دانشجویان و انتخابات
دانشگاهیان بهمثابه گروه مرجع، نقش تعیینکنندهای در سمت و سوگیریهای انتخاباتی کشور ایفا میکنند و دیدگاه آنان عامل مستقیمی در پیروزی یا ناکامی جریانات حاضر در عرصه انتخابات بهشمار میآید؛ چنانچه بسیاری معتقدند نقش فعالان دانشگاهی عامل اصلی پیروزی برخی از رییسجمهورهای سابق بوده است.
نگاهی به فعالیتهای انتخاباتی جنبش دانشجویی، از دوم خرداد 76 تا انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری، گویای اتخاذ استراتژیها و تاکتیکهایی است که بعضا در یک دوره نسبت به دوره دیگر، متفاوت و گاه در تعارض بوده است.
درواقع اگر برای جنبش دانشجویی سه کار ویژه احتمالی انتخاباتی، یعنی نزدیکی و ورود به قدرت، دوری از قدرت و ناظر منتقد را قایل شویم، آنگاه میتوانیم عملکرد جنبش دانشجویی ایران از دوم خرداد 1376 تا انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری را به چهار دوره متمایز تقسیم کنیم:
الف) دوره اول از خرداد 76 تا خرداد 80
در این دوره، جنبش دانشجویی که انتقادهای تندوتیزی را نسبت به عملکرد هشتساله ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی بهعمل آورده بود، ناگهان در مقام یکی از حامیان اصلی سید محمد خاتمی درآمد و نقش مهمی را در جنبش دوم خرداد، ایفا کرد. البته اگر جنبش دانشجویی به همین حد اکتفا و پس از روی کار آمدن دولت اصلاحطلب سید محمد خاتمی فاصله خود را با قدرت حفظ میکرد و در حاکمیت داخل نمیشد، شاید به گرفتاریهایی که بعدها برای این جنبش بهوجود آمد، مبتلا نمیشد. اما ظاهرا تقدیر جنبش دانشجویی ایران بهگونهای دیگر رقم خورده بود.
آنان که از نقش تأثیرگذار خود، در خلق دومخرداد تا حدی دچار خود بزرگبینی شده بودند، به ناگاه میل ورود به قدرت در میانشان شعلهور شد و در انتخابات مجلس ششم، برای اولینبار لیست انتخاباتی اختصاصی دادند و در لیست اصلی انتخاباتی اصلاحطلبان پنج سهمیه به جنبش دانشجویی در حوزه انتخابیه تهران اختصاص یافت که از قضا هر پنج سهمیه دانشگاهیان هم به مجلس راه یافتند.
ورود بهقدرت به نقض غرض، برای مأموریت اصلی جنبش دانشجویی تبدیل شد، چراکه ذات دانشگاه و حوزه روشنفکری یک ذات عمدتا انتقادی است که با ورود بهقدرت، خاصیت انتقادی خود را به تدریج از دست میدهد و بیشتر در مقام مدافع قدرت، عمل میکند. جنبش دانشجویی از گذر ورود به قدرت، نه تنها خاصیت انتقادی خود بلکه انسجام تشکیلاتیاش را هم از دست داد؛ بخشهایی از جنبش دانشجویی به منتقد سرسخت اصلاحطلبان و مجموعه حاکمیت تبدیل شد و بخش دیگر هم که دستی در قدرت داشت، تا پایان دوره ریاستجمهوری خاتمی جایگاه رسمی خود را حفظ کرد.
ب) دوره دوم، از خرداد 80 تا انتخابات دومین دوره شوراهای شهر و روستا
بخش عمدهای از جریان دانشجویی به تدریج از عدم تحقق اهداف خود در دوره اصلاحات، دچار سرخوردگی شد؛ بهنحوی که بعد از انتخاب مجدد سید محمد خاتمی در مقام ریاستجمهوری، جنبش دانشجویی اشتیاق خود را برای مشارکت در عرصه سیاسی از دست داد و دیگر از تحرک آن خبری نبود؛ چنانکه بیشتر بهعنوان ناظری بیتفاوت شاهد برافتادن اصلاحطلبان از قدرت و راهیابی گروههای اصولگرا به مناصب انتخابی بود. در واقع، میتوان دوره زمانی انتخابات شورای دوم تا انتخابات ریاستجمهوری نهم را دوران انفعال کامل دانشگاه دانست.
ج) دوره سوم جنبش دانشجویی در آستانه ریاستجمهوری نهم
در آستانه ریاستجمهوری دوره نهم، جنبش دانشجویی یک بار دیگر وارد تلاطم فعالیت و تصمیمگیری سیاسی و اجتماعی شد. در مرحله اول این انتخابات، بخش افراطی و رادیکالی جنبش دانشجویی که همواره در اقلیت است، همسو با اپوزیسیون غیرقانونی داخل (نهضت آزادی) و خارج از کشور، که خود را در قالب دفتر تحکیم وحدت طیف علامه، به جامعه دانشجویی معرفی و سازماندهی میکرد، اصرار بر تحریم انتخابات از سوی شهروندان و بهخصوص دانشجویان، تشکلها و گروههای دانشجویی داشت.
این در حالی بود که بخشی از تشکل دانشجویی، از جمله انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاهها، ضمن حمایت همهجانبه از مصطفی معین، در مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری حضور فعال داشت. جامعه اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی نیز از همان آغاز، از نامزدی احمدینژاد در انتخابات دفاع میکردند و قاطعانه و مجدانه برای پیروزی او میکوشیدند. با راه یافتن احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی به دور دوم انتخابات، فعالیت جنبش دانشجویی شکل و نمود خاصی پیدا کرد.
