خاطرات دكتر عارفي از حضرت امام

انتقال حضرت امام خميني از قم به تهران
    در صبح 3/11/58 حضرت امام كمي ناراحتي در قفسه صدري داشتند و نيتروگلسيرين زيرزباني تجويز شد. ولي چند لحظه بعد كه براي تجديد وضو به دستشويي تشريف بردند احساس ناراحتي و ضعف به ايشان دست داد و به زمين افتادند. ما موضوع را با مقامات و  مسئولين بالاي مملكتي مطرح كرديم و قرار شد برادران شهيد باهنر، شهيد بهشتي، حاج احمدآقا خميني و دكتر زرگر و تعدادي از متخصصين قلب بيمارستان قلب و اينجانب بيماري امام را مجدداً مورد بررسي قرار دهيم. همه در منزل مرحوم اشراقي به ملاقات حضرت امام رفتيم و قرار براين شد كه من به اتفاق حاج احمدآقا از حضرت امام بخواهيم تا براي سرويس‌دهي بهتر و داشتن امكانات قلبي قوي‌تر به تهران تشريف‌فرما شوند. من خدمت امام عرض كردم به علت اين كه در تهران امكانات ما از نظر تجهيزات بيشتر از قم است و بهتر مي‌توانيم در خدمت شما باشيم اجازه فرماييد به تهران برويم و ايشان به سادگي موضوع را پذيرفتند.
ضمناً من به ايشان قول دادم كه در تهران طبيب و پرستار ايشان خواهم بود. در اين لحاظات همسر حضرت امام در اتاق تشريف داشتند و با شنيدن بستري شدن در بيمارستان تهران سخت ناراحت شدند و گريستند. چند دقيقه با خانم حضرت امام صحبت كردم و به ايشان اطمينان دادم كه ان‌شاءالله بهبودي كامل پيدا مي‌كنند و بيماري مهمي ندارند. در آن موقع حس كردم كه همبستگي عميقي بين امام و خانم وجود دارد و با هم انس عجيبي دارند، و ناراحتي يكديگر را نمي‌توانند تحمل كنند و همسر به معني حقيقي مي‌باشند. اينجاست كه ريشه‌داري عشق و ايمان در وجود دو يار و همسر جلوه مي‌كنند و اين بيت نظامي به ياد مي‌آيد.
 من كيم ليلي و ليلي كيست من
       ما يكي روحيم هر دو يك روحيم اندر دو بدن
تصميم‌گيري فوق در حدود عصر انجام شد و تا امكانات محافظتي و ايمني مهيا شد چند ساعتي به طول انجاميد. در حدود ساعت 8 بعدازظهر در حالي كه حضرت امام سرم در دست داشتن به وسيله آمبولانس از قم عازم تهران شديم.
چون برف سنگيني مي‌باريد، وسايل نقليه به آهستگي حركت مي‌كردند. چون حضرت امام در يك دست سرم داشتند و در حال درازكش در آمبولانس قرار داشتند، و مسافرت به طول انجاميد احساس خستگي شديد مي‌كردند. ولي خوشبختانه ضربان قلب منظم بود و درد قفسه صدري و يا احساس ناراحتي وجود نداشت. در ساعت حدود بعد از نيمه شب وارد بيمارستان قلب شديم و حضرت امام روي يكي از تخت‌هاي CCU قرار گرفتند.
در نظر داشته باشيم كه در بهمن 58 يك سال از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران گذشته بود. و وضع حجاب بخصوص در بيمارستانها بد بود. و نرسها هنوز همان لباسها و فرمهاي زمان طاغوت را به تن داشتند.
حضرت امام وارد بخشي شد كه خانم‌هاي نرس بدون حجاب اسلامي و با يونيفرم‌هاي زمان گذشته مشغول فعاليت بودند. معظم له حقير را صدا كردند و فرمودند: پرده‌ها را بكشم و دستور دادند فقط شما به بالين من بياييد.
به هر جهت با رئيس بيمارستان بحث درگرفت، زيرا حضرت امام را نمي‌بايست تحت‌نظر هر پرستاري يا هر دستوري قرار مي‌داديم. قرار شد راجع به درمان حضرت امام باهم مشورت كنيم امر پرستاري به عهده من باشد. دردآور بود كه بحث در داخل CCU آن بود كه پرستاران حداقل روسري به سر كنند و حاضر نمي‌شدند و حاضر هم نشدند و هيچ قدرتي (وزير بهداري، نصيحت، خواهش) نتوانست به آنها تفهيم كند كه مرجع شيعيان جهان و رهبر كبير انقلاب اسلامي از وضع لباس شما ناراحت مي‌باشند.
امام چند ساعتي بعد از نيمه شب تا نماز صبح استراحت كردند و نماز صبح را روي تخت در حال نشسته ادا كردند.
بعد از اين حادثه هولناك جلسه مشاوره‌اي تشكيل شد و اطبا و مسئولان مملكتي و اعضاي خانواده حضرت امام گردهم جمع شديم و موضوع را مجدداً مورد بررسي قرار داديم.
حضرت امام خميني بعد از اين حادثه به حاج احمدآقا گفته بودند:
«بودن در اين دنيا يا رفتن به دنياي ديگر برايم تفاوتي ندارد، ولي راجع به انقلاب كارهايي بايد انجام دهم كه مانده است.»
در زماني كه فشارخون حضرت امام سقوط كرده بود و تنفس ايشان به سختي انجام مي شد و درد قفسه صدري داشتند، ايشان به آرامي روي تخت دراز كشيده بودند و نگراني و اضطرابي در رخساره ايشان آشكار نبود. در اين روز بود كه حاج احمد آقا دستور دادند كه مسئوليت جوابگويي و مصاحبه‌هاي مربوط به حال امام به عهده اينجانب باشد و فرد ديگري حق صحبت در مورد حال امام را ندارد.
به همين دليل هر روز صبح قبل از ساعت 8 از راديو و تلويزيون تماس مستقيم تلفني گرفته مي‌شد و از حال امام جويا مي‌شدند و صحبت‌هاي اينجانب را در اخبار ساعت 8 پخش مي‌كردند كه اين مصاحبه‌ها تا حدود 40 روزي كه حضرت امام در بيمارستان قلب تشريف داشتند ادامه داشت.
در تاريخ 5/11/58 حال حضرت امام خوب شد و درد قفسه صدري نداشتند و فشار خون وضع طبيعي داشت. اكثراً در حال استراحت در تخت و گاهي با نزديكان و آشنايان مشغول صحبت بودند. ملاقات‌ها حتي‌المقدور محدود و گاهي ممنوع بود.








اجراي دستورات پزشك توسط حضرت امام
    همان‌گونه كه قبلاً ذكر شد در پي انجام آزمايشهاي خون، مشخص شد كه تري گليسريد حضرت امام بالاتر از معمول است و علت انجام آزمايشها اين بود كه حضرت امام به من فرمودند:
«آقاي دكتر، من موقع راه رفتن مثل اينكه زير پايم ابر وجود دارد، اول كه پاهايم را روي زمين مي‌گذارم بلافاصله زير پايم در يك ابر فرو مي‌رود.»
    توصيه‌هاي لازم به حضرت امام داده شد و حضرت امام آنها را اجرا مي‌كردند. روز جمعه بود و من در اطاق پزشكان مشغول مطالعه بودم، نزديك ظهر بود، بسيار گرسنه بودم، دنبال يك چيز خوراكي مي‌گشتم، تصميم گرفتم به آشپزخانه بروم تا با لقمه ناني سد جوع كنم. در اين هنگام درِ اطاق باز شد و يكي از خدمه شيريني كوچكي را به من داد و گفت حضرت امام فرمودند:
اين شيريني كوچك را به آقاي دكتر بدهيد بررسي كنند، تا با در نظر گرفتن رژيم غذايي كه تجويز كرده‌اند من مي‌توانم اين شيريني را بخورم يا نه؟ من هم با شرايطي كه در فوق ذكر شد دنبال يك چيز خوراكي مي‌گشتم.
حال نان شيريني از جانب عزيز ملتمان به من رسيده بود، با لذت خاصي كم‌كم خوردم و لابه‌لاي آن را بررسي كردم و با لذت زايد‌الوصفي همة آن را خوردم و به قاصد گفتم پس از عرض سلام و تشكر خدمت حاضر امام عرض شود كه مصرف اين نوع شيريني‌ها بلامانع است.
بعد از خارج شدن خدمه به خود آمدم كه حضرت امام براي دستور پزشك كه به قبول آن توافق كرده ارزش قائل هستند! و براي حفظ سلامت خود كه از واجبات است، حتي يك تكة شيريني را بدون اجازه طبيب معالج ميل نمي‌كنند.
بعدها كه براي معاينه طبي حضور حضرتشان رسيدم از ايشان تشكر كردم.
آن كه دامن مي‌زند برآتش جانم، حبيب است
      آنچه روح افزاست جام باده از دست نگار است‌
آنكه روز‌افزون نمايد دردِ من، آن خود طبيب است ‌
        ني مُدرس، ني مرُبيَ ني حكيم و خطيب است‌

