ديپلماسي هسته اي بدون درنظر گرفتن امنيت ملي!

نقد داخلي و خوش بيني به غرب
 کتاب امنيت ملي و ديپلماسي هسته اي که به کوشش دکتر حسن روحاني نگارش شده، بازگويي خاطرات دکتر روحاني از مسائل و حوادث به وجود آمده در 678 روز مسئوليت وي و همکارانش (14/7/82 تا 24/5/84) حول موضوع انرژي هسته اي جمهوري اسلامي ايران و چالش هاي بوجود آمده توسط کشورهاي غربي به خصوص آمريکا و سه کشور اروپايي فرانسه، آلمان و انگليس است.
اثر فوق، اولين کتابي است که توسط يکي از مسئولين ارشد جمهوري اسلامي ايران نگارش شده است که زماني به عنوان رئيس تيم مذاکره کننده هسته ا ي به وظيفه خود عمل مي کرد. البته درباره موضوع هسته اي ايران کتب ديگري همچون کتاب خاطرات البرداعي، کتاب خاطرات يوشکا فيشر وزير خارجه سابق آلمان و کتاب خاطرات موسويان از اعضاي اسبق تيم مذاکره کننده هسته اي نيز منتشر شده است.
در کتاب فوق به تاريخچه فناوري هسته اي در کشور پرداخته شده است و از سوي ديگر، روند خوبي را در فرايند دستيابي کشور به چرخه سوخت هسته اي بازگو کرده است.
متن حاضر مي¬كوشد تا در دو بخش در جهت معرفي، نقد و تكميل اين كتاب گام بردارد . از اين رو ابتدا به معرفي اجمالي نويسنده و كتاب مذكور مي پردازد و در بخش دوم برخي از انتقادات و پيشنهادات اصلاحي براي بهبود كتاب در چاپ¬هاي بعد را، ارائه مي¬ نمايد، شايان ذکر است که نقد فوق ناظر به چاپ اول کتاب است لکن چاپ دوم نيز با پاره ¬اي از اصلاحات منتشر شده است.
 
 
   بخش اول: معرفي
1- معرفي نويسنده:
حسن روحاني متولد سال 1327 داراي دکتراي حقوق و سابقه تحصيل در حوزه علميه قم؛ نماينده مقام معظم رهبري در شورايعالي امنيت ملي، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، نماينده مجلس خبرگان رهبري از استان تهران، نماينده 5 دوره مجلس شوراي اسلامي از ابتدا تا دور پنجم و رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام است.
ايشان همچنين به مدت ?? سال و در دوره هاي رياست جمهوري اکبر هاشمي رفسنجاني و سيد محمد خاتمي از سوي اين دو به عنوان دبير شوراي عالي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران فعاليت کرده است.
دکتر روحاني از سال‌ 1364 تا 1366، رياست‌ قرارگاه‌ مرکزي‌ خاتم‌الانبياء(ص‌) را بر عهده‌ گرفت‌ و از همان‌ سال‌ (1364) تا پايان‌ جنگ‌، مسئوليت‌ فرماندهي‌ ستاد کل‌ پدافند هوايي‌ کشور را نيز عهده‌دار بود. دکتر روحاني‌ از سال‌ 1368 که‌ "شوراي‌ عالي‌ امنيت‌ ملي" کشور تشکيل‌ شد، به‌ عنوان‌ نماينده‌ي‌ رهبر انقلاب‌ وارد شورا شد و از سال 1370 تا به حال عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده است.
وي عضو هيأت امناي دانشگاه تهران و منطقه شمال از سال ???? تا سال ???? و عضويت در شوراي سرپرستي صدا و سيما از سال ???? تا سال ???? از ديگر مسووليت هاي وي در دوران پس از انقلاب بوده است.
2 - معرفي کتاب:
کتاب امنيت ملي و ديپلماسي هسته اي، در دوازده فصل و بخش پيوست ها در 999 صفحه نگارش شده است و به نظر مي رسد فارغ از نکات مثبت و منفي موجود در چاپ اول کتاب، اولين کتاب نسبتا جامع در موضوع انرژي هسته اي ايران است که تا به حال در ايران منتشر شده است و در زمره کتب خاطرات شفاهي تاريخ معاصر انقلاب قرار مي گيرد.
هر فصل کتاب خود شامل چندين قسمت ديگر مي شود که به صورت اجمال به معرفي آنها مي پردازيم:
فصل اول با عنوان انقلاب اسلامي و فناوري هسته اي (1382 - 1357)،شامل 7 زيرعنوان مي شود که به طور کلي تاريخچه  و سير تحول مسئله هسته اي ايران از ابتداي انقلاب تا زمان انتصاب دکتر حسن روحاني به عنوان مسئول پرونده هسته اي در شوراي امنيت ملي را بيان مي کند.
فصل دوم کتاب با عنوان چالش ها و ساختارها، شامل 18 زير عنوان مي شود که به دنبال معرفي ساختارها و نقد آنها به خصوص معرفي نهاد شوراي امنيت ملي و چگونگي تصميم گيري و تصميم سازي در اين نهاد و رابطه با ديگر نهادهاي مسئول و مرتبط در کشور است.
در فصل سوم با عنوان شکل گيري تنش هسته اي و ضرورت هاي نوين (مرداد 81 - مهر 82)، شامل 7 زير عنوان مي شود که نويسنده در اين بخش با تبيين نحوه قرار گرقتن پرونده هسته اي ايران در مار پيچ مشکلات آژانس و کشورهاي اروپايي، فضاي مسئله هسته اي ايران قبل از انتصاب خود به عنوان رئيس تيم هسته اي را شرح مي دهد.
در فصل چهارم کتاب به نام تهديدزدايي از امنيت ملي (مهر 1382- آبان 1382) که خود به 18 بخش ديگر تقسيم مي شود، بازگويي خاطرات شروع به کار مؤلف به عنوان رئيس تيم هسته اي در شوراي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران است که بنابر اظهارات نويسنده به آرام کردن و تهديدزدايي از پرونده هسته اي و ارتباط برقرار کردن با طرف هاي درگير همچون آژانس انرژي هسته اي و شخص البرادعي و سه کشور اروپايي گذشته است و همچنين فضاي داخل و خارج، قبل و بعد از مذاکرات تهران نيز بررسي شده است.
در فصل پنجم کتاب تحت عنوان بحران جديد و تلاش هاي مضاعف، نويسنده به ماجراي کوتاه آمدن ليبي مقابل آمريکا و ضعيف شدن تيم مذاکره کننده غربي اشاره مي کند که در 7 بخش مجزا به مشکلات بوجود آمده از اقدام ليبي مي پردازد.
فصل ششم کتاب با عنوان ديپلماسي در بحران (مرداد 1383- آذر 1383)، مؤلف به تلاش آمريکا براي ارجاع پرونده ايران در سپتامبر 2004 بعد از خنثي سازي تلاش آمريکا براي ارجاع پرونده در سپتامبر 2003 مي پردازد که در 7 زير عنوان به تلاش هاي تيم هسته اي براي جلوگيري از اين اقدام مي پردازد.
 در فصل هفتم کتاب تحت عنوان توافق پاريس، در 9 عنوان مجزا به شرايط داخلي و بين المللي اشاره مي کند و اينکه بعد از توافق پاريس، پرونده ايران از حالت اضطراري خارج شده و به شوراي امنيت ارجاع داده نشده است و شرايط در حالت بهتري نسبت به قبل قرار گرفته است.
 فصل هشتم کتاب، نويسنده به چگونگي مذاکرات با روساي فرانسه و آلمان و همچنين نحوه انجام کارگروه هاي سه گانه تشکيل شده بعد از توافق پاريس مي پردازد، از سوي ديگر مؤلف در اين فصل با عنوان آغاز مذاکرات و زمينه اي براي ايجاد فرصت و تحت 6 زير عنوان، به طور کلي شرايط ايران براي خروج از مذاکرات را شرح مي دهد و اينکه شروع فعاليت هاي انتخاباتي در داخل کشور به عنوان چالشي مهم در روند پرونده هسته اي ارزيابي شده است.
در فصل نهم با عناون اميدهاي نوو تحت 6 زير عنوان، تحليلي از وقت کشي اروپا در مذاکرات گروه هاي کاري ارائه و ابتکار عمل جمهوري اسلامي ايران در ارائه طرح چهار مرحله اي شامل غني سازي صنعتي در اولين روزهاي سال 1384 تشريح شده است. فشار آمريکا، تأثيرپذيري اروپا از آمريکا و تحولات داخلي در ايران در آستانه انتخابات رياست جمهوري که دست به دست هم داده و به روند تغيير استراتژي به صورت پلکاني سرعت بخشي در اين فصل تشريح شده اند.
پيامدهاي بين المللي تصميم جمهوري اسلامي ايران براي راه اندازي کارخانه اصفهان(USF) از جمله نامه به وزيران اروپايي، تماس امبکي، کوفي عنان، چين و روسيه و توصيه آنها براي تأخير در راه اندازي کارخانه اصفهان تا دريافت طرح نهايي اروپا و همچنين سفر به ژنو و آخرين مذاکرات با سه وزير اروپايي.
 در  فصل دهم با عنوان بي اعتمادي و ترديد در 10 زير عنوان، تشريح شده است.
در فصل يازدهم، نويسنده بيشتر به تکرار تلاش هاي تيم هسته اي در طول مدت مأموريت خود مي پردازد و از استراتژي سه وجهي نام برده و درباره آن توضيح مي دهد، در اين فصل همچنين به آغاز به کار مجدد  UCF اصفهان اشاره مي شود، معرفي تيم جديد هسته اي و مقايسه بين آغاز و پايان مسئوليت تيم هسته اي در زمان مديريت آقاي روحاني از جمله موضوعاتي است که در اين فصل با عنوان استراتژي سه وجهي و در 8 زير عنوان نگارش شده است.
در فصل دوازدهم نيز نويسنده خلاصه اي از فصول گذشته را تبيين مي کند، در اين فصل نويسنده تحت عنوان دستاوردهاي 678 روز تلاش و در 3 زير عنوان به اهداف، راهبردها و دستاوردها هسته اي در زمان مديريت آقاي روحاني اشاره مي شود.
