دغدغه ها و حساسیت های شهید مطهری

آب که از سرچشمه می جوشد، زلال و بی آلایش است. به هنگام جریان در مسیر، کم کم، رنگ و بوی آن دگرگون می شود و زلالی و شفافیت خود را از دست می دهد. آلودگی اگر به چشم دیده شود، به خودی خود، سبب پرهیز از مصرف می گردد. اگر به گونه ای نامحسوس با میکروب کشنده درآمیزد، هرچند به ظاهر صاف و زلال نماید، خطرناک خواهد بود و با هشدار آگاهان، باید از آن پرهیز شود.
باورهای دینی و آموزه های مذهبی، همانند آب روان و شفافی می مانند که از سرچشمه زلال وحی منشا گرفته و در گذر زمان، ممکن است به انگیزه های گوناگون از سوی دیگر اندیشان و افراد و جریان های گوناگون، دچار تحریف و التقاط گردند.
از این رو، همواره باید آموزه ها و باورهای دینی از سوی اهل معرفت و خبره پالایش شوند. اسلام به عنوان دین خاتم و داعیه دار جهانی شدن از همان آغاز در معرض خطر و هجوم پیرایه ها قرار داشته و از این ناحیه از سوی دوست و دشمن زیان دیده است.
در این عرصه به ویژه در صدر اسلام، از همه پیشتازتر یهودیان تازه مسلمان بودند ولی در باطن به مرام خود، باور داشتند و در نشر آن تلاش می ورزیدند.
اینان، آموزه های دینی خود را در پوشش حدیث، تفسیر و ... در میان مسلمانان رواج می دادند و آموزه ها و باورهای دینی را می آلاییدند و چنان در این کژ راهه پیش رفتند که بر پیامبر (ص) نیز دروغ بستند و سخنان آن بزرگوار را تحریف کردند، که فرمود:
«کثر علی الکذابه (1)»
در زمان ائمه (ع) نیز کسانی به انگیزه های گوناگون دست به تحریف و جعل گفتار و احادیث آنان آلودند. بدین جهت پیشوایان معصوم (ع) معیار صدق گفتار و سیره و سنت خویش را، قرآن دانستند و خود همواره با تحریف گران و دروغ پردازان درگیر بودند و سعی داشتند گوهر واقعی دین را به دور از پیرایه ها به امت اسلامی بنمایانند:
«ان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین (2)» «در میان ما خاندان در هر نسل و عصری عادل مردانی زندگی می کنند که تحریف اهل غلو و برچسب اهل باطل و تاویل نادانان را از چهره ی دین می زدایند.»
عالمان دین نیز که مرزبانی از باورهای دینی را در عصر غیبت بر عهده دارند، به دستور خدا و پیامبر و امامان معصوم (ع) باید به پاسداری ار اسلام ناب برخیزند و آن را از هر آلودگی به دور دارند.
«در هر برهه ای مردان عادل، بار مسؤولیت این دین را بر دوش کشیده و تاویل اهل باطل و تحریف غالیان و نادانان را از آن دور می کنند (3)».
همواره عالمان دین، در برابر تحریف و انحراف در اصول و مبانی دین حساس بوده و با تلاش علمی، فرهنگی و عملی، جامعه را از هجوم موج های سهمگین تحریف گران به دور داشته اند. از آغاز روزگار غیبت تا کنون، با همه فراز و فرودها، در مسند نگهبانی از برج و باروی دین، بزرگانی چون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، عبدالجلیل رازی، میر حامد حسین هندی، کاشف الغطا، علامه ی طباطبایی، امام خمینی، شهید مطهری و ... از اسلام ناب، باورها و ارزش های والای اسلامی دفاع کرده و در برابر انحراف های دینی، شبهه ها و اتهام ها، بسان سد پولادین ایستاده اند.
استاد شهید مرتضی مطهری از این رسالت سترگ این گونه یاد می کند:
«اولین پستی که در دوره خاتمیت از پیامبران به عالمان انتقال می یابد، پست دعوت و تبلیغ و ارشاد و مبارزه با تحریف ها و بدعت هاست ... عللی که منجر به تحریف و بدعت می شود، همه وقت بوده است و خواهد بود. باز علمای امت هستند که وظیفه دار مبارزه با تحریف ها و بدعت ها می باشند (4)».
در سده های اخیر که اوضاع اجتماعی، فرهنگی جامعه ها از جمله جامعه های اسلامی، بر اثر آمد و شد بیگانگان دگرگونی پیدا کرده بود و قدرت های استکباری در درون کشورهای اسلامی پایگاه زدند و روز به روز بر حوزه ی نفوذ خود افزودند و بازدارنده ها را از سر راه برداشتند، تنها سدی که همیشه و همه گاه آنها را ناکام می کرد و از پیشروی بازمی داشت، دین و باورهای دینی بود. اینان برای برداشتن این سد بزرگ دست به کار شدند و از تمام توان خود بهره بردند. مهم ترین اهرمی که در این کشمکش به کار گرفتند و با دین و دین داری درافتادند، تئوریسین ها و نظریه پردازان خود را بسیج کردند تا شیوه ها و روش های خود را برای درون تهی کردن و در هم کوباندن و وارونه سازی باورهای دینی، ارایه دهند.
آنان نیز از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند و وارونه سازی اندیشه های دینی را جزء برنامه های خود قرار دادند و دستاوردهای خود را در بین جوانان و متفکران و اهل اندیشه پراکندند و بسیاری از خام اندیشان و ناآگاهان را از راه به در بردند. در برابر هجوم همه ی این کژروی ها، تحریف ها التقاطهای فکری، تنها پاره ای از متفکران اسلامی منادی اسلام ناب بودند؛ زیرا شماری از عالمان، ضرورت برخورد با تحریف گران را احساس نمی کردند و شماری هم که احساس داشتند، در برخورد دچار مصلحت اندیشی شده و بر آن بودند که شاید از این راه بتوانند جوانان و روشنفکران را جذب دین و اندیشه های دینی کنند.