رابطه بين دردهاي قلبي حضرت امام و مسائل مختلف روز
    با وجود آنكه كارهاي اجرايي در سطح بالا را به عهده داشتم (رئيس دانشگاه تهران، وزير علوم و آموزش عالي) مع‌الوصف هميشه روزهاي جمعه و در موارد ضروري غير از جمعه‌ها در سر كشيك‌هاي خود حاضر بودم. ظاهر شدن دردهاي قلبي به علت كم‌خوني عضله قلب در اكثر موارد ارتباط نزديك با عصبانيت‌ها و نگراني‌ها و اضطرابها داشت، اتفاقات و سانحه‌هاي سياسي و جنگ و جبهه به‌گونه‌هاي ديگر مؤثر بود. درگيريهاي مرحوم «شهيد رجايي» با «بني‌صدر» تأثير عميقي در روحيه امام عزيز داشت، زيرا اختلافات بين افراد يك حكومت بود.
روزي بني‌صدر و مرحوم شهيد رجايي و اشخاص ديگري در حضور امام بودند و حضرت امام در ارتباط با اختلافات آنها با يكديگر عصباني شدند و درد قفسه صدري ايشان عود كرد.
بروز جنگ تحميلي و بمباران شهرها و فرودگاهها توسط صداميان به ظاهر تأثيري روي فشار خون و ضربان قلب و كم‌خوني عضله قلب امام نداشت، زيرا قدر مسلم اين است كه حضرت امام خود را براي مبارزه تا سر حد شهادت آماده كرده بودند و از قبل مي‌دانستند كه از صدر اسلام اعتلاي كلمه «لااله الا الله» و مبارزه با كفر جهاني محتاج به از دست دادن فرزند، خانه خانواده و خويش است.
در حادثه بمب‌گذاري حزب جمهوري اسلامي ايران با آنكه طرفداران و مبارزين ثابت‌قدم و مردان شايسته و بزرگي چون بهشتي‌ها را از دست دادند ولي چون كشته شدن در راه هدف مقدس و پيروزي خدا بر اهرمن و حق بر باطل بود به صورت ظاهر ناراحت نمي‌شدند.
در اين مدت طولاني (حدود 10 سال) به تجربه دريافتم در مواردي كه اختلافات داخلي بروز مي‌كند يا درگيريهاي محلي بين مثلاً فرماندار با امام جمعه يك شهر آشكار مي‌شود؛ يا بدتر از همه بين دو روحاني يك شهر اختلافي بروز مي‌كند و قضيه به كوچه و بازار مي‌كشد وضعيت عضله قلب امام به علت تنگ‌تر شدن رگهاي عضله قلب، افزايش قدرت انقباضي و احتياج عضله قلب به اكسيژن و خون بيشتر، كم خون‌تر و دردهاي قلبي مكررتر و شديدتر و طولاني‌تر مي‌شود. به همين دليل مجبور مي‌شديم يافته‌هاي خود را با مسئولين دفتر و حاج احمد آقا خميني در ميان بگذاريم و تا مي‌توانيم از بروز دردهاي قلبي امام بكاهيم.
دردهاي قلبي حضرت امام نيز ارتباط نزديك با مسائل عاطفي داشت. يك روز ساعت 8 صبح شنبه خدمت ايشان رسيدم، حالشان كاملاً خوب بود و به هيچ‌وجه ناراحتي نداشتند. يك ساعت بعد به وسيله سيستم پيج (بي‌سيم شخصي) به من اطلاع دادند كه فوراً به جماران برگردم. خدمت حضرت امام رسيدم و جوياي حال ايشان شدم، معلوم شد از درد قفسه صدري شكايت دارند و با درمانهاي انجام شده و نيتروگليسرين زير زباني درد تقريباً برطرف شده است. با تغيير مختصر داروها و استراحت، حال ايشان كاملاً بهبود پيدا كرد. مثل هميشه در جستجوي عامل ايجاد‌كننده درد قلبي بودم. در آن روز دريافتم كه خانمي تهيدست و شهيد داده ژاكتي را براي حضرت امام بافته و با هر دانه‌اي كه انداخته يك بار ذكر خدا گفته و بعد از اتمام همراه نامه‌اي تقديم حضرت امام كرده است. حضرت امام با خواندن نامه آن خانم و شرح زندگي او و شهيداني كه در راه انقلاب داده مبتلا به درد قلبي شده است. مطالب فوق و مشابه آن را فراوان داشتيم و در جستجوي راه‌حل، بارها با برداران دفتر حضرت امام و به ويژه حاج احمد‌ آقا و مسئولان عالي‌رتبه مملكتي اين موضوع را مطرح مي‌كرديم ولي راه‌حلي نمي‌يافتيم. زيرا نه مي‌توانستيم حضرت امام را از مردم و نه مردم را از امام جدا كنيم. مردم طاقت يك لحظه فراق امام را نداشتند و اين مهر نه تنها در مؤمنان بلكه در همه ملت ايران مي‌جوشيد.
مي‌ميرم از اشتياقت در آتشم از فراغت
  گبرو مسلمان خجل شد صد رخنه در ملك دل شد

و گريزي نداشتند اين دل هرگاه از امام كنده شود با مهر چه كسي آكنده شود..
گربركنم دل از تو و بردارم از تو مهر
    آن مهر بر كه افكنم و آن دل كجا برم
و در بعضي موارد اختلافات بين دو روحاني يا درگيري مثلاً استاندار با امام جمعه از طريق رسانه گروهي بيگانه (بي‌بي‌سي، راديو آمريكا، راديو اسرائيل) به گوش امام هم مي‌رسيد. مسائل عاطفي مشخصاً براي حضرت امام دردهاي قلبي ايجاد مي‌كرد. و رابطه دقيق و مشخصي بين اين‌گونه مسايل با درد قلبي برقرار بود براي مثال سقوط هواپيماي مسافربري توسط آمريكا در آبهاي خليج‌فارس ضربه بزرگي به روحيه امام زد و ايجاد ناراحتي شديدي در ايشان نمود.
چند روزي بود كه دردهاي قفسه صدري و كم‌خوني عضله قلب حضرت امام مكرر‌تر و فاصله آنها نزديك‌تر و مدت دردها طولاني‌تر و نسبت به درمانهاي مرسوم مقاوم‌تر بود.
آنچه ما به عنوان تيم پزشكي دريافتيم، ارتباط مسايل عاطفي، درگيريهاي داخلي بين خودي‌ها عامل بروز دردهاي قلبي بود. به همين دليل تصميم گرفتيم از بعضي داروهاي خواب‌آور، و آرام‌بخش استفاده كنيم. گو‌اينكه حضرت امام هر شب بدون داروي خواب‌آور به خواب مي‌رفتند، ولي در درگيريهاي اواخر سال 67 و اوائل 68 اغلب با داروهاي خواب‌آور به خواب مي‌رفتند. در ماه دوم بهار 68 كه مسائل عاطفي و درگيريها كاهش يافت، ميزان مصرف داروهاي خواب‌آور هم به تدريج كم شد و تقريباً بعد از مدتي قطع شد.