 
   بخش دوم: نقد
متأسفانه در جامعه ما نقد ابزاري براي تخريب پنداشته مي شود و در عمل نيز گاه به همين منظور به كار گرفته مي شود، اما در اين مجال منظور از نقد، نه تخريب، بلكه تشخيص عيار است و هدف از آن نيز، تكميل اين اثر ، در حد توان اين قلم است. از اين رو ابتدا به برخي از نكات مثبت اين اثر اشاره مي شود تا خوانندگان به قوت هاي اين اثر پي ببرند و پس از آن برخي از كاستي ها و پيشنهاداتي براي اصلاح اثر مورد تذكر قرار مي گيرد، كه اميد است در تكميل آن مورد استفاده قرار گيرد.
نکات مثبت اثر
1.جامعيت نسبي طرح
از موارد قابل توجه و مثبتي که در اين اثر مي شود به آن اشاره کرد، جامعيت نسبي طرح نسبت به ديگر نگارش هاي موجود در بازار است، به نظر مي رسد کتاب امنيت ملي و ديپلماسي هسته اي آقاي روحاني، اولين کتابي است که در زمينه انرژي هسته اي در ايران نگارش مي شود و نگاهي تاريخي به حوادث بوجود آمده در مسئله هسته اي ايران دارد و جزئي از کتب تاريخ شفاهي معاصر انقلاب اسلامي محسوب مي شود.
2.غناي متن از نظر نقل قول هاي مستقيم
از ديگر نکات مثبت کلي در اين طرح، توجه نويسنده به نقل قول هاي مسؤلين ايراني و غير ايراني در مذاکرات و جلسات داخلي و خارجي است.
اگرچه نويسنده در بخش هايي از کتاب تنها به استفاده از نقل قول بسنده کرده است و نامي از اشخاص (مسؤلين داخلي) به ميان نياورده است، لکن در بخش نقل قول هايي که از طرف مسؤلين اروپايي در کتاب ديده مي شود، مؤلف توجه خاصي به ترجمه و عبارات استفاده شده داشته است و مخاطب در طول بازگويي روند مذاکرات مختلف در کتاب، مبهم گويي و دروغ گويي  طرف هاي غربي را به خوبي لمس مي کند.
به عنوان مثال براي نمونه در صفحه 402 و در نقل قول ذکر شده از سوي "ژاک شيراک" رئيس جمهور اسبق فرانسه درباره پيشرفت هسته اي ايران مي نويسد: "من به تاريخ و فرهنگ ايران احترام مي گذارم و در مقابل بوش از ايران دفاع کردم، اما توليد سوخت از جانب شما را برنمي تابيم، نمي توان از اين خط عبور کرد؛ انگليس، روسيه، چين و اروپا هم حاضر نيستند اين گام را بردارند که به ايران اجازه دهند تا سوخت هسته اي براي مصارف غير نظامي توليد کند."
در اين نقل قول به وضوح مخالفت غرب با بحث هسته اي جمهوري اسلامي ايران از زبان شيراک و از طرف ديگر کشورها مطرح مي شود و آن اينکه پيشرف هسته اي ايران براي غرب غير قابل تصور است، حال آنکه با توجه به قوانين  NPT و پروتکل الحاقي، غني سازي اورانيوم براي سوخت هسته اي حق هر کشوري است، از سوي ديگر نويسنده در موارد گوناگوني از کتاب اشاره مي کند که ايران براي اينکه درباره نيت صلح آميز خود از غني سازي و دستيابي به سوخت هسته اي اعتماد سازي کند، حاضر به همکاري و تلاش دو طرفه است (صفحات 408، 419 و 424 نمونه-اي از تلاش روحاني براي اعتماد سازي با طرف هاي غربي است و اينکه فتواي ولي فقيه درباره حرام بودن توليد، نگهداري و به کار گيري سلاح هاي کشتار جمعي بسيار مهم تر از ان پي تي و پروتکل الحاقي است)
در بخش نقل قول هاي مستقيم در جلسات و مذاکرات داخلي نيز، نويسنده روند خوبي را به کار گرفته است لکن نقاط ضعف هاي بسياري وجود دارد که در ادامه نقد به آنها اشاره خواهد شد.
توصيه ها
منظور از توصيه ها بيان پيشنهاداتي است كه البته نه بيانگر ضعف اثر و نه بيانگر كاستي و خلأ در آن است؛ اما به كارگيري آنها مي تواند در استفاده هر چه بيشتر خوانندگان از اين اثر مفيد و موثر باشد.
1.تهيه خلاصه براي خوانندگان
از جمله اقدامات خوبي كه براي تكميل فايده اين كتاب مي توان انجام داد ، اين است كه براي خوانندگان كتاب خلاصه اي از مطالب كتاب را فراهم آورد، اين كار مي تواند به صورت قرار گرفتن خلاصه در انتهاي هر فصل، به خوانندگاني که نمي توانند به طور کامل از کتاب استفاده کنند کمک وافري بکند.
2.استفاده از عکس و سند متناسب
از جمله اقداماتي که مي تواند به غنا و استحکام اثر منجر شود، استفاده به جا و مناسب از عکس هاي متناسب و اسناد قابل انتشار است تا خواننده با اطمينان بهتر و بيشتر با کتاب همراه شود.
وجود عکس از آن جهت به غناي اثر کمک مي کند که خواننده با ديدن عکس متناسب مي تواند تا حدودي با فضاي نگارش ارتباط برقرار کند، به عنوان مثال نويسنده در قسمتي از کتاب (صفحه 185) به برداشت هاي نادرست از يک عکس اشاره مي کند و مي نويسد:"جک استراو به من گفت: بلر در بيمارستان است به او گفتم لابد نمي خواهي زود مرخص شود؟ که هر دو خنديديم و عکاسي هم در حالي که هر دو مي خنديديم، عکس گرفت و همين عکس بود که در برخي سايت ها با زيرنويس موهومي منتشر شد و حتي عده اي در داخل کشور به آن حساسيت نشان دادند و ..."حال آنکه اگر نويسنده در کنار همين اظهارات عکس مورد نظر را هم منتشر مي کرد، خواننده را با خود همراه مي کرد.
3.افزودن يك جمع بندي به پايان گفتار
كتاب حاضر به علت تفصيلي و تحليلي بودن با اين مشكل مواجه است كه گاه خواننده در پايان هر گفتار نيازمند آن است كه حجم بالاي مطالب منتقل شده در آن گفتار را يكبار ديگر مرور نمايد تا بتواند به برداشتي جامع از مطالب آن گفتار دست يابد . به عبارت بهتر چون حجم داده‌ها و تفصيل مطالب در هر گفتار زياد است شايسته آن است كه در انتهاي هر گفتار نويسنده جمع بندي  از مطالب آن گفتار ارائه كنند؛ اين امر هنگامي ضرورت بيشتري پيدا كند كه بدانيم همه خوانندگان ما، الزاما، همه بخش ها و گفتارهاي كتاب را به طور كامل مطالعه نمي کنند؛ كه البته اين امر در مورد كتابي مفصل از اين دست طبيعي است .از اين رو بهتر است براي آنكه خوانندگان بتوانند به راحتي به جمع بندي مطالب ارائه شده در هر گفتار دست يابند، در انتهاي هر گفتار كتاب يك جمع بندي اضافه شود.
نقاط ضعف:
تقريبا هر اثري هر چند كه جامع و محققانه باشد، احتمال وجود نقاط ضعف در آن هست،  مهم آن است كه در بيان اين نقاط ضعف تلاش ناقد و منتقد بر اصلاح و تكميل اثر باشد كه ان شاء الله اكنون چنين است؛ براي بيان بهتر نقاط ضعف كوشش شده است كه اين موارد در چند دسته، تقسيم بندي شوند ؛ از اين رو ابتدا به خلاءهاي كتاب حاضر مي پردازيم، سپس به سراغ نقاط ضعف كلي كتاب مي رويم و در نهايت نقاط ضعف جزئي را مورد توجه قرار مي دهيم.
1.خلاء ها:
منظور از خلاءها مسائلي است كه بايد در كتاب مورد بررسي قرار مي گرفته، ولي جاي آنها خالي است. به عبارت بهتر خلاءها مسائلي هستند كه جامعيت اثر منوط به وجود آنهاست و نبود آنها نوعي كمبود و كاستي براي اثر محسوب مي شود، البته مشخص است كه از منظرهاي مختلف مي توان مدعي شد كه يك اثر واجد و يا فاقد برخي از خلاءهاست، اما به نظر مي رسد كه موارد زير از جمله مواردي هستند كه كتاب حاضر به وضوح داراي خلاء و نيازمند تكميل است.
1-1.يکي از خلاءهاي موجود و اساسي در اثر فوق، نبود فهرست اعلام در اين کتاب حجيم است، به نظر مي رسد کتابي با اين حجم از اطلاعات و نام هاي مختلف نيازمند فهرست اعلام است تا خواننده و محقق براي سهولت تحقيق خود به مشکل برخورد نکند، لذا در بخش آخر کتب و بعد از پيوست ها، وجود فهرست اعلام براي کتاب فوق از ضروريات محسوب مي شود.
2-1.از ديگر خلاءهاي موجود در کتاب، اختصاص ندادن بخش خاصي به اصطلاحات و مسائل فني است تا خواننده از همان ابتداي بحث بداند نحوه دستيابي به چرخه سوخت هسته اي چگونه است و فرق ميان اصطلاحاتي همچون UCF,UF4,UF6 ، کپسول P1يا P2 و آب سنگين براي خواننده مشخص شود تا در جاي جاي متن، خواننده بداند در چه مرحله اي از چرخه سوخت هسته اي قرار گرفته است.
از سوي ديگر، نويسنده مي توانست در کنار همين بخش، به جاي تکرار مکررات در بخش هاي مختلف کتاب که در ادامه به آن اشاره مي شود، به صورت اجمالي سازمان ها و نهادها همچون آژانس بين المللي انرژي اتمي، شوراي حکام و يا الفاظي همچون NPT يا پروتکل الحاقي را توضيح دهد تا خواننده فرق ميان ان پي تي و پروتکل الحاقي را بداند و در فهم مطلب با ابهام روبرو نشود.