در چنین روزگازی، شهید مطهری از جایگاه ویژه ای برخوردار بود و در برابر این هجوم همه سویه به اسلام، نقش حساس و تعیین کننده ای داشت.

حساسیت در برابر تحریف و التقاط
شهید مطهری از سویی از سرچشمه زلال و گوارای معارف اسلامی سیراب شده بود و از دیگر سوی با اندیشه ها، ایدئولوژی ها، مکتب ها و ایسم های مطرح در جهان، آشنایی ژرف و همه سویه داشت. او با این ویژگی های برجسته و استعداد و نبوغ ذاتی و پشتکار و تلاش سرسختانه، زمینه ی لازم را برای آشنایی نسل جوان، با اسلام و زدودن تحریف از پیکره دین فراهم ساخت. شهید مطهری در هنگامه ی رویارویی با تحریف گران و رواج دهندگان فرهنگ ها و اندیشه های ویران گر سرسخت بود. هر روزنه ای را که دشمن می گشود و از آن جا به ویران گری می پرداخت و اندیشه های زلال را می آلود، خشمگینانه به رویارویی با آن برمی خاست و دست های تباهی آفرین را افشا می کرد. او از مولایش علی (ع) آموخته بود که پیامبر (ص) درباره اش فرموده بود:
«فو الله علی خشن فی ذات الله (5)»
و نیز از مکتب غیرت زای استاد بزرگوارش امام خمینی، که سراسر زندگانی عزتمندش آکنده از حساسیت و غیرت دینی بود، بهره برده بود. در آن بحران فکری و اعتقادی که از هر سو تاریکی های تردید، انکار و الحاد، راه بر حق جویان سد می کرد، مطهری دیدبانی جبهه های اعتقادات و باورهای دینی و اندیشه ی مذهبی را بر عهده داشت. در دشمن شناسی و خطر شناسی، تخصصی ویژه داشت. با تیزبینی تحریف و انحراف و التقاط را زیر هر پوشش و چهره و شعاری می شناخت و به هنگام، از نفوذ رگه های مکتب ها و التفاطهای مرئی و نامرئی خبر می داد. شعارهای فریبنده، موضع گیری های تند و انقلابی او را فریب نمی داد. دشمن را دشمن می شمرد، به هر رنگی که به میدان آمده باشد. در برابر کسانی که از کمونیست ها به عنوان دشمن یاد نمی کردند به مسامحه نمی گذشت، برمی آشفت و به نقد آنان می پرداخت. بر این باور بود: به همان اندازه که امپریالیسم غرب دشمن اسلام است کمونیسم نیز دشمن است (6).
در این فضای غبارآلود، شهید مطهری مهم ترین رسالت عالمان و رهبران دینی را زدودن غبار تحریف از افکار و باورهای دینی می دانست؛
«وقتی اوضاع زمانه آن گونه شود که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد اصلی ترین وظیفه ی رهبران دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحراف ها و تحریف هاست (7)»
به اعتراف همگان، در میان عالمان و دانشوران آن دوره، شهید مطهری تنها کسی بود که روی جریان های تحریف گرا و التقاطی حساس بود و یک تنه مبارزه با آن ها را آغاز کرد.
رهبر معظم انقلاب می فرماید:
«در مورد مبارزه با التقاط، به نظر من شهید مطهری نقش اول و درجه یک را دارند ... ما باید اعتراف کنیم که ایشان بعد از امام، بیش از همه حساسیت نشان داد (8)».
شهید مطهری، خطرآفرینی و ویران گری جبهه ی تحریف گری و تفسیرهای منحرفانه را بیش تر از قدرت های بزرگی چون آمریکا و شوروی می دانست؛
«خطری که امروز اسلام را تهدید می کند، تنها آمریکا و شوروی نیستند ... خطر مهم و حساس، تحریف و تفسیرهای منحرفانه از احکام اسلام است (9)».
از این روی با تیزبینی ویژه ی خود، همه ی دیدگاه ها را که در کتاب ها، جزوه ها و روزنامه ها و مجله ها و ... عرضه می شد به سوی ذهن ها پرتاب می گردید، دقیق و عمیق مطالعه می کرد. هر کجا درپایی ولو نامرئی از تحریف و التقاط دینی می یافت، بدون مسامحه در برابر آن می ایستاد و به نقد و بررسی می پرداخت.
در مقدمه ی کتاب عدل الهی به روشنی اعلام می دارد سمت و سوی نگارشش بیش تر مبارزه با انحراف ها و کژاندیشی ها است.
«این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام ... ادعا دارم ... تا حدی که برایش مقدور است ... حقایق اسلامی را آن چنان که هست ارائه دهد. فرضاً نمی تواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد، باری، حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه نماید (10)».
این دغدغه ی خاطر استاد سبب شده که در میان گزاره های اساسی دین، به کمتر گزاره ای برمی خوریم که دست تحریف، آن را آلوده باشد و استاد مطهری به گونه ای در سخنرانی ها و آثار پربرکت خود به پیرایش آن نپرداخته و غبار تحریف از چهره ی آن نزدوده باشد. محورهای مطرح شده در آثار شهید در باب تحریف و التقاط، زیاد است. در این جا تنها به محورهایی که از دید خود استاد برجسته بوده، مانند باورها، آموزه های دینی، وقایع و جریان های سرنوشت ساز تاریخی و شخصیت های برجسته مذهبی، نگاه خواهیم افکند:
«مخصوصاً در این عصر ... بزرگ ترین وظیفه ای که داریم، این است که ببینیم چه تحریفاتی در تاریخ ما شده ... چه تحریفاتی در قرآن شده است ... باید با این تحریفات مبارزه کنیم (11)».
شهید مطهری، در مبارزه ی علمی و فرهنگی با تحریف گران و التقاط ها، بیش تر با کسانی رویاروی بود که معارف ناب و اصیل اسلامی را با اندیشه های آلوده و مسموم غرب و شرق درمی آمیختند و بر آن بودند با فریب مردم، آنان را از ارزش های حقیقی دور سازند و اربابان آنان بتوانند به آسانی به هدف های خود دست یابند.
