روشنفکری و روشنفکران از دیدگاه امام خمینی (ره)

(قسمت اول)
 
مقدمه: فرهنگ با گسترة وسیع و تأثیر و فراگیری آن به همه ی آحاد ملّت از اقشار مختلف، همواره در تهاجم و دفاع، مدنظر بوده است. چه بسیار از ملتها که، اگرچه سرزمینشان به تسخیر درآمد، لکن به سبب حفظ فرهنگ خود، سرافراز و پیروز ماندند و برترین مقاومت را از خود نشان دادند و برعکس تسخیرکنندگان بلادها که اسیر و مقهور فرهنگ ملت به ظاهر مغلوب قرار گرفتند. سیاستمداران و زبدگانی که زمام امور کشورها را در دست دارند همواره به نقش فرهنگ در سازندگی و بالندگی و نیز در تخریب و انحطاط توجّه ویژه می نمایند. سلطه گرانِ جهانی و در رأس آنها صهیونیسم در پروتکلها و استراتژی بلند مدت خود، دهکده جهانی را درنظر داشتند که در آن فرهنگِ حاکم، فرهنگ غربی باشد و فرهنگ ملّتها با تغییر در ماهیت و شکل خود در آن فرهنگ غالب هضم شوند. هدف آنان در تهاجم فرهنگی، تربیت انسانهایی است که از فرهنگ خود گریزان و بی خبر و غافل بوده و تظاهر و تقلید از فرهنگ بی گانه را مایة فخر و پیشرفت و تمدن خود بدانند. این نقشه در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران به ثمر نشست و غم انگیزترین صحنه ها و کاری ترین ضربه ها را به ملّتها وارد ساخت. غرب برای عملی کردن نقشه خود، ماهرانه به جست وجو و تربیت افرادی از میان ملّتها برخاست. آموزش و پرورش، دانشگاها، مطبوعات و رسانه ها، پُستهای حساس سیّاسی، محلهای روشنی برای اعمال فرهنگ غربی گشتند. جریان روشنفکری در ایران از ابتدا، متأثر از روشنفکری غرب، با ارزشهای دینی و حضور آن در سیاست و حکومت و مسایل اجتماعی و فرهنگی از در ناسازگاری درآمد و در طرح ها و اقداماتی که در زمینه ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به عمل آورد، دین محلی از اعراب نداشت و بلکه ماهیت این اقدامات دین را به صورت حضور در جامعه و تحرکات آن را نفی می کرد. چنانچه در بزرگترین تحولات سیاسی دوران قاجار یعنی نهضت مشروطیت، این امر اتفاق افتاد و همه مقدماتی که از لحاظ فکری و تبلیغی توسط روشنفکران انجام گرفت در جهت ایجاد نظامی مطابق با الگوهای ضدّ دینی غرب بوده، آنان دربرخورد با تحولات غرب، مجذوب ظواهر آن شدند و بیش از آن که به اخذ نقاط مثبت ترقیات آنان بپردازند به تغییر رفتار و آداب و رسوم و کنار گذاردن فرهنگ ملی و اسلامی خود پرداختند. غرب در راستای نفوذ و استیلا بر کشورهای جهان سوم و به خصوص اسلامی، کمر به نابودی فرهنگ این کشورها و جایگزین کردن آن با فرهنگ خویش بسته بود و لذا آنچه را که به اهداف و منافع او کمک می کرد به انتخاب خود، به خوش باورانِ به اصطلاح روشنفکر می داد. آنان که برای تحصیل به خارج می رفتند، روشنفکران، با کوله باری از عادات غربی ها به ایران باز می گشتند، و عمده عامل عدم ترقی کشور را در دوری آنان از فرهنگ غربی داشته و لذا در ترویج آنچه با خود آورده بودند می کوشیدند. میرزا ملکلم خان تنها راه رسیدن به ترقی و پیشرفت را نسخه برداری از تمامی ره آوردهای توسعه غرب حتی در اختراعات و ساختار اجتماعی و اداری و فرهنگی می دانست و در این راه تلاشهای خود را از تنظیم انتشار روزنامه قانون تا تأسیس فراموش خانه و مجمع آدمیت و به سفر خارج بردن شاه برای مرعوب و مجذوب کردن او و فراهم نمودن مقدمات امتیازهای بزرگ اقتصادی به بیگانگان، به کار بست و در جایگاه پدر روشنفکری ایران، خیانتهای بی شماری به ملّت نمود. میرزا فتحعلی آخوندزاده با اسائه آداب به مقدسات اسلامی، همّ خود را صرف تغییر خط اسلام نمود تا کشورهای اسلامی را از صنایع فنی و سرشار فرهنگ اسلامی جدا کند، آنها را از خود بیگانه و به بیگانگان وابسته نماید. میرزا حسن خان سپهسالار ده سال در بالاترین مسؤولیتهای سیاسی یعنی صدارت اعظمی و وزارت قرار گرفت تا بیشترینِ خدمات را به ارباب خود انگلستان بنماید. قرارداد رویش و دهها قرارداد دیگر را امضا نماید، خیل مستشران نظامی را برای تربیت قشون ایران به سبک ارتشهای غربی به ایران آورد و تخم جدایی دین از سیاست را در قانون اساسی پیشنهادی خود بکاشت تا در مشروطه به ثمر بنشیند. سیدحسن تقی زاده، با طرح «از نوک پا تا فرق سر باید فرنگی شود» سهم به سزای در گرایش ملت بخصوص جوانان به سوی آداب و رسوم و تفکرات غرب به عهده گرفت و در کشاکشهای سیاسی نهضت مشروطیت، با حمایت عوامل انگلیسی و همفکران خود، در جدا شدن نهضت از بستر اصلی خود یعنی روحانیت و جهت یافتن آن به سوی سیستم سیاسی غرب نقشی مهم ایفا کرد و با همکاری با رضاخان و سپس محمدرضا در تمام فجایع این دوران و همچنین تمدید امتیاز 60 ساله نفت دست داشت. یکی از زشت ترین کارهای روشن فکران، ترویج فرهنگ غرب در برابر فرهنگ ملی و اسلامی بود. فرهنگ غرب عبارت بود از آزادی های بی قید و شرط، اختلاط زن و مرد، عوامل و ابزارهایی چون سینما و مطبوعات و رادیو و تلویزیون که تماماً مروج فساد بودند، مواد مخدّر، مشروبات الکلی، قمارخانه ها، مراکز فحشا و اموری از قبیل لاقیدی نسبت به مذهب و ارزشهای دینی، وقت گذرانی و عیاشی. چنان در این امور زیاده روی کردند که خود غربی ها را به تعجب واداشته بودند. روشنفکران برای انزوای دین و ترویج فرهنگ غرب چند برنامه را در عرض یکدیگر اجرا نمودند:
1- جدا کردن ملّت از اسلام: در این مورد تمام تلاش روشنفکران این بود که مردم را به هر وسیله ای که شده است از اسلام جدا کنند. «اینها به آنجایی رسیده اند که اگر این ملت تحت ندای اسلام مجتمع بشود نمی توانند بر آنها غلبه بکنند. کوشش کردند که این ملت را اول از اسلام کنار بگذارند واسلام را بد نمایش بدهند». روشنفکرانی که در دامان غرب پرورش یافته بودند تلاش کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند تا مورد مخالفت قرار نگیرد. و با طرح «دین افیون توده هاست» با تبلیغ وسیعی علیه دین اسلام و تا حدود زیادی موفق شدند. «تبلیغات کردند که اسلام اصلش افیون جامعه است و ادیان برای این آمده است که مردم را خواب بکند تا اشخاص مقتدر و سلاطین بیایند و مردم را بچاپند.»1
2- مخالفت با روحانیت و تبلیغات همه جانبه علیه آنان: مخالفت با روحانیت از بدو تشکیل روشنفکری جدید در ایران آغار گردید. میرزا ملکم خان و پدرش میرزا یعقوب ارمنی تلاش می کردند تمدن جدید را در قالب اسلام عرضه کنند که مورد مخالفت قرار نگیرد و بتوانند فرهنگ غربی را آسوده تر ترویج نمایند، اما خود اذعان داشتند که هیچ تناسبی بین این دو نیست. فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و طالبدف عملاً و صراحتاً اسلام و روحانیت آن را در صحنه بدترین برخوردها و اهانت ها قرار دادند. «همین طور دنبال این افتادند که قشر روحانی را در بین مردم منحط کنند »روحانیون مردم کهنه پرستی هستند، فناتیک هستند، اینها درباری هستند، اینها برای سلاطین کار می کنند» این هم یک تبلیغ وسیعی بود».2 اوج این فشار تبلیغی و سیاسی را در زمان رضاخان ملاحظه می کنیم. مراجع و علماء بزرگواری چون شهید سید حسن مدرس و آقازاده به شهادت رسیدند. علماء بزرگواری رفع بلد شدند و به نقاط بد آب و هوا و دور دست تبعید گشتند. حوزه های علمیه تحت فشار عمّال رضاخان به طور اختفاء به تربیت طلّاب می پرداختند. حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در این باره می فرمایند: «در زمان رضاخان که من شاهد مسایل بودم طوری کرده بودند که شاعرش، نویسنده اش، گوینده اش، همه بر ضد روحانیت بودند… شاعرش می گفت –نمی خواهم شعرش را بخوانم- که تا آخوند و قجر در این مملکت هست این ننگ را کشور به کجا خواهد برد. آخوند را ننگ می دانستند، قجر را هم که با او دشمن بودند.»3
