داستان بنی‌صدرها

به طور کلّی درباره‌ی ماجرای بنی‌صدر دو دسته نظر از سوی کارشناسان و تاریخ‌نگاران مطرح شده است. یک دسته از نظریات، ماجرای بنی‌صدر را با «جریان نفاق» ارتباط داده و معتقدند که اساسا بنی‌صدر از ابتدا هم علقه‌ای به نظام مبتنی بر ولایت فقیه که امام خمینی، شارح آن بود نداشت و در حقیقت نقش، بازی می‌کرد. اینان معتقدند که بنی‌صدر نفوذی دشمنان انقلاب اسلامی در نظام بود و برای این که بتواند نقشه‌ی دشمن را عملیاتی کند در ابتدا با نهضت همراه شد تا از این طریق وارد سیستم حکومتی شده و بتواند به اهداف و مقاصد خود برسد.
البته این نگره را می‌توان درباره‌ی‌ برخی افراد و جریانات سیاسی دیگر نیز مورد بررسی قرار داد. برای مثال شهید بزرگوار، لاجوردی همواره خطر سازمان مجاهدین انقلاب را بیش از منافقین می‌دانست. سعید حجاریان، خودش در جایی به این سخن شهید لاجوردی اعتراف کرده و گفته که لاجوردی به من می‌گفت منافقین چون زرنگ نبودند خیلی زود خودشان را لو دادند اما شماها زرنگ و زیرک هستید و نفاق‌تان را به این سادگی‌ها رو نمی‌کنید. بیش از بیست سال از حرف شهید لاجوردی گذشت تا مردم پی به صحت حرف او بردند.
 
موضوع نفاق را می‌توان در ابعاد مختلفی مورد بحث قرار داد. مثل نفاق دینی یا نفاق سیاسی. برخی افراد دچار «نفاق دینی» هستند. یعنی کسانی که به اسلام و آموزه‌هایش ایمان و اعتقادی ندارند ولی در ظاهر خود را پایبند به آن نشان می‌دهند. برخی اشخاص نیز دچار «نفاق سیاسی» یعنی مشخص نکردن درست خطوط و مواضع سیاسی خود هستند.
دسته‌ای دیگر از محققان نیز ماجرای بنی‌صدر را در ذیل مسأله‌ای به نام «جریانات انحرافی» مورد بررسی قرار داده‌اند. این افراد معتقدند که بنی‌صدر از آن‌جایی که در یک خانواده‌ی مذهبی و روحانی رشد پیدا کرده و در جریان مبارزات انقلاب اسلامی نیز «کار»کی انجام داده بود نمی‌تواند فی نفسه انسان منافقی باشد اما دارای انحرافات فکری و عقیدتی بود. این انحرافات به مرور زمان و به طور خاص بعد از پیروزی در انتخابات و قبول پست ریاست جمهوری، خود را بیشتر و بیشتر معلوم کرد. از این منظر «التقاطات فکری» بنی‌صدر عامل سرنگونی او شد. تفکر التقاطی یا بهتر بگوییم «اسلام التقاطی» نیز همواره در جامعه‌ی دینی وجود داشته است. خروجی افرادی که دارای تفکر اسلام التقاطی هستند می‌شود همان چیزی که قرآن از آن تعبیر به «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» می‌کند.
در یک نگاه کلّی باید بگوییم هر جا «اسلام + یک تفکر خاص» مثل لیبرالیسم، کمونیسم، ناسیونالیسم و امثالهم شد نتیجه‌ای که به بار آورد چیزی جز تباهی و سیاهی برای آن فرد و گروه و جامعه نبوده است. ما این موضوع را می‌توانیم در فرجام جریان‌هایی چون «سازمان منافقین» که معجونی از اسلام به‌علاوه‌ی کمونیسم بود و یا «نهضت آزادی» که دارای تفکر اسلام به‌علاوه‌ی لیبرالیسم و تجربه‌گرایی بود به خوبی مشاهده کنیم.
