دستگيري امام خميني(ره) و مهاجرت علما به تهران در سال 1342 ش
در مبارزات بزرگ و تاريخي و در سرگذشت مردمان تاريخساز نقطههاي عطفي وجود دارد كه تحقيق و تامل در آنها مسير جريانشناسي و انقلابشناسي را هموار ميكند. دستگيري و بازداشت رهبران مبارز از جمله اين نقاط عطف است كه مبارزين و حكومت را پنجه در پنجه ميسازد.
دستگيري حضرت امام خميني(ره) در شب نيمه خرداد سال 1342 بيشباهت با دستگيري رهبر و مبارز آزاده و سلف او مرحوم سيدحسن مدرس نبود؛ اما واكنش مردم و نخبگان جامعه نسبت به وضعيت به وجود آمده براي امام و مدرس تفاوت داشت. شايد هم مردم با به يادآوردن خاطره تلخ تنها گذاشتن مدرس و عدم ايستادن در مقابل عمل جابرانه رضاخان و در نتيجه به شهادت رسيدن آن اسوه كمنظير بود كه در وضعيت جديد به وجود آمده براي رهبرشان جاي هيچگونه كوتاهي و درنگ نميديدند.
به هر حال با دستگيري امام(ره) و دو تن از يارانشان، طوفاني در ايران به پا شد و علما و معتمدين بزرگ شهرهاي مختلف را به تهران كشانيد. بسياري از علماي بزرگ از جمله حضرات همداني، كمالوند، ميلاني و بنيصدر به تهران آمدند و با تشكيل جلسات متعدد آمادگي خود را براي مقابله با اين اقدام رژيم ستمشاهي اعلام كردند.
شاه به ناچار عقبنشيني كرد و با پذيرفتن آيتالله خوانساري به عنوان نماينده علما، عدم آسيبرساني به حضرت امام(ره) را اعلام كرد و اجازه داد كه نماينده علما خود شخصا با حضرت امام(ره) ملاقات كند.
بدينترتيب جو عمومي آرام گرديد و رژيم با يك ترفند سياسي (آزادي موقت امام و يارانشان) اوضاع عمومي كشور را آرام ساخت و مهاجرت پايان پذيرفت. هر چند كه امام مجددا بازداشت و بعدها تبعيد گرديد اما آثار مهم مهاجرت به تهران بر جنبههاي مختلف سياسي --- اجتماعي ايران بر جاي ماند و آن را به عنوان برهه مهمي از مبارزات مردم و روحانيون به ثبت رسانيد. مقاله زير اين رخداد مهم تاريخي را بازگو كرده است.
مهاجرت، ريشه عميقي در تاريخ دارد، از زمانهاي بسيار دور درباره مهاجرت قبايل و اقوام از سرزميني به سرزمين ديگر، صحبت شده كه دليل بيشتر آنها را اقتصادي دانستهاند؛ اما شكل ديگري از مهاجرت نيز وجود دارد كه به دلايل سياسي، مذهبي و يا سياسي -- مذهبي صورت ميگيرد، مانند مهاجرت صغري و كبري در دوران مشروطه و همچنين مهاجرت علما به تهران كه در سال 1342. اين مهاجرتها درحقيقت نوعي مقابله با نظام سياسي حاكم محسوب ميشوند كه در زمان خود با انگيزه ديني و اعتقاد مذهبي روي دادهاند.
مهاجرت علما به قم و حرم حضرت عبدالعظيم، خروج از محيط اختناق و رهايي از چنگال حاكمان ظالم بود و به نوعي اعتراض و شكوه عليه نظام سياسي وقت به شمار ميرفت. مهاجرت سال 1342 نيز به معناي هجوم و رويارويي با حاكمان ظالم به خاطر بيتوجهي به مسائل ديني، آنها ميخواستند براساس قانون، مجتهد جامعالشرايطي را از قيد اسارت رژيم پهلوي نجات دهند. بنابراين هر دو مهاجرت ياد شده با انگيزهاي سياسي --- مذهبي صورت گرفت تا عدم مشروعيت نظام سياسي وقت را نشان دهد. هر دو مهاجرت بستنشيني را به همراه داشته كه تاريخچه بستنشيني مجالي ديگر ميطلبد.
علت اصلي در چگونگي شكلگيري مهاجرت علما به تهران، كنش دولت يعني دستگيري امام خميني ميباشد كه واكنشي را از سوي علما و مراجع بزرگ در پي داشت. اين كنش و واكنش، خودمعلول از علتي جلوتر است، يعني واكنش مراجع بهويژه حضرت امام(ره) نسبت به واقعه مدرسه فيضيه؛ رژيم شاه را در يك حالت انفعالي قرار داد.
تصور رژيم از سركوب مدرسه فيضيه (ايجاد محيط رعب و وحشت) نتيجهاي معكوس به همراه داشت چرا كه عكسالعمل امام خميني و ديگر مراجع نقاب از چهره حكومت پهلوي كنار زد و مردم را نسبت به اقدامات ضداسلامي رژيم آگاه كرد؛ درحقيقت عامه مردم درك كردند كه از سوي رژيم پهلوي به مقدسات و اعتقادات ديني آنها توهين شده است. بنابراين، مردم در مقابل حكومت پهلوي قرار گرفتند. امام خميني با هوشمندي تمام در اعلاميهها و سخنرانيهاي خود (در مجلس درس، بر منبر و در منزل) مردم را به اين باور رساندكه رژيم حاكم، عامل امريكا و ابزار قدرت اسراييل در منطقه است. فضاي سياسي، فرهنگي و مذهبي جامعه به گونهاي در حال تغيير و شكلگيري بود كه گسترش مبارزات مردم عليه رژيم شاه، سلطه امريكا و نفوذ اسراييل را در برداشت. محمدرضا پهلوي نيز، بنا را بر تهديد و ارعاب گذاشت و در سخنراني خود به تاريخ 26 ارديبهشت سال 1342 در هتل ونك تهران گفت:
«متاسفانه اگر لازم باشد ميگوييم كه انقلاب بزرگ ما با خون يك عده بيگناه يعني مامورين دولت و خون يك عده افراد بدبخت و گمراه آغشته خواهد شد، اين كاري است كه چارهاي جز آن نيست و خواهد شد.»1
مقابله مردم با رژيم ادامه داشت و دامنه اين مخالفت با آگاهي روزافزون مردم گستردهتر ميشد. در آن سال مردم بسياري براي تحويل سال نو و شركت در مراسم سوگواري امام صادق(ع) به قم آمده بودند. آنها جنايت ماموران رژيم در حمله به مدرسه فيضيه و ضرب و شتم طلاب را با چشم خود ديدند و در بازگشت به شهرهاي خود حقيقت اين واقعه ناگوار را براي ديگران باز گفتند. يكي از اين افراد حجتالاسلام ابوالحسن موسوي همداني --- امام جمعه فعلي همدان -- است كه در اينخصوص ميگويد:
«پس از حمله مامورين به مدرسه و طلاب، طلبهها با آجرهايي كه از لبه ايوان كنده بودند آنها را زده و از مدرسه بيرون كردند آنگاه در فيضيه را بستند. مامورين از مسافرخانه همجوار مدرسه استفاده كرده و با استقرار در پشتبام آنجا با آجر به طلاب حمله نمودند. يكي از آن آجرها هم از كنار سر من رد شد، يعني به فاصله دو سانت كه اگر به سرم اصابت ميكرد، همانجا رفته بودم، غائله تا حدود يكي دو ساعت از شب گذشته ادامه داشت. مامورين براي ارعاب طلاب اقدام به تيراندازي هوايي كردند. آنها پس از تصرف مدرسه، طلاب را تعقيب كرده و آنها را وادار به عقبنشيني به سوي پشتبام مدرسه نمودند و در آنجا طلاب را به داخل رودخانهاي كه در كنار مدرسه جاري بود، پرتاب ميكردند.»2
