رهيافت‏هاى جديد امنيتى و امنيت ملى در جمهورى اسلامى ايران‏

اشاره:
آنچه مى‏خوانيد چكيده‏اى از نشست علمى گروه علوم سياسى پژوهشكده علوم و انديشه سياسى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، با حضور دكتر عصاريان‏نژاد است كه توسط آقاى مهدى صفرزاده بازنويسى و ويرايش شده است.
دبير جلسه: در نشست امروز، رهيافت‏هاى جديد امنيت ملى بررسى خواهد شد. در اين خصوص، آقاى دكتر عصاريان‏نژاد ضمن ارائه مباحث ارزنده خويش، به اين محورها نيز توجه خواهند كرد:
محور اول، امنيت فرهنگى در جمهورى اسلامى ايران است و اين سؤال مطرح مى‏باشد كه آيا ايشان حامى رويكرد فرهنگى به امنيت است يا آن‏كه امنيت فرهنگى را بُعدى از ابعاد امنيت مى‏دانند؟
محور دوم، نسبت امنيت ملى و توسعه در جمهورى اسلامى است. در اين بحث روشن مى‏شود كه توسعه در ابعاد مختلف آن، چه تأثيراتى بر امنيت ملى خواهد داشت.
محور سوم، درخصوص چالش‏ها و منابع ناامنى است و بررسى جنبه‏هاى داخلى و خارجى اين چالش‏ها، بسيار مطلوب و راه‏گشا خواهد بود.
سرانجام آن‏كه با توجه به محورهاى مذكور، دكتر عصاريان‏نژاد بيان مى‏كنند كه چه الگويى را درباره امنيت ملى كشورمان مناسب‏تر دانسته، آن‏را پيشنهاد مى‏نمايند.
دكتر عصاريان‏نژاد: از اين‏كه توفيق يافتم تا در جمعى كاملاً علمى حضور پيدا كنم و شاهد بحثى تخصصى در حوزه امنيت ملى باشم، خوشحالم. ان‏شاءالله در اين جلسه، درباره موضوع امنيت و مرجع آن در جمهورى اسلامى صحبت كنيم و بتوانيم با چشم‏اندازهاى حوزه امنيت و نيز چالش‏هاى فراروى آن آشنا شويم. بنابراين در آغاز، مقدارى درباره ادبيات اين بحث سخن خواهم گفت و در ادامه به‏صورت تخصصى و در قالب مطالعه موردى، وضعيت جمهورى اسلامى ايران را بررسى خواهم كرد.

تعريف امنيت‏
همان‏طور كه مى‏دانيد امنيت مفهومى است كه به لحاظ تعريف، به‏شدت دچار اشكال مى‏باشد. گفته شده است كه امنيت، مفهومى پرفراخ، مبهم، ذهنى، نسبى و قابل انتزاع از سوى نخبگان مى‏باشد و مربوط به محيطى است كه همواره ناامنى از آن برداشت مى‏شود. در اين صورت، نمى‏توانيم امنيت را در فضايى تعريف كنيم كه احساس آرامش و رفاه و نيز تهديد در آن ناشناخته است. از اين‏رو در تعريف امنيت به مؤلفه‏هاى خاصى توجه مى‏شود؛ مانند ويژگى‏هاى مترتب بر امنيت، احساسى كه از امنيت ناشى مى‏شود، و سطوح و مراتبى از تهديد كه بر امنيت مترتب مى‏گردد. بر اين اساس نمى‏توان تعريف مشخص و دقيقى از امنيت ارائه كرد.
بسيارى از كسانى كه امنيت را مقوله‏اى تهديد محور مى‏دانند، در تعريف اين مفهوم از واژه‏هاى مربوط به عرصه‏هاى حفاظتى، مانند حفظِ شرايطِ ... و صيانت از ...، استفاده مى‏كنند. در برخى موارد نيز امنيت با رويكرد ايجابى تعريف مى‏گردد و مراد از آن ايجاد فضاى مناسب و شرايط مطلوب است؛ يعنى يا بايد قدرت تعريف شود تا به تبع آن امنيت ايجاد گردد و يا امنيت بايد برقرار شود تا قدرت در سايه آن معنا پيدا كند. اين امر مفهوم امنيت را در شرايط سيّاليت قرار داده است.
نكته بعدى اين است كه در گذار از مفهوم، همه نظام‏هاى سياسى وقتى در قالب ظهور، نماد و عينيت قرار مى‏گيرند، براى آن‏كه ويژگى‏هاى جامعه امن، نظام اجتماعى امن، دولت امن، اقتصاد امن و ... را نشان دهند بايد تعريفى از امنيت ارائه دهند. در اين خصوص، دولت‏ها اولين ساختارى بوده‏اند كه توانسته‏اند امنيت را به‏صورت عينى تعريف كنند. يكى از امور مشكل در دست‏يابى به امنيت، تعريف آن بوده كه در دولت‏ها متمركز شده است.
براى پى بردن به چرايى اين موضوع بايد بدانيم كه نئورئاليست‏ها (نوواقع‏گرايان)، از دهه 1960 به بعد سه محور را در ادبيات بحث امنيت وارد كرده‏اند كه عبارتند از: مرجع امنيت، موضوع امنيت و محمل امنيت. اين محورهاى اساسى از درون چند سؤال برمى‏آيد: اول اين‏كه چه كسى بايد در امان باشد يا امنيت بايد در خدمت چه كسى باشد؟ در اين خصوص همه تلاش‏ها متمركز شد تا مرجع امنيت مشخص شود. سؤال دوم اين است كه محدوده امنيت تا كجاست؟ يعنى اگر بخواهيم براى فرد يا دولت امنيت‏سازى كنيم، ميزان آن چقدر است؟ پرسش سوم كه داراى بالاترين اهميت در سطوح امنيتى، مخصوصاً در دوره معاصر مى‏باشد اين است كه امنيت از چه راهى بايد ايجاد و پس از آن توزيع و متمركز شود؟
در واقع، همه نظريه‏هاى امنيت، اعم از آرمان‏گرايانه و واقع‏گرايانه و نيز حوزه روش‏شناسى آن‏كه شامل نظريه‏هاى اثبات‏گرايان و فرااثبات‏گرايان مى‏باشد، مى‏بايست به اين سؤال‏ها پاسخ مى‏دادند و براساس ويژگى‏هايى كه در امنيت وجود داشت، آن‏را از سيّاليت شديد خارج و تعريف شدنى مى‏كردند.
