رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه امام خمینى‏(س)

ملت ایران پیرو مکتبى است که برنامه‏هاى آن در مکتب خلاصه مى‏شود در دو کلمه لاتَظلِمون و لاتُظلَمون.»
از نظر امام خمینى (س)، عدالت نه تنها خواست فطرى بشر است، بلکه از جمله سنن الهى، یکى از مقاصد قرآن، هدف اسلام و هدف برانگیختن پیامبران است. از این رو است که در سعادت انسان تاثیرى غیرقابل انکار دارد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در نوشتاری که در نشریه حضور منتشر شده، در این خصوص آمده است:

با شناخت چگونگى ارتباط اخلاق و سیاست در هر شرایط و روند تاریخى، مى‏توان دریافت که چه عواملى در این ارتباط موثرند و چگونه این دو موارد مختلف بر یک دیگر تاثیر گذارده و با یکدیگر تعامل مى‏کنند که وضعیت جامعه در آن شرایط متفاوت و متمایز از وضعیت دیگر مى‏شود. این مساله را مى‏توان در زمانه و شرایط فعلى نیز پى گرفت و آثار و پیامدهاى احتمالى آن را دریافت و در جهت تحقق درست مفاهیم ارزشى در حوزه عمومى، سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى نمود. با این قصد و هدف، تعامل اخلاق و سیاست در اندیشه امام خمینى (س) مورد بررسى قرار گرفت.

آنچه در کتاب چهل حدیث امام و کتب دیگرى از ایشان همچون جهاد اکبر ذکر شده است، توجه دادن خوانندگان به اصلاح احوال شخصى است. شاید این مساله باعث این گمان شود که امام نگاهى فردى و شخصى به اخلاق داشته‏اند. اما دقت در این کتب و آثار بعدى امام چنین گمانى را رد مى‏کند. نگاه امام به اخلاق، از زاویه فردى آن است؛ زیرا اخلاق به احوال درون انسان مى‏پردازد و اصلاح جامعه نیز در گرو اخلاق صحیح رهبران و شهروندان آن است. از این منظر است که اخلاق، کارکردى اجتماعى مى‏یابد که در آثار سیاسى و فقهى امام مطرح شده است. با وجود این در کتب اخلاقى وى نیز اشاراتى به این مطلب صورت گرفته است. براى نمونه در حدیث هفتم از کتاب چهل حدیث که به غضب اختصاص یافته است، جنبه‏هاى افراط و تفریط این صفت بحث و به این نکته اشاره شده است که قوایى مانند غضب نباید به کلى از وجود انسان پاک گرداند، بلکه باید در حد اعتدال باشند؛ چرا که فوایدى براى جامعه و حفظ وجود انسان دارند مانند: دفع موذیات و مضرات از جامعه و شخص، جهاد با دشمنان دین و حفظ جان و مال و ناموس بشر، رفع مفسدات نظام عائله و نظام جامعه و مدینه فاضله، سد ثغور و حدود مملکت و حفظ نظام ملت و بقاى قومیت، نگهبانى از تهاجم اشرار به مدینه فاضله، جهاد با دشمنان انسانیت و دیانت، اجراى حدود و تعزیرات و سیاسات الهى جهاد با نفس و غیره، امام آغاز جنگ جهانى دوم به دست هیتلر و کشته شدن تعداد زیادى از انسان‏ها را نتیجه انحراف این قوه ذکر مى‏کند.

سستى و تفریط در قوه غضبیه نیز آسیب‏هاى زیادى به همراه دارد همچون سستى در امر به معروف و نهى از منکر، جلوگیرى ننمودن از ظلم ستمکاران، قلت ثبات و فرار از جنگ و فرونشستن از اقدام در مواقع ضرورت و بدتر از همه تن در دادن به ننگ و عار و ذلت و مسکنت.

در کتاب شرح جنود عقل و جهل به آثار اجتماعى برخى صفات اخلاقى همانند عدل، تعدیل قوه غضبیه، ثبات و پایدارى نفس، سعه صدر و عزت نفس، رفق و مدارا با مردم و غیره اشاره شده است.

از نظر امام، مبارزه با ایادى استعمار و دشمنان اسلام، منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و کبر و غرور است‏.

«هیچ‏حرکتى و عملى در فرد و جامعه نیست مگر این که مذهب اسلام براى آن حکمى مقرر داشته است»

عدل مطلق تمامى فضایل باطنى، ظاهرى، روحى و جسمى را در برمى‏گیرد. زیرا عدالت عبارت از اعتدال قواى ثلاثه یعنى قوه شهویه، غضبیه و شیطانیه است. از آنجا که مبدا تهذیب ‏نفس تعدیل قواى سه‏گانه است و عدالت همان عمل به حد وسط است، بنابراین طریق سیر انسان کامل از نقص تا کمال، خط مستقیم و سیر معتدل یعنى همان عدالت مى‏باشد و از این رو انسان کامل متخلق به تمامى صفات نیکو و برى از تمامى مهلکات اخلاقى مى‏باشد.

تعریف اخلاق از نظرگاه امام خمینى (س)، مشابه تعاریف مشهور علماى اخلاق یعنى، تعادل قواى آدمى و رسیدن به عدالت و رعایت حد وسط است. آنچه ذکر آن اهمیت دارد این است که امام‏ بیش از اخلاق نظرى و پرداختن به جزییات قواى آدمى، به اخلاق عملى و تاثیر اخلاق بر زندگى افراد تاکید مى‏نماید. وى برخلاف سایر علماى اخلاق که در بدو امر به بحث از قواى چهارگانه نفس مى‏پردازند، این مبحث را در ذیل بحث کلى‏ترى قرار مى‏دهد و آثار و راه‏حل‏هاى بیشترى براى آن مى‏یابد. امام در جایى به این بحث اشاره نموده است:

«علماى فن اخلاق مجموع فضایل نفس را در تحت چهار جنس داخل کرده‏اند که عبارت است از: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت. و حکمت را فضیلت نفس ناطقه ممیزه دانسته‏اند و شجاعت را از فضایل نفس غضبیه و عفت را از فضایل نفس شهویه و عدالت را تعدیل فضایل ثلاث شمرده‏اند. و سایر فضایل را به این چهار فضیلت ارجاع داده‏اند. و تفصیل و تحدید هر یک از آنها از عهده این اوراق خارج است و براى امثال ما چندان مفید نیست.»

در ابتداى کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل نیز، انتقادى به اخلاق علمى و تاریخى از سوى امام صورت گرفته است. از نظر وى، مراد از یادگیرى علم اخلاق تهذیب نفس است و تهذیب نیز مقدمه حصول حقایق معارف و لیاقت نفس براى جلوه توحید است، به نظر مى‏رسد امام در مباحث فلسفى و تاریخى اخلاق از این مقصود دور مى‏مانیم. کتبى چون طهاره الاعراق ابن مسکویه یا اخلاق ناصرى تالیف خواجه نصیرالدین طوسى و حتى احیاءالعلوم غزالى و کتبى از این دست، تاثیرى در تهذیب باطن انسان ندارد. به اعتقاد امام، کتاب اخلاقى باید دواى درد باشد نه نسخه درمان.