پس از اين حادثه علما و قشرهاي مختلف مردم با تلگرافهاي بسياري مبني بر محكوميت عاملان حادثه مدرسه فيضيه از اسلام و حضرت امام(ره) حمايت كردند. از جمله جامعه روحانيت همدان در 12 ارديبهشت 1342 اين تلگراف تسليت را به امام خميني ارسال كرد:
بسمالله الرحمن الرحيم
قم، حضرت حجتالاسلام و المسلمين آيتالله في العالمين المجاهد في سبيل الله جناب آقاي خميني مدظله العالي «الذين اذا اصابتهم مصيبة قالو انالله و انااليه راجعون» فاجعه اسفناك دانشگاه امام عصر ارواح العالمين له الفداه و همچنين ضربههايي كه اخيرا به پيكر اسلام وارد شده، قلوب عموم مسلمين را جريحهدار و جامعه روحانيت را متاثر ساخته. اخيرا زمزمه هجرت علماي اعلام به نجف اشرف مزيد بر تاثرات خاطر گرديد، بدينوسيله عطف به اعلاميه جامعه روحانيت همدان متذكر ميگردد تا آخرين مراحل حصول نتيجه، جامعه روحانيت پشتيباني خود و اهالي را از علما بالاخص حضرات مراجع قم اعلام و منتظر اخذ تصميم حضرات علماي قم بوده تا در تصميم آنان شركت و اگر خداي ناخواسته تصميم به هجرت گرفته شود[،] دسته جمع اين تصميم را اتخاذ نماييم. موسي الحسيني الخوانساري، فتحعلي صاحب الزماني، مصطفي الحسيني الهاشمي، محمد الحسيني النجفي، علي بن ابراهيم معصومي، الاحقر حسين الموسوي، الاقل مهدي ثابتي، الاقل محمدتقي عالمي، محدث حايري، حسين عندليبزاده، محمد الحسيني الجلالي، محمدعلي دامغاني، الاحقر حاج سيدعلي طباطبايي ايزدي، زينالعابدين انواري، الاحقر اسدالله حجت.»3
با فرا رسيدن ماه محرم و افزايش آگاهي و آمادگي مردم، مبارزه عليه رژيم پهلوي وارد مرحله جديدي گرديد. زيرا در اين ماه؛ با حضور گسترده مردم در مساجد بهترين فرصت براي نشر حقايق و فعاليت عليه رژيم، به وجود ميآمد. از اين رو رژيم پهلوي ترديد نداشت كه وعاظ و سخنگويان مذهبي در منابر و مساجد از اقدامات ضداسلامي رژيم سخن خواهند گفت. اين باور و يقين در اثر تحقيقات ميداني ساواك شكل گرفته بود.4 به همين دليل شهرباني كل كشور اعلاميهاي با اين مضمون صادر كرد:
«انجام مراسم سوگواري مشروع كه با موازين مقدس اسلام تطبيق نمايد با رعايت نظم و ترتيب كامل انجام خواهد گرديد، ليكن اعمال و تظاهراتي كه شرع مقدس نيز آنها را تجويز نفرموده است به كلي ممنوع بوده و به مامورين انتظامي دستور جلوگيري داده شده است. از عموم شيعيان و اهالي محترم پايتخت انتظار ميرود كه با رعايت كامل نظم و ترتيب طبق دستور شرع مقدس احترام شعائر مذهبي را حفظ و مراسم سوگواري را با نظم كاملي انجام دهند خداي ناخواسته اگر اشخاصي مراسم مذهبي را وسيله اغراض شخصي قرار دهند شديدا مجازات خواهند شد.»5
امام خميني در مقابل ارعاب و تهديدات دستگاه با صدور اعلاميهاي خطاب به وعاظ و گويندگان ديني و هياتهاي مذهبي؛ از آنان خواست در ماه محرم، مصيبت وارده بر اسلام و مسلمين را براي مردم بازگو كنند. وي در اين اعلاميه خطاب به گروههاي مذكور اعلام كرد:
«در اين ايام كه دستگاه جبار از خوف آنكه مبادا در منابر و مجامع مسلمين؛ شرح مظالم و اعمال خلاف انساني و ضدديني و وطني آنها داده شود، دست به رسوايي ديگري زده و درصدد گرفتن التزام و تعهد از مبلغين محترم و سران هياتهاي عزاداري است كه از مظالم دم نزنند و دستگاه جبار را به خودسري واگذارند. لازم است تذكر دهم كه اين التزامات علاوه بر آنكه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد... حضرات مبلغين عظام و هيات محترم و سران دستههاي عزاداري متذكر شوند كه لازم است فريضه ديني خود را در اين ايام در اجتماعات مسلمين ادا كنند و از سيد مظلومان، فداكاري در راه احياي شريعت را فرا گيرند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند.»6
با نزديك شدن ماه محرم امام خميني براي شهرستانها چنين برنامهاي پيريزي كرد كه طلاب و فضلاي قم را به اطراف و اكناف كشور بفرستد و از آنها و وعاظ شهرستاني بخواهد كه دهه اول محرم بهويژه روز هفتم به بعد را به بازگويي فاجعه مدرسه فيضيه اختصاص دهند و از روز نهم نيز دستههاي سينهزني اين كار را بكنند و در نوحهخوانيها واقعه فيضيه را مطرح نمايند تا مردم ايران بفهمند كه در حادثه فيضيه چه گذشته است. شهيد دكترمحمدجواد باهنر در اين باره ميگويد:
«سال 1342 كه اوج مبارزه در آن زمان بود و 15 خرداد نيز در همان سال اتفاق افتاد، ما از آن تعداد روحانياني بوديم كه از قم به شهرهاي مختلف اعزام شدند براي اينكه محرم آن سال را به محرم حركت و قيام تبديل كنيم و آن سال من مامور شدم كه به همدان بروم. خاطرم هست دستور اين بود كه از روز ششم ماه محرم سخنرانيها اوج بيشتري پيدا كند و مبارزه شدت بگيرد، علتش هم اين بود كه گفتند، بگذاريد جلسات پرجمعيت باشد والا اگر بخواهيد از اوايل شروع كنيد، قبل از اينكه اجتماعي از مردم باشد، شما را دستگير ميكنند.»7
از سوي ديگر ساواك به وسيله ماموران ويژه، عوامل نفوذي، مشاهدات عيني و دريافت گزارش نيروهاي امنيتي و مخالف امام خميني، به اطلاعاتي دست يافته بود.8 نتيجه اين گزارشات، باور اين حقيقت بود كه خواست امام(ره) افشاگري عليه رژيم پهلوي است و طرفداران وي به دنبال آگاهي از چگونگي وقوع حادثه مدرسه فيضيه و دلايل اقدامات ضداسلامي رژيم پهلوي هستند، آنها انجام هرگونه اقدامي عليه حكومت پهلوي را ميپذيرند؛ زيرا براساس نظر مراجع تقليدشان به اعتقادات ديني آنها توهين شده كه قبول اين مطلب از سوي آنها سخت نگران كننده است.9 وقتي مخالفت با اسلام مخالفت با مردم تلقي گردد، طبيعي است كه مخالفت با اظهارات امام خميني و ديگر مراجع عظام نيز به منزله مخالفت با مردم تلقي ميشود.
