خواب عجيب امام(ره) براي شهيد بهشتي (ره)

خواب عجيب امام(ره) براي شهيد بهشتي (ره)
از ديدار امام برگشت. توي فكر بود. امام خواب ديده بود عباش سوخته، به او گفته بود مواظب خودتان باشيد. مي گفت پرسيدم چرا؟ جواب داد آقاي بهشتي شما عباي من هستيد.

محمد باقيات صالحات شماست
مادر خواب ديده بود؛ خواب پدربزرگ محمد. پرسيده بود "چه كار كنم اون دنيا من رو شفاعت كنند؟ " گفته بود "از محمد محافظت كنيد كه باقيات صالحات شما است. "

تا آخر عمر با حقوق بازنشستگي آموزش و پرورش زندگي كرد
" طلبه بود و جوان، هر روز مي رفت دبيرستان ها درس انگليسي مي داد. مي گفت اين طوري استقلالم بيش تر است، نواقص حوزه را بهتر مي فهمم و با شجاعت بيش تري مي توانم نقد كنم. تا آخر عمرش هم با حقوق بازنشستگي آموزش و پرورش زندگي مي كرد.

اقامه نماز در فرودگاه هامبورگ
آلمان، هامبورگ، ايستگاه راه آهن؛ موقع ظهر رسيده بود. قبله نما را نگاه كرد و همانجا ايستاد نماز بخواند. پليس را خبر كردند كه يكي آمده حركات غيرطبيعي دارد. بردندش اداره پليس، گفته بود من مسلمانم، نماز هم واجب ديني ما است. محكم گفته بود، آزادش كرده بودند.

خدا از من دفاع مي كند اگر...
به ش مي گفتند انحصار طلب، ديكتاتور، مرفه، پول دار.
دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمي دهي؟ تا كي سكوت؟
مي گفت مگر نشنيده ايد قرآن مي گويد انّ الله يدافع عن الذين امنوا. يعني وظيفه ي من اين است كه ايمان بياورم، كار خدا اين است كه از من دفاع كند. دعا كن من وظيفه خودم را خوب انجام بدهم. خدا كارش را خوب بلد است.

روحاني همه جا مي تواند برود اگر علمش را داشته باشد
از بهشتي پرسيد روحاني هم مي تواند عضو شوراي شهر شود؟ گفت: روحاني همه جا مي تواند برود به شرط اين كه علمش را داشته باشد نه اينكه تكيه اش به علوم حوزوي باشد. گفت: صرف روحاني بودن به فرد صلاحيت ورود به هر كاري را نمي دهد.

اول نمازش را خواند
كنفدراسيون دانشجويان ايراني در آلمان دعوتش كرده بودند برود باش مباحثه كنند. رفته بود. ديده بود يك كافه است، طبقه اول بار است، طبقه دوم جاي سخنراني. اول از همه، حصيرش را پهن كرده بود تا نمازش را بخواند.

اسلام چيزي است، رفتار ما چيزي ديگر
مي گفت هر چه از غرب به طرف كشورهاي اسلامي نزديك تر مي-شديم بي نظمي هم بيشتر مي شد. مي گفت ترسيدم بناي فكري بچه ها به هم بريزد. گفتم اين ها ربطي به اسلام ندارد. اسلام چيزي است، رفتار ما چيزي ديگر.

واكنش شهيد بهشتي (ره) به متلك پراني به بني صدر در حضور ايشان
به همه نشسته بودند پاي تلويزيون. رئيس جمهور داشت سخنراني مي كرد. بد مي گفت، از بهشتي. هر چه دوست داشت گفت. يكي پاي تلويزيون متلكي به رئيس جمهور پراند. بهشتي عصباني شد. گفت "حق نداريد اين طور حرف بزنيد. مسلمان است. "

مراقب بود غيبت هيچ كس را نكند، حتي بني صدر
" بني صدر كه هر جا مي نشست پشت سرش بد مي گفت. بعضي هم اصلا صاف به ش مي گفتند انحصارطلب، وهابي، ضدامام. بهشتي خيلي مراقب بود. غيبت هيچ كس را نمي كرد. امام مي گفت بهشتي مظلوم بود.

