راز جاوادنگي امام خميني (ره) از نگاه مقام معظم رهبري

حقيقتاً امام بزرگوار ما يك استثناء در تاريخ ما و يك قلة بلند در حركت ملت ايران بود. اين را نه از باب عشق و علاقه‌اي كه همچنان كانونش در دل ما نسبت به ايشان گرم است، عرض مي‌كنيم؛ بلكه نگاه منصفانة هر كسي اين را تأييد مي‌كند. امام حقاً و انصافاً يك عنصر استثنايي بود. رجال تاريخي كشور را ما مي‌شناسيم. بنده كم و بيش با تاريخ آشنا هستم. اين شخصيت جامع نه در بين علماي بزرگ ما نظير دارد، نه در بين زمامداران اين كشور نظير دارد، نه در بين مصلحان و مناديان تحول در اين كشور نظير دارد. بزرگاني مثل مرحوم سيدجمال و تحول‌خواهاني كه در كشور ما يا حتي در دنياي اسلام بودند، كجا؛ اين مرد چند بعديِ عميقِ حقيقتاً توصيف‌ناشدني كجا؟ ما علما و فقهاي بزرگي داشتيم كه سخنان و مطالب آن‌ها در اختيار ماست؛ امام بزرگوار در رديف اول اين‌گونه شخصيت‌ها قرار مي‌گيرد. بنده شرح حال بسياري از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلي، سياسيون، پيرمردهاي پخته و آدم‌هاي سنجيده را در كتاب‌ها خوانده‌ام يا در زندگي‌ام با آن‌ها برخورد داشته‌ام؛ حقاً بين آن‌ها و امام بزرگوار، فاصله زيادي است. هركدام از ابعاد گوناگون اين شخصيت، به تنهايي از نظاير خود جلوتر و پيشتر است. تقوا و پارساييِ اين مرد و بي‌اعتنايي‌اش به دنيا و زخارف، مقولة ديگري است.
يك وقت انسان داخل چهارديواري خانة خود نه با دنيا سر و كاري دارد، نه با مردم سروكاري دارد، نه در معرض امتحان قرار مي‌گيرد؛ ولي پارساست. يك وقت هم مثل امام با آن عظمت در قلة شهرت جهاني قرار دارد و همة اين انقلاب، پديد آمدة اراده و قاطعيت اوست و مردم هم اين‌گونه مخلص او هستند و حاضرند همة كارهاي امام را حمل به صحت كنند؛ ولي اين‌طور پارسايي و زهد‌پيشه مي‌كند. قاطعيت او، ارادة راسخ او و عزم پولادين او در كارهاي بزرگ هم همين‌طور است. يعني هر چه انسان به اين اقيانوس پهناور در ابعاد گوناگون نگاه مي‌كند، مي‌‌بيند واقعاً توصيف‌ناشدني است. انسان وقتي اقيانوس را از نزديك مي‌بيند، يك طور است؛ ولي در اعماق اقيانوس، عوالم ديگري مشاهده مي‌كند. انسان در ساحل اقيانوس يك مقدار آب مي‌بيند و ابتدا خيلي تفاوتي بين اين مقدار آب و يك استخر بزرگ احساس نمي‌كند؛ اما وقتي نياز پيدا مي‌كند به اعماق اقيانوس برود، در آن‌جا عوالم ديگري آشكار مي‌شود و هر چه انسان نزديك‌تر مي‌شود و بيشتر تعمق مي‌كند، چيزهاي جديدتري براي او كشف مي‌شود. در مورد امام هم واقعاً همين طور است.
