حلقه مفقوده انتخابات

نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گام به گام نزدیک می شود تا بار دیگر مهمترین جلوه مشارکت سیاسی مردم به محک تجربه آزمون شود. انتخابات از مهمترین جلوه های زندگی سیاسی عصر حاضر است و مهمترین دغدغه احزاب سیاسی در دنیا ی کنونی، حضور در انتخابات و پیروزی در آن است. امروزه احزاب را «ماشین های انتخاباتی» می نامند که هدفشان پیش بردن اهداف انتخاباتی است. در ایران مردم باید بیش از ۱۵۰ هزار نفر را در انتخابات مختلف ریاست جمهوری، خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی، شورای های اسلامی شهر و روستا به عنوان نماینده خود برگزینند. برگزاری ۲۴ انتخابات در طول ۲۴ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی گواه آن است که فعالیت های انتخاباتی بخش قابل توجهی از زندگی سیاسی مردم، فعالان سیاسی ، جناح ها و گروه ها را به خود اختصاص می دهد.
اما اینکه مردم و نظام سیاسی از انتخابات چه می خواهند؟ چشمداشت ها و انتظارات ما از برگزاری انتخابات چیست؟ انتخابات پاسخ به کدام مسئله جامعه است؟ و به حل کدامیک از بحران های سیاسی _ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کمک می کند؟ و ده ها سئوال دیگر، دغدغه سطوح کارشناسی نظام و برنامه علمی _ تحلیلی فضای سیاسی اجتماعی داخلی است.
داشتن درک و تحلیل واقع بینانه از فضای درونی نظام سیاسی و دگرگونی و تحولات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی و مشکلات مردم برای رسیدن به پاسخی در خور لازم است.
جامعه ایران پس از گذشت ۲۵ سال از انقلاب اسلامی، دوره های مختلفی را پشت سرگذاشته است. دوره جنگ تحمیلی و مدیریت بحرانی جنگ، دوره هشت ساله بازسازی خرابی های ناشی از جنگ با اجرای برنامه های توسعه اقتصادی و دوره توسعه سیاسی اخیر.
از عوارض خواسته و ناخواسته دوره توسعه اقتصادی غیر همه جانبه، افزایش سطح تحصیلات و ایجاد شکاف های طبقاتی بود که باعث شکل گیری طبقه متوسط مشارکت جو گردید. عدم توازن توسعه ای و ناتوانی سازو کارهای موجود در پاسخگویی به نیازهای مردم منجر به انباشت تقاضاها گردید. انتخابات ۷۶ روزنه ای شد که «بحران نفوذ» نظام با افزایش ظرفیت های آن حل شود و فشار اضافی نیز از سیستم خارج گردد. برجسته شدن دوم خرداد را می توان معلول چند عامل دانست:
۱- نارضایتی مردم از روند موجود ۲- انباشت تقاضاهای مردمی برای اعلام نظر مؤثر و مشارکت در تصمیم گیری های سیاسی _ اقتصادی ۳- هیجانی و احساسی شدن فضا به دلیل شایعه شائبه تقابل خواست نظام سیاسی و مردم در برنده شدن یکی از کاندیداها و اپیدمیک شدن هیجانی «نه» گفتن در این تقابل خیالی.
انتخابات سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰ را می توان امیدواری مردم به اجرای برنامه ها و تحقق شعارهای حزب حاکم تلقی کرد که طی آن هماهنگی مجلس و دولت برای رسیدن به اهداف و حل مشکلات راه هر گونه بهانه جویی را مسدود کرد. تجربه اولین دوره شوراها موجبات پس زنی مردم از منتخبان و فضای حاکم بر شوراها گردید. از زاویه توسعه سیاسی، منازعاتی که در اولین دوره شوراها از پشت صحنه تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها و مدیریت شهری در پیشگاه مردم قرارگرفت خارج از ظرفیت ذهنی و تحمل مردم بود. در واقع نزاع های فرساینده و دو قطبی شدن فضای شورای شهر تهران _ بعنوان سمبل حرکت شورایی _ مردم را از اینکه چنین منازعاتی به راه حل منطقی و پایانی سعادتمند برای همه ختم شود ناامید کرد. میزان مشارکت مردم در انتخاب های بعدی نشانگر ناکامی اجتماعی از گروه حاکم در برآورده شدن انتظارات بود اما اینکه امروز فضای سیاسی _ اجتماعی جامعه ما در چه وضعیتی به استقبال می رود را می توان در دو سطح نظام سیاسی و گروه ها و جناح های سیاسی بررسی کرد:

الف: نظام سیاسی
هر نظام سیاسی خواهان حفظ و تثبیت و پیشبرد اهداف خویش است و در این راستا به بررسی بحران های پیش رو و جلوگیری از به اوج رسیدن آنها دارد. نظام سیاسی در این ایام از حیث فضای داخلی با چند مشکل مواجه است:

۱- بحران مشارکت: میانگین سنی جمعیت در ایران پایین است و جمعیت جوان حساسیت بیشتری در تصمیم گیر های سیاسی و اقتصادی نشان می دهند و آگاهی سیاسی فزون تری یافته اند. دو عامل به تشدید بحران مشارکت در جامعه کنونی ما کمک می کند: الف: عدم درک این مسئله که الگوی اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه تغییر کرده است. در واقع بعد از اجرای برنامه های توسعه اقتصادی و از جمله توسعه فضاهای آموزشی اولاً میزان تحصیلات نسل جوان بالا رفته است. ثانیاً پیشرفت و کسب ثروت به یک ارزش اجتماعی تبدیل شده است و تحرک اجتماعی به یک مسابقه عمومی برای بدست آوردن پول و رفاه بیشتر قابل مشاهده است. نتیجه چنین فضایی نارضایتی عمومی در نرسیدن هر چه سریعتر به خواست ها، اختلاط نیازهای واقعی و کاذب در ذهن جوانان، شکاف فزاینده توقعات اجتماعی، ناکامی عمومی در حوزه امور اقتصادی و منزلت اجتماعی و متهم کردن دولت به ناتوانی و ناکارآمدی است.
ب: تغییر نسلی: امروز نسلی که در بدو انقلاب اسلامی به دنیا آمده اند جوانان ۲۵ ساله ای هستند که نسبت به الگوهای ایجاد شده قبلی پرسشگر و خواهان مشارکت بیشتر و حضور چهره های جدید در عرصه سیاسی اند. این نسل در رسیدن به انتظارات و توقعات خود عجله دارند. درحالیکه برآورده کردن تام و تمام این نیازها به سادگی ممکن نیست ممکن است باعث سرخوردگی شود.

۲- مشکلات اقتصادی: ضرورت ورود به سازمان تجارت جهانی (WTO)و ایجاد تطابق با شرایط جدید، خود موجد بحران هایی می شود که مهمترین آنها عبارتند از: ورشکستی تعداد زیادی از کارخانجات، بالا رفتن میزان بیکاری، کاهش ارزش پول ملی و افزایش تورم. در حالیکه در ظرف ده سال آینده حدود یک میلیون و ششصد نفر به سن ۲۶ سالگی می رسند که از فضای اجتماعی _ اقتصادی حاکم بر جامعه شغل و ازدواج طلب می کنند.
بنابراین ورود به WTO در حال گذار بودن جامعه ایران را تشدید می کند و جامعه دستخوش دگرگونی های مستمر و سریع اجتماعی و اقتصادی می شود حال آنکه نظام سیاسی و مردم هر دو نیازمند ثبات سیاسی و توازن اقتصادی و امنیت شغلی هستند.

۳- فقدان اجماع نظر نخبگان: به رغم گذشت ربع قرن از انقلاب اسلامی هنوز تعریف دقیق و روشنی از منافع ملی ارائه نشده و هیچگونه وفاق جمعی از سوی نخبگان سیاسی کشور به چشم نمی خورد در حالیکه یکی از پیش شرط های کارآمدی تصمیمات در امور داخلی و خارجی وجود اجماع نظر میان نخبگان تصمیم گیرنده کشور است. نمونه این ناهماهنگی در مباحثی که در اطراف برنامه چهارم توسعه ایجاد شد مشاهده می شود. برنامه چشم انداز بیست ساله اگر بتواند اجماع نظر نخبگان را به ارمغان آورد قدم مهمی در مسیر کارآمدی و توسعه برداشته خواهد شد.
نظام سیاسی در فضاهای بین المللی نیز با تهدیدات بالقوه ای مواجه است که برخی از آنها عبارتند از:
* پروژه دستیابی به تکنولوژی هسته ای و تقابل قدرت های خارجی در عرصه جهانی با این هدف که امروزه به یک نگرانی ملی تبدیل شده است. آیا پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت خواهد رفت؟ در صورتیکه جامعه بین المللی با فشار قدرت های بزرگ تحریم های سختی را بر ایران تحمیل کند چه باید کرد؟ و ... بدیهی است تا زمانی قادر به پیگیری دستیابی به این تکنولوژی خواهیم بود که اصل و کلیت نظام را تحت الشعاع قرار ندهد.
* حضور پررنگ آمریکا بعنوان دشمن آشکار انقلاب اسلامی در عراق و افغانستان و دخالت در معادلات حوزه دریای خزر و روابط ایران و روسیه، چین و ژاپن یک تهدید امنیتی محسوب می شود. تنها مشارکت بالای مردمی است که می تواند پشتوانه محکمی برای گذار از بحران ها و مقاومت در برابر فشارها و تکیه گاه سیاستمداران قرار گیرد.

