رجوي در عراق

حضور رجوي در عراق را نبايد يك «سفر» يا حضور در كنار «صدام» تلقي كرد. بلكه رجوي در اين مسافرت خود و تمام نيرو، توان، امكان، قدرت و آگاهيش را در اختيار حزب بعث قرار داد. در تمام جنايات، آدمكشي‌ها، خيانت‌هاي صدام نسبت به ايران، شيعيان عراق و اكراد ...رجوي شريك است. حتي بايد وي را در اين حركت مقصرتر از صدام دانست. چون او از درون ايران اطلاعات وسيع داشت و امكان جمع‌آوري برايش وجود داشت. همواره استعمار و اجنبي براي تجاوز به ايران از «نفوذي‌»ها و «جواسيس» خود استفاده مي‌كنند. و ورود منافقين به ايران براي جمع‌آوري اطلاعات . ارتباط از ايران با بغداد، تخليه تلفني توسط تشكيلات ... دادن «گرا»ها و گزارش «قدرت» و توانايي‌هاي ايران به عراق تا «ترور» به دستور استخبارات... همه و همه در مسير اهداف رجوي بود.
بدون ترديد انتشار اسناد استخبارات عراق ـ ارتباطات رجوي با رده‌هاي بالاي عراق و سازمان‌هاي نظامي اطلاعاتي عراق مي‌تواند گامي روشن‌گر و مهم باشد. طبق اخبار رسيده ـ افزون بر سيصد ساعت فيلم جلسات رجوي با صدام و سران نظامي اطلاعات سياسي عراق است! و شايد افزون بر آن، دهها هزار سند مكتوب وجود داشته باشد. باتوجه به آن مجموعه‌ها مي‌توان بخشي از خيانت‌ها، جنايات و جاسوسي‌هاي رجوي را تدوين و تعيين نمود.
 
پس از پايان كار مقاله كتابي به دستمان رسيد به نام براي قضاوت تاريخ اين كتاب متن مذكرات مسعود رجوي با مسئولين اطلاعاتي عراق است كه در 244 صفحه توسط «انجمن ايران اينترلينك»به سال 1383 منتشر شده كه: «پنج ديدار» را منعكس مي‌نمايد. با انتخاب بخش‌هايي از آن، گوشه‌اي از جنايات مسعود رجوي و فرقة برساخته‌اش را در معرض ديد خوانندگان قرار مي‌دهيم.
اين كتاب تقريباً به مناسبت‌هاي مختلف به صورت كامل در جلد سوم كتاب سازمان‌ مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام آمده است.
اين مطالب، از متن مشروح مذاكرات رجوي با سپهبد صابر الدوري رئيس وقت سازمان مخابرات عراق پس از انتفاضة سال 1991 عراق است:
قرار ملاقات هر هفته را الان بگذريم حداقل آينده را تضمين بكنيم، اگر با شما در اين جا ملاقات نكنيم، من كار ديگري ندارم.
صابر ضمن رساندن سلام صدام به رجوي گفت: از اطلاعات ذي‌قيمت و ارزشمندي كه براي سرويس ارسال داشتيد. تشكر مي‌كنم.
رجوي در پاسخ مي‌گويد:
در ابتدا مي‌خواهم ضرورتاً روي يك مسئله تأكيد كنم. از كلمات محبت‌آميز رئيس جمهور و هم‌چنين از خود شما تشكر مي‌كنم و اين بيشتر مرا خجل‌مند مي‌كند.
چيزي جز وظيفة خودمان انجام نداده‌ايم و نياز نبود كه رئيس جمهور نامة تشكرآميز به من بدهد. شما بهتر مي‌دانيد كه چه ماجراهايي بوده و در چه نقطه دقيقاً ما دستمان را در دست هم گذاشتيم. منظورم سالي است كه رژيم [امام] خميني، آن سال را سال سرنوشت تعيين كرد. سرنوشت ما واحد است.
خون‌هاي ما در هم آميخته است. مي‌دانيد كه اين‌ها تعارف نيست. من توي دل خودم احساس مي‌كنم كاش مشكلات سياسي نداشتم آن مشكلات سياسي كه رئيس جمهور آن را كاملاً درك مي‌كند. آن مشكلاتي كه مربوط به مرگ و زندگي ماست.
و كاش كمبودهاي سياسي نداشتيم و كاش كمبودهاي نظامي نداشتيم تا مي‌توانستيم وظيفه‌مان را در آن‌جا بهتر از اين انجام مي‌داديم فكر مي‌كنم روابط بين ما و شما، بين ما و عراق چه دولت و چه حزب بعث و در رأس آن و سمبل آن آقاي رئيس جمهور و از طريق ديگر مقاومت ايران و مجاهدين خلق و ارتش آزادي‌بخش. فقط روابط صرف سياسي نيست. اصلاً اين طوري قابل تفسير نيست، فكر مي‌كنم كه يك برادري كامل است.
به نظرم برادرم هم از هيچ چيز مضايقه نمي‌كند، هر چيزي كه عليه شماست، به طور طبيعي عليه ماست و بالعكس.
امنيت ما و ضرباتي كه مي‌خوريم يك چيز است. هر دو مي‌خوريم. كما اين كه پيشرفت‌هايمان نيز يكي است. من به خوبي شرايط شما را درك مي‌كنم.
متقابلاً قهرماني رهبرتان و پايداري و صبرشان را درك‌ مي‌كنم. و اين را مي‌فهمم كه اگر غير از حزب بعث و رئيس جمهور بود، امروز عراق روي نقشه نبود. جنگي كه شما كرديد، هيچ كس نكرده، فشارهايي را كه روي شما هست، روي هيچ دولتي نيست. در مورد وضع خودمان فقط اين جمله را مي‌گويم:
من در ذهن خودم و همان‌طور در قلب خودم، نمي‌توانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا كنم.
اينها دقيقاً درهم آميخته است. شايد اختلاف‌نظر داشته باشيم، ولي واقعيت اين است كه منافع ما چفت در چفت و تنگاتنگ است. خواهش مي‌كنم سلام مرا به آقاي رئيس جمهور برسانيد. هيچ نياز به لطف ايشان نيست. و از طرف من به ايشان بگوييد : در خانه تو بوديم. هستيم. و خواهيم ماند تا آن جايي كه در توان ما هست.
رجوي در بخش ديگري از صحبت‌هايش با صابر و تشكر و از همكاري‌هاي او و برادرش مي‌گويد:
روزي كه من شنيدم آقاي رئيس جمهور شما را براي رياست سرويس‌ انتخاب كرده‌اند، خيلي خوشحال شدم و اين حُسن انتخاب بود. من فكر كردم كه رئيس جمهور در انتخاب شما عواطف ما را در نظر گرفت، چون روابط و شناسايي و رفاقتي كه در طي پنج سال گذشته باهم داشتيم. خيلي به تفاهم كمك مي‌كند. و طبعاً مي‌دانيد كه اگر مدير جديدي براي سرويس مي‌بود، شايد چندان فرق نمي‌كرد ولي وجود شما تفاوت مي‌كند. پنج سال سابقه داريم و همين به من فرصت مي‌دهد كه حرفم را هر چه صميمانه‌تر بگويم ولو اين كه هر چه بخواهند بگويند. چيزي كه در قلبم هست يا هر خواسته‌اي كه دارم و يا هر تحليلي كه دارم، با فرض اين كه شما بگوييد: «اين را قبول ندارم، با اين مخالفم، اين را در اختيار ندارم و اين را نمي‌توانم در اختيارتان قرار بدهم.» مناسبات اين قدر قوي هست كه چنين فرصتي را براي طرفين باز مي‌كند.
