دیدگاه امام خمینی درباره جامعیت اسلام و خطرات تفکرات ناسیونالیستی و ایران‌گرایی

از سال‌های دور و نزدیک و در میان برخی از افراد و گروه‌ها که آنان را "ملی‌گرا و لیبرال و ملی ـ مذهبی" می‌شناسیم، تفکری مغشوش و مبهم با ابعاد و جلوه‌های مختلف که هر کدام از آبشخور اصلی خود سیراب می‌شوند و در مقابل اسلام جامع و اصیل صف‌آرایی می‌کنند، کشور اسلامی ما را در رنج، فرو برده است. جلوه‌ای از این تفکر، با "ناسیونالیسم الحادی" پیوند می‌خورد که در غرب ظاهر شد و به نفی خدا و دین پرداخت. جلوه‌ای دیگر، با"لیبرالیسم اجتماعی و سیاسی" متمایل می‌شود که آزادی‌های نامحدود و لجام گسیخته اجتماعی از جمله بی‌بندوباری جنسی را ترویج می‌کند و از جنبه سیاسی دولت‌های غرب‌گرا را بنیان می‌نهد. جلوه‌ای دیگر از این تفکر، نژاد و ملیت‌گرایی را با دیانت پیوند می‌زند و با آن که "ملی - مذهبی" نام می‌گیرد، محترمانه مذهب را به حاشیه می‌راند و ناسیونالیسم را در متن باقی می‌گذارد. این تفکر، در نهایت اولا به جدایی دین از سیاست معتقد می‌شود. ثانیا با تشکیل حکومت اسلامی به شدت مخالفت می‌ورزد. ثالثا به برداشت‌های خاص و غیر علمی و فاقد پشتوانه‌های معرفتی از قرآن و اسلام می رسد که به تعطیلی "جهاد" می‌انجامد و اندیشه "صلح کل" را بر می‌گزیند. رابعا در سیاست، به ظواهر نظر دارد و منطبق با تفکر و مصالح خود تعامل و رابطه با کشورها را تبیین و تعیین می‌کند و همین جا بود که به بهانه الحاد شوروی به گزینه آمریکا رسید و به دام "اسلام آمریکایی" گرفتار گردید.
تفکر مزبور، به "جامعیت اسلام" نظر ندارد و تمام انحراف‌ها و موضع‌گیری‌ها و رویکردهای ناصحیح آن از همین جا ناشی می‌شود. این تفکر به جای عرضه فکر و رفتار و کردار خویش به اسلام و ارزیابی ضعف‌ها و کاستی‌‌های خود، اسلام را به افکار و نظرات و عملکردهایش منطق می‌نماید و تعالیم دینی را مطابق با اندیشه و رفتار و عمل خویش تعریف می‌نماید و در نهایت "ملی‌گرایی" را با پوششی از اسلام مطرح و تبلیغ می‌کند و طبیعی است که آنچه در این میان باقی می‌ماند همان ضرورت تبلیغ مکتب ایران به جای مکتب اسلام است!
رهنمودهای ذیل از حضرت امام خمینی - که گزیده‌ای است از حجم وسیع سخنان آن پیشوای الهی در این موضوع که بارها درباره آن هشدار داده‌اند - ضمن مطرح کردن جامعیت اسلام و رابطه دین و سیاست و توجه اسلام به وطن و میهن دوستی به مفهوم صحیح آن، ملی‌گرایی و گرایشات متعصبانه و نژاد گرایانه ناشی از آن را طرد و نفی می‌نماید.



* اسلام است که می‌تواند انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت، تا فوق روحانیت تربیت کند. غیر اسلام و غیر مکتب‌های توحیدی اصلا کاری به ماوراء‌ ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبیعت نمی رسد، علمشان هم به ماوراء طبیعت نمی‌رسد، ‌آنی که علمش به ماوراء طبیعت می‌رسد آنی است که از راه وحی باشد، آنی است که ادراکش ادراک متصل به وحی باشد و آن انبیاء هستند.
