روحانيت شيعه و كاركردهاي آن در انديشه امام خميني (قدس ‏سره)

چكيده

يافته‏هاي عملي نشان مي‏دهد كه اصلي‏ترين مانع بر سر منافع استعمارگران در جوامع اسلامي، اسلام و باورهاي ديني مردم و روحانيت اصيل است. از اين‏رو، آنان حمله به اسلام و روحانيت را با دو هدف تعقيب كردند: اول تخفيف، استهزا كاهش شأن و منزلت روحانيت نزد مردم، به گونه‏اي كه هرگونه حمايت مردمي را از آنان سلب نمايند. دوم آنكه، به خود روحانيان بباورانند كه دين، از سياست و امور اجتماعي جداست و بدين‏سان انگيزه آنان را براي حركت و اصلاح امور اجتماعي سلب كنند. اين هدف با ترويج انديشه جدايي دين از سياست (سكولاريسم) دنبال شد. هرچند دشمنان تبليغ مي‏كنند كه دين و شريعت از سياست و اداره امور جامعه جداست، ولي با اين حال، در همه مقاطع، نقش علما و روحانيان نقشي مهم و تأثيرگذار بوده است.

     در اين تحقيق، تلاش شده است تا روشن شود كه آيا دخالت در سياست و جامعه از روحانيت مورد انتظار است يا روحانيت بايد به امور فردي و روابط بين انسان و خالق بپردازد؟ حضرت امام قدس‏سره به پيوند عميق سياست و ديانت معتقد بودند و با انديشه جدايي دين از سياست به شدت مخالفت مي‏كردند. اين موضوع با استفاده از ديدگاه‏ها و انديشه‏هاي ايشان، مورد بررسي و بحث قرار گرفته است.

كليدواژه ‏ها: روحانيت، دين، سياست، جامعه، كاركرد، امام خميني قدس‏سره.

مقدّمه

«رنسانس» زلزله‏اي بود كه همه اركان فكري و اجتماعي قرون وسطا را به لرزه انداخت و مجموعه آموزه‏ها و نظامات اجتماعي عصر خود را به چالش طلبيد. امواج عصر نوزايي به تدريج، سراسر جغرافياي انديشه انسان معاصر، از جمله كشورهاي اسلامي را تحت تأثير خود قرار داد. از جمله اموري كه در عصر نوزايي به چالش كشيده شد، ضرورت وجود روحانيت بود.

     هرچند نفي روحانيت در غرب يك واكنش معقول و طبيعي در برابر روحانيت ارتجاعي و وابسته به كانون قدرت بود، اما طرح اين مسئله در جهان تشيّع، يك اشتباه بنيادين از جانب بخش غرب‏زده جريان روشن‏فكري است؛ زيرا روحانيت اصيل شيعي به رغم مجموعه فشارهايي كه از آغاز تاكنون تحمّل كرده، همواره پاسدار آرمان‏هاي بلند الهي ـ انساني و مدافع راستين مظلومان تاريخ در برابر ظالمان بوده است.

     البته اين سخن به هيچ وجه، به معناي تطهير و تقديس اندك روحاني‏نماياني كه با سوء استفاده از لباس مقدّس روحانيت به دنبال آمال دنيوي خود بوده‏اند، نيست؛ ولي اين نكته نيز بديهي است كه به هيچ روي، نمي‏توان عملكرد مثبت روحانيت اصيل شيعه را، كه با ايثار و از خودگذشتگي در جهت پاس‏داري از ارزش‏هاي والاي الهي ـ انساني قيام كرده است، به بهانه كج‏انديشي و مواضع ناشايست و رفتار نادرست عده‏اي اندك ناديده انگاشت و زير سؤال برد.

     اكنون سال‏ها پس از آغاز قيام امام خميني قدس‏سره و پايه‏گذاري نظام مقتدر اسلامي، در حالي كه در سايه چتر حمايتي و تشويق بي‏وقفه دشمنان اسلام، گروهي از روشن‏فكران غرب‏زده به بنيادي‏ترين صورت ممكن در خدمت تحقق جدايي دين از عرصه سياست و حكومت و اداره جوامع انساني‏اند و با اشاعه اين انديشه سعي در

جداسازي حاكميت دين از عرصه اداره جامعه دارند، انديشه‏هاي امام راحل صبغه جهاني پيدا نموده است. ايشان با ارائه مكتب سياسي ـ اجتماعي اسلام و تشكيل حكومت اسلامي به رهبري روحانيت، بر همه تلاش‏هاي فرهنگي و سياسي دشمنان اسلام در طول يك قرن و نيم گذشته خط بطلان كشيدند؛ تلاش‏هايي كه سعي كرده بودند اسلام را بكلي از عرصه اجتماع بيرون برانند.2

    كليدواژگان اين نوشتار به شرح ذيل تعريف مي‏گردند:

     روحانيت: همه اديان براي بقا و پويايي خود، به نهادي نظام‏مند نياز دارند؛ فرقه، دسته و گروهي كه دانايان و كارشناسان دين به شمار مي‏آيند. مسيحيان به آنان «كشيش» مي‏گويند كه در قرآن، «قسّيس» معرّب آن است. يهوديان در دوران ظهور اسلام، عالمان خود را «احبار» مي‏ناميدند. در اسلام نيز از اين گروه با عنوان «روحاني» ياد مي‏شود.3

    دين: منظور نويسنده از دين در اين مقاله، دين و مكتب اسلام است؛ مكتبي كه بر خلاف مكتب‏هاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي، مادي، معنوي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته‏اي، هرچند ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار نكرده است و اسلام همان مكتبي است كه سعادت واقعي انسان‏ها را به آنها نشان مي‏دهد.

     سياست: يعني در نظر گرفتن تمام ابعاد انسان و جامعه و تمام مصالح دنيوي و اخروي او و صلاح مادي و معنوي او يا همان «صراط مستقيم» كه صراط عدالت و قسط است.4

    كاركرد: مجموعه فعاليت‏هايي كه در جهت برآوردن يك نياز يا نيازهاي نظام انجام مي‏گيرد.5

    «اثر و پيامدي كه يك واقعيت اجتماعي در قوام، بقا و تعادل نظام اجتماعي دارد.»6

    با استفاده از اين تعاريف، مي‏توان نتيجه گرفت كه: منظور از كاركرد روحانيت يعني روحانيت در اين مجموعه و در جامعه چه نياز اجتماعي را برطرف مي‏كند و چه نيازي را برآورده و تأمين مي‏كند. به عبارت ديگر، اين نياز را مي‏توان به روحانيت واگذار كرد تا آن را برآورده سازد؛ نيازي كه در تداوم، انسجام، تقويت و بقا گروه نقش دارد.

     پيش‏تر كم و بيش تحقيقاتي در زمينه روحانيت و يا روحانيت از ديدگاه امام خميني قدس‏سره انجام شده بود؛ مثل تأليفاتي كه توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس‏سرهبه چاپ رسيده است و يا مباحثي كه در لابه‏لاي كتاب‏ها، مقالات و مصاحبه‏ها به آن پرداخته شده است، ولي مباحثي كه به طور نسبتا جامع، با اين عنوان و با رويكردي جامعه‏شناختي به بحث روحانيت پرداخته باشد در لابه‏لاي متون و منابع يافت نشد و بيشتر كارهايي كه انجام شده است صرفا كارهاي تأليفي و گردآوري بوده نه تحقيق و پژوهش.

نقش حياتي روحانيت در جامعه

مسئله روحانيت امروز يك مسئله اساسي است. اولاً براي خود روحانيون مطرح است كه بدانند واقعا تكليف آنان چيست و چه كارهايي بيشتر بر عهده آنهاست و جامعه چه انتظاراتي از روحانيت دارد. ثانيا، اين مسئله براي مردم نيز مطرح است؛ چون اقبال مردم به روحانيت با گذشته خيلي متفاوت است و مردم حقيقتا در مسائل ديني، دنيوي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي، روحانيت را محل رجوع مي‏دانند. ثالثا، براي دنيا مطرح است كه در يك حكومت اسلامي، در يك جامعه ديني، روحانيت چه نقشي بر عهده دارد، و اين انتظارات را چگونه برآورده خواهد كرد.7

براي اينكه جامعه در مسير خود، جهت صحيحي داشته باشد و دچار انحراف نشود، ضروري است همواره كارشناسان ديني و مذهبي مسير جامعه را تصحيح كنند و معارف صحيح را در دسترس اجتماع قرار دهند. اين مهم وظيفه روحانيت است كه بايد نظام ارزشي اسلام را به شكل صحيح به جهانيان عرضه كند؛ نظام اقتصادي، حكومتي، سياسي و بين‏المللي اسلام و ساير بخش‏هاي معارف اسلامي را كه تمام شئون زندگي بشر را فرامي‏گيرد.