اين شخصيت استثنايي فقط براي تاريخ نيست. توصيف‌هايي كه ما عرض كرديم، مي‌تواند كاربرد تاريخي داشته باشد. در تاريخ ايران، ما شخصيتي داشتيم كه كار بزرگي انجام داد؛ مردم را به حركت درآورد؛ جمهوري اسلامي را با همة عظمت و غرابتي كه داشت، سرپا كرد و بنايي را به اين شكلِ عظيم و استوار آفريد. خيلي خوب؛ آيا بايد اين شخصيت بزرگ را مثل اشياء پُربها در ويترين تاريخ بگذاريم و ما و ديگران آن را تماشا و از آن تعريف و تمجيد كنيم؟ امام بزرگوار ما اين طوري است؟ در اين جهت اگر بخواهيم امام را تشبيه كنيم، بايد او را به پيغمبران تشبيه كنيم. وجود و هويت پيغمبران به دوران حياتشان خلاصه نمي‌شود؛ هويتشان در امتداد تاريخ است؛ يعني بعد از خودشان وجود آن‌ها بايد در تعليم و دين و راهشان ادامه پيدا كند؛ اين مي‌شود پيغمبر اوالوالعزم؛ والاّ ‌زندگي پيغمبران هم مثل بقية انسان‌هاي ديگر مي‌شود؛ پنجاه سال، شصت سال، صد سال در اين دنيا زندگي كرده‌اند و عظمت‌هايي آفريده‌اند؛ بعد هم رفته‌اند. بنابراين مسأله به اين جا تمام نمي‌شود. اگر اين‌طور بود، امروز در دنيا از دين و معارف پيامبران اثري نبود؛ در حالي كه درست عكس اين است؛ امروز همة معارف والاي بشر زاييدة تفكرات پيغمبران است؛ ولو به واسطه. آن‌ها بودند كه عدالت و اخلاق و توجه به خدا و بيرون آمدن از خود و فداكاري براي انسان‌ها و ديگر فضايلي كه امروز قابل قبول همة مردم دنياست ـ ولو غير مليون و غير پيروان اديان، همه قبول دارند كه اين‌ها خوب است ـ فرياد زدند و پرچم آن را بلند كردند؛ والا دنيا دست مستكبران و زورمداران بود. چرا بايد اسم عدالت و تفكر آزاد و برادري و فداكاري و ايثار بماند و هميشه به‌عنوان يك ارزش زنده باشد؟ اين به بركت تعليم پيامبران است. آن‌ها اين معارف را آفريدند و رفتند. حيات آن‌ها در آن پنجاه، شصت سال خلاصه نمي‌شود؛ حيات آن‌ها عبارت است از جريان اين معارف در طول تاريخ، تا انسان‌ها را هدايت كنند. امام ما هم اين‌گونه است.
اين‌جاست كه وقتي انسان تأمل مي‌كند، مي‌فهمد علت اين كه روي اين شخصيت بزرگ اين‌طور متمركز شده‌اند و حتي بعد از وفات او تا امروز دشمنان درصدد تخريب چهرة او برآمده‌اند، چيست هدف از تخريب او عبارت است از پاك كردن راه او و از بين بردن خطي كه او ترسيم كرده. اگر ارادتمندان و پيروان امام از او دم مي‌زنند، فقط به خاطر اين نيست كه مي‌خواهند سپاسگزاري و قدرداني كنند يا از يك حقيقت زيبا و برجسته تمجيد نمايند؛ مسئله اين است كه مي‌خواهند اين راه بماند و اين پرچم همچنان هدايت‌گر كساني باشد كه دنبال راه مي‌گردند. همة ما بايد نسبت به امام اين‌گونه فكر مي‌كنيم. همة كساني كه در اين كشور با مباني امام و راه اسلام و راهي كه امام طي كرد، مخالف بودند. سعي كردند امام به فراموشي سپرده شود؛ براي اين كه اين راه گم شود. امروز سعادت كشور ما در ادامة راه امام است.