فكر نمي كردند روحاني ها انگليسي و آلماني بدانند
" خستگي از چشم هاي همه پيدا بود. بالاخره، اجلاس پاياني خبرگان قانون اساسي بود. همه هم بودند، همه نماينده هاي سياسي كشورها. رفته بود جلو، با تك تكشان دست داده بود و ازشان تشكر كرده بود. به سه زبان؛ انگليسي، عربي، آلمان. فكر نمي كردند روحاني ها انگليسي و آلماني هم بدانند.

يك اتوبوس آدم جلوي خانه بهشتي
" صبح بود، يك اتوبوس آدم پياده شدند جلوي خانه ي بهشتي، يك نگاه كردند و دوباره سوار شدند و رفتند. دعوا شده بود، يكي گفته بود "خونه بهشتي كاخه. " يكي ديگر گفته بود "هشت طبقه است. " راننده، بهشتي را مي شناخت. همه را آورده بود جلوي خانه. گفته بود "حال ببينيد و قضاوت كنيد. "

همه فداي امام
" يك مادر شهيد آمد جلو و گفت "پنج پسر و يك داماد ديگر دارم؛ همه فداي امام. " عصر بهشتي توي صحبتش گفت "به آمريكا بگوييد چشم طمعت را از جمهوري اسلامي بكن. جامعهاي كه مادراني اين چنيني دارد براي شيطان جايي ندارد. "

مي خواهند شما ميليون ها باشيد
مي گفت "مواظب باشيد، مي خواهند شما ميليون ها باشيد و تنها، تا چند نفري همراه شوند و غارتتان كنند. "

همه از بازي خوبش تعجب كردند
شنا مي كرد. واليبال بازي مي كرد. كوه نوردي هم مي رفت. رفته بودند كرج واليبال بازي كرده بودند. بقيه تعجب كرده بودند از بازي خوبش.

دستگيري زن بني صدر و واكنش شهيد بهشتي (ره)
" بني صدر كه فرار كرد، زنش را دستگير كردند. زنگ زد كه زن بني صدر تخلفي نكرده بايد آزادش كنيد. آزادش نكردند. گفت با اختيارات خودم آزادش مي كنم. مي گفت "هر يك ثانيه كه در زندان باشد گناهش گردن جمهوري اسلامي است. "

حق نداريم به رئيس جمهور تعرض كنيم
" بني صدر از سفر داخليش يك راست آمد جلسه. خنديد گفت "همه شعار مي دادند بهشتي، بهشتي، طالقاني رو تو كشتي ". بهشتي چيزي نگفت؛ نه توي جلسه؛ نه بعدش. مي گفت "حق نداريم به رئيس جمهور تعرض كنيم. "

روحاني و مردم مثل ماهي و آبند
"روحاني با مردم و در مردم زنده است و بدون آنها مرده " اين ها را گفت و گفت "خدمت بي منت و گره گشايي؛ اين ها است كه مردم از روحاني مي خواهند. " مي گفت "روحاني و مردم مثل ماهي و آبند. ماهي بدون آب مي ميرد. "

از اين همه شور و احساس لذت مي برم
بلند شد صورت داغ شده جوان را بوسيد و گفت: از اين همه شور و احساس لذت مي برم. چه باك! انقلاب نگراني دارد، خستگي دارد، خطر دارد اما پس شما جوانان چه كاره ايد؟

ماجراي روزنامه فروش منافق و شهيد بهشتي(ره)
"خيانت هاي بهشتي! خيانت هاي بهشتي! " كار هر روزش بود؛ روزنامه مجاهد مي گرفت روي دستش و سر چهار راه داد مي زد. بهشتي مي گفت "چه نوجوان با همتي. چقدر در مسير خودش جدي است. " از جديت نوجوان خوشش آمده بود. چهارراه، مسير هر روزش شده بود.