ساواك براي جلوگيري از هرگونه حادثه غيرقابل كنترل عليه رژيم، عدهاي از گويندگان مذهبي را احضار كرد و به آنان يادآور شد كه در سخنان خود سه مطلب را رعايت كنند:
«عليه شاه حرفي نزنند، عليه اسراييل سخن نگويند، مرتب به گوش مردم نخوانند اسلام در خطر است.» اما تمام اين تدابير با اعلاميه قاطع و صريح حضرت امام(ره) به وعاظ و مبلغان خنثي گرديد و ديگر كاري از دست رژيم ساخته نبود.
روحانيان و وعاظ به دلايل زير مجبور به موضعگيري عليه دولت بودند:
-1 موضعگيري صريح و اعلام تكليف به روحانيان از سوي امام خميني، آنان را ملزم به افشاگري و بيان حقايق كرده بود.
-2 خواست قلبي و اعتقادات مذهبي آنها كه برايشان الزامآور بود.
-3 حفظ موقعيت خود نزد توده مردم، كه ساواك درباره عدهاي از روحانيان اين ادعا را داشت.10
رژيم پهلوي سعي كرد با سركوب علما آنان را از اين كار منصرف كند، اما امام خميني با بهرهگيري از مناسبت عاشورا در سخنراني خود، حكومت پهلوي را با دودمان يزيد و بنياميه مقايسه كرده و با صداي بلند خطاب به شاه فرمودند:
«آقا من به شما نصيحت ميكنم، اي آقاي شاه! من به تو نصحيت ميكنم دست بردار از اين كارها، آقا اغفال ميكنند، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر كنند.»11
از اولين نامه و تلگراف حضرت امام(ره) به محمدرضا پهلوي در مهرماه 1341 ميتوان فهميد كه او هنوز به قانون اساسي اعتقاد داشته و خود را از مدافعان آن ميداند، ولي بعد از قيام 15 خرداد موضوع به طور كامل تغيير ميكند و سرنگوني رژيم در راس برنامهها قرار ميگيرد.
با فعاليتهاي گسترده امام خميني و برنامهريزيهاي او براي ماه محرم و تبليغات فراوان عليه دولت، حكومت پهلوي دچار مشكل عجيبي شده بود؛ هر اقدامي كه از سوي دولت يا به دستور شخص شاه، انجام ميشد نتيجه عكس ميداد. از اينرو؛ با بررسيهاي فراوان چاره كار را در دستگيري و بازداشت حضرت امام(ره) يافتند. براساس همين تصميم در ساعت يك بامداد پانزده خرداد 1342 امام خميني را دستگير كردند و همان شب ايشان را به باشگاه افسران در تهران برده و سپس به پادگان قصر منتقل نمودند.12 امام مدت 19 روز يعني تا 14 تيرماه 1342 در آنجا محبوس بودند و پس از آن به پادگان عشرتآباد فرستاده شدند.
اين دستگيري حوادث بسيار مهمي را در بر داشت و در حقيقت نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي به وجود آورد و مبناي نهضت اسلامي مردم گرديد. از جمله اين حوادث؛ قيام 15 خرداد، قتل عام كفنپوشان ورامين و دستگيري وسيع مردم در تظاهرات 15 خرداد در قم و تهران بود.
اين برخورد شاه و دولت با مردم كه قربانيان بسياري بر جاي گذاشت، هيچ سودي براي نظام پهلوي نداشت؛ اگر چه در ظاهر مردم و معترضان مغلوب شدند و با اجراي حكومت نظامي سكوتي موقتي برقرار گرديد، اما دستگيري امام خميني هيچ امتيازي براي نظام به دنبال نداشت؛ زيرا امام(ره) در زندان حاضر به پاسخگويي به بازپرسان نشد و اعلام نمود:
«چون استقلال قضايي در ايران نيست و قضات محترم تحت فشار هستند، نميتوانم به بازپرسي جواب دهم.»13
با دستگيري امام(ره)، شايعاتي از سوي دولت مبني بر محاكمه و اعدام وي مطرح گرديد و همين امر باعث نگراني و ناراحتي مردم از به خطر افتادن سلامتي جان امام شد. از سوي ديگر اين اضطراب و تشويش موجبات تلاش مراجع تقليد و روحانيان را براي آزادي امام خميني فراهم آورد. مراجع تقليد نيز با توجه به موقعيت مذكور و جايگاه روحانيت، خود را ملزم به اداي تكليف براي آزادي امام ميدانستند. بر همين اساس آيتالله حاج ميرزا عبدالله مجتهد طهراني تلگرافي به شرح ذيل به تمام مراجع و روحانيان طراز اول شهرستانها از جمله آيتالله آخوند همداني و سيدنصرالله بنيصدر مخابره كرد كه در تمام بازار و در سطح شهرستانها توزيع گرديد.
«فجايع پيدرپي كه متعقب به توقيف حضرت آيت الله خميني گرديد، انقلاب و هيجان عمومي به وجود آورد. مامورين دولت با كمال بيرحمي در مقابل احساسات مذهبي و بيآلايش مردم حمله مسلحانه نموده و تلفات بسياري وارد آورده و عده كثيري از علماي عاليقدر، وعاظ درجه اول و مومنين دستگير كردند و روحانيت در مركز و شهرستانها با وضع دلخراشي به سر ميبرند. انالله و انا اليه راجعون. اين فاجعه عظمي را به حضور عالي و ساير علماي اعلام و... تسليت عرض مينمايم...»14
مجموعه اين حوادث يعني تمام كنش و واكنشهاي دو سويه ميان ملت ايران و رژيم پهلوي، فضاي سياسي، اجتماعي و مذهبي جامعه را به گونهاي متشنج و غيرقابل اطمينان كرده بود كه نه تنها هر لحظه بر خشم مردم افزوده ميشد، بلكه موقعيتي به وجود آورد كه يكبار ديگر انگيزه لازم براي مهاجرت علما و مراجع به عنوان اعتراض عليه حكومت شاه در تاريخ ايران ايجاد شود و ضرورت تكرار آن فراهم گردد.
