درباره مجمع روحانیون مبارز و نهضت آزادی / گفتگو با حجةالاسلام رحیمیان

حجت‎الاسلام "محمدحسن رحیمیان" یکی از یاران امام راحل است که سابقه همراهی وی با حضرت امام به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی باز می‎گردد.

یکی از مسائلی که این روز‎ها در محافل سیاسی مطرح می‎شود، ادعای پیرو خط امام بودن و یا از دایره خط امامی خارج بودن است و شاهدیم عده‎ای از افراد به‎واسطه این‎که مدتی همراه حضرت امام بوده‎اند، خود را پیرو خط امام و رفتار و عملکرد خود را معیار این موضوع می‎دانند.

رهبر معظم انقلاب در مراسم بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمت‎ا... علیه) بهترین شاخص را برای صیانت از جهت‎گیری‎‎های اصلی انقلاب اسلامی، خود امام (رحمت‎ا... علیه) و خط امام دانستند و فرمودند: «امام منهای خط امام، آن امامی نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جان‎شان را کف دست گرفتند، فرزندان‎شان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مال‎شان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطه عالم به وجود آوردند و اساسا با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمی‎شود انسان خود را در خط امام بداند، دنباله‎روِ امام بداند، اما با کسانى‎که صریحا پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند می‎کنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمی‎‎شود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنت‎طلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمی‎شود، این قابل‎قبول نیست.»

حجت‎الاسلام "محمدحسن رحیمیان" یکی از یاران امام راحل است که سابقه همراهی وی با حضرت امام به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‎گردد و با توجه به این‎که ایشان در سال‎‎های آغازین پیروزی انقلاب با برخی از افرادی که هم‎اکنون ادعای خط امامی بودن را دارند رابطه نزدیکی داشته، نشریه پنجره با وی در این رابطه به گفت‎وگو نشسته‎ است که در پی می‌آید:

به‎عنوان اولین سئوال بفرمایید از چه زمانی عضو مجمع روحانیون شدید؟

چند سال اول از زمان تأسیس را عضو بودم.

در خصوص نحوه ورودتان به مجمع روحانیون مبارز توضیح دهید؟

کلا در آن زمان اهل خط و گروه نبودم؛ فقط با تمام وجود سعی می‎کردم خدمتگزار امام باشم. تصورم در شکل‎گیری مجمع هم تقابل با این و آن نبود، بلکه فکر می‎کردم قرار است یک جمع روحانی که اکثرا به نوعی با امام یا دفتر امام مرتبط بودند با جدیت و قاطعیت بیشتر در تحقق فرامین حضرت امام گوی سبقت را از دیگران بربایند. برداشت از نگاه امام این بود که نظام لازم است دو جناح به معنی دو بال داشته باشد تا با نقش مکمل و هماهنگی که برای نظام ایفا می‎کنند، امکان پرواز به قله‎‎های پیروزی در عرصه‎‎های مختلف را فراهم کنند. با این انگیزه پیشنهاد عضویت را قبول کردم.

از چه زمانی از مجمع خارج شدید؟ و چرا؟

چندین سال پیش در تشییع شهدای تفحصی، جوانی پرسید شما عضو مجمع روحانیون هستید؟ گفتم: من خادم بنیاد شهید هستم. فکر کرد سئوال او را نشنیدم؛ دوباره پرسید شما عضو مجمع روحانیون هستید؟ گفتم: من خادم بنیاد شهیدم. دفعه سوم پرسید. گفتم: ده بار دیگر هم بپرسی، جوابم همان است و توضیح دادم هر کس در هر جناح و تشکلی باشد، وقتی مسئولیتی را در نظام به عهده گرفت، باید از همه تعلقات گروهی، قومی، خویشاوندی و محلی خود منقطع و 100 درصد در خدمت نظام باشد. وقتی یک نفر مثلا وزیر کشور شد، دیگر نباید وزیر این جناح یا آن جناح باشد او باید وزیر کشور جمهوری اسلامی باشد و قس علیهذا.