اول من را بشناسيد بعد دعوتم كنيد
دعوتش كردند برايشان سخنراني كند. گفت: اول من را بشناسيد بعد دعوتم كنيد. گفتند مي شناسيم. گفت: من روحاني اي هستم كه نعلين نمي پوشم، تنها هم با افراد مذهبي در تماس نيستم، با افراد غيرمذهبي هم سرو كار دارم. اگر فردا ديديد عده اي بدون ريش و با كراوات به خانه و محل كارم مي آيند تعجب نكنيد. حالا اگر خواستيد مي آيم.

ماجراي طلبه اي كه به حرف بهشتي گوش نكرد و منافق شد
آدرس يك فروشگاه را داد و گفت "كت و شلوارهاي خوبي دارند، برو يك دست براي خودت بخر. " طلبه جوان ناراحت شد كه "من آمده ام تبليغ كنم، شما مي گويي برو كت و شلوار بخر؟ " بهشتي گفت "هر وقت زمانش رسيد مي گويم. ولي فعلا لباس نپوش. " به حرف بهشتي توجهي نكرد. كم كم هم رفت توي منافقين.

خدا خودش حل مي كند
"اگر احساس وظيفه كنم به هر كس هر چه داده ام پس مي گيرم " منظور امام از اين جمله بني صدر بود كه كرده بودش فرمانده كل قوا. اما تبليغ مي كردند كه امام بهشتي را گفته. گفته بودند: "به امام بگو، منظور خودش را واضح بگويد تا اتهام از شما رفع شود. " بهشتي گفته بود "خدا خودش حل مي كند. "

وقتي شهيد بهشتي "اشهد انّ عليا ولي الله " نگفت
با جديت مي گفت "بهشتي سنيه. اشهد انّ عليا ولي الله نمي گه. " يكي به ش گفته بود "شب بپا پشت سرش نماز بخون تا بفهمي اشتباه مي كني. " به بهشتي هم سپرده بود "امشب كه فلاني مي آد اين جمله رو بلند بگو. " اذان و اقامه گفت ولي اشهد انّ عليا ولي الله نگفت. به بهشتي اعتراض كردند "تو كه هر شب مي گفتي، حالا امشب چرا؟ " گفت "اگر امشب مي گفتم به خاطر اون آقا بود. من كه همه وجودم محبت علي است چرا بايد براي يك نفر ديگر بگويم؟ "

او مخالف شما است
اسم جوان را داده بود كه برود عضو شوراي صدا و سيما شود. گفته بودند اين كه مخالف شما است، كلي عليه شما دنبال سند مي گردد. گفته بود او جويا است و كنج كاو. چه اشكالي دارد كه سندي پيدا كند و مردم را آگاه كند.

منزل يا هتل
رفته بود خوزستان؛ جلسه تا ساعت يك نيمه شب طول كشيده بود. گفته بودند برويم منزل يا هتل؟ همان جا در فرمانداري، عمامه را گذاشته بود زير سرش و عبا را انداخته بود رويش و خوابيده بود.
زندگي من طلبگي است
خانم خانه رفته بود با ارث پدري خودش فرش خريده بود. رو كرده بود به خانم كه شما آزاديد، اين حق شما است ولي زندگي من طلبگي است. خانم طاقت ناراحتي او را نداشت، حتي يك لحظه. خودش رفت فرش را فروخت.
لامپ تعاوني را پس داد
لامپ خانه سوخت. رفتند از تعاوني دادگستري لامپ خريدند. بهشتي ناراحت شد. گفت من اينجا كار شخصي مي كنم، بايد لامپ را از مغازه معمولي با قيمت خودش بخريد. پس داد. لامپ خريدند از يك مغازه معمولي، با يك قيمت معمولي.