3-1.از ديگر مواردي که مي توان در اين کتاب به عنوان خلاء از آن نام برد، عدم استفاده مناسب و کافي از نمودار و جداول براي خلاصه کردن و نتيجه گيري مباحث و موضوعات است زيرا بسياري از مطالب نياز به نگارش متني مطول و خسته کننده نداشته و با يک جدول يا نمودار خواننده به اصل مطلب و حتي نتيجه گيري پي مي برد، البته نويسنده در چندين مورد محدود از نمودار و جدول استفاده برده است لکن با توجه به محتواي کتاب و نوع نگارش موردي موضوعات، نياز بيشتري براي  استفاده از نمودار و جدول ديده مي شود، به عنوان مثال: نويسنده مي توانست دستاوردهاي نظام در مذاکرات مختلف را به نمودار بکشد و يا ايشان مي توانست به صورت کلي نمودار دستيابي به چرخه سوخت هسته اي را ترسيم کند تا خواننده بداند بحث درباره مسئله هسته اي ايران در کدام مرحله قرار داشته است و موارد ديگري که به فراخور کتاب و فصل هاي آن قابل ارائه در نمودار است.
 
2.نقاط ضعف كلي
منظور از نقاط ضعف كلي كتاب مواردي است كه اشكال وارده به يك صفحه و يا بخش خاص كتاب وارد نيست و براي رفع آن نيز لازم است كه شيوه و روند آن كار اصلاح شود؛ به همين منظور اين اشكالات و نقاط ضعف را از اشكالات و نقاط ضعف جزئي كه به يك صفحه و يا چند صفحه خاص محدود مي شود جدا کرديم. البته شايد عنوان   "نقاط ضعف كلي" قدري غلط انداز و منحرف كننده باشد و كسي آن را به عنوان نقاط ضعف كل پروژه كتاب برداشت كند كه منظور چنين نيست؛ بلكه چنان كه ذكر شد منظور از اين نقاط ضعف نقاط ضعفي است كه فارغ از ميزان اهميت آنها در جاي جاي كتاب تكرار مي شوند و به صفحه و موضوع خاصي در كتاب محدود نمي گردند و عبارتند از:
1-2.تکرار مکررات در بسياري از بخش هاي کتاب
يکي از مشکلات اساسي کتاب فوق، تکرار مکرر در توضيحات غير مهم در جاي جاي کتاب است به نحوي که اگر اين تکرارهاي بي مورد از کتاب حذف شود، حجم کتاب به مقدار قابل توجهي کاهش پيدا خواهد کرد.
از سوي ديگر، يکي ديگر از مشکلات در بحث تکرار مکررات، در فصول انتهايي کتاب به خصوص فصل دوازدهم به بعد است به گونه اي که در اين فصول (انتهايي) موضوع و حرف تازه کمتر ديده مي شود و به نوعي تکرار مکرر مطالب فصول اوليه است.
به عنوان مثال در فصل دوازدهم با عنوان دستاوردهاي 678 روز تلاش، نويسنده به گونه اي ديگر اقدامات تيم هسته اي را بازگو مي کند و اين امر از عنوان فصل مشخص است زيرا از فصل اول تا فصل دوازدهم نويسنده به دنبال ارائه دستاوردهاي 678 روز تلاش تيم هسته اي بوده است و غير از اينکه اين دستاورد را توضيح دهد هدف ديگري را دنبال نمي کرده است. البته بايد به اين مسئله اشاره شود که در فصل دوازدهم نيز موضوعات جديدي مطرح شده است لکن در مقايسه با فصول گذشته کتاب، بسيار کاهش پيدا مي کند.
به نظر مي رسد سنگ بناي تکرار مکررات در فصل پنجم کتاب و در صفحه 265 با زير عنوان تحليل وضعيت و راهکارها در مقطع فرودين 1383 کليد مي خورد و نويسنده با اين عنوان دوباره از ابتدا شروع مي کند به توضيح درباره اقداماتي که سازمان انرژي اتمي مي بايست انجام مي داده است در حاليکه تمامي توضيحات در صفحات و فصول گذشته تکرار شده است. به عنوان مثال نويسنده در ابتداي اين صفحه مي نويسد: " بحران هسته اي جمهوري اسلامي ايران در سال 1382 از مهم ترين بحران هاي سياسي بين المللي به شمار مي رفت که با تدابير خاص مسئولين نظام تحديد و مهار شد ...
سازمان انرژي اتمي در جلسات کميته فناوري هاي نوين متعهد شده بود که: پروژهUCFاصفهان در 12 فرودين 1380 به بهره برداري برساند ..."
عبارت فوق مشخص مي کند که نويسنده از ابتدا شروع به توضيح مکررات مطالب قبلي مي پردازد و اين توضيح مکررات در فصل دوازده به بعدشکوفا مي شود.
   نمونه هايي از تکرار مطالب در کتاب:
1.نويسنده در ابتداي صفحه 259 به بحث هفت سال عدم اقدام درباره نقشه P2 اشاره کرده و توضيحاتي ارائه مي دهد در حاليکه در صفحه 257 همين مطلب را به صورت نسبتا کامل توضيح داده است!
2.در صفحه 533 تحت عنوان تصميم تهران، نويسنده به گزارش خود در جلسه سران اشاره مي کند که بازهم نگارش گزارش سران در کتاب، تکرار مطالبي است که نويسنده قبل از آن در خلال بحث هاي خود آورده است و در اينجا دوباره به آنها اشاره مي کند و مي توانست گزارش جلسه سران را به صورت پاورقي بياورد و به تحليل تصميم نهايي بپردازد.
3.در انتهاي صفحه 572 نويسنده به ديدگاه سه گروه درباره تعليق و يا عدم تعليق و حتي کنار گذاشتن موضوع هسته اي در کشور اشاره مي کند در حاليکه اين نظرات دقيقا در صفحه 321 به صورت مبسوط ذيل عنوان تصميم سياست مدارن آمده است.
4.در صفحه 633 ذيل عنوان تبديل بحران به فرصت، نويسنده به توافقات چهارکشور معروف به بيانيه تهران و همکاري هاي بلند مدت بين سه کشور اروپايي (آلمان، فرانسه و انگليس) و ايران اشاره مي کند در حاليکه مطالب خلاصه اي از مطالب گذشته است که در فصول قبل به آن اشاره شده است.
5.در ابتداي صفحه 657 نويسنده به بحث عدم شکسته شدن تعليق نطنز، تا 8 ماه بعد از روي کار آمدن دولت نهم اشاره مي کند، در حاليکه اين مطلب چندين بار در توضيحات مربوط به شکسته شدن تعليق غني سازي در نطنز آمده است، به عنوان مثال در صفحات 453، 606، 608  نويسنده عينا به اين موضوع اشاره کرده است.
6.در صفحه 663 و ذيل عنوان تثبيت حقوق ايران، نويسنده به موضوعات کلي اشاره مي کند که از ابتداي کتاب تا بدان جا، بارها به اين مسائل اشاره کرده است، به عنوان مثال هدف آمريکا و متحدانش مبني بر محروميت ايران از حق غني سازي  و يا اشاره نويسنده به تلاش تيم هسته اي از مهر 82 تا مرداد 84 براي جلوگيري از الزام ايران در قطعنامه هاي بين المللي مبني بر تعليق غني سازي و ... از موضوعاتي است که چندين بار در خلال مباحث کتاب به آنها اشاره شده است.
 
2-2.مبهم گويي در بيان مطالب و اشخاص
ابهام در اشخاص و مطالب نگارش شده، شايد از ضعف هايي است که بيش از ديگر نکات منفي به ذهن خواننده متبادر مي شود، به عنوان مثال عدم نام بردن از اشخاص مهم  در جلسه سران و يا ديگر جلسات، ابهام گويي در مسائل داخلي و حزبي، ابهام در نام اشخاصي که عليه امنيت ملي و تنها در راستاي منافع شخصي و حزبي قدم برداشته اند و يا ابهام در مطالب ارائه نگارش شده نمونه اي از انواع ابهاماتي است که در کل کتاب ديده مي شود.
به نظر مي رسد اگر نويسنده براي نام نبردن از اشخاص  و يا مطالب دليل موجهي داشته است، مي بايست به نحوي اعلام کند که از بردن نام اشخاص و يا مطالب معذور است چنانکه در بعضي از جاهاي کتاب به اين معذوريت اشاره کرده است و با توجه به طبقه بندي بودن مطالب از نظر نويسنده از انتشار آن خودداري کرده است (صفحه 359)، در حاليکه با توجه به کليت کتاب، به نظر مي رسد نويسنده به صورت سليقه اي از بعضي اشخاص نام مي برد و در جايي ديگر هم نام نمي برد؛ البته گاهي اوقات نيز به نظر مي رسد نويسنده درگير مسائل حزبي  وغير ملي شده است و در آنجا نيز نامي از اسامي برده نمي شود که در ادامه به آنها شاره خواهد شد.
 
   نمونه هايي از  ابهام و حذف بي مورد نام اشخاص و مطالب
1.در صفحه 321 و ذيل عنوان تصميم سياستمدارن، نويسنده در نگارش نظرات اعضاي کميته عالي هسته اي در چندين جاي مختلف تنها به ذکر  عبارت نظر يکي از اعضا اشاره مي کند لکن در ادامه همين بخش به صورت واضح از وزير امورخارجه وقت، رئيس سازمان انرژي اتمي وقت، وزير اطلاعات وقت و يا آقايان هاشمي و خاتمي به عنوان اعضاي جلسه نام مي برد.
با توجه به محتواي مطالب ذکر شده در اين بخش، به نظر مي رسد نويسنده کاملا سليقه اي از ذکر نام افراد خودداري کرده است!!!
همين روند در صفحه 535 نيز تکرار مي شود، نويسنده بازهم از عبارت يکي از اعضا استفاده مي کند در حاليکه نظر رئيس جمهور وقت و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و رئيس مجلس (آقاي حداد عادل) را به روشني بيان مي کند.