يادتان مي‌آيد هنگامي كه آقاي پراك بود شما نماينده و رابطه قياده عامه و رئيس جمهور با سازمان بوديد و براي شروع كار نظامي، من مقدمتاً به شما گفتم كه مهم‌ترين چيز برايم تفاهم با شماست كه پيوسته از آن بهره برديم و برخوردار بوديم. منظورم تفاهم در مسايلي است كه ممكن است براي شما مهم جلوه نكند، چون شما يك دولت حاكم هستيد و در خاك خودتان هستيد ولي ما با عنوان يك نيروي مقاومت يا يك آلترناتيو يك حكومت هستيم، در خاك خودمان نيستيم.
البته نمي‌خواهم صحبت‌ها را طولاني كنم. شما قبل از اينكه رئيس سرويس باشيد، مسئول ارتباط با ما و نمايندة شخص آقاي رئيس جمهور در ارتباط با ما هستيد. شغل جهاز [سرويس] كار خودتان است. براي ما شما نمايندة رئيس جمهور هستيد و طبعاً مي‌دانيد كه چرا من اين حرف‌ها را مي‌زنم. اين حرف‌ها از نظر شما هيچ ارزشي ندارد، چون دولت حاكم هستيد. آقاي رئيس جمهور خيلي خوب احساسات ريز ما را درك مي‌كند. از قضا و تصادفاً از نظر سياسي ربطي به استخبارات ندارد. ولي آن جايي كه من و شما به خاطر دشمن از همديگر جدا مي‌شويم، منظورم تفاهم متقابل بين ماست، اگر گاه مي‌بينيد ما به يك چيز اصرار مي‌كنيم، من خيلي دوست دارم شما دليل اصرار ما را بپرسيد. مسئله و حساسيت مربوط به خودمان است. مثلاً‌ مي‌بينيد كه چرا من اصرار داشتم به صورت سمبليك هم كه شده در شرق رود «دياله» باشيم، مي‌خواستم كه دشمن ما و شما نه فقط رژيم بلكه همه گروههايي كه به خاطر عراق توي سر ما مي‌زنند و همة مردم داخل و خانواده‌هاي رزمندگان ما، رزمندگان ما، رزمندگان ما كه در خاك عراق هستند، از اين ميان كسي همكاري كه با شما كرديم نتواند يقة ما را بگيرد.
ما به هرچه كه داشتيم و هر كاري كه در عراق كرديم و خواهيم كرد افتخار مي‌كنيم، چون معلوم است كه هدف توطئه‌ها همه تأسيس حكومت اسلامي در عراق است. چيزي كه رژيم مي‌خواهد و هم‌چنين انهدام ما. اين هدف اعلام شدة رژيم است. منظور من از اين توضيحات اين است كه به شما بگويم حساسيت‌ها و مسايل ما، براي تضمين اين تفاهم متقابل چيست. اين مطلب اولم بود كه تمام شد.
صابر: اجازه بدهيد توضيح بدهم. در ابتدا بگويم كه من با برادر مسعود اختلاف‌نظري ندارم. ما يك مسئله مشتركي داريم و بايد هم ديگر را خوب درك كنيم. اين كليدي است كه ما را به آن چيزي كه بايد به آن برسيم مي‌رساند و همانا تحقق اهداف مشترك ماست.
رجوي خطاب به سرتيپ ابواركان:
سطح رابطة سياسي في‌مابين است كه اين را لابه‌لاي موضوع تشريح مي‌كنم. ما دست شما هستيم. و مي‌خواستيم كاري را كه از دست ما بر مي‌آيد، برايتان انجام دهيم.
منتها مي‌خواستيم موازي هم باشيم: يعني در حالي كه مشكل شما رعايت مي‌گردد، در عين حال ببينيم براي مشكل ما چه راه‌حلي پيدا مي‌شود.
ابواركان ضمناً تخصص دارد كه چگونه دواي تلخ را قطره قطره توي گلوي آدم بريزد، ما در تمام 24 ساعت براي خود ما در كارهاي اجرايي بود، اما اگر ما از علائق مناسبي برخوردار بوديم، من مسايل شما را مي‌فهميدم و خودمان را منطبق مي‌كرديم؛ لازم نبود كه شما برويد پشت صحنه.
آخر من برادر شما هستم و مسايل‌تان را مي‌فهمم، فرد غيرمسئولي نيستم. ما آمديم با فرمانده قليق [سياه] صحنه‌اي توافق كرديم و ابواركان هم حاضر بود، يعني ما آمديم به جاهاي جديدمان... ابواركان آمد به ما نگفت عقب‌نشيني كنيد به طرف غرب «دياله» بلكه گفت به سوي پادگان‌هايتان عقب‌نشيني كنيد. من همه را براي پيشروي توجيه كرده بودم ولو اين كه شش ماه آن‌ها را نگه‌ داريم، مي‌بايستي آنها را مجدداً توجيه مي‌كردم كه چرا داريم به پادگان عقب‌نشيني مي‌كنيم. من كه مي‌دانستم ابواركان تقصير ندارد. مسئله اين است كه ما در سطح متناسب ننشستيم تفهيم و تفاهم بكنيم. اين شكايت را ما از فرداي آتش‌بس تا امروز داريم. حرف من اين است كه دستورات آقاي رئيس جمهور اجرا نشد! بعد از آتش‌بس خودتان هم بوديد. آقاي رئيس جمهور به من گفت: راجع به آيندة سازمان نگران نباش، ما شما را مثل يكي از اعضاي فرماندهي حزب بعث در جريان مي‌گذاريم. اين عين جمله ايشان است. خوب شما هم ما را مثل يكي از اعضاي «قياده قطريه [فرماندهي حزب بعث] در جريان اوضاع ايران قرار بدهيد.
بعد از مرگ [امام] خميني به دستور سيدالرئيس [صدام] لجنه‌اي تشكيل شد. يك سال است كه ما اين كميته را نديده‌ايم. كميته‌اي كه شما نايب رئيس آن بوديد.
استاد طارق عزيز هم هميشه در مسافرت است، پس من بايد در اتاقم بنشينم و فكر كنم كه چي بايد بشود. تا آن جايي كه به رابطة شما با رژيم بر مي‌گردد، هميشه مي‌گوييم صلح حق شماست و ما نمي‌خواهيم در اين رابطه براي شما مشكلي ايجاد كنيم.
وقتي كه استاد طارق عزيز به من گفت كه :راديوي شما نمي گذارد روابط ما با رژيم شكل بگيرد.
ما در فاصلة 24 ساعت كلية راديوهاي خودمان حتي ايستگاه‌ها و فرستنده‌هاي كوچك را نيز قطع كرديم. ولو شما از ما نخواسته بوديد، اما راديوهاي گروههاي ديگر كار مي‌كردند دو سال است كه آقاي رئيس جمهور را ملاقات نكرده‌ام، كميته معلوم نيست چه شد، كميته يك سري چيزهايي از سلاح‌ها را از ما گرفت ولي آن چيزي كه قرار بود به ما بدهد نداد.