مثلاً اگر بخواهيم در امور مختلف، هم‏چون حقوق بشر، ترويج دموكراسى، حمايت از حقوق زندانيان سياسى، منع شكنجه در زندان‏ها، و ترويج و تقويت سازمان‏هاى غيردولتى، عملكرد صحيحى از خود نشان دهيم بايد موضع‏گيرى هر بخش حساب شده باشد؛ يعنى انسان‏ها در حوزه حقوق بشر، زندانى‏ها از منظر موضع‏گيرى سياسى و سازمان‏ها در جهت كاهش سطح تصدى‏گرى دولت عمل كنند و به‏روشنى معلوم شود كه كدام بخش بايد از قدرت تمكين كند و چه بخشى مى‏تواند بر موضع خود بايستد و حقوق خود را پى‏گيرى و ايفا كند و نيز چه كسى و براساس چه شرايط و اصولى مى‏تواند اين حق را واگذار كند و براساس چه معيارهايى مى‏تواند از ظهور و بروز آن جلوگيرى كند. در اين صورت مفاهيم يا كاركردها از شكل امنيت خارج مى‏شود و ظاهراً در حوزه قدرت قرار مى‏گيرد، ولى امروزه امنيت براى تبديل شدن به مفهومى كاملاً قابل اتكا، بايد به امورى، چون حقوق، سياست، قدرت، منافع و ... تكيه كند؛ بر اين اساس، مفاهيم جديدى، مانند سياست امنيت ملى، منافع امنيت ملى و ... پديد مى‏آيد.
مشكل اصلى از زمانى بروز كرد كه درخصوص مصادره مرجع امنيت؛ يعنى اين‏كه امنيت بايد براى چه كسى باشد، ميان نظريه‏ها تعارض به‏وجود آمد؛ به اين معنا كه اگر در پاسخ به اين سؤال كه امنيت از آن كيست؟ بگوييم براى انسان است، آن‏گاه اين پرسش مطرح مى‏شود كه چه كسى مى‏خواهد براى اين انسان قدرت توليد كند؟ چه كسى قدرت او را تضمين مى‏كند؟ چه كسى در واگذارى امنيت و امكانات به او تلاش مى‏نمايد؛ تلاشى كه هم مشروع و هم در خدمت آن فرد باشد.
در اين خصوص، معرفى انديشه‏هاى مردم‏سالارانه و نيز تفكرات دولت‏هاى نماينده‏اى و رياستى، به مثابه بهترين راهكار دانسته شد؛ در عين حال، آن تز معروف كه «احزاب گرگ دموكراسى هستند»، مطرح شد و همه نظام‏هاى دموكراسى در تلاش براى امنيت ملى انسان يا حتى امنيت براى فرد - كه به لحاظ نظرى با هم متفاوتند - به سمت تعريف خاصى از امنيت رفتند كه به «حقوق امنيتى» مشهور شده است. آنان در اين حقوق امنيتى، براى قبض مفهوم امنيت شرايط خاصى ايجاد كردند تا بتوانند در توزيع آن سهمى داشته باشند. اين سهم امنيت را دچار پارادوكس كرد و اين سؤال را مطرح ساخت كه اكنون، مفهوم امنيت چگونه تعريف مى‏شود؟
شايد بتوان گفت كه از زمان قرارداد وستفاليا يا دوره شكل‏گيرى نحله‏هاى دولت محور، دولت به‏عنوان مرجعى كه قدرت و امنيت را مشتركاً در اختيار داشت، على‏رغم وجود معماى قدرت و امنيت، به بهترين شكل توانست شيوه‏هاى اجرايى امنيت را در گونه‏هاى مختلف دولت‏هاى توتاليتر، دموكرات و مردم‏سالار محقق كند؛ به بيان ديگر، توانست آن مفهوم سيّال را در يك گذار خطى از وضعيتى حداقل به وضعيتى با حداكثر شرايط توزيع امنيت برساند؛ يعنى از نظامى كاملاً استبدادى، توتاليتر و اليگارشى به يك نظام دموكراتيك و مردم‏سالارانه و در نهايت جهان‏گرا، منتقل گرديد.
نكته ديگر اين است كه در مسير امنيت‏سازى، همه اين تلاش‏ها در اختيار آن مرجع قرار مى‏گيرد تا او به تبع اين احساس امنيت، برترى و توزيع قدرت، بتواند سهمى از اين امنيت را در حدود مختلف اجرا كند. در تعريف امنيت بايد به سه جايگاه توجه كرد كه عبارتند از: فرد، جامعه و دولت. هرگاه يكى از اين سه در جايگاه مرجع امنيت قرار گيرند، نحله بعدى بايد در مادون حوزه امنيت؛ يعنى در حوزه موضوع يا محمل امنيت، قرار گيرد.