آنروز که در غرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش بسر میبردند و آمریکا سرزمین سرخ‌پوستان... بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آنها نبود، خدای تبارک و تعالی بوسیله رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آنها بشگفت می‌آید. برای همه امور قانون و آداب آورده است. برای انسان پیش از آنکه نطفه‌اش منعقد شود تا پس از آنکه به گور میرود قانون وضع کرده است. همانطور که برای وظائف عبادی قانون دارد برای امور اجتماعی و حکومتی قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقی و متکامل و جامع است. کتابهای قطوری که از دیر زمان در زمینه‌های مختلف حقوقی تدوین شده از احکام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بین ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بین‌الملل عمومی و خصوصی، شمه‌ای از احکام و نظامات اسلام است. هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی درباره آن نداده باشد.
* اسلام برای برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحید است. تعلیمات اسلام. تعلیمات طبیعی نیست، تعلیمات ریاضی نیست، همه را دارد، تعلیمات طب نیست. همه اینها را دارد لکن اینها مهار شده با توحید. برگرداندن همه طبیعت و همه ظل‌های ظلمانی به آن مقام نورانی که آخر، مقام الوهیت است.
آن معنائی را که ما از علوم دانشگاه‌ها می‌خواهیم و آن معنائی که از علوم مدارس قدیمه می‌خواهیم همین معنا نیست که در سطح ظاهر الان هست و متفکرین ما همان سطح ظاهر را دارند و بسیار هم ارجمند است کارهایشان، لکن آنکه اسلام می‌خواهد این نیست، آنکه اسلام می‌خواهد تمام علوم، ‌چه علوم طبیعی باشد و چه علوم غیرطبیعی باشد آنکه از آن اسلام می‌خواهد، آن مقصدی که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار شود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند. هر علمی که جنبه الوهیت در آن باشد یعنی انسان، طبیعت را که می‌بیند خدا را در آن ببیند، ماده را که می‌بیند خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببیند. آنکه اسلام برای آن آمده است برای برگرداندن تمام موجودات طبیعی به الوهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی. و از دانشگاه‌ها هم این معنی مطلوب است نه اینکه خود طب را، البته طب هم باید باشد، علوم طبیعی هم باید باشد، معالجات بدنی هم باید باشد، لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است. تمام اینها باید برگردد به آن جهت الوهیت... اسلام در همه چیز آن مقصد اعلی را خواسته، هیچ نظری به این موجودات طبیعی ندارد، الا اینکه در همان نظر، ‌نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد. اگر نظر به طبیعت بکند، به عنوان اینکه طبیعت یک صورتی است از الوهیت، یک موجی است از عالم غیب. اگر نظر به انسان بکند، به عنوان این است که یک موجودی است که از او می‌شود یک موجود الهی درست کرد.
* اسلام به علوم طبیعی نظر استقلالی ندارد. تمام علوم طبیعی به هر مرتبه‌ای که برسند باز آن چیزی که اسلام می‌خواهد نیست. اسلام طبیعت را مهار می‌کند برای واقعیت و همه را روبه وحدت و توحید می‌برد. تمام علومی که شما اسم می‌برید و از دانشگاه‌های خارجی تعریف می‌کنید و تعریف هم دارد، اینها یک ورق از عالم است، آن هم یک ورق نازکتر از همه اوراق. عالم از مبداء خیر مطلق تا منتها الیه، یک موجودی است که حظ طبیعی‌اش یک موجود بسیار نازل است و جمیع علوم طبیعی در قبال علوم الهی بسیار نازل است، ‌چنانچه تمام موجودات طبیعی در مقابل موجودات الهی بسیار نازل هستند.
فرق ما بین اسلام و سایر مکتبها- مکتب‌های توحیدی را عرض نمی‌کنم - بین مکتب‌های توحیدی که بزرگترینش اسلام است و سایر مکتب‌ها این است که اسلام در همین طبیعت یک معنای دیگری را می‌خواهد، در همین طب یک معنای دیگر می‌خواهد، ‌در همین هندسه یک معنای دیگر را می‌خواهد، در همین ستاره‌شناسی یک معنای دیگر می‌خواهد. کسی که مطالعه کند در قرآن شریف این معنی را می‌بیند که جمیع علوم طبیعی جنبه معنوی آن در قرآن مطرح است، نه جنبه طبیعی آن. تمام تعقلاتی که در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اینکه محسوس را به عالم تعقل ببرید و عالم تعقل عالمی است که اصالت دارد و این طبیعت یک شبحی است از عالم، منتها ما تا در طبیعت هستیم این شبح را، این حظ نازل را می‌بینیم. در حدیث است که "ان الله تعالی ما نظر الی الدنیا" یا "الی الطبیعه منذ خلقها نظر رحمه" نه اینکه این (عالم) جزء رحمت نیست لکن نظر به ماوراء این عالم است، به ماوراء این طبیعت است.
