اثري جديد در نقد انديشه هاي دکتر شريعتي

شاید ذکر یک مقدمه در باره سیر کوتاه نقد شریعتی پس از انقلاب سودمند باشد.
در طول سالهای پس از انقلاب موضعگیری در قبال دکتر شریعتی متفاوت بوده است. نسل انقلاب مدافع بود و به همین دلیل بزرگترین خیابان در تهران به نام شریعتی نامگذاری شد. آن روزها شریعتی به قدر محبوب بود که وقتی گروه فرقان به خاطر گل روی دکتر، مرحوم شیخ قاسم اسلامی را که عمری برای تبلیغ و ترویج دین زحمت کشیده بود ترور کردند هیچ یادی از او نشد و تاکنون نیز از سابقه مبارزاتی او کسی سخن نمی گوید!
به تدریج که بحث سوء استفاده از نام شریعتی توسط برخی از گروه های تندرو و چپ مانند فرقان و غیره مطرح شد، و به خصوص با شهادت استاد مطهری که آن هم به دست فرقان انجام شد، در این سوی و به تدریج انتقادات هایی نسبت به شریعتی مطرح گردید.
یکی از نخستین آثاری که در قم بر ضد شریعتی چاپ شد کتاب آقای ابوالحسنی بود که با عنوان شهید مطهری افشاگر توطئه تاویل ظاهر دیانت به باطن الحاد و مادیت بود که در نسخه های بیشماری در قم به چاپ رسیده و توزیع شد.
جناح خاصی از جریان چپ از سال 67 به بعد با رویکرد تقویت بنیادهای فکری رشنفکری دینی فعال شد و در آغاز همچنان مدافع شریعتی بود. درست مانند آنچه که پیش از آن در دوران نخست وزیری دولت میر حسین موسوی جریان داشت. طی آن سالها در اداره ارشاد و با حمایت آقای خاتمی و ابطحی و موسوی لاری و دیگران کتابهای زیادی از دکتر به زبان های عربی و ترکی استانبولی ترجمه شد.
اما در یک مقطع خاص که مرکز اسناد انقلاب اسلامی فعال گردید، ریاست آن که خود سابقا مدافع شریعتی بود، با مرور بر پرونده شریعتی و دیدن نامه چهل صفحه ای معروف یکباره علیه شریعتی شده و آن نامه را همراه با اطلاعات دیگر در مجلد سوم کتاب نهضت امام خمینی آورد و در نقد شریعتی تا به آنجا پیش رفت که وی را به عنوان عامل ساواک معرفی کرد. این کتاب چندین بار از سوی وابستگان به جریان روشنفکری دینی مورد نقد قرار گرفت. اما صرف نظر از آن، اصل کار ایشان تاثیر خاصی در افکار عمومی ایجاد نکرد و کسی آن را باور ننمود. دلیل آن هم این بود که آن مطالب با تجربه تاریخی که انقلابیون راست هم داشتند سازگار نبود. حتی در هنگام نشر آن جناح انقلابی راست در کیهان مدافع شریعتی و نقاد بخش های مربوط به شریعتی از کتاب نهضت امام خمینی بود.
به تدریج در جریان روشنفکری شبه دینی و روشنفکری دینی که از کیان شروع شده بود، نقادی شریعتی آغاز شد. در این زمینه برای مثال می توان به کتاب بیژن عبدالکریمی اشاره کرد که به نقد اندیشه سیاسی شریعتی پرداخت و او را به خاطر حمایتش از امامت مدافع استبداد معرفی کرد. آن کتاب البته از منظر دینی نبود. شاید نخستین کسی که به طور جدی از این جریان در مسیر نقد دکتر وارد شد دکتر سروش بود که به تدریج در عین حفظ حرمت شریعتی به نقد جدی افکار او پرداخت و در این باره در مقاطع مختلف گفت و نوشت.
سیر روشنفکری دینی در ایران به خصوص از زمانی که موضوع اصلی بحث دین ارتباط آن با دمکراسی شد، به سمت نقد شریعتی پیش رفت چون دکتر آشکارا طرفدار دمکراسی نبود بلکه بارها آن را نقد کرده بود.