۴- مشکل مدیریت منابع: کشور ما به طور تاریخی در مدیریت منابع مادر و انسانی خود ضعیف عمل کرده است. با وجود منابع سرشار مادی و نیروهای متخصص در سطح جامعه چگونگی مدیریت و بسیج این منابع برای حل بحران ها یک تخصص و توانایی کلیدی محسوب می شود. به عنوان مثال بنابه گزارش تحقیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میانگین سنی مدیران جامعه ما در آغاز انقلاب ۲۶ سال و امروز ۴۶ سال است. مهم ترین نتیجه ای که از این گزاره تحقیقی می توان گرفت آن است که ساختار حاکم بر عزل و نصب مدیران بسته بوده و ما با نسلی از مدیران گذشته و البته باتجربه مواجه هستیم که بیشتر تحرک افقی داشته اند و تحرک عمودی در کمترین میزان خود قرار دارد. بنابر این طبیعی است مدیران اجرایی با ۲۰ سال سابقه کمتر فرصت آشنایی با علوم، تکنیک ها و روش های جدید داشته اند و «فسیل روشی» یک آفت است. از طرفی حل بحران ها و مشکلات در شرایط پیش گرفته به درجه ای از ریسک و خطرپذیری نیاز دارد که مؤلفه روانشناختی آن «شجاعت» و «جسارت» است. بالا رفتن سن یک مدیر و طولانی شدن مدت مسئولیت او در یک نقش باعث کاهش تحول طلبی و افزایش محافظه کاری می شود. نکته ای که شهردار تهران نیز در مصاحبه اخیر خود بدان اشاره کرده و آن را بزرگترین مشکل مدیران نامیده است.
گروه ها و جناح های سیاسی: گروهها وجناح های سیاسی در این نوشتار به کلیه مجموعه هایی اطلاق می شود که در باب انتخابات آینده عکس العمل نشان داده اند. این گروه ها را می توان در سه دسته متمایز کرد که عموماً با درک شرایط داخلی و خارجی راهکارهای متفاوتی برای برون رفت از مشکلات و حل بحران ها مدنظر دارند. گروه اول جناح های سیاسی هستند. کارکرد جناح های سیاسی معرفی کاندیدای برتر و ارائه برنامه های ضروری برای حل مشکلات و روشن کردن موتور تبلیغات انتخاباتی برای افزایش مشارکت سیاسی و در نهایت رقابت برای کسب قدرت و اجرای برنامه هاست. فضای رقابتی جناح های سیاسی در ایران همواره «نامزد محور» بوده است. در واقع بازیگران صحنه های انتخاباتی اشخاص هستند و به توانایی های فردی نامزدها بیشتر توجه می شود. صحنه انتخابات صحنه نبرد شخصیت هاست و نه احزاب. نخبه گرایی (elitism) جناح ها از یک سو و فرهنگ سیاسی فردگرایی از سوی دیگر این چرخه را باز تولید می کند. مثلاً حزب حاکم بعد از دوم خرداد نیز از یکسو در گزینش مدیران جدید نخبه گرایانه عمل کرد که خود باعث شکاف میان مشارکت و همبستگی گردید و از سوی دیگر در روش های تبلیغاتی و حضور در مجامع عمومی عکس العمل هیجانی و توده ای موافقان را می پسندید. بنابر این جناح های سیاسی در ایران «نخبه- توده گرا» هستند و از این نظر عملکرد تناقض نمایی از خود به جای می گذارند. به عنوان مثال انتخابات خرداد ۷۶ از یکسو فشارهای اضافی سیستم را تخلیه کرد و نظام سیاسی بیمه شد، از سوی دیگر ایدئولوگهای حزبی خواست ها و افق هایی را به فضای توده ای جامعه تزریق کردند که برآورده کردن آنها خارج از توان نظام بود و تنها توقعات فزاینده را دامن زد. شکاف میان واقعیت ها و شعارها باعث ایجاد ناکامی و محرومیت نسبی گردید در نتیجه فضای مشارکتی جامعه رو به سردی گرائید.
جناح های سیاسی برای غلبه بر چنین فضای سردی، از یک سو به سراغ شخصیت های فراجناحی که امکان ایجاد اجماع عمومی نخبگان و حافظه بسیج توده ای، هر دو را داشته باشند رفتند (موسوی، هاشمی) و از سوی دیگر چهره های جدید و جوانتری را به صورت غیرمستقیم به این فضا معرفی کردند (قالیباف، بیطرف، احمدی نژاد، مجید انصاری...) به این امید که چهره های جدید امید، شور و نشاط جدیدی برانگیزند.