مرگ ناگهاني حضرت امام به دنبال سكته قلبي
در روز 6/1/1365 ناهار را طبق معمول در ساعت يك بعدازظهر ميل فرمودند و بعد از شنيدن اخبار ساعت دو بعدازظهر استراحت كردند. ايشان حدود ساعت 4 بعدازظهر براي ريختن چاي به آشپزخانه تشريف مي‌برند، ولي در داخل آشپزخانه حس مي‌كنند كه حال عمومي‌شان خوب نيست و احساس ضعف شديد مانع ادامه فعاليت ايشان مي‌شود. كليد زنگي را كه در آشپزخانه وجود داشت فشار مي‌دهند و به دنبال آن به علت سقوط فشار خون و وقفة قلبي بر كف آشپزخانه نقش زمين مي‌شوند.
در آن لحظه، همسر و فرزند ارشد حاج احمد آقا (خانم فاطمه طباطبايي و حسن آقا) در منزل تشريف داشتند. برادر بسيار عزيز و عاشق امام جناب آقاي دكتر پورمقدس در اتاق پزشكان و آقاي حاج عيسي در دفتر حضرت امام با شنيدن صداي زنگ خطر هر يك به سرعت به طرف محل اقامت حضرت امام حركت كردند، و حاج عيسي به سرعت آقاي دكتر پورمقدس را آگاه مي‌كند.
دكتر پورمقدس كه امام را نقش زمين مي‌بيند، تشخيص مي‌دهد كه حضرت امام علائم حياتي مثل تنفس، نبض و ضربان قلب ندارند و به دليل عدم ضربان قلب، خون به مغز نرسيده و بيهوش شده‌اند.
دكتر پورمقدس، بلافاصله شروع به ماساژ قلبي و تنفس دهان به دهان مي‌كند ضمن اين كه برادران ديگر پرستار فرا مي‌رسند و با تجويز اكسيژن و وصل كردن سرم به داخل وريد موفق به كار انداختن مجدد قلب و تنفس مي‌شوند.
در مدت چند لحظه امكانات طبي بر بالين حضرت امام حاضر و به كار گرفته مي‌شود. نوار قلبي نشان‌دهنده انفاركتوس حاد قسمت تحتاني قلب است.
دكتر پورمقدس پس از آنكه حضرت امام عمر دوباره پيدا كرده و ضربان قلب و تنفس و هوش و حواس آن حضرت به حال طبيعي باز مي‌گردد، بسيار خرسند و از شوق وافر خود خم مي‌شود و بوسه‌اي بر رخسار ملكوتي امام عزيز مي‌زند و شكر خالق منان مي‌كند.
از طريق دفتر حضرت امام تلفني به افراد ديگر تيم پزشكي خبر دادند و هر يك در مدت چند دقيقه بر بالين حضرت امام حاضر شدند و در جمع، تصميم‌هاي بعدي پزشكي گرفته شد.
با علم به اينكه حضرت امام مبتلا به تنگي عروق قلب بودند و در سنين بالا به زندگي خود ادامه مي‌دادند، احتمال آنكه يك بيماري وخيم مثل سكته يا سرطان يا خونريزي يا شكستگي انتهاي استخوانهاي ران به ايشان حمله كند زياد بود. به همين دليل چون انتقال حضرت امام به بيمارستان مجهز در نقطه‌اي ديگر امكان‌پذير نبود، احداث مركزي در نزديك‌ترين فاصله محل سكونت ايشان يك وظيفه بود و بس. و اگر چنين مركزي پيش‌بيني نمي‌شد دليل كوتاه‌بيني و عدم دورانديشي و ناسپاسي محسوب مي‌شد. اين منطق ما با مسئولين مملكت و دفتر حضرت امام مطرح شد و مورد قبول قرار گرفت.
حضرت امام خميني كه دوباره حيات يافته بود به مركز مذكور كه در فاصله 20 متري محل اقامت ايشان بود منتقل شدند و تحت مراقبت‌هاي ويژه قلبي قرار گرفتند.
حضرت امام وقتي متوجه شدند كه مركز درمان در فاصله 20 متري محل سكونت ايشان واقع شده و امكان فاش شدن و شايع شدن حادثه اخير ايشان و بهره‌برداري دشمنان نزديك به صفر است بسيار خوشحال شدند.
معظم له حقير را صدا كرد و فرمودند به ديگران بگوييد راجع به بيماري و بستري شدن و ناراحتي من با ديگران چيزي نگوييد (چنين مضموني)
بارها راديوهاي بيگانه در حالي كه امام عزيز در سلامت نسبي يا كامل بودند با تبليغ‌هاي سوء، حضرت ايشان را مريض و حتي فوت شده اعلان مي‌كرند. ولي احداث اين مركز سبب شد تا آخرين روزي كه مرخص شدند هيچ راديو و رسانه تبليغاتي از بيماري حضرت امام مطلع نشد و اين بزرگترين و بهترين ارزش در احداث اين مركز بود.
بلي مطابق نوار قلبي امام عزيز به سكته قلبي در قسمت تحتاني مبتلا به دوران نقاهت را در (سي سي يو) سپري مي‌كردند.

 سفارش به مسئولان سه قوه در فروردين 1365
  قبلاً ذكر شد كه در حدود ساعت 5 بعدازظهر 6 فروردين 1365 حضرت امام سكته قلبي كرده اولين علامت بيماري ايشان مرگ ناگهاني بود.
صبح روز بعد كه حال ايشان بهتر شد با برنامه ريزي قبلي برادران و سروران ارجمند آقايان آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله موسوي اردبيلي، حجت‌الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني و جناب آقاي حاج سيد احمد خميني به عيادت و ملاقات حضرت امام آمدند و بعد از سلام و دست‌بوسي، حضرت امام كه آگاه از وخامت حال خود بودند و اطلاع از يك سانحه وخيم بي‌هوشي داشتند و مسلماً مرگ را در جلو خود ديده و مي‌ديدند خطاب به مسئولان محترم جملاتي به اين مضمون فرمودند:
ـ از هيچ قدرتي غير از خدا نترسيد
ـ محكم و استوار در مقابل قدرت‌هاي بزرگ بايستيد
ـ اگر قدرت‌هاي بزرگ احساس كنند ضعيف هستيد و احساس ضعف داريد بر شما بيشتر خواهند تاخت
ـ پيروزي با شما و ملت است
ـ موفق و پيروز باشيد
در حقيقت در آن لحظات حساس، حضرت امام در بستر بيماري به مسئولان محترم با جملات كوتاه فوق وصيت كردند و خط‌مشي آينده را مشخص فرمودند.

 تحمل در برابر درد
    در مدت ده سالي كه افتخار خدمتگزاري پزشكي ايشان را داشتم در صورتي كه احتياج به خون گرفتن براي آزمايش‌هاي روتين بود حقير انجام
مي‌دادم، چون كوششم آن بود كه با يك بار سوزن زدن به داخل وريد، خون لازم را دريافت كنم. مسلماً حواس و چشمانم متوجه صورت و قيافه حضرت امام موقع گرفتن خون نبود. روزي پرشكي را براي مشاوره حضور حضرت امام بردم و طبق تقاضاي او قرار شد جهت آزمايش خون از حضرت امام بگيرم. بعد از گرفتن خون آن برادر پزشك به من گفت: موقعي كه سوزن وارد بدن و رگ حضرت امام مي‌كردي، امام هيچ‌گونه تغييري در قيافه‌شان ندادند. انگار نه انگار كه سوزن به بدن ايشان وارد مي‌كردي و معظم له خم به ابرو نياورد. حضرت امام تا زماني كه درد كمر يا درد زانو خيلي شديد نمي‌شد شكايت نمي‌كردند و در سالهاي اخير در مواردي كه درد قفسه صدري و قلبي طاقت فرسا بود به ما اطلاع مي‌دادند.

  سفارش حضرت امام به پرداخت حق ويزيت اطبا
    در طول مدت 10 سالي كه افتخار حضور خدمت حضرت امام را داشتم به دنبال ظاهر شدن بعضي علائم و نشانه‌هاي بيماري و گاهي فقط به منظور بررسي و يا پاسخگويي به شكايات طبي ايشان موظف بودم متخصصين مختلف را براي ويزيت كردن به خدمت ايشان بياورم.
هميشه به اتفاق متخصصان از شهر تهران راهي بيت حضرت امام مي‌شديم و با هماهنگي قبلي و اطميناني كه از متخصصين داشتم و داشتيم در اكثر موارد آزادانه بدون بررسي و تفتيش‌هاي بدني به حضور مبارك ايشان مي‌رسيديم و بعد از معاينات و توصيه‌هاي لازم از محضر ايشان مرخص مي‌شديم.
معمولاً متخصصين ابتدا خداحافظي مي‌كردند و از اتاق خارج مي‌شدند، حقير معمولاً آخرين نفري بودم
كه از اتاق خارج مي‌شدم.
در چنين مواقع و روزها در اكثر موارد بعد از آنكه به دست مباركشان بوسه مي‌زدم و عازم خداحافظي بودم دست حقير را رها نمي‌كردند و رو به اين حقير كرده و مي‌فرمودند: حق ويزيت آقايان اطبايي كه اينجا دعوت مي‌كني بايد پرداخت شود.
گاهي خدمتشان عرض مي‌كردم كه تمام اطبا افتخار مي‌كنند و مباهات دارند كه براي اظهار نظر پزشكي حضورتان برسند و حق ويزيت برايشان مطرح نيست ولي حضرت امام اصرار به پرداخت حق ويزيت مي‌كردند و دستهاي مرا رها نمي‌كردند تا قول دهم كه فرمايش ايشان اجرا خواهد شد. ايشان مي‌فرمودند: صلواتي برخورد نكنيد، بايد حق ويزيت و حق مدت زماني كه براي آمدن به جماران سپري مي‌كنند حساب و پرداخت شود.

