رزمندگان 15 استان در جبهه سوسنگرد جنگيدند

عباس خالدي از آن دسته رزمندگان بسيجي است که به نيت آزادسازي خاک ميهن اسلامي از دست دشمن بعثي، خانواده و شغل مناسب خود در راه آهن را کنار گذاشت و دست در دست شهيد نوري (که در سوسنگرد به شهادت رسيد) عازم خوزستان شد. وي در گفت وگو با خراسان اين گونه ماجراي حضور خود در عمليات آزادسازي سوسنگرد را تشريح مي کند: من و شهيد نوري به همراه 5 نفر ديگر مجوز آموزش نيروها را کسب کرده بوديم و پس از برگزاري چند دوره آموزشي در پادگان امام حسن(ع)، به منطقه خوزستان اعزام شديم.
ابتدا به اهواز و سپس به پادگان گلف رفتيم و از آن جا ما را به حوالي سوسنگرد اعزام کردند در حالي که هيچ آشنايي با منطقه نداشتيم. وضعيت اطراف شهر اصلا مناسب نبود؛ سوسنگرد به اشغال عراقي‌ها درآمده و خالي از سکنه شده بود و فقط در برخي روستاهاي اطراف، هنوز تعدادي از سکنه زندگي مي‌کردند.
اين رزمنده بسيجي که در سن 60 سالگي هنوز هم خاطرات آن دوران را به خوبي به ياد دارد، درباره حال و هواي آن زمان مي گويد: وضعيت به شکلي بود که اگر سرمان را از پشت خاکريز نزديک شهر بيرون مي‌آورديم، دشمن به سرعت تيراندازي مي کرد. البته به خاطر غيرت و شجاعتي که در ميان رزمندگان بود، با همان امکانات محدود با عراقي‌هايي که در شهر بودند، درگير شديم.
خالدي نحوه تامين سلاح براي رزمندگان حاضر در اطراف سوسنگرد را چنين تشريح مي کند: امکانات ما، همان سلاح‌هايي بود که از تهران با خودمان آورده بوديم؛ اين سلاح ها را هم در جريان درگيري‌هاي اوايل انقلاب گرفته بوديم و مقدار زيادي نبود.
" اوضاع به گونه‌اي بود که براي مثال اگر تانکي را مي‌ديديم، نمي دانستيم اين تانک خودي است يا غير خودي. البته ما تانکي نداشتيم اما ممکن بود اين تانک را نيروهاي ايراني از عراقي‌ها غنيمت گرفته باشند. حتي يک بار يکي از رزمنده ها مي‌خواست تانکي را با آر پي جي بزند به او گفتيم صبر کن، اگر به سمت ما نشانه گرفت آن وقت شليک کن، که همين هم شد."
وي درباره ميزان کارشکني بني‌صدر در عمليات آزادسازي سوسنگرد نيز تاکيد مي کند که او رابطه خوبي با نيروهاي مردمي و سپاه و بسيج نداشت و تزهاي عجيب و نادرستي را دنبال مي‌کرد. معتقدم قصد او جنگيدن نبود و عامل دشمن براي شکست ايران در دفاع مقدس بود.
اين رزمنده حاضر در عمليات آزادسازي سوسنگرد با بيان ماجرايي قابل تامل، جريان يکي از کارشکني هاي مهم بني صدر در جنگ تحميلي را اين چنين بيان مي کند: در خلال عملياتي که در ماه دي در منطقه هويزه صورت گرفت، برخي عمال بني صدر به جاي گلوله‌هاي جنگي، مهمات مشقي فرستادند که منجر به شکست و شهادت جمعي از رزمندگان مظلوم هويزه شد. همين کارها را در سوسنگرد هم مي‌کردند تا فرمان امام (ره) اجرايي نشود.
از نظر هماهنگي هم با اين که از مناطق مختلفي مثل لرستان، فارس، خراسان و آذربايجان نيرو آمده بود ولي جايي براي سازماندهي نداشتيم و کسي را هم نمي‌شناختيم تا اين که بعدها با تشکيل سپاه سوسنگرد، خودمان را با آن ها هماهنگ ‌کرديم. بر اساس اطلاعات ما، رزمندگان 15 استان در آزادسازي سوسنگرد دليرانه ‌جنگيدند.