3- هجوم به ارزشهای اسلامی: عزاداری سیدمظلومان حسین علیه السلام، حجاب زنان مسلمان، مدارس علمی، زبان و ادبیات اسلامی، آداب و سنن اسلامی مردم، ارادت مردم به اماکن مقدسه، مساجد، قرآن و نماز و حدود و تعزیات و احکام اسلامی هر یک به نوعی در این هجوم رنگ باختند و یا به نوعی افراط و تفریط مواجه شده، از کارآیی آنها در ایجاد انگیزه و خیزش در مردم کاسته شد. «گذشته از نکات سیاسی، به عقیده آقای مدرس در رژیم نوینی که نقشه آن را برای ایران بی نوا طرح کردند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن غربی را رسواترین قیافه تمدن نسلهای آینده خواهد نمود.» 4 لذا تردیدی نیست که جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران یک جریان ضددینی است که از ابتدای تشکیل خود با ایده کنار گذاردن اسلام، از حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه حرکت کردند و آنچه به عنوان (باستان گرایی) و (زرتشت گرایی) در ایران در زمان حکومت سیاه پهلوی توسط همین جریان رواج یافت، بازگشت به حالت قبل از اسلام را مدنظر داشت تا گام های نهایی را در حذف اسلام بردارد.
4- وابسته کردن کشور از تمامی جهات به کشورهای غربی: وابستگی کشور به غرب تنها به ابعاد فنی و صنعتی و این قبیل امور نبود بلکه در امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، قضایی، آموزشی، اداری و… وابستگی حاصل شد. روشنفکران معتقد بودند که: «در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری، حق نداریم درصدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش دوزی محتاج سرمشق غیر بوده و هستیم»5 چنین دیدگاهایی از روشنفکران که مصدر مهمترین مسؤولیتهای نظام شاهنشاهی بودند باعث شد که تمام نهادها و ساختارهای کشور به صورت و باطن طبق الگوهای غربی، شکل بگیرد و طبیعی است که اینها با فرهنگ ملّت بیگانه بود. «در همه جهات وابستگی پیدا شد. در عین حال که قضایمان، قضای حقوقی مان و مسایل حقوقی یمان و مسایل فرهنگی یمان یک مسایل پیشرفته و از سایر جاها جلوتر است، لکن در هر امری دستتان را دراز کردند از جاهای دیگر گرفتند.»6 روشنفکران و فارغ التحصیلان دانشگاها در طول پنجاه سال سلطنت پهلوی، تمامی مسؤولیتهای کشور را به عهده داشتند. بررسی عملکرد آنها در هر یک از بخشهای کشور از صنعت و کشاورزی و تجارت، صادرات و واردات، عمران و آبادانی شهرها و روستاها، تصمیمگیری های خرد و کلان سیاسی، آموزش و پرورش، دانشگاها و… نشان می دهد که مدیریت آنها علی رغم ادعاهایشان و حمایت همه جانبه از سوی کشورهای پیش رفته، در تمامی زمینه ها ناموفق بوده است، سوءمدیریت آنان سبب عقب ماندگی کشور در حساس ترین مقطع زمانی که دنیا در جهش به سوی پیشرفت بود گردید.
5- نفوذ در مراکز تعلیم و تربیت به ویژه دانشگاهها: «از امور بسیار با ارزش و سرنوشت ساز مسأله مراکز تعلیم و تربیت، از کودکستان تا دانشگاهاست که به واسطه اهمیت فوق العاده اش تکرار نموده و با اشاره می گذرم، باید ملت غارت شده بداند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است، اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه های اسلامی و ملّی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمی رفت».7
«اگر ما ترتیبی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکرِ دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه بر مردم می گذرد چنان آسان بگذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای هست که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند.»8 دانشگاه در ایران از ابتدای تشکیل، به واسطه تربیت غربی بنیانگذارانش، محیطی بیگانه از دین و ارزشهای الهی بوده افرادی همچون محمدعلی فروغی فراماسونِ مجذوب و مرعوب غرب، مشیرالدوله (پیرنیا) فراماسون دیگری که قبله آمالش غرب بود. در تشکیل دانشگاه سهم اساسی داشتند. «وابستگی به شرق و غرب توسط غربزدگان و شرقزدگان به اصطلاح روشنفکران که از دانشگاهها برخاسته اند ولی چارچوب فکریشان در مدارس ابتدایی و متوسطه درست شده است به فرهنگ، دین و کشورمان صدمه های بی شمار زدند، چرا که این افراد برای تکمیل وابستگی به شرق و غرب و اخیراً آمریکا هر کاری توانستند به نفع آنان انجام دهند دادند و چون درس خوانده بودند با کوله بار غربزدگی و شرقزدگی چون دزدانی که با چراغ آیند، برای اربابان و کعبه های آمالشان گزیده تر کالاها را انتخاب کردند».9 نقشه شیطانی قدرتها به یاری روشنفکران مجذوب غرب در ایران به ثمر نشست و محصولی از دانشگاه عاید گردید که دلخواه و هواخواه ملّت نبود. اسناد لانه جاسوسی صحّت بیانات حضرت امام خمینی قدس سره شریف را نشان می دهد «دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته بشود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیتهای اسلامی، اگر چنانچه تحصیل علم می کنند، در کنار آن تربیت های اسلامی، اگر چنانچه باشد نه آن که اینها را تربیت کنند به تربیتهای غربی … اینهایی که راه افتاده اند در خیابانها یا در خود دانشگاهها و درگیری ایجاد می کنند اینها اشخاصی هستند که طرفدار غرب یا شرقند به عقیده من طرفدار غربند، طرفدار آمریکایند». وابستگی فکری و روحی چیزی نیست که بشود به سادگی و در فرصت کم از بین برد. وابستگی فکری مصیبت بزرگی است که گریبان روشنفکران را گرفته است آنچنان که تحول بزرگی که در ملت ایران به وقوع پیوست نتوانست آنان را متوجه عیب بزرگشان سازد و با این تحول معجزه آسا و عزت بخش و ره آورد مهم آن یعنی استقلال و آزادی و ایمان اسلامی همراهشان سازد، و لذا همچنان به صورت مختلف در مخالفت با اصول و ارزشها و اقدامات جمهوری اسلامی تلاش کردند و می کنند.
*حضرت امام خمینی*
*تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران* *دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هنوز هم هست.* *در این بحث، جایگاه روشنفکران در بزرگترین مصیبت ایران یعنی تهی شدن از فرهنگ خود و تسلیم شدن به فرهنگ و آداب و رسوم غربی، یعنی غربزدگی، و این مصیبت و دامنگیری آن به اقشار مختلف ملّت را در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و هادی بزرگترین انقلاب تحول جهان معاصر، پی می گیریم*