برنامه زندگي روزانه حضرت امام
در طول ده سال گذشته گاهي به علت وخامت بيماريها ساعتها و يا روزها در همه لحظات در خدمت حضرت امام عزيز بوديم و بودم و در مواردي كه حال ايشان نسبتاً خوب بود و از نظر پزشكي شكايتي نداشتند به علت ملاقاتهاي مكرر به بهانه‌هاي متفاوت (تغيير در نوع و ساعات مصرف دارو، تغيير در تعداد ضربان قلب و نامنظم شدن ضربان، تغيير در شكل نوار قلبي و ايجاد پارازيت در نوار كه از راه دور كنترل مي‌شد) در ساعتهاي مختلف شبانه‌روز خدمت ايشان مي‌رسيديم.
به علت كنترل ضربان قلب از راه دور در سه سال گذشته دقيقاً مي‌دانستيم كه در چه لحظه‌اي حضرت امام چه مي‌كنند.
ريز برنامه شبانه‌روزي حضرت امام با تغييرات جزئي به قرار زير بود:
1ـ در حدود نيم ساعت قبل از اذان صبح از خواب بلند مي‌شدند (با ساعت شماطه‌اي كوچك) بعد از ساختن وضو و اداي نماز شب و دعا و نماز صبح، مجدداً به خواب مي‌رفتند.
در حدود ساعت 5/6 صبح بدون زنگ ساعت از خواب بلند مي‌شدند و بعد از صرف صبحانه در حدود 20 تا 30 دقيقه پياده‌روي مي‌كردند. در اين اوقات معمولاً به بعضي راديوهاي داخلي و خارجي نيز گوش مي‌دادند.
رأس ساعت 8 صبح به اتاق محقر و دوست داشتني و ساده خود براي معاينه پزشكي و شنيدن گزارشهاي مسئولين دفتر تشريف مي‌آوردند. قرار براين بود كه رأس ساعت 8 صبح پزشكي كه در طول 24 ساعت گذشته كشيك بود، همراه يك يا دو نفر ديگر از تيم پزشكي به خدمت حضرت امام رسيده و بعد از دست‌بوسي و جوياي حال عمومي حضرت امام فشار خون ايشان گرفته شود.
اگر مسأله پزشكي يا موضوعي در خصوص حال عمومي و تجويز داروها مطرح نبود تيم پزشكي از اتاق خارج مي‌شد.
گزارشهاي مربوط به مسائل فقهي ـ مالي، ... توسط برادران ارجمند حجج‌اسلام حسن صانعي، رسولي، توسلي، رحيميان و در موارد استثنايي توسط برادران ديگر به ايشان داده مي‌شد.
    معمولاً چند ملاقات خصوصي با مسئولين بالاي اجرايي مملكت يا فقها يا شخصيت‌ها انجام مي‌شد.
سپس حضرت امام به بالكني محقر در حياط كوچك پشت حسينيه جماران تشريف مي‌آورددند و هروز با تعداد زيادي از مردم كوچه و بازار، ضعيف و غني، كوچك و بزرگ، خرد و كلان ملاقات مي‌كردند.
گاه خواهر و يا برادري پاسدار ميوه زندگي تازه متولد شده خود را به حضور حضرت امام مي‌آورد و حضرت امام با كشيدن دست به سر و صورت نوزاد به او محبت مي‌كردند.
گاهي كودكان را بغل مي‌كردند تا بتوانند دست حضرت امام را ببوسند. افرادي كه براي اولين بار از نزديك افتخار زيارت حضرت امام را پيدا مي‌كردند در حالي كه اشك شوق در چشمان آنها حلقه زده بود به دست‌بوسي نايل مي‌شدند و اكثراً در حالي كه چشم به حضرت امام دوخته بودند در جاي خود ميخكوب شده و ياراي حركت نداشتند و با اصرار برادران و مسئولين انتظامات از صحن حياط خارج مي‌شدند.
گاهي طلاب علوم ديني براي عمامه‌گذاري خدمت ايشان مي‌رسيدند. حضرت امام بعد از دعا و آرزوي موفقيت، عمامه هريك را جداگانه به سر آنها مي‌گذاشتند و ايشان را مورد محبت قرار مي‌دادند.
آقايان مستقيماً، دست مبارك حضرت امام را مي‌بوسيدند ولي حضرت امام با پوشاندن دست خود با پارچه‌اي اجازه دست‌بوسي مستقيم به خانمها مي‌دادند.
گاهي در ميان عاشقان ديدار امام افرادي بودند كه نگاه عاشقانه آنها باعث بهت‌زدگي يا هيجان و گاهي سستي و در نهايت گريه با صداي بلند مي‌شد.
بعد از ملاقاتهاي خصوصي و دست‌بوسي‌ها در مواردي كه دندانهاي حضرت امام احتياج به تعمير، ترميم و يا تعويض داشت گروه دندانپزشك چند دقيقه و يا چند ساعت در خدمت ايشان بودند.
بعد از ملاقاتهاي خصوصي و دست‌بوسي‌ها گاهي حضرت امام مدتي به مطالعه اخبار و گزارشهاي جهان و نامه‌هاي ارسالي مي‌پرداختند.
در ملاقاتهاي خصوصي و دست‌بوسي‌ها گاهي محروم‌ترين افراد افتخار شرفيابي به خدمت حضرت امام پيدا مي‌كرد و از نزديك حتي در چند جمله با مرجع تقليد و رهبر كبير و قلب تپنده خود درد دل مي‌كرد و مطالب خود را خدمت ايشان ابراز مي‌كرد. گاهي نامه پيرزني محروم و يا پيرمردي سالخورده و يا كودكي عاشق به دست مبارك حضرت امام مي‌رسيد و شخصاً مورد مطالعه قرار مي‌دادند.
حضرت امام در حدود ساعت 9 صبح براي بار دوم در حدود 20 تا 30 دقيقه راهپيمايي مي‌كردند (در فصل زمستان در داخل اتاق و در فصل بهار و پاييز و تابستان در فضاي آزاد) در موقع پياده‌روي معمولاً يا با تسبيح ذكر مي‌گفتند و يا به راديوهاي مختلف جهان و يا به صحبت‌هاي مجلس شوراي اسلامي گوش مي‌دادند.
بين ساعت 5/9 تا 10 صبح اكثراً كمي ميوه ميل مي‌كردند و مدتي با خانواده بودند.
از سال 1365 به بعد يعني بعد از مرگ ناگهاني به علت سكته قلبي در ساعت 10 صبح در حدود يك ساعت و نيم مي‌خوابيدند. در حدود ساعت يازده و سي دقيقه با ساختن وضو تا اذان ظهر به قرائت قرآن مي‌پرداختند. اگر ضرورت ايجاب مي‌كرد سرزده و بدون وقت قبلي در مواقع تلاوت قرآن يا گفتن ذكر يا موقع دعا حضور مباركشان برسم، با ديدن حقير با مشخص كردن دانه تسبيح و يا با علامت گذاشتن خط تلاوت شده رو به حقير مي‌كردند و با تمام وجود متوجه عرايض حقير مي‌شدند و به هيچ‌وجه در حال ذكر گفتن و يا تلاوت قرآن اجازه صحبت نمي‌دادند.
(بارها ديده‌ايم كه در حالي كه با شخصي صحبت مي‌كنيم، هم به صحبت ما گوش مي‌دهد و هم مشغول ذكر گفتن و يا كار ديگري است و اين برخلاف سلوك و روش و آداب اخلاق اسلامي امام است.)
نماز ظهر را در اول ساعت شرعي مي‌خواندند و بعد از مختصر دعا و ذكر براي صرف ناهار به اتاق خانم تشريف مي‌بردند.
ساعت صرف ناهار معمولاً ساعت يك بعدازظهر بود. بعد از ناهار به اتاق خود تشريف مي‌آوردند و تا ساعت دو بعدازظهر به شستن دندانها و مطالعه مي‌پرداختند و در رأس ساعت دو اخبار راديو تهران را گوش مي‌دادند و بعد تا حدود ساعت چهار مي‌خوابيدند.
در پايان استراحت بعدازظهر شخصاً به آشپزخانه رفته، سماور را روشن و چاي درست كرده و مي‌ريختند. در اين زمان معمولاً مدتي با خانواده بودند و پس از مدتي (30 ـ 20) دقيقه پياده‌روي و مطالعه گزارشهاي اخبار روز، روزنامه‌ها و نوشتن پيامها، به جواب نامه‌ها مي‌پرداختند.
عصرها گاهي كمي ميوه، خشكبار، ميل مي‌كردند.
در ساعت 8، 5/8 به اخبار توجه مي‌كردند. بعد از اخبار گاهي به فيلمهاي تلويزيون نگاه مي‌كردند در حدود ساعت 10 شب در اتاق خود به اتفاق خانم شام را صرف مي‌كردند و داروهاي ساعت 10 شب را ميل مي‌فرمودند و بعد از شام دندانها را شسته و آماده خوابيدن مي‌شدند.
در طول شب (از 5/10 ـ 10 شب تا 5/6 صبح) چندين بار براي رفتن به دستشويي يا مصرف دارو و براي خواندن نماز شب بيدار مي‌شدند زمان بيداري ايشان براي نماز، ساعتي قبل از اذان صبح بود.