2.يکي ديگر از محذوفات در ذکر اسامي افراد، اشاره نويسنده در صفحه 440 به عبارت برخي از نامزدهاي انتخابات (رياست جمهوري) به اروپايي ها است که بنابر ادعاي نويسنده به اروپايي ها پيغام داده اند که ادامه مذاکرات را به دولت بعدي محول کنند، نويسنده اين مسئله را به عنوان يکي از چالش هاي فراروي تيم هسته اي بيان مي کند و در چندين جاي کتاب به اين مسئله اشاره مي کند.
در صفحه 460 بار ديگر مؤلف به همين مسئله اشاره مي کند و مي نويسد: ترديد انگليس از اظهاراتي است که ادعا مي کند برخي از نامزدهاي رياست جمهوري ايران، مطرح نموده اند و وعده داده اند که در صورت پيروزي، موضوع را به سرعت حل و فصل مي کنند...
همين مسئله به بيان ديگري در صفحه 495 تکرار شده است و در آنجا عبارت جديدي اضافه مي شود، نويسنده مي نويسد: در اين مقطع، يکي از مشکلات ما همين پيام هاي برخي از نامزدها و يا اعضاي ستاد آنها بود...
3.نويسنده در صفحه 598، نظر جک استراو درباره تيم هاي هسته اي ايران مي نويسد: يکي از اساتيد دانشگاه مي گفت در زمستان 84  وقتي با جمعي از جمله جک استراو در يک جلسه غير رسمي مشغول صرف ناهار بوديم، هنگامي که راجع به تيم هسته اي بحث شد، استراو گفته بود:در تيم قبلي، حرف هاي يکديگر را مي فهميديم ... ولي در تيم جديد نه ما مي فهميم آنها چه مي گويند و نه آنها مي فهمند که ما چه مي گوييم.
اينکه نويسنده تنها از عبارت مبهم يکي از اساتيد دانشگاه استفاده مي کند، براي خواننده اين سؤال پيش مي آيد که استاد مورد نظر ايراني بوده است و يا خارجي؟ اگر استاد دانشگاه ايراني بوده است در جلسه غير رسمي با جک استراو چه مي کند؟ (نويسنده هيچ پاسخي به اين موارد نمي دهد)
4.يکي ديگر از نکات مبهم و حذف بي مورد، در مطالب نگارش شده و در ابتداي صفحه 414 ديده مي شود، مؤلف در ابتداي اين صفحه مي نويسد: من در اينجا پنج راه مورد نظر را توضيح دادم که شيراک گفته بود بهترين راه حل، راه چهارم است...، نويسنده اگر چه در صفه 418  بار ديگر از اين پنج راه حل سخن به ميان مي آورد، لکن در هيچ جاي کتاب مشخص نمي شود که پنج راه حل چه بوده است؟
3-2.تعارض جدي در محتواي مطالب
از مواردي که در جاي جاي اين کتاب ديده مي شود، تعارضات تحليل ها، اطلاعات و برداشت هاي مؤلف است و اين تعارضات گاه از حد جزئي گذشته و به تعارض هاي بنيادي تبديل مي شود، تعارض هايي که گاه با اصول انقلاب و بيانات بنيان گذار انقلاب در تضاد است!!!
به نظر  مي رسد نويسنده در نگارش کتاب دوره هاي مختلفي را طي کرده است و يا دو نويسنده در نگارش كتاب دخيل بوده‌اند و همين امر سبب تعارض هاي جدي در بعضي از مباني شده است.
   نمونه هايي از تعارض هاي جدي در کتاب
1.يکي از مواردي که تعارض هايي در مطلب نويسنده ديده مي شود، اشاره نويسنده به عدم تقواي سياسي و حاکم نبودن اخلاق در سياست است، وي در صفحه 27 از انتقام جويي ها و تسويه حساب ها مي نالد و اين اعمال را تقبيح مي کند و ضد منافع ملي و آينده کشور معرفي مي کند، اما خود نويسنده در چند جاي کتاب اقدام به بي اخلاقي و انتقام گيري از ديگران مي کند.
ايشان در صفحه 100 مي نويسد: ما به لحاظ ذهني و تجربي به اين چارچوب عادت نکرده ايم، در نتيجه بحث ها پس از چند جلسه به دعوا و تخاصم کشيده مي شود، هر دو طرف به يکديگر نسبت خيانت، ساده لوحي، انفعال، مرعوب بودن و افراطي گري و بي تدبيري مي دهند و بساط بحث و مذاکره برچيده مي شود.
نويسنده در صفحه 73 و ذيل عنوان آرمان گرايي يا اسارت در توهمات مي نويسد: متأسفانه گاهي در کشور توهمات، مبناي تصميم گيري قرار مي گيرد، مثلا اين تفکر که غرب به فروپاشي کامل رسيده  و نظرات علمي اقتصادي و سياسي غرب به بن بست رسيده و خود آنها فهميده اند که ديگر راهي ندارند و راه نجات را ايران مي دانند ... البته اين گونه ادعاها آرمان نيست، بلکه توهمات ناشي از خود شيفتگي و کم تجربگي است!!!
يا نويسنده در  صفحه 93 مي نويسد: ممکن است بخواهيم جهان را اصلاح کنيم، ولي آيا توانسته ايم مشکلات ايران و حتي تهران را حل کنيم؟ ...
در صفحه 95 نويسنده نسبت به کساني که با روند مذاکرات تيم هسته اي مخالف بودند و نسبت به آن نقد داشتند به عنوان تندروهاي جناح چپ و راست معرفي مي کند و به راحتي به منتقدين لقب تندرو و افراطي مي چسباند.!!!
ايشان همچنين در صفحه 104، کساني که نسبت به بيانيه تهران اعتراض داشتند را با القاب ناپسندي خطاب مي کند و مي نويسد: تحرک نيروهاي بي تجربه، قدرت طلبي عده اي جاه طلب، ترس از اينکه موضوع به نتيجه نهايي نرسد، همه و همه در ايجاد جو بوجود آمده تأثيرگذار بودند.
نويسنده نه تنها به صورت مبهم به اين افراد، گروه ها و اقدامات آنها اشاره مي کند بلکه به دليل مخالفت آنها با  تيم مذاکره کننده هسته اي القابي همچون هوچي گر، تندرو، جاه طلب و ... را به آنها مي چسباند و اين با اظهارات نويسنده در ابتداي بحث در تعارض جدي است!!!
البته استفاده از اين القاب در جاهاي مختلفي به غير از موارد اشاره شده نيز وجود دارد، صفحات 340، 439 نمونه  اي از اين برچسب زني هاست. 
2.از ديگر تعارضات جدي در کتاب، حمايت بي دليل مؤلف از خوش بيني به غرب است و اينکه نبايد نسبت به غرب هميشه بدبين بود زيرا بدبيني به غرب مشکل ساز  بوده است بلکه بايد به اوضاع و شرايط توجه داشت، ايشان در صفحه 14 مي نويسد: در واقع در همه موضوعات، نوعي پيش داوري از سوي هر يک از دو طرف نسبت به ديگري وجود دارد، آمريکا ايران را در تقابل با منافع منطقه اي و بين المللي خود مي داند و ايران نيز آمريکا را بزرگترين دشمن خود تلقي مي کند.
در صفحه 54 نيز مي نويسد: گزارش اطلاعات کارشناسي به صورت ناقص به مسئولين رده بالا و بي اعتمادي به غرب و سازمان هاي بين المللي همواره مشکل آفرين بوده است!!!
در صفحه 66 کتاب مي نويسد: هميشه در ذهن برخي از مسئولين، گويي نوعي اضطراب وجود دارد که دشمنان قوي پنجه مشغول توطئه و برنامه ريزي عليه نظام اسلامي هستند و همواره براي بقاي نظام احساس خطر مي کنند.
و در آخر در صفحه 68 مي نويسد: در مسئله مهم هسته اي که به امنيت ملي و منافع ملي ما ارتباط دارد، اين گونه ترديد ها[بدبيني نسبت به غرب] نبايد مورد توجه قرار گيرد، اينها هم مسائلي است که گاهي مشکل آفرين مي شود.
نويسنده در اين عبارات بدبيني نسبت به غرب را به طور کامل نهي مي کند و تا جايي پيش مي رود که ترديد و بدبيني نسبت به غرب هنگام وسط آمدن منافع و امنيت ملي را غلط و مشکل ساز معرفي مي کند!!!
حال به ديگر عبارت هاي متعارض مؤلف در جاي جاي کتاب توجه کنيد:
مؤلف در صفحه 90 و ذيل عنوان سازمان ملل و محيط بيروني، به اين واقعيت اعتراف مي کند که سازمان هاي بين المللي عملا از ابتداي انقلاب به خصوص دوران جنگ و بعد از آن، نسبت به ايران عادلانه رفتار نکردند و همواره ضد ملت ايران تصميم گيري کرده اند، نويسنده در صفحه 91 مي نويسد: به طور کلي مصوبات سازمان ملل را غالبا غير عادلانه دانسته و خود را مکلف به اجراي مصوبات آن نمي دانستيم، چه در جنگ ايران و عراق، چه در مسئله هسته اي و چه در بحث حقوق بشر، هيچگاه نپذيرفتيم که سازمان ملل داوري عادل و بي طرف است. شوراي امنيت سازمان ملل با توجه به نحوه عملکرد و ترکيب اعضاي آن و نفوذ آمريکا در آن هميشه از نظر ما فاقد عدالت و بي طرفي ارزيابي شده است!!!
نويسنده در دو صفحه 90 و 91 عملا با مباني و برداشت هاي خود درباره خوش بيني نسبت به غرب، مخالفت کرده و تعارض جدي در اين دو صفحه با نظرات گذشته نويسنده درباره خوشبيني به غرب ديده مي شود، به نظر مي رسد که نگارنده اين دو بخش با يکديگر متفاوت هستند و يا نويسنده از نظر فکري دچار تعارض دروني است!!!