غرب زدگی و روشنفکران
* حضرت امام خمینی (ره)*: همه غربزدگی ها ظلمت است. اینهایی که توجهشات به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است… اینها در ظلمات فرو رفته اند، اولیائشان طاغوت است.
*نقش روشنفکران در غربزدگی*: هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا بکند الّا این که خودش، خودش را بفهمد، مادامی که خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، استقلال نمی توانند پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد. این فرهنگ را، این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است، غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می کنند غیر از غرب هیچ خبری هیچ جا نیست و این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج منشأ اکثر بدبختیهای ملّتهاست و ملّت ما است. در هر امری که پیش می آید، از باب این که مغزهای آنهایی که در رأس بودند به طوری بار آمده بوده است که از خودشان به کلی منصرف و قبله شان غرب شده بود، یکی از روشنفکرهاشان، متفکرینشان به اصطلاح گفته بود که ما تا همه چیزمان را انگلیسی نکنیم نمی توانیم یک رشدی بکنیم. یک همچو مغزهایی در رأس واقع شد و از آن طرف هم تبلیغات دامنه داری که غربی ها و غربزدگان شروع کردند و شاید حالا هم باز باشد، اسباب این شد که مغزها غربی شد، قبله غربی شد و تا بیاید این غربزدگی و اجنبی زدگی از این قلبها زدوده بشود، وقت طولانی لازم است، در این پنجاه سال قبل هم بوده است، لکن در این پنجاه سال اخیر و خصوصاً در این زمانی که شخصی فاسد، ابن محمدرضای فاسد، زمامدار این کشور بود، این مسایل به رشد خود رسید، غربزدگی به کمال خودش رسید، در همه جهت وابستگی پیدا شد.
*قصه غم انگیز و طولانی غربزدگی*: از جمله نقشه ها که مع الأسف تأثیر بزرگی در کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. بطوری که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را غیرقابل اجتناب معرفی نمودند. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش و رفتن به حج و سایر اماکن مُتبرّکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن و در مقابل تعهد به این امور نشانه عقب ماندگی و کهنه پرستی است. من وصیت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیری از بسیاری از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیما و دیگر چیزها که گمان نمی رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنها اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادی و جنگ تحمیلی خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهای ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم می توانیم.»10
باید همه چیزمان انگلیسی باشد!! اگر در فرهنگ ما وابستگی داشته باشیم، در اساس مسایل وابستگی پیدا می کنیم اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همه جهات خود را مستغنی کنیم و از حالا درصددش برآییم از حالا باید، حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست اجانب کوتاه شده است و امید است تا آخر کوتاه باشد و این خیانتکارها هم رفتند و این ریشه گندیده شان مانده است. وضع مملکت ما در این مدت و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر یک همچو وضعی شده بود (به ما باورانده بودند که چیزی نیستیم) و ما باید از این خارج کنیم خودمان را، ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل باشیم باید همه چیز، در همه چیزمان جدیت کنیم که خودکفا باشیم، سرزمین ما دیگر خارج نرود، چیزهایی که ما خودمان می توانستیم درست کنیم خودمان درست کنیم و هرچیز را می توانید درصدد برآیید. وقتی انسان باشد می تواند درست بکند. می تواند همچوکاری را بکند لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود که چیزی نداریم ما چیزی نمی دانیم باید ما از خارج بگیریم، باید همه چیز از خارج بگیریم. و اگر واقعاً این طوری است که یک مصیبتی است و اگر این طور نیست و ما را این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.11
وابستگی فکری روشنفکران و غرب زدگی کامل ملت به واسطه آنان: ما را وابسته کرده اند به غیر ما، عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست جایی نیست که بشود، ما باید وابسطه باشیم یا به شرق یا به غرب. آدم خوبها می گفتند به غرب وایسته باشیم برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم، خودمان می توانیم سرپا بایستیم، ما ترجیح می دهیم به این که از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگانی سیط انسانی. اگر ما یک همچو چیزی پیدا بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد، آنکه ما را نمی گذارند به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، وابستگی است که ما به آنها داریم. یکی از دانشمندان به اصطلاح ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را آنجا می دانند و مع الأسف دامن زده با تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی به این که به ما باور بدهند و تحمیل کند به ما که خودمان آدم نیستیم، تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا، یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برود اروپا، شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسانی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد اگر مقایسه کنید می بینید که این که رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود اجازه بگیرد، اجازه تحمیل به مردم، آن دیپلمی را که به جوانان ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آن که به خودشان می دهند، برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند ما را می خواهند نگذارند، ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجا است و خودشان هیچ نیستند.
روشنفکران، برپادارندگان سلطه ابرقدرتها و استمرار آن: تردیدی نیست که جهانخواران برای به بدست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارند. زیرا با تربیت غربی یا شرقی معلم و استاد است که دبستانها و دبیرستانها محلهایی می شوند مجهز به تربیت غربی یا شرقی جوانهایی که دولتمردان و دست اندرکاران آتیه کشورهایند. و یا این گونه تربیت است که جوانهای ما گرایش به یکی از دو قطب قدرت، راه را برای مستکبرین جهان در به دام کشیدن کشورهای مستضعف به صورتی شایسته و بدون زحمت و دست بازی به سلاحهای نظامی زنگ زده باز می نمایند. ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست ا زتوطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن سد عظیم الهی برنمی دارند.12
میزان فهم روشنفکران مطالب غربیهاست!! اسلام را معرفی کردند به این که یک تربیتی است که مال سابق بود، کهنه است حالا دیگر، این مال هزار چهارصد سال پیش از این است و باید حالا فکر نویی کرد. آنها از آن طرف هرچه توانستند راجع به اسلام گفتند و حالا هم می گویند و مهمش این است که از اسلام می ترسند. اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد اسلام و جمهوری اسلام واینها برداشته می شود، اینها بعضی هایشان یا خیلیهایشان اصلاً نمی دانند چی است اسلام، غافلند اصلاً نمی فهمند، یک چیزی از یک مقاله در اروپا منتشر شده است خوانده اند، همان را میزان فهم خودشان، و همان طوری که (غربزده اند دیگر) هرچه آنان بگویند اینها بی دلیل می پذیرند، هیچ دلیل دیگر نمی خواهند، هرچه آنها در مقالاتشان بنویسند این دلیلشان این است که او نوشته، شما در کتابهایی که در این قرنها از نویسندگان ما از به اصطلاح محقّقین ما نوشته اند –الّا بعضی- ملاحظه کنید که اینها هم مطلبی را که می گویند آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته، فلان مثلاً کی در کجا این را گفته، تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست.
غرب، قبله آمال روشنفکران: اسلام را هم وقتی می خواهند بشناسند با حرفهای اروپایی می شناسند. حرفهای غربی ها را می آورند، فلان غربی اسلام شناس. اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند. این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است، تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. استقلال نظامی یک مسأله است، استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همه اش توی آن غرب نباشد، هرچه می خواهد بگوید «غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته». این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند و یک وقتی قبله همه جا بودند، آن وقتی که آنها وحشی بودند اینها قبله برای آنها، تا اینها آن محتوا برای خودشان پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی توانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید تا دانشگاه ها آن مغز غربیتی را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند نمی تواند مستقل باشد. دائماً حرف حرف آنهاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل، اگر هم اروپا نروند، اینجا نمی پذیرند آنها را، تمام سرّ این است که ملّت هم این طور شده، مردم هم این طور شده اند، دولت هم همین طور است، همه همین طورند، همه این جورند دیگر که تا این نرود یک مدتی در فرض کنید که فرانسه آنجا برود وقتی برمی گردد، آنها هم زود به اینها ورقه می دهند برای اینکه نمی خواهند یک آدم دانشمند بفرستند، می خواهند یک آدم ورقه دار بفرستند.13