     وجود اسلام در جامعه به عنوان يك نظام، و يك ايدئولوژي و جهان‏بيني حاكم، مرهون روحانيت است. اين قشر اسلام را به خوبي مي‏شناسد و مي‏تواند به درستي به جامعه معرفي كند. اسلام چيزي نيست كه خود به خود به مردم معرفي شود، بلكه اسلام‏شناسان بايد آن را معرفي كنند.8 به دليل آنكه هر چيزي ارزشمندتر باشد بيشتر مورد دشمني واقع مي‏شود، دشمني‏هاي بسياري با روحانيت صورت مي‏گيرد؛ زيرا اهميت اين نهاد براي دشمنان اسلام بيش از هر نهاد ديگري آشكار شده است.

     حضرت امام علت ترس از روحانيت را نيز ترس از اسلام مي‏دانند: «از منبري مي‏ترسند؛ براي اينكه مروّج اسلام است. از روحاني و اهل محراب مي‏ترسند؛ براي اينكه مروّج اسلام است؛ چون از اسلام مي‏ترسند.»9

    ايشان در جاي ديگري مي‏فرمايند: «از شماها هم كه مي‏ترسند به عنوان اينكه شما هم مبيّن اسلام هستيد و مي‏خواهيد كه اسلام را در خارج محقق كنيد.»10

    با وجود توطئه‏هاي بزرگ و كوچك دشمنان اسلام و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غيرروحانياني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، حضرت امام و ياران‏ايشان‏بر خلاف‏ميل‏شخصي،براي حفظ دستاوردهاي سال‏ها مبارزه و جهاد، شانه‏هاي خود را زير بار سنگين مسئوليت‏هاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند.

     با رهبري‏هاي حضرت امام و وفاداري تاريخي ملت مسلمان ايران و فداكاري شاگردان و ياران ايشان در سال‏هايي كه مديريت كلان و عمده كشور در اختيار روحانيان بود، عمران و آباداني و خدمات اساسي زيادي در سراسر كشور و اقصا نقاط ايران اسلامي و مناطق فراموش شده و دورافتاده انجام گرفت.

كاركردهاي روحانيت شيعه در انديشه حضرت امام قدس‏سره

     1. جهاد علمي در جهت حفظ، گردآوري و تنظيم منابع اصيل دين

يكي از ابعاد جهاد علمي روحانيت تلاش جدّي، خالصانه و قابل تحسين براي حفظ منابع اصلي دين (قرآن و روايات) است. اسناد تاريخي بيانگر اين واقعيت است كه يكي از ابعاد جهاد علمي روحانيت در طول تاريخ چند صدساله آن، حراست و پاس‏داري از قرآن در ابعاد گوناگون بوده است. از بحث قرآن كه بگذريم، درباره نقش كليدي و مؤثر روحانيت در حفظ احاديث و تلاش بي‏وقفه براي جمع‏آوري، حفظ، دسته‏بندي و تبويب و مستندسازي آن جاي هيچ‏گونه انكار و حتي ترديد ندارد. امام راحل اين زحمت‏ها و مرارت‏هاي علما را «جهاد في سبيل‏اللّه» ناميده، مي‏فرمايند:

اگر فقهاي عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل‏بيت ـ عليهم‏السلام ـ به خورد توده‏ها داده بودند. جمع‏آوري و نگه‏داري علوم قرآن و اسلام و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنّت و سيره معصومين ـ عليهم‏السلام ـ و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطي كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت، همه امكانات خود را به كار مي‏گرفتند، كار آساني نبوده است كه ـ بحمداللّه ـ امروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب بابركتي همچون «كتب اربعه» و كتاب‏هاي ديگر متقدّمين و متأخّرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامي رشته‏هاي متنوّع علوم مشاهده مي‏كنيم. اگر ما نام اين همه زحمت و مرارت را «جهاد في سبيل‏اللّه» نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟11

نتيجه اين تلاش مقدّس و غيرقابل وصف، پيدايش مجموعه‏هاي حديثي گران‏سنگ و باارزش است؛ همچون: نهج‏البلاغه (گردآوري سيد رضي)، صحيفه سجّاديه (ابو عبداللّه محمّدبن احمدبن شهريار)، اصول، فروع و روضه كافي (كليني)، من لايحضره الفقيه (شيخ صدوق)، التهذيب (شيخ طوسي)، الاستبصار (شيخ طوسي)، وسائل‏الشيعه (شيخ حر عاملي)، وافي (فيض كاشاني)، بحارالانوار (علّامه مجلسي).

     آنچه ذكر شد، تنها مشهورترين كتب حديثي شيعه است و اگر درصدد شمارش نام تمام كتب روايي شيعه باشيم، بي‏شك چندين برابر آنچه نام برديم خواهد شد. اينكه اين احاديث با چه زحمت‏ها و مرارت‏هايي جمع‏آوري و تدوين شده خود داستان مفصل ديگري است كه پرداختن به آن و حتي اشاره بدان بسيار مشكل است.

     2. جهاد علمي براي دست‏يابي به معرفت ديني ناب

بخش ديگر از جهاد علمي روحانيت علاوه بر گردآوري و پاس‏داري از منابع اصلي دين مربوط به فهم درست دين است. به عبارت ديگر، يكي ديگر از دغدغه‏هاي اصلي روحانيت دغدغه فهم درست دين و جلوگيري از بدفهمي و انحراف در حوزه معرفت ديني بوده است. البته خود روحانيت نيز مدّعي نيست كه معرفت ديني‏اش مصون از خطاست و هيچ كاستي در آن يافت نمي‏شود، بلكه منظور آن است كه روحانيت اصيل شيعه نسبت به فهم صحيح دين به شدت حسّاس و نگران بوده و سعي وافري در اين زمينه كرده است و نتيجه آن نيز دست‏يابي به برترين فهم ديني در مقايسه با فهم ساير افراد و گروه‏هاي مدّعي معرفت ديني است. روحانيت شيعي هيچ‏گاه فهم ديني خود را مطلق ندانسته و خط بطلان بر فهم ساير افراد نكشيده، بلكه همواره مشوّق همه افراد براي رويكرد به شناخت مستقيم دين بوده؛ اما اين تشويق‏ها همراه احتياط و اتخاذ روش صحيح بوده است. نيز هر گاه با افكار و جريان‏هاي انحرافي و التقاطي مواجه شده، با صراحت و البته با روش منطقي و معقول سعي كرده است از آنها جلوگيري كند.

     با توجه به مجموعه اين جهاد علمي، تاريخي و سرنوشت‏ساز، امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايند:

در بعد خدمات علمي حوزه‏هاي علميه سخن بسيار است. بحمداللّه، حوزه‏ها از نظر منابع و شيوه‏هاي بحث و اجتهاد، غني و داراي ابتكار است. تصور نمي‏كنم براي بررسي عميق همه‏جانبه علوم اسلامي طريقه‏اي مناسب‏تر از شيوه علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبّع علماي راستين اسلام گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدّس اسلام است. هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شده‏اند.12

ايشان با اشاره به زحمات و كارهاي علمي فراوان علما و فضلا مي‏فرمايند:

اين اسلام را به همه ابعادش روحانيون حفظ كرده‏اند، به همه ابعادش؛ يعني معارفش را روحاني حفظ كرده، فلسفه‏اش را روحاني حفظ كرده، اخلاقش را روحاني حفظ كرده، فقهش را روحاني حفظ كرده، احكام سياسي‏اش را روحاني حفظ كرده. همه اينها با زحمت‏هاي طاقت‏فرساي روحانيين محفوظ شده.13

يا در جاي ديگر مي‏فرمايند: «علماي بلاد كار كرده‏اند، فضلا كار كرده‏اند، اينها] جوانان] را بيدار كرده‏اند، متحوّل كردند. اگر نبودند اينها؛ اين جوان‏هايي كه از دست ما گرفته بودند، از دست اسلام گرفته بودند و در مراكز فحشا برده بودند آنها را.»14