همزمان با مهاجرت علما به تهران براي آزادي حضرت امام(ره) و ديگر زندانيان، تلگرافهاي بسياري از سوي مردم و علماي شهرهاي مختلف به مجامع دولتي در تهران، براي آزاد كردن امام(ره) ارسال شد. از آن جمله تلگراف آيات عظام شاهرودي و گلپايگاني مبني بر انتقاد از شاه و دولت و درخواست آزادي امام خميني، قمي، محلاتي و ديگر دستگيرشدگان بود. مردم شهرهاي خرمآباد، قم و... نيز تلگرافهايي به زندان قصر زده خواستار آزادي امام(ره) شدند.15 در همين ايام علما از شهرهاي مختلف به سوي تهران حركت كردند. علمايي كه از شهرهاي مختلف قم، كاشان، همدان، خرمآباد، اصفهان و... به تهران ميآمدند، يا خدمت آيتالله بهبهاني ميرسيدند و يا در منازل ديگر روحانيان طراز اول تهران اقامت ميكردند.
روحانيان با دو هدف در تهران گرد هم آمدند؛ جلوگيري از محاكمه و اعدام امام خميني و همچنين طرح مرجعيت و آزادي امام. اسدالله علم -- نخستوزير وقت -- اعلام كرد روحانيان طراز اول تحت محاكمه قرار خواهند گرفت.16 او در لفافه به محاكمه و مجازات روحانيان مخالف رژيم كه امام خميني در راس آنان قرار داشت، اشاره ميكرد. به همين دليل روحانيان سراسر كشور در تهران اجتماع كرده تا براي اين مساله راهكار و تدبيري بيابند. آنان با تشكيل جلسات مختلف، آمادگي خود را براي برخورد با اين مهم اعلام كردند.
رژيم سعي كرد مانع مهاجرت علماي شهرستانها به تهران شود. به همين دليل به هواپيماي حامل آيتالله ميلاني كه عازم تهران بود، دستور بازگشت داد.17 اما بعدها از اين تصميم منصرف شد.
بدين ترتيب علمايي كه قصد مهاجرت براي آزادي امام(ره) را داشتند، عازم تهران گرديدند. ساواك در گزارشي پيرامون اين مساله نوشت: «ظرف 48 ساعت گذشته آيتالله كمالوند از خرمآباد، آيت الله آخوند ملاعلي از همدان، آيت الله شريفي از كاشان و يكنفر روحاني از ماهان كرمان به تهران آمدند.»18
به دنبال گزارش مذكور، ساواك اصفهان در گزارش خود به رييس شهرباني استان دهم نوشت:
«به طوري كه استحضار دارند به دنبال ورود آيتالله نجفي به تهران در هفته گذشته آيت الله ميلاني از مشهد، آيت الله ضيابري از رشت، آيت الله صالحي از كرمان، آيت الله محمد صدوقي از يزد و آيتالله آخوند ملاعلي و آيتالله بنيصدر از همدان براي مذاكره و مشاوره با روحانيون طراز اول تهران به آنجا رفتهاند و احتمال داده ميشود چند نفر ديگر از روحانيون طراز اول شهرستانها نيز به تهران بروند. عليهذا خواهشمند است دستور فرماييد در اين مورد دستور مراقبت صادر و مشخصات آقاياني كه براي شركت در اين مشاوره به تهران رفته يا خواهند رفت، به اين سازمان اعلام گردد.»19
شهرباني همدان نيز در اينباره گزارش داد: «آيت الله آخوند همداني، آيت الله سيدمحمد جلالي، آيت الله شيخ محمدحسين بهاري و آيتالله شيخ رضا انصاري از روحانيون همدان عازم تهران شدهاند.»20 سيدمحمدحسيني راجع به چگونگي مهاجرت روحانيان همدان به تهران ميگويد: «يكي از علماي تهران به نام آقاي تهراني به همدان تشريف آوردند و همراه حاج محمدابراهيم اسلامي كه در بازار همدان كتابفروشي داشت به منزل پدر ما (حاجي دباغ) آمده و گفتند لازم است فردا خدمت آيت الله آخوند برسيم؛ شما هم با ما بياييد. مرحوم آخوند نسبت به پدر ما خيلي محبت داشتند، بالاخره به اتفاق خدمت آقاي آخوند رفتند. در اينجا مرحوم آقاي آخوند فرموده بود كه ما مشكلي داريم و آن اين است كه الان نزديك اول ماه است و بايد شهريه آقايان طلاب را بپردازيم. مرحوم پدرم گفته بود كه آن هم به عهده ما باشد. بدين ترتيب روحانيان همدان عازم تهران شدند. مرحوم پدرم به اتفاق تهراني و اسلامي به تهران رفتند. اما مرحوم حاجي دباغ به محض ورود به تهران از آنها اجازه ميگيرند و به مشهد مشرف ميشوند و مرحوم آخوند نيز به منزل آقاي حائري تشريف بردند و آقاي بنيصدر نيز در منزل شخصي خود در تهران ساكن شدند.»21
براساس اسناد ساواك، روحانيان از شهرهاي بسياري به قصد آزادي حضرت امام(ره) به تهران آمدند:
از قم: آقايان آيات عظام مرعشي نجفي، حائري يزدي (حاج شيخ مرتضي)
از مشهد: آقايان آيت الله محمدهادي ميلاني، حاج شيخ مجتبي قزويني
از نجفآباد: آقايان آيت الله منتظري و شيخ ابراهيم اميني
از اصفهان: آقايان خادمي، عبدالجواد اصفهاني
از اهواز: آقايان سيدعلي بهبهاني، سيدمصطفي علمالهدي، حاج سيدمرتضي موسوي علمالهدي
از خمين: آقاي سيدمرتضي پسنديده برادر بزرگ امام خميني
از همدان: آقايان آيات عظام آخوند ملاعلي همداني، نصرالله موسوي بنيصدر همداني
از تبريز: آقايان سيداحمد خسروشاهي، عبدالله مجتهدي، سيدمهدي دروازهاي، حاج حسين نجفي اهري، يوسف هاشميتبريزي، عبدالعلي موسوي
از خرمآباد: آقايان حاجآقا روحالله كمالوند، حاج سيد يحيي جزايري
از رشت: آقايان بحرالعلوم، ضيابري
از زنجان: آقاي عزالدين حسيني(امام جمعه)
از شيراز: آقايان محمدجعفر طاهري موسوي، محيالدين فالي، صدرالدين حائري، سيدمحمد امام، محمود علوي، علي آل يقتين، حسين حسينييزدي، عليخواه شيرازي
از يزد: آقاي محمد صدوقي يزدي
از اردكان: آقاي روحالله خاتمي
از كازرون: آقاي پيشواييكازروني
از كرمان: آقايان علياصغر صالحيكرماني، محمدحسن رفسنجاني النجفي.