خودتان توي لجنه بوديد. قرار براين بود كه چيزهايي كه بدان نياز نداريم به شما بدهيم. در دوران دكتر ابراهيم حسن سبعاوي6 ايشان هميشه در كويت بود. بعد از كويت، نه شما را مي‌شود ديد نه ايشان را، بنابراين به دستگاه‌مان اين احساس داده مي‌شود كه شما دوستي ما را نمي‌خواهيد و بنا براين، اين مناسبات در سطح لازم نيست. من مشكلات شما را مي‌فهميدم و مي‌فهمم و باز هم خواهم فهميد ولي باور كنيد مسئله خيلي ساده است. مي‌توانستيم يك ساعت بنشينيم و مسايل را از خود شما بشنويم و مشتركاً راه‌حلي پيدا كنيم حتي اگر لازم بود همة ما برويم غرب رودخانة «دياله».
    و ديگر ملاقات با آقاي رئيس جمهور: اين رابطة من با آقاي رئيس جمهور حق من است. اين حق را از لحاظ سياسي نمي‌گويم مطلقاً، بلكه از لحاظ عواطف و علقة شخصي، من خانه را با صاحب خانه مي‌خواهم. اگر صاحبش را نبينم چه فايده‌اي دارد؟ چرا من را از اين حق محروم مي‌كنيد؟ در طول يك سال گذشته مي‌خواستم ايشان را ببينم ولي شما نگذاشتيد. چرا؟ اين حق من است.
خطاب به صابر رئيس استخبارات:
مي‌خواهيد برايتان قسم بخورم كه بين العرب و العجم لايوجد شفيق صديق نزديك‌تر از همين مجاهدين خلق!
چنان چه در ميان عرب و عجم بگرديد، هيچ دوستي به اندازة مجاهدين خلق پيدا نخواهيد كرد. اين را من بعد از پنج سال دارم مي‌گويم. نمي‌خواستم بگويم كه چرا با دوست‌تان اين طوري مي‌كنيد.
تقاضا از صابر:
من يك وقت مشخصي از شما مي‌خواهم، به اين راضي هستم، هفته‌اي يك ساعت از وقت شما براي من يك ساعتي كه نصف آن ترجمه است. بنابراين براي دو هفته دو تا يك ساعت ولو اين كه بنشينيم براي هم قصه بگوييم وگرنه مسايل ما حل نمي‌شود.
    رئيس جمهور دستور دادند، مايه را پرداختند، اما وزراي مختص جوهر سياسي او را نگرفتند. با فرض اين كه همة خواسته‌ها را بگوييد نه، هفته‌اي يك ساعت قبول است تا وقتي كه ما در عراق هستيم. اگر نه مي‌روم قصر رياست جمهوري، اعتصاب غذا مي‌كنم!     اينها تنها راه است (خنده رجوي).
والله بين العرب و العجم چنين دوستي پيدا نمي‌كنيد.
درخواست رجوي از صدام:
پس هفته‌اي دو ساعت باهم جلسه خواهيم داشت (خنده حضار) در رابطه با ساير مسئولين به رئيس سرويس مي‌گفتم و ترتيب ملاقات داده مي‌شد. چه خود رئيس سرويس باشد يا نباشد. در صورت عدم حضورش، يك نفر را به عنوان نماينده به آن ملاقات اعزام مي‌كرد. آيا اين قرار به قوت خود باقي است؟
منظورم مشخصاً اين مسئولين هستند. وزير تبليغات يا خود استاد طارق عزيز از نظر سياسي، و وزير دفاع، اين طور ملاقات‌هاي ضروري را چه كار كنيم؟
لذا خواهشمندم هرگاه ميسر شد و شما وقت داشتيد و وقتي كه حس كرديد شما كمك‌كننده هستيد. ما از شما مي‌خواهيم ملاقات را فراهم نماييد يا اين كه به ما بگوييد مجازيد كه ملاقات كنيد.
صابر در پاسخ رجوي مي‌گويد:
ما آماده‌ايم تا هر ملاقاتي را كه برادر مسعود خواهان آن باشد ترتيب بدهيم.
رجوي: ضمناً در پادگان آموزشي كه در اختيار ما گذاشته شده، ما با سپاه دوم در ارتباط هستيم. در مورد اين كه اگر من رفتم به آن مقر و با فرماندة سپاه ملاقات كردم، شما هيچ ملاحظه‌اي نداريد؟
صابر: فقط برادر مسعود اطلاع بدهد به سرتيپ غالت كه مي‌خواهد با فرماندة سياه ملاقات كند.
ارتباط با امريكايي‌ها:
رجوي پس از تحليل اوضاع عراق، سياست امريكا و وضع منطقه، مي‌گويد:
ما در سراسر دنيا هم تلاش مي‌كنيم تا براي همه بخصوص امريكايي‌ها جا بيندازيم كه خطر شماره يك در منطقه، بنيادگرايي و خمينيسم است، مقداري هم پيشرفت كرده‌ايم. بخصوص توي امريكا و حول و حوش وزارت امريكا و خود بوش...7 و حلقات وزارت امورخارجه و شوراي امنيت ملي آمريكا، حرف ما اين بوده و هست كه با تأسيس حكومت اسلامي در عراق، دودش به چشم شما خواهد رفت از ما سؤال كردند خوب نظر شما چيست؟
مي‌دانيد ما با خيلي از اعضاي كنگرة آمريكا از قديم ارتباط داشته‌ايم و زماني بود كه سياست توسعه‌طلبانة رژيم را توسط آنان محكوم مي‌كرديم، از فرداي حمله به كويت تا پايان آشوب‌هاي داخلي بر ما سخت گرفتند، حرف‌شان اين بود كه چرا شما در عراق هستيد... پاسخ ما هم واضح و روشن بود كه سرنوشت ما از عراق مي‌گذرد. مي‌خواستند از ما ولو يك كلمه عليه شما در بياورند.
از طريق تركيه هم به ما رساندند8 كه چرا عراق را ترك نمي‌كنيد و چه مي‌خواهيد اين جا؟
به برادران ما در تركيه گفته بودند كه چرا براي كارهاي معمول و عادي مثل ويزا و پاسپورت مراجعه مي‌كنيد، ما انتظار داريم كه بگوييد رهبرتان وقتي به تركيه مي‌آيد، نيازهايش چيست؟9
صابر با حساسيت از رجوي سؤال مي‌كند:
اين مسئله در چه تاريخي بود؟
رجوي : بعد از مسئله كويت و در سال گذشته، وقتي كه راديوهاي ما تعطيل شد و بعد از اين كه قرارداد 1996 را پذيرفتيد.
فشار طاقت‌فرسايي بر ما بود. مخصوصاً از طرف احزاب سوسياليست كه به ما مي‌گفتند در مقر عراق ديگر آينده نداريد...گزارش‌هاي بسياري منتشر مي‌كردند كه برخي‌هايش را به سرويس شما داديم. وقتي كه قبل از جنگ وزارت‌خارجة امريكا مي‌خواست تست كند كه ما مي‌خواهيم چه كار ‌كنيم. موضع گرفت و منتظر بود كه ببيند ما چه كار مي‌كنيم و ما مطلقاً سكوت كرديم. از بابت همة كارهايي كه در اروپا و امريكا مي‌كرديم. براي ما خيلي مشكل درست مي‌كردند. كه سرويس شما آن را مي‌داند. ما تمام انتشارات و نشريات خودمان را در آن دوره تعطيل كرديم و هيچ مصاحبه‌اي نكرديم.