    البته تلاش علمي علما و انديشمندان اسلامي به علومي كه امروز به نام «علوم اسلامي» يا «علوم حوزوي» شهرت يافته، منحصر نيست، بلكه دامنه آن بسيار گسترده‏تر از دانش‏هايي است كه نام برده شد. براي مثال، رياضيات، نجوم، زمين‏شناسي و جغرافيا، فيزيك، شيمي، پزشكي و حتي ادبيات و هنر نيز به عنوان علوم ديني در حوزه‏هاي علميه، متداول و مرسوم بودند. و با توجه به اين واقعيت انكارناپذير تاريخي است كه امروزه غرب، خود را وامدار جهاد علمي دانشمندان اسلامي مي‏داند؛ چنان‏كه برتراند راسل در اين‏باره نوشته است: «در سرتاسر اعصاري كه از تاريكي و ناداني پوشيده بود، عملاً مسلمين بودند كه سنّت تمدن را پيش بردند و هر معرفت علمي نيز كه صاحب‏نظراني چون راجربيكن در اواخر قرون وسطا كسب كردند، از آنان اقتباس شد.»15

     3. جهاد تبليغي در ابلاغ پيام الهي به مردم

بدون شك، علما موظّفند كه مردم گم‏راه و منحرف را هدايت كنند و اين هدايت به قشر خاصي اختصاص ندارد، بلكه عالِم موظف است حتي در دورترين نقاط جهان، هر جا جاهلي نسبت به اسلام وجود داشته باشد، هدايت كند. اين وظيفه بر دوش روحانيان نيز هست؛ زيرا خداي تعالي نعمت علم را به آنان عنايت كرده و وارث انبيا و جانشينان پيامبران قلمداد شده‏اند. اين مطلب به استدلال قرآني و روايي نيز احتياج ندارد؛ زيرا وقتي توجه كنيم كه هدف خلقت و بعثت انبيا اين بوده است كه انسان‏ها راه تكامل خود را بپيمايند، راهي كه از طريق بندگي خداي متعال و اطاعت از دستورات او حاصل مي‏شود، با توجه به غرض مولا، اگر امري هم صادر نمي‏شد، بر روحانيان لازم بود كه در راه تحقق بخشيدن به غرض او كوشش كنند، اگرچه آيات و روايات نيز در اين باب زيادند؛ از جمله آيه «نفر» (توبه: 122) و روايتي از امام صادق عليه‏السلامكه مي‏فرمايند: «در كتاب جدّم، اميرالمؤمنين عليه‏السلام، خواندم كه خداوند پيش از آنكه براي تحصيل علم از جاهلان پيمان بگيرد، از علما عهد گرفته است كه نسبت به جهّال بذل علم نمايند.»16

    امام راحل در جمع اعضاي شوراي عالي تبليغات اسلامي، درباره اهميت تبليغ مي‏فرمايند: «انبيا شأنشان تبليغ بوده است. اولياي خدا شأنشان تبليغ بوده است. همه آقايان علمايي كه هستند، اينها همه مبلّغين اسلام هستند.»17

    ارزش جهاد تبليغي روحانيت هنگامي بيش از پيش آشكار مي‏شود كه توجه كنيم در بخش كثيري از تاريخ تشيّع، اساسا اظهار تشيّع مترادف شهادت بوده است، تا چه رسد به اينكه كسي در مقام تبليغ آن برآيد.

     حضرت امام در پيامي به ملت ايران درباره مرارت‏ها و سختي‏هايي كه در طول تاريخ بر روحانيت وارد شده است، مي‏فرمايند:

روحانيون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاريخ و در سخت‏ترين شرايط، همواره با دلي پر از اميد و قلبي سرشار از عشق و محبت، به تعليم و تربيت و هدايت نسل‏ها همّت گماشته‏اند و هميشه پيشتاز و سپر بلاي مردم بوده‏اند؛ بر بالاي دار رفته‏اند و محروميت‏ها چشيده‏اند؛ زندان‏ها رفته‏اند و اسارت‏ها و تبعيدها ديده‏اند؛ و بالاتر از همه، آماج طعن‏ها و تهمت‏ها بوده‏اند؛ و در شرايطي كه بسياري از روشن‏فكران در مبارزه با طاغوت به يأس و نااميدي رسيده بودند، روح اميد و حيات را به مردم برگرداندند و از حيثيت و اعتبار واقعي مردم دفاع نموده‏اند و هم‏اكنون نيز در هر سنگري، از خطوط مقدّم جبهه گرفته تا مواضع ديگر، در كنار مردمند و در هر حادثه غم‏بار و مصيبت‏آفريني، شهداي بزرگواري را تقديم نموده‏اند.18

اينك با توجه به اين بعد از رسالت بزرگ روحانيت، كه مي‏تواند به عنوان يكي از شاخص‏هاي ارزيابي عملكرد اين نهاد مقدّس مطرح باشد، مي‏توان پرسيد: سازمان روحانيت در طول تاريخ حيات بيش از هزار ساله خود، تا چه حد در اين زمينه موفق بوده است؟

     حوزه‏هاي شيعي دو مرحله تاريخي حسّاس را سپري كرده‏اند كه هر يك پيامدهايي در حيات فكري ـ ديني آفريده است:

     الف. دوره انزواي روحانيت (بخش اعظم دوره غيبت تا عصر حاضر و حاكميت نظام اسلامي): در اين مرحله، حوزه‏هاي شيعي و روحانيت، گرچه داراي موضع سياسي و اجتماعي بودند، اما در جايگاه تدبير و مديريت اجتماعي قرار نداشتند و در متن زندگي مردم بي‏تأثير بودند. حكومت‏ها با قدرت سياسي خود، جامعه را به سمتي سوق مي‏دادند، و حوزه‏هاي علميه و علماي دين در خلال آن حركت كلي، تنها نقشي جزئي و فرعي ايفا مي‏كردند.

     ب. دوره حضور روحانيت (عضر حاضر؛ حاكميت نظام اسلامي): در اين مرحله، حوزه مرجع فكري و نظري نظام اسلامي است؛ يعني اگر مسئله جديدي در كشور به وجود بيايد، اولين سؤالي كه در ذهن مسئولان مطرح مي‏شود، اين است كه حكم خدا و اسلام در اين‏باره چيست؟ پيداست كه مركز حكم اسلام حوزه‏هاي علميه و علماي دين و فقهاي عظامند. پس حوزه در عرصه حاضر است؛ يعني اكنون دوران حضور روحانيت و دوران استفسار، استفهام و استعلام از حوزه است.19

     4. جهاد سياسي

يكي از ويژگي‏هاي منحصر به فرد روحانيت شيعه، به رغم بار معنايي به ظاهر غيردنيوي آن، كه شايد ناشي از واژه «روحاني» (منسوب به روح) باشد، حضور جدّي‏اش در مهم‏ترين مسائل دنيوي، يعني سياست است. بنابراين، روحانيت اساسا نهادي به شدت سياسي است. اين بار معنايي به ظاهر متضاد، ناشي از حضور فرهنگ ولايت و امامت در كانون تفكر شيعي است. نگاهي به مقوله ولايت و امامت در مذهب شيعه و ابعاد گوناگون آن از قبيل ولايت تكويني و ولايت و رهبري (زعامت) بيانگر اين نكته است كه نه تنها در واژه و اصطلاح «روحاني» بين ماده و معنا تضادي وجود ندارد، بلكه حتي بين آنها رابطه‏اي وثيق و عميق است.

     اصلي‏ترين و اساسي‏ترين هدف و انگيزه مهاجمان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي، مسئله جداانگاري دين از سياست است كه با بهره‏وري از راه‏كارهاي گوناگون در جهت اثبات آن گام برمي‏دارند. براي نمونه، برخي از نويسندگان با تفسير دين به «تنظيم‏كننده رابطه انسان با خدا»، دين را از صحنه سياست رانده، تا حدّ مسائل شخصي و فردي تقليل مي‏دهند.

