خاطراتي از تبعيد امام خميني
با اعلام کاپیتولاسیون امام دست به اقدام جدى زدند. گروههایى از طلاب را با پیامهاى کتبى و شفاهى براى علماى بلاد و شهرهاى ایران و مردم نقاط مختلف گسیل داشتند و در ضمن اعلام کردند که در روز 4 آبان 1343 در این مورد در قم سخنرانى خواهند کرد.
شاه که از این امر مطلع و وحشتزده شده بود، پیامى براى امام مىفرستد و از ایشان مىخواهد که در سخنرانى خود به آمریکا و اسرائیل تندى نکنند.
علیرغم این پیامها، امام سخنرانى معروف و کوبنده خود را ایراد کردند و در آن اعلام داشتند:
«رئیس جمهور آمریکا بداند... که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما."
به دنبال این سخنرانى سحرگاه 13 آبان 1343 امام دستگیر و سپس به ترکیه تبعید مىشوند. بعد از چند مدت هم حاج آقا مصطفى دستگیر و ایشان نیز به ترکیه تبعید مىگردند.
با تبعید امام به ترکیه، امام موسى صدر به واتیکان سفر مىکند و طى ملاقاتى طولانى و فشرده از پاپ اعظم مىخواهد که براى رهایى امام از تبعید اقدام کنند. در اروپا نیز بیانیههاى متعددى توسط برادران انجمن اسلامى سازمان UMSO در حمایت از امام و قیام روحانیت در ایران صادر مىگردد. در تهران و قم و مشهد، در بازار و دانشگاه نیز اعتراضات به تبعید امام ادامه یافت سرانجام امام و حاج آقا مصطفى در 13 مهر ماه 1344 از ترکیه به عراق تبعید مىگردند.
شاه خیال مىکرد، شرایط حوزه نجف امام را در خود تحلیل برده و حرکت ایشان به خاموشى خواهد گرایید.
گفتگوى ایشان با آیتالله حکیم در نجف در همان روزهاى اول ورودشان، روشنگر همه چیز هست الاّ سکوت و یا تصمیم به سکوت پیرامون حوادث ایران.
مطالب رد و بدل شده میان ایشان و آیتالله حکیم عیناً نقل مىگردد:
چند روز پس از تبعید امام از ترکیه به عراق، امام خمینى در شب 27 مهرماه 1344 در نجف اشرف به دیدار مراجع تقلید رفت. گفتگوى آن حضرت با آیتالله حکیم بیانگر عزم راسخ امام در انجام رسالت خویش در حوزه نجف و همچنین نشاندهنده تفکر و فضاى حاکم بر این حوزه است که عیناً نقل مىشود:
امام خمینى: «خوبست براى تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع آنجا را از نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه مىگذرد. در زمان مرحوم بروجردى عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحت مىکردم و مىگفتم مطالب را به ایشان نمىرسانند. نسبت به جنابعالى هم اینطور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمىرسانند والا شما هم ساکت نمىماندید.
در تهران به عنوان 25 سال سلطنت پهلوى جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار دلار از این مردم فقیر براى مصارف جشن گرفتند، 800 دختر و 800 پسر را به عنوان دعا در محلى به جان هم انداختند. به عنوان دعا چه کردهاند! از گفتنش خجلم.
آیتالله حکیم: شما که اینجا هستید، به من لطفى ندارد ایران بروم؛ وانگهى چه مىشود کرد، چه اثرى دارد؟
امام: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم، چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً مؤثر است.
آقاى حکیم: اگر احتمال عقلایى نیز داشته باشد و از طریق عقلایى اقدام شود خوبست.
امام: قطعاً تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست. مقصود، اقدام علما و عقلاء ملت است.
مرحوم حکیم: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمىکنند... براى دین سینه چاک نمىکنند.
امام: عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردى و صداقت خود را نشان دادند.
مرحوم حکیم: اگر قیام کنیم و خونى از بینى کسى بریزد، سروصدایى بشود مردم به ما ناسزا مىگویند و سروصدا راه مىاندازند.
امام: ما که قیام کردیم از احدى بجز مزید احترام و سلام و دستبوسى ندیدیم و هر که کوتاهى کرد حرف سرد شنید و مورد بىارادتى مردم واقع شد. در تبعید ترکیه به یکى از دهات ترکیه که اسمش یادم نیست رفتم. اهالى آن ده گفتند وقتى آتاتورک مشغول عملیات ضد دینى خود شد علماى ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند. آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علماى ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فکر کردم که آنها سنى مىباشند. وقتى خطر را به دین اسلام نزدیک مىبینند، چهل نفر کشته مىدهند ولى علماى شیعه در این خطر عظیمى که بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگرى). واقعاً جاى خجلت است.