فارغ از اشاره به تعارض هاي کتاب با اظهارات فوق، نقدي جداگانه به اين نوع طرز فکر وجود دارد. قبل از ذکر سومين مورد از تعارضات محتوايي لازم است نگاه حضرت امام ( ره) و مقام معظم رهبري( مدظله العالي) در اين خصوص تبيين گردد.
 
نگاه بنيان گذار انقلاب اسلامي ايران به  جهان استکبار
در جامعه اسلامي چهار نوع طرز فکر درباره استکبار وجود دارد، گروه اول، استکبار را به طور کامل معاند و استعمارگر مي داند و هيچ نقطه روشني در جهان استکبار نمي بيند و حتي اگر استکبار عوض شود ديد اين گروه نيز عوض نخواهد شد، گروه دوم بسيار خوشبينانه به غرب نگاه مي کنند و ظلم استکبار به ديگران را همواره توجيه مي کنند، گروه سوم به شکل سليقه اي گاهي نگاه سياه و سفيد (بدبينانه) و گاهي نگاه رنگي (خوشبينانه) به موضوع استکبار و قدرت هاي استعمارگر دارند و گروه چهارم نيز به صورت منطقي به رفتار استعمار نگاه مي کنند و تا استعمار چهره درست و قابل قبولي ارائه نکند، نگاه منفي خود را نسبت به استعمار تغيير نخواهند داد.
 
امام خميني (ره) درباره نظام استکبار مي فرمايند:
سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرين است؛ و تا اين سلطه طلبان بي فرهنگ در زمين هستند، مستضعفين به ارث خود که خداي تعالي به آنها عنايت فرموده است نمي‌رسند. [صحيفه نور، ج 12، ص 144]
آمريکا از انگليس بدتر انگليس از آمريکا بدتر شوروي از هر دو بدتر همه از هم بدتر همه از هم پليدتر اما امروز سر و کار ما با اين خبيث هاست با آمريکاست. [صحيفه نور، ج 1، ص 105]
آمريکا اين تروريست بالذات، دولتي است که سرتاسر جهان را به آتش کشيده، و همپيمان او صهيونيسم جهاني است که براي رسيدن به مطامع خود، جناياتي مرتکب مي شود که قلم ها از نوشتن و زبان ها از گفتن آن شرم دارند.[صحيفه نور، ج 21،وصيتنامه سياسي الهي امام خميني (ره)]
دشمن اصلي اسلام و قرآن کريم و پيامبر عظيم الشأن   صلي الله عليه و آله و سلم _ ابرقدرت ها، خصوصاً آمريکا و وليده فاسدش اسرائيل است.[صحيفه نور، ج 19،ص 46]
آمريکا شماها را براي نفتتان مي خواهد، شما را براي اين مي خواهد که بازار درست کند، که نفتتان را ببرد و بنجل ها را بياورد به شما بفروشد. [صحيفه نور، ج 17،ص 405]
با آمريکا روابط ايجاد نخواهيم کرد مگر اين که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد. [صحيفه نور، ج 19، ص 95]
 
مقام معظم رهبري نيز درباره نظام استكبار، مي‌فرمايند:
من معتقدم، آن كساني كه فكر مي‌كنند ما بايد با رأس استكبار  يعني آمريكا  مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده‌ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي‌خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با آمريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي‌شود؟ اين طوري كه نيست.[سخنرانى در ديدار با گروه كثيرى از معلمان و مسؤولان امور فرهنگى كشور و جمعى از كارگران، به مناسبت روز معلم و روز جهانى كارگر، 12/2/69]
ابرقدرتها كه دشمنان سوگندخورده‌ى انقلاب اسلاميند، هرگز علت دشمنى خود با جمهورى اسلامى را به صراحت بيان نكرده‌اند و نخواهند كرد. اگر امريكا اعتراف كند كه انگيزه‌ى دشمنى او با ايران، دشمنى با اسلام است، يك ميليارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه انگيزه‌ى او از اين دشمنى آن است كه ايران اسلامى خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت امريكا زندگى كند، همه‌ى آزادگان و آزادي خواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد. [پيام به مناسبت اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)، 10/3/69]
اين توطئه‌هائى كه در اين سى سال عليه نظام جمهورى اسلامى از سوى دشمنان گوناگون البته در رأس آنها آمريكا و خبيث‌ترين آنها انگليس  انجام دادند، به خاطر اين است كه اينها مرعوبند؛ از حركت اسلامى، از بيدارى اسلامى، از به خود آمدن دنياى اسلام مي‌ترسند. [بيانات در ديدار مردم به مناسبت عيد غدير، 15/9/88]
به نظر مي رسد عبارت هاي فوق از امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري گوياي اين واقعيت است که نبايد به آمريکا ساده لوحانه نگاه کرد و خوشبين بود بلکه مي بايست در ارتباط با اين مستکبرين جهان چه مستقيم و چه غير مستقيم، انجام هرگونه توطئه اي را پيش بيني کرده و جوانب احتياط را بسيار جدي گرفت و هيچ خوش بيني نسبت به اين قدرت هاي استكباري نداشته باشيم.
 
- ادامه تعارضات محتوايي
3.از ديگر تعارض هاي جدي در اين کتاب، نگاه نويسنده به نيت و تلاش غرب درباره محروميت ملت ايران از حق غني سازي هسته اي است، ايشان در ابتداي صفحه 454، ديدگاهي را که مي گويد: اعتمادسازي با اروپا و کار با آژانس فايده اي ندارد چون همه اينها پشت پرده با هم يکي هستند که نگذارند غني سازي آغاز شود را، به عنوان نظر تند معرفي مي کند.
در کنار اين اظهار نظر نويسنده، در چند جاي مختلف مؤلف نظر خود را با نقل قول هايي که از طرف غربي مي آورد، نقض مي کند.
ايشان در صفحه 402 به نقل از شيراک مي آورد:من به تاريخ و فرهنگ ايران احترام مي گذارم و در مقابل بوش از ايران دفاع کردم، اما توليد سوخت از جانب شما را برنمي تابيم، نمي توان از اين خط عبور کرد؛ انگليس، روسيه، چين و اروپا هم حاضر نيستند اين گام را بردارند که به ايران اجازه دهند تا سوخت هسته اي براي مصارف غير نظامي توليد کند.
در صفحه 418 به نقل از شرودر مي نويسد: صحيح ترين راه اين است که از غني سازي چشم پوشي کنيد، انصراف از غني سازي ما را از تمامي مشکلات بعدي نجات مي دهد.
نويسنده در جاي ديگري از کتاب، خود به هدف غرب اعتراف مي کند، وي در صفحه 457 مي نويسد:اروپايي ها مايل اند شرط حل و فصل مسائل ايران در آژانس و کشيده نشدن موضوع به شوراي امنيت را توقف برنامه هسته اي ايران قرار دهند.
در صفحات 473، 474، ابتداي صفحه 518، نظر استراو در مورد غني سازي در صفحه 522 و صفحه 527 نمونه اي از نظرات غرب مبني بر تعليق غني سازي اورانيوم براي هميشه است.
نويسنده در صفحه 570 و در تعارضي جدي با آنچه که در صفحه 454 به عنوان ديدگاه تند مي خواند، درباره هدف غرب مي نويسد: هدف اول اروپا، تعليق، سپس گسترش دامنه تعليق و بالاخره طولاني کردن زمان تعليق و هدف نهايي آنها توقف برنامه غني سازي بود، ما نيز از هدف آنها به خوبي آگاه بوديم.
4-2.آشکار سازي سياست هاي نظام
يکي از مشکلات اساسي کتاب امنيت ملي و ديپلماسي هسته اي، افشا و آشکار کردن راهبردها، نظرات، دغدغه ها و تذكرات سران  و شايد نقاط ضعف نظام در برهه اي از تاريخ انقلاب بوده است.
همواره درباره نگارش موضوعات مهمي که پاي مسئله امنيت ملي و منافع عمومي در وسط است، مسئولين مي بايست با احتياط و تعقل بيشتري قدم بردارند و از سوي ديگر بر مبناي " هر راست نشايد گفت"، الزامي براي مطرح کردن تمامي موضوعات و حواشي مسائل امنيتي وجود ندارد.
از سوي ديگر آقاي روحاني در ابتداي کتاب و درباره نگارش اين موضوع در صفحه 21 مي نويسد: مي دانم که خوانندگان فهيم مي دانند که همه اتفاقاتي که درآن برهه کوتاه کمتر از دوسال به وقوع پيوسته، در اين کتاب گفته نشده است. موضوع اين کتاب که شرح پرونده هسته اي کشور است، هنوز در پيچ و تاب تهديدات قدرت ها و مذاکرات سياسي است و بديهي است که تا سال ها و به ويژه تا زماني که اين پرونده در جريان باشد، مصلحت کشور و نظام ايجاب مي کند که از پرداختن به برخي جزئيات و ذکر برخي مسائل اجتناب شود.
جالب است که جناب آقاي روحاني خود بر اين مسئله معترفند که پرونده هسته اي کشور در حال حاضر نيز در جريان است و کشورهاي غربي و در رأس آنها آمريکا به دنبال هر نقطه ضعفي براي شکست دادن جمهوري اسلامي ايران و ضربه زدن به کليت نظام است و اطلاعات به دست آمده از حريف بيش از 95 درصد از اطلاعات آشکار به دست مي آيد، حال معلوم نيست با چه توجيهي نسبت به انتشار اين کتاب، اقدام شده است.
   نمونه هايي از مطالبي که انتشار آنها عجيب به نظر مي رسد
1.نويسنده در صفحه 39، در باره موافقان تمديد معاهده NPT، مي نويسد: موافقان طرح NPT همچنين مي گفتند که اگر با تمديد NPT موافقت نکنيم، روس ها هم ممکن است نيروگاه بوشهر را رها کنند، و حتي تأمين سوخت رآکتور تهران هم احتمالا با مشکل مواجه مي شود و هرگونه فعاليت هسته اي ما ازجمله قراردادهاي منعقده با چين هم ممکن است دچار مشکل شود، در نتيجه نه تنها در بحث هسته اي به ما فشار مي آورند، حتي در مسير اعتماد سازي با همسايگان نيز دچار مشکل مي شويم...