پی نوشت ها:

1- صحیفه نور جلد 3 صفحه 349
2- صحیفه نور جلد 4 صفحه 211
3- صحیفه نور جلد 5 صفحه 556
4- رحیم زاده صفوی- اسرار سقوط احمدشاه- به کوشش کاوه دهگان صفحه 85
5- میرزا ملکم خان- نقل از فکر آزادی- فریدون آدمیت- صفحه 113
6- صحیفه نور جلد 6 صفحه 574 و 573
7- حضرت امام خمینی قدس سره- وصیت نامه سیاسی- الهی
8- صحیفه نور جلد 7 صفحه 140
9- صحیفه نور جلد 9 صفحه 566
10- حضرت امام خمینی قدس سره –وصیت نامه سیاسی- الهی
11- صحیفه نور جلد 6 صفحات 183-181
12- صحیفه نور جلد 9 صفحه 186
13- صحیفه نور جلد 5 صفحات 355-353


قسمت دوّم



* دیدگاه روشنفکران در تبعیت از غرب*
* حضرت امام خمینی (قدس سره)* اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی و اینها برداشته می شود. اینها بعضی هایشان خیلی هایشان اصلاً نمی دانند چی است اسلام.
آزادی موردنظر روشنفکران، الهام گرفته از غرب!!: بله ما مرتجع هستیم، شما روشنفکر هستید. شما روشنفکرها می خواهید که ما به هزار و چهارصدسال قبل برنگردیم. شما می ترسید اگر جوانان ما مثل هزار و چهارصد سال قبل ترکیب کنیم که با جمعیت کم دو امپراطوری بزرگ را به باد داد. ما مرتجع هستیم، شمایی که می خواهید جوانان ما را به تعلیمات غربی بکشید، نه آن تعلیماتی که خودشان دارند، آن تعلیماتی که برای ممالک استعماری دارند، شما روشنفکر هستید! شما که آزادی می خواهید، آزادی همه چیز، آزادی فحشاء، همه آزادی ها را می خواهید، شما روشنفکر هستید! آزادی که جوانان ما را فاسد کند، آزادی که راه را برای مستکبرین باز کند، آزادی که تا لحظه آخر به بند بکشد، شما این آزادی را می خواهید واین دیکته ای است که از خارج به شما شده است. شما حدود آزادی را، برایش چیزی قایل نیستید. شما بی بند و باری را آزادی می دانید شما فحش را آزادی می دانید ما شما را آزاد گذاشتیم و خودتان را به فحشا کشاندید، آبروی خودتان را بردید پیش ملّت. البته در بین روشنفکرها، در بین طبقات تحصیل کرده بسیار اشخاص صحیح هستند لکن اینهایی که با قلم دارند بر ضد ملت قلم فرسایی می کنند و با قدم دارند بر ضد ملت اقدام می کنند و اسلحه را به روی ملّت کُرد عزیز ما کشیدند اینها سرکوب خواهند شد.1
نقش روشنفکران در تهی کردن ملت از تواناییهای خود: توجه به این نکته وتذکر او لازم است. ملّتی که بخواهد سرپای خود بایستد و اداره کشور خود را خودش بکند، لازم است که اول بیدار بشود، در سیر الی الله هم اهل معرفت گفته اندکه بیداری اول منزل است. در طول تاریخ، در این سده های آخر، کوشش شده است که ملّتهای جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصیت خودشان نباشد و شخصیت خودشان را اصلاً وابسته به غیر بدانند، این قضیه از سالهای بسیار طولانی بوده است و هی دایماً رشد کرده است تا این اواخر به رشد تمام رسیده بود. باور کرده بود این ملّت بی چاره روی تبلیغاتی که قدرتهای پیشرفته و بزرگ کرده بودند و تبلیغات داخلی که وابستگان به آن قدرتها کرده بودند به این که ما باید همه چیزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود یا بسیاری از ما، که غرب یک نژاد برتر است. همان طور که هیتلر این معنا را از قراری که شنیدم که می گفته است که آلمان از نژاد برتر است و بعضی از نویسنده های ما نوشته بودند که آن عمله ای که در آلمان هست و بیلش را دستش گرفته و لب خیابان ایستاده که برود کار بکند آن آدم چشم آبی را عقیده بسیاری است به این که برای اداره مملکتِ مثلاً امثال ما از اشخاصی که در این مملکت هستند بهتر و والاتر می تواند عمل کند. این طرز تفکر، ما را آن طور عقب نشانده بود که اعتقادمان این بود که ما راجع به صنایع اصلاً نباید صحبت بکنیم. این صنایع درست به عهده اروپاییها و آمریکاییهاست.2
نمونه ای از روشنفکران در خدمت غرب: شما اگر شنیده باشید یکی از آن گویندگان که یک وقت هم در سنا بود، شاید یک وقتی رئیس سنا بود، حالا من یادم نیست، این یک آدم معروفی است درصدر مشروطیت تا حالا هم، تا وقتی که مرد هم جزء معاریف بود. این گفته بود که ما هیچ چیزمان درست نمی شود مگر همه چیزمان انگلیسی باشد، تا ما همه چیزمان به فرمان انگلستان درست نکنیم، درست نمی شود. حالا این آدم این قدر بی شعور بود و است که این تبلیغاتی که کرده اند، در مغزش وارد شده است و اعتقادش این معنا بوده است، با این که از وابستگان انگلستان بوده است، می خواسته است این حرفها را تبلیغاتی که می کند، این همه جزء تبلیغاتش باشد. ما الان در یک وقتی واقع شدیم که جوانهایی که به دست ما داده شده است، جوانهایی است که همه فرم غربی داشته اند و باید تعویض بشوند، مغزها باید عوض بشوند. اقتصادمان –عرض کنم- فرهنگمان، همه چیزمان از آنجا آمده بود، نه به آن طوری که پیش خود آنها است. شما وارد هستید و می دانید که اینهایی که می روند در خارج از ممالک شرقی برای تحصیل، آن دیپلمی که به آنها می دهند، یعنی اینها زود به ایشان اجازه و جواز می دهند لکن آنهایی که خودشان در ممالک خودشان هستند این طور نیست، کسی که در آنجا دیپلم گرفته، دیپلم نوع شرقی گرفته، اجازه ندارد در آنجا مطب باز بکند، نباید آنجا مطب باز کند، او باید بیاید ایران، در ایران یا سایر ممالک شرقی مطب باز کند.3
مخالفت روشنفکران با مجالس عزاداری و دعا: شاید غربزده ها به ما می گویند که ملّت گریه و شاید خودیها نمی توانند تحمل کنند که یک قطره اشک مقابل چقدر ثواب است، یک مجلس عزا چقدر ثواب دارد، نتوانند هضم کنند آن چیزهایی که برای ادعیه ذکر شده است، و آن ثوابهایی که برای دو سطر دعا ذکر شده است، نمی توانند این را ادراک کنند و هضم کنند. جهت این دعاها و این توجه به خدا و توجه همه مردم رابه یک نکته، این است که یک ملت را بسیج می کند برای یک مقصد اسلامی. اگر روشنفکران ما فهمیده باشند که این مجالس و این دعاها و این ذکرها و این (مصیبت) مجالس مصیبت جنبه سیاسی و اجتماعیش چی است، نمی گویند که برای چه این کار را بکنیم تمام روشنفکرها و تمام غربزده ها و تمام قدرتمندها اگر جمع بشوند نمی توانند یک 15 خرداد را ایجاد بکنند، آنچه این قدرت را دارد این است که در تحت لوای او همه مجتمع اند.4
همه دست به دست هم داده بودند تا اسلام را بکوبند: در زمان رضاخان، خوب شد که شما آن وقت نبودی، خون دل خوردند اشخاصی که /در آنجا بودند/ در آن وقت بودند. آقا، در روزنامه یا مجلّه ای که آن وقت منتشر شد به صراحت به رسول اکرم جسارت کرد، یک نفر جواب آن را نداد. حتی بعد از انقلاب به اسلام جسارت می کردند. وقتی که ما دستمان را دراز کردیم که هرچه آمریکا می دهد بخوریم و هرچه هم دستور می دهد عمل بکنیم و خودمان گوش و چشمانمان را ببندیم، نبینیم.5

