خاطراتي ناشنيده از علامه جعفري از زبان نوه

درست شب  مبعث  بود كه  پدر بزرگ علامه محمد تقي جعفري را از دست دادم . البته رحلت ايشان در سال شمسي  ۲۵آبان ۱۳۷۷است  و سال قمري فوت ايشان مصادف است با مبعث .
  در آن ايام خاطرات زيادي دارم براي همين هم مبعث بيشتر به ياد ايشان هستم.
 از فوت ايشان حدود ۱۲ سال گذشته  ،چقدر خوشحالم كه ايشان در قيد حيات نيستند
تا حال و روز اين ايام را كه بر ما مي گذرد را ببينند.
 ايشان هميشه بر اين نكته تاكيد داشتند كه انسانها سه دسته هستند  .
 ۱- آنها كه با بزرگي به دنيا آمده و با بزرگي هم از اين دنيا رخت برمي بندند.
۲- آنها كه به دنبال بزرگي هستند و با تلاش به آن دست پيدا مي كنند.
۳- آنها كه مانند لاشخور به دنبال بزرگيند و هر جور هست  حتي با كشتن ديگران مي خواهند به آن دست پيدا كنند.
 خوشحالم كه ۳۰ سال از عمرم را كنار بزرگمردي گذراندم  كه براستي با بزرگي به دنيا آمد و با بزرگي هم  از اين دنياي خاكي پركشيد و رفت.واقعا در اين ۳۰سال چه چيزها كه از اين مرد نديدم كه  شايد اگر بخواهم آنها را بگويمبراي  كساني غلو آميز به نظر آيد ، چه افراد سود جويي بودند كه  مي خواستند ايشان را به  طرفمسا ئل كاذب سياست بازي خود بكشند و از ايشان به نفع خود سوء استفاده كنند.كه هميشه ايشان نقشه هاي اين افراد فرصت طلب را نقش بر آب مي كرد.
 
يادم مي آيد  اشخاصي  دوروبر ايشان  ميآمدند و از مرحوم دكتر شريعتي و مرحوم بازرگانبدگويي مي كردند كه هميشه ايشان آزرده دل شده و به اين افراد كوته فكر خاطرنشان مي كردندكه به جاي بد گويي از آفريده هاي خداوند به مطالعه و تحقيق  بپردازيد، كه در پيشگاه خداارزشمند تر است. هيچكس به ياد ندارد، علامه محمد تقي جعفري  از كسي بد گويي  كرده باشد.
و يا  كسي را آنقدر بالا ببرند كه در جايگاه خداوند بنشانندش .خيلي ها همين مسئله را براي ايشان بزرگ كرده بودند كه چرا شما در آخر سخراني هايتان از فلان كس و بهمان كس اسم نمي بريد و آنها را دعا نمي كنيد. كه ايشان در جواب گفته بودند كه من حقير چه كاره هستم كه براي  خدا تعيين تكليف كنم  ،هر كس در پيشگاه خداوند جايگاه خودش را دارد. ايشان همانگونه كه بايد باشند بودند  ، و جلوي هيچكس هم ماسك نگذاشتند.
 
در سفري كه  به قم داشتند با ايشان به ديدن آيت الله  منتظري  رفتيم ،به خيلي ها بر خورد و جوجه ها اين بزرگ مرد را سرزنش كردند كه چرا به ديدن ايشان رفتيد؟و در جواب  اين كوته نظران فرمودند كه شما نمي خواهد براي من تصميم بگيريد .مگر من مي تواندتمام زندگيم را آنگونه كه شما مي خواهيد انجام دهم .در اينصورت من نبايد با هيچكسارتباط بر قرار كنم ، يك روز مي گوييد بازرگان بد است .يك روز مي گوييد طالقاني مشكل دارد.
 
روز ديگر شريعتي را بدنام مي كنيد.  يك سالي بود كه احمد شاملو در غرب به نقد فردوسي پرداخته بود.و تمامهوچيها و بي سوادان در مطبوعات و رسانه ها به نقد و بي احترامي به او پرداخته بودند ، از پدر بزرگ در اين رابطه سوال كردم و ايشان در جواب گفتند كه :  نمي گويم شاملو درست مي گويد يا نه ولي اين حق را به او مي دهم كه چون شاملو در ارتباط با ادبيات سررشته دارد .نظراتش را بگويد ، مگر فردوسي خداست.واقعا هر چه كه از انديشه هاي اين انديشمند شرق بگويم كم گفته ام ، روزي استاد شجريان براي ديدن ايشان به منزل پدر بزرگ آمد .و استاد شجريان تعجب كرده بود كه چگونه استكه يك روحاني تمام دستگاهاي موسيقي را به خوبي مي شناسد. و به خوبي هم آن دستگاههارا اجرا مي كند. علامه جعفري هيچگاه خود را ارجح تر از كسي ندانست ، از اينكه از ايشان اسطورسازي كنند به دور بود.
ايشان به تمام معنا روحاني بود ،نه روحاني نما .
روزي شخص جواني پيش ايشان آمد كه بسيار آدم  متعصبي  بود  و ضمنا روي  پيشانيش  جاي مهر بود ، آقا جون به ايشان گفت: فرزندم من هفتاد سال است  كه نماز مي خوانم روي پيشانيم  حتي به اندازه يك نخود جاي مهر نيست ، چگونه شما با اين سن كمت روي پيشانيت جاي مهر حك شده ؟ كه اين جوان  در جواب ايشان هيچ نداشت كه بگويد.
 
آقاجون هميشه از مراحل ساخت  فيلمها و  فيلمهاي جشنواره از من سوال مي كردند.و برايم تعجب برانگيز بود كه  بهترين فيلم از ديدگاه ايشان  .فيلم آهنگ برنادت بود.چرا بايد در اين زمان روحانيان و مذهبيون آنقدر از جوانها و مردم به دور باشند.كاش به جاي اينكه اين افراد آنقدر در كائنات سير كنند .در همين كره خاكي  سير مي كردند  و مي ديدند كه انديشه هايشان  چه افرادي را از دين و مذهب زده كرده است.پدر بزرگ بد ترين  مسئله را اين مي دانستند كه روحانيت وارد سياست شود.چون ايشان به اين ديد رسيده بودند كه  كار سياست  اينگونه است كه بايد چشم خود را بر روي خيلي از مسائل ببندي و همين مسئله باعث مي شود كه دروغ را نيز بايد چاشني آن كني و در اين صورت از ديد مردم يك دروغگو شناخته خواهي شد. در هر صورت  حرفها زياد است و وقت  كم ،
 
اميدوارم  در فرصتي مناسب خيلي از مطالب  نگفته از ايشان را  كه هيچگاه فرصتش پيش نيامد و افرادي هم  نمي گذاشتند كه اين صحبتها مطرحشود چون  موقعيتهاي دروغينشان  به خطر مي افتاد را برايتان باز كنم. چقدر خوشحالم كه  ايشان در اوج  محبوبيت  رفتند و مانند افرادي به دام سياست بازان و فرصت طلبها  نيافتادند . و وقتي به فكر نجات خود برآمدند كه از چشم ملت افتاده اند.
وبه راستي كه در اين زمان از پروازت خوشحالم