در صفحه 77 کتاب مؤلف به بحث اهم و مهم اشاره کرده و مي نويسد: البته در شرايطي که اينگونه حمايت ها (حمايت از آرمان ها مقابل منافع ملي)، بهاي آن را به حدي افزايش دهد که براي اصل نظام خطرناک باشد، ديگر حاضر نيستيم آن را ادامه دهيم، اينجا بحث اهم و مهم است و همانگونه که امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است.
در صفحه 125 به نقل از نماينده ايران در آژانس (صالحي) مي نويسد: ظاهرا همه اين نگراني را درک کرده بودند تا حدي که نماينده ايران در آژانس هشدار داده بود که کشف آلودگي سطح بالا در نطنز سبب خواهد شد که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
در صفحه 129، نويسنده ادعا مي کند به دليل ترس از حمله آمريکا به ايران مانند حمله به عراق، ايران با اروپا مذاکره مي کرد، ايشان مي نويسد: از سوي ديگر، چون حمله به عراق در واقع به بهانه سلاح کشتار جمعي صورت گرفت، تشابه اتهامات عليه ايران با عراق، نگراني هايي را به وجود آورده بود.
تمام نمونه هاي ذکر شده يک پيام را به مخاطب مخابره مي کند و آن تشديد فشار بر نظام اسلامي به  خاطر امتياز گيريست.
البته تمام نمونه هاي ذکر شده، تحليل ها و برداشت هاي نويسنده است و قطعا نظام اسلامي با تهديد و زور و تحت فشار قرار دادن، ميدان را خالي نکرده و امتياز نخواهد داد، کما اينکه در هشت سال جنگ تحميلي به کل نظام استکبار و همه جهانيان فهماند که ايران، زير بار حرف زور نمي رود و ظلم به خود را به صورت مستقيم تلافي خواهد کرد.
البته نبايد اين مسئله را کتمان کنيم که گاهي ميان مسئولان نظام اسلامي، افرادي پيدا مي شوند که با کمترين تهديد و بحراني قافيه را باخته و مقابل دشمن کوتاه مي آيند مانند محتوا و معناي نامه نماينده سابق ايران در آژانس (صفحه 125)، لکن جاري ساختن اين استثنا درباره همه مسئولان نظام جفاي آشکاري به مسئولان کشور است.
   از ديگر مسائل مطرح شده در اين کتاب، بحث اقتصادي و ارتباط برقرار کردن با موضوع هسته اي است، نويسنده در صفحه 139 مي نويسد: به ياد دارم آن روز که سه وزير اروپايي به تهران آمدند و توافقي حاصل و قفل اقتصاد باز شد، آيت الله مهدوي کني از قول تعدادي از بازاريان تهران گفتند که بعد از چند ماه، تازه قفل اقتصاد کشور باز و بسياري از دلهر ه ها و نگراني ها رفع شده است.
   نويسنده همچنين در صفحه 144 و ذيل عنوان شرايط اقتصادي مي نويسد: در آن مقطع روابط اقتصادي ما با جهان به ويژه با غرب، دچار مشکل شده بود، اگر وامي مي خواستيم يا پروژه مهمي داشتيم، انجام آن منوط به اين بود که پروتکل الحاقي را بپذيريم. وزراي اروپايي به وزير امور خارجه ايران گفته بودند اگر پروتکل الحاقي را نپذيريد، روابط اقتصادي ما با ايران متوقف مي شود، ژاپني ها به صراحت اعلام کردند که وام و طرح هاي نفت  و گاز ما با ايران متوقف مي شود ... مردم پس از قطعنامه شهريور 1382 و تبليغات غرب نگران شده بودند.
   همين دو مورد براي جهان استکبار کافي است که به نتيجه انحرافي برسد و تحريم هاي سنگين تر اقتصادي را سبب کوتاه آمدن ايران مقابل خواست غرب بپندارد.
آيا گره زدن بحث اقصادي و نگراني افکار عمومي به قطعنامه هاي شوراي امنيت و بحث هسته اي در اين زمان، صحيح است؟
   نويسنده در صفحه 608 و زمان روي کار آمدن دولت نهم و خبر شکستن تعليق نطنز مي نويسد: در واقع پس از ارجاع پرونده به شوراي امنيت مجبور شدند تا نطنز را راه اندازي کنند، نه اينکه براي راه اندازي آن برنامه ريزي کرده باشند.
5-2.نقد بي پرده رئيس جمهور کشور
يكي از ديگر از موارد منفي كتاب، اهانت مؤلف به آقاي احمدي‌نژاد است، به نحوي كه وي گاهي به صورت مستقيم و گاهي غير مستقيم افكار و نظرات رئيس دولت نهم و دهم را توهمات ناشي از خودشيفتگي و كم تجربگي معرفي مي‌كند، به عنوان مثال ايشان در صفحه 73 تحت عنوان آرمان گرايي يا اسارت در توهمات مي نويسد: متأسفانه گاهي در کشور توهمات، مبناي تصميم گيري قرار مي گيرد، مثلا اين تفکر که غرب به فروپاشي کامل رسيده  و نظرات علمي اقتصادي و سياسي غرب به بن بست رسيده و خود آنها فهميده اند که ديگر راهي ندارند و راه نجات را ايران مي دانند ... البته اين گونه ادعاها آرمان نيست، بلکه توهمات ناشي از خود شيفتگي و کم تجربگي است!!!
مؤلف در كنار اهانت به رئيس دولت نهم و دهم، ناپختگي، بي تجربگي و عدم آشنايي احمدي‌نژاد با نظام استكبار را به دور از اخلاق و تقواي سياسي نگارش كرده است، ايشان در صفحه 591 و تحت عنوان اولين و آخرين ملاقات كاري با رئيس جمهور جديد، به جلسه خود با احمدي‌نژاد اشاره كرده و نظر رئيس جمهور درباره تشكيل جلسه اضطراري شوراي حكام را اينگونه بيان مي‌كند:  [احمدي‌نژاد گفت]: آژانس حق ندارد چنين كاري بكند چون ما كار خلافي نكرده‌ايم، خوب است با البرادعي تلفني صحبت كنيد، گفتم اين طور نيست كه مدير همه كاره باشد، اعضاي شوراي حكام آژانس، سفراي 35 كشور هستند كه بر اساس گزارش مدير كل تصميم مي‌گيرند... [احمدي نژاد پرسيدند چرا آژانس تحت نفوذ غرب است]، گفتم براي اينكه هم بيشتر بودجه آژانس را آنها مي‌دهند و هم بر اكثر كشورهاي عضو، نفوذ دارند، ايشان گفتند هزينه‌هاي آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمي‌دانم، مثلا چند صد ميليون دلار، گفتند شما همين حالا به البرادعي زنگ بزنيد و بگوييد ما كل مخارج آژانس را مي‌دهيم، گفتم اولا آژانس نمي‌تواند بپذيرد چون براي مخارج آژانس و بودجه آن، مقرراتي وجود دارد و ثانيا ما هم چنين حق و اختياري نداريم چون اگر به جايي بخواهيم كمك بلاعوضي كنيم، مجلس بايد تصويب كند، گفتند [احمدي‌نژاد] من به شما مي‌گويم، شما چه كار داريد؟
يا نويسنده در صفحه 596 و تحت عنوان تيم جديد با رويكردي جديد، پايان عملي مسئوليت خود در موضوع هسته‌اي را اينگونه بيان مي‌كند: عملا از روز يكشنبه 16/5/84 پس از ملاقات با آقاي احمدي‌نژاد و پيشنهاد پرداخت كل هزينه آژانس، پايان مسئوليت من شكل گرفت.
به نظر مي‌رسد اين نحو بيان درباره اشخاص آن هم مسئولين ارشد دولتي، خلاف اخلاق و تقواي سياسي است و اين با اظهارات نويسنده مبني بر نياز كشور به اخلاق و تقواي سياسي در كارها منافات دارد.
3.نقاط ضعف جزئي
منظور از نقاط ضعف جزئي اشكالاتي است كه فارغ از ميزان اهميت و ميزان تكرار آنها در كتاب به موضوع و يا صفحه و يا مطلب خاصي مربوط مي شوند و براي اصلاح آنها نيز نياز به اصلاح آن موضوع يا مطلب و يا صفحه خاص است. برخي از اين اشكالات عبارتند از:
 
3-1.تعارض در متن
1- نويسنده در صفحه 47 به فقر دستگاه سانتريفيوژ فعال در سال 1381 در کشور اشاره مي کند و مي نويسد: تنها يک دستگاه سانتريفيوژ  وارداتي فعال بود، لکن در صفحه 114 مي نويسد: کشور در  اين سال (1381) با انجام غني سازي توسط چند دستگاه سانتريفيوژ، موفق به غني سازي اورانيوم شد، در اين فرايند يک آبشار کوچک ده تايي براي غني سازي فعال شد و ...!!!
2- در صفحه 478 و در سطر دوم شماره 3، مؤلف مي نويسد: پايان تعليق نمي تواند ديرتر از پاييز 1384 باشد ...، اما در صفحه 479 در بند شماره 3، مي نويسد: بايد انبارهاي زير کوه و زير زمين نطنز آماده شوند، که دستيابي به تمامي اين موارد تا زمستان سال 1384، به طول خواهد انجاميد.
 
3-2.ابهامات فراوان در کل کتاب
از ديگر نقاط ضعف اين کتاب که مي توان آن را به عنوان نقطه ضعف کلي کتاب مطرح کرد، وجود نکات فراوان و مبهم در کتاب است، ابهاماتي که مؤلف هيچ توضيحي درباره آنها نداده است و تنها به ابهامات خواننده افزوده مي شود؛ ابهاماتي چه در محتوا، چه در الفاظ و چه در اشخاص. نمونه هايي از ابهامات کتاب عبارتند از:
   مؤلف در صفحه 64 و ذيل عنوان آسيب شناسي تصميم گيري به شيوه هاي تصميم گيري در ايران اشاره کرده و مي نويسد: مقايسه شيوه ها و شکل کار در ايران در زمينه تصميم سازي و تصميم گيري با ساير کشورها امري ضروري است، براي نمونه بررسي نظام تصميم گيري در کشورهايي همچون هند، مالزي و برزيل و کشورهاي صنعتي در مقايسه با نظام تصميم گيري ايران، پيش و پس از انقلاب لازم و مفيد است.