از بحث ها و جسارت هایی که استاد، بیش تر در ساحت آن ها قدم زده و شبهه ها را پاسخ گفته، بحث هایی چون برداشت های آزاد از دین، علم گرایی، مادی گری، توجیه و تفسیر مادی قرآن و ... را به بوته ی بررسی نهیم:

برداشت های آزاد از دین
در روزگار شهید مطهری، افزون بر موج هایی که علیه بن و بنیاد دین برخاسته بود، موج ویران گر دیگری برخاسته بود که هر کس نمی توانست آن را بشناسد و با آن درافتد و آن، این بود که فلسفه ها، مکتب ها و ایسم های غربی، مبنای کار عده ای از روشن فکران قرار گرفته بود. اینان، متون اصیل دینی را در چهارچوب افکار و ایده ها و خواست های جامعه های غربی تفسیر کردند. این اندیشه که با رنگ و لعاب نوگرایی، خود را می نمود، دست پخت دیگری از التقاط غربی بود که می خواست محتوای اسلام را با افکار و ایده های جدید بشری همراه و هم آهنگ سازد و آن چه را از دین به کارش می آمد بگیرد و آن چه را به کارش نمی آمد دور ریزد و یا تحریف و از آن چهره ای واژگونه ترسیم کند.
این دامی بود که در قالب شعارهای روشنفکری و اندیشه ی نو، برای مردم گسترده بودند. این گروه که در لباس دین داری و اسلام خواهی، این جا و آن جا ظاهر می شدند و محفل می آراستند، به گونه ای اسلام را تفسیر می کردند که با اندیشه های وارداتی غرب، سازگاری داشته باشند، تاویل حقایق، مفاهیم قرآن و پایین آوردن معارف دین در سطح یک ایدئولوژی بشری، برنامه ی آنان بود.
پاره ای از آموزه ها و معارف و احکام دینی را، چون بر هاضمه ی فهم آنان گران می آمد، توجیه می کردند یا از دور خارج می ساختند. برای اینان، سلیقه و پسند زمانه اصل بود و معیار، نه اسلام.
«برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره ی آینده می اندیشند، متاسفانه سخاوت مندانه از اسلام مایه می گذارند. سلیقه ی روز را معیار قرار می دهند و به نام «اجتهاد آزاد» به جای آن که اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند، مثلا مهر نباید باشد، چون زمان نمی پسندد، تعدد زوجات، یادگار عهد بردگی زن است، پوشیدگی هم، همین طور، اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر، یادگار عهدی دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است، اجتهاد چنین و چنان حکم می کند (12)».
این تفسیر از دین پوششی بود برای مشروعیت بخشیدن به آن چه از دیگران پذیرفته و گرفته اند و زدودن مسایلی از دین که با سلیقه ی بیگاه پرستان آنان سازگار نیست. استاد شهید این گونه نگرش به دین را آفت بزرگی برای دین شمرده، می نویسد:
«و به هر حال، تجدد گرایی افراطی ... در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آن چه از اسلام نیست و پیراستن آن از آن چه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن آفت بزرگی برای نهضت است (13)».
البته اجتهادی که در شیعه مطرح است، کار تخصصی است و از عهده ی هر کسی برنمی آید. تنها فقیهان برجسته و دارای تمامی ویژگی های لازم، توانایی بیرون آوردن احکام فرعی را از اصول دارند. استنباط احکام شرعی، بستگی تام به درک و فهم ژرف و صحیح قرآن، سنت، عقل و اجماع دارد. روشن است که این وادی، وادی نیست که هر کسی بتواند در آن گام نهد. هرکسی نمی تواند، به آن رجوع کند و یا به مطالعه ی سنت بپردازد، مگر آن که به ظاهر و به باطن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، خاص و عام ... قرآن آشنایی داشته باشد و یا دقایق سنت را خوب بشناسد و ...

علم گرایی
شماری از روشنفکران، شیفته ی غرب بودند و می خواستند ایران را به سبک غرب بسازند و اما چون نمی توانستند اندیشه های غربی را عریان به داخل ایران بیاورند و در ذهن ها وارد سازند، زیرا جامعه آن را نمی پذیرفت و پس می زد، اندیشه های غربی را در لفافه ی دین و هاضمه ی جامعه وارد کردند.
ملکم خان، از این دست روشنفکران است که خود می گوید:
«من وجهه ی نظرم اسلام است ... در اروپا که بودم سیستم های اجتماعی و سیاسی و مذهبی را مطالعه کردم. با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی و هم چنین تشکیلات سری فراماسونری آشنا گردیدم. طرحی ریختم که عقل و سیاست مغرب را با خود دیانت مشرق به هم آمیزم چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده است. از این رو فکر ترقی مادی، را در «لفافه ی دین» عرضه داشتم (14)».
در دعوت به اندیشه های غرب در غالب اصلاح طلبی و در لفافه ی دین، چنان تند رفتند که دیری نپایید اسلام را به پای قبله ی غرب قربانی کردند (15). این جریان در دهه های اخیر، خود را در چهره ی علم گرایی نشان داده است. علم گرایی در این جا یعنی با معیارهای علمی، تجربی و حسی به مطالعه ی معارف و متون دینی رفتن و تفسیر دین با این ابزار. گروهی از غرب گرایان که وابستگی مذهبی خود را نیز حفظ کرده بودند، به دانش های غرب به عنوان اصول و منطق برتر نگریسته و معارف و آموزه های دین را با آن می سنجیدند. این شیوه ی نگرش، شماری از اعضای جبهه ی ملی و نهضت آزادی به ویژه مهندس بازرگان را شیفته ی خود کرده بود. اینان تنها راه رسیدن به حقایق جهان را، حس و تجربه می شمردند و حتی سعی می کردند وجود خدا را از راه فرمول های فیزیکی و ترمودینامیکی ثابت کنند، که به آن جا رسیدند که گفتند بشر با روش های علمی می تواند به همان مقصد پیامبران برسد. برای شناخت خدا، راه های دیگر مانند حکمت و فلسفه را بی نتیجه دانستند (16).