علت پرداختن به چنین شرحى از سوى امام این است که با حاصل شدن معرفت به جنود عقل و جهل، نسبت به مهلکات و منجیات نفس و طرق طرد و کسب آنها نیز معرفت پیدا مى‏شود و این معرفت مقدمه کسب معارف الهى و توحید است؛ زیرا تمام احکام الهى دو مقصد دارند: مقصد اول که اصلى است، توجه دادن فطرت به کمال مطلق است و مباحثى مثل مبدا و معاد و مراتب سلوک عرفانى و نماز و غیره به این مقصد مربوط است. مقصد دوم که تبعى است. تنفر دادن فطرت از دنیا است. عمده ریاضت‏ها و بسیارى از فروع شرعى مثل روزه و صدقات و ترک معاصى به این مقصد مربوط است.

راه‏حل یا درمان‏هایى که امام براى علاج اخلاق قبیح و فاسد در کتاب چهل حدیث ارائه‏ مى‏دهد اغلب درونى است یعنى فرد بایستى با ریاضت و تکرار و تذکر و غیره خود را اصلاح نماید. امام در این کتاب براى حکومت یا جامعه کار ویژه‏اى تعریف نکرده است. در کتاب جهاد اکبر، که به طور خاص براى طلاب علوم دینى، تالیف شده است نیز چنین موردى به چشم نمى‏خورد. اما در آثار دیگرى از امام براى علاج اخلاق، راهکارهاى بیرونى نیز لحاظ شده است که نشان‏گر اهمیت محیط در وضعیت اخلاق جامعه است. امام در جایى موانع اخلاق صحیح را درونى و بیرونى دانسته است. موانع درونى با تلاش اشخاص در اصلاح اخلاقشان برطرف مى‏گردد اما موانع بیرونى که استبداد و اختناق حاکم بر محیط است، با مبارزه یک شخص رفع نمى‏گردند، بلکه نیاز به مبارزه جمعى افراد جامعه دارد. از اینجاست که امام از فاز اصلاح به فاز انقلاب منتقل مى‏شوند و این تحول را به خوبى مى‏توان در کتب یا آثار اخلاقى ایشان ردیابى نمود. در گفتمان انقلاب، تهذیب اخلاق نه تنها براى نیل به سعادت فردى افراد است، بلکه گامى ضرورى در راه بهبود اخلاق جامعه است. امام در جایى مبارزه با ایادى استعمار و دشمنان اسلام را منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و کبر و غرور نموده است.

 امام خمینى (س) همانند بسیارى از اندیشمندان روشنگر و آگاه به زمان، در طرح اندیشه‏هاى خود، افزون بر توجه به اصول و مبانى دینى، الزامات و شرایط زمانه را نیز در نظر داشته است و مطابق اقتضائات دوره‏اى که در آن به سر مى‏برده است در آراى اجتماعى- سیاسى خود تغییراتى داده است. بخشى از این مطلب به پذیرش اجتهاد از سوى امام مربوط مى‏شود.

بحث و بررسى آثار سیاسى امام خمینى (س) به ترتیب سال‏هاى زندگانى وى با کتاب کشف اسرار آغاز مى‏شود. در این کتاب از انواع حکومت‏هاى سلطنتى، مشروطه و حکومت اسلامى سخن به میان آمده است. اندیشمندانى که به بررسى سیره تحول اندیشه امام مى‏پردازند، توجه زیادى به این کتاب نموده‏اند. در جایى از این کتاب، اساس حکومت سلطنتى به شرط تامین مصالح مردم پذیرفته شده است:

«آن طور که ما بیان کردیم اگر سلطنتى و حکومتى تشکیل شود، هر خردمندى تصدیق مى‏کند که خوب است و مطابق مصالح کشور و مردم است. البته تشکیلاتى که بر اساس احکام خدا و عدل الهى تاسیس شود بهترین تشکیلات است، لکن اکنون که آن را از آنها نمى‏پذیرند، این‏ها هم با نیمه تشکیلات هیچ‏گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهى هم با شخص سلطانى مخالفت کردند مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادند وگرنه با اصل اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتى ابراز نشده، بلکه بسیارى از علماى بزرگ عالى مقام در تشکیلات مملکتى با سلاطین همراهى‏ها کردند، مانند خواجه نصیرالدین و علامه حلى و محقق ثانى و شیخ بهایى و محقق داماد و مجلسى و امثال آنها ... مجتهدین همیشه خیر و صلاح کشور را بیش از همه مى‏خواهند.»

در باب حکومت مشروطه نیز نظر مشابهى از سوى امام ابراز شده است. به اعتقاد وى، اگر قرار است به سبک کشورهاى اروپایى مجلس تشکیل شود و سلطان تعیین گردد، وجود مجتهدین دین‏دار و عادل نفع بیشترى دارد:

«ما که مى‏گوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقها است... مى‏گوییم همان‏طور که یک مجلس موسسان تشکیل مى‏شود از افراد یک مملکت و همان مجلس تشکیل یک حکومت و تغییر سلطنت مى‏دهد و یکى را به سلطنت انتخاب مى‏کند و همان‏طور که یک مجلس شورى تشکیل مى‏شود از یک عده افراد معلوم‏الحال و قوانین اروپایى یا خود درآرى را بر یک مملکت که همه چیز آنها مناسب با وضع اروپا نیست، تحمیل مى‏کنند و همه شماها کورکورانه آن را مقدس مى‏شمرید و سلطان را با قرارداد مجلس موسسان سلطان مى‏دانید و به هیچ جاى عالم و نظام مملکت برنمى‏خورد، اگر یک همچو مجلس از مجتهدین دین‏دار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانى عارى باشند و آلوده حب دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى احکام خدا غرضى نداشته باشند، تشکیل شود و انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانون‏هاى خدایى تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نکند، به کجاى نظام مملکت برمى‏خورد؟»

با وجود این که کتاب فوق نخستین کتابى است که امام در آن به بیان نظرات سیاسى خویش در قبال حکومت موجود مى‏پردازد، اما تمامى منظومه فکرى امام را تا پایان زندگانى وى در برگرفته است. در همین کتاب حکومت فقها و مجتهدین مورد تایید قرار گرفته و بر حقانیت آن استدلال شده است:

«آن‏هایى که روایت سنت و حدیث پیغمبر مى‏کنند، جانشین پیغمبرند و هرچه براى پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است، براى آنها هم ثابت است؛ زیرا که اگر حاکمى کسى را جانشین خود معرفى کرد، معنى‏اش آن است که کارهاى او را در نبودنش او باید انجام دهد.»

در زمان نوشتن کشف اسرار ضمن این که حکومت فقها به عنوان حکومتى مطلوب ارائه گشته است، حکومت سلطنتى و مشروطه از باب ضرورت تحت شرایطى پذیرفته شده است. در حالى که در سال‏هاى پس از آن با تدوین کامل‏تر اندیشه ولایت فقیه از سوى امام، سایر انواع حکومت مردود شناخته شده است. در کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامى یا شئون و اختیارات فقیه که ترجمه بحث ولایت فقیه از کتاب البیع امام است، آمده است: «اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامى بر فقیهان عادل واجب کفایى است» و یا «اگر یکى از فقیهان زمانه به تشکیل حکومت توفیق یافت، بر سایر فقها لازم است که از او پیروى کنند»

برخى محققین براى توضیح این مساله اندیشه امام را در قالب سه گفتمان طراحى نموده‏اند. از این منظر، براى توضیح بخش متغیر اندیشه امام خمینى (س)، اندیشه سیاسى او در قالب دو گفتمان اصلاح و انقلاب مورد تحلیل قرار گرفته است.