     امام خميني قدس‏سره شعار «جدايي دين از سياست» را توطئه اجانب برشمرده، مي‏فرمايند:

اولين و مهم‏ترين حركت، القاي شعار «جدايي دين از سياست» است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه‏اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست، دون شأن فقيه و ورود در معركه سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را دنبال مي‏آورد.20

حضرت امام با تأكيد بر اصلاح فكري و اخلاقي افراد حوزه مي‏فرمايند:

مثلاً، بعضي را مي‏بينيم كه در حوزه‏ها و به گوش يكديگر مي‏خوانند كه اين كارها از ما ساخته نيست؛ چكار داريم به اين كارها؟ ما فقط بايد دعا كنيم و مسئله بگوييم! اين افكار، آثارِ تلقينات بيگانگان است.21

ايشان با اشاره به زمان صدر اسلام، كه ديانت با سياست يكي بود، مي‏فرمايند:

مگر زمان پيغمبر اكرم سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏اي روحاني بودند و عده ديگر سياست‏مدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاي حق يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از دين جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرف‏ها را استعمارگران و عمّال سياسي آنها درست كرده‏اند تا دين را از تصرّف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند.22

ايشان در بخشي از سخنان خود، با اشاره به ويژگي‏هاي افراد مقدّس‏نما مي‏فرمايند:

اينها هستند كه اگر يك نفر پيدا شود بگويد بياييد زنده باشيد، بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم، نگذاريد انگليس و آمريكا اين‏قدر به ما تحميل كنند، نگذاريد اسرائيل اين‏طور مسلمانان را فلج كند، با او مخالفت مي‏كنند.23

امام راحل با اشاره به توطئه دشمنان براي القاي نظريه «جدايي دين از سياست» مي‏فرمايند:

مسئله «جدا بودن دين از سياست»، مسئله‏اي كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند، حتي بر ما هم مشتبه كردند! حتي كلمه «آخوند سياسي» يك كلمه فحش است در محيط ما! فلان آخوند سياسي است! در صورتي كه آقايان خواندند در دعاهاي معتبر «ساسه‏العباد» مع ذلك، از بس تزريق شده است، از بس اشتباه‏كاري شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است كه دين از سياست جداست! آخوند در محراب برود، و شاه هم مشغول دزدي‏اش باشد!24

در جايي ديگر، در جمع علماي نجف مي‏فرمايند:

حضرت امير ملّا نبود (كه) خطبه‏هاي به آن طولاني داشت؟ حضرت رسول [كه] خودشان خطبه‏هاي به آن طولاني دارند، ايشان ملّا نبودند؟ وقتي نوبت به ماها مي‏رسد، عذرها درست مي‏كنيم؛ براي اينكه ما مي‏خواهيم از زير بار در برويم. شما اين‏جور تربيت نشويد آقا!25

اين واقعيت متضادنما موجب ظهور باورهايي ويژه در سه حوزه انسان‏شناسي، هستي‏شناسي و جامعه‏شناسي ديني شيعه شده است:

     1. جسم، مهد پرورش روح است: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ.»26

    2. دنيا مزرعه آخرت است: «الدنيا مزرعة الآخرة.»27

    3. ديانت عين سياست است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي.»28

    روحانيت شيعه در واقع، وارث خط سرخي تناقض‏نماست كه يكي از شاخص‏هاي اعتقاد سياسي آن نفي حق ولايت از حكومت‏هاي غيرمعصوم و روزشماري و لحظه‏شماري براي ظهور آخرين درهم‏شكننده شوكت جبّاران تاريخ است. تشيّع همواره ملازم آموزه‏هايي‏سياسي ـ انقلابي‏از اين دست بوده است:

     1. انكار حقّانيت قدرت‏هاي ضد مردمي و نامشروع؛

     2. ضرورت اجراي عدالت اجتماعي؛

     3. ضرورت مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم؛

     4. تأكيد بر آزادي و آزادگي انسان و نفي هر نوع ولايت غير الهي بر انسان؛

     5. انتظار براي احقاق حقوق مستضعفان از مستكبران و اقامه عدل و قسط.

     با توجه به اين واقعيت‏هاست كه انتظار به عنوان ايده‏اي انقلابي جلوه كرده و راه را بر هرگونه سازش با نظام‏هاي طاغوتي مي‏بندد. و چنين است كه حتي سكوت روحانيت شيعي براي طاغوت‏ها معنادار و خطرناك بوده است. اين مقاومت سرسختانه هزار ساله يكي از مميزه‏ها و شاخص‏هاي بي‏نظير روحانيت شيعه است و در هيچ شرايطي و تحت هيچ عنواني، به قدرت‏هاي مستبد و ضدمردمي، روي خوش نشان نداده است.

     امام راحل در پيامي به روحانيت مي‏فرمايند:

علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه‏داران و پول‏پرستان و خوانين نرفته‏اند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كرده‏اند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمّدي با سرمايه‏داران در يك كاسه است. و خداوند كساني را كه اين‏گونه تبليغ كرده و يا چنين فكر مي‏كنند، نمي‏بخشد. روحانيت متعهد به خون سرمايه‏داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت.29

ايشان مي‏فرمايند:

مقدّرات ما نبايد در آمريكا و شوروي تدوين بشود. روحانيين بايد در صحنه باشند. بايد همه اين حرف‏هاي نامربوطي كه زده بودند و شما را مي‏خواستند از دخالت در امور جامعه كنار بگذارند، همه آنها را پشت سر بگذاريد و گذاشته‏ايد پشت سر. علماي اعلام نبايد بروند كنار بنشينند تا مقدّرات آنها در آمريكا تدوين بشود و يا در شوروي تدوين بشود.30

البته اين سخن بدان معنا نيست كه روحانيت به علت عدم مشروعيت ذاتي قدرت‏ها، نافي يا منكر اقدامات مثبت حكومت‏ها بوده باشد، بلكه بعكس، روحانيت شيعه بر اساس ارزش‏ها و اصول خود، هرگاه شاهد اقدام مثبتي از سوي هر كس بوده، آن را تأييد كرده است تا كسي گمان نكند كه مخالفت شيعه با قدرت‏ها مخالفتي غيراصولي و متعصّبانه يا رقابت‏جويانه و قدرت‏طلبانه است و نيز شيعه بتواند در پرتو همين ملايمت معقول و مشروع، موجوديت خود را در درون نظام‏هاي طاغوتي حفظ كند. حتي بالاتر، گاه براي پيش‏گيري از ظلم طاغوت‏ها يا كاهش ظلم‏ها، تا بالاترين سطوح ممكن قدرت، در درون نظام‏هاي طاغوتي نفوذ كرده است.

     حضرت امام نفوذ برخي از علما درون نظام‏هاي طاغوتي را يك مجاهده نفساني مي‏دانند و مي‏فرمايند:

در باب امور سياسي... يك طايفه از علما، اينها گذشت كرده‏اند از يك مقاماتي و متصل شده‏اند به يك سلاطيني. با اينكه مي‏ديدند كه مردم مخالفند، لكن براي ترويج ديانت و ترويج تشيّع اسلامي و ترويج مذهب حق، اينها متصل شده‏اند به يك سلاطيني، و اين سلاطين را وادار كرده‏اند ـ خواهي نخواهي ـ براي ترويج مذهب، مذهب ديانت، مذهب تشيّع. اينها آخوند درباري نبودند. اين اشتباهي است كه بعض نويسندگان ما مي‏كنند... اينها اغراض سياسي داشتند، اغراض ديني داشتند... آنها گذشت كردند؛ يك گذشت، يك مجاهده نفساني كرده‏اند؛ براي اينكه اين مذهب را به وسيله آنها، به دست آنها [ترويج كنند.31]

البته ممكن است چنين قضاوتي درباره جهاد سياسي روحانيت، براي آنها كه با تاريخ روحانيت آشنا نيستند، تا حدي اغراق‏آميز جلوه كند. بدين‏روي، مناسب است نتايج تحقيقات پروفسور حامد الگار را ـ كه نه روحاني است و نه شيعه ـ از نظر بگذرانيم. ايشان در تحقيقات خود درباره نقش علما در دوره قاجار مي‏نويسد:

غيبت امام، رنگ خاص به تشيّع اثناعشري داده است... تا زماني كه امام در غيبت خود باقي است، ناگزير بر تمام كوشش‏ها و فعاليت‏هاي دنيوي، خاصه فعاليت‏هاي مربوط به حكومت، سايه‏اي از عدم حقّانيت گسترده شده است.

عبّاسيان براي سرنگون كردن امويان به شدت از مباحث شيعه اماميه استفاده كردند و بسياري از آخرين خلفاي عبّاسي نسبت به تشيّع، اظهار تمايل مي‏كردند. به علاوه، شيعيان در تمام مراتب جامعه، از جمله بالاترين مقامات، يافت مي‏شدند. خاندان ايراني تبار نوبختي نمونه والاي آن است كه از ميان آنان، وزير و فقيه شيعه به ظهور پيوست.

در آغاز قرن شانزدهم، كه صفويه تشيّع را به عنوان مذهب رسمي ايران برگزيدند، اين مذهب رفعت يافت و نقطه عطفي در تاريخ آن پديد آمد؛ چنان‏كه به نحو انتقال‏ناپذيري با ايران پيوند يافت و اين كشور به منزله زاد بوم و دژ مذهب شيعه به شمار رفت.