در کتاب «راه طی شده» اصول باورهای دینی، چون وحی، توحید، نبوت، و معاد و ... با معیارهای دانش تجربی به اثبات رسیده است.
شهید مطهری نخستین عالمی بود که در سال های پیش از انقلاب، مشکل این شیوه را دریافت و نسبت به آن حساسیت نشان داد. آثاری را که باورمندان به این دیدگاه می نگاشتند، به دقت بررسی می کرد و انحراف ها و تحریف های آن ها را یادآور می شد. استاد در معرفی تفکر تجربی و حس گرایی می نویسد:
«در عصر ما مخالفت با تفکر و تعمق در مسایل ماوراءالطبیعی، رنگ جدیدی به خود گرفته است. رنگ فلسفه ی حسی (این روش) گروهی از نویسندگان مسلمان را سخت به هیجان آورده و موجب پیدایش یک نظریه ی تلفیقی در میان آنها شد، مبنی بر این که الهیات قابل تحقیق است ولی در الهیات نیز منحصراً لازم است از روش حسی و تجربی، که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد، بهره برد. این دسته، مدعی شدند که از نظر قرآن تنها راه شناخت خداوند مطالعه در طبیعت و مخلوقات، با استفاده از روش حس است و هر راهی غیر این راه، بیهوده است (17)».
استاد شهید با نقد و بررسی زیربنای این تفکر التقاطی، ضعف های آن را یادآور می شود. وی پس از نقل بخشی از ادعاهای این گروه از «راه طی شده»:
«راه عالم تجربی، با یک خداپرست، به یک جا منتهی می شود و آن، اذعان به وجود خداست. منتها عالم تجربی از طریق بررسی و مطالعه در طبیعت با روش حسی و تجربی به این معنی می رسد (18)».
در پاسخ می نویسد:
«مطالعه ی حسی طبیعت و تفکر در زمین و آسمان و آن چه در آن هاست، از نظر توحید و خداشناسی، کیفیت و ماهیتی دارد و حد و رسالتی. کیفیت و چگونگی اش این است که نظامات داخلی اشیاء مورد دقت قرار گیرد تا روشن شود که قوای طبیعت برای تامین یک سلسله هدف ها فعالیت می کنند و میان فاعل ها و غایت ها ارتباط مستقیم برقرار است اما حدود رسالتش این است که مخلوقیت طبیعت و وجود قوه یا قوایی شاعر و حاکم در طبیعت را بر ما روشن می کنند ... این است که گفتیم راه مطالعه ی طبیعت از نظر توحید و خداشناسی جاده ای است که تنها تا مرز ماوراء طبیعت کشیده شده است (19)».
شهید مطهری روش علوم تجربی و حسی را در پاسخ گویی به مسایل مربوط به عالم غیب و جهان آخرت عقیم می داند و بر آن است که برهان های طبیعی، چون برد آنها در محدوده ی ماده و طبیعت است، از بیان و تفسیر مباحثی که بیرون از حوزه ی ماده قرار دارد، ناتوان است. از این روی، همان گونه که نسبت به مسایل ماوراء طبیعت نمی تواند نظر بدهد، حق رد آن را نیز ندارد.
شهید مطهری در برابر ادعای نگارنده ی «راه طی شده» که گفته علم، توحید را احیا کرده، می پذیرد که علم در محدوده و فضای خود نظام غایی، به خدا شناسی یاری رسانده اما خارج از حوزه ی علم که جای ورود آن نبوده، نه تنها خدمتی نکرده، بلکه میدان را برای بی دینان گشوده است.
«اما نظام فاعلی که ... بدان تمسک جسته اند، کوچک ترین خدمتی به توحید نکرده و نمی توانسته بکند ... آیا این (روش) جز سپر انداختن در مقابل مادیین است ... به هر حال، خدمتی که علوم به توحید می کند، از راه نظامات غایی است که در کتاب راه طی شده بدان استناد جسته شده است اما از راه نظامات فاعلی که بدان استناد جسته شده است، علوم هیچ گاه خدمتی نمی تواند بکنند (20)».
استاد در جای دیگر خطا بودن این روش و ناسازگاری آن را با قرآن یادآور شده و به روشنی ابراز داشته چنین روشی به انکار صریح قرآن می انجامد:
«ما باید نشان بدهیم جهان بینی اسلامی، نه با جهان بینی غرب منطبق است و نه با جهان بینی شرق ... بعضی ها تا اسم ملک و فرشته می آید، تلاش می کنند به طریقی آن را تعبیر و تفسیر کنند. من صریحاً می گویم این روش خطاست ... امر حسی که نیازی به آمدن پیامبران ندارد. دین آمده است ایمان به غیب برای ما ایجاد کند ... چنین سخنانی انکار صریح قرآن است (21)».

التقاط اسلام با مارکسیسم (مادی گری)
در برهه و دورانی، شعارهای مارکسیستی: آزادی و رهایی خلق ها، از بند اسارت رستن خلق ها، ستم ستیزی، مخالفت با مالکیت خصوصی، مخالفت با سرمایه داری، طرف داری از طبقه ی محروم و مستضعف و ... کشش و گیرایی ویژه ای داشتند. از این روی، شماری از جوانان به این جریان روی آوردند و گروهی از این ها به کلی از اسلام بریدند و به مارکسیسم پیوستند و گروهی از اسلام نبریدند ولی به تفسیر و تحلیل اسلام بر اساس اندیشه های مارکسیستی پرداختند و به تحریف و التقاط روی آوردند و معارف اسلامی را به دلخواه و بر اساس آن اندیشه های مادی تفسیر کردند. نمونه ی بارز این نوع نگرش، منافقین بودند.
حمید عنایت درباره ی شیوه ی ریاکارانه ی آنها می نویسد:
«تلاش های مربوط به آشتی دادن اسلام با مارکسیسم هرگز آشکار نبوده است. بانیان آن عاقل تر از آن بوده اند که به این کار دست یازند و اطمینان یافته اند که همنهادی که در پی آنند همواره شکلی مرموز، نهفته و تدریجی به خود خواهد گرفت و ... مهم ترین مشخصات بینش مجاهدین در حقیقت عبارتند از حملات مستمر به مالکیت خصوصی به عنوان ریشه ی اصلی تمام شرور اجتماعی و تاکید مداوم بر نزاع طبقاتی به منزله ی یک جریان همیشگی (22)».