نکته دیگر این‎که در مقطعی در همان سال‎‎های اول، مجمع به‎صورت نیمه‎تعطیل درآمد و تعدادی از اعضاء از همان زمان مجمع را ترک کردند از جمله آقایان جلالی خمینی، شیخ حسن صانعی، روحانی، دعایی و حقیر. ضمنا با مرور زمان ناهمگونی اعضا از جهت فکری بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد و معلوم شد در زمینه‎‎های مختلف اختلاف‎نظر‎هایی وجود دارد مثلا یادم هست که بعضی از آقایان اعتماد و ارتباط زیادی با بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب و تحکیم وحدت داشتند و بعضا آن‎‎ها را در فعالیت‎های مجمع وارد می‎کردند؛ در حالی‎که بعضی دیگر مانند آقای کیان ارثی با صراحت مخالفت داشتند.

به‎ هر حال، مجموع شرایط باعث شد که عده‎ای از اعضا از مجمع فاصله گرفتند و افراد جدیدی هم وارد شدند. البته هنوز هم تا آن‎جا که اطلاع دارم، همه اعضای موجود همگون و همدل نیستند و افراد متعددی را در مجمع می‎شناسم که با بسیاری از رفتار‎ها و مواضعی که به نام مجمع توسط چند نفر تدوین و اعلام می‎شود، به‎خصوص در رابطه با فتنه 1388 کاملا مخالف هستند اما با چه حجت شرعی هنوز در آن‎جا مانده‎اند و حساب خود را از مواضعی که قبول ندارند جدا نمی‎‎کنند، نمی‎‎دانم!

آیا مجمع روحانیون مبارز در بدو تشکیل در عمل هم به آرمان‎های امام التزام داشت؟

بله، مثلا در قضیه آقای منتظری، مجمع محکم‎تر و شفاف‎تر از دیگران به‎دنبال امام حرکت کرد؛ نمونه آن، نامه‎ای بود که آقایان کروبی و روحانی و امام جمارانی خطاب به آقای منتظری نوشتند و الان در دسترس هست. نمونه دیگر آن، یکی از اعضا که آن زمان فرمانده کمیته بود، رنجنامه مرحوم حاج احمدآقا را در سطح وسیعی چاپ و منتشر کرد و دیگری که رابطه نزدیکی با مجمع داشت، با صدور نامه 6/1/68 امام در مورد آقای منتظری، حتی یک شب را تحمل نکرد و شبانه برای برداشتن تصاویر آقای منتظری ضایعاتی را هم به بار آورد! نمونه دیگر آن، مخالفت با لیبرال‎‎ها و مواضع قاطع علیه امریکا و اسراییل بود. موضع‎گیری‎های اصولی آقای محتشمی علیه نهضت آزادی و دفاع از ملت فلسطین مثال‎زدنی است.

علت اصلی تغییر موضع مجمع روحانیون را در چه مسائلی می‎دانید؟

اولا توجه داشته باشید همان‎گونه که گفتم، تعدادی از اعضای اصلی مجمع که جزو نزدیک‎ترین افراد به امام بودند، از همان اوایل مجمع را ترک کردند و عده‎ای هم در ترکیب موجود با مواضع مجمع موافق نیستند.

ثانیا چند نفری هم که نقش اصلی را ایفا می‎کنند، ضمن آن‎که همه آن‎‎ها را نمی‎‎توان یک‎دست به حساب آورد، اما از کید شیطان و نفوذ چند لایه‎ای عوامل آن‎‎ها و فضایی که در پیرامون این مراکز درست می‎کنند، نباید غافل بود؛ مخصوصا آن‎گاه که رابطه با کانون و محور نظام ضعیف یا قطع شود؛ آن وقت این سخن حق به ذهن متبادر می‎شود که: «یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا لقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جائنی و کان الشیطان للانسان خذولا» (فرقان/آیات 27 و 28 و 29)

بریدن از راه سعادت و افتادن در چاه رابطه دوستانه با فلان و فلان و در نتیجه از دست دادن همه‎چیز:

تو اول بگو با کیان زیستی/ پس آن‎گه بگویم که تو کیستی

البته ناشی‎گری‎‎ها و احیانا برخورد‎های سببی بعضی از افراد و نقش عوامل نفوذی و شیاطین در این‎سو را هم نباید نادیده گرفت. گاهی در کشمکش‎ها و زد و خورد‎های جناحی، افرادی از طرف مقابل به حق یا ناحق زخمی می‎شوند و شیاطین هشیار بلافاصله خود را به آن‎‎ها می‎رسانند و در حالی‎که روی آن زخم نمک می‎پاشند، با ژست مشفقانه آن زخم را پانسمان می‎کنند و همین، نقطه آغازی می‎شود برای دور شدن از دوست دیروز و نزدیک شدن به دشمن همیشگی. یکی از همین افراد که عضو مجمع هم هست، می‎گفت من وقتی به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب می‎شوم، همان کرامت و لطف امام را در وجود ایشان لمس می‎کنم اما وقتی که بیرون می‎آیم، احساس می‎کنم بعضی از افراد با نگاه‎شان می‎خواهند من را از رهبرم برانند.

لازم است در همین‎جا یادآوری کنم که مقام معظم رهبری برای مجمع روحانیون سنگ تمام گذاشتند؛ از همان اول رهبری‎شان مبلغ خوبی را به‎طور ماهانه برای مجمع مقرر و پرداخت کرده‎اند و موافقت کردند یک نفر به‎عنوان نماینده مجمع به‎طور هفتگی با ایشان ملاقات داشته باشد. در ملاقاتی که همگی بعداز رحلت امام به‎عنوان اعلام بیعت با ایشان داشتیم، بر ادامه فعالیت مجمع تأکید فرمودند و تصریح کردند که اگر این کار در زمان امام هم انجام نشده بود، من با تشکیل آن موافقت می‎کردم (نقل به مضمون) تا همین یکی دو سال پیش دو نفر از اعضای مجمع نماینده ایشان در اوقاف و نیروی انتظامی بودند و الان هم با دفتر همکاری دارند و نماینده ایشان و امام جمعه یزد یکی دیگر از اعضای مجمع بوده و چند نفر دیگرشان عضو مجمع تشیخص مصلحت هستند که یکی فوت کرد و دیگری نمی‎‎آید و یک نفر از آن‎‎ها علی‎رغم این‎که گفته می‎شود از افراد ذی‎نقش در صدور بیانیه‎‎های ساختارشکنانه است، همچنان در مجمع تشخیص حضور دارد.

آیا هنوز مجمع روحانیون خود را در خط امام می‎داند؟

باید از خودشان پرسید. این سئوالی است که زیاد از من می‎پرسند و من متحیرم چه جوابی بدهم. مردم می‎گویند: چطور شد که بعد از 20 سال از رحلت امام موضع مجمع روحانیون در قبال آقای منتظری تغییر یافت یا در قبال نهضت آزادی دگرگون شد؟ و چطور شد که در بسیاری از موارد از جمله در فتنه سال 1388 مواضع مجمع با نهضت آزادی و ملی‎گراها همگون از آب درآمد؟ آیا بعد از 10 سال یا 20 سال آقای منتظری و نهضت آزادی به خط امام نقل مکان کردند یا در این مدت مواضع و دیدگاه‎‎های امام نسبت به این دو مقوله تغییر یافته است یا شما از خط امام خارج شده‎اید؟

فعلا به مطالب دیگر درباره نهضت آزادی کاری نداریم فقط با ملاحظه همین نامه امام در مورد نهضت آزادی و نامه مرحوم حاج احمد آقا و همچنین اظهارات مکرر آقای محتشمی به‎خصوص همین صحبت‎های دو سال پیش ایشان، چگونه کسی می‎تواند مدعی خط امام باشد و با همین نهضت آزادی همسو، هم‎صدا و همنشین شود؟! و حتی بعضی از یادگاران عزیز یادگار امام را در محافل آن‎‎ها بکشانند تا تصویرشان در کنار ابراهیم یزدی در سایت‎ها منتشر شود تا از یک طرف این عزیزان را تنجیس کنند و از طرف دیگر کسانی را که امام و مرحوم حاج احمد آقا آن‎گونه درباره آن‎‎ها گفته و نوشته‎اند، تطهیر کنند! و از سویی دیگر، مردم و نسل جدید را نسبت به امام دچار تزلزل و سرگردانی کنند.