مجتهدان آمدند تا رهبري امّت را تجسّم بخشند و اين امر يكي از منابع مهم نفوذ سياسي و اجتماعي ايشان در دوره قاجار بود.

اجتهاد در حوزه شرع اسلامي و پيوند آن با كارهاي اجتماعي ـ سياسي در فرصت‏هاي بسيار، هم در زمان قاجار، هم در زمان‏هاي پس از آن توانسته است به عنوان نيرويي براي پيشرفت محلّي و خودنمايي به كار پردازد.32

وات. مونت‏گمري (Wat Montgomery) نيز درباره بعد سياسي اعتقاد به امام غايب چنين مي‏نويسد:

غيبت به تلويح، بيانگر آن است كه رژيمْ كامل نيست و راه براي اقدام در آينده‏اي نامعلوم باز است. چنين نظريه‏اي اغلب از لحاظ سياسي بي‏خطر است؛ اما در كمون آن، بالقوّه خطري نهفته است. حدوث تغيير در اوضاع، ممكن است به هواخواهان جنبش ندا دردهد كه زمان عمل فرارسيده است.33

سرانجام، پس از مدتي و در پي گذر از مراحل سخت و مشقّت‏بار تاريخي، بر اثر رهبري سياسي روحانيت، شيعه توانست:

     1. موجوديت خود را به رغم همه تهديدها و تحديدها به عنوان يك جريان مستقل حفظ كند.

     2. عضوگيري كند، توسعه يابد.

     3. به موجوديت خود رسميت ببخشد و ايران را به دژ نفوذناپذير خود تبديل كند.

     4. در موقعيتي مناسب، طاغوت زمان را سرنگون كند، نظام 2500 ساله ستم‏شاهي را براندازد و با تأسيس نظامي نوين و مبتني بر زيرساخت‏هاي الهي، در جهت تحقق آرمان‏هاي ديرين انبياي عظام الهي و اوصياي ايشان، گام بردارد و با تبديل ايران به عنوان پايگاه تبليغات جهاني اسلام ناب، زمينه را براي رهبري آخرين ذخيره الهي، حضرت حجه‏بن الحسن العسكري ـ عجل‏اللّه تعالي فرجه ـ فراهم نمايد.

     نهضت‏هاي صدساله اخير در جهان اسلام به رهبري روحانيت

نگاهي به نهضت‏هاي صد ساله اخير در جهان اسلام، به خوبي بيانگر نقش سياسي روحانيت شيعه در رهبري اين حركت‏هاست:

     1. نهضت ضداستبدادي و ضداستعماري (در هر سه شكل استعمار سياسي، اقتصادي و فرهنگي) به رهبري سيد جمال‏الدين اسدآبادي؛

     2. جنبش ضداستعماري (استعمار اقتصادي) تنباكو، به رهبري ميرزاي شيرازي؛

     3. انقلاب ضداستعماري (استعمار سياسي) عراق، به رهبري ميرزا محمّدتقي شيرازي؛

     4. نهضت مشروطه به رهبري آخوند ملّامحمدكاظم خراساني، آقا شيخ عبداللّه مازندراني، سيد عبداللّه بهبهاني و سيدمحمّد طباطبائي؛

     5. مبارزات سياسي شيخ فضل‏اللّه نوري عليه ليبراليسم و مشروطه بدون قيد مشروعه؛

     6. نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچك‏خان؛

     7. مبارزات سياسي و ضداستبدادي مدرّس، عليه رضاخان؛

     8. مبارزات ضداستعمار (استعمار اقتصادي) آيه‏اللّه كاشاني عليه سلطه استعماري انگليس در ماجراي ملّي شدن صنعت نفت؛

     9. مبارزه مسلّحانه فداييان اسلام به رهبري نوّاب صفوي؛

     10. انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني قدس‏سره.

     اين حجم زياد مبارزات، آن هم در فاصله زماني كمتر از 150 سال، بيانگر حسّاسيت روحانيت شيعه نسبت به سرنوشت سياسي جامعه است كه خوشبختانه اين بيداري و حسّاسيت به برچيده شدن يك نظام سياسي كهن 2500 ساله مستبد ستم‏شاهي و قطع دست سلطه خارجي از سرنوشت كشور منجر شد.

     امام راحل ما را به عبرت گرفتن از جريان انقلاب مشروطه دعوت مي‏كند و مي‏فرمايند: «اگر روحانيون، ملت ، خطبا، علما، نويسندگان، روشن‏فكران متعهد سستي بكنند و از قضاياي صدر مشروطه عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سر انقلاب مشروطه آمد.»34

    هرچند در اين نوشتار نمي‏توان تمام ابعاد، مراحل و فراز و نشيب‏هاي جهاد سياسي روحانيت را ـ حتي به صورت اشاره و مختصر ـ مطرح كرد، ولي بي‏شك، اين يكي از رسالت‏هاي حوزه‏هاي علميه است تا نسل نو را هر چه بيشتر با نقش سياسي روحانيت آشنا سازند. اشاره به نكات مثبت جهاد سياسي روحانيت، به معناي ناديده گرفتن برخي اشتباهات سياسي آن از قبيل انزواي سياسي برخي علما با غفلت از حوادث و تحوّلات سياسي جامعه و محيط بين‏الملل نيست، بلكه هدف نيم‏نگاهي هرچند گذرا به جهت‏گيري سياسي روحانيت و نتايج نهايي آن است.

     5. شناخت صحيح اسلام و دفاع از آن

در گذشته، برخي تصور مي‏كردند كه فقط شناخت اجمالي اسلام كافي است و به جاي صرف وقت و نيرو براي شناخت اسلام، بايد سعي كنيم بهتر به اسلام عمل كنيم. شايد افرادي كه اين طرز فكر را ترويج مي‏كردند حسن نيّت داشتند؛ اما تجربه نشان داده است كه ضعف شناخت موجب ايجاد اختلاف در بين مسلمانان مي‏شود، تا آنجا كه ممكن است در دو طرف نقيض قرار بگيرند و بين خطوط عقيدتي آنها 180 درجه فاصله باشد؛ يعني آنچه را يك گروه به اسلام نسبت مي‏دهند گروه ديگر مخالف اسلام تلقّي كنند. تا شناخت صحيح و گسترده در جامعه نباشد، اين‏گونه اختلافات قابل رفع نيست.35

امام راحل در پيامي به دانشجويان مي‏فرمايند:

بايد جوانان روحاني و دانشگاهي قسمتي از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اساسي اسلام كه در رأس آن توحيد و عدل و شناخت انبياي بزرگ، پايه‏گذاران عدالت و آزادي است، از ابراهيم خليل تا رسول خاتم ـ صلي‏اللّه عليه و آله و عليهم اجمعين ـ و در شناخت طرز تفكر آنها از نقطه اقصاي معنويت و توحيد تا تنظيم جامعه و نوع حكومت و شرايط امام و اولي‏الامر و طبقات ديگر...36

آنچه از تفكرات، تأمّلات، بررسي‏ها و تجارب فراوان به دست آمده اين است كه ابتدا بايد اصول اسلام را به دقت بشناسيم و بتوانيم با يافتن پاسخ‏هاي صحيح نسبت به اشكالاتي كه به اساس دين مي‏شود، آنها را در مقابل شبهه‏هاي منكران و ملحدان بيمه كنيم، سپس ساير قسمت‏هاي اسلام، از جمله نظام اقتصادي و سياسي آن را درست بشناسيم و به دنيا معرفي كنيم تا برتري نظام اسلامي و ابعاد گوناگون آن بر تمام آيين‏ها روشن شود؛37«لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ.»38

    حضرت امام در خصوص شناخت اسلام و دفاع از آن مي‏فرمايند:

اينكه فرموده‏اند «فقها حصون اسلامند»؛ يعني مكلّفند اسلام را حفظ كنند و زمينه‏اي را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و اين از اهمّ واجبات است، و از واجبات مطلق مي‏باشد نه مشهود، و از جاهايي است كه فقهاي اسلام بايد دنبالش بروند. حوزه‏هاي ديني بايد به فكر باشند و خود را مجهّز به تشكيلات و لوازم و قدرتي كنند كه بتوانند اسلام را ـ به تمام ـ معنا كنند؛ همان‏گونه كه خود رسول اكرم و ائمّه حافظ اسلام بودند و عقايد و احكام و نظامات اسلام را به تمام معنا حفظ مي‏كردند.39