رهبران سازمان، آگاهانه یا ناآگاهانه بر این پندار بودند که میان اسلام و مارکسیسم هیچ گونه ناسازگاری وجود ندارد و اسلام، آن چه را کمونیسم در زمینه ی مسایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فرهنگی آورده، می پذیرد. از اعضای سازمان در هنگام بازجویی از اندیشه ی التقاطی سازمان این گونه پرده برمی دارد:
«سازمان ما بر مبنای ایدئولوژی اسلام بنا شده بود و هدف این بود که از لحاظ ایدئولوژی بتوانیم با قوانین دیالکتیک و مطالعه ی قرآن، تبیین صحیحی از جهان (مبدا و هدف آن) بنماییم و حاکمیت قانون تکامل و هدف دار بودن جهان را روشن سازیم (23)».
«فرهنگ مذهبی با آن که همه ی زواید ارتجاعی و قشرهای خرافی و ... آن زدوده شده بود (تا حد امکان) به هیچ وجه نمی توانست راه نمای ما، در کار سیاسی، تشکیلاتی روز و پاسخ گوی مسایل هر روز پیچیده تر ما باشد ... این احساس در همه مشترک بود که ... مذهب بدون آمیختن با مارکسیسم لنینیسم در متن آن حتی یک سانتی متر نمی تواند ما را جلو ببرد (24).»
استاد شهید مطهری با مطالعه ی ژرف و دقیق نوشته های آنان، پایه و اساس اندیشه شان را در ترازوی سنجش گذاشت و از نخستین کسانی بود که ناخالصی این تفکر را شناخت و آن را بزرگ ترین فاجعه برای اسلام برشمرد.
رهبر معظم انقلاب درباره ی موضع گیری شدید استاد نسبت به این گروه می گوید:
«شهید مطهری از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت. آن وقت که همه با تفکرات التقاطی برخوردهای سطحی داشتند او با کمال سخت گیری، روی جا به جای این تفکر ایستاد (25)».
استاد در رویارویی علمی و نظری دقیق مباحث مهم و خطرآفرین آنان را به بوته ی نقد گذاشت. از جمله ی مباحثی که روی آن تکیه داشت، تفسیر مادی قرآن بود.

تفسیر مادی آیات قرآن
قرآن، همان گونه که مفاهیم روشن و ظاهر دارد معانی غیر روشن و متشابه نیز دارد. افزون بر این آگاهی و شناخت دقیق پیوستگی آیات قرآن، تفسیر و تاویل محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و ... قرآنی علوم پیش نیاز مطلبند که با کمک آنها و مطالعه ی تفسیر آیات قرآن، فهم صحیح و استنباط درست از قرآن ممکن است. بدون آگاهی از این دانش ها، فهم درست کتاب آسمانی برای هرکس ممکن نخواهد بود و چه بسا، سر از تحریف و التفاظ درآورد.
پیش از انقلاب اسلامی و در آستانه ی آن، کسان و گروه هایی، بدون شایستگی تفسیر قرآن، با پیش انگاره هایی که از مکتب های دیگر، از جمله مارکسیسم دریافت کرده بودند، به سراغ تفسیر قرآن رفتند. اینان سعی داشتند، آن چه را که از اندیشه های مادی پذیرفته بودند، با ظاهر آیات قرآن توجیه کنند و لباس اسلام بر آن ها بپوشانند.
شهید مطهری روی این گونه برداشت و تفسیر از قرآن، بسیار حساس بود و آن را تحریف محتوای دین می دانست و بر پیامدهای شوم آن هشدار می داد:
«مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود، تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است. در این که چنین توطئه ای از طرف ضد مذهب ها برای کوبیدن مذهب در کار است، من تردید ندارم. آن چه فعلا برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند و تنها دست های پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند ؟ و یا خود این ها عالماً، عامداً دست به چنین تفسیر های ماتریالیستی زده و می زنند (26)».
استاد در معرفی محتوای این نوشته های به اصطلاح تفسیری می نویسد:
«در این تفسیر، همه ی نام ها مذهبی است و ابتدا جلب توجه می کند، از قبیل: الله، توحید، نبوت، وحی، ملک آخرت ... اما همین که به عمق و ژرفای برداشت ها وارد می شویم، همه از نظر ناپدید می شوند و به جای این ها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین می گردند و جز لفظ چیزی باقی نمی ماند (27)».
استاد در مقدمه ی علل گرایش به مادی گری، به نمونه هایی از تفسیر مادی و التقاطی این گروه پرداخته و آن ها را برداشت هایی می داند از سری کسانی که به هیچ روی شایستگی ورود در ساحت قرآن را نداشته اند.
استاد به یکایک برداشت ها پاسخ می گوید و در پایان نتیجه می گیرد این برداشت ها اگر چه با ظاهر مذهبی هم آهنگ باشند ولی در باطن برداشت های الحادی است که در پوشش ظاهر آیات ارائه شده اند.

تحریف جریان های تاریخی
از آن جا که تاریخ اسلام، بیانگر رخدادهایی است که با اصول و مبانی دین پیوند ژرف دارند و مبنای داوری دوست و دشمن قرار می گیرند، تحریف رخدادهای تاریخ اسلام بسیار سرنوشت ساز و خطرآفرین است، چه به صورت تفسیر و توجیه مادی تاریخ که هیچ سازگاری با اندیشه و فرهنگ اسلامی ندارد، یا به شیوه ی دیگر. از این روی، شهید مطهری روی نوع نگرش به تاریخ و جامعه و رخدادها و پدیده های تاریخی، تحریف شخصیت های مهم، به ویژه اگر ضخصیت حادثه از پیشوایان معصوم باشد که گفتار و رفتار او حجت برای دیگران است، بسیار حساس بوده و آثار ارزشمندی در این باره از خود به یادگار گذاشت.