از داراب: آقايان محمدعلي حسيني نابهدارابي، محمدعلي عندليبي
از رفسنجان: آقاي شيخ علياكبر رفسنجاني
از كرمانشاه: آقاي عبدالجليل جليلي22
بدين ترتيب روحانيان در تهران اجتماع كرده و دولت و رژيم را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند. دليل رفتن آنها به منزل مراجع اين بود كه دولت ميبايست از مقام مرجعيت حساب ببرد. با آمدن علماي طراز اول، ديد و بازديدها شروع شد و جنبوجوش فوقالعادهاي در ميان روحانيان به چشم ميخورد؛ همه مردم در انتظار اين بودند كه ببينند مقام مرجعيت و روحانيتي كه در تهران اجتماع كردهاند، چه خواهند كرد؟
همزمان با اين مهاجرت، رژيم شاه در پي پروندهسازي عليه امام خميني، روحانيان و ديگر دستگيرشدگان بود. ساواك قم گزارشي درخصوص عملكرد امام(ره) تهيه و به تهران ارسال ميكند؛23 همچنين پيشكار معظم له را همراه با دفاتر حساب وجوهات به تهران احضار و مورد بازجويي قرار ميدهد.24
روحانيان حاضر در تهران براي مشورت و هماهنگي در برنامههاي خود ابتدا منزل آيتالله ميلاني را انتخاب كردند اما بعدها به دليل مسائل امنيتي، مسجد حاج افضلي واقع در حسينآباد شهرري محل تجمع آنان شد. جلسه مذكور در مورخه 12/4/1342 با حضور آيتالله آخوند همداني، آيتالله نصرالله موسوي بنيصدر و ديگر روحانيان شهرستانها تشكيل گرديد. در اين جلسه آيتالله خوانساري پيشنهاد مذاكره با دولت را داد كه كموبيش هيچ يك از روحانيان نظر موافق نداشته و اعلام كردند: «با اين دولت حاضر به مذاكره نيستيم»؛ پس از آن بر اتحاد و اتفاق علما تاكيد شد. از آنجا كه تشكيل جلسات به صورت روزانه ميسور نبود؛ مقرر گرديد پس از مشورت با آيتالله بهبهاني چهار نفر تعيين شوند تا بتوانند در پارهاي از مسائل تصميمات لازم را بگيرند. تمام روحانيان حاضر بر اين بودند كه آيات عظام مرعشي نجفي و ميلاني جزو اين چهار نفر باشند و در مورد نفر چهارم نيز آيت الله خوانساري يا حاج شيخ محمدتقي آملي و يا آيت الله آخوند همداني انتخاب شوند كه اين چهار نفر به نام شوراي مركزي روحانيان ناميده شوند.25
روحانيان گرد هم آمده، به شور پرداختند و مقرر گرديد اولين جلسه آنان در منزل آيتالله نصرالله موسوي بنيصدر همداني تشكيل شود. جلسه مذكور در منزل ايشان واقع در خيابان حقوقي تهران برگزار شد. در اين جلسه مسائلي راجع به وضع كنوني مملكت، دولت و گرفتاريهاي پيش آمده مطرح گرديد؛ هر كس مطلبي داشت، عنوان كرد و بحث ساعتها طول كشيد. سپس گزارشي تهيه و خدمت آقايان مراجع ارائه شد و در پايان جلسه منزل آيتالله طاهري شيرازي به عنوان محل بعدي گردهمآيي انتخاب گرديد.26
علاوه بر جلسات عمومي هر يك از مراجع نيز جلساتي تشكيل ميداد. در جريان برگزاري اين جلسات چندين بار از پاكروان --- رييس ساواك تهران --- دعوت شد؛ يك بار به او گفتند: «شما عدهاي را گرفتهايد، بردهايد به زندان و شكنجه ميكنيد.» و يكي از افرادي كه شكنجه شده بود را به او نشان دادند. پاكروان گفت: «من تاسف ميخورم. چرا بايد اين جوري شود؟ من ميروم و اين مطلب را به شاه ميگويم.»27 پاكروان در ابتداي ورود روحانيان و علماي طراز اول شهرستانها به منزل آيتالله ميلاني در تهران سعي كرد آنان را وادار به تسليم نمايد. او خطاب به آنان گفت: «شما براي چه اينجا جمع شدهايد و ميخواهيد به چه اعتراض كنيد؟» در اين هنگام تمام آقايان مراجع و روحانيان ساكت بودند كه آيتالله بنيصدر يك مرتبه سكوت را شكست و به او گفت: «آقاي پاكراوان شما ميدانيد كجا آمدهايد، نزد چه افرادي هستيد و با چه كساني صحبت ميكنيد؟» آيت الله بنيصدر اين مطالب را با عصبانيت بيان كرد؛ (وقتي ايشان عصباني ميشد لكنت زبان پيدا ميكرد) و پاكروان نيز به ناچار آهنگ خود را تغيير داده؛ گفت: «ما ميخواهيم ببينيم تكليف چيست و چه بايد كرد.»28
بدين ترتيب آيتالله بنيصدر قدرت، نفوذ و اعتبار روحانيت را به رخ پاكروان كشيد و او را وادار به عقبنشيني كرد.
پاكروان به محض ورود هر يك از روحانيان به تهران به ملاقات او ميرفت و با يك سخنراني مفصل سعي ميكرد او را مجاب كند. وي هنگام ورود آيتالله آخوند همداني، به ديدار او نيز رفت. در اين ملاقات آيت الله آخوند پيشدستي كرده و با يك سخنراني انتقادآميز از دولت و اعتراض به دستگيري امام خميني مانع هر گونه اظهارنظر و سخنراني پاكروان گرديد و او بدون طرح هيچ مطلبي ناگزير از ترك مجلس شد.29
ساواك در گزارشي اهداف و خواستههاي روحانيان مهاجر را چنين نوشت: «روحانيان قصد دارند پس از آنكه اكثريت قابل ملاحظهاي تشكيل دادند، اعلاميه به چاپ برسانند كه به امضاي عموم آنها برسد و در اين اعلاميه از دولت بخواهند روحانيان و وعاظ زنداني را آزاد كند و اگر دولت ترتيب اثر نداد به تدريج و غيرمحسوس در حضرت عبدالعظيم تجمع نموده و متحصن شوند.»30 در ابتداي امر ساواك و رژيم توجه چنداني به حركت روحانيان نكردند اما فعاليت گسترده علما و جلسات متعدد آنهاموجب گرديد كه رژيم اين موضوع را جدي گرفته و به نوعي درصدد كنترل آن برآيد.