 سفارش حضرت امام به حاج احمدآقا در مواردي كه حالشان بسيار وخيم مي‌شد
    چند موردي كه حال حضرت امام به طور ناگهاني وخيم مي‌شد و درد شديد قفسه صدري به علت كم خوني عضله قلب طاقت‌فرسا و غيرقابل تحمل مي‌گرديد و يا فشار خون شرياني سريعاً سقوط مي‌كرد و در نتيجه احساس ضعف و سستي شديد و احساس مرگ به ايشان دست مي‌داد به فرزند عزيزشان جناب آقاي حاج سيد احمد خميني و فرزندان ديگر توصيه‌هايي مي‌كردند:
1ـ از خانم مواظبت كنيد و نگذاريد به ايشان بد بگذرد.
2ـ در خدمت ايشان (خانم) باشيد.
3ـ احترام ايشان را داشته باشيد.

پياده‌روي و ورزش
حضرت امام خميني از سال‌هاي پيش علاوه بر حركات روزمره، برنامه پياده‌روي نيز داشته‌اند. از معظم‌له نقل مي‌كنند كه وقتي ايشان را به زندان انفرادي بردند در سلول زندان، چند قدم به جلو و چند قدم به عقب حركت مي‌كردند و به اين ترتيب دستور پزشك مبني بر داشتن پياده‌روي روزانه را اجرا مي‌كردند. در ده سال گذشته‌اي كه اينجانب در خدمتشان بودم، توصيه مؤكد داشتم تا سه بار در روز و هر بار حدود 30-25 دقيقه به آرامي در روي زمين مسطح راه بروند.
البته در مواقعي كه درد قلبي كه ناشي از تنگي عروق قلب مي‌باشد تظاهر مي‌كرد، بسته به شدت درد و طول درد و جوابگويي به درمان يك يا چند روز راهپيمايي قطع و به تدريج شروع مي‌شد و كم‌كم به زمان آن اضافه مي‌شد تا مجدداً به مرز 30-25 دقيقه سه بار در روز مي‌رسيد، حضرت امام عزيز از اوائل بهار و حتي قبل از بهار تا اواخر پائيز معمولاً در محيط باز و داخل حياط منزل راهپيمايي مي‌كردند.
زمستان‌ها به علت برف و يخبندان معمولاً در داخل اتاق به پياده‌روي خود ادامه مي‌دادند، زمان‌هاي پياده‌روي معمولاً صبح‌ها در حدود ساعت 7 و در حدود ساعت 9:30 و بعد از ظهر 4:30 انجام مي‌شد. جالب آنكه در موقع پياده‌روي با استفاده از راديوي كوچك به اخبار مجلس شوراي اسلامي و يا به اخبار راديوهاي بيگانه گوش مي‌كردند. و در مواردي كه اخبار روي آنتن نبود با در دست داشتن تسبيح به ذكر خدا مي‌پرداختند يا با يكي از نزديكان هم‌صحبت مي‌شدند و قدم مي‌زدند.
در چند سال اخير (از 1362 به بعد) به علت دردهايي كه در كمر و زانو داشتند ورزش‌هاي مخصوصي توسط جناب آقاي دكتر اعلمي استاد دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران توصيه شد كه دو سه بار در روز دقيقاً انجام مي‌دادند.
حركات شامل حركات ايزوتوني، ايزومتريك در مفاصل مهره كمر و زانو بود.
زمان پياده‌روي و ورزش‌ها سر وقت معيني در هر فصل انجام مي‌شد و اين به قدري دقيق بود كه ما و نزديكان حضرت امام مي‌دانستيم در رأس فلان ساعت حضرت امام مشغول چه كاري و در چه محلي مي‌باشند.

صرفه‌جويي
من بسيار كوچكتر از آن هستم كه بتوانم راجع به اجراي احكام اسلامي توسط حضرت امام مطلبي ذكر كنم،‌ ولي چند موردي براي من و امثال من آموزنده بوده است كه به قلم مي‌آورم:
1. در طول مدتي كه حضرت امام در سال 1358 در بيمارستان قلب بستري بودند در طول 24 ساعت در خدمت ايشان بودم و شبها در فاصله چند متري در اتاق ايشان مي‌خوابيدم.
بالاي سر حضرت امام چراغ خواب بسيار كم‌نوري روشن بود تا در مواردي كه ايشان بيدار مي‌شوند بتوانند اطراف را ببينند، ساعت روي ميز خودشان را نظاره كنند و...
صبح‌ها به محض بيدار شدن تذكر مي‌دادند كه چراغ خواب را خاموش كنيد و ما هم انجام وظيفه مي‌كرديم.
2. حضرت امام موقع وضو گرفتن با يك دست شير آب را باز مي‌كردند و با دست ديگر يك مشت آب پر كرده و سپس شير را مي‌بستند و به ترتيب وضو مي‌ساختند. در حقيقت با 4-3 مشت آب، وضو مي‌گرفتند و به هيچ‌وجه اجازه نمي‌دادند كه شير آب در طول وضو گرفتن باز باقي بماند.
3. ما براي آنكه هواي حمام با بخار آب گرم در زمستان گرم و مرطوب شود مقداري آب گرم توسط دوش آزادانه رها مي‌كرديم، حضرت امام متوجه شدند و ما را از عمل فوق منع كردند.
4. يك روز بعد از ملاقات ساعت 8 صبح و خارج شدن ملاقات‌كننده‌ها و مسئولان دفتر، ضررت ايجاب كرد كه مجدداً حضور حضرت امام برسم. وارد حياط منزل محقرشان شدم، ديدم چراغ اتاق خاموش است و حضرت امام نيز روي نيمكت مخصوص تشريف ندارند. به درب اتاق نزديك شدم ملاحظه كردم حضرت امام در اتاق مشغول قدم زدن هستند (زمستان بود) متوجه شدم كه، چراغ اتاق را به علت عدم احتياج در موقع قدم زدن خاموش كرده‌اند.
5. حضرت امام معمولاً يك ليوان آب در نزديكي محل نشستن آماده داشتند و براي رفع تشنگي يا خوردن دارو از آن آب استفاده مي‌كردند. به تدريج آب ليوان را مصرف مي‌كردند تا تمام شود و براي نوشيدن چند جرعه آب، آب ليوان را عوض نمي‌كردند.
6. جهت درمان و پيشگيري دردهاي قلبي (آنژين صدري) پماد نيتروگليسيرين در خدمت حضرت امام قرار داشت كه خود ايشان هر 4 ساعت آن را توسط كاغذ و چسب روي پوست ساق پا قرار مي‌دادند. و هر 4 ساعت پماد قبلي را برداشته و روي پوست را تميز و در محل ديگر قرار مي‌دادند.
حضرت امام دستمال‌هاي كاغذي را به چندين تكه كوچك تقسيم و براي تميز كردن پوست و برطرف كردن پماد از تكه‌هاي كوچك دستمال كاغذي استفاده مي‌كردند.
7. يك روز صبح پدر جناب آقاي دكتر منافي براي ترميم دندان‌هاي حضرت امام به اتفاق آقاي دكتر منافي وزير محترم بهداري وقت و پسر آقاي دكتر منافي، (شهيد محمد منافي) حضور حضرت امام رسيديم.
پدر جناب آقاي دكتر منافي احتياج به دستمال كاغذي داشت. مرحوم شهيد محمد منافي چند عدد دستمال كاغذي از جعبه خارج كرد. بعد از ترميم دندان‌ها، حضرت امام رو به شهيد محمد منافي فرمودند كه: براي كار موردنظر مقدار كمتري دستمال كاغذي كافي بود (چنين مضموني) شهيد محمد منافي، آن دستمال كاغذي‌ها را به يادگار با خود برد و بعد از شهيد شدن جزو يافته‌هاي باارزش ايشان محسوب بود.