تا اين‏جا روشن شد كه امنيت ذاتاً مفهومى است كه به شدت تابع انتزاعات ذهنى، تجربيات و حوزه قدرت ماست؛ از آن‏جا كه تابع تجربيات ماست، اين امر مفهوم امنيت را نسبى مى‏كند؛ تابع حوزه قدرت ماست كه چه جايگاهى داريم و چگونه به بسترها مى‏نگريم؛ و تابع احساس ما از مفهوم مخالفش، يعنى تهديد، آسيب، چالش و فشار مى‏باشد. بنابراين با تبعيت از وضعيت‏هاى مذكور، براى امنيت سه محور اساسى برمى‏شماريم:
1. امنيت بايد مرجع داشته باشد؛
2. امنيت بايد داراى موضوع باشد؛
3. امنيت بايد ابزار داشته باشد.

مرجع امنيت در جمهورى اسلامى ايران‏
در بحث جمهورى اسلامى مراجعه به قانون اساسى بسيار راه‏گشاست. براى شناختن مرجع امنيت در هر كشور بايد ايدئولوژى سياسى آن حكومت مطالعه شود. ايدئولوژى علاوه بر منبع خود، از فلسفه شكل‏گيرى خويش نيز به شدت پيروى مى‏كند. ايدئولوژى، اصولى است كه بايدها و نبايدهاى نظام را تبيين مى‏كند.

1. انسان، مرجع امنيت‏
با مطالعه اصول مختلفى از قانون اساسى درمى‏يابيم كه انسان مرجع امنيت شناخته شده و هر ابزارى كه براى سير تكاملى او لازم مى‏باشد مشروع قلمداد شده است. بر اين مبنا، دولت ابزارى در خدمت مرجع امنيت مى‏باشد. بنابراين برداشت، در نظام اسلامى، دولت ضرورت - و نه اصالت - پيدا مى‏كند. اين برداشتى از قانون اساسى است كه اگر تعميم يابد مى‏تواند زمينه تفسير بسيارى از رفتارها را در جمهورى اسلامى فراهم كند.
در نظام‏هاى سياسى، مفهوم انسان در مقابل مفهوم متجانس آن، يعنى فرد، الگويى اجرايى دارد. نظام‏هاى ليبراليستى فرد را مرجع امنيت معرفى مى‏كنند و در اين راستا براى حل معماى قدرت و امنيت، دولت‏هاى حداقلى را مناسب مى‏دانند. بوزان در كتاب خود ضمن مباحثى كه درباره دولت‏ها و مردم آورده، بخشى را به معماى قدرت و مردم اختصاص داده است. البته آن ديدگاه‏ها مربوط به زمانى است كه وى به تازگى وارد نحله تفكر نئورئاليستى شده بود؛ اين تفكر امروزه در مكتب كپنهاگ به معماى قدرت و امنيت و معادله پديده‏هاى امنيتى و غيرامنيتى تبديل شده است كه از مباحث بسيار مهم به‏حساب مى‏آيد. كسانى كه فرد را مرجع مى‏دانند، به تبع اين تفكر قائل به دولت حداقلى، غيرامنيتى ديدن پديده‏هاى حوزه قدرت و قرار دادن فرد در محور اصلى فعاليت دولت مى‏باشند. اين تفسيرى از مرجعيت امنيت در دولت است كه با گونه‏هاى مردم‏سالارى دينى انطباق دارد.

2. فرد، مرجع امنيت‏
تفسير ديگر معتقد است از آن‏جا كه دين نمى‏تواند نحله‏هاى اساسى خود را درباب مديريت سياسى وارد عرصه مفاهيم واقع‏گرايانه كند، بهترين راه اين است كه ما انسان را «فرد» تلقى كنيم و با تأكيد بر «فرديت» او، مردم‏سالارى را تعريف كنيم. اين تفكر علاوه بر آن‏كه فرد را مرجع امنيت مى‏داند، دولت را دولت نماينده معرفى مى‏كند و به‏صورت حداكثرى، تفكر دموكراتيك را به سبك غربى يا در حوزه نئورئاليستى مى‏پذيرد. اين نحله را مى‏توان در ميان انديشه‏هاى برخى از اصلاح‏طلبان كشور جست‏وجو كرد. هم‏چنين نوگرايان دينى كه خواهان حضور و تصدى‏گرى حداقلى دولت هستند و در برداشت‏ها و تعميم مسائل دينى قائل به قدرت مى‏باشند، چنين ديدگاهى دارند.

3. دولت اسلامى، مرجع امنيت‏
شق سومى هم وجود دارد كه براى دولت اصالت قائل است و دولت اسلامى را مرجع امنيت برمى‏شمارد. اين تفكر، به تبع اصالت دولت اسلامى معتقد است كه فرمان‏هاى آن مى‏تواند ملاك مشروعيت رفتار قرار گيرد. بسيارى، بدون توجه به برخى از مباحث مهم قانون اساسى، تلاش مى‏كنند كه اين تفكر را در جامعه پى‏گيرى نمايند. شايد بتوانيم ريشه‏هاى اين تفكر را در ميان كسانى جست‏وجو كنيم كه كمتر در عرصه مباحث ارزشى و فلسفه ايدئولوژى در حوزه قدرت مطالعه كرده‏اند و كمتر با واقعيت‏هاى اجتماعى، انسان دينى و گرايش‏هاى جهانى در وضعيت معاصر در ارتباط بوده‏اند. غالباً اين گرايش را در برخى از حوزه‏هاى نظرى مى‏بينيم.