در اين زمان مهاجران تصميم گرفتند نمايندهاي سوي شاه بفرستند تا با وي ملاقات كند و همچنين بتوانند با امام خميني ديداري داشته باشند. براي مورد اول آيتالله حاج روحالله كمالوند انتخاب شد كه در گذشته نيز تجربه ملاقات با شاه را داشت. شاه در ملاقات با او گفت: «ما خميني را نميكشيم تا امامزاده درست شود.»31 بدين ترتيب مساله اعدام امام منتفي گرديد، از سوي ديگر شاه با ملاقات نماينده مهاجران با امام(ره) نيز موافقت كرد. بر همين اساس آيتالله خوانساري از طرف مهاجران به ديدار امام(ره) رفت و خبر سلامتي ايشان را به اطلاع عموم مردم رساند.
محمدرضا پهلوي تلاش كرد با دادن اجازه ملاقات به نماينده روحانيان و پخش خبر سلامتي امام(ره) جو را آرام كند و به نوعي بر اوضاع مسلط شده و منتظر اقدام بعدي مهاجران باشد.
از سوي ديگر روحانيان مهاجر نيز بعد از مذاكره و مشاوره بسيار خواستار اين موارد شدند:
1. آزادي بيقيد و شرط امام خميني براساس اصل دوم متمم قانون اساسي كه در آن آمده است: «علماي طراز اول مصونيت داشته و حبس، تبعيد و توقيف آنان مخالف قانون اساسي ميباشد.»
2. آزادي ديگر زندانيان و دستگيرشدگان و آزادي بيان براي آنها.
3. تغيير دولت به دولتي كه روحانيت بتواند با آن مذاكره نمايد.
در اين زمان مهاجران بر اين باور بودند كه با تغيير دولت ميتوان مشكلات را حل كرده و با شاه همراهي و مذاكره كرد. غافل از اينكه تمام اين مسائل به دستور و خواست شخص شاه پيش آمده است و با پاسخي كه شاه به درخواست سهگانه مهاجران داد، اين امر بر همگان آشكار گرديد.
ساواك در گزارش مورخه 17/4/1342 خود در اين باره مينويسد:
«ديروز صبح تيمسار پاكروان به اتفاق سرهنگ مولوي نزد آيت الله شريعتمداري به شهرري رفته و خلاصه مذاكرات ايشان اين بوده كه دو موضوع مورد نظر و پيشنهاد روحانيون به عرض اعليحضرت رسيده و معظمله جواب دادهاند: اولا در مورد تغيير دولت، روحانيون بدانند كه تمام كارها را به دستور من انجام ميدهند و عَلَم مامور است و اگر او هم برود و او را تغيير بدهم رووس همين است و تغييري در آن داده نميشود و در شش ماده هم كوچكترين تغييري داده نميشود؛ اما راجع به آزادي محبوسين جز چند نفر بقيه به زودي آزاد ميشوند، ولي آن چند نفر بايد محاكمه شوند و بدانند همه چيز و همه كار به دستور من و نظر خود من ميباشد و تغيير دولت معني ندارد. اين پيغام را آيت الله شريعتمداري به ديگر روحانيون رسانيده و همه روحانيان تندرو عصباني شده و در حقيقت ميخواهند و تصميم دارند رسما در صف مقابل اعليحضرت در صف مقابل قرار بگيرند و در مقابل دسته ميانهرو ميگويند بايد نزديك شد و رفع اختلاف بشود. اين دسته هم ناراحت هستند كه چرا شريعتمداري شخصا با سرلشكر پاكروان و دولتيها تماس ميگيرد. نظر او كه نظر روحانيون نيست، او نظر و افكار شخصي خود را بيان ميكند و انتظار دارند دولت يا تيمسار پاكروان اگر مراجعهاي ميكند يا پيغامي ميآورند، در حضور اجتماع سران روحانيون بشود تا موافقين هم بتوانند در جلسه اظهارنظر كنند. آيتالله مرعشي، ميلاني، خوانساري، نوري، تهراني، حاج ميرزا عبدالله و عده زيادي از روحانيون اين نظر را دارند و اظهارنظر ميشود كه صلاح است با حضور همه آنها چنين جلسهاي بشود و نتيجه اين جلسه مسلما به نفع روحانيت و دولت ميشود و در رفع اختلاف و سر و صدا اثر زيادي خواهد داشت.»
با اين پاسخ؛ شاه از موضع قدرت با روحانيان برخورد نمود، همچنين او ميخواست عكسالعمل روحانيت را ارزيابي كند تا بتواند موضع بهتري در مقابل علما اتخاذ نمايد. مهاجران در 27/4/1342 با ارسال تلگرافي به محضر امام(ره) ضمن اظهار همدردي و پشتيباني از ايشان اعلام كردند براي آزادي وي و ديگر زندانيان حوادث اخير از هيچ تلاشي فروگذاري نخواهند كرد:
حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني (مدظله)
محضر مبارك آيت الله العظمي آقاي خميني مرجع عاليقدر تقليد. رونوشت حضرت آيت الله محلاتي. رونوشت حضرت آيت الله قمي دامت بركاتهم.
«روحانيون شهرستانهاي ايران پس از تقديم سلام به جنابعالي و ابراز تاثر از پيشامدهاي ناگوار و اهانت به مقام شامخ روحانيت و مرجعيت براي اظهار همدردي و پشتيباني از هدف مقدس روحانيت از شهرستانها به تهران حركت نموده و استخلاص حضرتعالي و كليه محبوسين حوادث اخير و موفقيت شما را براي اعلاي كلمه اسلام از خداوند متعال خواستاريم.»32 در همين زمان شاه براي خلع سلاح روحانيت، تمام زندانيان واقعه 15 خرداد به جز امام خميني، آيت الله محلاتي و آيتالله قمي را آزاد كرد.33
مهاجران پس از اين اقدامات و آگاهي از موضع رژيم براي محاكمه امام(ره) سعي كردند با استفاده از اصل مصونيت مرجع تقليد در قانون اساسي به اثبات مرجعيت امام پرداخته و مانع هر گونه اقدام رژيم شوند. زيرا در اين زمان موضوع تبعيد امام خميني به سنندج نيز مطرح بود و حتي منزلي را هم براي سكونت ايشان در نظر گرفته بودند.34 اين عمل با مخالفت شديد علماي تندرو مواجه شد و در جلسهاي با حضور مهاجران و تيمسار پاكروان كه منجر به پرخاش طرفين نيز گرديد؛ علماي طرفدار مذاكره و گفتوگو هم به حمايت از جبهه علماي تندرو پرداختند و اين آغاز و صدور اعلاميههاي مراجع؛ عليه دولت بود. در جلسهاي كه در منزل آيت الله طاهري شيرازي برگزار شد، آيت الله نصرالله موسويبنيصدر متني نوشت كه دلالت بر مرجعيت امام خميني داشت اين نوشته به ظاهر تلگرافي به محضر امام(ره) بود كه بالاي آن نوشته بودند: «محضر مبارك مرجع تقليد شيعيان جهان، آيت الله العظمي خميني» روحانيون پاي متن را امضا نموده و به دربار، نخستوزيري و ديگر جاها رونوشت كردند. پس از انتشار تلگراف روحانيان مهاجر در تهران مبني بر مرجعيت امام خميني اصناف بازار، هياتهاي ديني و مردم از آيتالله ميلاني، آيتالله مرعشي نجفي و آيتالله محمدتقي آملي درباره امام(ره) سوال كردند:
سوال: حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج سيدمحمدهادي ميلاني (مدظله)، مستدعي است راجع به مقام و شخصيت حضرت آيت الله آقاي حاج آقا روحالله خميني مدظله عقيده خودتان را مرقوم بفرماييد.