* دانشگاه و روشنفکری*
*حضرت امام خمینی (قدس سره)*: الان هم در نویسنده های ما، در گوینده های ما و در روشنفکرهای ما، در غربزده های ما، این معنی است که اسلام را نمی خواهند.
تفاوت دانشگاههای غربی و دانشگاههای اسلامی: دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین شود. دانشگاه خوب، یک ملت را سعادتمند می کند و دانشگاه غیر اسلامی، دانشگاه بد، یک ملّت را به عقب می زند. در رژیم سابق شاید از همه جنایتها بالاتر باشد، این که دانشگاه را به طور صحیح نگذاشتند عمل بکند. آن چیزی که انبیاء می خواستند این که همه امر را الهی کنند. تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را که خلاصه عالم است، عصاره عالم است. مؤمنین، آنهایی که به خدا ایمان دارند از همة فعالیتها به نور کشیده می شوند و کفار، آنهایی که ایمان به خدا ندارند از نور به طرف ظلمتها کشیده می شوند.6
تربیت فاسد جوانان و وابسته کردن آنان به شرق یا غرب در دانشگاهها: آنچه که می خواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است، دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است، دانشگاههای ما اشخاصی را تربیت می کنند و تعلیم می کنند، اشخاصی هستند که غرب زده هستند، معلمین بسیاریشان غربزده هستند و جوانهای ما را غربزده به بار می آورند. اگر دانشگاه ما تربیت اسلامی و اخلاق اسلامی داشت، میدان زد و خورد عقایدی که مضرّ به حال این مملکت است نمی شد. اگر اخلاق اسلامی در این دانشگاهها بود این زد و خوردهایی که برای ما بسیار سنگین است، تحقّق پیدا نمی کرد.7
عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران: باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آورد تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. باید از بدآموزی های رژیم سابق در دانشگاههای سراسر ایران شدیداً جلوگیری کرد زیرا تمام بدبختی جامعه ایران در طول سلطنت این پدر و پسر از این بدآموزی ها به وجود آمده است. هرگز طبقه روشنفکرِ دانشگاهی ای نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چنددستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه بر مردم می گذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند. دانشگاههای زمان شاه روشنفکر دانشگاهی را طوری بار می آوردند که اصولاً ارزشی برای خلق مستضعف قایل نبود و متأسفانه هم اکنون هم نیست.8
اصلاح دانشگاه یعنی کوتاه شدن دست آنها که قبله شان غرب است: از آن روزی که صحبت انقلاب دانشگاه پیش آمد مخالفتها شروع شد. اگر شما گروههایی که مخالفت کردند با این مسائل و اشخاصی که سینه زدند برای بازشدن دانشگاه قبل از اصلاح، مشاهده کنید، می بینید که اینها همه پای بیرق غرب یا شرق سینه می زنند. شما توجه داشتید و دارید که از همان اول انقلاب قدم به قدم طوایفی و قلمهایی و زبانهایی بر ضد این انقلاب به کار افتادند و هر قدمی که انقلاب خواست برای اصلاح بردارد آنها مخالفت کردند. اگر صحبت دانشگاه آمد همانهایی که دانشگاه را مراکز فساد قرار داده بودند و همانهایی که قبله آنها غرب یا شرق بود، با اصلاح دانشگاه مخالف بودند. آنها خوف این داشتند که مبادا دانشگاه یک دانشگاه اسلامی بشود تا این که دست شرق و غرب تا ابد از دانشگاه کوتاه بشود یعنی از کشور کوتاه بشود. الان هم آن قشری که می خواهند بدون این که یک تربیت صحیحی در دانشگاه حاصل بشود، دانشگاه به هر طوری که هست باز بشود و هر طوری که می خواهد باشد، همان مسائل پیش بیاید، آنها مردمی هستند که خودشان را در مقابل غرب یا در مقابل شرق باخته اند و ملّت خودشان را می خواهند یا فدای بلوک شرقی بکنند یا فدای بلوک غربی.9
پی نوشت ها:

1- صحیفه نور جلد 5 صفحه 331-330
2- صحیفه نور جلد 8 صفحه 161-160
3- صحیفه نور جلد 6 صفحه 40-38
4- صحیفه نور جلد 9 صفحه 444
5- صحیفه نور جلد 9 صفحه 653 و 652
6- صحیفه نور جلد 4 صفحه 367و 366
7- صحیفه نور جلد 7 صفحات 186و 184
8- صحیفه نور جلد 7 صفحات 141و 140
9- صحیفه نور جلد 8 صفحه 467و 466


 


)

(قسمت سوم)
 