در خرابات مغان نور خدا مي‌بينم
اين عجب بين كه چه نوري زكجا مي‌بينم


 
سن شناسنامه‌اي و سن فيزيولوژيك
سن شناسنامه‌اي سني است كه با سپري شدن دقايق، ساعات و روزها و سال‌ها مشخص مي‌شود. در هر سني پوست، استخوان‌ها، عضلات، قلب، رگ‌ها، چشم و گوش، دستگاه گوارش، كليه‌ها، كبد و لوزالمعده مشخصات مخصوصي دارند.
حضرت امام عزيز از افرادي بود كه سن شناسنامه‌اي ايشان 90 سال بود ولي معاينه چشم، كليه، گوارش، كبد، عضلات، استخوان‌ها در سن 50-40 سال را نشان مي‌داد. اما به علت سابقة افزايش فشار خون شرياني و مسائل سياسي اجتماعي و فشارهاي عصبي مستمر، تصلب شرائين و تنگي شريان‌هاي قلب (عروق كرونر) در سن 80 سالگي علائم درد قلبي و كم‌خوني عضله قلب احساس شده بود.
ملاقات‌هاي بي‌موقع و بسيار خصوصي تيم پزشكي
از سال 1358 كه ابتدا حقير و بعداً به تدريج برادران پزشك و پرستار ديگر به صورت تيم پزشكي در خدمت حضرت امام بوديم در موارد ضرورت و مواقعي كه ايجاب مي‌كرد فوري به محضر ايشان شرفياب شويم، در ساعات مختلف درِ اتاق ايشان را مي‌زديم و بعد از گفتن يا الله حضورشان مي‌رسيديم.
در اين اواخر گاهي در نيمه شب خيلي آهسته وارد اتاق ايشان مي‌شديم و وضع تنفس و حال عمومي ايشان را از دور تحت‌نظر داشتيم (در سه سال آخر ضربان قلب امام توسط دستگاهي از راه دور كنترل مي‌شد و گاهي دستگاه مركزي دچار اشكال مي‌شد و يا اتصالات سينه حضرت امام قطع مي‌شد و چون نمي‌خواستيم حضرت امام را از خواب بيدار كنيم، مجبور بوديم در حال خواب ايشان را تحت‌نظر داشته باشيم تا خودشان از خواب بلند شوند.)
حضرت امام به ما اجازه داده بودند كه در هر وقت شبانه‌روز كه لازم بدانيم خدمتشان برسيم و اين‌گونه ملاقات‌ها مكرر اتفاق مي‌افتاد. نكاتي كه در اين عيادت‌ها و ملاقات‌ها قابل ذكر است عبارتند از:
گاهي حقير وارد اتاق ايشان مي‌شدم و حضرت امام در حال تلاوت قرآن كريم بودند. با ورود من به اتاق آيه را تمام مي‌كردند و خواندن قرآن راقطع مي‌كردند و سر بلند مي‌كردند و به عرايض من توجه مي‌فرمودند. چندين بار وقتي وارد اتاق ايشان شدم به اخبار راديوها گوش مي‌كردند كه با ورود من راديو را خاموش كردند.
گاهي مشغول ذكر گفتن بودند با ورود من به اتاق دانه‌هاي تسبيح را در آن شماره‌اي كه ذكر گفته بودند محكم نگه مي‌داشتند و رو به حقير مي‌كردند و گوش مي‌دادند تا معلوم شود عرايض بنده چيست. چند بار موقع مطالعه اخبار روزنامه‌ها و يا خبرگزاري‌ها خدمتشان رسيدم كه روزنامه و جزوه مربوط به خبر را كنار گذاشتند و با تمام وجود به سخنان اينجانب گوش دادند.
حضرت امام عزيز به هيچ‌وجه در حالي كه به سخنان ديگران گوش مي‌كردند ذكر نمي‌گفتند و مشغول خواندن چيزي نمي‌شدند.
ايشان با اين روش‌هاي حساب‌شده تربيتي، به ما درس اخلاق و برخورد با مردم و مردم‌داري و ارزش دادن به هم‌نوع را مي‌دادند.