پيروان اين ديدگاه، يا با تلاش براى حل معماى قدرت و امنيت، دچار تفكر تماميت‏گرا شدند و ضربه‏ها و آسيب‏هاى جدى‏اى از اين ناحيه متوجه كشور كردند و يا اين‏كه سرانجام با انديشه‏هاى خويش به يك دولت توتاليتر منتهى شده‏اند. اين گرايش به‏دليل اين‏كه بسيارى از چالش‏هاى نظام سياسى را با رويكردهاى قدرت متمركز دولتى تفسير مى‏كند مى‏تواند شمار زيادى از اين چالش‏ها را پاسخ دهد، ولى در عرصه عمل، نقش انسان و تلاش او براى تكامل و مفهوم‏يابى انسان كاملاً به‏هم مى‏ريزد. بسيارى از كاركردهاى جمهورى اسلامى براساس اين تفكر قابل پى‏گيرى نيست؛ مثلاً اين‏كه چرا از ملت‏هاى مسلمان و مستضعف حمايت مى‏كنيم؟

تهديد
اساسى‏ترين رفتارى كه امنيت را در معرض خدشه قرار مى‏دهد تهديد است؛ هر چيزى كه بتواند امنيت را از بين ببرد، احساسش را مخدوش كند و از حركت آن در راستاى منافع و اهداف جلوگيرى نمايد تهديد ناميده مى‏شود. براساس مرجعى كه براى امنيت انتخاب مى‏شود به‏راحتى مى‏توان تشخيص داد كه چه چيزى تهديد مى‏باشد. اگر دولت جمهورى اسلامى را مرجع امنيت بدانيم، كاركردهايى كه به توانايى و ارزش‏هاى آن ضربه مى‏زند، تهديد قلمداد مى‏شود. البته بايد توجه كنيم كه مفسر اين تفكر، خود مرجع امنيت، يعنى دولت است. هر چيزى كه اهداف مرجع امنيت را مورد خدشه قرار دهد تهديد است. در اين ميان مفاهيم ديگرى نيز مطرح است.
درباب موضوع امنيت بايد شرايط لازم براى امنيت فراهم شود تا قدرت آزاد گردد؛ شرايطى هم‏چون بسترهاى سياسى، اقتصادى و ... يا نهادهاى دولتى (با نگاه ديگر) يا فرد به مثابه عنصر اصلى جامعه و يا جامعه به مثابه نهاد اصلى توليد قدرت (طبق انديشه سازه‏گرايان). بر اين اساس، در موضوع امنيت ديگر بحث تهديد مطرح نيست، بلكه در آن حوزه شاهد آسيب، فشار و چالش مى‏باشيم. پس به‏طور خلاصه، گاهى اهداف مرجع امنيت ضربه مى‏خورد كه آن‏را تهديد مى‏ناميم و برخى اوقات موضوع امنيت يا روند توزيع قدرت دچار خدشه مى‏شود كه به اين حالت آسيب مى‏گوييم. درخصوص آسيب‏ها نيز گاهى مرجع امنيت امكان كنترل و مديريت آن را نيافته است و گاهى نيز به دلايلى، مانند اولويت دادن به مواجهه با تهديد و حفظ حيات و بقاى خويش، در قبال آن بى‏اعتنا بوده‏اند. در ميان نظام‏هاى سياسى آنهايى برترند كه كمتر در معرض تهديدات باشند؛ يعنى بتواننددر جامعه خويش به موضوعات امنيتى كه مربوط به بستر قدرت است رسيدگى كنند.
در دهه 1970، پل سوئيزى با ارائه ايده خويش پايه‏گذار مكتب امنيتى كپنهاگ گرديد. به‏عقيده او هرچه در رأس؛ يعنى در اهداف مرجع امنيت تهديد شود، امنيتى و هرچه در مادون؛ يعنى در موضوعات امنيتى در معرض تهديد قرار گيرد، غيرامنيتى مى‏باشد. از ديدگاه وى، ما هيچ‏گاه آسيب امنيتى، فشار امنيتى و چالش امنيتى نداريم. بر اين اساس اگر در جمهورى اسلامى مرجع امنيت را دولت بدانيم، هر چيزى كه به اهداف دولت لطمه بزند، تهديد به‏حساب مى‏آيد. اما اگر براى دولت، اصالتى قائل نشويم و مرجع امنيت را انسان بدانيم، هرچه تفكر انسان خدامحور و ارزش‏هاى مترتب بر آن را دچار خدشه كند تهديد است.
بنابراين، فهرست كردن برخى از موضوعات در جمهورى اسلامى تحت عنوان‏هاى تهديد؛ چالش؛ فرصت؛ فشار و قوت و ضعف، بايد تابعى از نگاه ما به امنيت باشد تا بتوانيم آن‏را تعريف كنيم؛ يعنى بايد براساس نگاهى ثابت به امنيت و در چارچوب مشخص، آن‏را تعريف كنيم. گاهى مى‏توانيم پديده‏ها را مانند نئورئاليست‏ها تعريف كنيم و بگوييم كه در نظام‏هاى معاصر، سخت‏ترين نوع تهديد، عمليات نظامى است كه با شدت و قدرت هرچه تمام‏تر و به تبع توانايى‏هاى تكنولوژيك و برترى‏هاى اطلاعاتى، خود را تحميل مى‏كند؛ چنان‏چه در سال‏هاى 1990 و 2003 تهاجم نظامى آمريكا به عراق را مشاهده كرديم. بر اين اساس، اگر ايران بار ديگر در معرض هجوم دشمن قرار گيرد نمى‏توان گفت كه مرجع امنيت دولت نيست. اين تفكر، كاملاً واقع‏گرايانه، ملموس و به ظاهر قابل دفاع است.