رابطه با امريكا:
    رجوي در ادامة صحبت‌هايش مي‌گويد:
ما تهاجم‌مان را شروع كرديم. الان رسيده‌ايم به سطح مسئولين عالي‌رتبه در وزارت خارجة امريكا، مثل «مورفي» كه مي‌شناسيد و اين جا آمد و همچنين «سيسكو» و آدم‌هايي در اين سطح هفته گذشته، روز پنج‌شنبه آخرين ملاقات بين نمايندة ما و «مورفي» صورت گرفت. در امريكا شروع كردند كه با اشتياق حرف‌هاي ما را بشنوند. و ما تلاش كرديم نقشه و توطئه‌هاي رژيم ايران را برايشان برملا كنيم و ثابت كنيم كه نه عراق بلكه رژيم ايران تهديد شمارة يك است.10
با صراحت گفتيم كه اين خطر و تهديد براي عربستان سعودي نيز مي‌باشد. آخر اين خود شما بوديد كه ما را با عربستان سعودي ارتباط داديد، حتي ملك فهد از من دعوت كرد تا به عربستان سفر كنم و رفتم و با ايشان ملاقات كردم. و دوستان شما جريان را مي‌دانند.
در اين يك ماه كه امريكايي‌ها حرف ما را گوش مي‌دادند، در مورد سازمان ما حالت ضديت نداشتند ولي با من مخالف بودند و مي‌پرسيدند كه شما اوضاع را در منطقه چگونه مي‌بينيد و سر كلاف از كجا شروع مي‌شود. ما مي‌گوييم كه مسايل از ايران است، آن‌ها هم مي‌گويند كه اين ايده جديد و حتي وسوسه‌انگيز است.
انرژي اتمي:
    رجوي در بخش ديگر صحبت‌هايش با رئيس سرويس عراق مي‌گويد:
اگر شما ملاحظه داشتيد ما در هفتة اخير روي تأسيسات اتمي رژيم افشاگري كرديم.
سازمان سيا:
البته ما هيچ وقت با سرويس اطلاعاتي امريكا رابطه نداشته‌ايم و نمي‌خواهيم داشته باشيم. دلايل اين بازي براي شما روشن است. چون سودي ندارد. اين حرف را حتماً از وزارت خارجه امريكا گرفته‌اند و با انحاي مختلف به ما مي‌رسانند كه مخالفتي با روي كار آمدن ما در ايران ندارند.
مأموريت از عراق
به عهدة من است كه ايده‌ها و اطلاعاتي را كه شما داديد، به وزارت امورخارجه و كاخ سفيد منتقل كنم. منظورم اين است كه ما با تمام قوا كار مي‌كنيم تا نشان بدهيم كه تهديد، خمينيسم است. و كسي كه اين تهديد را فراموش كند، خودش ضرر مي‌بيند و بايد آنها را به توانايي خودمان براي سرنگوني رژيم قانع كنيم. گاهي به ما مي‌گويند:اگر مي‌توانيد رژيم ايران را سرنگون كنيد چرا نمي‌كنيد؟
تا آن جايي كه به رژيم ايران باز مي‌گردد، آمريكايي‌ها ما را به‌عنوان جايگزين و آلترناتيو مي‌دانند و چيز بدي نمي‌دانند، و اين يك فرصت تاريخي براي ما و شما و چيزي است كه مي‌تواند مشكلات ما را حل كند.
روابط اردن:
روابط ما با اردن برقرار است و خيلي خوب است. با وليعهد و ملك‌حسين، ولي ساير اعراب ما را بايكوت كرده‌اند و ما مي‌گوييم همين عراق را داشته باشيم، براي ما بس است (خندة رجوي)
سقوط ايران
شما يقين داشته باشيد كه ما مي‌توانيم نظام ايران را ساقط كنيم و تمام مشكلات حل خواهد بود. اين را مي‌توانيم تا آخر انجام دهيم و مشكلي براي ما و شما پيش نخواهد آمد.
درخواست مهمات:
آيا امكان دارد كه باقي مهماتي را كه تصويب كرديد به ما بدهيد؟ مقدار مهماتي را كه يك كميسيون تصويب كرد، هنوز به ما نداده‌ايد، كما اين كه ليستي كه خود شما در دسامبر گذشته تصويب كرديد، به ما داده نشده است. متقاضي هستيم كه اين مقدار كه تصويب شده و مقدار زيادي از آن را داده‌اند، ما‌بقي آن را نيز به ما بدهند.
رجوي عاجزانه از صابر مي‌خواهد:
من از شما خواهش مي‌كنم كه سپاه دوم را از طريق سلسله مراتب توجيه كنيد تا در هنگام مراجعت ما همكاري نمايند. شايد فقط تلفن شما را بخواهند كه تماس بگيرند تا با ما رابطة فعال نظامي و آموزشي داشته باشند در مورد مسايل استخباراتي تا حدي باشد كه با مجيد در آن جا توافق نمايند و با حضور افسر مخابرات، كه در آن‌جا هست، انجام گيرد. در حال حاضر روابط ما فعال نيست، خودمان نيز به سراغ آنها نرفته‌ايم تا از طريق شما به آنها معرفي شويم.
صابر با تعجب سؤال مي‌كند: از سپاه دوم چه مي‌خواهيد؟ براي من مشخص نيست.
رجوي پاسخ مي‌دهد:
اگر شما فقط تلفن بزنيد و بگوييد موافق هستيم كه ارتباط نظامي و اطلاعاتي و آموزشي فعال داشته باشيم. ما چيزي از آنها نمي‌خواهيم. مثلاً ما اطلاعات نظامي منطقه را داريم، كه به آنها مي‌دهيم و هر چه از مرزهاي مقابل آنها و از داخل ايران يا از شنود به دست بياوريم، به آنها مي‌دهيم. آنها نيز اطلاعات خود را در اختيار ما قرار دهند، چون ما مي‌خواهيم در اين منطقه بينا باشيم.
صابر ضمن قبول، به افسر استخبارات، تأكيد مي‌كند و رجوي هم قول مي‌دهد قبل از رفتن و تماس با آنها، به فرماندة لشكر بگويد... و ضمناً ياد‌آور مي‌شود: «اگر فرصت بشود كه خود شما نيز بياييد خيلي عالي است.» صابر با تعجب مي‌پرسد: يعني من در سپاه حاضر شوم؟ مشكلي ندارم و مي‌آيم! و سپس رجوي قول مي‌دهد بدون اطلاع صابر نرود! اگر رفت حرفي نزند تا رئيس سرويس بيايد.
رجوي از صابر مي‌خواهد: «در منطقه منصوريه، اولاً جايي را براي تمرين در اختيار سازمان بگذار! صابر مي‌پرسد: براي تمرين يا مانور شما؟»
رجوي مي‌گويد: براي كارهاي شليك تانك و كاتيوشا، چون نيروهاي خود را به جولا منتقل كرده‌ام.
رجوي يادآور مي‌شود: از ابتداي زمستان سال 1990 رئيس جمهور براي ما تصويب كردند كه كارگاه متوسطي براي تعمير تانك داشته باشيم. صابر مي‌گويد: در بعقوبه اين كارگاه تحويل شد! افسري يادآور مي‌شود در منصوريه.