همین زمان جناح راست که برخی از آرمانهای خود را در افکار شریعتی می دید و قدری هم به خاطر مقابله با چپ و همین طور حسی که بخشی از جریان انقلابی راست از قدیم نسبت به شریعتی داشتند، به تدریج به دفاع از شریعتی پرداخت. شاهد آن این بود که گهگاه در سیما قسمت هایی از سخنرانی های وی پخش می شد در حالی که تقریبا به جز سالهای اول انقلاب کم سابقه بود. این وضعیت اکنون هم ادامه دارد.
اما آنچه اکنون رخ داده این است که جریان رشنفکری دینی به طور جدی به نقد دکتر پرداخته است. این جریان تقریبا هیچ نقطه مشترکی با شریعتی ندارد و اندیشه های او را در هیچ زمینه ای بر نمی تابد. نه تفکر انقلابی او را می پذیرد و نه روش احساسی او را مطلوب می داند، و نه نگاه اجتماعی و سیاسی او را به دین درست می داند و خیلی مطالب دیگر که جای بیان آنها در اینجا نیست.
در این شرایط است که چاپ کتاب آقای محمد منصور هاشمی از سوی یک ناشر اصلاح طلب توجیه می شود. این ناشر که نام نشر خود یعنی کویر را هم مدیون شریعتی است در مقدمه انتشار این آثار را پای بندی به میثاقی می داند اساس آن را آزاد اندیشی تشکیل می دهد.
کتاب در اصل در چند فصل پیرامون شریعتی، سروش، مجتهد شبستری و ملکیان و مرور بر افکار آنها و در نهایت بندی در نتیجه گیری است. یک ضمیمه با عنوان علی شریعتی و احمد فردید و سه پیوست شامل بحث های خود وی در باره ایمان در تلاقی چند عالم، قرائت پذیری دین و روشنفکری دینی معلل یا مدلل آمده است.
بخش مهم و مفصل آن مربوط به شریعتی است. در این بخش یک نقد مفصل و تندی صورت گرفته و به طرز بی سابقه ای افکار و اندیشه های او را بی پایه، سست، غیر مستدل، متناقض، شتابزده و غیر قابل دفاع وصف کرده است.
برخی از عبارات انتخابی در نقد دکتر بدین شرح است:
اگر اغراق شریعتی را در باره «هر رشته ای» نادیده بگیریم ....(61)
عمده ترین مشکل شریعتی را شاید بتوان در «خود معلم بینی» شدید او دانست (81)
حقیقت آن است که در در مجموعه آثارشریعتی آن قدر سخنان قابل نقد جزئی و کلی از ابعاد و زوایای مختلف هست که تنظیم و تبویب آنها ساده و پرهیز از پراکنده گویی چندان سهل نیست (83)
بی دقتی در استفاده از تعابیر از جمله وجوه قابل نقد آثار شریعتی است (83)
او گاهی به تعابیر معناهایی می دهد که کاملا دلبخواهی است (86)
مشکل دیگر آثار شریعتی شعار است (85)
(پس از نقل عبارتی از شریعتی):‌ با کمی دقت روشن می شود که این عبارت ظاهرا زیبای معنوی کاملا ماتریالیستی است (85)
وقتی می خواهد کسی را بالا ببرد و ارج بگذارد، او را چنان بالا می برد که برای دیدنش کلاه از سر آدمی می افتد (87)
شریعتی گاهی جملات ظاهرا با شکوه و پر بصیرتی می گوید که با کمی حوصله و تأمل معلوم می شود که متضمن هیچ بصیرتی نیست (88).
شریعتی گاهی در بیان مطالب آن قدر هیجان زده است که از اصل مطلب دور می شود. وقتی هم خودش متوجه می شود با بیانی ذوقی مطلب را جمع می کند (90)
بیان شریعتی هنری و ذوقی است ... او در بیان مطلب به نوعی قصه نویسی متوسل می شود (90)
شریعتی وقتی امکان سخنرانی ندارد و به نوشتن روی می آورد از پس انجام یک تألیف منظم هم بر نمی آید و صرفا قطعاتی پراکنده می نویسد (91)
شتابزدگی شریعتی در بحث و این که او او جز مطلوب خویش به هیچ امر دیگری توجه ندارد باعث غفلت از ابعادی مهم می شود (92)
هم چنان است وقتی از محرومیت پیغمبران در طول تاریخ سخن می گوید و سلیمان را فراموش می کند (94)
او حتی در مواجهه با قرآن هم چنین غفلت ها یا تغافل هایی دارد ... (94)
همین دست شتابزدگی ها و فراموش کاری هاست که سبب می شود وقتی او ....(95)
شریعتی در آثارش ادعاهایی دارد مشکوک یا حتی به کلی غلط. منظور اشتباهاتی نیست که شاید بتوان آنها را از مقوله سهو دانست (95)
وقتی کم اطلاعی از قیبل آنچه ذکر شد با ذوق | ذوق زدگی نظریه پردازی جمع شود حاصلش عباراتی می شود مانند این .... (97).