اندیشه سیاسى اصلاحى، اندیشه‏اى است که با توجه به شرایط زمان و مکان و امکانات، در پوششى تقیه‏گونه به منظور اصلاح و بهبود نسبى امور پیشنهادهایى ارائه مى‏شود و با مساعد شدن شرایط، در جهت بهبود اوضاع پیشنهادهاى بیشترى ارائه مى‏گردد. مطالب امام در کشف اسرار به ویژه بخش‏هایى که حکومت سلطنتى را از باب ضرورت مى‏پذیرد، در قالب این گفتمان قابل فهم است.

گفتمان دیگرى که اندیشه امام در قالب آن نیز قابل بررسى است، گفتمان انقلاب است. اندیشه‏هاى انقلابى درصدد تغییر اوضاع‏اند. این اندیشه‏ها که در مراحل مختلفى از تاریخ اسلام نیز قابل رویت‏اند، عمل به تکلیف الهى براى حفظ کشور اسلامى را هدف خود قرار مى‏دهند و با توجه به ارزیابى محقق از آسیب‏هاى فردى و اجتماعى موجود در جامعه درصدد رفع آفات هستند. امام نیز بر مبناى مشکلاتى که در ساختارهاى مختلف جامعه مش‏اهده کرده بود. در سال‏هاى پس از دهه بیست، در گفتمان انقلاب به نظریه‏پردازى پرداخت و اندیشه سیاسى خود را مطابق زمان جرح و تعدیل نمود.

در ابتداى این مباحث، امام، ولایت فقیه را امرى در ردیف سایر احکام و عقاید اسلام قرار مى‏دهد که تصور آن مورد تصدیق است و نیاز به برهان ندارد، اما شرایط اجتماعى به گونه‏اى شده است که استدلال در زمینه آن ضرورت یافته است. 30 پس از ضرورت و بداهت ولایت فقیه، به‏ سعادت انسان، هدف مشترک اخلاق و سیاست است.‏

هدف اساسى از برقرارى حکومت، تحقق عدالت در جامعه است که در تشکیل حکومت و تعیى‏ن غایات آن و نیز در ویژگی هاى حاکم، نقش تعیین ‏کننده دارد.

جامعیت اسلام و توجه آن به تمامى وجوه زندگى انسان از جمله نیاز به تشکیل حکومت اشاره شده است. محدود کردن اسلام به احکام عبادى و اخلاقى در تضاد با این دیدگاه است و به اعتقاد امام این‏گونه سخنان توطئه استعمار است.

کتاب مذکور، چنان که از نام آن پیدا است، با نقد حکومت سلطنتى موجود و ارائه بدیلى براى آن نگاشته شده است. برخلاف کتاب کشف اسرار که در آن سلطنت از باب ضرورت پذیرفته شده است، در صفحات نخستین کتاب ولایت فقیه، حکومت سلطنتى آشکارا نفى و ضداسلامى شناخته شده است و با دلایل عقلى و شرعى، حکومتى اسلامى پیشنهاد شده است. در این کتاب، حکومت مشروطه نیز مورد انکار قرار گرفته است؛ زیرا در مشروطه نمایندگان یا شخص شاه قانون‏گذارى مى‏کنند، اما در حکومت اسلامى، اختیار تشریع به خداوند اختصاص دارد. حکومت اسلامى نیز مشروط است اما مشروط به رعایت احکام و قوانین اسلام و از این رو حکومت قانون الهى بر جامعه است.

دلایلى که امام براى اثبات تأسیس حکومت اسلامى مطرح نموده است شامل دلایل عقلى و نقلى است. از جمله دلایلى نقلى که امام به آن استناد داده است، روایتى از حضرت امام رضا (ع) در زمینه دلایل اطاعت از اولى‏الامر است:

«... در حکمت خداى حکیم روا نیست که مردم، یعنى آفریدگان خویش را بى‏رهبر و بى‏سرپرست رها کند؛ زیرا خدا مى‏داند که به وجود چنین شخصى نیاز دارند و موجودیتشان جز به وجود وى استحکام نمى‏یابد و به رهبرى او است که با دشمنان مى‏جنگند و درآمد عمومى را میانشان تقسیم مى‏کنند و نماز جمعه و جماعت را برگزار مى‏کنند و دست ستمگران جامعه را از حریم حقوق مظلومان کوتاه مى‏دارند ... اگر براى آنان امام بر پاى نگهدارنده نظم و قانون ... تعیین نکند دین به کهنگى و فرسودگى دچار خواهد شد و آیین از میان خواهد رفت ... و این تغییر سبب فساد همگى مردمان و بشریت به تمامى است.»

دلایل عقلى تشکیل حکومت اسلامى از نظر امام عبارت است از: جامعیت اسلام، نیاز قوانین اسلام به مجرى، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام، نیاز به حاکمى با مشخصات ویژه براى عهده‏دار شدن امور و مواردى از این قبیل.

از نظر امام خمینى (س)، در اسلام اخلاق و سیاست به طور همزمان مورد توجه‏اند. از سویى براى عمل به قوانینى چون عدالت و رفع و دفع ظلم و جور، وجود مجرى و تشکیل حکومت ضرورى است و از سویى دستگاه‏هاى حکومتى و مسؤولین موظف به مراعات اخلاق اسلامى هستند. این نکته با بحث تقدم اخلاق بر سیاست تا اندازه‏اى متفاوت مى‏گردد. علت تفاوت این مسأله در مورد امام، دیدگاه و موضع خاص وى نسبت به سیاست است. به دلایل دیگر این امر در ادامه اشاره خواهد شد.

چنان که در سطرهاى گذشته اشاره شد، اندیشه‏هاى اخلاقى امام خمینى (س) غالبا قبل از آغاز فعالیت‏هاى سیاسى امام و مقابله با رژیم نگاشته شده است و آثار سیاسى امام همچون بحث ولایت فقیه به بعد از آن اختصاص دارد، از این رو ارتباطى که امام میان دو مقوله اخلاق و سیاست برقرار نموده است به دوره دوم تعلق دارد؛ چنان که امام در صفحات آغازین کتاب ولایت فقیه نیز، این اندیشه را در تضاد با جدایى اخلاقیات از سیاست دانسته است. از این رو نمى‏توان اندیشه سیاسى امام را جداى از مباحث اخلاقى وى بررسى نمود.

امام خمینى (س)، عمده‏ترین هدف در برنامه‏هاى حکومتى را، ایجاد محیط اخلاقى دانسته است.

امام خمینى (س)، نقطه مقابل سعادت بشر را که سقوط و انحطاط است، نتیجه سلب آزادى از انسان و تسلیم شدن او در برابر سایر انسان‏ها مى‏داند.