اگر بخواهيم به عنوان يك ملت زنده، انقلابمان را به جهان صادر كنيم و اثبات نماييم كه نظام سياسي اسلام از ساير نظام‏ها برتر است، بايد ابتدا نظام‏هاي سياسي جهان و نظام اسلامي را بشناسيم، سپس آنها را با يكديگر تطبيق و آن‏گاه از نظام اسلامي دفاع كنيم. چاره‏اي غير از اين نيست كه هر دو نوع اين معلومات را داشته باشيم، وگرنه حق قضاوت درباره نظام‏هاي سياسي دنيا را نداريم.40

    امام راحل در خصوص مجهّز بودن علما و روحانيت به علم روز مي‏فرمايند:

حوزه‏ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهيّاي عكس‏العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه‏هاي رايج اداره امور مردم در سال‏هاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود، به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماي بزرگوار اسلام از هم‏اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.41

     6. تبيين و ترويج اسلام و احكام آن

بزرگ‏ترين وظيفه‏اي كه اكنون بر دوش روحانيت است اين است كه درصدد هدايت مردم و جلوگيري از انحرافات عقيدتي و فكري و اخلاقي آنها باشند و اين كار را براي خود يك جهاد بدانند.42 امام معصوم عليه‏السلاممي‏فرمايد: «ارشاد جاهل افضل از نجات اسير از دست كافر است.»43

حضرت امام در اين‏باره مي‏فرمايند:

بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان، بر علماي روحاني و طلّاب حوزه‏هاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشي‏هاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامه حكومتي عدل‏گستر آمده است.44

ايشان همچنين مي‏فرمايند:

در خلال تحصيلات خود، در فكر باشيد كه اسلام را به مردم معرفي كنيد. فعلاً كه اسلام غريب است و كسي اسلام را نمي‏شناسد، ولي لازم است كه شما اسلام و احكام اسلام را به مردم برسانيد تا مردم بفهمند اسلام چيست و حكومت اسلام چه مي‏باشد، رسالت و امامت يعني چه؟ اصلاً اسلام براي چه آمده است و چه مي‏خواهد؟ كم‏كم اسلام معرفي گردد و ـ ان‏شاءاللّه ـ روزي حكومت اسلامي تشكيل شود.45

روحانيت بايد انگيزه‏ها، تمايلات و افكار خود را بررسي كند؛ آيا بيشتر در فكر مشكلات خود و خانواده خود هستيم يا در فكر مشكلات اسلام و جامعه اسلامي؟ در فكر درآمد، رفاه و موقعيت اجتماعي يا معرفي صحيح اسلام به جهان؟ هر كس خود بهتر مي‏داند؛ «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»46 مسئوليت روحانيت از ديگران سنگين‏تر است. اين بدان دليل است كه خدا در بين همه انسان‏ها، تنها بر جمع معدودي منّت گذاشته و وظيفه ابلاغ دين خالص خود را به آنها واگذار كرده است. پس بايد به وظيفه خود عمل كنند؛47 «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا.»48

    7. ظلم‏ ستيزي و شهادت‏ طلبي روحانيت

تعاليم حياتبخش اسلام پيروان خود را به آزادگي و زندگي عزّتمندانه فرامي‏خواند و تن به ذلت دادن و ظلم‏پذيري را براي آنها ممنوع ساخته است و چون زلال‏ترين معارف اسلامي توسط ائمّه اطهار عليهم‏السلام تبيين و تفسير گرديده، شيعيان از اين نظر، از وضعيت ممتازي برخوردارند. پيروان اهل‏بيت عليهم‏السلام در طول تاريخ، با رهبري و روشنگري عالمان راستين و با درس‏آموزي از منبع پايان‏ناپذير و شعله‏هاي هماره نوراني قيام سيدالشهداء عليه‏السلام با ظلم و ظالمان سر ناسازگاري داشته‏اند و عزّت را جست‏وجو مي‏كنند. اين كارنامه با ورود دولت‏هاي استعماري و سلطه‏گر به ممالك اسلامي رنگ و جلايي خاص گرفت و به ويژه در ايران اسلامي، از نهضت «تحريم تنباكو» توسط ميرزاي شيرازي به بعد، به موازات پيچيده‏تر شدن توطئه‏هاي سلطه‏گران، پرچم مبارزه برافراشته‏تر گرديد، چه در انقلاب مشروطه، چه مبارزات استقلال‏خواهانه شمال و جنوب ايران اسلامي كه رهبراني در كسوت روحانيت داشته و چه نهضت ملّي كردن صنعت نفت كه ركن مهم آن روحاني بزرگوار و مبارز آيه‏اللّه كاشاني بود و نيز قيام پانزده خرداد 1342 كه با رهبري امام خميني قدس‏سره و ميدان‏داري روحانيت مبارز آغاز شد و ادامه يافت و به انقلاب اسلامي منتهي گرديد و شاهد پيروزي را در 22 بهمن 1357 در آغوش گرفت. در همه اين قيام‏ها و مبارزات، نه تنها روحانيت رهبري فكري و ايدئولوژيك را بر عهده داشت، بلكه رهبري ميدان مبارزه و جهاد نيز بر عهده آنان بود كه شهداي بزرگ و فراوان روحانيت در اين مبارزات، اسناد زنده و ماندگاري بر اين ادعايند.

كدام انقلاب مردمي اسلامي را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت پيش‏كسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاي دار نرفته‏اند و اجساد مطهّرشان بر سنگ‏فرش‏هاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است. در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين از كدام قشر بوده‏اند. خدا را سپاس مي‏گزاريم كه از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلول‏هاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و ... خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است.49

تلاش روحانيت مبارز تنها در مقابله با نيروهاي اهريمني و منحصر به جهاد اصغر و مقابله با گلوله و سرنيزه نبوده، بلكه همان‏ها در ميدان جهاد و نبرد فكري، با منطق قوي و تعاليم غني اسلامي به مصاف مدعيان دروغين رفته و با روشنگري فكري، انگيزه مبارزه با باطل و باطل‏گرايان را صد چندان كرده‏اند. آنها در برابر سلطه سياه و وحشت‏انگيز كمونيستي و هجمه‏هاي سازمان‏يافته حزب «توده» اصول فلسفه و روش رئاليسم را تحكيم و تفسير كردند.

     امام راحل، هنر، صداقت و تعهد خود روحانيت را علت برگزيده شدن آنها از سوي مردم مي‏دانند: «در ترويج روحانيت و فقاهت، نه زور سرنيزه بوده است، نه سرمايه پول‏پرستان و ثروتمندان، بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده‏اند.50

    همان‏گونه كه شهيد مطهّري گفته است: «منصف‏ها نقش روحانيت را در نهضت انقلابي ايران انكار نمي‏كنند و قابل انكار نيست.»51

    شهيد مطهّري خود در خط مقدّم مبارزه‏اي علمي و فكري با ماترياليسم و اعوجاج و انحراف پديد آمده از سوي التقاطيان و نيز كج‏فكري‏هاي متحجّران عقب‏مانده بود و با اخلاص و جهاد علمي، منظومه‏اي با جامعيت گسترده و متنوّع براي نسل حاضر و آيندگان پديد آورد و از دستگيري و زندان و فشار ساواك هم بي‏نصيب نبود.

     8. مديريت و اداره امور جامعه

پس از آنكه مبارزات وسيع و پيگير ملت مسلمان به نتيجه رسيد و حكومت استبداد فرو ريخت، امام خميني قدس‏سرهملهم از تعاليم اسلامي و خواست تاريخي ملت، نظام جمهوري اسلامي را بنيان نهادند و همه طبقات و اقشار را به وحدت و هماهنگي و حركت در جهت مصلحت ملت سفارش كردند و درباره حضور روحانيت در امور اجرايي، تفكر ايشان از آغاز شروع نهضت اين بود كه روحانيت در كار اجرايي كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ايشان حضور روحانيت را در شوراي انقلاب، كه متشكل از روحانيان و غيرروحانيان بود، كافي مي‏دانستند.52

    حجه‏الاسلام هاشمي رفسنجاني علت مخالفت حضرت امام براي ورود شهيد بهشتي در نخستين انتخابات رياست جمهوري را برخاسته از همين ديدگاه امام مي‏داند و مي‏نويسد: «مخالفتشان با كانديداتوري شهيد بهشتي در انتخابات رياست جمهوري نيز بر پايه همين نظر بود.»53

    ايشان در ادامه مي‏نويسد:

اين فكر، فكر ما هم بود و كما بيش همه اين را قبول داشتيم. ما هم نمي‏خواستيم وارد كارهاي اجرايي شويم؛ فكر مي‏كرديم در شوراي انقلاب هستيم و بعدا هم اگر شورا نباشد و اگر لازم باشد، به مجلس مي‏رويم ... اين فكر تا زمان پيروزي انقلاب و حتي در چند ماهه اول بعد از پيروزي با ما بود.54

شهيد مطهّري، كه از نظر فكري يكي از نزديك‏ترين و برجسته‏ترين دست پروردگان حضرت امام محسوب مي‏شد، با صراحت اظهار داشت:

من موافق نيستم حتي در دولت جمهوري اسلامي، روحانيت پست دولتي بپذيرند... روحانيت در همان جاي خودش باقي بماند. حتي عضويت دولت اسلامي را هم نپذيرد؛ يعني در دولت اسلامي هم، كه مردمي است روحانيت در صف ملت بماند و دولت را ارشاد و مراقبت و نظارت كند.55

اما علي‏رغم اين ديدگاه و پاي‏بندي عملي به آن، حتي در آن شرايط ويژه، توطئه‏هاي بزرگ و كوچك دشمنان و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غيرروحانياني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، حضرت امام و ياران ايشان بر خلاف ميل شخصي، براي حفظ دستاوردهاي سال‏ها مبارزه و جهاد، شانه‏هاي خود را زير بار سنگين مسئوليت‏هاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند؛ يعني در حالي كه اوضاع كشور از هم گسيخته بود و مخالفان داخلي و دست‏نشاندگان قدرت‏هاي اهريمني و نيز غارتگران خارجي و مشخصا آمريكاي ستمگر و متجاوز دست به انواع توطئه‏ها و دشمني‏ها عليه نظام نوپا و الهي ـ مردمي جمهوري اسلامي زده بودند و لحظه‏اي دست از توطئه برنمي‏داشتند و از فتنه‏هاي قومي تا آشوب‏هاي گروهكي تا حمله آمريكا به صحراي طبس و جنگ تجزيه‏طلبانه كردستان و در نهايت، تحميل جنگي هشت ساله بر ملت ايران، حضرت امام و ياران ايشان سنگر را خالي نكردند و مانند دوران مبارزات طولاني‏مدت، همه وجود خود را وقف راهي كردند كه سال‏ها پيش آغاز كرده بودند.

با مشخص شدن ضعف‏ها و سستي‏هاي متصديان امور اجرايي كشور و دولت موقّت، كه عمدتا از جمعيت‏هاي ملّي‏گرا بودند، حضور تدريجي روحانيون در مسائل اجرايي شكل جدّي‏تر به خود گرفت و حتي مشخص شد كه در بعضي از جاها، بدون استفاده از حضور و نفوذ روحانيت امكان پيشرفت كارها وجود ندارد.56

امام راحل خود با صراحتِ برخاسته از صداقت و محترم دانستنِ مردم مي‏فرمايند:

پيش از انقلاب من خيال مي‏كردم وقتي انقلاب پيروز شد افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند. لذا، بارها گفتم: روحانيون مي‏روند كارهاي خودشان را انجام مي‏دهند. بعد ديدم خير، اكثر آنها افراد ناصالحي بودند و ديدم حرفي كه زده‏ام درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه كرده‏ام.57

ايشان راه آينده را هم اين‏گونه نشان مي‏دهند:

امروز مي‏گويم: مادام كه احكام اسلام پياده نشده است و افراد صالحي نداشتيم تا طبق اسلام عمل كنند، علما بايد مشغول به كارهايشان باشند. اين يك شأن براي علما نيست كه رياست جمهوري و رياست ديگري را داشته باشند؛ چون وظيفه است به اين كارها مي‏پردازند.58

با رهبري‏هاي حضرت امام و وفاداري تاريخي ملت مسلمان ايران و فداكاري شاگردان و ياران امام، در سال‏هايي كه مديريت كلان و عمده كشور در اختيار روحانيان بوده، اين همه عمران و آباداني و سازندگي و خدمت در سراسر كشور و اقصا نقاط ايران اسلامي و مناطق فراموش شده و صعب‏العبور انجام گرفته است.

     با مديريت روحانيت ـ علي‏رغم نبود تجربه قبلي ـ فتنه‏هاي داخلي با تدبير و كمترين لطمات فرو نشست، ولي با آن‏همه فتنه و كينه‏ورزي دنياي زر و زور و تزوير و اجماع و ائتلاف ناميمون شرق و غرب و اقمار منطقه‏اي آنها، جمهوري اسلامي و امام و ياران او با توكّل بر خدا و تكيه بر بندگان خدا، ايران اسلامي را از خطرات حفظ كردند و جنگ تحميلي هشت ساله را به دفاع مقدّس تبديل كردند و از بركات اين تغيير و تبديل فرهنگي، عايدات معنوي زيادي نصيب مملكت و ملت كردند. امام راحل در پايان آن مصاف نابرابر، كه يادآور جنگ احزاب در صدر اسلام بود كه همه كفر در برابر همه حق صف آراسته بود، چنين گواهي دادند:

من امروز بر اين عقيده‏ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن‏همه توطئه‏ها و خصومت‏ها و جنگ‏افروزي‏هايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است، معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست مي‏آوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزي، بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينه‏ها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ، در هيچ زمينه‏اي مغلوب و شكست خورده نيستيم، حتي در جنگ، پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن‏همه خسارات، چيزي به دست نياوردند.59

     9. خودسازي علمي و عملي

از اين حقيقت نبايد غفلت كرد كه حضور در صحنه‏هاي اجرايي و عرصه‏هاي عملي براي پياده كردن احكام اسلام و خدمت به بندگان خدا، با همه اهميتش، براي حوزويان روبنايي است كه بايد بر زيربنايي پولادين و شالوده‏اي مستحكم قرار گيرد و آن «خودسازي علمي و عملي» طلاب و روحانيان است. سلاح روحاني علم است. ابزاري كه روحانيت مي‏خواهد به وسيله آن با دشمن بجنگد، از راه كتاب و علم و تحصيل به دست مي‏آيد. همچنان‏كه رزمنده نبايد در جبهه از سلاح خود غافل شود «خُذُواْ حِذْرَهُمْ...»،60 روحاني نيز بايد دايم در فكر سلاح خود باشد؛ يعني معلومات بيشتري كسب كند تا بتواند به وسيله آنها در دشمن نفوذ كند. علاوه بر سلاح علم، «روحانيت بايد به گونه‏اي عمل كند كه مردم حرص نزدن درباره دنيا را در رفتار او كاملاً مشاهده كنند، و دست‏يابي به اين خصوصيت نيازمند تهذيب و افزايش معنويت است.»61

    امام خميني قدس‏سره در عين حال كه از بناي اوليه خود عدول كردند و به لزوم حضور روحانيت در صحنه مديريت كشور تصريح نمودند، رسالت اصلي روحانيان را همان فعاليت‏هاي علمي و تحقيقي و تبليغي مي‏دانند:

ما گمان مي‏كرديم كه در بين روشن‏فكران ما ـ به اصطلاح ـ خوب، اشخاصي پيدا مي‏شوند كه متعهدند و حفظ مي‏كنند اين را. اگر حالا هم پيدا شد يك همچو اشخاصي، يك همچو جمعيت‏هايي آقايان پست‏هاي مهم‏تر دارند، مي‏روند سراغ كارشان ؛ آقاي هاشمي هم مي‏روند، آقاي خامنه‏اي هم مي‏روند و همه كساني كه متصدي هستند. اما ما چه بكنيم امروز، وضع ما، وضع ايران، وضع گرفتاري‏هاي داخل و خارج به جوري است كه بدون اينها نمي‏توان اداره كرد اين مملكت را.62

شهيد مطهّري نيز به صراحت مي‏گفت:

اين انقلاب نياز زيادي به روحانيت دارد، به شرط آنكه روحانيت وظايف خودش را در آينده انقلاب خوب درك كند. كارش را بايد ده برابر كند، تحقيق علمي‏اش را بايد ده برابر كند، تبليغش را بايد ده برابر كند. رابطه‏اش را با مردم، در جمع مردم آمدن، به ميان مردم رفتن، درد مردم را از نزديك لمس كردن و احساس كردن؛ اينها را بايد چندين برابر كند.63

ايشان عقيده داشتند:

آينده انقلاب هم ـ اگر بخواهد ان‏شاءاللّه پيروزتر بماند و به نتايج نهايي برسد ـ باز بايد روي دوش روحانيت باشد. اگر اين پرچم‏داري از روحانيت گرفته شود و به دست ـ به اصطلاح ـ طبقه روشن‏فكر بيفتد به عقيده من، يك نسل بگذرد اسلام بكلي مسخ مي‏شود. چرا؟ براي اينكه حامل فرهنگ اسلامي باز هم همين طبقه هستند.64

نتيجه ‏گيري

در جمع‏بندي نظريات حضرت امام در مورد روحانيت و كاركردهاي آن، مي‏توان چنين نتيجه گرفت:

     امام راحل نقش روحانيت را در جامعه و نظام ديني مهم‏ترين و موفق‏ترين نقش‏ها دانسته، عقيده داشتند: مقتدرترين افراد در مصاف با مشكلاتي كه براي جامعه ايران و انقلاب پيش آمد، معلوم نبود كه موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست مي‏آوردند.