 
اساسا ذات دین اسلام طوری است که نمی‌تواند با هیچ مکتب و یا آموزه‌ی دیگری مخلوط شود. به همین علت است که می‌بینیم امام خمینی در ادبیات سیاسی خود از اصطلاحی به نام «اسلام ناب» استفاده می‌کند. اسلام ناب یعنی اسلام خُلّص. بدون هرگونه اضافات و مهملات فکری و عقیدتی خاص دیگر. بنابراین در تحلیل جریانات سیاسی همواره یکی از موضوعات کلیدی پی بردن به عقبه و پشتوانه‌ی فکری و عقیدتی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی است. دقت در رفتار و گفتار بنی‌صدر نشان می‌دهد که او دارای تفکر اصیل و ناب اسلامی نبوده است و به همین علت نمی‌توانست درک درستی از «نظام ولایی» انقلاب اسلامی و رهبریت آن داشته باشد.
جدای از این بحث‌ها، آن مسأله‌ا‌ی که به نظر می‌رسد مهم‌تر باشد پاسخ دادن به این سؤال است که چرا اساسا افرادی چون بنی‌صدر – و حتی این اواخر اشخاصی مثل موسوی و کروبی- دچار چنین ریزش‌هایی می‌شوند؟ چرا ما همیشه در «جامعه‌ی دینی» شاهد ریزش افراد به خصوص «خواص جامعه» هستیم؟ آیا این ریزش‌ها نمی‌تواند به عنوان عاملی در تضعیف و بی ثباتی نظام و جامعه‌ی دینی تلقی شوند؟
این‌ها سؤالات مهمی است که دقت در پاسخ آنها می‌تواند ما را در فهم، درک و تحلیل درست و بهتر از چنین وقایعی کمک زیادی کند. ابتدائا باید بدانیم که به طور کلی مسأله‌ی «ریزش»ها و در نقطه‌ی مقابل آن موضوع «رویش»ها جزو خصوصیات همیشگی یک جامعه‌ی دینی است که تنها محدود به نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران نمی‌شود. این موضوع را حتی در جامعه‌ی دینی صدر اسلام هم می‌توانیم ملاحظه کنیم. چنان‌که دیدیم کسانی که در روزگار یک معصوم (ع) به عنوان «طلحة الخیر»ها و «سیف الاسلام»ها بودند چند سال بعد، رو در روی معصومی (ع) دیگر قرار گرفته و با او جنگیدند. و یا کسانی که در صفین پا در رکاب علی (ع) بوده و در سپاه او علیه معاویه به جنگ پرداختند چند سال بعد، در کربلا، در سپاه پسر معاویه، علیه پسر علی (ع) شمشیر کشیدند! پس ریزش‌ها همواره در جامعه‌ی دینی وجود داشته، دارد و خواهد داشت. اما چرا؟
 
بخشی از این موضوع به خود خصوصیات «دین» بر می‌گردد. دین در ذات خود به تعبیر استاد بزرگوار، جناب پناهیان دارای خصوصیات و پیچیدگی‌هایی است که موجب می‌شود فرآیند دینداری افراد همیشه توأم با فرازها و فرودهایی باشد. قواعد و قوانین دینی نیز مانند قوانین شهرداری یا راهنمایی و رانندگی و یا حقوق مدنی و جزا نیست که کسی ادعا کند که چون همه‌ی آن قواعد را یاد گرفته پس بنابراین همواره دیندار خواهد ماند. نه، فرآیند دینداری فرآیندی است که هر چقدر انسان به جلو می‌رود با آزمایشات، امتحانات و ابتلائات جدیدتری روبرو خواهد شد که عبور از آن‌ها اگر به درستی و همراه با لوازم آن انجام نشود می‌تواند باعث سقوط انسان شود. به همین علت است که اساسا کسی نمی‌تواند ادعا کند که به آخر دین یا ته دینداری رسیده است. این موضوع برای خواص جامعه به دلیل آن‌که دارای مسئولیت‌ها و نقش‌های بیشتری هستند از شدت و غلظت بیشتری برخوردار است. به تعبیر مرحوم «ع. صاد» در سرعت‌های بالا یک نیش فرمان انحراف باعث سقوط ماشین به ته درّه خواهد شد.