مقدمه:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برچیده شدن بساط رژیم وابسطة پهلوی و سفره ی رنگینی که برای رژیم های استکباری بویژه آمریکای جهانخوار و ایادی او در داخل پهن شده بود، روشنفکران عمده ترین جناح مخالف با نظام را تشکیل دادند. برخی از روشنفکران از خارج به داخل آمدند تا به کمک بازماندگان جریان روشنفکری به میوه چینی از انقلاب و انحراف آن از اصول اسلامی و ارزشهای دینی بپردازند. و این در حالی بود که برخی که سیاه ترین عملکرد را در کارنامه خود داشتند از ایران گریختند تا در دامان حامی خود، آمریکا و غرب به توطئه علیه نظام اسلامی و براندازی آن مشغول شوند هر یک از این طیفهای روشنفکری، علی رغم عملکردهای متفاوت، در یک هدف مشترک بودند و آن بازگرداندن شرایط مناسب برای صاحبان تفکّر وابسته به غرب بود و چنین شرایطی قطعاً در یک نظام دینی که اصول و ارزشهای حاکم بر آن از فقه غنی و انسان ساز اسلام اخذ شده بود تحقّق نمی یافت و لذا در هر قدم که نظام نوپای اسلام برای استحکام اصول دینی و اداره جامعه براساس آن برمی داشت آنان به مخالفت از راهای مختلف می پرداختند. به هر حال می توان محورهای مخالفت روشنفکران را در قدمهای اساسی نظام اسلامی به شرح ذیل توضیح داد:
1- همه پرسی نوع نظام در دوازدهم فروردین سال 58: «امروز روزی است که اسلام باید تحقق یابد. این حرفها که گفته می شود، نظیر همان حرفها بود که گفته شد که حالا زود است صبر کنید (در جریان اوج گیری نهضت اسلامی، گروههای روشنفکری و ملّی گراها القاء می کردند که هنوز موقع نهضت نرسیده است تا بتوانند در مسیر آن اعمال نفوذ کنند) ما اگر اسلام را در این انقلاب، در این نهضت، احکام اسلام را پیاده نکنیم، کی پیاده خواهد کرد؟ چه وقت همچو نهضتی تحقق پیدا می کند؟ اگر ما امروز قوانین اسلامی را اجرا نکنیم، کی اجرا بکنیم؟ آقایانی که می گویند نمی شود پس کی می شود؟ پس بگویید هیچ وقت اسلام نه، بگویید نهضت منهای اسلام، همان طوری که گفتید اسلام منهای روحانیت» روشنفکران برای این که اسلام و احکام اسلامی را از نهضت کنار بگذارند در اولین قدم می خواستند اسلامی را از جمهوری جدا کنند تا به جمهوری هر چه می خواهند انجام دهند.1
2- مجلس خبرگان و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: در این زمینه فعّالیّت روشنفکران حول چند محور به موازات هم انجام می شود:
الف: مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان و پیشنهاد مجلس مؤسّسان: مجلس مؤسّسان مجلسی است با جمعیت بسیار فراتر از مجلس خبرگان به خاطر حضور تعداد بیشتر امکان نفوذ عناصر وابسته را فراهم می نمود.
ب: نمایندگان مجلس خبرگان: روشنفکران، مدّعی بودند که برای بررسی و تدوین قانون اساسی بایستی از افراد و شخصیتهای تحصیل کرده غربی و حقوقدانانی که مبنای تفکر آنان معیارهای حقوقی غرب است انتخاب شوند.
ج: مخالفت با اصول اسلامی از جمله مهمترین اصول آن یعنی ولایت فقیه: حضرت امام (قدس سره) در بیانات متعدّد و مصاحبه ها و بسیج متعهدین به انقلاب اسلامی موفق شدند که این طوفان مهیب و انقلاب ویران کُن تبلیغات را مهار کنند و در نهایت اصل ولایت فقیه، گرچه کمرنگ تر از آنچه در اسلام مطرح است یعنی ولایت مطلقه فقیه- به تصویب رسید.
د: تلاش برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی: «اینها جاهلند، اینها بی دین هستند، اینها قرار داشتند مجلس خبرگان را منحل کنند و می گفتند برگردیم به 22 بهمن باید بگوییم که غلط است و برگردیم به 22 بهمن و آن وقت شروع کنیم. نه مجلس و نه هیچ چیز دیگر و نه جمهوری اسلامی داشته باشیم و رأی بگیرند»2
3- مخالفت با اسم مجلس شورای اسلامی: روشنفکران در سیر عملکرد خود بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هرجا که نام اسلام بود و نشان از ارزشهای اسلامی، علم مخالف برافراشتند. جلوتر دیدیم که با نام جمهوری اسلامی ایران بنای مخالفت گذاردند و اینک که مجلس، نهاد دیگر نظام، شکل می گرفت بر سر نام آن غائله دیگری برپا کردند.
4- مخالفت و ضدیت شدید با روحانیت و احکام: گروهک ملی گرای نهضت آزادی در زمان کوتاه تصدّی دولت پس از پیروزی انقلاب، تلاش بسیار کرد تا روحانیت را تحت عناوین مختلف از حکومت دور نگهدارد و در این راه تا زد و بند را جاسوسخانه «سفارت» آمریکا و ملاقات با سران دولتِ جنایتکار آمریکا پیش رفت و دیگر روشنفکران گرد آمده در جمعیت جبهة ملّی که مقتدایشان دکتر مصدق بود با روحانیت و احکام اسلامی در آویختند.
5- اسلامی شدن دانشگاهها: «از آن روز اولی که صحبت انقلاب دانشگاه ها پیش آمد مخالفتها شروع شده اگر شما گروه هایی که مخالفت کردند با این مسائل و اشخاصی که سینه می زدند برای باز شدن دانشگاه قبل از اصلاح، مشاهده کنید، می بینید که اینها همه پای بیرق غرب یا شرق سینه می زنند»3
6- اشغال لانه جاسوسی آمریکا: روشنفکران با اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان سال 1358 مخالفت نمودند. در اولین واکنش آنان به این حرکت از سوی حضرت امام خمینی عنوان «انقلاب بزرگتر از انقلاب اول» را گرفت، دولت موقت اقدام به استعفا نمود. انتشار اسناد باقی مانده از جاسوسان آمریکایی و افشای روابط پنهانی عناصر روشنفکر در دولت موقت با عوامل آمریکایی و رد و بدل کردن اطلاعات انقلاب اسلامی، دلایل مخالفت آنان را با این انقلاب روشن ساخت.
7- جنگ تحمیلی عراق علیه ایران: جنگ دارای مراحلی است که می توان نقش روشنفکران را در هر مرحله جداگانه بررسی کرد. لکن در اینجا به طور کلی به عملکرد آنان اشاره می کنیم. روشنفکران در طول جنگ همواره قلم و بیان خود علیه منافع ملت ایران و انقلاب اسلامی بکار بردند. تضعیف نهادهایی که مستقیماً در جنگ وارد بودند مانند ارتش و سپاه و بسیج از اهداف آنان بود. تضعیف روحیه ملت با عناوینی چون خسته شدن آنان، کشته شدن جوانان و… از دیگر هدفهای روشنفکران در طول جنگ تحمیلی بود. راه علاج و مبارزه با روشنفکران در مفسده هایی که در پیش دارند چندان ناشناخته نیست. حضرت امام با شناخت کافی که نسبت به دیدگاهها و عملکرد و وابستگی آنان به غرب داشتند و خود شاهد خیانت طولانی آنان به اسلام و ملّت ایران بودند، راههای مقابله با توطئه های روشنفکران و جریان روشنفکری وابسته را بخوبی ترسیم کرده اند. 


*نهراسیدن از روشنفکران و هیاهوی آنان:
اساس در مبارزه با جریان روشنفکری وابسته به غرب، نهراسیدن از مخالفت روشنفکران است و باور این که آنان در ظلمت هستند و توان مقابله با ایمان اسلامی و اداره کشور بر مبنای فقه غنی اسلام را ندارند.

* حفظ مراکز تعلیم و تربیت و دانشگاهها از عناصر منحرف:
«ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دامهای شیطنت آمیز قدرتهای بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند، چاره ای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که در دبستانها تا دانشگاهها راه یافته اند و با تعلیم و کوشش در رشته های مختلف علوم و تربیت صحیح و تهذیب مراکز تربیت و تعلیم از عناصر منحرف و کج اندیش، نوباوگان را که ذخایر کشور و مایه امید ملتند با تعلیم در همه رشته ها به حسب تعالیم اسلامی تربیت و تهذیب نمایند.»4

* مطالعة روی اسلام ناب و بیرون آوردن مسلمانان از اشتباه جدایی دین از سیاست:
«طلّاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها باید دقیقاً روی مبانی اسلام مطالعه کنند و شعارهای گروههای منحرف را کنار بگذارند و اسلام عزیز راستین را جایگزین تمام کج اندیشی ها نمایند. این دو دسته باید بدانند اسلام خود مکتبی است غنی که هرگز احتیاجی به ضمیمه کردن از مکاتب دیگر نیست و همه باید بدانند که التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمره تلخ این نوع تفکر در آینده روشن می گردد … دانشجویان عزیز! راه اشتباه روشنفکران دانشگاهی غیر متعهد را نروید و خود را از مردم جدا نسازید…»5

* باور امکانات و تواناییها، فرهنگ و مفاخر خودی و زدودن مظاهر غربزدگی:
«استقلال فکری شرط اول استقلال است که ما فرمان را عوض کنیم، از این انگل بودن خودمان را درآوریم»6 «به آنان (جوانان) حالی کنید که شما خودتان مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید. به آنها حالی کنید که باید خودتان هر کاری بکنید.7»

* جلوگیری از آزادی های به شکل غربی:
«باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان دختران و پسران می شود از نظر اسلام و عقل محکوم است تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آن واجب است». 

*عملکرد روشنفکران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی*
*حضرت امام خمینی (قدس سره)* آنهایی که نظر انحرافی دارند، آنهایی که نظر خیانت به اسلام و این ملت دارند، آنهایی که اسلام 1400 ساله را کافی نمی دانند، آنها باید حسابشان را از ملّت جدا کنند، جدا هم هست.