ارتباط میان دو مقوله فوق را مى‏توان از نقاط مختلف مورد بررسى قرار داد. از یکسو مبانى و مفروضات واحدى براى دو مقوله اخلاق و سیاست وجود دارد که اخلاق و سیاست را هم هدف و هم راستا قرار مى‏دهد؛ مانند بحث جامعیت احکام اسلام، سعادت و خیر انسان‏ها، عدالت، گستردگى و شمول فقه شیعه، اجتماعى و سیاسى دانستن همه احکام و قواعد اسلام و مباحثى از این قبیل. بسیارى از این موارد، همان موارد عقلى تشکیل حکومت از نظرگاه امام است که به نوعى اخلاق و سیاست را نیز به یکدیگر پیوند مى‏زند. از سویى دیگر، مى‏توان مطالب بسیارى در زمینه تأثیر این دو مقوله در یکدیگر یافت. نمونه چنین جملاتى به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تأسیس حکومت اسلامى در آثار امام به چشم مى‏خورد. در این مرحله عمدتا در بیانات امام، آثار دو سویه اخلاق و سیاست بر یکدیگر وجود دارد و تعامل دو واژه فوق در عرص‏ه حیات اجتماعى به خوبى به چشم مى‏خورد. در این پژوهش کوشش مى‏شود به هر دو دسته از مطالب فوق اشاره شود.

تعامل اخلاق و سیاست و هم راستا بودن آنها در حیات فردى و اجتماعى انسان در قالب موارد زیر بیان شده است:

1. توجه به جایگاه مردم: امام عالمى اخلاقى و در عین حال اندیشه‏مندى سیاسى است. توجه به ابعاد اخلاقى، اجتماعى و سیاسى، زندگى انسان در اندیشه امام از هم گسیخته و جدا نیست. به این معنا که امام در نظرات سیاسى خویش، به مبانى اخلاقى خویش پایبند بوده است. از جمله وجوه مورد اشاره، توجه به انسان و محوریت او در حیات بشرى است. اخلاق، دانش یا منظرى است با مرکزیت انسان و سخن گفتن از انسان با هدف ارائه بهترین شیوه‏هاى عمل و درمان ناراستى‏هاى افعال و کردار آدمى. چنین رویکردى در سیاست به معناى پذیرش خرد و توان انسان‏ها در اداره زندگى اجتماعى و ایجاد ساز و کارهایى براى حضور جمعى و آگاهانه آنان است. این شیوه، در اندیشه امام خمینى (س) به وضوح آشکار است. ایجاد حکومتى که در کنار اسلامى بودن، جمهوریت و مشارکت مردم در جامعه را پذیرا باشد و مجال دادن به شهروندان براى بهره‏مندى از آزادى‏هاى مشروع و قانونى، روشن‏ترین نمونه‏هاى قابل ذکر به شمار مى‏روند.

2. جامعیت اسلام: اسلام دینى جامع است که براى تمامى وجوه زندگى انسان برنامه دارد. اسلام تنها در وجوه سیاسى و اجتماعى خلاصه نمى‏گردد و هم خویش را تنها به عبادیات و امور اخلاقى خلاصه نکرده است. امام، به ویژه با توجه به شرایط زمانه خویش، که روحانیون را از پرداختن به سیاست منع نموده و اسلام را فاقد قوانینى براى زندگى سیاسى و اجتماعى قلمداد مى‏نمودند، سعى در رد این خدشه مى‏نماید و مى‏گوید:

«مذهب اسلام هم زمان به این که به انسان مى‏گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او مى‏گوید چگونه زندگى کن و روابط خود را با سایر انسان‏ها باید چگونه تنظیم کنى و حتى جامعه اسلامى با سایر جوامع باید چگونه روابطى برقرار نماید.»

از نظر وى اسلام دین سیاست است و در احکام آن، بیش از امور عبادى، به امور سیاسى و اجتماعى پرداخته شده است. حتى به اعتقاد ایشان مى‏توان گفت احکام عبادى آن، مانند نمازهاى جمعه، جماعت و اعیاد و فریضه حج، در جهت اصلاح و اداره امور اجتماعى قرار دارد. تمامى قواعد اسلام همین خصلت را دارند به گونه‏اى که «هیچ‏حرکتى و عملى در فرد و جامعه نیست مگر این که مذهب اسلام ب‏راى آن حکمى مقرر داشته است»

احکام اخلاقى و سیاسى اسلام منفک از یکدیگر نیستند. براى نمونه حکم اخلاقى «مؤمنین برادر هستند» حکمى اجتماعى و سیاسى هم مى‏باشد. این مطلب به معناى جامع بودن اسلام در تمامى ابعاد مادى و معنوى است و از توجه به مبانى اخلاقى امام و تقسیم انسان به دو نشئه جسمى و روحى نیز به دست مى‏آید.

3. نیاز قوانین اسلام به مجرى: قانون تا زمانى که توسط قوه مجریه و نظارت و رهبرى یک مجرى در جامعه اجرا نشود فایده‏اى نخواهد داشت. این مسأله با استناد به ادله نقلى و سیره رسول اکرم (ص) نیز به اثبات مى‏رسد. از طرفى، احکام اسلام تنها براى زمان محدودى وضع نشده است، بلکه براى تمامى زمان‏ها و مکان‏ها است و در صورتى که بخواهیم در زمان فعلى نیز به اجرا درآیند، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرایى ضرورت مى‏یابد. بنابراین قوانینى چون برپایى قسط و عدل و ایجاد جامعه‏اى عادل که فضایل انسانى در آن مجال رشد داشته باشند، نیازمند نهادهاى سیاسى است.

3. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام: ماهیت و کیفیت این قوانین به گونه‏اى است که تنها به عبادیات و اخلاقیات منوط نمى‏گردد، بلکه تشکیل یک حکومت را الزامى مى‏نماید. این قوانین متنوع است و براى تمامى مراحل زن‏دگى انسان برنامه دارد. از این رو بدون یک دستگاه گسترده اجرایى نمى‏توان چنین احکام متنوعى را به اجرا درآورد و این مسأله ضرورت حکومت را آشکارتر مى‏سازد. براى مثال احکام مالى اسلام که بودجه عظیمى را با هدف رفع نیازمندى‏هاى جامعه از طریق احکامى چون خمس، زکات، جزیه، خراجات و امثال آن در نظر گرفته است بدون وجود حکومت اجرا نمى‏شود. احکامى که راجع به حفظ حکومت و استقلال جامعه اسلامى آمده است نیز آماده باش دائم و مراقبت همیشگى در دوران صلح و تدارک نیروى مسلح و دفاعى را مطرح مى‏نماید که بدون نهادى مانند دولت تحقق نمى‏یابد. احکام جزایى اسلام و اجراى حدود و دیات و قصاص نیز ضرورت تشکیل حکومت را یادآور مى‏شود.

