درسی از شهید رجایی

 در دفتر مدرسه شهید جهان آرا، قلهک، شهید دانش آشتیانی و یک - یااحتمالا" دو نفر - دیگر و این بنده که برای شرکت در جلسه ای دعوت شده بودیم نشسته بودیم که او هم از راه رسید. شامگاه اولین روز پیروزی ملت (فرار شاه) بود و از میان جمعیت شادمان در خیابانها رسیدن به محل جلسه مشکل بود با این همه ظاهرا" او هم به موقع رسیده و شادمانی معقولی هم در چهره اش آشکار بود، محمد علی رجائی نشست، نفسی چاق کرده یا نکرده راننده کامیونی که از ناحیه جمعیت توی خیابانها دچار مشکل شده بود خود را به دفتر مدرسه رسانده و سر گلایه اش باز شده بود، مطالبی گفت که ظاهرا" خوشایند هیچیک از ما نبود و محمد علی رجائی جوابی به او داد که بیشتر عصبانی شد و غرولند را ادامه داد.
رجائی که آن روز تنها یک زندانی از بند رسته بود احساس کرد یا جواب مناسبی نداده یا اصلا" نباید جواب می داده و شروع به عذرخواهی کرد، آن قدر جدی و با تاکید عذرخواهی کرد که برای آن بنده خدا راهی جز قبول و خداحافظی باقی نگذاشت. درست به خاطر ندارم که جواب شهید رجائی جایی برای عذرخواهی داشت یا نه، اما می شد فهمید نگران آن است که مبادا از سر غرور ناشی از پیروزی آن روز جواب آن راننده کامیون را داده باشد این شد که سر عذرخواهی در پیش گرفت، آری او به شدت در مراقبه بود. قدرت سکرآور است، پیروزی هم. قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت علمی، قدرت جسمی، قدرت رسانه ای و... و حتی گاهی تنها توهم وتخیل قدرت هم مستی و گاه بدمستی در پی دارد. قدرت و پیروزی تعهد آور هم میتواند باشد و ممکن است به جای سکر و بیخبری احساس مسئولیت ایجاد کند، البته برای اهلش، آن که بیش و پیش از همه شخص خود را متهم بشمارد و به ضعفها و نقائص متصف بداند و از تبرئه کلی و یکسره خود به جد بپرهیزد، او دارای مراقبه است، و البته در بین آلوده شدگان به سیاست این کمتر اتفاق می افتد مگر آنکه لجام سیاست در دست او باشد به اختیار نه او دربند سیاست گرفتار. با عادت به متهم دانستن همیشگی دیگران و چشم بستن بر تکالیف و همچنین ضعفهای خودمان نه تنها مراقبه ای در کار نخواهد بود که ته مانده انصاف نیزناپدید می شود. روی کرسی حکومت باشیم یا روبروی آن، اهرم های اقتصادی را در اختیار داشته باشیم یا صفرالکف چرخ زندگی شخصی مان هم لنگ بزند، بازوانی ستبر داشته باشیم یا گردنی باریکتر از مو، رسانه ای فراگیر در اختیار داشته یا زبان بریده به کنجی نشسته باشیم صم بکم، در هر حال به مراقبت از خود نیازمندیم. این مراقبه همیشه لازم و در مواقع حساس لازم تر است، در همراهی با دوست ضروری و در شناخت و ناامید کردن دشمن، جدی تر و ضروری تر است، دعا برای دشمن شاد نشدن درخواست فطری همه انسان هاست و دشمن شاد کردن در مرام هیچ عاقلی نمی گنجد. عصر و عرصه انتخابات از این مواقع حساس است و نیاز به این مراقبه در آن بیش از همیشه است، این عرصه دوستان دیرینه را چنان در مقابل هم قرار میدهد که گویی خصم مادرزادند و دشمنان پرکینه را چنان به فراموشی می سپارد که گویی یگانه ی محفل ودادند، وعده های فریب دشمنان مقبول و یاد خلوص و صداقت دوستان مغفول، سیر قهقرایی سرعت می یابد بدون آنکه هیچ خوف و خطری احساس شود. صد البته بی مبالات بی مراقبه را این امکان وجود دارد که مشوقان فراوان پیدا شود و تائیدات و تصدیقات از یمین و یسار بر او نثار شود ولی وقتی مراقبه ای در کار باشد این احتمال هست که گستره ی کثرت دوستان محدود شود و آنان که به امید رسیدن به آلاف و الوف به به و چهچه ساز کرده بودند پراکنده شوند اما چه باک!مراقبه تکلیفی برای گوشه نشینان و خواص امت نیست، یا فقط تکلیف دیگران نیست، مراقبه بیشتر از آنکه برای خلوت گزیدگان مفید باشد کلید قفلها و گره های کار فعالان عرصه های سیاسی اجتماعی است، مراقبه فرصتی است که برخی براحتی از دست می دهند و نسبت به آن به شدت زاهدند. مراقبه بستری است برای رسیدن به دریافتهای بسیار متعالی و حقوق گرانقدری که برای ما مصوب شده ولی همیشه از آن غافل بوده ایم. ممکن است در فضایی که امروز برای ما ساخته اند - و نه خود ساخته ایم - این مقوله بی مشتری به نظر برسد اما نه همیشه مشتریان زیاد دلیل مرغوبیت جنس اند و نه فقدان مشتری نشانه نامرغوبی آن. همتی مردانه، به سبک مردان واقعی انقلاب، لازم است تااز کنار زرق و برق خرمهره های پرخریدار چنان بی اعتنا گذر کند که در درخشان بی مشتری خود خریدار او گردد.