اما نبايد از نظر دور داشت كه در سال‏هاى اخير، برخى تحولات را در كشورهايى هم‏چون گرجستان، قرقيزستان و اوكراين شاهد بوديم كه آمريكا بدون انجام دادن حمله نظامى، آن كشورها را دست‏خوش تغييرات بنيادين ساخت. امروزه رسانه و پيام همراه با افزايش سطح مطالبات اجتماعى كه به تبع بالا رفتن سطح آگاهى‏ها صورت گرفته، توانسته است كه بسيارى از رويكردهاى نظام اجتماعى را از حوزه دفاعى - امنيتى منتقل و در حوزه اجتماعى متمركز كند و به تبع اين تغيير، تهديدات نيز دگرگون شده است. پس اگر انسان را مرجع امنيت، و حضور و مشاركت منسجم مردم را در انتخابات، ابزار امنيت برشماريم، بايد بدانيم كه تهديد كاملاً به درون خانه ما راه يافته و آحاد مردم را هدف گرفته است.

آسيب‏
آسيب عبارتست از تنگناها، مشكلات، ضعف‏ها و ناكارآمدى‏هايى كه ناشى از برنامه‏ريزى و اجراى استراتژى‏هاى قدرت ملى است كه در حوزه دولت - به معناى حكومت (government) - قابل تفسير است. از اين‏رو بايد ميان تهديد و آسيب تفاوت قائل شويم. بايد توجه كنيم كه ناكارآمدى فرهنگى يقيناً آسيب‏هاى فرهنگى را در پى دارد و افزايش سطح مطالبات به آسيب‏هاى اجتماعى منجر مى‏شود. هم‏چنين عدم توجه به الگوهاى صحيح اقتصادى، الگوى مصرف، امنيت سرمايه و ارزش پول، به آسيب‏هاى اقتصادى مى‏انجامد و اين مسائل همواره خود را به صورت بحران‏هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و ... نشان مى‏دهند؛ البته معناى اين سخن آن نيست كه اينها سبب تهديد اهداف مرجعِ امنيت مى‏شوند.

چالش‏
چالش‏ها گذار از مرحله آسيب به سمت مديريت مطلوب هستند. چالش‏ها هميشه فرآيند بروز تهديد به حساب نمى‏آيند، بلكه مملو از نمادهاى آسيب و فرصت هستند؛ مثلاً بخشى از چالش‏هاى فرهنگى فراروى جمهورى اسلامى «آزادى» و بخش ديگر «مخالفت» است، ولى در كشاكش آزادى و مخالفت، آن عنصرى كه مى‏توانيم از آن بهره‏مند شويم، تنوع انتخاب‏ها و طلب كردن انواع مشاركت‏هاست.

راهكار تحليل مباحث امنيتى‏
اگر بخواهيم مباحث امنيتى را بهتر ارزيابى و بررسى كنيم، حتماً بايد نقطه آغازين تحليل و دستگاه تحليل را مشخص نماييم. ما مى‏توانيم بر مبناى تعريفى كه از امنيت ارائه مى‏دهيم و نيز براساس نگرشى كه به مفاهيم تهديد، چالش، آسيب و فشار داريم، رخدادهاى امنيتى را در سه سطح مرجع، موضوع و ابزار امنيت ارزيابى كنيم و بدانيم كه از چه نوع دستگاه تحليلى درباره موضوعات استفاده كنيم. اخيراً تفكرات گيدنز به انديشه‏هاى مكتب كپنهاگ متصل شده است؛ وى تحليل‏هاى ساختار - كارگزار را توصيه مى‏كند. در تفكرات آرمان‏گرايانه مى‏توانيم سازه‏انگارها، نهادگرايان و جهان‏گرايان را ببينيم. هم‏چنين افرادى چون آيزا برلين، تحليل هنجارى را توصيه مى‏كنند. در اين خصوص، رهيافت‏هاى كاركردى و سازمانى - ساختارى نيز وجود دارد؛ منتها بسته به آن است كه سطح تحليل ما به مسائل چگونه باشد و بهترين شيوه در تحليل مسائل اين است كه مرجع خود را مشخص كنيم.
اگر استراتژى امنيت ملى آمريكا در سال 2006 را مطالعه كنيم، آنان درباره جهان سوم بر چهار عنصر تأكيد كرده‏اند كه عبارتست از: حكم‏رانى خوب؛ دفاع از آزادى‏ها و حق مشاركت عمومى مردم؛ بهداشت عمومى و حمايت از گروه‏هاى آسيب‏پذير. حال اگر آمريكا تلاش كند تا اين چهار محور را درباره ايران اجرا كند مى‏توان يكى از اين واكنش‏ها را در برابر او ابراز كرد: 1 - اعلام كنيم كه آمريكا غلط مى‏كند؛ 2 - بگوييم ما اينها را قبول داريم و خودمان آنها را اجرا مى‏كنيم و از شما يارى مى‏گيريم؛ 3 - ما تلاش مى‏كنيم همه اينها را اجرا كنيم و ما براساس آن شاخص‏ها، داراى حكم‏رانى خوب هستيم، از وضعيت بهداشتى مناسبى بهره مى‏بريم، مشاركت مردمى در جمهورى اسلامى در سطح بالايى است و براى اقشار آسيب‏پذير امكان دسترسى به فرصت‏ها وجود دارد. بنابراين چگونگى تفسير امنيت اهميت زيادى دارد. آمريكا براى حضور و نفوذ تفكر خويش در ميان كشورهاى جهان سوم چنين الگويى را طراحى كرده است و ما بايد مشخص كنيم كه چند درصد از اين تفكر را مى‏توان مديريت كرد؟ و چه مقدار از اين طرح در حوزه تهديد اهداف مرجع نهفته است؟ پاسخ به اين سؤالات بسيار مهم مى‏باشد و نيازمند آن است كه ما اين مفاهيم را در استراتژى امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران تعريف كرده باشيم.