4. نیاز به حاکمى با مشخصات ویژه براى عهده‏دار شدن امور: ضرورت تشکیل حکومت اسلامى، نیازمند وجود حاکمى است که با معیارهاى این حکومت همخوانى داشته باشد؛ یعنى با قوانین اسلام آشنا باشد تا به جهت تقلید، قدرت حکومت شکسته نشود و به واسطه عدم آشنایى با این قوانین از اجراى احکام اسلام باز نماند. از سوى دیگر باید عادل باشد تا از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. در غیر این صورت نمى‏تواند حقوق مسلمین را اخذ نماید یا قوانین جزا را عادلانه اجرا نماید و در ارتباط با مردم و سایر دول درست رفتار نماید؛ از این رو، معیارهاى حاکم اسلامى از نظر امام خمینى (س) عبارتند از علم به قانون و عدالت. این دو شرط که در نامه امام على (ع) به مالک اشتر نیز آمده است، در هم‏تنیدگى اخلاق و سیاست را بیش از پیش نشان مى‏دهد: زیرا در نهایت حاکم جامعه بایستى عادل یعنى داراى تمامى فضایل باشد.

5. سعادت: سعادت انسان، هدف مشترک اخلاق و سیاست است. سعادت از نظر امام، با تعدیل عقل نظرى و عملى حاصل مى‏شود. از این رو اگر هر عقیده و عملى در هر حوزه‏اى که مى‏باشد، دسترسى انسان را به سعادت نزدیک‏تر سازد مطلوب شمرده مى‏شود. امام در این زمینه مى‏نویسد:

«... جامعه‏ها از انسان‏ها تشکیل شده است که داراى بعد معنوى و روح عرفانى است و اسلام در کنار مقررات اجتماعى، اقتصادى و غیره، به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه مى‏کند و در هدایت جامعه بیشتر از این به بعد براى هدایت انسان به طرف تعالى و سعادت عمل مى‏کند.»

6. عدالت: هدف اساسى از برقرارى حکومت تحقق عدالت در جامعه است که در تشکیل حکومت و تعیین غایات آن و نیز در ویژگى‏هاى حاکم آن نقش تعیین‏کننده دارد. حکومت عادلانه نیز زمینه‏ساز حکومتى اخلاقى است.

«و انبیا این که دنبال این بودند که یک حکومت عدلى در دنیا متحقق کنند براى این است که حکومت عدل اگر باشد، حکومتى باشد با انگیزه الهى یا انگیزه اخلاق و ارزش‏هاى معنوى انسانى، یک همچو حکومتى اگر تحقق پیدا بکند جامعه را مهار مى‏کند و تا حد زیادى اصلاح مى‏کند و اگر حکومت‏ها به دست جباران باشد، به دست منحرفان باشد، به دست اشخاصى باشد که ارزش‏ها را در آمال نفسانى خودشان مى‏دانند ... تا این حکومت‏ها برقرار هستند بشریت رو به انحطاط است.»

در زمینه تأثیر متقابل اخلاق و سیاست در جامعه نیز مستندات فراوانى در اندیشه امام مى‏توان‏ یافت. این بعد از بحث به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که به ارائه پیشنهادهاى عملى و تأسیس یا تقویت نهادهایى جهت جلوگیرى از مفاسد و رشد فضایل اخلاقى در جامعه از نظر امام مى‏پردازد. به برخى تأثیرات اخلاق بر سیاست نیز در عرصه عمل اشاره شده است.

امام خمینى (س)، کسب قدرت و ایجاد حکومت را وسیله‏اى براى رسیدن به غایات مطلوب و رساندن انسان‏ها به سعادت مى‏داند. او گرچه قدرت را ذاتا خیر و کمال مى‏داند، اما معتقد است اگر قدرت ریشه در هواى نفس داشته باشد، مذموم خواهد بود. بنابراین، چگونگى استفاده از قدرت است که آن را خیر یا شر مى‏سازد. کسب قدرت براى تحقق غایات مطلوب نه تنها بى‏اشکال، بلکه از دید امام واجب است. چنان که مى‏گوید:

«عهده‏دار شدن حکومت فى حد ذاته شأن و مقامى نیست؛ بلکه وسیله اجراى احکام و برقرارى نظام عادلانه است. ... هرگاه حکومت و فرماندهى وسیله اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا مى‏کند و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنویت بیشتر مى‏شود.» 

از نظر امام، حکومتى که انگیزه الهى و انگیزه اخلاق و ارزش‏هاى معنوى انسانى داشته باشد، باعث مهار و اصلاح جامعه مى‏گردد. با توجه به این که امروزه بخش بزرگى از خدمات رفاهى، آموزشى، تربیتى و غیره بر عهده حکومت نهاده شده است از این رو بحث از حکومت، به معناى حاکمان و مسؤولین جامعه، نهادها و وزارتخانه‏هاى وابسته به آن است که در جایگاه با اهمیتى از حیث تأثیر بر گسترش فضایل و ارزش‏هاى انسانى و تربیت اخلاقى جامعه قرار دارند. امام خمینى (س)، عمده‏ترین هدف در برنامه‏هاى حکومتى را، ایجاد محیط اخلاقى دانسته است.

تاکنون به شرایط رهبر در اسلام و نقش مسؤولین جامعه در زمینه بسط ارزش‏ها اشاراتى صورت گرفته است. از دیگر نهادهاى مورد تأکید امام خمینى (س)، نهادهاى تعلیم و تربیت و دانشگاه‏ها هستند؛ بدان‏گونه که از نظر وى، کلید سعادت یک کشور در دستان معلم است. معلم ادامه‏دهنده راه انبیاست و همچون آنان موظف به تربیت اخلاقى و تزکیه انسان‏ها و به طور خلاصه رساندن انسان‏ها به مقام انسانیت است. این مسأله نهادى مانند آموزش و پرورش را با اهمیت مى‏سازد؛ زیرا بنا به نظر امام، تربیت فاسد و اخلاق نادرست یک دانش‏آموز، زمینه‏ساز تباهى کشور و انسان‏هاى آن است و معلم نیز در این امر شریک خواهد بود.

رسانه‏هاى گروهى، از دیگر نهادهاى مرتبط با اخلاق عمومى و شاید از تأثیرگذارترین آنها باشد آن‏گونه که به نظر امام، چنین رسانه‏هایى که داراى دامنه و برد وسیعى بوده و برخى همچون رادیو و تلویزیون براى تمامى اقشار اعم از باسواد و بى‏سواد آن قابل استفاده است، جایگاهى همپایه مربى، معلم و دانشگاه‏ها را به دست آورده‏اند. با توجه به چنین نقشى است که امام خواهان جهت‏گیرى این رسانه‏ها به سوى تربیت و تهذیب اخلاقى جامعه است.

نقش دانشگاه و دانشجویان، روشنفکران، حوزه‏هاى علمیه و روحانیون، هنرمندان و امثال اینها از حیث تأثیر بر اخلاق عمومى جامعه قابل توجه و بررسى است و امام نیز به جهت این تأثیرگذارى، توصیه زیادى به تهذیب و تزکیه خود این گروه‏ها و سپس تلاش آنها به تهذیب جامعه نموده است.

صداقت و راستى در خدمت به کشور، مناظره‏هاى اسلامى و بحث و تفتیش اسلامى در کار «جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مى‏کند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.»

صداقت، انتقادپذیرى و ساده‏زیستى از جمله ویژگی هایى هستند که امام خمینى به کرات، مسئولین جامعه را به آنها دعوت نموده است‏.