سير بيماري حضرت امام خميني
از 1/3/68 لغايت 13/3/68
ساعت 10:30 شب، مورخ 1/3/68 حضرت امام خميني براي آماده شدن جهت عمل جراحي معده در صبح روز بعد در بيمارستان بقيه‌الله‌الاعظم شماره 2 بستري شدند. با اينكه چندين بار به علت كسالت‌هاي مختلف در اين بيمارستان بستري شده بودند ولي عكس‌العمل معظم‌له در آستانه درِ ورودي بيمارستان با حاج‌احمدآقا خميني حاكي از معني و آينده‌‌نگري ديگري بود. زيرا امام عزيز در بدو ورود به بيمارستان به طور غيرمنتظره و ناگهاني حاج‌احمدآقا را در آغوش گرفتند و گردن ايشان را بوسيدند.
صحنه‌اي كه بوي فراق و جدايي و در ضمن، علاقه و همبستگي را مي‌داد. گويي امام عزيز اين ورود به بيمارستان را خروجي نمي‌ديد و با ديد دورانديش خود استنباط كرده بود كه اجل در انتظار اوست.
حضرت امام خميني نماز ظهر را رأس ساعت شرعي خواندند و ناهار فقط مايعات ميل كردند.
در ساعت 2:30 براي اولين بار استفراغ كردند و بلافاصله دستور دادند كليه لباس‌هايشان عوض شود و ملافه‌ها نيز عوض شد.
ضربان قلب در ساعت 3 بعد از ظهر كندتر شد و توصيه شد از ISUPREL وريدي استفاده شود.
در حالي كه آخرين دقايق حيات پربركت خود را سپري مي‌كردند، هوشيارانه و مصرانه به نظافت و تميزي ظاهر خود مقيد بودند.
دائماً بدون انقطاع حمد و سوره مي‌خواندند و مي‌دانستند آخرين لحظات است.
در حدود ساعت 3 بعد از ظهر در حال ضعف و سستي و ناتواني كه ناشي از بيماري و سقوط فشار خون شرياني بود با صداي بلند اينجانب را صدا زدند. سر و گوشهايم را نزديك لب‌هاي لرزان و ناتوان ايشان بردم و عرض كردم آقاجون بفرماييد در خدمتتان هستم. فرمودند: اگر وضو قبل از وارد شدن در وقت باشد، بايد نيت چنين باشد. من هم فوري برادران؛ حاج‌احمدآقاي خميني و حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي آشتياني را كه در نزديك بودند به حضور ايشان خواندم. در حقيقت آخرين تقاضاي ايشان صدا كردن حقير و آخرين مطلب ايشان راجع به يك موضوع شرعي و فقهي بود.
در ساعت دو و پنجاه و نه دقيقه بعد از ظهر قلب مطابق نوار مقابل مي‌تپيد و فشار خون در حال سقوط بود- ولي امام عزيز دائماً حمد و سوره را تلاوت مي‌كردند. با وجود آنكه فشار خون پايين بود ولي هوشياري حضرت امام خوب بود.
و اينك افراد خانواده يك يك چون پروانه نزديك شمع وجود ايشان مي‌آمدند ولي اين چراغ فروزان و عالم‌تاب روبه خاموش شدن بود و هر لحظه نور جهان‌افروزش كمتر و كمتر مي‌شد و اندوه قلب ما را افزونتر مي‌كرد.
مراحل بحراني حال حضرت امام عزيز
در اين زمان كه تنگي نفس و تپش قلب مفرط، امام عزيز را رنج مي‌داد، در اين لحظه كه فشار خون پايين افتاده و خون‌رساني به كليه اعضا و اندام‌ها را مختل كرده بود.
در اين حال كه سلول‌هاي سرطاني جا به جا در تمام بدن پراكنده شده بود.
ملاحظه مي‌كرديم كه اين عزيز بي‌همتا، خواهان رعايت نظافت، تميزي و ظاهر آراسته خويش بودند.
با وجود آنكه در چند روز اخير حالت خواب‌آلودگي امام عزيز را مبتلا كرده بود، ولي ايشان دقيقاً مترصد اوقات اداي نمازها در سر وقت بودند.
در اين روز حال امام عزيز از حدود ساعت 9 صبح رو به وخامت گذاشت و فشار خون شروع به سقوط نمود، حالت خواب‌آلودگي شديدتر بود ولي گاه به گاه چشمان مبارك را باز و به اطراف توجه مي‌كردند. قبل از ساعت 12 ظهر چند بار تذكر دادند كه موقع نماز ظهر را به ايشان اعلام كنيم.
به دنبال مخلوطي از وضو و تيمم در حالي كه فشار خون پايين و تپش قلب شديد مطابق نوار فوق و تنگي نفس بسيار ناراحت‌كننده بود به كمك برادر عزيز و ارجمند جناب آقاي حجت‌الاسلام والمسلمين حاج‌محمدعلي انصاري آخرين نماز ظهر و عصر را ادا كردند. و در اين لحظه‌هاي بحراني كه وجود شريف امام هدف مرگ تاراج‌گر و حمله بيماري‌هاي وحشتناك بود همچون پيشواي آزادگان امام سوم شيعيان كه در ظهر عاشورا اقامه نماز فرمود با اين نماز پيام رسالت خود را عملاً به ميليون‌ها دوستدار مشتاق اعلام داشتند.
لحظات بسيار ناگوار و بدي را سپري مي‌كرديم. امام عزيز در حالي كه كاهش تدريجي فشار خون سبب ضعف و سستي شديد ايشان شده بود ولي گاه‌گاه چشمان خود را باز و به اطراف نگاه مي‌كردند.
براي آنكه حضرت امام حس كند حتي در لحظات آخر ما تيم پزشكي به خصوص حقير از نظر خدمات پزشكي در خدمت ايشان بوده و هستيم، دست راست مبارك ايشان را در بين دست‌هايم گرفتم.
حضرت امام درك كردند كه در لحظات آخر عاطفه‌ها، محبت‌ها و احساسات پاك پدر و فرزندي و مقلِد و مقلَد و مريد و مرادي مبادله شده است.
از اين لحظه به بعد دست‌هاي مرا به هيچ‌وجه رها نكردند و من هم كه مي‌دانستم در لحظات آخر عمر بيمار را به هر نحوي كه شده نبايد تنها گذاشت، چشمانم به صفحه تلويزيوني بود كه ضربان قلب امام عزيز را نشان مي‌داد و دستهايم دست مبارك امام عزيز را به آرامي مي‌فشرد.
ضربان قلب در ساعت 3:46 بعد از ظهر به قرار زير سريع و نامنظم بود.
فشار خون شرياني حضرت امام عزيز از طريق شريان راديال كنترل مي‌شد و در ساعت 3:47 دقيقه در حدود 30/70 ميلي‌متر جيوه به قرار زير بود. و اين فروغ دل‌ها در افق آمال به خاموشي مي‌گراييد.
سقوط تدريجي فشار خون شرياني و نامنظم و سريع شدن ضربان و عدم جواب مناسب به درمان دقيق وخامت حال حضرت امام را نشان مي‌داد و هر لحظه انتظار حادث شدن فاجعه‌اي دردناك مي‌رفت. به همين دليل افراد تيم پزشكي ثابت و برادران جراح و پرستاران عزيز با مجهزترين و مدرن‌ترين امكانات پزشكي در كنار تخت امام عزيز حاضر براي انجام اقدامات پزشكي لازم ايستاده بودند، كه ناگهان در ساعت 3:58 دقيقه انتقال الكتريسيته از دهليز به طرف بطن به قرار زير متوقف شد.
و به دنبال آن به فيبريلاسيون بطني منجر و فشار خون به صفر رسيد.
در ساعت 3:58 بعد از ظهر مطابق نوار قلبي ضميمه، قلب از حركت باز ايستاد ولي با آمادگي كامل تيم پزشكي با الكتروشوك‌هاي مكرر و با قرار دادن پيش ميكر خارجي روي قفسه صدري (باطري) و با گذاشتن لوله داخل مجراي تنفس و متصل كردن به دستگاه تنفس مصنوعي موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعي شروع به كار كرد. ولي امام عزيز ما بيهوش بود.

آخرين ضربه قلب
در ساعت 10:23 دقيقه قلب امام عزيزمان بعد از آنكه در هر دقيقه حدود 70-60 بار و در هر ساعت حدود 3600 بار و هر روز 86400 دفعه و هر سال سي‌ميليون‌ و نهصدوسي‌و‌شش هزار (30936000) بار و در 90 سال عمر با بركت خود جمعاً دوميليارد و هفتصدوهشتادوچهارميليون و دويست‌و‌چهل هزار (2784240000) بار به خاطر خدا و اسلام و اعتلاي كلمه لااله‌الاالله و رهايي مستضعفان از زير يوغ مستكبران و سربلندي ايرانيان و مسلمانان جهان تپيده بود مطابق مدرك زير با زدن آخرين ضربه براي هميشه بازايستاد و عاشقان و شيفتگان خود را در غم سوگ خود فرو برد.
بگـذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران
و با اين آخرين ضربان، بشريت امروز كاري‌ترين ضربه را بر كالبد دانش و تقوا و ايمان و بر پيكره استقامت و تسليم‌ناپذيري و ايثار احساس كرد.
او چشمان خود را از اين جهان فروبست لكن با نشر اسلام و اين مكتب رهايي‌بخش چشم ميليون‌ها خفته را بگشاد:
اي خوش اين رهبر كه بعد از مرگ زاد
چشم خود بـربست و چشـم ما گشـاد
آري اين چراغ پرفروغ تابناك وجودش به ظاهر خاموش شده بود ولي اين چراغ كاروانسالاري است كه هر لحظه در تاروپود وجود حسينيان روشن است و نورافشاني مي‌كند. فروغي جهانبخش بود كه 90 سال جهان تاريك ما را روشن و گلشن كرده بود.
و به راستي كه براي ما عاشقان و فرزندان او، او رحلت نكرده است. او زنده و جاويد است. به خدا او چراغ راه من و ماهاست. به خدا او در تك تك سلول‌هاي من و ماها، درون سلول‌ها، در نوترون‌ها و پروتون‌ها جاي دارد و تا زنده‌ايم به ياد او و مطيع دستورات روح‌پرور و تعالي‌بخش انسان‌ساز اسلامي او خواهيم بود:
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبـت اسـت بـر جـريده عـالم دوام مـا


بررسي روانشناختي حضرت امام رضوان‌الله تعالي عليه نسبت به مسائل پزشكي
دكتر احمد نوربالا
شخصيت عظيم‌الشأن و همه‌جانبة حضرت امام قدس‌الله نفسه‌الزكيه جاي تأمل و تدبر است و هر كسي به فراخور برداشت خود تعابيري از ابعاد عرفاني، سياسي، اجتماعي، اخلاقي، عبادي و... آن حضرت نموده است كه همگي قابل استفاده‌اند.
اينجانب در مدتي كه سعادت خدمتگزاري در جوار حضرتش را داشتم در بعد نگرش روانشناختي ايشان به مسائل پزشكي مطالبي به ذهنم خطور نموده است كه به شرح ذيل به تحرير مي‌آورم.