از جمله تحریف های تاریخ، توجیه مادی آن است. صاحبان این تفکر بر این باورند که بر سیر تاریخ و دگرگونی های جامعه های انسانی چیزی جز جیر مادی حاکم نیست. چون پایه و اساس زندگی بشر به طور جبر مراحل پنج گانه را می پیماید و در تمامی جامعه ها، هسته ی اصلی دو طبقه ی استثمارگر و استثمار شده، جریان تحول تاریخ را پیش می برد.
در برهه ای، این اندیشه رواج یافته بود و شماری برای آن که از قافله عقب نمانند، هر پدیده ای را با ابزار مادی تحلیل و تفسیر می کردند. شماری، با نگرش ماتریالیسم تاریخی، به مطالعه ی آیات قرآن و منابع اسلامی روی آورده بودند و نمونه های تاریخی از آن ها را مانند داستان حضرت موسی (ع) و فرعون و ... را شاهد می آوردند !
شهید مطهری سال ها پیش از انقلاب نسبت به رواج این تئوری مادی در بین روشنفکران مسلمان احساس خطر کرد و نگرانی خود را با نگارش کتاب جامعه و تاریخ و علل گرایش به مادی گرایی ابراز داشت.
او در کتاب جامعه و تاریخ، به بررسی جامع این بینش مادی و التقاطی پرداخت. در شرح این روش تفسیر تاریخ، می نویسد: برخی مدعی هستند که قرآن جامعه را دو قطبی می داند: قطب مسلط و حاکم و قطب محکوم. از قطب حاکم، قرآن به مستکبر یاد می کند و از قطب محکوم به مستضعفین و دیگر تقسیم ها، مانند مؤمن و کافر ... جنبه ی فرعی از این دو قطب دارد. بدین جهت قرآن مبارزات اجتماعی را در شکل مبارزه ی طبقاتی صحیح و بنیادی می داند و امکان ندارد علیه قطب حاکم، مستکبران به مبارزه برخیزند و به عکس:
«قطب مستکبر به حکم استضعاف گری و تصاحب امتیازات اجتماعی تاریک اندیش، سنت گرا و عافیت طلب است. بر خلاف قطب مستضعف که بصیر (آگاه) سنت شکن و انقلابی و پیش تاز ... خلاصه به عقیده ی این افراد، قرآن این نظریه را که آن چه انسان را می سازد و گروهش را مشخص می کند ... وضع معاش است، تأیید می کند (28)».
استاد پس از شرح و بیان دیدگاه یاد شده، در پاسخ آن می گوید: این دیدگاه برداشت مادی از انسان و جامعه است. البته قرآن تکیه روی پایگاه اجتماعی افراد دارد، ولی همه ی امتیازها را بر این پایه توجیه نمی کند:
«آیا ... قرآن همه ی تقسیم ها و قطب بندی ها را با این ملاک توجیه می کند، از نظر ما این نوع برداشت از جامعه با برداشت اسلام از انسان و جهان و جامعه منطبق نیست و از یک مطالعه ی سطحی در مسایل قرآنی ناشی شده است (29)».
درباره ی منشا این اندیشه در بین مسلمانان، استاد شهید از دکتر علی الوردی، از استادان شیعه ی عراق نام می برد که چند کتاب جنجالی از جمله «منزلت العقل البشری» را نگاشته است. استاد احتمال می دهد که وی نخستین فردی باشد که مساله ی مادیت تاریخ در قرآن را مطرح کرده و میان شماری از نویسندگان مسلمان، از زبان اسلام شایع شده است.
شماری بر آنند که این اندیشه (تحلیل مادی تاریخ) دست کم هزار سال پیش از مارکس در قرآن مبنای توجیه و تحلیل تاریخ قرار گرفته است ! استاد شهید این دیدگاه را التقاطی می داند و آن را به شدت رد می کند:
«ولی از نظر ما کسانی که این گونه می اندیشند یا اسلام را درست نمی شناسند و یا ماتریالیسم تاریخی را و یا هیچ کدام را (30)».
استاد شهید در کتاب «جامعه و تاریخ» بینش مادی به جامعه و تاریخ را در شش محور، به بوته ی بررسی نهاده است:
1- تقسیم جامعه به دو قطب مادی و معنوی و سازگار کردن آن دو با یک دیگر در قرآن.
2- مخاطب قرآن «ناس» است و «ناس» همان توده ی محروم هستند.
3- برخاستن رهبران، مصلحان و شهیدان از میان توده ی محروم.
4- هدف بعثت پیامبران قسط و عدل است که هدف های اقتصادی است و هدف های معنوی اهمیت و اولویت ندارند.
5- منطق پیامبران، همواره منطق استثمار شدگان و منطق مخالفان، منطق استعمارگران است و این امر برخاسته از خاستگاه طبقاتی پیامبران و مخالفان آنهاست.
6- قرآن همانند ماتریالیسم تاریخی حاکمیت نهایی را به طبقات محروم می دهد.

وقایع تاریخ اسلامی
در زمان شهید مطهری برداشت های تحریف گرایانه ی این تحلیل مادی تاریخ، به رخدادهای تاریخ اسلام، بویژه تاریخ صدر اسلام هم راه یافته بود و این سبب نگرانی شدید استاد شده بود، چرا که تاریخ اسلام منبع دقیق و ژرف دین است و در فهم درست کتاب و سنت نقش اساسی و بنیادی دارد. فهم معارف دین و احکام شریعت پیوند ژرف با درک درست از تاریخ اسلام دارد و استاد در برابر این پدیده نمی توانست ساکت باشد؛ از این روی هشیارانه ایستاد و رگه های این تحلیل مادی را در آثار مادی گرایان و ناآگاهان از عمق قضیه، نمایانده و راه صحیح را نشان داد.