اینهائی که ادعا می‌کنند که ما عالم را شناختیم و اعیان عالم را شناختیم، اینها یک ورق نازل کوچکی از عالم را دیدند و اقناع شدند به همان. آنهائی که می‌گویند که ما انسان را شناختیم، اینها یک شبحی از انسان آن هم نه انسان، شبحی از حیوانیت انسان را شناختند و گمان کردند که انسان همین هست. آنهائی که ادعا می‌کنند که ما اسلام شناس هستیم، اینها هم یک چیزی از این مرتبه نازل اسلام را دیدند به همین قناعت کردند و گمان کردند که اسلام را شاختند.
* اسلام (مربوط به) طائفه خاصی نیست، اسلام برای بشر آمده است. نه برای مسلمین و نه برای ایران. انبیاء مبعوثند بر انسان‌ها و پیغمبر اسلام مبعوث بود بر انسان‌ها، خطاب به ناس یا "ایهاالناس" و ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. جمهوری، جمهوری اسلامی است. نهضت برای اسلام نمی‌تواند محصور باشد در یک کشور و نمی‌تواند محصور باشد در حتی کشورهای اسلامی. نهضت برای اسلام همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیا برای یک محل نبوده است، پیغمبر اکرم اهل عربستان است لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است.
در اسلام، نژاد، گروه، دستجات، زبان، اینطور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترک‌ها، با بلوچ‌ها همه برادر و باید با هم زندگی کنیم.
* اسلام اینطور نیست که یک مملکت داشته باشد به اسم ایران - مثلا - یا به اسم عراق یا به اسم کذا، اینجورها نیست، تمام عالم تحت نظرش هست یعنی نظر اسلام به این بوده است که بشر بسازد. تمام بشر را، هیچ قوم و خویشی با یک قطبی، دون قطبی ندارد، با شرق یا غرب. با شمال و جنوب، با جائی هیچ قوم و خویشی ندارد، یک دین الهی است همانطوری که خدای تبارک و تعالی خدای همه است، نه خدای شرقی‌ها و مسلمان‌ها یا غربی‌ها یا مسیحی‌ها یا یهودی‌ها. اینطور نیست، خدای همه است و نسبت به همه رازق است و خالق است، اسلام هم یک دینی است مال همه، یعنی آمده است که همه بشر را به این صورتی که می‌خواهد درآورد، ‌به یک صورت عادلانه درآورد، به صورتی که یک بشر به بشر دیگر، یک قطره، به قدر یک سر سوزن تعدی نکند. یک بشر با بچه خودش تعدی نکند، با زن خودش تعدی نکند، یک زن با شوهر خودش تعدی نکند، دو تا برادر با هم تعدی نکنند، اینها به رفقای دیگرشان تعدی نکنند، می‌‌خواهد یک انسان عادل به تمام معنا که انسان باشد، ‌هم عقلیتش عقلیت انسان باشد، هم نفسیتش نفسیت انسان باشد، هم ظاهرش ظاهر انسان و مودب به آداب انسانی باشد، می‌خواهد این مطلب را اجرا بکند.
اسلام همه افرادی که ایمان به خدا آورده‌اند، همه آنها را برادر می‌داند و حساب جداگانه‌ ندارد که حسابی برای عرب باز کرده باشد، یک حسابی برای عجم باز کرده باشد، یک حسابی برای ایران باز کرده باشد، ‌و یک حسابی برای کجا. این حساب‌‌هائی که پیش مردم مادی مطرح است که ما ایرانی هستیم و برای ایران باید چه بکنیم یا اینکه بگوید ما عراقی هستیم و برای چه، این حسابها در اسلام نیست. اسلام می‌خواهد که همه دنیا یک عائله باشد و یک حکومت در همه دنیا آن هم حکومت عدل برقرار باشد و همه افراد، افراد همان عائله باشند.