1. نگرش اجتهادي به تخصص پزشكي
حضرت امام(ره) عليرغم بصيرت و بينش وسيع و كافي كه به اكثر امور داشتند، معهذا در زمينه مسائل پزشكي مقيد بودند كه فرامين و نواهي اطبّا را به عنوان صاحب بينش اجتهادي در رشته تخصصي خود بدون دست‌كاري و كم و زياد كردن بپذيرند و اگر جايي اين دستورات پزشكي با انجام تعهدات ديني تصادم مي‌كرد، به عنوان مثال ضرر رساندن آب به محل زخم، حتماً دستورات پزشك حاذق را ترجيح مي‌دادند. يا آن حضرت مقيد بودند كه رأس ساعت مقرر داروهاي تجويز شده را مصرف نمايند و بالاخره رفتار ايشان در برخورد با دستورات پزشكي اعم از درمان طبي و يا درمان جراحي به گونه‌اي بود كه بسياري از پزشكان تسليم‌پذير بودن ايشان نسبت به دستورات را در قياس با بيماران ديگر نمونه و الگو تلقي مي‌كردند.

2. اهتمام به حفظ سلامت بدن به عنوان يك وظيفه شرعي
حضرت امام عليرغم آنكه در بُعد اعلاي عرفاني قرار داشتند و در حقيقت بريده از همه حوائج مادي بودند، اما هيچ‌گاه سلامت جسم را به عنوان قالب روح و روان مورد غفلت قرار نداده بودند و هميشه در رابطه با حركات و سكنات خويش اعم از خوراك و پوشاك و ورزش ارتباط آن را با سلامتي هم جويا مي‌شدند.
ديدگاه آن حضرت در اين زمينه آن قدر روشن بود كه هرگاه اهل بيت آن بزرگوار قصد داشتند ايشان را از فعاليتي كه به زعم آنها براي سلامتشان زيان‌آور بود (مثلاً شنيدن اخبار راديوهاي بيگانه پس از حمله قلبي) بازدارند از اطبا كمك مي‌خواستند و مي‌فرمودند اگر شماها اين عمل را مغاير با سلامت ايشان تشخيص دهيد، معظم‌له تبعيت خواهند فرمود. و يا در دوره آخر عمر بابركتشان كه ظاهراً با الهاماتي از عدم بهبودي خويش مطلع بودند، باز هم حفظ سلامت بدن را در حد ميسور ضروري مي‌دانستند و دستورات پزشكي را به طور كامل اجرا مي‌كردند و مي‌فرمودند هر چه كه پزشكان صلاح مي‌دانند عمل نمايند.

3. با اهميت و مفيد تلقي كردن تهيه و تأمين لوازم اوليه بهداشتي و درماني
با توجه به اصل دوم، پرواضح است كه اين اصل تحقق‌بخش آن اصل خواهد بود و به همين جهت در تأمين مركز درماني، وجود لوازم پزشكي را نه تنها زائد و اسراف نمي‌دانستند بلكه امري مفيد و خوب تلقي مي‌كردند و در همين راستا به تأسيس و تدارك و اداره همه مراكز بهداشتي و درماني كه در جهت حفظ سلامت همگان است به ديده باارزش مي‌نگريستند.

4. اعتماد به پزشكان و متخصصان داخل كشور
حضرت امام هيچ‌گاه در امر درمان خود كوچكترين حركتي كه نمايانگر عدم اعتماد ايشان به پزشكان داخلي باشد اظهار نكردند و هميشه از عملكرد اطبا اظهار رضايت و تشكر مي‌فرمودند. اين امر را در جريان قبل از بيماري خود به مناسبتي با ديدي گله‌آميز و تأسف بيان فرمودند كه، هنوز عده‌اي بيگانه از خود براي معالجه معمولي خود ترجيح مي‌دهند به خارج از كشور مسافرت نمايند و اين موضوع را به نحوي ديگر در وصيت‌نامه خويش هم منعكس فرمودند. و بالاخره در جريان بيماري خود علي‌رغم آن كه عده معدودي از مسئولان و حتي بعضي از پزشكان قصد داشتند ايشان را جهت معاينه و معالجه به خارج از كشور اعزام نمايند و يا پزشكان خارجي را براي معالجه به داخل دعوت نمايند، آن حضرت با اين امر موافقت نداشتند و معتقد بودند كه هر آنچه در توان و قدرت پزشكان داخلي بوده انجام داده‌اند و همين امر براي ايشان كفايت مي‌كند.
5. نفوذناپذيري در برابر شخصيت پزشكان
از قديم‌الايام همه بزرگان و حاكمان و امرا به علت ارتباط عاطفي و صميمي كه در جريان معالجه و درمان امراض خود با پزشكان معالج داشتند ناخودآگاه تأثيرپذيري و انعطاف‌پذيري هم از شخصيت پزشكان داشتند و اصولاً يكي از راه‌هاي نفوذ بيگانگان در مورد چهره‌هاي تاريخي از طريق پرستاران و پزشكان بوده است. اما شخصيت حضرت امام(ره) از اين جهت هم بي‌نظير بود. زيرا عليرغم آنكه به اين رشته با ديد اجتهادي مي‌نگريستند و به خدمات و زحمات كادر پزشكي اهميت مي‌دادند و در موقع مقتضي تشكر مي‌كردند، اما هيچ‌گاه در مواضع و اصول در قبال شخصيت عاطفي پزشكان انعطاف‌پذيري از خود نشان نمي‌دادند و اينگونه نبود كه به پاس زحمات و خدمات اطبا، حتي خواست‌هاي غيرمعمول احتمالي پزشكي در اين راستا برآورده شود، چه برسد به آنكه تغيير بينش و يا اصول در مرام اعتقادي و يا سياسي ايشان از اين زاويه حاصل شود.

6. هدايتگري در برابر روابط عاطفي ايجاد شده بين پزشك و بيمار
همان‌گونه كه در اصل فوق اشاره شد، نزديكترين رابطه عاطفي بين پزشك و بيمار برقرار مي‌شود و بسياري از اوقات بيماران شخصيت پزشك را به عنوان مظهر ايده‌آلي براي شخصيت موردنظر خود مي‌پندارند و در همين بعد است كه القائات مؤثر مي‌افتد.
اما حضرت امام(ره) نه تنها اين نوع رابطه عاطفي را با پزشكان و پرستاران خود نداشتند، بلكه ظاهراً متوجه شده بودند كه ارتباط معني‌دار با مفهوم فوق ولي در جهت عكس آن ايجاد شده است. يعني كادر پزشكي از شخصيت و متانت و وقار و علم و حلم امام الگويي براي خود ساخته بودند كه اين ويژگي از ساير افراد وفادار به ايشان شديدتر بود. لذا آن حضرت در مواقع مقتضي با حركات و گفتار حكيمانه خويش نقش هدايتگري را ايفا مي‌كردند. به عنوان مثال به يكي از افراد كادر پزشكي فرمودند «تا جوان هستي عبادت كن». و يا در موقعي كه جمعي از كادر پزشكي آن حضرت را در امر وضو گرفتن همراهي و مدد مي‌نمودند، مي‌فرمودند: «مي‌بينيد اين بشر چقدر ناتوان است كه براي جزئي‌ترين كار خود محتاج ديگران مي‌شود و حال آنكه گاهي در اوج غرور و جهل و ناداني بيهوده احساس قدرت مي‌كند».

7. لزوم تعميم خدمات مطلوب پزشكي به همه بيماران
همان‌گونه كه قبلاً هم اشارت رفت حضرت امام رضوان‌الله تعالي عليه عليرغم اهميتي كه به حفظ سلامت و تأمين و تدارك امور پزشكي مي‌دادند. هيچ‌گاه اين امكانات را به تنهايي و براي خود نمي‌خواستند و رضايت قلبي ايشان وقتي حاصل مي‌شد كه همچون جد بزرگوارشان حضرت علي(ع) احساس مي‌كردند كه امكانات مشابه براي ساير هموطنان و مستضعفان نيز وجود دارد.
اين اصل را همه مردم ايران پس از اولين مصاحبه در هنگام ترخيص از بيمارستان قلب شهيد رجايي از معظم‌له شنيدند كه فرمودند: اميدوارم اين امكانات براي ديگران هم فراهم باشد.
و يا در زماني كه اولين بار در مركز درماني بقيِ‍ةالله‌الاعظم بستري شدند، از اينجانب سئوال فرمودن كه آيا از اين امكانات افراد ديگري هم استفاده مي‌نمايند؟ و وقتي با پاسخ مثبت حقير روبرو شدند شعف حاصل از اين خبر سراپاي آن وجود مبارك را فراگرفت و احساس مي‌شد كه شانه ايشان از سنگيني باري بزرگ رهايي يافته است.