بخش دیگر این موضوع نیز به «انسان»، خصوصیات و پیچیدگی‌های روح او بر می‌گردد. روح انسان دارای طبایع و خصائص «متفاوت» و حتی «متضاد»ی است. انسان می‌تواند هم «حریص» باشد هم «قانع». هم «رئوف» باشد هم «خشن». هم «عادل» باشد هم «ظالم». هم «مغرور» باشد هم «متواضع». حال اگر انسان جایگاه هرکدام از این خصائص را به درستی نداند و نتواند حدود و ثغور هر یک از این‌ها را مشخص کرده و به اصطلاح آن‌ها را مدیریت کند یقینا با مشکلاتی روبرو خواهد شد. دروازه‌ی ورود شیطان به قلب انسان نیز از راه پر رنگ کردن همین خصوصیات است. شیطان برای انحراف و لغزش انسان، دست روی یکی از همین خصوصیات گذاشته و آن را تحریک می‌کند. همین پیچیدگی‌ها و خصوصیات روح انسان است که باعث می‌شود اکثر انسان‌ها همواره کارهای خود را توجیه کنند، همیشه فکر کنند حق با خودشان است، نسبت به نصیحت دیگر اعتنا نکنند و حتی عیوب خود را هم نبینند.
درباره‌ی بنی‌صدر نیز بسیاری از محققان معتقدند که خصوصیت «غرور» باعث ریزش و سقوط او شد. غرور تا جایی در بنی‌صدر پر رنگ شده بود که خیال می‌کرد حتی طرفداران او بیش از طرفداران امام است. بنی‌صدر آن چنان مغرور شده بود که تصور می‌کرد رأی مردم به او، به شخص او بوده است نه به نظام جمهوری اسلامی. و جالب است که سرانجام چنین شخص مغروری آن شد که با «حقارت» هر چه تمام‌تر از کشور فرار کند.
بر این اساس، بنی‌صدر یک شخص نیست، یک «هشدار» است. یک ماجرا و اتفاق است که می‌تواند در هر زمانی، برای هر کسی و حتی برای هرکدام از ما حادث شود. ماجرای بنی‌صدر هشداری است به همه و به خصوص به مسئولین و خواص جامعه که اگر «اهل مراقبه» نباشند و مواظب اعمال و رفتار خود، بدون تردید برای آنها هم اتفاق خواهد افتاد. فرجام بنی‌صدر سرانجام سرنوشت و عاقبت همه‌ی آن‌هایی است که «هوای نفس» و پافشاری بر «نظر شخصی» را به «نظر ولیّ» ترجیح ‌داده‌اند. داستان بنی‌صدر داستان همه‌ی افرادی است که یادشان رفت می‌بایست همیشه و هر لحظه «تقوا» داشته و در رفتار و گفتار خود همواره به خدا پناه برند. داستان بنی‌صدر و بنی‌صدرها داستان تکراری انسان‌هایی است که وقتی بر اریکه‌ی قدرت سوار شدند از یاد بردند که در نظام الهی، «مسئولیت»ها قرار بود در جهت «خدمت» به خلق الله باشد نه حفظ و بسط قدرت خود و اطرافیان. بنی‌صدر فراموش کرد که مبنای مشروعیت‌ش از ولیّ جامعه است و اگر به جای یازده میلیون، سی میلیون هم رأی می‌آورد باز هم تنها زمانی می‌توانست به عنوان رئیس‌جمهور منتخب مردم، این پست را احراز کند که زیر حکم تنفیذ او، امضای ولیّ جامعه زده باشد. از این حیث بنی‌صدر نه اولین این افراد است و نه یقینا آخرین آن.