صابر از رجوي مي‌پرسد: من فقط يك سؤال دارم. آيا اطلاعات جديدي از تحركات نيروهاي ايران به سمت ما داريد؟ آيا چيزي به دست شما رسيده است؟
رجوي: آخرين اطلاعاتي كه به دست ما رسيده مربوط به قرارگاه رمضان است. چهار روز قبل دستورالعملي صادر شده كه از طريق قرارگاه لشگري رعد به دست ما رسيده است. مي‌گويد:
«كلية اخبار را با دقت هر چه بيشتر راجع به منافقين جمع‌آوري و به مركز انتقال بدهيد.»
اين قرارگاه اقدام به انتقال بعضي از اكراد به منطقة شمالي عراق و شروع به تسليح آنها كرده است گفته‌اند كه عشاير مختلف را براي كارهاي بعدي استخدام كنيد، ولي صحبتي از كارها نشده است.
صابر درمورد زندانيان اكراد در دست رجوي، سؤال مي‌كند: اسيران اتحاديه چند نفرند؟ 20 نفر مي‌شوند؟
رجوي: از 200 نفر بيشتر بودند كه 20 نفر از آنها باقي مانده‌اند. پروندة آنها همه موجود است. مابقي را آزاد كرديم. خيلي از آنها را مخابرات، گفت آزاد كنيد، ما هم آنها را در جولا آزاد كرديم. حزب بعث دستور داده بود. فعلاً فقط 20 نفر مانده‌اند. نيروهاي طالباني يا آن دو نفر اسير مجاهد را به ما مي‌دهند و يا ما اين 20 نفر اسير «يكتي» را مي‌كشيم و مي‌گوييم كه اين معاملة ماست.
صابر ضمن تأكيد نظرات رجوي مي‌گويد «با اكراد بايد اين‌گونه برخورد شود. ولي اسرا را بفرستيد تا براي شما محصول برداشت كنند.»
صابر: شما بايد سر نيروهاي [امام] خميني را درو بكنيد ان‌شاءالله.
رجوي: ان‌شاءالله بعد از اين كه سپهبد صابر دستور تحويل درخواست‌هاي ما را بدهند. يك نكتة جالب به شما بگويم كه اين رزمندگان حساس بودند. نمي‌دانم چرا و فقط روان‌شناسي آنها را مي‌خواهم بگويم كه آيا بالاخره شما يك تانك به ما مي‌دهيد يا نه. فقط يك تانك. يك مرتبه مي‌خواستند بيايند و به شما بگويند كه 300 تانك درخواستي را نمي‌خواهيم. اتفاقاً به وزير دفاع سپهبد سعدي گفتم كه به جاي تانك‌هايي كه در عمليات از دست رفت. چند تا تانك به ما بدهيد تا اين رزمندگان به چشم خود ببينند. تنها عشق اين مجاهدين در عراق تانك است. باور كنيد! مي‌دانيد بعد از مرگ [امام] خميني اغلب افراد خانه نمي‌روند و در شرايط عراق خانواده وجود ندارد. تنها چيزي كه معني دارد و از من مي‌پرسند، دو چيز است كه من از آن فرار مي‌كنم؛ مي‌گويند:
«ببين، ما بمباران را تحمل كرديم «يكتي» را تحمل كرديم، آتش‌بس را تحمل كرديم، و پنج سال است كه در بيابان هستيم، قبلاً كه ماهي يك بار يا سالي يك بار كربلا مي‌رفتيم، اين هم كه ديگر نمي‌رويم، بچه‌هاي ما را هم گرفتي و فرستادي خارج، خانواده و زن هم كه نداريم، پس به ما بگو كي از اين جا مي‌رويم يا بگو كه وقتي رفتي سيدالرئيس را ملاقات كردي، آيا تانك گرفتي يا خير؟... من مي‌دانم كه تا شما به يقين نرسيد بايد منتظر بود. حالا با اين روان‌شناسي رزمندگان من واقعاً خود هم نمي‌دانم كه آدم در اين پادگان‌ها چگونه عاشق تانك مي‌شود!
جداً نمي‌دانم چرا...
صابر: چون چيزي نيست كه عاشق آن شود، عاشق تانك مي‌شود!
رجوي: تانك را دايم مي‌شويند و صابون مي‌زنند و مي‌برند حمام، و هر قطعه هم كه خراب مي‌شود عزا مي‌گيرند. آن روزي كه قبل از جنگ خليج تانك‌ها را از ما خواستيد و تعدادي را گرفتيد، حدود 100 تا 150 و 152 تانك گرفتيد.
صابر: به ما تحويل داديد، چقدر تانك نزد شماست؟
رجوي: 120 تانك كه 107 دستگاه آن قطعه كم دارد.
صابر: به موجب اطلاعاتي كه من دارم، بيش از 400 دستگاه تانك نزد شماست.
رجوي: من مي‌گويم تعداد 152 دستگاه از اين تانك‌ها را به شما داديم و قبل از آن نيز 100 دستگاه ديگر تحويل داديم.
صابر: اطلاعات من اين است و من ليست كلي آن را ندارم.
رجوي: از زماني كه از استخبارات بيرون آمده‌ايد، معلومات شما غلط بوده است. اگر 400 تانك داشتيم چرا بايد شما را اين قدر اذيت مي‌كرديم؟ پس به همين خاطر است كه شما اعتماد نداريد. در حال حاضر ما 120 تانك داريم. براساس آمار، تعداد 120 تانك را از شما بر روي برگه تحويل گرفته‌ايم كه در حال بازسازي تعدادي از آن‌ها هستيم، به خاطر اين كه 40 تانك در اين درگيري‌ها آسيب ديده و در حال تعمير هستند. ما آخر حدود يك ماه جنگ داشتيم. تعداد 107 دستگاه از اين تانك‌ها قطعه كم دارد. 8 سال توسط شما از اين تانك‌ها كار كشيده شده است.
دو سال هم ما را با آنها آموزش داده‌ايد، مدت دو ماه نيز تانك‌ها را براي حفاظت از بمباران زير خاك مخفي كرديم. هم‌چنين تعداد 50 تانك را براي مراسم رژه به شما تحويل داديم كه تيربار دارند. هيچ چيزي ندارند. در واقع قطعاتي كه از شما درخواست كرديم، براي راه‌اندازي 107 تانك معيوب است.
صابر: چه امكاناتي در اين ماه اخير به شما داده‌ايم؟
رجوي : هيچ امكان زرهي به ما نداده‌ايد. حتي يكي.
صابر: در ليستي كه من در دست دارم بيش از 500 مورد است.
گويا صابر به نوعي قصد برخورد با رجوي را داشته لذا با بيان اغراق‌آميز خود مي‌گويد:
تعداد 500 قبضه مسلسل  BKTو 500 قبضه مسلسل  CBKCو 75 قبضه مسلسل دوشكا C12  ـ 4 قبضه خمپاره ـ 2 دستگاه جرثقيل متحرك ـ /5 دستگاه خودرو ـ BRM2  ده قبضه ضد هوايي 23 ميلي‌متري و ...
    رجوي پاسخ مي‌دهد: اضافه برآن 205 قبضه توپ از ما تحويل گرفتيد.
صابر: اي كاش نمي‌گرفتيم، چون به دست امريكايي‌ها افتاد.