البته وجود شخصیت هایی که می توانند علاوه بر اجماع عمومی نشاط جدیدی برانگیزانند نیز وجود دارند (ولایتی _ لاریجانی). متأسفانه عملکرد جناح های سیاسی هیچ نشانی از این که رقابت ها از فضای تبلیغاتی فرد محور خارج شوند به دست نمی دهد و این خود آفت و مانع بزرگی برای حل بحران مشارکت محسوب می شود. در چنین فضایی «گمانه زنی» کاندیداهای رقیب، آدرس غلط دادن و معرفی نامزدهای غیر واقعی و تخریب چهره های رقیب از تکنیک های تبلیغاتی محسوب می شود و کاندیدای اصلی در حکم برگ برنده بازی شطرنج است که در آخرین لحظات رو می شود و انتظاری به جز مشارکت توده ای از جامعه تحول یافته ندارند. جناح های سیاسی باید کم کم این واقعیت که الگوی مشارکت توده ای در ایران به دلایل متعدد در حال تغییر است را بپذیرند و تغییر رویه دهند.
گروه دوم طیفی از محققان علوم اجتماعی و انسانی هستند که عموماً در حوزه های سیاسی، جامعه شناسی و اقتصاد قلم می زنند این طیف معتقدند که برگزاری انتخابات و تبلیغات انتخاباتی نامزد محور دارای آفت های فراوانی است و فضای سیاسی رقابت ها باید به سمت «حزب محوری» حرکت کند. در واقع تمایز احزاب به تمایز چهر ه ها نیست، به ایدئولوژی و برنامه هایی است که برای جامعه تجویز می کنند. این طیف رقابت های «برنامه محور» را تجویز می کنند. رقابت های «برنامه محور» چند کار ویژه دارد: ۱- انتقال منازعات سیاسی از سطح به عمق ۲- عینی شدن منازعات و توجه و آگاهی بیشتر جامعه نسبت به معضلات و راه حل های ارائه شده. ۳- امکان نقد احزاب پس از رسیدن به قدرت براساس برنامه های ارائه شده و تعمیق شفافیت و پاسخگویی دولت. ۴- امکان رسیدن به حداقلی از اجماع نخبگان که ضرورت حل مشکلات جامعه امروز ایران است. ۵- مشخص شدن وزن و جایگاه واقعی جریان های سیاسی در میان مردم. ۶- تقویت مشارکت سیاسی جوانان خصوصاً تحصیلکرده و ایجاد امیدواری به بهبود عینی وضع موجود. ۷- تقویت «نقش محوری» به جای «فرد محوری» در مدیریت ها و تسهیل چرخش نخبگان ابزاری ۸- تعریف عینی خودی و غیرخودی برمبنای کمک و مشارکت در کارآمدی نظام سیاسی.
چنین نگاهی لزوماً به انتخابات به دنبال مشارکت توده ای نیست بلکه بیشتر حضور در صحنه نشاط سیاسی- اجتماعی و حساسیت نسبت به امور را مدنظر دارد. مسأله ای که یکی از نتایج آن رفتن به پای صندوق های رأی محسوب می شود.
گروه سوم بخشی از جریانات سیاسی هستند که تنها راه اصلاحات را اصلاح قانون اساسی می خوانند و به یک معنا تجدید نظر طلب محسوب می شوند. این گروه تنها در صورتی خلع سلاح می شوند که فضای رقابتی برنامه محور شود. در واقع برنامه محوری می تواند دست همه گروه ها را در دیگ سیاست دخیل نگه دارد و محور بحث ها برسر «چه کسی باید به قدرت برسد؟» را به سوی «چگونه باید حکومت کرد؟» (سؤال ناظر به کارآمدی) تغییر دهد.

انتظار مردم از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آن است که:
۱- دولتی کارآمد جدیدی تشکیل شود
۲- این دولت به دنبال جلب رضایت اکثریت افراد جامعه باشد.
۳- نیروهای تازه نفس را به عرصه های کاری و مدیریتی وارد کند.
۴- با توجه به آسیب شناسی راه های طی شده دولت های قبلی اصلاحات را بر محور رفع فقر و فساد و تبعیض، ادامه دهد. انتظاری که با «برنامه محور» شدن فضا واقعی می شود و به سردی فضای مشارکتی در آینده منجر نمی شود. وجود «اکثریت خاموش» در جامعه نشانه ناتوانی رقابت «چهره محور» جناح ها در جلب مشارکت مردم در دهه های بعدی است.