امروز همة آرمان‌هاي بحقي كه اين ملت دارد، به وسيلة خط امام و راه امام تأمين مي‌شود؛ اين را من با محاسبه و دقت و با قرائن و شواهد عيني و ملموس عرض مي‌كنم. اين ملت اگر امروز بخواهد در مقابل قدرت‌هاي استكباريِ شكل گرفته ـ كه به هيچ چيزي كمتر از بلعيدن ملت‌ها قانع نيستند ـ بايستد و هويت و استقلال خود را حفظ كند و بتواند با رأي و نظر خود راه زندگي‌اش را انتخاب كند، هيچ راهي ندارد جز اين كه به خط امام و راه امام متمسك شود؛ هم تفكرات او را در مجراي زندگي و عمل و فكر قرار دهد و هم شيوة او را. شيوة او، تسليم شدن به فرم و الگوي بيگانه نبود. اين طور نبود كه ميدان بازي را دشمن معين و ترسيم كند و چون هر بازيكني يك طور بازي مي‌كند، امام هم در آن ميدان مشغول كار شود؛ نخير، ميدان را خودش انتخاب و ترسيم مي‌كرد؛ لذا دشمن را غافلگير مي‌كرد. امام سازوكار استكباريِ امروز دنيا را به هم زد. علت اين كه كساني از آن طرف دنيا بلند شدند به اين‌جا آمدند و با اين كه نه اختلاف ارضي با ما داشتند، نه اختلاف در منافع روزمرة دولتي با ما داشتند، با امام دشمني كردند ـ چه در زمان حياتش، چه بعد از آن ـ اين است كه امام به قلب هدف زده بود. امروز شما اگر به كشورهاي درجة دوم دنيا مراجعه كنيد ـ فعلاً به كشورهاي درجة يك، يعني قدرتمنداني كه در بعضي نقاط آسيا و اروپا هستند، كار نداريم؛ آن‌ها يك طور ديگر عمل مي‌كنند ـ مي‌بينيد كه برنامه‌هاي خودشان را باتوجه به خواست استكبار ترسيم و معين مي‌كنند؛ اگر هم‌ بپرسي چرا، مي‌گويند چاره چيست؛ امروز اين‌ها قادرند، امروز اين‌ها مسلطلند. يعني همه براساس الگوي آن‌ها حركت مي‌كنند؛ منتها هركس با ابتكاري نسبت به منافع خاص خودش. بنابراين در ميداني كه آن‌ها ترسيم كرده‌اند، همه دارند بازي مي‌كنند؛ ولي امام اين قاعده را به هم زد؛ رفت روي همان اهداف حقيقيِ خود و براي آن‌ها كار كرد و اسم اسلام را آورد.
من شايد يك وقت ديگر هم گفته‌ام كه بنده مي‌خواستم در يكي از مجامع بين‌المللي شركت كنم. مطالبي فراهم كرده بودند، بردم خدمت ايشان دادم. معمولاً اگر مي‌خواستم در جايي نطقي داشته باشم، مي‌دادم ايشان نگاهي بكنند. ايشان مطالب سخنراني من را نگاه كردند و بعد از دو سه روز آن را به من برگرداندند و در حاشيه‌اش چند نكته نوشته بودند؛ يكي از آن‌ها اين بود كه راجع به عدم تفكيك دين از سياست هم در آ‌ن‌جا صحبت كنيد.
من اول تعجب كردم. در عين حال رفتم چند صفحه دربارة همين نكته نوشتم و به متن سخنراني اضافه كردم. در آن اجتماع بين‌المللي حدود صد كشور شركت داشتند. من اين متن را در آن‌جا خواندم و خودم ملتفت شدم كه نقطة اساسي و اصلي و جذاب نطق كه براي همة آن‌ها تازه و مهم بود، همين قسمت بود؛ در حالي كه مثلاً فكر مي‌كردم بقية مطالب چون لفظ و معناي آن سنجيده انتخاب شده، قشنگ‌تر است؛ اما بعد ديدم اين قسمت مهم‌تر بوده است. اين كه انسان در منبرهاي درجة يك جهان روي عدم تفكيك دين از سياست متمركز شود، يعني درست سر اصل مطلب رفته است. كساني هستند كه از دهان دشمن حرف مي‌زنند؛ «و ان‌كان‌الناطق ينطق عن‌لسان ابليس» عده‌اي در داخل كشور ما راجع به جدايي دين از سياست قلم‌فرسايي مي‌كنند. چند قرن در كشور ما جدايي دين از سياست يك واقعيت بوده است؛ امام آمد اين ورق را برگرداند و در دنيا اين فكر را فرياد كرد.