نمایندگان مجلس که وکیل تمامى مردم و به تعبیر امام، معلم اخلاق آنانند، باعث تربیت جامعه مى‏شود. امام، این مکان را محلى براى بحث و ساختن اخلاق جامعه دانسته است و از آنان خواسته است در نطق‏هاى قبل از دستور خود، رعایت اخلاق کریمانه را بنمایند و در مخالفت‏هاى سیاسى و غیره از رفتار و گفتار مغایر با موازین شرع و اخلاق پرهیز نمایند؛ در غیر این صورت غاصب محل و منصب نمایندگى محسوب مى‏گردند.

نهادهاى مرتبط با سیاست خارجى و امور دیپلماتیک کشور نیز موظف به مراعات امور اخلاقى و ترویج آن مى باشند. بنیانگذار جمهورى اسلامى، در سال‏هاى ابتدایى پیروزى انقلاب توصیه زیادى به رعایت اخلاق اسلامى به ویژه از سوى انقلابیون مى‏نمود و از این که به اسم انقلاب کارهاى خلاف اخلاق یا ظالمانه صورت گیرد منع مى‏نمود. امام صدور انقلاب را به این معنا مى‏داند که اخلاق اسلامى، آداب اسلامى و اعمال اسلامى به گونه‏اى باشد که مردم به آن توجه کنند.

امام در بعد سیاست خارجى و ارتباط با کشورها نیز اهداف و خط مشى‏هایى سازگار با اخلاق و شریعت اسلام در نظر مى‏گیرد و هر ابزارى را براى رسیدن به اهداف مشروع و مجاز نمى‏داند. ظلم و تجاوز، قتل و غارت، نقض عهد و پیمان و امثال اینها ممنوع است و ملاک و معیار در این عرصه عدالت است. با توجه به این مبانى، ایران مدافع مظلومین است:

«... ملت ایران پیرو مکتبى است که برنامه‏هاى آن مکتب خلاصه مى‏شود در دو کلمه لاتَظلِمون و لاتُظلَمون.»

برخى خدمات و وظایف حکومت مانند برقرارى نظم و امنیت و تأمین آزادى‏هاى اساسى و مشروع و قانونى افراد نیز در تقویت ارزش‏هاى اخلاقى اثر گذارند. در کتاب حکومت اسلامى یا ولایت فقیه، امام خمینى (س) به نقش حکومت در ایجاد امنیت و جلوگیرى از فساد اخلاق اشارات مهمى دارد:

«بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همه جریانات و فعالیت‏هاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى‏آید و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى‏آید.»

در زمینه آزادى و نقش آن در ارتباط با اخلاق، مطالب زیادى در آثار امام وجود دارد. آزادى، شرایط و زمینه پرورش اخلاق را در جامعه فراهم مى‏آورد و اساسا پختگى فضایل اخلاقى و تحقق جامعه اخلاقى در گرو تجربه اندوختن آزادانه است. از این رو آزادى نقشى با اهمیت در پیشرفت مادى و تعالى معنوى جامعه انسانى دارد. مهم‏ترین مصادیق آزادى در دنیاى کنونى، آزادى‏هاى سیاسى، همانند آزادى بیان، احزاب، اجتماعات، عقیده و تفکر و امثال اینها است که در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز پذیرفته شده است. امام خمینى (س) نقطه مقابل سعادت بشر را که سقوط و انحطاط است، نتیجه سلب آزادى از انسان و تسلیم شدن او در برابر سایر انسان‏ها مى‏داند. پرداختن به مبحث آزادى که مسأله‏اى بحث‏انگیز و در عین حال با اهمیت است نیازمند نوشتارى مستقل و مفصل است که از حوصله پژوهش حاضر خارج مى‏باشد.

اخلاق بر سیاست از جهاتى متفاوت اثر مى‏نهد. عمده‏ترین تأثیر آن را مى‏توان ارائه نوعى ملاک، الگو یا روش در انجام افعال و اعمال سیاسى، اجتماعى و فردى، در گزینش‏ها و در انجام‏ «اگر بخواهید بى‏خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح‏هاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه‏هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید»

فرایندهاى مختلف ادارى و غیر آن دانست. از این رو بحث از تأثیر اخلاق بر سیاست، قرابت زیادى با مقوله عدالت مى‏یابد؛ زیرا عدالت نیز نوعى ملاک و معیار در افعال فردى و جمعى در سطوح خرد و کلان به حساب مى‏آید. امام خمینى (س) برقرارى عدل را به معناى رسیدن به همه آرمان‏هاى جامعه مى‏داند و مى‏نویسد:

«جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مى‏کند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.»

در سطح فردى، در اندیشه امام تهذیب و تزکیه مقدم بر تمام امور دانسته شده است و انسان مهذب قادر به تأمین تمامى ابعاد سعادت براى کشور است. ولى‏فقیه به عنوان رهبر جامعه، باید از صفت عدالت برخوردار باشد و اساسى‏ترین تفاوت حکومت اسلامى با سایر حکومت‏ها نیز در همین نکته نهفته است که حاکم اسلامى و رئیس دولت در آن مستبد و خودرأى نبوده و از هواهاى نفسانى خود پیروى نمى‏کنند.

سایر کارگزاران و مسؤولین کشور نیز موظف به مراعات اخلاق و آداب اسلامى هستند. صداقت، انتقادپذیرى و ساده‏زیستى از جمله ویژگى‏هایى هستند که امام خمینى (س) به کرات، مسؤولین جامعه را به آنها دعوت نموده است. در قالب این سه توصیه، امام از کارگزاران حکومت مى‏خواهد که اشتباهات خود را صادقانه ابراز نمایند و در صورت انجام خطا یا اشتباه آن را بیان نمایند و در صورت عدم توان در انجام وظایف خود، داوطلبانه کنار روند و بدانند چنین‏ عملى عبادت و در زمره اعمال صالح است. انتق‏ادپذیرى، منبعث از مبانى اخلاقى امام خمینى (س) است که انسان را همواره در مسیر کمال و رفع خطاهاى خویش مى‏داند. بر پایه این تفکر، هیچ‏کس نمى‏تواند ادعا نماید از خطا و اشتباه برکنار است، بلکه بایستى خود را در معرض انتقادها و پیشنهادهاى سایرین قرار دهد. بر این اساس امام انتقاد را شرط اصلاح جامعه دانسته و مخالفت با آن را ناشى از عدم خودسازى انسان مى‏داند.

مشى امام على (ع) در زندگى شخصى و اجتماعى بارها از سوى امام خمینى (س) به عنوان شیوه و طریق پسندیده مطرح شده است. از جمله ساده‏زیستى آن حضرت مورد تأکید زیاد امام است. امام ساده زیستى را باعث شجاعت، استقلال فکر، درایت و قدرت مسئولین حکومتى مى‏داند و در این زمینه مى‏گوید:

«اگر بخواهید بى‏خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح‏هاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه‏هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید ...»

تهذیب نفس و تزکیه اخلاقى نه تنها باعث ضعف و سستى در انجام امور نمى‏گردد، بلکه خود ایجاد قدرت مى‏کند. این نکته که اخلاق مغایر با سیاست نیست، بلکه خود قدرت و نیرویى همپایه قدرت سیاسى دارد، بحثى با اهمیت در اندیشه امام است که نتایج جالب توجهى به دنبال داشته است. از جمله این نتایج، به دست آوردن استقلال و عزت در داخل و خارج از کشور است. براى نمونه امام در یکى از سخنرانى‏هاى خود مى‏گوید:

«اگر همین ماه مبارک رمضان را مسلمین خودشان را به طور جمعى به ضیافت خدا وارد کرده بودند و تزکیه کرده بودند، تصفیه کرده بودند خودشان را، ممکن نبود زیر بار ظلم بروند؛ زیر بار ظلم رفتن و ظلم کردن هر دو از ناحیه عدم تزکیه است.»