شهید باهنر از دغدغه ها و نگرانی ها و حساسیت های استاد چنین یاد می کند:
«یک کتاب را ایشان شنیده بوده که ... منتشر شده، ایشان گفت که: این کتاب را از هر کجا که هست برای من پیدا کنید ... گشتیم و بالاخره یک نسخه پیدا کردیم. آن نسخه ای که به دست ما رسید، منحصر به فرد بود. چهارصد صفحه بود. من با زحمت زیادی دو نسخه کپی از آن گرفتم، یک نسخه خدمت ایشان بردم و یک نسخه پیش خود من ماند. شاید بیست روز بیش تر نگذشت، ایشان فرمودند با این کتاب چه کردی ؟ ... ایشان تمام کتاب را خوانده، فصل به فصلش را تحلیل کرده، نقطه ضعفش را درآورده و در حدود سیصد و پنجاه مورد علیه اسلام، به نام اسلام نوشته بود. یعنی کتابی که به عنوان یک بحث تاریخی درباره ی اسلام بود (31).»
در برهه ای، تحریف ها از هر سو به تاریخ اسلام هجوم آورده بودند. ملی گرایان وابسته، گاهی کتاب سوزی ایران و مصر را برای خدشه وارد کردن به اسلام مطرح می کردند، گاهی از فتح ایران به دست مسلمانان و اسلام آوردن ایرانیان سخن می گفتند و چنین وانمود می کردند که یک ملت وحشی و به دور از تمدن، تمدن ریشه دار و کهن ایران را نابود کرد و مردم را به زور به زیر یوغ اسلام کشید و گاهی به احیای آثار مجوس می پرداختند و تلاش می کردند عصر جاهلیت را زنده کنند.
استاد شهید در برابر این موج تباهی آفرین و تحریف های این گروه، واکنش نشان داد و این حرکت را تلاشی در جهت اسلام ستیزی و تحریف حقایق تاریخی و فرهنگی اسلامی دانست:
«کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل را اسلام، میراندن شعارهای اصیل اسلام، احیای شعارهای مجوسی که تغییر تاریخ هجری به تاریخ مجوسی نمونه ی آن است، قلب و تحریف در میراث گران قدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامه ی جعلی برای این فرهنگ (32)» ...
استاد در این عرصه، تلاش های سترگ خود را در دو اثر ارزش مند خود: «خدمات متقابل اسلام و ایران»، «کتاب سوزی ایران و مصر» ماندگار کرد.

تحریف شخصیت ها
دشمنان اسلام و دست های مرموز تحریف گر، چه شرقی و غربی، همیشه در کار تحریف و لکه دار کردن شخصیت های برجسته و نام ور اسلامی بوده اند. اینان بر آن بوده و هستند که الگوها را از ملت های مسلمان بگیرند تا مسلمانان از آنان الهام نگرفته و آنان را سرمشق خود قرار ندهند. با این تحریف، هم چهره ی شخصیت های برجسته را خراب می کنند و هم چهره ای وارونه از آنان جلوه می دهند، به گونه ای که مسلمانان از آنان دوری گزینند. یکی از برجسته ترین و والاترین شخصیت های اسلامی که روشنفکران وابسته به غرب، مدت ها وی را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار دادند و تهمت ها به وی زدند و ناروایی هایی را به وی نسبت دادند، سید جمال الدین اسدآبادی بود. روشن است که از این توطئه ی شوم، چه انگیزه هایی داشتند و چرا دست به این شگرد و ترفند و ترور زدند که نهضت اصلاح طلبانه و شخصیت او به عنوان مصلح و پرچم دار مبارزه علیه بیداد و استعمار الگو قرار نگیرد. استاد مطهری، هوشیارانه در چنین هنگامه ای پا به میدان گذاشت و در احیای شخصیت سید و زدودن غبار تحریف از چهره ی تابناک او به تلاش گسترده دست زد. وی با طرح تز اصلاحی، اندیشه های سیاسی اجتماعی سید، دغدغه ی او در مقابل انحطاط مسلمین، آن مصلح بزرگ را در عصر تاریک ستمشاهی شناساند و از او به بزرگی در جای جای آثار خود یاد کرد:
«سید جمال از یک سلسله مزایای طبیعی و اکتسابی برخوردار بوده که در مجموع نظیری برایش نمی توان یافت ... نفوذ کلام و قدرت القا و تلقین فوق العاده ای داشته است ... فرهنگش فرهنگ اسلام بود ... تاثیر شدید و عمیق او از این فرهنگ، سبب شده پس از آشنایی با فرهنگ جدید اروپا ... خود باخته و جذب آن فرهنگ نگردد ... امتیاز سید این بود که جهان اسلامی را که در راه نجات و رهایی آن کوشش می کرد از نزدیک می شناخته و از نیرنگ های استعمار آگاه بوده است (33)».
از سوی دیگر، مادی گرایان و وابستگان به بلوک شرقی نیز برای این که الگوهای شایسته را از جوانان مسلمان بگیرند و یا آنان را هم افق با اندیشه های خود نشان بدهند و جوانان علاقه مند به آنان را از این راه به اردوی خود بکشانند و ... دست به تحریف و واژگونه نشان دادن شخصیت های اسلامی زدند. از جمله کسانی که مادی گرایان به تحریف شخصیت وی پرداختند، حافظ بود. استاد در برابر این ستم بزرگ ایستاد و دست های آلوده را رو کرد:
«.. ماتریالیست های ایران، اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند ... یکی از آن تشبثات «تحریف شخصیت ها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه ی خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز، اخیراً دیوان لسان الغیب خواجه شمس الدین حافظ شیرازی را به چاپ رسانیده و مقدمه ای برای آن نوشته است. مقدمه ی خویش را چنین آغاز می کند:
به راستی کیست این قلندر یگ لاقبای کفرگو که در تاریک ترین ادوار سلطه ی ریاکاران ... یک تنه وعده ی رستاخیز را انکار می کند، خدا را عشق و شیطان را عقل می خواند (34)».