مکرر این معنا را گفته‌ایم که این قضیه که ملت ایران مثلا جدا، ملت عراق جدا، هر کدام یک عصبیتی داشته باشند و حتی به اسلام کار نداشته باشند و به ملت و ملیت کار داشته باشند، این یک امر بی‌اساس است در اسلام، بلکه مضاد با اسلام است.
اسلام در عین حالی که وطن را، آنجایی که زادگاه است احترام می‌گذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمی‌دهد. اساس، اسلام است.
* اسلام برای همه است، اسلام از توده پیدا شده است و برای توده کار می‌کند، اسلام از طبقه بالا پیدا نشده است. پیغمبر اکرم(ص) از همین جمعیت پایین بود، از بین همین جمعیت پا شد و قیام کرد. اصحاب او از همین مردم پائین بودند، از این طبقه سوم بودند، آن طبقه بالا مخالفین پیغمبر اکرم(ص) بودند، از همین توده پیدا شده است، برای همین جمعیت، همین ملت قیام کرده است و به نفع همین ملت احکام آورده است، "ان اکرمکم عندالله اتقیکم". خدای تبارک و تعالی به طبقات نگاه نمی‌کند که این طبقه بالاست، این نخست‌وزیر است، این اعلیحضرت همایونی است، این نمی‌دانم چه است، این سردار است، این چطور است، نزد خدای تبارک و تعالی، اینها هیچ مطرح نیست. در اسلام، تقوا مطرح است. آنکه تقوا دارد، هر که تقوایش زیادتر است، پیش خدا کرامتش زیادتر است. آن کارمندی که در کارمندیش تقوا دارد، آن نخست وزیری که در نخست وزیریش تقوا دارد، تقوای سیاسی دارد، آن وزرائی که تقوا دارند، در کارهائی که می‌کنند متقی هستند، با خدا هستند، آن رئیس جمهوری که تقوا دارد الهی است، اینها کریمند. و اگر خدای نخواسته تقوا در کار نباشد، همه از نظر خدا منفی‌اند. آن روزی که بر ملت تقوا پیدا بشود ملت برومند است، کریم است، پیش خدا اکرم است "ان اکرمکم عندالله اتقیکم" استثنا ندارد. پیغمبر اکرم(ص) برای اینکه اتقای ناس بود اکرم ناس بود. امیر المومنین (ع) برای اینکه بعد از رسول‌الله (ص) اتقی الناس بود، اکرم ناس بود. نسبت و سبب و این حرف‌ها در کار نیست، تقوا در کار است.
* مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان می‌گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می‌گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی را برقرار نماید. هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است. بنابراین طبیعی است که مفهوم رهبر دینی و مذهبی بودن، رهبری علماء مذهبی است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است.
* اسلام یک چیز نیست که برای یک طرف قضیه فکر کرده باشد، اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد، تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بی‌اطلاعند. ادیان توحیدی آمده‌اند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند، نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند، اینطور نیست که یا این طرف را و از آن طرف غافل باشند، یا آن طرف را و از این طرف غافل باشند، نه، آن طرف هم نظر دارند، این طرف هم نظر دارند و خصوصا اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پا فشاری دارد.
قرآن کریم که بین ید مسلمین هست و از صدر اول تا حالا یک کلمه، یک حرف در آن زیاد و کم نشده است، این قرآن را وقتی که به عین تدبیر مشاهده بکنید می‌بینید که مساله این نیست که دعوت برای این بوده است که مردم توی خانه بنشینند و ذکر بگویند و با خدا خلوت کنند... مساله، مساله دعوت به اجتماع، دعوت به سیاست، دعوت به مملکت‌داری (است)، و در عین حال که همه اینها عبادات است، عبادت جدای از سیاست و مصالح اجتماعی نبوده است. در اسلام تمام کارهایی که دعوت به آن شده است جنبه عبادی دارد. حتی در کارخانه‌ها کار کردن، در کشاورزی کشاورزی کردن و در مدارس تعلیم و تربیت کردن، همه شان مصالح اسلامی است و جنبه عبادی دارد.
اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسی است، همین حکمی که در قرآن هست که مومنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است. اگر مومنین، طوائف مختلفه‌ای که در اسلام هستند و همه هم مومن به خدا و پیغمبر اسلام هستند اینها با هم برادر باشند، همانطوری که برادر با برادر نظر محبت دارد، همه قشرها با هم نظر محبت داشته باشند، علاوه بر اینکه یک اخلاق بزرگ اسلامی است و نتایج بزرگ اخلاقی دارد، یک حکم بزرگ اجتماعی است و نتایج بزرگ اجتماعی دارد.
* می‌شود گفت که بی‌استثنا دعوت‌های خدا حتی در آن چیزهایی که وظایف شخصی افراد است، روابط شخصی افراد است بین خود و خدا، از معنای اجتماعی و سیاسی برخوردار است.
* اگر شما بتوانید مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامی ما درک و دریافت کنید، به روشنی خواهید دید که هیچ گونه تناقضی بین رهبری مذهبی و سیاسی نیست، بلکه همچنان که مبارزه سیاسی بخشی از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه‌ای از وظایف و مسئولیت‌های یک رهبر دینی است.
* اسلام دین سیاست است، دینی است که در احکام آن، در مواقف آن سیاست به وضوح دیده می‌شود. در هر روز، اجتماعات در تمام مساجد کشور‌های اسلامی از شهرستان‌ها گرفته تا دهات و قراء و قصبات، روزی چند مرتبه اجتماع برای جماعت و برای اینکه مسلمین در هر بلدی، در هر قصبه‌ای از احوال خودشان مطلع بشوند، از احوال مستضعفین اطلاع پیدا کنند و در هر هفته یک اجتماع بزرگ از همه در یک محل و نماز جمعه که مشتمل دو خطبه است که در آن خطبتین باید مسائل روز، احتیاجات کشور، احتیاجات منطقه و جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهات اقتصادی طرح بشود و مردم مطلع بشوند در هر سال دو عید که در آن دو عید مجتمع بشوند... در نماز عید دو خطبه هست که آن دو خطبه هم باید بعد از حمد و بعد از صلوات بر پیغمبر اکرم و ائمه علیهم السلام، جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهات اقتصادی، احتیاجاتی که کشور دارد، احتیاجاتی که منطقه دارد در آنها طرح بشود و خطبا مردم را آگاه کنند از مسائل و از همه بالاتر در هر سال یک مرتبه اجتماع در حج که از همه بلاد اسلامی اشخاصی که مستطیع هستند واجب شده است بر آنها که مجتمع بشوند و باید در آنجا مسائل اسلام در آن مواقفی که در حج هست، در عرفات، بخصوص در منا و بعد در خود مکه مکرمه و بعد در حرم رسول اکرم این مواقفی که در آنجا هست، در آنجا مردم مطلع بشوند از اوضاع مملکت و از اوضاع تمام کشورهای اسلامی و در آنجا با لحقیقه یک مجلس عالی است و یک اجتماع عالی برای بررسی اوضاع تمام کشورهای اسلامی.
* شعار سیاست از دین جداست، از تبلیغات استعماری است که می‌خواهند ملت‌های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش باز دارند. در احکام مقدس اسلام، بیش از امور عبادی در امور سیاسی و اجتماعی بحث شده است. روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنها نشان می‌دهد که یکی از مسئولیت‌های بزرگ شخص رسول اکرم(ص) مبارزات سیاسی آن حضرت است.
شهادت امیر المؤمنین علیه السلام و نیز حسین علیه السلام و حبس و شکنجه و تبعید و مسمومیت‌های ائمه علیهم السلام همه در جهت مبارزات سیاسی شیعیان علیه ستمگری‌ها بوده است و در یک کلمه: مبارزه و فعالیت‌های سیاسی بخش مهمی از مسئولیت‌های مذهبی است. (منبع: آیین انقلاب اسلامی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 121- 112)