اصناف بازار
جواب: بسمه تعالي شانه
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آيت الله آقاي حاج آقا روحالله خميني از مفاخر عالم اسلام و يكي از مراجع تقليد ميباشند. موقعيت ديني و شخصيت اسلامي ايشان بر كسي پوشيده نيست. متعجبم چرا چنين سوالي ميشود.
14 صفر الخير 1383، محمدهادي الحسيني الميلاني
سوال: بسم الله الرحمن الرحيم. حضور مبارك حضرت آيت الله العظمي آقاي سيدشهابالدين مرعشي نجفي دامت بركاته. گرچه شخصيت علمي و تقوايي و مقام شامخ حضرت آيت الله خميني دامت بركاته كه يكي از مراجع تقليد عاليمقام تشيع هستند بر مسلمانان ايران بلكه مسلمانان جهان پوشيده نيست، ولي مقتضي است عقيده خود را نسبت به مقام معظمله اظهار فرماييد.
جمعي از طلاب علوم ديني
جواب: بسمالله الرحمن الرحيم. چنانچه كرارا اينجانب عقيده خود را اظهار كردهام، باز هم به موجب اين سوال عرض ميكنم كه حضرت آيت الله آقاي خميني دامت بركاته كه يكي از مراجع تقليد مسلم تشيع هستند از اساتين روحانيت اسلام و مفاخر عالم تشيع بوده و اميد است خداوند متعال موجبات رفع نگرانيهاي مسلمين و انجام منويات مقدسه روحانيت اسلام را فراهم نمايد.
شهابالدين الحسيني المرعشي النجفي
سوال: حضور مبارك حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ محمدتقي آملي دامت بركاته معروض ميدارد گرچه شخصيت علمي، تقوي و مقام شامخ حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني دامت بركاته كه يكي از مراجع عاليمقام عالم تشيع هستند بر مسلمانان ايران بلكه مسلمانان جهان پوشيده نيست، ولي اكنون براي مطلبي مقتضي است عقيده خودتان رانسبت به مقام معظمله اظهار فرماييد مزيد تشكر است.
عدهاي از مقلدين ايشان.
جواب: بسمه تعالي. مقامات علمي و عملي حضرت آيت الله آقاي خميني (مدظلهالعالي) پوشيده نيست تا محتاج به بيان باشد. اينجانب جناب ايشان را به عنوان يك نفر از مجتهدين طراز اول و مراجع تقليد ميشناسم و ميدانم جمله كثيري از شيعيان از ايشان تقليد ميكنند. صحت و عافيت ايشان و باقي روحانيون و عموم شيعيان را از مقام مقدس خواهانم.
العبد محمدتقي الاملي.35
با توزيع و پخش سوالات متعددي كه از مراجع تقليد درباره مرجعيت امام خميني ميشد، مردم بيشتر به مراتب علمي و ديني ايشان واقف ميگشتند. رژيم نيز در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفت و وارد بحران جديدي شد. از سوي ديگر علما و مراكز علمي دنياي اسلام هم با اعلاميههايي مراتب اعتراض خود را نسبت به دستگيري و بازداشت امام(ره) اعلام كردند. چنانكه شيخ محمود شلتوت، مفتي بزرگ مصر، در اعلاميه شديدالحن خود به تاريخ 18 محرم 1383و علماي نجف با صدور اعلاميهاي شاه را محكوم كردند.36
با توجه به وضعيت پيش آمده، رژيم چاره كار را در بازگرداندن مهاجران به شهرستانهاي خود ديد تا به اين وسيله مانع اقدامات بعدي آنان شود. به همين دليل از سوي دولت به مهاجران اخطار شد كه هر چه سريعتر تهران را ترك كنند (5/5/1342).37 و همچنين و اعلام كردند در غير اين صورت؛ خود ساواك اقدام به اعزام آنها به شهرهاي مربوطه خواهد كرد؛ اما مهاجران قبل از آن كه مجبور به ترك تهران شوند، اعلاميهاي خطاب به مردم ايران منتشر كردند:
بسم الله الرحمن الرحيم
ملت مسلمان ايران البته همه توجه داريد يكي از امتيازات مذهب جعفري آن است كه در زمان غيبت كبري حضرت وليعصر(عج) علماي اعلام و مراجع تقليد سمت نيابت عامه آن حضرت را دارا هستند و بر مسلمين واجب است از آنان تقليد كرده و به قول آنها عمل نمايند و بر حسب احاديث معتبره عمل به فتواي مراجع تقليد عمل به فرمايش امام زمان(ع) و رد آنها در حكم، رد بر امام و پيغمبر خداست و در حد شرك و كفر است و از حضرت نبياكرم(ص) رسيده است كه «اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنت الله» لذا بر حسب وظيفه شرعيه روحانيون شهرستانها به پشتيباني از هدفهاي عاليه مراجع تقليد و آيات عظام در اين موقع به تهران آمدند تا راجع به رفع اختلافات اخير كه موجب تشنج عمومي و شكاف عميق بين دولت و ملت مسلمان ايران شده است به شور و تشريك مساعي اقدام و هيات حاكمه را با مذاكرات مسالمتآميز متوجه سازيم كه مملكت ايران بيش از نيم قرن است مشروطه شده و قانون اساسي حقوق و حدود طبقات را معين و احكام مقدسه اسلام را از خطر تغيير و تبديل تضمين نموده است. دولتها موظفند قانون اساسي را سرمشق خود قرار داده و با تصويبنامههاي خلق الساعه و ديكتاتوري، قانون اساسي و اساس مشروطيت را متزلزل نكنند و حكومت اجتماعي و مشروطه را به حكومت فردي تبديل نمايند و سلب آزادي از مردم ننمايند و به حقوق و آزادي آنها تجاوز نكنند. حضرت آيت الله خميني (مدظلهالعالي) از مراجع مسلم تقليد هستند و به شرح فوق آيين مذهب شيعه فتواي ايشان مانند فتاوي ساير مراجع تقليد از قبيل فتاواي مرحوم آيت الله بروجردي(ره) و فتاوي حضرات آيات عظام مراجع تقليد فعلي (مدظلهم) لازم الاتباع و هدف و نظرات حضرت آيت الله خميني مطابق هدف و نظريات كليه مراجع و آيات عظام است. حكومت فعلي، آيت الله خميني و آيتين قمي و محلاتي (دامت بركاتهم) را كه همه مسلمين ميدانند از باتقويترين فقهاي موجود هستند، فقط به جرم حقگويي و انجام وظيفه روحاني و ديني، مدتي است زنداني كرده و در اين مدت آنچه سعي شده كه هيات حاكمه به استخلاص آقايان و اعاده حكومت مشروطه و آزادي مسلمين در استيفاي حقوق حقه خودشان اقدام نمايند، متاسفانه تذكرات و نصايح علما در رويه هيات حاكمه تاثيري نكرده است و اينكه به وسيله مامورين؛ ما را تحت فشار قرار دادهاند كه از تهران خارج و به شهرستانهاي خود برگرديم. در صورتي كه جامعه روحانيت كه در همه شرايط وظيفه خود را انجام داده است در اين مورد نيز به حول قوه الهي تا سرحد قدرت و توانايي وظيفه خود را در دفاع از حريم قرآن و اسلام انجام خواهد داد و يقين دارند كه قدرت بيپايان خداوند تبارك و تعالي پشتيبان آنها است و پيوسته مشمول عنايات و توجهات حضرت وليعصر (ارواحنا فداه) خواهند بود.