زحمات ملت و قدرناشناسی روشنفکران!!
اینها غافل از این هستند که این روحانیون بودند که شما را از این زاویه ها بیرون کشیدند، این نهضت را با قدرت روحانیت و اسلام که ملت ما اسلامی بودند و علاقه به اسلام و کارکنان اسلام داشتند به این جا رساندند و شما به جای این که تشکر کنید از اینها که شما را از خارج ایران به داخل کشاندند، شمایی که در خارج ایران بعضیتان به سر می برید و جرأت اینکه به مرز ایران وارد بشوید نداشتید، زحمات ملت ما که در رأسش روحانیت بود شما را از خارج به داخل کشاند و شما را از زاویه ها بیرون آورد و شما را از سکوت به صحبت کشاند و قلمهای شکسته شما را دوباره تجدید کرد. شما هیچ ملت را حساب می کنید و بعد می گویید ملت ما. ملت شما یعنی ملت ایران، این است که وقتی به او می گویید که وکیل بفرست به مجلس خبرگان، می فهمد چه می کند.8

میوه چینی روشنفکران از زحمات ملّت:
مخالفین شما می خواهند خونی را که شما دادید، استفاده را آنان ببرند. مخالفین می خواهند زحمتها را شما کشیدید، میوه ها را آنان بچینند. مخالفین شما ملت ستم دیده هیچ رنجی نبردند، در زمان طاغوت هم هیچ رنجی نبردند برای اینکه تبع بودند موافق بودند یا ساکت بودند شما سفره را پهن کردید، اینها به دور سفره نشسته اند برای استفاده. کاش می گفتند شما هم شریک لکن می گویند ما و شما نه. ما و روحانیت نه، قشرهای دیگر نه. همه چیز را برای خودشان می خواهند. ما واسلام نه9

روشنفکران خوف دارند که این متاع ارزشمند عرضه بشود:
این را کراراً گفتم که ما یک متاع خیلی ارزشمند داریم و داشتیم، عُرضة عرضه اش را نداشتیم، مثل یک کسی که یک متاع بسیار خوبی دارد توی انبار، هم نمی تواند بیرونش بیاورد و تا عرضه نکند، مشتری پیدا نمی کند. شما این را بدانید، اینهایی که الان به ضد روحانیت و به ضد اسلام و مذهب منتها با پوشش این نه خیر مذهب چطور، چطور، به ضد اینها فلم فرسایی می کنند و قیام می کنند، اینها خوف این را دارند که یک وقتی بتوانیم ما عرضه کنیم این متاع را به عالم.

روشنفکر غربی و وارداتی نباشید:
این مساجد است که این بساط را درست کرد این مساجد است که نهضت را درست کرد، این مساجد است که نهضت را درست کرده، در عهد رسول الله هم و بعد از آن هم تا مدتها مسجد مراکز اجتماع سیاسی بود مرکز تجنیس جیوش بود. محراب یعنی مکان حرب، مکان جنگ، هم جنگ با شیطان و هم جنگ با طاغوت. از محرابها باید جنگ پیدا بشود چنانچه پیشتر از محرابها پیدا می شد، از مسجدها پیدا می شد، ای ملت! مسجدهای خودتان را حفظ کنید. ای روشنفکران! مسجدها را حفظ کنید، روشنفکر وارداتی نباشید، این حقوقدانها! مسجدها را حفظ کنید، بروید به مسجد، نمی روید. این مسجدها را حفظ کنید تا این نهضت به ثمر برسد، تا مملکت شما نجات پیدا کند.10

روشنفکران مانع شکوفایی انگیزه های مردم:
ای ملّت! این روشنفکران! ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند، شماها که نمی توانستید. چرا هرروز این مظاهر الهیت و قدرت خدایی را می بینید و بیدار نمی شوید. این مرض چه مرضی است که بعضی از روشنفکران ما دارند؟ همه شان را نمی گوییم، بعضیشان، این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینه اش می کوبد و به عنوان نایب پیغمبری، یک کسی را یاد می کند، وقتی می خواهد بنویسد می گویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم، توهم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمی خوانند؟

تبلیغات ابلهانه روشنفکران علیه اسلام و احکام و حکومت اسلامی:
از توطئه های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه های معاصر و بویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می خورد. تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملّتها و خصوص ملّت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اسلام که یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدّن مخالف است و گاهی تبلیغات ابلهانه و موذیانه و شیطنت آمیز، به گونه ای طرفداری از اسلام، که این گونه دوم در بعضی روحانیون و متدیّنان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشت.

مخالفت روشنفکران با طرح ولایت فقیه و تصویب آن در قانون اساسی:
الان هم همان مسایل هست، یعنی آنها باز هم چشم طمعشان به این جاهاست، آن ذخایری که ممالک شرق دارد، ایران دارد، نمی گذارد آنها راحت باشند، خصوصاً که ایران وضعیت جغرافیایی اش هم یک وضعیت حساسی است. آنها دست بر نمی دارند از ایران، نه از طرف شرقیها و از طرف غربیها و با هر کوششی که دارند می خواهند نگذارند که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. همه شلوغیهایی که الان درست می کنند با دست آنها دارد درست می شود، همه جا آشفتگی هایی که پیدا می شود با دست آنها درست می شود و پیدا می شود که نگذارند یک آرامشی بشود و یک سامانی پیدا کند مملکت. در قضییه ولایت فقیه که این چند روز چیز شده است، خوب اینها دیدند که یک کار خطرناکی است برای آنها، برای اینکه یک حکومت اسلامی دارد درست می شود اینها هم نمی خواهند این را. گوینده شان گاهی می گوید که بگذارید که روحانیون قداستشان را حفظ بکنند، قداست روحانیون که اینها می گویند، معنایش این است که بگذارید روحانیون مشغول مسجد و محراب همین مقدار در همین حدود باشند و سیاست را به آمپراطور واگذار کنید.11

پی نوشت ها:

1. صحیفه نور جلد 4 صفحه 363
2. صحیفه نور جلد 8 صفحه 507
3. صحیفه نور جلد 8 صفحه 466
4. صحیفه نور جلد 9 صفحه 187
5. صحیفه نور جلد 7 صفحه 171
6. صحیفه نور جلد 6 صفحه 373
7. صحیفه نور جلد 6 صفحه 184
8. صحیفه نور جلد 5 صفحه 570 و 569
9. صحیفه نور جلد 4 صفحه 362
10. صحیفه نور جلد 4 صفحات 365و364
11. صحیفه نور جلد 5 صفحات 534-532





قسمت چهارم)
 