رجوي در پايان با نوعي تملق و چاپلوسي ذليلانه مي‌گويد:
در هر حال من مطمئن هستم كه چيزي را از ما دريغ نمي‌كنيد. از شوخي‌ها كه بگذريم، من مطمئن هستم كه اگر فرصتي پيش بيايد و درخواست را مطالعه كنيد، راه‌حلي پيدا خواهيد كرد. ان‌شاءالله.
صابر: برادر مسعود مطمئن باشد كه ما رفتاري نمي‌كنيم كه شما طرف ديگر باشيد، ما يكي هستيم و اين چيزي است كه سيدالرئيس هميشه ما را به آن تذكر مي‌دهد و يادآوري مي‌كند. برادر مسعود! ناهار حاضر است!
متن اين مذاكرات مربوط به پس از انتفاضه 1991 مي‌باشد كه افزون بر 53 صفحه است.
    سومين سند مربوط به سال 2000 متن مذاكرات مسعود رجوي با سپهبد طاهر جليل حبوش است. اين سند بيش از 20 صفحه «رقعي» مي‌باشد. كه در اين جلسه رجوي هم‌چنان «ذليلانه» و «حقيرانه» درخواست‌ها و دريوزگي‌هايش را يادآور مي‌شود، طرف عراقي با غرور و خودخواهي در مقام دستوردهنده قرار مي‌گيرد.
    در ابتدا مسعود «هديه‌اي» از هنرهاي تجسمي ايران به حبوش مي‌دهد. وي تشكر نموده، ضمن يادآوري جلسة قبلي به نيازهايي كه رجوي فرستاده بود در 5 محور اشاره مي‌نمايد:
1ـ پنج زاغه مهمات. موافقت حاصل گرديد.
2- شبكه و كابل فيبرنوري. موافقت شد و مبلغ آن يك ميليارد و نهضد هزار دينار است.
3ـ با بازگرداندن مجدد سلاح‌هاي ارسالي موافقت شد.
4ـ مجهز كردن سازمان به 25 دستگاه تانك چيفتن تحويل داده خواهد شد.
5ـ مجهز كردن سازمان به 10 دستگاه خودروي شناسايي اسكورپين موافقت حاصل شد.
سپس به بازرسي سازمان ملل از پادگان‌هاي سازمان اشاره مي‌كند. رجوي مي‌پرسد:
بازرسان از شما دربارة شبكه‌ها11 از شما سؤال خواهند كرد؟ حبوش مي‌گويد آري.
رجوي مي‌گويد:
اگر يك سري اطلاعات به ما بدهيد، كمك مؤثري به ما خواهيد كرد. ما خواهيم گفت كه ما يك سايت خارجي هستيم. آن‌ها خواهند گفت: اگر راست مي‌گوييد سند خودتان را نشان دهيد. ما هم به سخنان رئيس جمهور عراق در اين باره كه در روزنامة الثوره منتشر گرديده، استناد خواهيم كرد....
پس از صحبت حبوش در مورد سازمان ملل، بازديد از عراق. بررسي وضع ارتش در عراق، آينده عراق و امكان وقوع يك جنگ سرنوشت‌ساز، رجوي مي‌پرسد: ما بايد بدانيم چگونه با رژيم ايران مقابله كنيم؟
حبوش جواب مي‌دهد:
اين مسئله بسيار مهم است. روي اين مسئله كار شده و بعد از عيد [عيد فطر] يك جلسة خصوصي فقط راجع به اين موضوع خواهيم داشت. شما طرح خودتان را ارائه دهيد.
رجوي درخواست ملاقات با صدام را مي‌نمايد. حبوش جواب مي‌دهد: وقت ملاقات را من تعيين نمي‌كنم. سپس رجوي يك آلبوم از 150 عضو كنگره امريكا پارلمان دانمارك در پشتيباني از سازمان به حبوش مي‌دهد.
رجوي در مورد اين كه بازرسان سازمان ملل در عراق هستند، مي‌پرسد: محل استقرار من كجا خواهد بود؟ الطارق يا جايي ديگر؟
حبوش «سيديه» را مناسب‌تر مي‌داند. چون بازرسان سازمان ملل در منطقة «سيديه» مستقر هستند.
آنچه در اين فصل مي‌آيد، مذاكرات مسعود رجوي با سپهبد طاهر جليل حبوش در سال 1999 مي‌باشد. در اين جلسه شخصي به نام ابواحمد از افسران ارشد سازمان در مخابرات عراق حضور دارد.
سعي نموده‌ايم از متن 46 صفحه‌اي خلاصه چند نكته را انتخاب نماييم. خاصه اينكه، اين كتاب متأسفانه در ايران تجديد چاپ نشده است، لذا در دسترس خواص هم نيست!
ابواحمد: من دو نفر را با هوشياري و دقت‌نظر مي‌شناسم، يكي سيد الرئيس صدام. و ديگري سيد مسعود رجوي و اين را بدون تعارف مي‌گويم.
رجوي: در صورتي اين حرف را در مورد خودم قبول مي‌كنم كه با شما به تهران برسم.
حبوش : من از مناسباتي با مجاهدين خلق در رابطه با كار امنيتي چه در داخل ايران و چه در عراق دور نيستم. باتوجه به مسئوليتم كه قبلاً مسئول ادارة كل امن العام عراق بوده‌ام. آنچه از شما خواهم شنيد. با اين ديد كه در جريان كليت كار هستم كارشناسان هم در جريان كامل آن هستند. از ديدن شما هم خوشحالم و اگر قرار باشد ملاقات ماهانه باشد من حاضرم آن را هفتگي برگزار كنم.
شما برادر و دوست ما هستيد و حتي اگرچه در بعضي مواقع خلف‌وعده شده، مهم آن است كه در اصول اساسي تفاهم و اتفاق‌نظر داشته باشيم.
رجوي: گفتيد كه قرارها هفتگي است ولي من ملاقات‌ها را روزانه مي‌خواهم زيرا كه موارد و دلايل آن را دارم، استعمار در كشور من است. كشور من در دست استعماري اسير است كه نه تنها دشمن كشور من است بلكه دشمن كشور عراق نيز هست. به سيد نائب توضيحات كاملي دادم. و رئيس جمهور نيز در جريان هستند و تأكيد دارند، و آمدن ما به عراق براي رسيدن به اين هدف است.
از خود شما درخواست داريم و از نائب‌الرئيس عزت ابراهيم و سيدالرئيس صدام حسين درخواست صددرصد داريم.
سپس رجوي آرشيو روزنامه‌ها و عكس‌هايي را نشان مي‌دهد:
در اولين ملاقات با سيدالرئيس گفتم كه من نمي‌خواهم كه گياه پرورش دهم بلكه مي‌خواهم با همديگر درخت بكاريم. خوشبختانه شما عراقي‌ها اين فرصت تاريخي را داريد كه از سيدالرئيس كه با كلمات بازي نمي‌كند و خودش نيز نمي‌خواهد با كلمات بازي كند، استفاده كنيد.