استراتژى امنيت ملى ما بايد معطوف به سياست‏هاى كلانى باشد كه به تصويب رهبرى رسيده است؛ چرا كه همه استراتژى‏هاى ما بر اين اساس برنامه‏ريزى مى‏شود سياست‏هاى رهبرى نيز تابع تحقق سند چشم‏انداز بيست ساله است كه براساس ارزش‏هاى اساسى جمهورى اسلامى تنظيم شده است. بنابراين بايد بررسى شود كه آيا در تنظيم استراتژى امنيت ملى، به آن سياست‏هاى كلان كه به تصويب رهبرى رسيده، توجه شده است يا نه؟ چون طبق قانون اساسى تصويب سياست‏هاى كلان برعهده رهبرى است. بخشى از سياست‏هاى جمهورى اسلامى را در برنامه چهارم توسعه و بخشى را در مصوبه‏هاى مجمع تشخيص مصلحت مى‏توانيم مشاهده كنيم.
براى پاسخ به آن سؤالات، بايد سياست‏هاى نظام به دقت مطالعه شود و مبناى حركت قرار گيرد. زمانى مى‏توانيم استراتژى تنظيم كنيم كه محيط خود را با تمام واقعيت‏هاى آن ببينيم و با نقاط ضعف و قوت آن آشنا شويم و آسيب‏ها و فرصت‏هاى آن‏را بشناسيم. پس اگر بخواهيم استراتژى امنيت ملى را طرح‏ريزى كنيم بايد تعريف دقيقى از تهديد ارائه دهيم و به روشنى مشخص كنيم كه آيا تهديد فقط اهداف مرجع را مورد خدشه قرار مى‏دهد يا اين‏كه دايره آن وسيع است شايد اگر در اين مسئله دقت كافى شود در جمهورى اسلامى بيش از يك يا دو مورد امنيتى نداشته باشيم. اين امر نشانه آن است كه كشور ما در اوج ثبات و اقتدار به سر مى‏برد، ولى آسيب‏هايى وجود دارد. چگونگى استخراج اين آسيب‏ها تابع نگاه ما به قدرت و نحوه توزيع و كنترل آن مى‏باشد. همه اين امور با هم ديگر مفهومى به نام «تحليل استراتژى امنيت ملى» يا «مديريت عملكرد استراتژى امنيت ملى» را شكل مى‏دهند و امروزه از مباحث بسيار تخصصى كشورهايى است كه به دنبال حل معماى قدرت و امنيت هستند.

پرسش و پاسخ‏
از آن‏جا كه طرف‏داران مكتب كپنهاگ معتقدند كه نبايد همه پديده‏ها را امنيتى ببينيم، بلكه بايد آنها را به امنيتى و غيرامنيتى تقسيم كنيم، در اين صورت بسيارى از مسائل در دايره امور غيرامنيتى قرار خواهد گرفت. آيا شما اين رويكرد را مناسب مى‏دانيد و براى جمهورى اسلامى ايران توصيه مى‏كنيد يا خير؟
بنيان‏گذاران مكتب كپنهاگ در كتاب مطالعات تطبيقى مكتب كپنهاگ - كه با ترجمه اين‏جانب به‏زودى منتشر خواهد شد - به اين سؤال پاسخ داده‏اند. مهم‏ترين تلاش آنان در اين كتاب، بررسى تطبيقى اين مسئله بوده است كه چرا كشورهاى اسكانديناوى هيچ‏گاه شاهد جنگ، درگيرى‏هاى قومى و منازعه‏هاى گوناگون نبوده‏اند؛ چنان‏چه چالش‏هاى دولت - ملت در اين سرزمين‏ها كمتر رخ داده است. آنها سه موضوع را مطرح كرده‏اند: هرچه كاركردها امنيتى‏تر شوند، هزينه‏ها افزايش مى‏يابد، مشاركت كاهش پيدا مى‏كند و كارآمدى بر قدرت سخت متمركز مى‏شود.
امروزه موج چهارم؛ يعنى قدرت رسانه و پيام، تمام حوزه‏هاى قدرت دولت‏ها و ملت‏ها را در نورديده است. آنها مى‏گويند كه براساس اين مفروض، حوزه قدرت سخت به‏راحتى قابل شكستن است، چون هنگامى كه مى‏خواهيم قدرت سخت را به‏كار گيريم بايد از منافع محدود گروهى حفاظت كنيم. با يك تلنگر به اين ديوار شيشه‏اى، تمام قدرت فرو مى‏ريزد و فقط هزينه‏هاى آن به‏جا مى‏ماند. پس عكس اين عمل كنيد؛ يعنى هزينه‏ها را غيرامنيتى كنيد و بر حضور، مشاركت و خواست مردم تأكيد كنيد تا مردم تمرين كنند و در حوزه خودشان بهاى آن را بپردازند و با تمرين عملى هزينه‏ها كاهش يابد.
پيش‏تر اشاره شد كه بايد تهديد را فقط ضربه به اهداف مرجع بدانيم و هرچه پايين‏تر از اين حوزه قرار مى‏گيرد در دايره آسيب و چالش ارزيابى نماييم. اين تفكر مكتب كپنهاگ است؛ چون براى خودش داراى الگوست و معتقد است كه تمام پديده‏هايى كه مربوط به صحنه‏هاى اجتماعى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى مى‏باشد، به جز بارقه‏هايى كه در حوزه‏هاى دفاعى - امنيتى تعريف مى‏شوند، بايد غيرامنيتى تلقى گردد و هزينه آنها در حوزه قدرت عامه توزيع شود.