*راههاي مقابله با توطئه هاي روشنفكران*
* حضرت امام خميني (قدس سره): نترسيد از غرب،‌ اراده كنيد،‌ دانشمندهاي ما نترسند از غرب،‌ اساتيد دانشگاه ما نترسند از غرب و جوانان ما نترسند و اراده كنند،‌ در مقابل غرب قيام كنند.
باور امكانات و تواناييهاي خود: چقدر براي يك مملكتي عيب است و سرشكستگي كه دستش را دراز كند طرف آمريكا كه گندم بده،‌ كشكولي گداييش را باز كند پيش دمشنش و از او بخواهد كه رزقش را بدهد،‌ چقدر براي ما سرشكستگي دارد. تا بناي بر اين اين ملت بناي بر اين نگذارد كه كشاورزيش را تقويت كند و بسازد به آن كه خودش به دست مي آورد،‌ ما نمي توانيم استقلال پيدا كنيم. اگر بخواهيم يك كشور مستقل داشته باشيم محتاج به غير نباشد،‌ بايد آن كشاورزش و آن كارگرش و آن كارمندش و همه قشرها بناي بر اين بگذارند كه ما خودمان يك موجودي هستيم،‌ يك آدمي هستيم،‌ مملكتمان هم يك مملكتي است،‌ همه چيز هم دارد يك مملكت غني است و همچو كردند كه ما بايد در آنجايي كه آبها دارد هرز مي رود و زمينهاي سرشار هست كه همه چيز از آن مي شود ايجاد بشود،‌ زمينها افتاده باشد و آبها هم هرز برود. اين يكی از كارهاي استعماري بوده.
نهراسيدن از مخالفت روشنفكران و كنار گذاردن آنها: شماهم از اين تيپهاي روشنفكري كه هميشه با سرقلمشان مشغول يك فسادكاري هستند از اينها هيچ وقت نترسيد، اينها مي خواهند بهانه اي دستشان بيايد،‌ هرچه دلشان بخواهد بگويند. از اول كه اين نهضت شروع شد كه روبه رشد و ترقي گذاشت،‌ اين طايفه(البته نه همه شان اما آنهايي كه سوء قصد دارند و غربزده هستند)،‌ آنها مشغول فعاليت بر ضد انقلاب بودند،‌ هر مطلبي پيش مي آيد اينها يك سنگي جلوي پا انداختند. بايد از اينها شما هيچ ملاحظه اي نكنيد و از اين كه يك دسته اي مثلاً مخالفت با شما بكنند ابداً باكي نداشته باشيد. البته هر كار مهمّي يك دسته مخالف دارد. شما با قاطعيت در آن جا اشخاصي كه مي بينيد در آنجا فاسد هستند،‌ اشخاصي كه در آنها توطئه گر هستند‌، بايد با شركت همه اين نهادهاي اسلامي،‌ آنها را كنار بگذاريد و نگذاريد فعّاليّت بكنند.1 
استقلال فكري شرط اول استقلال است:‌ ما تا نفهميم اين مسايل را،‌ توجه نكنيم به اين مسايل و خودمان را نيابيم،‌ اين گمشده را پيدا نكنيم،‌ اين مغزي كه گم شده است و به جاي او يك مغز ديگر نشسته عوضش نكنيم نمي توانيم مستقل بشويم. استقلال مغزي شرط اول استقلال است. استقلال فكري شرط اول استقلال است ما اگر بخواهيم،‌ همه،‌ همه ملّت ما ادراك اين معنا را كرده باشند كه همه چيزها را اينها برده اند و ما اينها را بيرون كرديم،‌ بايد خودمان، خودمان را نگه داريم،‌ اگر اين نشود،‌ بعدها باز همان مسايل كم كم باتدريج (حوصله آنها زياد است) با تدريج همين مسايل سابق تحميل ما مي شود.2
جلوگيري از آزاديهاي به شكل غربي به وسيله همه اقشار و مسؤولين: اكنون وصيت من به مجلس شوراي اسلامي در حال و آينده و ریيس جمهور و رؤساي جمهور ما بعد و به شواري نگهبان و شواري قضايي در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاهها خبري و مطبوعات و مجلّه ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود،‌ از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلّات برخلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيري از آن واجب است و از آزادي هاي مخرب بايد جلوگيري شود و از آنچه از نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالفت با حيثيّت جمهوري اسلامي است،‌ به طور قاطع اگر جلوگيري نشود،‌ همه مسؤول مي باشند،‌ و مردم و جوانان حزب اللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند،‌ به دستگاههاي مربوط رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند،‌ خودشان مكلّف به جلوگيري هستند،‌ خداوند تعالي مددكار همه باشد.3
بيرون آوردن مسلمانان از اشتباه القايي روشنفكران در مورد جدايي دين از سياست و معنويت از سررشته داري دنيا: اينجانب در اين وصيت نامه به اشاره مي گذرم ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان،‌ مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء (عليهم السلام) به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبياء و اولياء و بزرگان از آن امتراز مي كردند و ما نيز بايد اين چنين كنيم اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملّتهاي اسلامي و بازكردن راه براي استعمارگران خونخوار است. زیرا آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطه جویی و انگیزه های منحرف و دنیایی که از آن تحذیر نموده اند جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرایی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حق تعالی غافل کند. و اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیم الشأن (ص) و اوصیاء بزرگوارش برای آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادت است، چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هشیار ایران به دید اسلامی این توطئه را خنثی نماید و گویندگان و نویسندگان متعهّد به کمک ملّت برخیزند و دست شیاطین توطئه گر را قطع نمایند.4

* نصیحت به روشنفکران*
*حضرت امام خمینی (قدس سره)* هرچه به سر این ملّت آمد از این فرهنگ غربی آمد، هر انحرافی که برای جوانهای عزیز ما پیدا شد به واسطه فرهنگ غربی بود. روشنفکرها توجه کنند به این که مهلت بدهند یک چند سالی هم فرهنگ اسلامی باشد.
بیدار شدن روشنفکران که عامل ابرقدرتها نیستند و روی آوردن آنان به فرهنگ اسلامی: روشنفکرهایی که عامل ابرقدرتها نیستند لکن اعمالی می کنند، صحبتهایی می کنند که /در نتیجه/ همان نتیجه عُمّال آنها را می دهد، بیدار بشوند، توجه بکنند به این که یک مملکت اسلامی است، یک مملکتی است که مال خودتان شده است، مستقل است، وابسته به هیچ جا نیست، کاری نکنید که این وابستگی ای که گسسته شده است دوباره پیوند بشود. دعوت به اسلام بکنید، دعوت به صلاح بکنید، دعوت به تجهیزات سلاحی بکنید، دعوت به فرهنگ اسلامی بکنید. این – فرهنگ- فرهنگهای غربی را بیش از 50 سال است که شما دیدید و هرچه بر سر این ملّت آمد از این فرهنگ غربی بود. روشنفکرها توجه کنند به اینکه مهلت بدهند یک چند سالی هم فرهنگ اسلامی باشد، تجربه کنند ببینند که با فرهنگ اسلامی چه خواهد شد.5
مطالعه روی مبانی اسلام و جایگزین آن با کج اندیشیها: روشنفکرانه متعّهد و مسؤول! بیایید تفرقه و تشتّت را کنار گذارید و به مردم فکر کنید و برای نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شرّ «ایسم» و «ایست» شرق و غرب نجات دهید. روی پای خود بایستید و از تکیه به اجانب بپرهیزید. طلّاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها باید دقیقاً روی مبانی اسلام مطالعه کنند و شعارهای گروههای منحرف را کنار بگذارند و اسلام عزیز راستین را جایگزین تمام کج اندیشی ها نمایند. این دو دسته باید بدانند اسلام خود مکتبی است غنی که هرگز احتیاجی به ضمیمه کردن از مکاتب (غیر) آن نیست همه باید بدانید که التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه ثمره تلخ این نوع تفکر در سالهای آینده روشن می گردد. با کمال تأسف گاهی دیده می شود که به علت عدم درک صحیح و دقیق مسایل اسلامی، بعضی از مسایل را با مسایل ماکسیستی مخلوط کرده اند و معجونی به وجود آورده اند که به هیچ وجه با قوانین مترقّی اسلام سازگار نیست. دانشجویان عزیز! راه اشتباه روشنفکران دانشگاهی غیرمتعّهد را نروید و خود را از مردم جدا نسازید.6

منابع:

1- روشنفکری و روشنفکران در ایران –از دیدگاه حضرت امام خمینی (قدس سرّه) جمع آوری و تدوین: موسسه فرهنگی قدر ولایت نوبت چاپ: اول 1377
2- وصیت نامه سیاسی-الهی امام خمینی (قدس سرّه)
3- صحیفه نور جلدهای 3و4
4- صحیفه نور جلدهای 6و5
5- صحیفه نور جلدهای 7و8و9

پی نوشت ها:

1. صحیفه نور جلد 6 صفحه 373
2. حضرت امام خمینی –قدس سره- وصیت نامه سیاسی- الهی
3. صحیفه نور جلد 6 صفحه 373
4. حضرت امام خمین قدس سره وصیت نامه سیاسی- الهی
5. حضرت امام خمینی قدس سره. وصیت نامه سیاسی- الهی
6. صحیفه نور جلد 8 صفحه 70
7. صحیفه نور جلد 7 صفحه 141