باز هم به متن سخنان آقای محتشمی که در مصاحبه با ماهنامه یادآور شماره خرداد 1387 در محکومیت ابراهیم یزدی به شلاق به‎خاطر تهمت در مورد نامه امام و هم در مورد دروغگو بودن یزدی بیان کرده است، توجه کنید:

«اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل می‎گویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خط‎‎های امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه این‎‎ها به‎دلیل سلطه‎ای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. به‎طوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقای یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمی‎‎کنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آن‎‎ها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی می‎دانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمی‎‎ماند! به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. این‎‎ها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتی‎‎ها پیش می‎آمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند! این‎طور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند. مسئله بسیار روشن و واضح است، منتهی آقای دکتر یزدی یک ویژگی خاصی دارد و آن این‎که بسیار راحت دروغ می‎گوید و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ می‎گوید که ممکن است کسی کوچک‎ترین شکی به او نکند. کد‎هایی را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسیر انقلاب داده، بررسی کنید، می‎بینید که همه آن‎‎ها دروغ است. در مصاحبه‎هایش هر چه را که ویژگی منحصر‎به‎فرد و ممتاز جمهوری اسلامی است، به خود نسبـت می‎دهد، می‎گوید تشکیل شورای انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پیشنهاد کردم، جهاد سازندگی را من پیشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پیشنهاد کردم. من به عمرم چنین آدم دروغگوی شارلاتانی ندیده‎ام. اگر من و آقای ناصری و آقای رحیمیان و دوستان دیگر مرحله به مرحله همراه امام نبودیم، شاید به شک می‎افتادیم که او دارد راست می‎گوید. یکی از حرف‎هایش این است که در نوفل لوشاتو، صبح‎‎ها که امام قدم می‎زدند، من با ایشان بودم و مسیر انقلاب را مرحله به مرحله برای امام تبیین می‎کردم! و امام می‎گفتند این‎‎ها را یادداشت کن و به من بده! از این جور دروغ‎‎های عجیب و غریب، در حالی‎که آقای یزدی حتی یک روز هم صبح‎‎ها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقای دکتر عسگری بود که دو تا اتاق داشت.

یک اتاق که خود ایشان در آن‎جا ساکن بود، اتاق دیگر که ما طلبه‎‎ها آن‎جا بودیم. دکتر یزدی اصلا شب‎‎ها آن‎جا نبود. این‎‎ها می‎رفتند به ساختمان هتل گونه‎ای که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طویله می‎گفتند و شب‎‎ها آن‎جا بودند و ساعت 9 صبح می‎آمدند. امام نماز صبح و تعقیبات را که می‎خواندند، می‎رفتند در این باغچه قدم می‎زدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ایشان را تماشا می‎کردیـم. این‎‎ها ساعـت 9، 5/9 می‎آمدند. اگر یک نفر حتی دیده که آقای یزدی صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بیاید بگوید.»

ممکن است کسی ادعا کند که نهضت آزادی و ملی مذهبی‎‎ها در زمان امام آن‎گونه بودند که امام توصیف کرده‎اند ولی حالا به راه امام آمده‎اند.

در این‎جا باز هم فقط به یک نمونه از جدیدترین افاضات آقایان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنویسی آن شرم دارد، توجه می‎کنیم: نامه سرگشاده مورخ 6/4/89 آقای عبدالعلی بازرگان آکنده از اهانت‎های فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتی از آن چنین نوشته است:

«...اما مسئله آقای خمینی مسئله شخصی نیست، سایه سیاست‎‎های ایشان بیش از 30 سال است بر سر این ملت سنگینی می‎کند و سرنوشت یک ملت بزرگ را با تاریخ و تمدنی درخشان زیر چتر سیاه گرفته و آزادی و امنیت را از این مرز و بوم سلب کرده است.»