دفتر تحکیم وحدت «طیف علامه» هم که مرحله اول، انتخابات را تحریم کرده بود، در آستانه مرحله دوم انتخابات، با صدور بیانیهای بهرغم این ادعا که سیاستش همچنان عدم شرکت در انتخابات است، حملات شدیدی را متوجه محمود احمدینژاد کرد و بر لزوم انتخاب رییسجمهوری متناسب برای نمایندگی اراده جمهوری مردم تأکید ورزید.
انجمن اسلامی دانشگاهها بهمثابه یکی از تشکلهای دانشجویی در حالی که در مرحله اول انتخابات از معین حمایت میکرد، در مرحله دوم انتخابات تصمیم گرفت همچون سایر تشکلهای اصلاحطلب، از هاشمی رفسنجانی حمایت کند.
در میان تشکلهای دانشجویی، چهار تشکل جامعه اسلامی دانشجویان، بسیج دانشجویی، جنبش عدالتخواه دانشجویی و اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاهها، مانند مرحله اول انتخابات ریاستجمهوری از احمدینژاد حمایت همه جانبهای به عمل آوردند.
اگر بگوییم چهار تشکل دانشجویی در انتخاب نهم برای احمدینژاد همان نقشی را ایفا کردند که دفتر تحکیم وحدت و سایر تشکلهای دانشجویی در انتخابات دوم خرداد 76 برای خاتمی داشتند، سخنی به گزاف نگفتهایم.
د) دوره چهارم، انتخابات دهم
جنبش دانشجویی در آستانه انتخابات دهم در حالی که بیشتر فعالیت خود در چهار سال گذشته را بر مبنای گریز از سیاسی بازی، متمرکز کرده بود، عملا نقش پیاده نظام احزاب سیاسی بودن در دانشگاهها را با مشارکت فعال در عرصههای اجتماعی نظیر مبارزه با فقر، محرومیت زدایی و برگزاری اردوهای جهادی در روستاهای دور افتاده عوض کرده بود، به یکباره با رویکرد دوباره بخشی از تشکلهای دانشجویی به کاندیداها روبهرو شد. در این میان، لایههای مذهبیتر انجمن اسلامی به حجتالاسلام کروبی و شاخه افراطی تحکیم وحدت به میرحسین موسوی متمایل شدند. در مقابل چهار تشکل جامعه اسلامی دانشجویان، بسیج دانشجویی، جنبش عدالتخواه دانشجویی و اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاهها، همانند گذشته از احمدینژاد حمایت همهجانبهای به عمل آوردند. در این میان، اما مواضع جنبش عدالتخواه دانشجویی که در بیانیه انتخاباتی آنها در قالب گلایههایی از موسوی و حمایت از احمدینژاد منتشر شد، از همه پرسروصداتر بود. جنبش عدالتخواه که شایعاتی مبنی بر احتمال حمایت آنها از کاندیدای رقیب به گوش میرسید، در نامهای شدیدالحن با اعلام این که از رفتار انتخاباتی میرحسین موسوی که روزگاری مشتاقانه منتظر شکستن سکوت سنگینش بودهاند، سخت دلگیر و ناراحتند. آنها در بیانیه خود این سؤال مبنایی را مطرح کردند که در این بیست سال بر میرحسین موسوی چه رفته است که امروز اینچنین سرمایه داران زالو صفت، لیبرالهای خوش خط و خال و دشمنان آرمانهای امام و انقلاب به او امید بستهاند. در این بیانیه، تأکید شده است که جنبش عدالتخواه دانشجویی همچنان در میان چهار نامزد انتخاباتی، جناب آقای دکتر احمدینژاد را با فاصله از سایرین، «به شرط اصلاح رویکردهای ناکارآمد و ضعیف و حذف افراد مسئلهساز اطراف خود» نزدیکتر به گفتمان انقلاب و عدالتخواهی تشخیص میدهد.
نتیجهگیری
در یک نگاه کلی، ایفای نقش سیاسی در مقام یک ناظر منتقد، از کارویژههای اصلی جنبش دانشجویی است. بدین معنی که دانشگاه و جنبش دانشجویی نباید آنقدر بهقدرت نزدیک شوند که ناگهان خود را در داخل قدرت ببینند و نه آنقدر دور شوند که بیشتر در کسوت یک نهاد منفعل سیاسی به آنها نگریسته شود. کارویژه اصلی سیاسی دانشگاه، حفظ فاصله مناسب با قدرت است و در عین حال، دانشگاهیان باید این آمادگی را داشته باشند تا در زمان مقتضی، در مقام ناظر قدرت به نقد عملکرد حاکمیت بپردازند. به نظر میرسد در این انتخابات، تشکلهای حامی احمدینژاد همین کارویژه را هدف قرار دادهاند و تشکلهایی نظیر جنبش عدالتخواه و بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، بدون ورود و با حفظ مواضع انتقادی به حمایت از کاندیدای خود میپردازند؛ اما برخی تشکلهای دیگر در بدنه دانشگاهها گویا دوباره میخواهند با بستن چشمهای خود بهروی واقعیت، مسیر حمایت صددرصدی از یک کاندیدا را در پیش گیرند؟ آیا خاطره تلخ حمایت چشم بسته از دولت اصلاحات که به انفعال طولانی مدت دانشگاهها منتهی شد، بار دیگر تکرار میشود؟