فارغ از ادعاي نويسنده مبني بر ضروري بودن و لازم بودن مقايسه و استفاده از شيوه هاي تصميم گيري در ديگر کشورها، مؤلف در اينجا به کشورهايي اشاره مي کند که معلوم نيست چرا بايد نظام تصميم گيري در اين کشورها مورد مطالعه قرار بگيرد؟
   در صفحه 66 مؤلف مي گويد: هنگام تصميم گيري در مسائل مهم، گاهي از اصول و روش علمي پيروي نمي شود، دست کم از انقلاب تا کنون، در برخي از موارد چنين بوده است.
بازهم معلوم نيست منظور نويسنده از اصول و روش علمي چيست و چگونه بايد از اينها استفاده کرد؛ از سوي ديگر، نويسنده به انطباق مسائل تاريخي بر مسائل معاصر خرده گرفته و اين روش را غير علمي معرفي مي کند!!!
   يکي ديگر از نکات مبهم و جالب کتاب، نتيجه گيري  مؤلف از آيه قرآن است، ايشان در صفحه 78 به آيات 65 تا 66 سوره مبارک انفال اشاره کرده و مي گويد: خود قرآن در زماني که وضع مسلمانان از لحاظ روحيه عالي بوده، مي گويد 1 به 10، يعني اگر دشمنان شما ده برار بودند مي توانيد بجنگيد، اما اگر  مثلا بيست برابر شما بودند، ديگر حق حمله را نداريد.
بر اساس اين نتيجه گيري مبهم و در خور توجه نويسنده، عملا نهضت عاشورا مخالف بيان آيه قرآن بوده است و سپاه امام حسين (ع) نبايد وارد جنگ مي شده است زيرا نسبت سپاه امام به دشمن 1 به 10 نبوده است!!!
   يكي از موضوعاتي كه توجه خواننده را به خود جلب مي‌كند، استفاده مؤلف براي توجيه و مشروعيت بخشي به تمامي اقدامات خود است و در اين راه بيشترين استفاده را از نقش ولي فقيه و استفاده كلي از بيانات مقام معظم رهبري در تأييد كارهاي خود است، لكن آنچه سبب ابهام در متن مي‌شود بعضي از جملات كلي نويسنده است كه هيچ مبنايي براي آن ارائه نمي‌كند، به عنوان مثال ايشان در صفحه 85 و تحت عنوان گفتمان‌ها و رويكردهاي مختلف، به اين مسئله اشاره مي‌كند كه تمامي تصميم سازي‌ها و تصميم گيري‌ها بر اساس گفتمان مقام معظم رهبري، رئيس جمهور و اكثريت مردم بوده است، حال آنكه گفتمان اكثريت مردم گاهي اوقات با تصميم‌هاي تيم هسته‌اي در آن زمان متفاوت بوده است.
   بحث تحركات نظامي آمريكا و آماده شدن اين كشور براي عمليات نظامي يكي ديگر از موارد مبهمي است كه نويسنده در آن به اطلاعاتي اشاره مي‌كند كه خواننده مبنايي براي آنها پيدا نمي‌كند و دليل اينكه اين مطالب منتشر مي‌شود هم معلوم نيست؛ نويسنده درباره اين موضوع مي‌گويد: مثلا اگر آمريكا بخواهد به ما حمله كند تحولات پايگاه ديه‌گو گارسيا، ناوگان خليج فارس، تحركات سياسي كنگره، وضع رسانه‌ها و بقيه علائم و قرائن مي‌تواند به ما كمك كند تا از تصميم واقعي پنتاگون با خبر شويم!!!
   يكي ديگر از نكات مبهم در محتواي كتاب، اشاره نويسنده در صفحه 93 به تغيير روابط با كانون‌هاي قدرت بين‌المللي از مخاصمه به رقابت است!!!
معلوم نيست منظور تغيير مخاصمه به رقابت در چه حوزه‌اي است؟ به عنوان مثال آيا ايران مي‌بايست در تخريب اسلام و شيعه با آمريكا و انگليس رقابت داشته باشد؟ آيا ايران مي‌بايست در ظلم كشورهاي مستكبر همچون آمريكا با اين كشور رقابت داشته باشد؟ اصولا رقابت زماني مطرح مي‌شود كه دو طرف اهداف مشتركي داشته باشند حال آنكه هر عقل سليم و منصفي با تحليل رفتار كانون‌هاي قدرت همچون آمريكا به اين نتيجه مي‌رسد كه هيچ هدف مشتركي ميان جمهوري اسلامي ايران و كانون‌هاي قدرت وجود ندارد.
   از ديگر نكات مبهم كتاب، تفسير خاصي از معناي عزت در كلام مؤلف است، به عنوان مثال در صفحه 96 نويسنده به ماجراي حمله تركيه با هلي‌كوپتر به يكي از روستاهاي ايران اشاره مي‌كند و مي‌گويد: برخي مي‌گفتند كه ما هم مقابله به مثل بكنيم ولي ما مخالف بوديم و مي‌گفتيم در اين مرحله تنها اعتراض و كار سياسي بايد انجام گيرد؛ اگر مؤثر نبود، بعدا مي‌توانيم تصميم حادي اتخاذ كنيم ... به هر حال در ماجراي تركيه با عزت عبور كرديم.
اينكه مؤلف چه معنايي از عزت را مد نظر قرار داده است، بسيار مبهم است زيرا در اين ماجرايي كه نويسنده به آن اشاره مي‌كند هيچ نشانه‌اي از عزت ديده نمي‌شود. 
3-3.استفاده از واژه جهان سوم براي ايران
در صفحه 102، نويسنده به بحث ساختار و کارگزار در کشورهاي مختلف اشاره مي کند و مي نويسد: در کشورهاي پيشرفته اين اثرات چشمگير نيست و تغيير افراد تأثير چنداني ندارد، مگر اينکه سياست هاي کلي حکومت دستخوش تحولات و تغييرات بنياني شود، اما در جهان سوم آثار تغييرات بيشتر مشاهده مي شود، در کشور ما هم مي توان اختيارات و مسوليت هاي تيم هسته اي را در تئوري ساختار - کارگزار مورد بررسي و تحليل قرار داد.
3-4.تعارض محتوايي با اصول اسلامي
در ابتداي صفحه 77، نويسنده به بحث بقا و ارتباط آن با سياست خارجي اشاره مي کند و مي نويسد: بقا اصل اساسي شکل دهنده به سياست خارجي کشورهاست؛ ما هم به دنبال بقا هستيم، پس در برخي موارد، سياست خارجي ما تفاوت ماهوي با سياست خارجي ديگر کشورها ندارد.
اين اظهارات نويسنده، با اصول اسلام و انقلاب تعارض جدي دارد، در آيه مبارکه 169 سوره آل عمران مي خوانيم "وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ " - هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند، از سوي ديگر اين اظهار نظر نويسنده با فلسفه حادثه عاشورا نيز کاملا در تضاد است.
3-5.بي توجهي به نوشتار
نويسنده در انتهاي صفحه 127، به نقل از البرادعي مي نويسد که ايران بر سر يک دوراهي قرار گرفته است، لکن با توجه به توضيحات نويسنده، دو راهي تبديل به سه راهي مي شود، مؤلف مي نويسد: شما بر سر يک دو راهي قرار داريد. بدين معني که اروپا بر غني سازي و آمريکا بر همه فعاليت  هسته اي شما متمرکز شده اند، يا بايد از طريق تعامل با اروپا، نقشه آمريکا را خنثي کنيد، يا با آمريکا مذاکره کنيد و يا اينکه همه چيز را از دست بدهيد.
3-6.استفاده از مثال‌ها، تحليل‌ها و اطلاعات مبهم، بدون پشتوانه و بعضا غلط
مؤلف در صفحه 69 و تحت عنوان مديريت بحران، ايجاد معضل در نظام اسلامي و عدم توانايي مديران كشوري براي حل بحران را به چند دليل ذكر مي‌كنند، نويسنده مي‌گويد: به لحاظ ساختاري احتمال وجود چند دليل براي بروز چنين اتفاقاتي در كشور وجود دارد، نخست اينكه نظام از هر كنش اجتماعي نگران است و به سرعت در بالاترين سطح، واكنش نشان مي‌دهد، ...
فارغ از اينكه اين تحليل نويسنده صحيح يا غلط است، انتشار اين دست تحليل‌ها و مثال‌ها در كتاب به عنوان افشاي اطلاعات و تحليل‌هاي طبقه بندي شده محسوب مي‌شود و نبايد بدين صورت منتشر شود.
و يا در جاي ديگري نويسنده در صفحه 54 و 55 ذيل عنوان چالش‌هاي تصميم‌گيري و اينكه عده‌اي مي‌توانند حرف غلط خود را با هياهو، جنجال و تبليغات و يا به واسطه ارتباط با افراد مختلف حرف خود را به كرسي بنشانند و تصميم‌گيري را براي مسئولين نظام سخت و محدود كنند، به بحث پذيرش قطعنامه از سوي امام خميني (ره) و يا ماجراي گروگان‌گيري اشاره كرده و مي‌نويسد: براي نمونه در داستان گروگان‌گيري سفارت آمريكا، در مقطعي مسئولين تصميم داشتند اين مسئله را حل كنند، ولي كسي جرئت نمي‌كرد پاي پيش گذارد، جوي در داخل درست كرده بودند كه بايد شاه را به ما تحويل دهند كه او را محاكمه كنيم يا گروگان‌ها را محاكمه كنيم كه در نهايت از طرف امام (ره) موضوع به تصميم نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي واگذار شد.
در مورد جنگ نيز كسي نتوانست تصميم بگيرد، تا جايي كه شرايط به گونه‌اي شد كه به ناچار امام خود در شرايط سختي مجبور به تصميم گيري شدند.
