زندگى و گزيده انديشه سياسى آيت الله طالقانى

شرح زندگى
سيد محمود طالقانى به سال 1289 ه. ش. در روستاى گلگرد طالقان از توابع استان تهران, ديده به جهان گشود و نزد پدرى همچون آيت الله سيد ابوالحسن طالقانى كه از علماى برجسته تهران به شمار مى رفت((1)), پرورش يافت. پدرى كه حضرت امام خمينى در باره مقام و منزلت او چنين مى گويد:
((رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او كه در رإس پرهيزكاران بود.))((2))
در باره زهد و پرهيزكارى آسيد ابوالحسن طالقانى, آيت الله سيدحسين بدلا كه با وى حشر و نشر داشته چنين مى گويد:
((على رغم اين كه محل رجوع عام و خاص مردم بود ولى به هيچ وجه من الوجوه از وجوهات شرعيه و سهم مبارك امام عليه السلام استفاده نمى كرد و زندگى روزمره خويش را به وسيله تعمير ساعت تإمين مى كرد)).((3))
سيد محمود طالقانى در 10 سالگى به مكتب خانه روستاى گلگرد مى رود و پس از طى اين دوره روانه مدرسه ملارضا در ميدان امين السلطان تهران مى شود و شروع به تعلم دروس حوزوى مى نمايد. پس از اندكى وارد مدرسه رضويه قم مى شود و در نهايت در مدرسه فيضيه سكنى مى گزيند. دروس سطح حوزه علميه را نزد آياتى چون نجفى مرعشى, اديب تهرانى و حجت به پايان مى برد. بنا به گفته سيدتقى طالقانى, سيد محمود داراى هوشى فوق العاده بود و در مدت اندكى دروس سطح را به پايان رساند. وى مى گويد:
((با آنكه سيد محمود خيلى جوان بود, سطح را تمام كرد و وارد حلقه درس آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى موسس حوزه علميه قم گرديد.((4))
طالقانى در كنار دروس فقه و اصول حوزه (كه درس معمول و رايج در حوزه هاست و هر طلبه اى الزاما آن را بايد بخواند), فلسفه و حكمت را نزد آياتى همچون تقى اشراقى و ميرزا خليل كمره اى طى كرد. سيد محمود در سال 1310 ه.ش. پدر خويش را در سن 72 سالگى از دست مى دهد و پس از فوت پدر به وى پيشنهاد مى شود كه در تهران امام جماعت مسجدى شود و به وعظ و خطابه مردم مشغول گردد. ولى از آنجا كه سيد محمود به درس و بحث علاقه داشت, حوزه را به امام جماعتى و مريد و مرادى ترجيح داد و براى تكميل تحصيلات خود عازم نجف اشرف گرديد. در آنجا از محضر آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى, شيخ محمدحسين غروى و آقاضيإ عراقى بهره مند گرديد و از دست مرجع بزرگ جهان تشيع آيت الله ابوالحسن اصفهانى موفق به اخذ درجه اجتهاد گرديد. در قم نيز آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى به وى اجازه استنباط و اجتهاد احكام الهى مى دهد و از آقايان نجفى مرعشى و شيخ عباس قمى اجازه نقل حديث و روايت دريافت مى كند.
