاسوسي‌- اطلاعاتي حزب توده) قاعدتاً بايد در مسئوليت خود، اختيارات كافي مي‌داشت و تابع هيأت سياسي مي‌بود، در حاليكه او عملاً بعنوان يك عنصر مطلقاً تابع دبيراول عمل مي‌كرد و فاقد هرگونه شخصيت لازم بعنوان دبير كميته مركزي بود. در مورد «شعبه كل ايدئولوژيك» نيز مسئول اين شعبه بطور رسمي و تشريفاتي احسان طبري بود، ولي عملاً اين «شعبه كل» موجوديت نداشت و هدايت ارگان‌هاي حساس ايدئولوژيك (شعبه انتشارات، شعبه مركزي تبليغات، شعبه پژوهش) با شخص كيانوري بود. هيأت تحريريه نامه مردم نيز عملاً توسط كيانوري هدايت مي‌شد و او در مسايل مطبوعاتي نظارت كامل داشت. «شعبه امور بين‌المللي» و «شعبه روابط عمومي» نيز هر چند زير مسئوليت دبير مربوطه (عمويي) قرار داشت، ولي عملاً روابط مهم داخلي و خارجي توسط كيانوري برقرار مي‌شد، تا جائيكه مسئوليت عمويي گاه جنبة تشريفاتي مي‌يافت.
7- با توجه به تحليل فوق، روشن مي‌شود كه كليه سازمان حزب توده، تابع مطلق يك فرد (دبير اول) بود و تقسيم كار گسترده دروني آن كاملاً به تقسيم كار يك ماشين حزبي شباهت داشت كه مجري بلاارادة تصميمات دبيراول بود. در واقع، ساختار متمركز و توتاليتر فوق به رأس هرم يعني كيانوري ختم مي‌شد. كيانوري نيز به نوبه خود بسياري از رهنمودها و دستورات كليدي را از مقامات شوروي (شعبه بين‌المللي حزب كمونيست شوروي و سازمان اطلاعاتي شوروي - كا.گ. ب) دريافت مي‌داشت. او در بسياري مسايل خود را موظف نمي‌دانست ارگانهاي درجه اول رهبري حزب را حتي در چارچوب كليات مطلع سازد و در مواردي كه به دلائلي اطلاع اعضاي هيأت دبيران و هيأت سياسي ضرورت مي‌يافت، با يك جمله كيانوري كه «نظر رفقاي شوروي اين است...» مطلب به تصويب همگاني مي‌رسيد. «نظر رفقاي شوروي»، جملة محبوب كيانوري در جلسات هيأت دبيران و ندرتاً در جلسات هيأت سياسي،‌ افسون سحر‌آميزي بود كه در اين دستگاه فاقد شخصيت، مهم‌ترين مسايل حياتي حزب را در چند دقيقه به پايان مي‌برد.
8- همانگونه كه ملاحظه مي‌شود، عليرغم اساسنامة حزب توده و اصول عام سازماني ماركسيسم‌- لنينيسم كه به هر روي چهرة يك حزب سياسي را ترسيم مي‌سازد، اين حزب در عمل به هيچ وجه داراي ماهيت يك حزب سياسي نبود، بلكه مطلقاً به يك سازمان منضبط و متمركز نظامي‌- جاسوسي (تبعيت مطلق از رهبري و فقدان نظر مستقل فردي و اطاعت كوركورانه مركزيت مطلق بجاي «مركزيت دمكراتيك» ادعائي) شباهت داشت.