دعوای عقل و دل در انتخابات ریاست جمهوری

شرقیان بطور کلی و ایرانیان به طور اخص غالبا در میانه مبارزه دل و عقل جانب دل را گرفته اند. مبارزه عقل و دل اکثر زمینه های زندگی اجتماعی و خصوصی ایرانیان را در برمی‌گیرد. انتخابات نیز بعنوان یک پدیده سیاسی اجتماعی در ایران از این امر مستثنی نیست. اگرچه پیروزی در آن از فاکتورهای متعددی پیروی می کند ولی مهمترین ویژگی آن در طول این سالیان مبارزه عقل و دل بوده است.

سه انتخاب ریاست جمهوری اخیر به خوبی تفوق دل بر عقل سیاسی را نشان داده است. مراد این نیست که مردم در تصمیم گیریهای سیاسی بزرگ کشور مخالف عقل به معنای فنی و عرفی کلمه عمل می کنند بلکه مراد آن است که محاسبات آینده و پیچیدگی‌های سیاسی را کمتر در نظر می گیرند و به حواشی بیشتر از متن توجه می کنند.

بسیاری از ما بلندی قله های‌مان را نمی دانیم ولی دره هایمان را خوب می‌شناسیم. دوست ابرهای سرگردانیم و به گرُبه های رُباینده پاورچین‌رو آفرین می گوئیم و دلالان و درهم آمیزان را تحسین می کنیم و ناتمامان را دوست‌تر می داریم تا ....ایران میوه رسیده ای است اما آیا ماهم برای این میوه رسیده ایم؟

در انتخابات دور هفتم و رقابت میان خاتمی و ناطق نوری، شاید عقل محاسبه گر سیاسی فرمان می داد کسی در عرصه ریاست جمهوری حاضر شود که بتواند حوزه سیاست و اقتصاد در ایران را با همراهی با قدرت و بصورت آرام اداره کند ولی از آن طرف دل شخصی را که از سادات بود، سابقه مستحکم سیاسی اقتصادی نداشت، خوش تیپ، خوش‌سخن و... برگزید. مردم در آن دوره بیشتر اسیر دل خود شدند و در مقابل رقیب خاتمی ، که آمدنش عقلانی تر می نمود، دل را برگزیدند و دیدید که چه ها شد.... هر نه روز یک بحران.... هنوزهم اگر خاتمی بیاید به او رای می دهند فقط به این خاطر که دلشان می خواهد....

در انتخابات دور نهم نیز این قضیه تکرار شد. دل مردم به یکباره متوجه فردی شد که سابقه‌ روشنی از وی در اداره کلان کشور نبود، ساده سخن می گفت، ساده زندگی می کرد، در تبلیغات مظلوم بود و گوئی از جنس سیاستمداران دهه اخیر نبود. در این دوره نیز عقل محاسبه گر را که فرمان به ادامه راه کشور از مسیر آرام و منطقی بدست یکی از باکفایت ترین مدیران صدساله اخیر ایران می‌داد به کناری گذاشتند و سکان اداره کشور را به فردی سپردند که تنها و تنها دل شان می خواست و نه چیز دیگر....

در دوره دهم رقابتهای ریاست جمهوری نیز همچنان دعوای دل و عقل پابرجاست. گوئی سرنوشت محتوم ایران و ایرانی تفوق دل بر عقل است. ایرانیان عادت کرده اند بدنبال فضیلت باشند اما نه فضیلت های بزرگ! فضیلت های کوچک بس مان است. بهمین خاطر عرصه سیاست نیز عرصه حضور فضیلت مندان کوچک است. ای کاش نیمه خواستن را از خود دور می کردیم. ای کاش اندیشه های بزرگ را آنقدر زنده زنده نمی‌جوشاندیم تا کوچک شوند. عقل می گوید ... ولی دل بگونه ای دیگر فرمان می دهد که....

حال سوال این است که در این دوره آیا مردم دوباره به دل‌شان رجوع می کنند وهمچنان عقل را پشت در منتظر می گذارند یا اینکه محاسبات پیچیده سیاسی را در تصمیمات خود دخالت می دهند؟ من که بعید می دانم...منتظریم.....