استاد شهید مطهری این برداشت تحریفی از شخصیت حافظ را در فرازهای بسیار طولانی، پاسخ حلی و نقضی می دهد. در فرازی، از شاعر نوپرداز معاصر می پرسد:
«این کافر کیست که در بی اعتقادی کامل به سر می برده و همه چیز را نفی و انکار می کرده و از طرف دیگر در طول شش قرن، مردم فارسی زبان در دانا و بی سواد، او را در ردیف اولیاء الله شمرده اند و خودش هم جا و بی جا سخن از خدا و معاد و انسان ماورایی آورده است ... من حقیقتاً نمی دانم آیا واقعاً این آقایان نمی فهمند یا خود را به نفهمی می زنند؟ (35)»
در پایان بحث، شهید مطهری پس از این که تلاش ها و تکاپوهای ماتریالیسم را در شکل جدید آن، که کمتر از نیم قرن به طول انجامید، بی حاصل ارزیابی می کند، می نویسد:
«اکنون که نه از راه منطق و استدلال و نه از به اصطلاح وارد کردن خودآگاهی طبقاتی در اندیشه ی توده ها، طرفی نبستند و عملا قوی ترین و با نفوذترین نیروها را در میان عموم طبقات و بالخصوص طبقه ی محروم و ستم کشیده ی نیروی مذهبی تشخیص داده اند، به این فکر افتاده که از خود مذهب علیه مذهب استفاده کنند (36)».

رسالت علما و مردم
به نظر شهید مطهری در برابر این تحریف های انجام شده، هم عالمان دین و هم مردم، مسؤولیت دارند. مردم مسؤولیت دارند چون بازشناسی پاره ای از مسایل با فطرت سالم صورت می پذیرد و نیازی به کسب دانش ندارد و آن هم در توده ی مردم هست. در عین حال، حقایق را نادیده می انگارند و به ترویج و اشاعه ی تحریف ها و خرافات می پردازند، بی تقصیر نیستند.
رسالت علما را نیز در برابر تحریف های عاشورا سنگین می شمارد و یادآور می شود با حادثه ی تحریف شده نمی توان برنامه و الگوی مناسبی پیش روی نسل جوان و مردم مسلمان گذاشت. از این روی، عالمان دین در تحریف زدایی از چهره ی حادثه ی کربلا وظیفه ی بزرگی بر عهده دارند. از مقابل کاستی هایی که در برگزاری این واقعه وجود دارد و آسیب هایی که در اندیشه ی دینی رسوخ پیدا کرده، نباید به مدارا بگذرند. باید وظیفه ی خود را در اظهار حق، بیدار گری و یادآوری تحریف و انحراف ها ادا کنند. در غیر این صورت، مصداق «فقیه فاجر» که آفت دین شمرده شده، خواهند بود. علما باید به مردم بر پاکننده ی مجلس های سوگواری، بفهمانند که برپایی این مجلس ها برای بیان حقایق است و نه رژه و نمایش.
بدون جعل و تحریف، می شود مجلس عزایی که مورد توجه خداوند و اولیای او باشد برپا کرد. بنابراین، بزرگ ترین رسالت عالمان دین، مبارزه با ضعف ها و کاستی ها در برداشت های عاشورا و بیان حقایق و زدودن تحریف از چهره ی این حادثه است:
«وظیفه ی عالمان در دوره ی ختم نبوت، مبارزه با تحریف است. خوش بختانه ابزار این در دست است. وظیفه ی علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید (37)».
متاسفانه پس از این که سال ها از یادآوری های مفید و سودمند علامه محدث نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان، و کوشش های بی دریغ استاد شهید در جهت تحریف زدایی از این حادثه می گذرد، هنوز که هنوز است تحریف به شکل ها و صورت های گوناگون وجود دارد. نه تنها از تحریف ها پیش گیری نمی شود که در پاره ای محافل، که بانیان آن از بزرگان هستند، مداحان و روضه خوانان بر دامنه ی تحریف ها می افزایند.

پی نوشت ها:
1- «منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه»، میرزا حبیب الله خویی، ج 14/29، بنیاد فرهنگی امام مهدی
2- «اصول کافی»، کلینی، ج 1/32. دار صعب، دارالتعاریف، بیروت
3- «الحیاه» حکیمی، ج 2/291. دفنر نشر فرهنگ اسلامی
4- «ختم نبوت»، مرتضی مطهری، /65، صدرا
5- «بحار الانوار»، علامه محمد باقر مجلسی، ج 41/116. مؤسسه ی الوفاء، بیروت
6- «مطهری، مطهر اندیشه ها» محمد حسین واثقی راد، ج 1/166، دفتر تبلیغات، به نقل از «پیام انقلاب» شماره ی 31/34
7- «پیرامون انقلاب اسلامی»، مرتضی مطهری / 182، صدرا
8- «مطهری، مطهر اندیشه ها»، ج 1/233
9- همان /134
10- «عدل الهی»، مرتضی مطهری /10، صدرا
11- «حماسه ی حسینی»، مرتضی مطهری، ج 1/100-107، صدرا
12- «اندیشه ی ترقی»، میرزا ملکم خان ناظر الدوله /64
15- «تحلیل بر تداخل فرهنگی معاصر ایران»، عباس نصر، 344، جهاد دانشگاهی
16- «راه طی شده»، مهندس بازرگان
17- «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، مرتضی مطهری، ج 5 مقدمه، صدرا
18- «راه طی شده»
19- «اصول فلسفه ی و روش رئالیسم»، ج 5/5، مقدمه
20- همان
21- «پیرامون انقلاب اسلامی» /130-132
22- «تفکر نوین سیاسی در اسلام» حمید عنایت، ترجمه ی ابو طالب صارمی /210 امیر کبیر
23- «نهضت امام خمینی»، ج 3/355
24- همان
25- به نقل از مصاحبه ی ایشان در تاریخ 9/2/1361
26- «علل گرایش به مادی گرایی»، مقدمه
27- همان
28- «جامعه و تاریخ»، مرتضی مطهری /27، صدرا
29- همان
30- همان
31- «سیمای استاد در آیینه ی نگاه یاران» 246
32- «نهضت های صد ساله ی اخیر» /66
33- همان /37
34- «علل گرایش به مادی گرایی» /16
35- همان
36- همان
37- «حماسه ی حسینی»، ج 1.