     ديدگاه ايشان درباره حضور روحانيت در امور اجرايي اين بود كه روحانيت در كارهاي اجرايي كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد؛ ولي پس از گذشت چند سال از وقوع انقلاب، به دليل اشغال مناصب حكومتي توسط افراد ناصالح، حضرت امام از بناي اوليه خود عدول كردند و به لزوم حضور روحانيت در صحنه مديريت كشور تصريح نمودند، ولي همچنان كاركرد و رسالت اصلي روحانيان را همان فعاليت‏هاي علمي، تحقيقي و تبليغي مي‏دانستند و در رأس هرم همه اين وظايف، خودسازي علمي و عملي را لازمه كار روحانيت مي‏دانستند.

     امام امّت در بعد دخالت روحانيت در سياست و اجتماع، به شدت به پيوند دين و سياست، و به حضور روحانيت ـ به عنوان مبيّن و مروّج دين ـ در صحنه امور سياسي و اجتماعي معتقد بودند و اين ديدگاه برخاسته از مباني نظري ايشان بود كه معتقد بودند: از ويژگي‏هاي سياست الهي و مطلوب، اين است كه هر دو بعد مادي و معنوي انسان مورد توجه باشد و مصالح دنيا و آخرت عموم انسان‏ها در آن رعايت و حدود و احكام الهي در جامعه اجرا شود. و لازمه حضور اين نوع سياست در صحنه جامعه اسلامي، اين است كه كارشناسان و متخصصان امور ديني در امور سياسي و اجتماعي حضور داشته باشند تا بتوانند سياست الهي و مطلوب را در مقابل سياست شيطاني و سياست تك‏بعدي به مرحله اجرا درآورند و درست به دليل همين نقش روحانيت در سياست است كه در صد ساله اخير نهضت‏هاي فراواني به رهبري روحانيت در جهان اسلام صورت گرفته است.


--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشت ها

1 -دانش ‏آموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد جامعه‏شناسى.
2ـ سليمان خاكبان، روحانيت و كاركرد آن، 1386، ص 1.
3ـ مرتضى مطهّرى، خاتميت، 1380، ص 53.
4ـ ر.ك. محمّد عباسى، «سيرى در انديشه اجتماعى امام خمينى قدس‏سره»، معرفت 127.
5ـ جورج ريتزر، نظريه جامعه‏شناسى در دوران معاصر، 1382، ص 131.
6ـ غلامعباس توسلى، نظريه‏هاى جامعه‏شناسى، 1376، ص 271.
7ـ معاونت فرهنگى شوراى سياست‏گذارى ائمّه جمعه، نقش روحانيت در نظام اسلامى سخنرانى مقام معظّم رهبرى در جمع ائمّه جمعه سراسر كشور، 16 مهر 1375، ص 14.
8ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، 1376، ص 39 و 40.
9ـ امام خمينى، صحيفه امام، 1379، ج 8، ص 43ـ44.
10ـ همان، ج 9، ص 505.
11ـ همان، ج 21، ص 274.
12ـ همان، ج 21، ص 274.
13ـ همان، ج 3، ص 239.
14ـ همان، ج 19، ص 136ـ137.
15ـ برتراند راسل، جهان‏بينى علمى، 1360، ص 40.
16ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1362، ج 2، ب 13، ص 67، روايت 14.
17ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 253.
18ـ همان، ج 21، ص 97.
19ـ دفتر مقام معظّم رهبرى، حوزه و روحانيت در آينه رهنمودهاى مقام معظّم رهبرى، 1375، ص 27 و 30، سخنرانى مقام معظّم رهبرى در آغاز درس خارج فقه، 21 شهريور 1372.
20ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 91.
21ـ امام خمينى، ولايت فقيه، 1379، ص 137ـ138.
22ـ همان، ص 22.
23ـ همان، ص 144ـ145.
24ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 6، ص 41.
25ـ همان، ج 2، ص 370.
26ـ حجر: 29.
27ـ محمّد محمّدى رى‏شهرى، منتخب ميزان‏الحكمة، 1384، ص 202، ح 2173.
28ـ مائده: 3.
29ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 273ـ293.
30ـ همان، ج 15، ص 13.
31ـ همان، ج 3، ص 240.
32ـ حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ـ دين و دولت در ايران نقش علما در دوره قاجار، 1359، ص 18، 19، 21، 23، 28 و 34.
33ـ همان، ص 21.
34ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 15، ص 328.
35ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 59.
36ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 2، ص 411.
37ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 60.
38ـ توبه: 33 / فتح: 28 / صف: 9.
39ـ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 67ـ68.
40ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 61.
41ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 292.
42ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 64.
43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 9، ح 18، ب 8.
44ـ ر.ك. امام خمينى، ولايت فقيه، 1378، ص 125ـ126.
45ـ امام خمينى، ولايت فقيه، 1379، ص 149ـ150.
46ـ قيامة: 14.
47ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 66.
48ـ نساء: 58.
49ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 275ـ276.
50ـ همان.
51ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، 1386، ص 185.
52ـ اكبر هاشمى رفسنجانى، انقلاب و پيروزى، 1383، ص 412.
53ـ همان.
54ـ همان، ص 414.
55ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، ص 197.
56ـ اكبر هاشمى رفسنجانى، انقلاب و پيروزى، ص 414.
57ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 18، ص 241.
58ـ همان.
59ـ همان، ج 21، ص 283.
60ـ نساء: 102.
61ـ سخنرانى مقام معظّم رهبرى در ديدار علما و روحانيان يزد، 12 دى 1386 پايگاه اطلاع‏رسانى مقام معظم رهبرى.
62ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 466.
63ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، ص 187.
64ـ همان، ص 194.

--------------------------------------------------------------------------------

••• منابع

ـ الگار، حامد، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ـ دين و دولت در ايران (نقش علما در دوره قاجاريه)، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1359، چ دوم.
ـ امام خميني، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، چ دوم، 22 جلد.
ـ ـــــ ، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، چ دوم.
ـ ـــــ ، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چ نهم.
ـ توسلي، غلامعباس، نظريه‏هاي جامعه‏شناسي، تهران، سمت، 13765.
ـ خاكبان، سليمان، روحانيت و كاركرد آن، 1386، .www.google.com
ـ دفتر مقام معظّم رهبري، حوزه و روحانيت در آئينه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1375.
ـ راسل، برتراند، جهان‏بيني علمي، ترجمه حسن منصوري، تهران، آگاه، 1360.
ـ ريتزر، جورج، نظريه جامعه‏شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، علمي، 1382، چ هفتم.
ـ عباسي، محمّد، «سيري در انديشه اجتماعي امام خميني قدس‏سره»، معرفت 127 (تير 1387)، ص 105ـ128.
ـ مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362.
ـ محمّدي ري‏شهري، محمّد، منتخب ميزان‏الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث، 1384، چ سوم.
ـ مصباح، محمّدتقي، مباحثي درباره حوزه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.
ـ مطهّري، مرتضي، آينده انقلاب اسلامي ايران (مجموعه سخنراني و مصاحبه)، قم، صدرا، 1386.
ـ ـــــ ، خاتميت، تهران، صدرا، 1380.
ـ معاونت فرهنگي شوراي سياست‏گذاري ائمّه جمعه، نقش روحانيت در نظام اسلامي (سخنراني مقام معظّم رهبري در جمع ائمّه جمعه سراسر كشور)، تهران، شوراي سياست‏گذاري ائمّه جمعه، 16 مهر 1375.
ـ هاشمي رفسنجاني، اكبر، انقلاب و پيروزي (كارنامه و خاطرات سال‏هاي 1357 و 1358)، به اهتمام عبّاس بشيري، تهران، دفتر نشر معارف اسلامي، 1383.