حال اگر بخواهيم اين تفكر را در جمهورى اسلامى ايجاد كنيم، سخنان گوهربار امام على(ع) در نهج‏البلاغه بسيار راهگشاست؛ آن حضرت كمتر چيزى را با ديده امنيتى مى‏نگريست. در امور مختلف كه مربوط به كاركرد، منزلت و حقوق انسان‏ها بود و آن مسائل را در دايره اختيارات خود مى‏ديدند، هرگاه مشكلى به‏وجود مى‏آمد با فرد خاطى برخورد مى‏كردند و در مواقعى او را عزل مى‏كردند و فرد ديگرى كه با حقوق مردم هم‏خوانى داشت به جاى وى قرار مى‏دادند؛ اما در عين حال از آن مسائل، تعريفى امنيتى ارائه نمى‏كردند. از ديدگاه من، در اين عرصه‏ها، خصوصاً فرهنگ و انديشه اسلامى، بايد با تفكرات جامعه امروز آشنا شويم و براساس آن انديشه‏ها، كاركردهاى دولت علوى را بررسى كنيم و ببينيم كه آيا اصلاً قابل تطبيق هست يا نه و اگر فراتر است بايد آن حوزه‏هاى فرادستى را براى جامعه خود برنامه‏ريزى و تنظيم كنيم.
اما بحث امروز اين است كه مواردى چون قاچاق كالا، قاچاق اشياء عتيقه و قاچاق زنان و دختران، امنيتى است يا غيرامنيتى؟ و اگر بخواهيم چالش‏هاى پيش روى خود را امنيتى كنيم مى‏توان به تعداد اين محورها افزود. البته گاهى هست كه كاركردى به وزارت اطلاعات داده مى‏شود كه واقعاً از نوع امنيتى است، ولى موارد بسيارى وجود دارد كه وقتى به وزارت اطلاعات داده مى‏شود، آن وزارت با كاركردها و ابزار امنيتى خود آنها را مديريت مى‏كند؛ در حالى كه الزاماً امنيتى به حساب نمى‏آيد و علت اين امر تنها اين است كه اين آسيب‏ها از حوزه مديريت يك فرد فراتر رفته و او به اطلاعات بيشترى نياز دارد؛ مثلاً مى‏خواهد بداند كه خانه‏هاى تيمى فساد كجاست؛ از اين‏رو از ابزار امنيتى و كنترل‏هاى اطلاعاتى استفاده مى‏كند، مانند كنترل تلفن‏ها و ...؛ اما اين كار به معناى امنيتى دانستن آن موضوع نيست، بلكه آسيبى است كه در حوزه مديريت فرد، از مرحله پيش‏گيرى فراتر رفته است.
من از زاويه ديگرى به مقوله امنيت مى‏نگرم. گمان مى‏كنم در كشورهايى، مثل ايران، سرعت تغيير و تحولات به‏قدرى زياد است كه حتى تحولات شامل بحث اهداف نيز مى‏شود؛ يعنى درست است كه براساس مكتب كپنهاگ، مرجع امنيت ممكن است هدف باشد، اما سؤال اين است كه مرجع تصميم‏گيرنده درخصوص اهداف چيست؟ ما در جامعه خودمان نيز در اين باره اختلاف اساسى داريم و با قبول اين فرض، بايد بپذيريم كه كاربرد مكتب كپنهاگ در كشور ما باعث مى‏شود تا اصول اين مكتب را كنار بگذاريم؛ زيرا اين مكتب توصيه مى‏كند كه بحث‏هاى مربوط به مرجع امنيت را «امنيتى» بدانيم. از جانب ديگر، شما اشاره كرديد كه موج چهارم از يك‏سو و جهانى شدن از سوى ديگر ما را با مسائل مربوط به هدف بيش از مسائل مربوط به ابزار درگير مى‏كند. بنابراين براساس توصيه‏هاى اين مكتب، دامنه مسائل امنيتى ما در اين شرايط گسترده‏تر مى‏شود و منجر به آن مى‏شود كه ما درباره مرجع تصميم‏گيرنده و اهداف، هم در داخل حاكميت و هم بيرون از آن، دچار اختلاف شويم. پس به‏طور خلاصه سؤال من اين است كه آيا گمان نمى‏كنيد كه به كارگيرى اين چارچوب‏ها درخصوص كشورهايى مانند ايران، باعث مى‏شود كه مسائل امنيتى‏تر شوند؛ به تعبير ديگر، قدرت سخت‏افزارى‏تر شود تا نرم‏افزارى؟
ما درباب روش‏شناسى امنيت، به كسانى كه مى‏خواهند پديده‏ها را تحليل كنند چند توصيه مى‏كنيم: در «حوزه هستى‏شناسى» امنيت تأكيد مى‏كنيم كه هميشه براساس فلسفه و ايدئولوژى صحيح، امنيت را تعريف كنيد. در «حوزه معرفت‏شناسى» مى‏گوييم كه امنيت را براساس مرجع آن شكل دهيد و نگاه بيرونى به اين مرجع را تعريف كنيد؛ يعنى مثلاً دولت از نگاه بيرون از خودش، بايد چه ويژگى‏ها، سازوكارها، رفتارها و نمادهايى داشته باشد و دولت بايد در درون براساس فلسفه و ايدئولوژى اسلامى شكل بگيرد. از همين گامى كه شروع مى‏كنيم يكى از پارادوكس‏هاى حوزه تعريف امنيت ملى در جمهورى اسلامى، تعارض در مفهوم مرزهاى آن است. در «حوزه معرفت‏شناسى» نيز توصيه مى‏كنيم كه با بهره‏گيرى از اصول استخراج شده از تفاسير بيرونى، مكاتب مختلف و ...، اين دولت را قابل تعريف بيرونى كنيد. در حوزه متدولوژى يا روش تحقيق كه روش‏شناسى را تثبيت مى‏كند، تأكيد مى‏كنيم كه تفسيرى منطقى از اين ساخت و كاركردهايش ارائه كنيد.