براي كمك به فلسطين از مخارجشان مي زدند
همه رو قانع كرده بود كه مسأله فلسطين، مسأله اسلام است. همه از مخارجشان مي زدند به فلسطين كمك مي كردند. انجمن اسلامي اروپا و آمريكا شده بود پايگاه كمك به فلسطين.

نظر شهيد بهشتي راجع به رجوي
رو كرد به جمع و گفت: قدرت اجرايي و مديريتي رجوي به درد نخست‌وزيري مي‌خوره. حيف كه التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.تو بدترين حالت هم، انگشت مي‌گذاشت روي نكات مثبت.

با دروغ مي‌خواهيد از اسلام دفاع كنيد؟!
الآن بهترين موقعيته، براي كمك به پيروزي انقلاب هم هست! نيت بدي هم كه نداريم. آمار شهداي 15خرداد رو بالا مي‌گيم، خيلي بالا، اين ننگ به رژيم هم مي‌چسبه! بهشتي بدون تعلل گفت: با دروغ مي‌خواهيد از اسلام دفاع كنيد؟ اسلام با صداقت رشد مي‌كنه نه دروغ!

جمعه متعلق به خانواده است
همه جمع شده بودند براي جلسه. باهنر رو فرستاده بودند كه بهشتي رو بياره. اومده بود كه آماده شيد بريم؛ همه منتظر شمايند. بهشتي عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برويم گردش. اخم باهنر رو كه ديد گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونيد، بگيد فردا در خدمتم.

اين نشانه تكبر است
به قاضي دادگاه نامه زده بود كه: «شنيدم وقتي به مأموريت مي‌روي ساك خود را به همراهت مي‌دهي. اين نشانه تكبر است كه حاضري ديگران را خفيف كني.» قاضي رو توبيخ كرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات...

از پلكان حرام نمي‌شود به بام سعادت رسيد
گفتند حالا كه «مرگ بر شاه» همه‌گير شده؛ شعار جديد بديم. «شاه زنازاده است، خميني آزاده است». آشفته شده‌بود. گفت: رضاخان ازدواج كرده، اين شعار حرام است. از پلكان حرام كه نمي‌شود به بام سعادت حلال رسيد.

بگذاريد چند «مرگ بر بهشتي»در حضور من بگويند
رفته بودند سخنراني، منافقين هم آدم آورده‌بودند. جا نبود. بيرون شعار مي‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتي بفرماييد كه به خلقيها نخوريد. گفت: اين همه راه آمده‌اند عليه من شعار بدهند. بگذاريد چند «مرگ بر بهشتي» هم در حضور من بگويند. از همان در اصلي رفت...

حق نداري راجع به يك مسلمان اينطور حرف بزني
با بي‌ادبي بلند شد به توهين كردن به شريعتي. بهشتي سرخ شد و گفت: حق نداري راجع به يك مسلمان اينطور حرف بزني. هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند كه يعني بگذريم. گفت: شريعتي كه جاي خود! غير مسلمان را هم نبايد با بي‌ادبي مورد انتقاد قرار بديم.

قرار است به فرزندم ديكته بگويم
اومده بودند در خانه بهشتي كه يك مقام سياسي خارجي مي‌خواهد شما را ببيند. گفت: قراره به فرزندم ديكته بگويم. جمعه‌ام متعلق به خانواده است.
نرفته بود. «بابا آب داد». بنويس پسر بابا!

آخرش يا پيروزي است يا شهادت.
غمگين رفته بود پيش بهشتي كه اوضاع چنين و چنان است. بهشتي خنديده بود و گفته بود: برادر! انقلاب با چهره ها و دل هاي افسرده تضمين نمي شود. دل هاي پرشور و نشاط و چهره-هاي شاداب مي خواهد. اين چيزي است كه از شما مي خواهم؛ چون آخرش يا پيروزي است يا شهادت.