آیا این از عجایب روزگار ما نیست که کسی مدعی خط امامی بودن باشد و در منزل و جلسات او که پاتوق جمعی از همین مدعیان خط امام و بعضی از اعضای مجمع است، آقای عزت سحابی و امثال او برای آن‎‎ها تفسیر قرآن بگوید؛ در حالی‎که همان امام که آقایان مدعی انحصاری پیروی از او هستند در همان نامه به آقای محتشمی این‎گونه می‎فرماید: «ضرر آن‎‎ها ـ نهضت آزادی چه رسد به ملی مذهبی‎‎ها ـ به اعتبار آن‎که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‎مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل‎های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است شوند، از ضرر گروهک‎های دیگر حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است.»

به هرحال یا باید بگویید نهضت آزادی و امثال آن‎‎ها در زمان امام منحرف بوده‎اند و حالا توبه کرده‎اند و به راه امام بازگشته‎اند و برخورد امام در آن زمان درست بوده و کار شما هم در این زمان درست است که نامه 6/4/89 عبدالعلی بازرگان نمونه‎ای از اوج گستاخی آنان علیه امام است.

یا باید بگویید حضرت امام در آن زمان اشتباه کرده و حقیقت را دریافت نکرده است و شما هم که در آن زمان از امام پیروی کرده‎اید، اشتباه بوده و حالا به اشتباه امام و اشتباه خودتان پی برده‎اید و حالا که فهمیده‎اید، باید جبران مافات کنید و به این ترتیب اعلام کنید که شما حالا که بیشتر از امام، اسلام، و دوست و دشمن را می‎شناسید، طبق معیار‎های خودتان عمل می‎کنید، اعلام کنید ما دنبال خط خودمان هستیم نه خط امام؛ نه آن‎که ادعا کنید فقط ما خط امامی هستیم و می‎خواهیم خط امام را زنده کنیم و خلاصه شفاف بگویید آیا معیار‎های خط امام عوض شده است یا نهضت آزادی و امثال آن‎‎ها که اصل ولایت فقیه و حکومت اسلامی را قبول ندارند، عوض شده‎اند یا آن‎که شما عوض شده‎اید؛ در صورتی که اصول و معیار‎های خط عوض شدنی نیست؛ نهضت آزادی و امثال آن‎‎ها هم که عوض نشده‎اند بلکه وضعیت انحراف آن‎‎ها روشن‎تر شده است. پس شما عوض شده‎اید و برای این‎که مارک نفاق بر شما نخورد، عنوان خط امامی را از خودتان بردارید تا موجب انحراف دیگران نشوید.

به‎نظر شما سرنوشت مجمع روحانیون چه خواهد شد؟

همان‎طورکه اشاره کردم، همه اعضای مجمع یکدست نیستند و امید است آن‎‎هایی که به خط امام و میراث امام که همان حکومت اسلامی و ولایت فقیه است وفادار هستند، آن‎هایی که به اصول خط امام مانند استکبارستیزی، عدم جدایی دین از سیاست، حمایت از مظلومین به‎خصوص ملت فلسطین و نغز سلطه‎گری غرب و فرهنگ منحط آن و... پایبند هستند یا از این تجمع خارج شوند یا زمام کار را به دست گیرند و رسما وفاداری و تولی خودشان را با نظام و مقام ولایت اعلام کنند و از دشمنان اسلام و امام تبری جویند.

اما آن‎‎هایی که در مجمع یا همسوی مجمع هستند و همچنان با ساز دشمنان می‎رقصند و رفتار‎ها و مواضعی را پیش گرفته‎اند که روزه‎خوارها، بی‎حجاب‎ها، ضدانقلاب‎ها، لیبرال‎ها، بهایی‎ها، منافقین، سلطنت‎طلب‎ها و در نهایت امریکا و اسراییل و انگلیس برای آن‎‎ها کف و سوت می‎زنند و مورد حمایت آن‎‎ها قرار می‎گیرند، مطمئن باشند همان سرنوشتی را در همین دنیا خواهند داشت که منافقین، سلطنت‎طلب‎ها و امثال آن‎‎ها گرفتار آن شدند و اگر آن‎‎ها که هر کدام برای خود ادعا‎های بزرگی داشتند کاری علیه نظام پیش بردند، این‎‎ها هم خواهند توانست.