یا در بیانى دیگر مى‏فرماید:

«آن روز آسیب به ما مى‏رسد که از باطن بگندیم، ... آن وقت است که کودتا مى‏شود و از بین مى‏روید. آن وقت است که ممالک بزرگ به شما طمع مى‏کنند و با دست خودتان شما را از بین مى‏برند.» از تجلیات دیگر قدرت اخلاق، ایجاد وحدت و انسجام در جامعه است. این البته مى‏تواند حاصل نتیجه‏اى باشد که با ملاحظه تاریخ زندگى بشر و غلبه منفعت‏جویى بر نفس انسان حاصل مى‏شود. ندرت منابع مادى و علاقه غریزى انسان‏ها براى کسب این منابع، وجود اختلاف و بروز جنگ و تجاوز میان افراد بشر را ناگزیر ساخته است و گره این مشکل با چشم‏پوشى از سودجویى بى‏رویه و لگام زدن بر نفس زیاده‏خواه بازمى‏گردد. توجه به معنویات در کنار مادیات و کسب فضایلى مانند قناعت، برادرى، پرهیز از تنگ‏نظرى و افراط و تفریط مى‏تواند میزان اختلافات را کاهش دهد. از این منظر، امام اخلاق را عامل وحدت در جوامع بشرى دانسته است:

«... قیام براى منافع شخصى است که روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه کرده است. قیام براى منافع شخصى است که روح برادرى را از بین برده است ... همه اختلافاتى که در ریشه هست براى این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به وسیله تزکیه هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب؛ و اگر چنانچه تزکیه بشوند، طغیان پیش نمى‏آید.»

بعد دیگر تأثیر اخلاق، در فرایندها و رویه‏هایى است که در کشور صورت مى‏گیرد. به عبارت بهتر، اخلاق معیارى است براى فهم درستى و نادرستى ساز و کارها؛ مانند فرایند انجام انتخابات و تبلیغات کاندیداها، قانون‏گذارى‏ها، سیاست‏گذارى‏ها و به طور کلى اخلاق معیارى است براى تعیین کارآمدى و مشروعیت حکومت. براى نمونه امام در باب انتخابات و تبلیغات مى‏فرماید:

«از آقایان کاندیداها و دوستان آنها انتظار دارم که اخلاق اسلامى- انسانى را در تبلیغ براى خود و کاندیداهاى خویش مراعات و از هرگونه انتقاد از طرف مقابل که موجب اختلاف و هتک حرمت باشد خوددارى نمایند. ...»

فهم تغییراتى که امام خمینى (س) در خصوص فهم عمومى مردم و نخبگان از اخلاق و سیاست انجام داده است، نیازمند فهم دقیق تمایزات و دگرگونى‏هاى جامعه‏اى است که وى در آن‏ مى‏زیسته است. چ‏نانکه در الگوى روشى این پژوهش نیز موردنظر بوده است، تحولات اجتماعى و فکرى، در اندیشه امام و تغییراتى که وى ایجاد نمود مؤثر بوده است. حجم و وسعت این تحولات به حدى بوده است که تصور ایجاد تغییرات در اندیشه امام را تأیید مى‏نماید.

به لحاظ فکرى، در طى جریان مشروطه مباحث فکرى با اهمیتى مطرح گشت که نوع حکومت موجود و ساختارهاى آن را به چالش طلبید و در عرصه حکومت دینى، جریان جدیدى به نام نواندیشى دینى را پدید آورد. از لحاظ اجتماعى، مشروطیت علیرغم ناکامى در اهداف خویش، وضعیت موجود ایران را به چالش طلبید و تا حدودى نیروى مردم را وارد دگرگونى‏هاى تاریخ معاصر ایران نمود و از این حیث آغازگر تحولات بزرگترى در تاریخ ایران گردید. چنانکه در فاصله کمى پس از آن نهضت ملى شدن نفت رخ نمود که حضور مردم در آن چشمگیرتر و دامنه آن فراتر از مرزهاى ایران بود.

در کنار عوامل داخلى فوق، تحولاتى که در عرصه بین‏الملل اتفاق مى‏افتاد به جهت فناورى‏هاى روز جهان، تأثیرات غیرقابل‏انکارى بر تمامى کشورها بر جاى مى‏نهاد به گونه‏اى که بر حاکمیت کشورها و استقلال آنها، برخلاف گذشته، اثرات فراوان مى‏نهاد. مهمترین اثر این وضعیت در انتقال اندیشه‏ها و پدیده‏هاى مادى و معنوى جدید همچون نحله‏هاى فکرى جدید، نظریات فکرى نو و اختراعات مادى به کشورها بود که اوضاع داخلى آنها را دچار دگرگونى مى‏ساخت. استعمار نیز که سال‏ها قبل از این آغاز شده بود، در این برهه شکل جدیدترى به خود گرفته بود بگونه‏اى که بیش از تخریب منابع مادى کشورها، بر بعد معنوى و فکرى آنها تأثیر مى‏نهاد. از سویى به دلیل منابع نفتى عظیم منطقه و نیاز بیشتر کشورهاى صنعتى به این منبع، حضور آنها جدى‏تر، ماندگارتر و وسیع‏تر گشته بود.

دو عامل شاه و نیروهاى بیگانه مانند روسیه، انگلیس و امریکا در تعیین خطمشى داخلى کشور تأثیرگذار بودند. تحولاتى که به جهت دگرگونى‏هاى بین‏المللى بر ایران تأثیر مى‏نهاد نیز عمدتا ناشى از کشورهاى بزرگ نامبرده بود. امام خمینى (س) چنانکه در سخنرانى‏ها و نوشته‏هاى وى بر جاى مانده است، از وضعیت سیاسى- اجتماعى و فکرى موجود در کشور ناراضى بود و علت را «آن روز آسیب به ما مى‏رسد که از باطن بگندیم، ... آن وقت است که کودتا مى‏شود و از بین مى‏روید. آن وقت است که ممالک بزرگ به شما طمع مى‏کنند و با دست خودتان شما را از بین مى‏برند»

ناشى از دو نیروى فوق مى‏دانست. با این وجود تا سال 1342، مخالفت علنى با شاه ننمود بلکه بگونه‏اى وى را موعظه مى‏کرد. کشف اسرار نشان مى‏دهد که امام علیرغم اینکه حکومت دینى را مطلوب مى‏داند، از باب ضرورت به حکومت سلطنتى رضایت مى‏دهد اما از شاه مى‏خواهد که رویه خود را اصلاح کند. پس از سال 1342، بویژه در سال‏هاى تبعید، نظریه ولایت فقیه امام ارائه مى‏شود و امام به مخالفت علنى مى‏پردازد. این مسأله نه تنها به جهت ناامیدى امام از اصلاح شاه صورت گرفت، بلکه امام احساس خطر جدى‏ترى نمود که از ناحیه ضرر به اسلام بود. امام احساس نمود که شاه و حامیان خارجى او به مخالفت با اسلام برخاسته‏اند. از نظر امام خمینى (س) مخالفت با اسلام به معناى تباهى کشور در همه زمینه‏هاست و در این شرایط اصلاح فایده‏اى ندارد زیرا اصلاح در چارچوب اسلام صورت نمى‏گیرد.