سوم ربيعالاول 1383.38
با انتشار اين اعلاميه مرجعيت امام خميني به همگان اعلام شد و مردم در جريان تصميمات و اهداف مهاجران قرار گرفتند. در نهايت رژيم مصلحت را در اين ديد كه با توجه به نزديك شدن زمان انتخابات دو مجلس با ترفندي جديد امام خميني، آيت الله قمي و آيتالله محلاتي را از زندان آزاد كند و بعد از 48 ساعت كه خبر آزادي آنها توسط مهاجران در سراسر كشور منتشر شد، به مدت دو ماه و تا پايان انتخابات در يكي از خانههاي ساواك در داووديه محبوس و ممنوع الملاقات شوند. به اين شكل داستان مهاجرت علما به پايان ميرسد. رژيم براي اعلام پيروزي خود در اين مدت؛ همزمان با آزادي امام(ره) در روزنامههاي عصر روز شنبه 12 مرداد 1342 متني به شرح ذيل به چاپ رساند:
«طبق اطلاع رسمي كه از سازمان اطلاعات و امنيت كشور واصل گرديده است.
چون بين مقامات انتظامي و حضرت آقايان خميني، محلاتي و قمي تفاهم حاصل شده كه در امور سياسي مداخله نخواهند كرد و از اين تفاهم اطمينان كامل حاصل گرديده است كه آقايان برخلاف مصالح و انتظارات كشور عمل انجام نخواهند داد، عليهذا آقايان به منازل خصوصي منتقل شدند.»
بعدها كه امام(ره) آزاد ميشوند و به قم عزيمت مينمايند به شدت اين اعلاميه را تكذيب ميكنند. از سوي ديگر رژيم با مشكل جديدي روبهرو گشت و آن هم تحريم انتخابات مجلس شوراي ملي از سوي روحانيان بود. به اين ترتيب رژيم در دسترسي به اهدافش ناكام ماند، هر چند كه با فشار و تهديد، مهاجران را ناگزير از ترك تهران نمود.
اين حركت مهاجران نه تنها آگاهي مردم را نسبت به اهداف و نظرات امام(ره) افزايش داد بلكه ماهيت رژيم را هم براي مردم روشن كرد. يك بار ديگر روحانيان توانستند تحاد و همبستگي خود را در دفاع از اسلام و روحانيت به نمايش بگذارند.
روحانيان تهران كه ميزبان مهاجران بودند، با صدور اعلاميهاي ضمن تشكر از مهاجران، مردم را در جريان حوادث، تصميمات و اهداف اين گردهمايي گذاشتند و علت دستگيري امام(ره) را دفاع از اسلام و حقوق مردم ايران عنوان كردند. به اين ترتيب اگرچه مهاجرت پايان يافت اگرچه اما تاثير خود را در تمام جوانب بر جاي گذاشت.
پينوشتها:
-1- روزنامه اطلاعات، 26 ارديبهشت 1342، ص 1.
-2- مصاحبه با حجتالاسلامسيد ابوالحسن موسوي همداني.
-3- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده روحانيت مبارز.
-4- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد10/111.
-5-پ روحاني، حميد، بررسي تحليلي از نهضت امام خميني، تهران، انتشارات راه امام، چاپ يازدهم، 1360، ص 428.
-6- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 12/111.
-7- پيشتازان شهادت در انقلاب اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1360 ش، ص 51.
-8- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 15/111.
-9- همان.
-10- همان.
-11- كوثر (مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام)، جلد اول، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1371 ش، صص --96 91.
-12- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 10/111.
-13- همان.
-14- قيام خونين 15 خرداد 1342 به روايت اسناد، به كوشش دهنوي، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1360 ش، ص 155.
-15- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 15 12--/111.
-16- بولتن سازمان خبرگزاري پارس، شماره 61، 19 خرداد 1342، ص 12.
-17- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده قيام 15 خرداد، كد 138/116.
-18- همان.
-19- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده روحانيان مبارز، كد 184، سند شماره 151.
-20- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني (شهرباني)، كد 2/641، سند شماره 51.
-21- مصاحبه با سيدمحمد حسيني (دباغ).
-22- روحاني، حميد، ص 554.
-23- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 14/111.
-24- همان.
-25- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده قيام پانزده خرداد، كد 45/116.
-26- خاطرات قيام پانزده خرداد، دفتر هشتم، به كوشش علي باقري، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1378 ش، ص 112.
-27- خاطرات قيام پانزده خرداد، دفتر ششم، به كوشش علي باقري، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1376 ش، ص 187.
-28- مصاحبه با سيدمحمد حسيني (دباغ).
-29- مصاحبه با حجتالاسلام سيد فاضل حسيني.
-30- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد سوم، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378 ش، ص 37.
-31- رجبي، محمدحسن، زندگينامه سياسي امام خميني، جلد اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1378 ش، ص 296.
-32- اسناد انقلاب اسلامي، جلد سوم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1374 ش، ص 87.
-33- روحاني، حميد، ص 568.
-34- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده امام خميني، كد 22/111.
-35- همان.
-36- اسناد انقلاب اسلامي، جلد اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1374 ش، ص 145.
-37- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد سوم، ص 543.
-38- مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو، پرونده روحانيان مبارز، كد 1365.