لیکن باز هم امیدواریم این آقایان هم، شیاطین و خناسان را از خود دور کنند و روی خود را از مجموع جریان‎های ضددین و ضد انقلاب و ضد امام برگردانند و با توکل به خدا، به این کلام ملکوتی امام راحل گوش دل بسپارند که «آن روزی که امریکا از ما تعریف کند، باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند، معلوم می‎شود در ما اشکالی پیدا شده است.»

و «ما نباید توقع داشته باشیم که این‎‎ها برای ما خوب بگویند؛ اگر خوب بگویند معلوم می‎شود ما خیانت کرده‎ایم.» (صحیفه امام ج2/242)

فقط در سایه تبری از بی‎دینان و تولی دین‎داران است که می‎توان در دامن پر مهر و محبت ملت بزرگ ایران آرمید. از کف و سوت بی‎حجاب‎ها و روزه‎خوار‎ها و... بگذرید تا با سلام و صلوات میلیونی مردم با ایمان مورد استقبال قرار گیرید./916/د103/ع

ارزیابی شما از انتخابات دوم خرداد و به وجود آمدن جبهه دوم خرداد چیست؟

یقینا هر یک از این حوادث یک آزمون و امتحان الهی است؛ مثلا دوم خرداد، سوم خرداد، 14 خرداد، 15خرداد، 23 خرداد، 30 خرداد هر کدام در مقطعی از تاریخ نهضت و نظام یک آزمون به‎حساب می‎آیند تا به تعبیر قرآن: «حتی یمیز الخبیث من الطیب». در آزمون دوم خرداد بسیاری از واقعیت‎‎ها آشکار شد و دست جریان نفاق جدید رو شد. آن‎‎هایی که از اول با امام نبودند، آن‎‎ها که با امام بودند ولی با گذشت زمان دچار ارتداد از خط امام شده بودند، آن‎‎ها که زمان امام زخم خورده بودند ولی در کمین بودند تا از امام انتقام بگیرند، آن‎‎ها که ضعیف‎الایمان بودند ولی ژست مؤمن به خط امام و اصل دین به خود گرفته بودند و... همه این‎‎ها لو رفتند. این جریان‎ها هرچند با فتنه 18 تیر و تحصن مجلس ششم و لجن‎پراکنی‎های‎شان در روزنامه‎‎های زنجیره‎ای و صد‎ها شیطنت دیگر آسیب‎‎هایی به جامعه و نظام وارد کردند و ریزش‎‎هایی را به‎وجود آوردند اما از طرف دیگر باعث بیداری، رویش و افزایش بصیرت عمومی شدند و همین امر زمینه گرایش عمومی به جریان اصول‎گرایی را فراهم کرد.

البته این نکته هم قابل‎ذکر است: جریان‎‎هایی که سوار موج دوم خرداد شدند از سال‎ها پیش در دوران سازندگی از جهت فکری در محور‎هایی همچون حلقه کیان و از جهت اجرایی و عملی با فراهم کردن زمینه‎‎هایی همچون تأسیس و توسعه فرهنگ‎سرا‎ها و رونق بخشیدن پاتوق‎های اباحیگری در برابر مساجد و... توسط کارگزاران و... با آمادگی وارد فضای موسوم به توسعه سیاسی آقای خاتمی شدند و تا آن‎جا که توانستند، پیش رفتند و در حالی‎که در متن حاکمیت قرار گرفته بودند با لایه‎بندی چهره‎‎ها و عملکردهای‎شان پله به پله براندازی نظام اسلامی و پایه‎‎های اصلی آن را هدف گرفتند؛ در یک لایه انکار ولی فقیه(مصداق)، در لایه بعد انکار ولایت فقیه(مفهوم) و در لایه سوم انکار کارآیی دین در اداره جامعه(حکومت اسلامی) و در لایه نهایی اصل دین را مورد تردید و انکار قرار دادند.