در آستانه جنگ دوم جهانى (1317 ـ 1318) وارد تهران مى شود و پس از تشكيل خانواده, فعاليت هاى علمى و فرهنگى خويش را در آنجا آغاز مى كند. خود طالقانى در اين زمينه چنين مى گويد:
((پس از دوره تحصيلى كه بيشتر در حوزه قم بود و مدتى هم در نجف و دريافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف به اصرار دوستان و آشنايان به تهران برگشتم (سال 18 ـ 17) چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقايد و ايمان در معرض خطر قرار گرفته اند و به پيروى از روش مرحوم پدرم جلساتى براى عده اى از جوانان و دانشجويان در باره بحث در اصول و تفسير قرآن تشكيل دادم و در دنباله اين جلسات بعد از شهريور 1320 انجمن ها و كانون هاى اسلامى تشكيل شد, مانند كانون اسلام, انجمن تبليغات اسلامى, اتحاديه مسلمين, كه هر كدام داراى نشريات منظم و فراخور افكار و وضع روز بود. من با همه آنها براى پيشرفت تعاليم اصول اسلامى همكارى مى كردم, قسمتى از تفسير قرآن و نهج البلاغه را در مجله آئين اسلام مى نوشتم. اين انجمن ها هر يك به سهم خود با فقر شرايط مادى و مإنوس نبودن مردم با چنين اجتماعات و تبليغات, آثار خوبى از خود نشان داد .... مشكل بزرگترى كه دين و ملت پس از شهريور 20 با آن مواجه شد, گسترش سريع اصول ماركس و تشكيل حزب توده بود. هميشه هيإت حاكمه ايران دچار اين اشتباه[ بوده] است كه هر عقيده و فكرى را كه با مصلحت و وضع خود مضر تشخيص داده اند, خواسته اند با فشار و زور و زندان و كشتن, از بين برده و يا محدود سازند با آنكه فكر و عقيده را هيچ وقت نمى توان با اين طريق از بين برد و به فرض آنكه زير پرده رفت, هر وقت فرصتى بدست آيد با وضع ديگرى آشكار مى شود)).((5))
طالقانى پس از اقامت در تهران با آيت الله كمره اى حشر و نشر پيدا مى كند و اين دو, در راه نشر معارف اسلامى و جلوگيرى از خطر سستى عقايد جوانان و گرايش آنان به اصول و انديشه هاى ماركسيم همكارى لازم را با يكديگر به عمل مىآورند و علاوه بر اين نوع فعاليت ها, از فعاليت علمى هيچ گاه غافل نمى شد. آقاى كمره اى از آن دوران كه با آقاى طالقانى مإنوس بوده است, چنين مى گويد:
((ما با هم جلساتى داشتيم و در اين جلسات نهج البلاغه را با آقاى طالقانى مجاهد, در مورد نقشه پياده كردن دولت اميرالمومنين مورد مطالعه قرار داديم. بخصوص خطبه بيعت با اميرالمومنين را كه خطبه اى است انقلابى. درصدد برآمديم دو نفرى نهج البلاغه را تجزيه كنيم و كتب و كلمات را كه مشتملات نهج البلاغه است, هر خطبه اى را به ضميمه قطعات مناسب آن در يكجا جمعآورى كنيم. نهج البلاغه بيست و دو كتاب شد, مقدماتى بر آن نوشتيم و در معيت آقاى طالقانى در ماه رمضان پس از نماز در مسجد شاهآباد و در مسجد مرحوم حاج سيدمصطفى حجازى من ديكته مى كردم و صفحه را تصفح مى كردم و قطعات متناسب را تعيين مى كردم و آقاى طالقانى يادداشت مى كردند. الان دفترچه تجزيه نهج البلاغه به خط آقاى طالقانى در كتابخانه من موجود است)). ((6))
طالقانى فعاليت علمى, فرهنگى و حتى سياسى خود را با اين پيش فرض آغاز كرد كه اگر روحانيان و مجتهدان مصلح به جوانان مبارز و حركت بخش طرح و نقشه مهندسى اجتماعى اسلام را ارائه ندهند, به طور طبيعى جوانان سرشار از انرژى و فعاليت به سمت امثال ماركس, لنين و استالين جذب خواهند شد و از آنان پاسخ سوال خود را خواهند خواست. طالقانى نسبت به جوانان, ديدى عاشقانه و مشفقانه داشت و اگر با جوانان, از هر مكتب و ايدئولوژىاى كه بودند, با مهربانى و نرم خويى رفتار مى كرد به اين دليل بود كه اعتقاد داشت جوان پاك است و زمينه رشد و تعالى و تكامل او بسيار است. بدين سان طالقانى از شهريور 20 به بعد فعاليت خويش را بيشتر در جبهه فرهنگى جهت ارائه انديشه و معارف ناب اسلامى قرار داد. به خاطر همين فعاليت هاى فرهنگى و اسلامى كه از سال هاى 17 ـ 1318 آغاز كرده بود و عمامه به سر بود, رژيم رضاخان وى را دستگير و به مدت 50 روز زندانى مى كند كه در نهايت با ضمانت آزاد مى گردد.