آقاى حکیم: چه باید کرد بایستى احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟
امام: عملیات ضد دینى دو جور است. یکى مثل رضاخان، بىدینى مىکرد و مىگفت: من مىکنم و نسبت به شرع نمىداد. البته موضوع اقدام علیه او از باب نهى از منکر بود ولى شاه فعلى هر عمل ضد قرآن و مذهب مىکند و مىگوید: از دین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم مىگویم. این بدعت عظیم که بر اساس دیانت لطمه وارد مىکند قابل تحمل نیست. باید جانبازى کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتى دین مورد حمله واقع شد عدهاى از علماى شیعه قیام کردند و دستهاى از آنها کشته شدند.
مرحوم حکیم: تاریخ چه فایدهاى دارد باید اثر داشته باشد.
امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسینبن على علیهماالسلام به تاریخ خدمت مؤثرى نکرد؟ و چه بهره بزرگى از قیام آن حضرت مىگیریم؟
مرحوم حکیم: راجع به امام حسن چه مىفرمایید؟ ایشان که قیام نکردند.
امام: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام مىکرد. در اول امر قیام کرد، دید مریدها فروخته شدهاند لذا فتح نکرد. اما شما در تمام ممالک اسلامى مقلد و مرید دارید.
مرحوم حکیم: من که نمىبینم کسى را داشته باشم که اگر اقدامى کردیم تبعیت نماید.
امام: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسى خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد!
مرحوم حکیم: لبخند و سکوت...»
یکى از دلایل اساسى مشکلات ما در انتشار بیانیههاى روحانیون و امام در آن زمان در اروپا، سکوت سایه افکنده بر حوزه نجف و بخش اعظم روحانیت و مراجع در ایران بود. حاکمیت ارتجاع بر اوضاع نجف به حدى بود که امام دوران اقامت خود را در نجف از تلخترین دوران حیات خود مىنامند.
خاطرات دکتر صادق طباطبائی ج1- ص 197- 200
پيش بيني انقلاب توسط استاد امام خميني(ره)
آيت الله شاه آبادي(ره) استاد عرفان امام خميني(ره) بودند كه حضرت امام در كنار تحصيل علوم حوزوي بلا استثنا در تمام درسهاي عرفاني ايشان شركت كرده و هميشه از ايشان با كلمه "روحي فداه" تجليل مي كردند.آيت الله نصرالله شاه آبادي فرزند آقاي شاه آبادي بزرگ، خاطره اي را در كتاب "عارف كامل" راجع به پيش بيني انقلاب اسلامي توسط پدرشان نقل كرده است كه به نظرم در اين ايام دهه فجر خواندنش خالي از لطف نباشه:
از دوراني كه در نجف در خدمت حضرت امام (قدس سره) بودم ، خاطره جالبي به ياد دارم . قبل از تشريف فرمايي امام به نجف ، شبي در خواب ديدم كه در ايران ، آشوب و جنگ است ، به خصوص در خوزستان . سر تمام نخلهاي خرما قطع شده يا سوخته بود و در اين جنگ ، يكي از نزديكان من شهيد شده بود . اين جنگ كه خيلي طولاني شده بود و فرماندهي اش را هم سيدالشهداء (ع) بر عهده داشتند ، با پيروزي ايران تمام شد ...از خواب بيدار شدم .
پس از تشريف فرمايي امام به نجف ، اين خواب را براي ايشان تعريف كردم . ايشان تبسمي كردند و فرمودند : " اين جريان واقع خواهد شد" عرض كردم : چطور آقا ؟! فرمودند : "بالاخره معلوم مي شود" من دوباره اصرار كردم و سرانجام ايشان فرمودند: "من يك نكته به تو مي گويم ، ولي بايد تا زماني كه من زنده هستم جايي بيان نشود.زماني كه در قم در خدمت مرحوم والد شما بودم، بسيار به ايشان علاقه داشتم ، به طوري كه تقريبا نزديكترين فرد به ايشان بودم و ايشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمي دانستند . روزي ايشان ( آيت الله شاه آبادي ) براي من مسير حركت را بيان كردند و فرمودند : تو انقلاب خواهي كرد و پيروز هم مي شويد و جنگي برايتان در خوزستان رخ مي دهد كه يكي از اقوام ما نيز در آن جنگ به شهادت نائل خواهد شد. سپس فرمودند: حالا البته زود است ، تا آن زماني كه اين مسير شروع شود زود است اما مي رسد."
اين حرف امام تا وقوع انقلاب و حتي تا جنگ ايران و عراق به ياد من نماند .، يعني اصلا آن را فراموش كرده بودم . تا اينكه در يكي از سفرهايي كه به جبهه رفتم ، ناگهان چشمم به نخلهايي افتاد كه سرشان قطع شده يا سوخته بود . در آن زمان به ياد آن خواب افتادم . مجددا در ارديبهشت 1363 ، وقتي برادرم (آيت الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي) به شهادت رسيدند ، دوباره يادم آمد كه حضرت امام (ره) از قول مرحوم والد فرموده بودند كه تمام جريانهاي خواب من اتفاق خواهد افتاد.