آیا شما فکر می‎کردید که فردی مانند موسوی در این سناریو قرار گیرد؟

خیر، قابل تصور نبود که آقای موسوی در چنین موضعی قرار گیرد اما با ورود ایشان به این صحنه قابل پیش‎بینی بود که تمام جریاناتی که مرگ و زندگی سیاسی خود را در گرو این انتخابات می‎دیدند، اطراف آقای موسوی را احاطه کنند و با مدیریت او این فتنه بزرگ را به راه بیندازند.

آقای کروبی چطور؟

در انتخابات، مشارکت طرف آقای موسوی رفتند و عباس عبدی را که از طرف دادگاه محکوم شده بود، برای کروبی فرستادند. مجمع روحانیون از موسوی حمایت کرد و آقای ابطحی از مجمع سهم آقای کروبی شد. کارگزاران در خدمت آقای موسوی قرار گرفتند و آقای کرباسچی محکوم دادگاه طرف آقای کروبی آمد آن هم به‎عنوان معاون اول! اولین حکم آقای کروبی برای مهاجرانی صادر شد با آن سابقه سیاه ولاحقه لندن‎نشینی‎اش؛ در روزنامه اعتماد ملی متعلق به آقای کروبی با بزرگترین تیتر صفحه اول نوشتند: رأی سروش به کروبی؛ همان سروشی که چند هفته قبل از آن مطلب انکار وحی بودن قرآن را مطرح کرده بود. برنامه جریان فتنه این بود که با این سناریو و شیطنت‎های دیگری که به‎کار گرفتند، آقای کروبی را کاملا از چشم مردم بیندازند که انداختند و رأی او را به کمتر از آرای باطله رساندند.

از طرف دیگر با شگرد‎های مختلف به او باورانده بودند که تو حتما رییس‎جمهوری خواهی شد؛ به‎گونه‎ای که حتی در مقابل طرح کنار رفتن او به نفع آقای موسوی اعلام کرد فقط عزراییل می‎تواند من را منصرف کند و در جای دیگر گفت این‎بار نمی‎‎خوابم. اشاره به انتخابات نوبت قبل که همین باور را به او القاء کرده بودند که رأی اول را داری؛ تا ساعت پنج صبح بعد از انتخابات 1384 باور کرده بود که رییس‎جمهوری است اما چند ساعت خوابیده بود و بیدار شده بود و با اعلام نتایج معلوم شد رییس‎جمهوری نیست و از همین نقطه با همفکرانش در مجمع که وزارت کشور را داشتند و برگزار کننده انتخابات بودند، مشکل جدی پیدا کرد و منجر به جدایی از آن‎‎ها و تشکیل حزب اعتماد ملی شد.

به‎هرحال جریان فتنه باتوجه به زمینه‎‎هایی که در آقای کروبی سراغ داشتند و با مدیریت برنامه انتخاباتی او، موفق شدند از یک طرف او را ساقط کنند و از طرف دیگر با باور قطعی او به رییس‎جمهوری شدن و بعد با عدم تحقق آن با آن آرای اندک او را در برابر نظام قرار دهند.

آیا این سناریو در مورد موسوی هم مصداق دارد؟

در مورد آقای موسوی این سناریو بسیار پیچیده‎تر بود.

به‎نظر شما فرماندهی این سناریو در دست چه کسانی بود؟

قطعا هدایت اصلی این ماجرا در دست دشمنان اسلام و نظام بود؛ البته باید توجه داشت شیاطین و دستگاه‎‎های جاسوسی آن چند لایه‎ای کار می‎کنند. به قول مرحوم شهید محمد منتظری هیچ‎وقت عناصر اصلی شناخته شده و آشکار نمی‎‎شوند. روند ماجرا و پیامد‎های مترتب بر آن کاملا نشان می‎دهد که دشمن باتوجه به همه ناکامی‎هایش در سه دهه گذشته این‎بار با به‎کارگیری همه ظرفیت‎های خود و بهره‎گیری از همه انحرافات و نقاط ضعف این آقایان و حتی استفاده از ناشی‎گری‎ها و غفلت‎های داخلی نظام، نابودی و براندازی نهایی نظام را هدف گرفته بود.