گسترش مکاتب الحادى همچون کمونیسم که در ایران نیز طرفدارانى یافته بود و مکتب لیبرالیسم با مبانى موردنظر غرب که در لوایح انقلاب سفید شاه نیز تا حدى نمود یافته بود، امام را نسبت به حکومت شاه که به دلیل خودمختارى و استبداد نسبت به ملت و دست‏نشاندگى نسبت به امریکا، تنها از آمریکا فرمان مى‏گرفت و با کشورى مانند اسرائیل که دشمن درجه یک مسلمانان قلمداد مى‏شد پیم‏ان همکارى امضا مى‏نمود، بدبین و ناامید نمود و به مخالفت جدى با وى واداشت.

امام از این زمان به بعد، در عمل و نظر تلاش مى‏نمود تا حقانیت و کارآمدى اسلام را در رصه‏هاى گوناگون نشان دهد و ثابت کند که آنگونه که به غلط تبلیغ مى‏کنند و روحانیون را از پرداختن به مسائل سیاسى نهى مى‏نمایند، اسلام دینى جامع است و تنها در عبادت و اخلاقیات خلاصه نمى‏گردد بلکه تمامى احکام اسلام به امور اجتماعى و سیاسى نظر دارد و اساسا تمامى امور اخلاقى در اسلام، سیاسى است. این مسأله همچنین براى نشان دادن و ارائه بدیلى در مقابل حکومت موجود صورت مى‏گرفت. از نظر امام مبارزه با نفس درون براى تهذیب اخلاق ناکافى است، بلکه براى موفقیت در این امر، بیرون نیز باید اصلاح شود و لذا پرداختن به بهبود امور اجتماعى نیز همان‏قدر اهمیت دارد که مراقبه و محاسبه از نفس و باطن اهمیت دارد.

امام خمینى (س)، هدف از خلقت بشر و راهنمایى انبیا را رسیدن انسان‏ها به کمال و سعادت مى‏داند. سعادت نیز با تلاش در دو عرصه عقل عملى و نظرى حاصل مى‏آید. بنابراین اخلاق و سیاست که جزئى از حکمت نظرى هستند، به یک میزان در سعادت بشر تأثیرگذارند. از یکسو سیاست در ایجاد محیطى براى رشد اخلاقیات تأثیر دارد و از سوى دیگر اخلاق معیارهاى ان‏جام صحیح اعمال را در اختیار ما مى‏نهد و در تمامى امور سارى مى‏گردد.

کار بزرگ امام خمینى (س) نشان دادن جامعیت اسلام در عرصه‏هاى سیاسى و غیرسیاسى بود و اینکه این امور چنان در هم تنیده‏اند که تفکیک آنها از یکدیگر ناممکن است. این مسأله سبب مى‏شود تا امام بیش از تأکید بر تقدم اخلاق بر سیاست، از تعامل این دو با یکدیگر سخن بگوید. امام دامنه شمول فقه را بسیار گسترده مى‏دید بگونه‏اى که آنرا جایگزین حکمت عملى و دربردارنده اخلاق و سیاست مى‏دانست. اوج این پیوند در نظریه ولایت‏فقیه امام نمایان مى‏گردد که برخاسته از مبانى عقلى و دینى است و شایستگى سیاسى و اخلاقى را به یک میزان در تعیین ولى فقیه مؤثر نشان مى‏دهد. ابداعات امام را بویژه در مقایسه وى با سایر جنبش‏ها، گروه‏ها و جریانات معاصر مى‏توان دریافت. تجربه مشروطیت، نهضت ملى شدن نفت، گروه هاى ملى‏گرا، کمونیستى و سایر گروه ها و شخصیت‏هاى فعال در آن زمان تأثیر بزرگى را که امام بر اخلاق و سیاست نهاد نشان مى‏دهد و این تأثیر توسط هیچ یک از عناصر پیش گفته فراهم نیامد.

از آنجا که امام، پس از سال 1342، وجهه‏اى انقلابى گرفته بود، روى سخن او تنها به حاکمیت نبود بلکه تمامى افراد جامعه را مورد خطاب قرار مى‏داد و برخلاف گذشتگان، در درس‏هاى اخلاقى خویش، در کنار شیوه‏هاى درونى، راه‏هاى مبارزه با استبداد بیرونى را نیز آموزش مى‏داد. از همین رو رژیم شاه درس‏هاى اخلاق وى را تعطیل نمود. امام توانست برخلاف هنجار زمانه خویش که سیاست را امرى بشرى، وعقلى و در نتیجه غیردینى معرفى مى‏نمود، بدیل شایسته‏اى به نمایش بگذارد که این اندیشه را بکلى نفى مى‏نمود.

تأسیس حکومت اسلامى که مبتنى بر دیدگاه‏هاى بدیع فقهى امام بود، عرصه‏اى جدید را براى امام فراهم نمود تا همزیستى اخلاق و سیاست را در متن حیات اجتماعى و سیاسى جامعه پیاده نماید و برابرى اخلاقى در شیوه زندگى را در طبقات مختلف جامعه در معرض دید بگذارد. توصیه امام به مسئولین در مورد انتقادپذیرى، ساده‏زیستى، نفى اخلاق کاخ‏نشینى و غیره از این قبیل است.

بنابراین امام خمینى (س) توانست در هنجارهاى موجود در زمینه اخلاق و سیاست تغییر ایجاد نماید و ترکیبى از آن دو ارائه نماید که تا آن زمان ارائه نشده بود. این تغییر مبتنى بر اولویت نقش مردم در تغییرات سیاسى و استفاده از سیاست و ارائه راه‏هاى سیاسى در کنار شیوه‏هاى اخلاقى در بهبود اوضاع بود.

اگر در عرصه اجتماع تنها به ابعاد سیاسى قضایا توجه شود و جایگاه اخلاق به درستى معین نگردد، بحث از مفاهیمى مانند عدالت اجتماعى نیز جایگاه و کارکرد صحیح خود را باز نخواهد یافت و اساساً مباحثى مانند عدالت که در اخلاق و سیاست جداگانه مورد بحث هستند، سرانجام مشخصى براى تحقق در جامعه نخواهند یافت و یا مشخص نمى‏گردد که مقوله‏اى مانند آزادى که گاه با عنوان حق از آن یاد مى‏شود و گاه نیز به عنوان تکلیف دولت‏ها به حساب مى‏آید، با چه عنوانى محقق گردد. آیا اخلاق مقدم است یا آزادى؟ مثال‏هایى از این قبیل فراوانند. سیر بسیارى از روندهاى ادارى و اجتماعى نیز در گرو معین گردیدن این ارتباط است. براى مثال این مساله در چگونگى تدوین قوانین از سوى قانون‏گذاران تاثیر مهمى خواهد نهاد.