کم دانشی شریعتی حتما با نگرش او به دانش پیوند دارد نگرشی که اوجش جانبداری از ابوذر است در برابر دیگرانی چون ابوعلی سینا و حتی سلمان فارسی (97)
شریعتی نقاد فکر و علم است به نفع عملی که معلوم نیست چیست و به کجا قرار است برسد و چگونه به اهدافش خواهد رسید (98)
این دعوی، دعوی کهنه مردودی است که در آثار شریعتی صرفا به کار درست کردن شعارهای هندسی تر و خوش ساخت تر می آید تا کار فکری و عملی ( 99)
به رغم علم ستیزی شریعتی به صورت سطحی علم گرا و علم زده است تا جایی که گاهی قرآن را هم به همین صورت سطحی و پوزیتیویستی می فهمد و توضیح می دهد (100)
شریعتی صرفا در مواجهه با علوم جدید بی مبالات نیست بلکه حتی در قرآن شناسی و استناد به این کتاب که در نظرش بیشترین اهمیت را دارد بی پروا و بی دقت است (100)
وقتی به این سادگی می توان هر آنچه دلخواه است به قرآن نسبت داد دیگر چرا باید در قیاس جامعه شناسی با روانشناسی توقع سخنان جدی داشت (100)
اشاره اش هم به منطق قدیم و کلاسیک بیشتر رندی است چون قاعدتا او چیزی از منطق جدید هم نمی دانسته است (101).
درس گفتار تاریخ تکامل فلسفه نشان دهنده این است که او با فلسفه حتی آشنایی مقدماتی درستی هم نداشته و نمی توانسته است اسم متفکران و فیلسوفان مهم غرب را به توالی تاریخی ذکر کند (101)
با این روش شناسی که چنان که مشاهده می شود نه تنها علم ستیز که عقل ستیز هم هست (103)
بر اساس همین مبانی سست است که او کار علمی را در تعارض با وظیفه اجتماعی می بیند (103)
او توطئه انگار و دشمن بین است تصور می کند غرب استعمارگر عزت و سیادت و استقلال ملل مسلمان جهان را از چنگشان ربوده است (104)
او در نظریه پردازی اصولا جدی نیست (111)
او از طرفی برای جامعه به مدد سوسیالیسم رفاه اجتماعی را آرزو می کند و از طرف دیگر در نقد سرمایه داری بر آن است که رفاه پوچی می آورد (111).
اینجاست که اندیشه های مرحوم شریعتی ابعاد بالقوه ی خطرناک خود را آشکار می کند و به این می انجامد که برای ساختن بهشت بر زمین، دنیا را به جهنم بدل کند (113).
پای بندی ناشر را به آزاد اندیشی منکر نمی شوم مخصوصا به این معنا که آزاد اندیشی برای جماعت اصلاح طلب توجیه گر چرخش های یک صد و هشتاد درجه ای است. اما به نظر می رسد برخی از عبارات کتاب دست کم اندکی خارج از نزاکت اخلاقی باشد، صرف نظر از آن که نقدها درست باشند یا خیر و این کار در شأن کار نشر نیست چه رسد به ناشر اصلاح طلبی چون آقای مظفر به خصوص که ایشان در مقدمه کتاب از مؤلف به عنوان فردی فاضل، اندیشمند و نکته سنج یاد کرده است.
نویسنده این سطور هیچ نظری در باره کلیت انتشار این کتاب ندارد و خود فصلی را در کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی در دوره پهلوی به مرحوم دکتر شریعتی اختصاص داده است و طبیعی است که برخی از انتقادها را درست بداند. جالب آن که برخی از این مطالب همان هایی بود که سه دهه پیش امثال آقای مصباح و مطهری اظهار می کردند.