مكتب‏هاى «كپنهاگ»، «نئورئاليسم» و «سازه‏انگارى»، هركدام حوزه‏اى از اين بحث را براى ما مشخص مى‏كنند، ولى كاربست اساسى جمهورى اسلامى، به‏دليل آن‏كه حوزه هستى‏شناسى و ايدئولوژى آن براساس وحى و اسلام است، اجرايى كردن آن ممكن نيست. من اين فرمايش را قبول دارم ولى خواستم بگويم كه بر مبناى نگاه روش‏شناسى، اصل اين است كه نبايد همه چيز امنيتى باشد؛ همان چيزى كه مكتب كپنهاگ تأكيد مى‏كرد كه فقط حوزه نظامى بايد امنيتى باشد و بقيه حوزه‏ها غيرامنيتى باقى بمانند. مكتب كپنهاگ فقط امنيتى كردن حوزه اهداف مرجع را توصيه مى‏كرد؛ البته شايد حوزه‏هاى سياسى، اقتصادى، نظامى و ... هم باشند، اما به جز حوزه اهداف مرجع بقيه بايد غيرامنيتى به‏حساب آيند. اين اصل تجربه‏اى بوده كه در دهه 70 ميلادى شكل گرفته است و مى‏توانيم در تنظيم روش تحقيق از آن بهره بگيريم.
با توجه به اين‏كه استراتژى 2006 آمريكا به‏گونه‏اى فعالانه طراحى شده و موضوعاتى را در بر مى‏گيرد كه ما به هر سمتى كه حركت كنيم منفعل خواهيم بود. آنها ظاهراً فرصت‏ها را در جامعه ما شناسايى كرده و براى آن برنامه‏ريزى نموده‏اند. اگر ما اهدافمان را در سطح كلان به‏گونه‏اى طراحى كنيم كه در آن راستا حركت كنيم، مى‏توانيم آنها را تأمين نماييم. من با توجه به بحثى كه مطرح شد اين سؤال را طرح مى‏كنم كه اگر ما در مواجهه با آمريكا در مسيرى قرار بگيريم كه در بحث جهانى شدن به‏عنوان كشورى تأثيرگذار در منطقه خاورميانه باشيم و در راستاى اهداف آمريكا قرار بگيريم، اين تهديد براى ما نيست؟ يعنى اين تقابل بايد هميشه باشد تا ما اهداف خود را محقق كنيم.
اين سؤال بسيار خوبى است و يكى از مباحث جدى در دانشگاه‏هاست. استراتژى امنيت ملى آمريكا در سال 2006 در مقايسه با 2004 داراى يك بند اضافه است كه براساس آن، حكم‏رانى خوب تابع سياست‏ها و فرهنگ بومى هر كشور است؛ يعنى به كشورها اجازه مى‏دهد كه دموكراسى آنها تابع فرهنگشان باشد. در مقام اجرا تنها يك راهكار باقى مى‏ماند؛ به اين ترتيب كه چون ارزش‏هاى آمريكا، ارزش‏هايى جهانى است، بايد در دموكراسى و مردم‏سالارى، ارزشى را دنبال كرد كه جهانى باشد، ولى تابع انديشه‏اى كه تفكر غرب آن را تحمل نمى‏كند.
اكنون شش بنياد غربى اين فعاليت‏ها را انجام مى‏دهند كه سه بنياد مهم آنها عبارتند از: بنياد سورِس، بنياد NDA و بنياد مارشال، كه آخرين رويكردها را درخصوص استراتژى امنيت ملى در اختيار آمريكا قرار مى‏دهند و براى آنها تبيين مى‏كنند كه سياست‏هاى دنيا چگونه شكل مى‏گيرد و چگونه بايد رفتار كرد تا مديريت اين فرآيند از آن آمريكايى‏ها باشد.
تحولاتى كه در اوكراين اتفاق افتاد مى‏بايست ماهيتاً به نفع ما باشد، چون دموكراسى حاكم مى‏شد، ولى همسو با منافع آمريكايى‏ها در آمد. امروز نقطه تعارض ميان ما و آمريكايى‏ها در عراق، «دموكراسى» است. ما بايد دموكراسى خود را با نگاه مبتنى بر «جهان‏گرا شدن» - و نه جهانى‏سازى - تنظيم كنيم؛ يعنى سياست‏ها جهان‏گرا شوند تا زمينه و بستر مناسب ظهور فراهم شود و اين نقطه پارادوكس ما با غربى‏هاست متأسفانه، ما هنوز چنين ادبياتى تنظيم نكرده‏ايم. بايد مطابق همان رويكردى كه آمريكا براساس آن استراتژى امنيت ملى‏اش را براى سال‏هاى 2006 و 2008 و ... مى‏نويسد ما هم رويكرد و استراتژى امنيت ملى‏مان را تدوين كنيم، ولى نه در قالب مرزهاى خودمان و حتى نه در محدوده مرزهاى منطقه‏اى، بلكه گستره اين استراتژى را مرزهاى جهان اسلام بدانيم. آمريكا تعارضات ما را به دقت مديريت مى‏كند. اين سؤال شما نيازمند بررسى و پاسخ است و من درخصوص آن، «رويكرد» مى‏توانم ارائه دهم، اما پاسخى ندارم. بايد در نتيجه بررسى‏ها بتوانيم به‏صورت مستند بگوييم كه در مقابل مشروعيت بخشيدن نفوذ آمريكا، اين سازوكار مى‏تواند مشروع باشد.
از شما به خاطر حضور در اين جلسه تشكر مى‏كنم.
من هم متشكرم.

پى نوشت:
1) معاون پژوهش و توليد علم دانشگاه عالى دفاع ملى.