پس از پايان جنگ دوم جهانى (1317 ـ 1322) و به دنبال شورش كمونيست ها و تجزيه طلبان در آذربايجان به رهبرى پيشه ورى, طالقانى از سوى علما و مجامع دينى و مذهبى به آن منطقه اعزام مى شود و پس از بررسى مسائل و توقف ده روز در آنجا, در باره اوضاع و احوال آن منطقه چنين مى گويد:
((تجزيه نشدن آذربايجان از ايران چندين علت داشت. ولى از جنبه داخلى مى دانيد كه موثرترين ضربه به تجزيه طلبان, بنا به اعتراف رئيس دولت وقت (قوام السلطنه), فوت مرحوم آيت الله ابوالحسن اصفهانى مرجع شيعيان بود. عزادارى ايشان چنان آذربايجان را تكان داد كه تجزيه طلبان با هر قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز نتايج اين احساسات جلوگيرى كنند و مردم مسلمان آن سرزمين عملا به آنان فهماندند كه عميق تر و پايدارتر از اين قدرتهاى موقت قدرت ايمان است كه بالاخره دست متجاوز را كوتاه مى كند. لذا پس از برگشت به تهران از مشاهدات و مطالعات خود بيش از پيش متوجه شدم كه انحرافهاى فكرى عده اى از مردم و جوانان و عواقت آن خطر بزرگى براى تماميت و استقلال كشور دارد كه ممكن است به نابودى و تجزيه آن بكشد و تكليف شرعى خود دانستم كه اهتمام بيشترى در تشكيل جلسات مرتب و مفصل و منظم كه مدتها در راه آن مى كوشيدم براى سخنرانى, بحث و انتقاد بر محور اصول برهانى خداپرستى و رد و انتقاد بر اصول ماترياليستى و كمونيستى بنمايم. در نتيجه سپاهى از دانشجويان براى بحث و فهم اصول اسلامى و مقايسه آن با اصول مادى تشكيل دادم كه در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشكار و هويدا گرديد و بر محور همين فكر و نظر, انجمن اسلامى دانشجويان كه در سال 1322 تشكيل شده بود و پس از آن (انجمن اسلامى) معلمين و اطبإ تشكيل گرديد.))((7))
طالقانى تشكيل انجمن هاى اسلامى پزشكان, معلمان و دانشجويان دانشگاه ها را در دهه 20 كه بحرانى ترين دهه براى رژيم و مخالفان آن بود, با اهداف ذيل تبيين و تحليل مى كند:
الف) وظيفه كلى و دينى اين بود كه جوانان با بحث آزاد, اصول دين را دريابند. زيرا از نظر علماى اسلام اصول دين را بايد با تحقيق و برهان و بحث آزاد دريافت.