آن‌چه را كه امروز به‌عنوان اهداف اين انقلاب تعيين كرده‌ايم، بايد با همان روش امام دنبال كنيم؛ با صراحت، با تبيين كامل و با جرأت و جسارت لازم؛ بايد دليرانه وارد اين ميدان شد. ما بايد بدانيم آن‌چه ما را در مقابل دشمنان نگه مي‌دارد و استقلال و آزادي و هويت ما را حفظ مي‌كند. اين است. اين ملت اگر بخواهد به آبادي كشور و به پيشرفت علم برسد و اگر بخواهد در قافله چالش‌هاي گوناگون مادي دنيا ـ مسألة تجارت، مسألة كشاورزي و ديگر مسائل ـ پيشرفت كند، راهش اين است كه خط امام را دنبال كند؛ چون اين خط، خط استقلال، بازگشت به هويت خود، استخراج گنجينه‌هاي پنهان درون سينة انسان‌ها و بالفعل كردن اين استعدادهاست.
من بارها گفته‌ام، الان هم تكرار مي‌كنم؛ هرجا ما پيشرفت برجسته‌اي داشته‌ايم، به بركت نيروهاي مؤمن، حزب‌اللهي و معتقد به اين راه بوده؛ والا كساني كه به اين خط و اين راه معتقد نيستند ـ هم از جهت ضعف ايمان، هم از جهت ضعف غيرت ملي ـ آن‌چه را كه بايد انجام دهند، نمي‌كنند؛ در مقابل فشارهاي معمولي زندگي عقب‌نشيني مي‌كنند و سپس در مقابل تطميع و جلوه‌هاي جذاب ارائه شده از سوي دشمن، تسليم مي‌شوند؛ اما كسي كه مؤمن است، تسليم و خسته نمي‌شود. اين، راه امام بزرگوار است. اگر بخواهيم كشور را آباد و آزاد كنيم، راهش اين است كه خط امام را دنبال كنيم.
اين، معناي احياي نام امام و نگه‌داشتن اين پرچم پُر افتخار است؛ نه اين كه ما مي‌خواهيم فقط براي تاريخ و براي قدرشناسي از آن بزرگوار، نام و ياد او را زنده نگه داريم.
شما در همة دعاها بر محمد و آل محمد صلوات مي‌فرستيد و نام پيغمبر گرامي و ائمه را دائماً تكرار مي‌:نيد؛ چرا؟ براي اين است كه حضور آن‌ها در زندگي شخصي ما، در روح ما، در جسم ما و در محيط اجتماعي ما اثر محسوس پيدا كند. امام هم همين‌طور است؛ بايد حضور او را اثر محسوس پيدا كند؛ يعني ما بايد به معناي حقيقي كلمه، راه و خط و فكر او را در جامعه پياده كنيم.
من هيچ تعبيري بهتر از اين تعبير زيباي «عبد صالح» براي امام پيدا نمي‌كنم. عامل اصلي در موفقيت‌هاي اين مرد آن معنويت و ارتباط با خدا و تقوا و كار براي خدا كردن و حتي كار را براي نتيجة ظاهريش انجام ندادن است، بارها همه شنيده‌اند كه ايشان مي‌فرمود: ما كار را براي نتيجه نمي‌كنيم، بلكه براي تكليف مي‌كنيم. به اعتقاد من صفاي باطن و اخلاص اين مرد و آن رابطة معنوي و پيوند مستحكم بين قلب او و خداي مقلّب‌القلوب موجب شده تا بتواند آن انسان، دست نيرومندي بشود براي دگرگون كردن بنياد ارزش‌هاي مادي در سطح جهان.
او به همة انسان‌ها فهماند كه انسان كامل شدن، علي‌وار زيستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.