آن‎ها می‎خواستند یکی از بزرگترین دستاورد‎های نظام یعنی انتخابات بی‎نظیر 23 خرداد را تبدیل به سقوط از قله کنند و این‎بار نه به‎وسیله عناصر بدنام و منفور که با استفاده ابزاری از چهره‎‎هایی که متعلق به نظام بودند، ضربه نهایی خود را وارد کنند و البته معلوم است که اگر هم به فرض محال موفق می‎شدند و به اصطلاح، خرشان از پل فتنه می‎گذشت و زمام کار را به دست می‎گرفتند، یقینا موسوی و کروبی اولین قربانیان این ماجرا بودند.

نظر شما درباره انتخابات سال گذشته چیست؟

اصل مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات و رأی دادن به چهار کاندیدایی که مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته بودند و همه آن‎‎ها التزام خود را نسبت به نظام، ولایت فقیه و قانون اساسی اعلام کرده بودند، در حقیقت یک رفراندم در حمایت از نظام جمهوری اسلامی بود.

همیشه هم بالاخره یکی رأی می‎آورد و بقیه محترمانه کم‎وبیش می‎پذیرفتند اما مطلب بی‎سابقه این بود که آقایان با طرح بی‎منطق و غیرمستند تقلب و پای‎فشاری روی آن، کلید فتنه را زدند و تمام تلاش‎های مقام معظم رهبری«مدظله» و دیگر مسئولان از جمله هیئت ویژه شش نفره منتخب شورای نگهبان در جهت اقنای آقایان برای حرکت در بستر قانون و رسیدگی به کلیه اعتراضات ایشان با حضور خودشان و نمایندگان‌شان و بازشماری صندوق‎ها و بررسی یکایک خواسته‎‎های ایشان بی‎نتیجه ماند و تا آخر بر طبل توخالی تقلب نواختند تا جایی که محرز شد آقایان در بستر یک فتنه برنامه‎ریزی حرکت می‎کنند.

قبلا به تفصیل، جزییات تلاش‎هایی که در هیئت شش نفره مشتمل بر آقایان دکتر ولایتی، دکتر حداد عادل، دکتر افتخار جهرمی، ابوترابی، دری و این‎جانب برای بررسی و بازنگری نامحدود همه‎چیز در انتخابات 1388 تا روشن شدن همه ابهامات آقایان را بیان کرده‎ام تا آن‎جا که اگر به نتایجی رسیدیم که مقتضی ابطال انتخابات براساس قانون باشد، شورای نگهبان اعلام ابطال کند؛ ولی آن‎‎ها حتی یک قدم برای همکاری و حضور در جلسات بررسی برنداشتند.

در این‎جا فقط به نکته‎ای که هم مایه تأسف است و هم مضحک اشاره کنم که در همان ایام از یکی از نزدیکان یک کاندیدای معترض شنیدم مدعی بود حدود 9 میلیون رأی آن کاندیدا را جابه‎جا کرده‎اند. به طیف یکی دیگر از کاندیدا‎ها هم القاء شده بود که همین 9 ـ 8 میلیون رأی آن کاندیدا را کم کرده‎اند. از طرف جریان آقای موسوی هم القا می‎کردند که 17 میلیون رأی او را به نفع آقای احمدی‎نژاد جا به‎جا کرده‎اند! در یک حساب سر انگشتی، معلوم شد از 24 میلیون رأی احمد‎نژاد حدود 35 میلیون رأی آن از دیگران بوده است؛ این در حالی بود که عموما هر رییس‎جمهوری تابه‎حال در دور دوم رأی آورده است با این ویژگی که آقای احمدی‎نژاد در دوره چهارساله اولش با کار بی‎سابقه 60 بار سفر استانی انجام داده بود که تقریبا کل 70 میلیون جمعیت ایران او را یک الی دوبار در چهار سال دیده بودند.اگر به جای احمدی‎نژاد هر رییس‎جمهوری دیگری هم با این ویژگی مسلم بود، رأی می‎آورد.