در همان مدت، نيروها با جان و دل و با دستان خالي دفاع مي کردند و شايد بشود گفت فقط 3، 4 قبضه خمپاره60 و يک خمپاره 120 با 5، 6 قبضه آر پي جي در اختيار داشتيم.
خالدي درباره وضعيت سوسنگرد در زمان اشغال توسط عراق نيز مي گويد: برخي خائنان از طرف رژيم صدام به عنوان شهردار و فرماندار و مناصب ديگر شهر سوسنگرد که به آن "خفاجيه" مي گفتند، منصوب شده بودند که پس از آزادسازي، محاکمه شدند.
ياد شهداي عمليات سوسنگرد، اشک را به چشمان اين رزمنده بسيجي که اکنون آثار پيري بر چهره اش نمايان شده، روان مي کند، او با گرامي داشت ياد شهيد نوري، نام برخي از شهداي اين عمليات را براي خراسان مرور مي کند: رزمنده اي بود به نام امير حمزه ‌زاده علمداري. از تهران آمده بود. اخلاص و ايمان در چهره اش موج مي زد. شهيد تاج از بچه‌هاي اصفهان بود که تا قبل از شهادتش هيچ کس نمي‌دانست روحاني صاحب نامي است. او حتي محل استراحت نيروها را هم جارو مي‌کرد و رفتارش به گونه‌اي بود که هيچ کس از روحاني بودن ايشان خبردار نشد تا اين که در جريان يکي از عمليات‌ها مفقود شد و چند سال بعد خبر شهادتش را تاييد کردند.
هنگامي که حسين بسطامي از اهالي شاهرود ( که بعدها از فرماندهان سپاه سوسنگرد شد) در يکي از درگيري ها 3 انگشت دست راست خود را از دست داد، به او گفتم که حاج حسين! با اين دست ديگر نمي‌تواني بجنگي. اما آن شهيد انگشت کنار شستش را نشان داد و گفت اين انگشت هنوز توان چکاندن ماشه اسلحه را دارد. بعد از شهادتش، تازه فهميديم از دانشجويان پيرو خط امام(ره) در اشغال لانه جاسوسي آمريکا بوده است.
همين بچه ها با دست خالي، کانال‌هايي با عمق 2 متر را تا پشت سر نيروهاي عراقي‌ حفر کردند تا بتوانند عمليات کنند.
وي با تاکيد بر اينکه شيريني آزادسازي سوسنگرد، به دلايل مختلفي چون فرمان امام (ره)، نقش مهم مقام معظم رهبري و وحدت نيروها چند برابر است، تصريح مي کند که سوسنگرد اولين منطقه و شهر قابل توجهي بود که در جريان دفاع مقدس از دست رژيم عراق آزاد مي‌شد.
بعد از آزادسازي سوسنگرد، مدت کمي در اين شهر مانديم و بعد براي انجام عمليات ثامن الائمه(ع) که شکست حصر آبادان بود، به آن جا اعزام شديم.
حاج عباس خالدي با تقدير از اين ابتکار روزنامه خراسان براي زنده نگه داشتن فرهنگ دفاع مقدس تاکيد مي کند که چون سال ها مسئول ستاد پشتيباني از جنگ در راه آهن بودم، خاطرات فراواني از اعزام رزمندگان سراسر کشور براي حضور در جبهه ها دارم اما در اين ميان همه اين اقشار، به نظرم نقش شهدا و رزمندگان راه‌آهن مغفول مانده و فکر مي کنم اين تعداد شهيد و جانباز و رزمنده راه‌آهن را کمتر وزارت خانه اي در جنگ داشته باشد. اميدواريم روزي روزنامه خراسان دلاوري‌ها و فداکاري‌هاي اين نيروهاي مخلص را هم براي مردم بازگو کند.