اين دو مثال مؤلف در اين مورد نه تنها اشتباه و غلط است بلكه بي احترامي به امام خميني (ره) و در تعارض با واقعيت تاريخي است، در ماجراي گروگان‌گيري شخص امام خميني (ره) يك روز بعد از  ورود دانشجويان به داخل سفارت با سخنراني خود در جمع دانشجويان اين مسئله را تأييد كرده و از اين اقدام دانشجويان تمجيد كرده و اين اقدام را به انقلاب دوم تعبير كردند، در ماجراي جنگ نيز امام تحت هيچ محدوديت و فشاري قرار نگرفته وتنها بر اساس مصلحت مسلمين و نظام اسلامي و با توجه به اطلاعات واصله از سوي مسئولين جنگ تصميم گيري كردند و مولف نيز به اين واقعيت معترف است و در صفحه 76 در تعارض با اين ادعاي قبلي خود مي‌نويسد: مثلا چرا جنگ با عراق خاتمه داده شد؟ با اينكه امام (ره) چند هفته پيش از آن بيانيه داده و فرموده بودند هر كس به فكر صلح باشد، مبارزه با رسول الله است، امام محكم ايستاده بودند اما به محض اينكه ايشان با نامه‌هايي از فرماندهان سپاه و مقامات دولتي مواجه شدند و ديدند كشور در شرايطي است كه ادامه جنگ ممكن است نظام را با خطر مواجه سازد، بلافاصله نظر ايشان تغيير كرد، .... اين تصميم امام درس مهمي از شجاعت و واقع‌نگري براي همه مسئولين است.
 
7-3.پذيرفتن بي مبناي سخن غربي ها
مؤلف در صفحه 101، به نقل از غربي ها درباره نگراني آنها نسبت به حقوق مردم ايران مي نويسد: مثلا اروپايي ها در مذاکرات خصوصي به اعضاي تيم هسته اي گفته بودند که روند ايران براي ما مهم است، نگراني آنها نسبت به آينده اين بود که نظامي ها کاملا بر کشور مسلط شوند و به زعم آنها نقش مردم کم رنگ  بشود.
آيا واقعا غرب نسبت به حقوق مردم ايران نگران است؟ کدامين تلاش غرب از ابتداي انقلاب تا به حال، در راستاي احقاق حقوق مردم ايران بوده است؟ آنچه از ظاهر و حتي پشت پرده ماجرا به نظر مي رسد آن است که غرب به طور معمول به دنبال حقوق مردم ايران نبوده است، اينکه چرا نويسنده به اين راحتي چنين حرف نپذيرفتني را مي پذيرد، جاي تأمل دارد.
8-3.توجيه و دفاع غلط مؤلف از سه کشور اروپايي
مؤلف در صفحه 259، در جواب به يکي از مسئولين در جلسه سران که قول هاي اروپايي ها را در ابهام مي بيند، جواب نادرستي مي دهد که هم دفاع نابجا از غرب است و هم جواب غلطي است، ايشان به نقل از ان مقام مسئول مي نويسد: شما (تيم هسته اي ايران) تعهد روشني از طرف ايران به غرب داده ايد، اما تعهد اروپا مبهم است، آنها مي گويند "ما تلاش مي کنيم" ولي شما "همکاري کامل مي کنيد"، موضوع جديد کشف نشود و تعليق را نشکنيد، همه اينها را شرط مي کنند که هر سه شرط هم عملي شود، ولي آنها مي گويند ما تلاش مي کنيم تا پرونده بسته شود ... توضيح من  (مؤلف) اين بود که سه کشور اروپايي نمي توانند از طرف 32 کشور ديگر به ما قول قطعي بدهند!!! آنها مي توانند بگويند ما تلاش مي کنيم، غير از عبارت ما تلاش مي کنيم نمي توانند عبارت ديگري به کار ببرند!!!
9-3.توجيه خيانت و خطر مجلس ششم
مؤلف در صفحه 169 و ذيل عنوان مسائل پيش  در آستانه مذاکرات تهران، به تلاش مجلس ششم مبني بر تقديم طرح سه فوريتي براي الزام دولت به پذيرش پروتکل الحاقي اشاره مي کند که سبب تضعيف نظام و تيم هسته اي شده بود و مؤلف نيز تا حدي با اين طرح مخالف است که تهديد به استعفا مي  کند، لکن در صفحه 170 با توجيه خيانت مجلس ششم، مي نويسد: به دليل وجود نگراني در کشور، همه صادقانه ميخواستند کاري کنند که مشکل حل شود، ولي گاهي نتيجه اين اقدامات، تضعيف موقعيت مذاکره کنندگان بود.
حال آنكه ايشان در صفحه 661 به خطر مجلس ششم اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: اگر در سال 1382 پرونده به شوراي امنيت ارجاع داده مي‌شد، مجلس ششم احتمالا آمادگي كامل از ادامه فعاليت هسته‌اي را نداشت و كشور دچار مشكل مي‌شد، نامه حدود 100 تن از نمايندگان مجلس ششم به مقام معظم رهبري، براي توقف فعاليت هسته‌اي در سال 1382، مؤيد اين نظر است.
10-3.برداشت و ترجمه غير دقيق از كلام اميرالمومنين (ع)
از ديگر نكات منفي در كتاب، برداشت و ترجمه غير دقيق از خطبه 216 نهج البلاغه در بحث اعتراف به هرگونه اشتباه و قصور است، مؤلف در توجيه ادعاي خود مبني بر عدم انتقاد پذيري و ترس مسئولين مبني بر اعتراف به گناه از اين خطبه استفاده كرده و مي‌گويد: بزرگترين شجاعت پذيرش اشتباه و خطا از طرف مسئولان نظام است، بايد فرمايش اميرالمؤمنين (ع) را مدنظر قرار داد كه مي‌فرمايد: من در حدي نيستم كه خطا نكنم و يا از استماع نظرات ديگران بي نياز باشم.
درباره اين عبارت و استفاده مؤلف چند نكته ضروري به نظر مي‌رسد كه نياز به تبيين آن است.
اصل متن عربي عبارت: فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَکْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّي
ترجمه: پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خوددارى نکنيد، زيرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ايمن باشم نمى‏دانم، مگر آن که خداوند
( کسيکه به من از خودم مالک تر است)  مرا حفظ فرمايد. [ نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛/ الکليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الکافي، ج8، ص356، تحقيق و تصحيح وتعليق علي‌أکبر الغفاري، ناشر: دار الکتب الإسلامية - طهران، الطبعةالرابعة،1362 هـ.ش]
در واقع معناي کلام امام عليه السلام اين مي‌شود: روشن است که اميرمؤمنان عليه السلام و نيز تمامى انبياء همانند انسان‌هاى ديگر داراى دو قوه عقل و شهوت هستند. آن‌ها نيز همانند ما قادر هستند که اشتباه کنند و يا مرتکب گناه شوند؛ اما تفاوتى که آن‌ها با بقيه مردم عادى دارند، در اين است که لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است، پس امام عليه السلام در اين خطبه،‌ نه تنها خود را معصوم مى‌داند؛ بلکه سر منشأ اين عصمت را نيز لطف خداوند مى‌داند.
اين گفته اميرمؤمنان عليه السلام دقيقا بر طبق همان تعريفى است که شيعه از عصمت دارد؛ يعنى آن‌ها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است و آن‌ها را از گناه و خطا باز مى‌دارد؛ چنانچه تعريف عصمت از زبان شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه اين چنين است: العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمکلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترک الطاعة مع قدرته عليهما.
ترجمه: عصمت، لطفى از جانب خداوند است که شامل حال مکلف مى‌شود و او را از وقوع در معصيت و ترک اطاعت باز مى‌دارد؛ با اين که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است. [الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العکبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، النکت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37، تحقيق: رضا مختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1414 هـ - 1993 م. ]
عملا نويسنده از اين عبارت  نه تنها برداشت اشتباهي كرده است بلكه با ناقص آوردن عبارت و ترجمه غلط، سبب كج فهمي از اين عبارت مي‌شود، زيرا در اين عبارت اميرالمؤمنين هيچ اعترافي به خطا و اشتباه نكرده است.
اگر کسى فقط نگاهش به صدر کلام امير المؤمنين عليه السلام باشد و به ذيل آن  توجهي  نکند، مثل اين است که صدر آيه شريفه 110 سوره کهف را بخواند که مى‌فرمايد: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ و ذيل آيه را کنار بگذارد: يُوحَى إِلَيَّ،آيا اين نظر، نظر ظلم و جفا نگرى نيست!؟
11-3.پيوند دادن بدون دليل اعتراضات دانشجويي به جريانات حزبي كشور
از ديگر نكات قابل توجه در كتاب، اشاره نويسنده به چند اعتراض دانشجويي است يكي در تهران و در خلال مذاكرات سعدآباد و ديگري در دانشگاه شاهرود، بنابر نظر نويسنده، اعتراض دانشجويي در تهران توسط دانشجويان دانشگاه امام صادق (ع) بوده است ولي اعتراض در دانشگاه شاهرود توسط عده‌اي از دانشجويان بوده است، مؤلف در صفحه 556 مي‌نويسد: تعدادي از دانشجويان دانشگاه امام صادق هم تظاهراتي به راه انداخته و به خيابان سعدآباد آمده بودند كه اينها را تندروهاي راست، سازمان دهي مي‌كردند!!!
مولف در صفحه بعد به ماجراي دانشگاه شاهرود اشاره كرده و مي‌گويد: سالن پر از جمعيت بود و مجموعا حدود 2000 دانشجو در سالن اجتماع كرده بودند ... تعدادي ده، پانزده نفر از تندروها وسط صحبت من سرو صدا راه انداختند، دانشجويان مي‌خواستند با آنها برخورد كنند، نگذاشتم و گفتم بگذاريد حرفشان را بزنند، يكي از آنها را به پشت تريبون دعوت كردم، پشت ميكروفون گفت شما چرا در برابر فشار غرب تسليم شديد و من مودبانه در پاسخ به او گفتم برادر عزيز اشتباه مي‌كنيد ... آنجا بود كه متوجه شدم