رجوي اشاره به دوران پاريس و وضعيت سازمان نموده مي‌گويد:
من در سال‌هاي 1981 ـ 1986 در پاريس بودم. در آن‌ سال‌ها دشمني به اين‌گونه با ما نبود و به ما تروريست‌ نمي‌گفتند. هر چند كه كاخ سفيد و كاخ اليزه مي‌دانستند، با كاخ اليزه هم ارتباط داشتيم. مي‌دانستند كه چه كسي حزب جمهوري اسلامي را در ايران منفجر كرد و چه كسي و چرا عمليات عليه رئيس جمهوري اسلامي و عليه رئيس‌الوزرايي ايران انجام داد آنها مي‌دانستند خوب هم مي‌دانستند. ولي صفت تروريست هم به ما نزدند. تا مقطع آتش‌بس. عددي كه خاتمي به‌عنوان وزير ارشاد اعلام كرد اين بود كه مجاهدين 11 نفر از ما را كشته‌اند.
رجوي ضمن اعتراف ضمني در جنايات مشترك خود و صدام، به‌عنوان مظلوم‌نمايي معترف است كه :
همة خون‌هايي كه در اين جنگ ريخته شده است به سرنوشت من و سرنوشت شما مربوط است. همة اينها به ما مي‌گويد كه ملاقات ما تصادفي نيست، بلكه اين ديدارها تاريخي خواهد بود.
رجوي در قدرت‌نمايي سازمان و موقعيت سازمان مي‌گويد:
در اين روز جمعيت ايران به صورت دقيق 77 ميليون نفر است و اين مردم براي تغيير نظام به ما چشم دوخته‌اند.
سپس اضافه مي‌كند:
خلاصه‌اي از تاريخ و تمدن ايران در مقاومت ما موجود است و آنجا ديگر كسي در صحنه نيست.
آيا طرف عراقي اين نگرش و ادعا را قبول دارد؟ آيا يك شخص اطلاعاتي عراقي كه در درون سيستم فعال است، مقاومت مردم ايران در دفاع مقدس هشت سال عليرغم جنايات صدام. جاسوسي و آدمكشي منافقين، همراهي و همكاري كشورهاي منطقه امكانات و تجهيز توسط قدرت‌ها و ابرقدرت‌هاي غربي و شرقي توانست مقاومت كند. و اين را عراق بيش از همه نه تنها مي‌داند كه باور دارد ـ حال با اين اوصاف ادعاهاي رجوي تا چه حدي مورد قبول طرف عراقي است؟ در نگاه پاسخ، گذر از حرف‌هاي رجوي مي‌توان دريافت. تا چه رسد به سقوط صدام كه تقريباً همانند با دوران فروپاشي رژيم سلطنتي بود ـ شاه از درون شكست، صدام را غرب از بيرون مضافاً اينكه از درون نيز پوك شده بود.
رجوي از اين كه امكانات دلخواه او را در نيازهاي نظامي نمي‌دهند، گله مي‌كند و به حبوش يادآور مي‌شود كه: روز اول رئيس جمهور به من گفتند:
«هر چيزي كه مي‌خواهيد به دوستان عراقي خود بگوييد»
و من از اين حرف خوشحال شدم. ما چيزي را از شما مخفي نمي‌كنيم، زيرا مصالح ما با شما گره خورده است. و ضررها و آسيب‌هاي ما مشترك است! روز گذشته شاهد بوديد كه سيد نايب‌الرئيس وقتي كه من گفتم متحد شما بايد اين‌گونه باشد چه گفتند؟ گفتند: «ما يك هدف داريم»
و اين حقيقت است و شما تنها كسي هستيد كه مي‌توانيم خواست‌ها و دردها را براي شما بيان كنيم.
حبوش ضمن تشكر از رجوي مي‌گويد:
«اگر عراق بهترين انتخاب است، به خاطر آرمان شما بوده و منتي بر من نگذاريد كه عراق را انتخاب كرده‌ايد.
شما آرمان خود را داريد و ما نيز آرمان خودمان را. در يك زمينه و آرمان مشترك هستيم و بعضاً در آرمان‌هايي متفاوت هستيم ولي آرمان‌ها و اهداف‌مان از يكديگر دور نيست.
رجوي ضمن اشاره به عمليات سازمان مي‌گويد:
بايد بگويم كه بعد از جريان عمليات صياد شيرازي و برگشتن از آن، برادران مخابرات بعضي از درخواست‌هاي عمليات را به ما گفتند كه ما هم آنها را قبول كرديم و تمام آن را در كرمانشاه و دزفول انجام داديم.
مثلاً 10 عمليات را انجام مي‌دهيم تا بگوييم كه طرف ما مستقيماً ملايان هستند، تا مشروعيت داخلي [ايران] و بين‌المللي داشته باشيم. در كنار آن، هدف مورد نظر شما را انجام مي‌دهيم هدفي كه مورد بحث و دستور شما باشد.
حبوش به رجوي مي‌گويد: من به جز ارتباط با مخابرات هيچ ارتباط ديگري را قبول ندارم.
چون رجوي با طارق عزيز و برخي شخصيت‌هاي ديگر عراق ارتباط داشته و اين از نظرحبوش «وقتي تماس‌ها و كانال‌ها متعدد شود، اهداف استراتژيك نيز تغيير مي‌كند و مفقود مي‌شود. بايد يك كانال باشد و موارد سياسي نظامي و امنيتي شما تنها از همان كانال پي‌گيري و انجام شود.»
آنچه براي رجوي مهم است، دلايل دستور «توقف عمليات است» ولي حبوش دلايل توقف را نمي‌گويد. رجوي طرح 29 عمليات را به حبوش مي‌دهد، حبوش موضوع را موكول به بررسي و تصميم‌گيري مي‌كند و سؤال مي‌نمايد: «آيا مجاهدين مي‌توانند از طريق مرز پاكستان عملياتي انجام دهند. رجوي مي‌گويد: ما حدود 3 سال است در مرز پاكستان فعاليت مي‌كنيم. ولي تا الان نتوانسته‌ايم عمليات داشته‌ باشيم.
حبوش به رجوي مي‌گويد: «منظور من فقط پاكستان نيست، بلكه مرز تركيه و افغانستان نيز مورد نظر من است باز رجوي يادآور مي‌شود تا «الان نتوانستيم»
حبوش يادآور مي‌شود من وقتي كشورهاي ديگر را مي‌گويم «چون ملايان مي‌دانند تحرك مجاهدين از مرز عراق است، از مرزهاي ديگر غافل هستند. از جايي مي‌آييم كه انتظار ندارند و اهداف را محقق مي‌كنيم.
افسر امنيتي در جلسه مي‌گويد: حتي از امارات و قطر و كشورهاي ديگر خليج نيز مي‌توان عمليات انجام داد!
رجوي مي‌گويد: من با اين كار موافقم. اگر بشود، فوايد زيادي از جمله سياسي اطلاعاتي و امنيتي را به دنبال دارد.
رجوي هنگام خروج موقتيِ‌ حبوش از جلسه مي‌گويد:
«اين بهترين چيزي است كه رئيس حبوش به ما هديه داده‌اند.»
حبوش پس از بازگشت به جلسه و طرح چند مسئله، ليست رجوي را مي‌دهد و مي‌گويد:
اين ليست را بگيريد و اهداف آماده را مشخص كنيد تا من بررسي كنم و جواب آنها را توسط برادران به شما اعلام كنم تا كارتان را شروع كنيد.
حبوش به رجوي دستور مي‌دهد، «شيوه‌هاي عمليات را تغيير دهيد» و «هر چه بيشتر در عمق ايران باشد نه در جدار مرز» و حتي پيشنهاد «مرزهاي شرقي ايران» را مي‌نمايد!
رجوي سؤال مي‌كند: «عمليات چگونه بر طبق آن صورت گيرد؟» حبوش جواب مي‌دهد: «پنجاه كيلومتر در عمق ايران ـ از مرزها. هر چند بيشتر در داخل باشد بهتر است. اهواز، مشهد «اهداف عمليات‌ها نيز طي ليستي مشخص است. ما نيز اهداف خودمان را به شما داده‌ايم و پس از بررسي جواب مي‌دهيم....
و جلسه پايان مي‌يابد.
چهارمين سند متن مذاكرات رجوي با سپهبد طاهر جليل حبوش است كه در 35 صفحه رقعي مي‌باشد. اين مذاكرات در ماههاي آخر سال 2000 است. رجوي خواهان كمك است حبوش قول اختصاص دو ميليارد دينار در ماه را به وي مي‌دهد.
حبوش مي‌گويد:
«در ماه مه سال 2000 آقاي رئيس جمهور تصويب كرد بودجة سازمان يك ميليارد و هفتصد و پنجاه و دوميليون دينار است.»
سپس مخارج حواشي را يادآوري و به مديركل حسابداري مي‌سپارد. مسئله بعدي تأمين حفاظت و امنيت تردد نيروهاي مجاهدين به بحرين و دوبي يا تعيين تعدادي از افسران سرويس جهت همراهي نيروهاي سازمان سپس مشكل تردد در اردن را قول مي‌دهد حل كند. و اردن بايد تمام تسهيلات را براي مجاهدين فراهم كند. اگر فراهم نكرد من مي‌دانم [چكار كنم]. رجوي: تشكر اين مسئله مهم بود. دو سال بود كه ما با اردني‌ها مشكل داشتيم و از شما قدرداني مي‌كنيم.
حبوش به رجوي مي‌گويد:
«من الان با شما برادر مسعود به‌عنوان مهمان و بازديد‌كننده صحبت نمي‌كنم. و شما را به‌عنوان عضو فرماندهي حزب بعث عربي سوسياليستي مي‌دانم. از اين‌رو هر چه دارم، براي شما مطرح خواهم كرد. و اين ديدگاه من است.»
حبوش ضمن قدرداني از رجوي و سازمان و عمليات گذشته مي‌گويد:
از زماني كه رياست سرويس را به عهده گرفتم احساس مي‌كنم كه مجاهدين خلق خيلي روي عمليات تكيه مي‌كنند.
سپس يادآور مي‌شود كه: اين عمليات بايد در خدمت خط‌ سياسي باشد نه اين كه يك عمل اضافي باشد.
شما به‌عنوان يك مجاهد خلق در سازمان و ما به عنوان سرويس اطلاعاتي عراق نبايد فقط در زمينة عمليات باهم همكاري كنيم. بلكه براي مثال بايد باهم همكاري كنيم تا يك جريان جديدي را بوجود آوريم.
سپس حبوش از عدنان صورت ريز مخارج سازمان و پرداخت‌ها را مي‌خواهد. عدنان تمامي ارقام را ارائه مي‌دهد. حبوش سفارش مي‌كند به حساب سازمان باز واريز نماييد.
رجوي يادآور مي‌شود:
«752 ميليون دينار كه پرداخت شده، معوقة سال گذشته بوده است. 350 ميليون تعمير زرهي شد و ارتش (عراق) مي‌گويد سرويس بابت سازمان پولي پرداخت نكرده است.»
رجوي درخواست مي‌كند، كل بودجه را يك جا بدهيد! حبوش سفارش مي‌كند: معوقه را بپردازيد. عليرضا داوري به زبان عربي سهميه ماهانه 5/4 ميليون دينار را براي تعميرات يادآور مي‌شود.
سپس عدنان به بودجه سال 2001 اشاره نموده كه علاوه بر مبلغ تصويب شده مقدار 400 ميليون دينار هم به ليست اضافه گرديد. رجوي روي عمليات تكيه مي‌كند، حبوش تأثير عمليات را ناچيز مي‌داند! رجوي نپرداختن به عمليات را مثل «غذاي بدون گوشت» يعني «فقط سالاد» مي‌شمارد!
حبوش معتقد است كار سياسي فرهنگي نيروهاي داخل را فعال خواهد كرد.
رجوي كارها را بر 4 محور مي‌شمارد:
1ـ بي‌ثباتي رژيم
2ـ تضاد در ميان خودشان و تشديد آن
3ـ نيروهاي سازمان فعال مي‌شوند.
4ـ مردم ايران را راديكاليزه‌تر مي‌كند.
حبوش تلاش مي‌كرد سازمان را به سمت فاز سياسي فرهنگي سوق دهد اما تكيه رجوي بر فاز نظامي و عملياتي بود. سپس حبوش قول مي‌دهد هر 24 روز يك بار با رجوي ملاقات كند و رجوي مي‌گويد : «مصلحت نمي‌دانيد كه من فردا به ديدار وزير دفاع بروم؟»
حبوش: خير؛ نياز ندارد. تو خود را براي بزرگترها نگه‌دار. تو را به كميتة چهارجانبه مي‌برم.12

پي‌نوشت‌ها:
_____________________
1ـ آشنايي با قرآن، ج 1ـ2، ص 164
2ـ همان، ج 3، ص 211
3ـ مجموعة آثار، ج 3، ص 430
4ـ انسان كامل، ص 181
5ـ آشنايي با قرآن، ج 1 ـ 2، ص 149
6ـ يكي از رؤساي ادواري سازمان امن العام عراق
7ـ رجوي در اين نشست اصرار دارد تا خود را به‌عنوان عنصري سطح بالا و قابل اطمينان كه حتي مي‌تواند با امريكاييان و ديگران چانه‌زني سياسي ! و مصالحه!... كند و براي عراق وساطت نمايد، جا بيندازد! در واقع رجوي به‌عنوان رهبر يك تشكيلات اين جايگاه را ندارد. و امريكاييان فقط از وي به‌عنوان يك ابزار عليه جمهوري اسلامي مي‌توانند استفاده كنند! و گاهي هم براي نظام ما از وي يك آلتر ناتيو ترسيم نمايند! به هر صورت جاسوس دنبال ارباب است! عراق! امريكا! اسرائيل! انگليس آنجا كه اقتدار و قدرت است و قدرت‌ها به دنبال روزنه و رخته هستند. فرق نمي‌كند چه كسي و چه گروهي باشد.
8ـ رجوي با توجه به درگيري عراق و تركيه مي‌خواهد نوعي قدرت خودش را در پايان فروريزي رژيم بعث نمايش دهد.
9ـ آيا تركيه آن‌چنان مستقل است كه از سازمان بخواهد استفاده كند؟ يا بالاي سر تركيه، امريكا و اسرائيل است؟
10ـ مسلماً از مأموريت‌هاي رجوي و فرقه‌اش اين است كه صدام را تبرئه! افكار عمومي را از عراق غافل نمايد و خطر اصلي را ايران بنامد. تازه اگر اين همه ادعاها درست باشد! چون منافق براي هركس، در هر جا، در هر زمان حرف دارد!!!
11ـ عراق مقاديري از سلاح‌هاي شيميايي و ميكروبي ‌خود را جهت اختفا به سازمان داده بود!
12ـ اكثر مطالب از كتاب «براي قضاوت تاريخ» صص 52 ـ 213 است كه توسط انجمن اينترلنيك در سال 1383 در خارج از كشور منتشر شده است.