ب) وظيفه خاص ديگرى كه پيش آمده بود, مبارزه اى منطقى با اصول ماترياليسم بود كه اذهان جوانان و تحصيلكرده هاى ما را مى رفت فرا گيرد.((8))
طالقانى با توجه به اين مقدمات و با آن ديد اسلامى و جهانى خود, احساس تكليف سنگين مى كند كه اصول اعتقادى, اجتماعى و اقتصادى اسلام را براى مسلمانان داخل و خارج كشور احيا كند. اين وظيفه را نخست نسبت به كشور خود احساس مى كند كه سابقه تاريخى و درخشانى در علم و تحقيق, بخصوص علوم اسلامى دارد. از اين رو, طالقانى علاوه بر فعاليت سياسى بيشتر به مسائل فرهنگى و آموزشى توجه داشت و بدين خاطر مسجد هدايت را از دهه 20 محل وعظ و خطابه خود قرار داد. او مسجد هدايت را نمونه اى از مساجد صدر اسلام در مكه و مدينه كرد كه در آن مجاهدين و مبارزين گرد هم مىآمدند و به شور و مشورت مى پرداختند. يكى از نمازگزاران قديمى مسجد هدايت در اين باره چنين مى گويد:
((از زمانى كه مسجد هدايت به شكل كنونى آن ساخته شد, رفته رفته دانشگاهيان و جوانان تمايل زيادى به آمدن به آنجا از خود نشان دادند. مطالبى كه در آنجا به وسيله آيت الله طالقانى بيان مى شد براى همگان تازگى داشت و ما هيچ كدام مطالب را آنگونه از زبان هيچكس تا آن روز نشنيده بوديم. جذبه و بحث و گيرايى و ملموس بودن صحبت ها, جوانان را بيشتر جذب مى كرد. شبهاى جمعه از هفتاد و هشتاد كيلومترى تهران مىآمدند براى شنيدن صحبت هاى آقا.))((9))
طالقانى در مسئله نهضت ملى نفت كه دو گروه مليون و مذهبيون فعاليت داشتند كه در نهايت اين دو گروه به وادى اختلاف كشانده شدند, سعى در متحد كردن آن ها داشت و همواره در تلاش بود كه جلو تفرقه نيروهاى مبارز عليه رژيم را بگيرد. در اين باره خود ايشان مى گويد:
((عوامل استبداد داخلى و جاسوسان اطراف اين قدرتها شروع به تفحص كردند و نقطه ضعفها را يافتند. به فدائيان اسلام گفتند شما بوديد كه اين نهضت ها را پيش برديد, فدائيان گفتند ما حكومت تامه اسلامى مى خواهيم, به آنها مى گفتند دكتر مصدق بى دين است, يا به دين توجهى ندارد و خواسته هاى شما را نمى خواهد انجام دeد, آنها به دكتر مصدق مى گفتند فدائيان اسلام جوانانى پر شور و تروريست هستند, بايد از آنها بپرهيزيد و من كه خود در اين ميان مى خواستم بين اين دو تفاهم ايجاد كنم, ديدم نمى شود, امروز صحبت مى كردم, اما فردا مى ديدم كه دو باره چهره ها عوض شده ; باز خصومت و توطئه.))((10))
طالقانى بعد از كودتاى 28 مرداد روش جديدى در مبارزه بر ضد رژيم در پيش گرفت و به كار جمعآورى نيروهاى قديمى اعم از ملى و اسلامى و تشكيل هسته هاى جديد مبارزات اسلامى پرداخت و موفق به تشكيل نهضت مقاومت ملى گرديد كه تا سال 1339 فعال بود. در اين دوره عناصر ارزنده اى از اين نهضت بازداشت شدند و از جمله طالقانى به زندان رفت كه يك سال به طول انجاميد.((11)) طالقانى در اين دوره علاوه بر فعاليت سياسى و مذهبى در راستاى نشر فرهنگ اسلامى, در مسير پژوهش هاى سياسى اش كتاب ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) آيت الله نائينى را با مقدمه و پاورقى و توضيحات خود به چاپ مى رساند. سپس دست به تإليف كتاب ((اسلام و مالكيت)) مى زند كه در طى يك سال بنا به گفته خود طالقانى دو بار تجديد چاپ مى شود.
طالقانى براى ايجاد جامعه اى به دور از جنگ و خونريزى و داراى امنيت و عدالت در گستره جهان اسلام و در نهايت جهان بشريت, به همفكرى و مشورت علما و انديشمندان اسلامى مى پرداخت. وى در اين راستا در طول دهه 1330 به همراه عده اى از علما در كنگره شعوب المسلمين كراچى شركت كرد و در كنگره بين المللى قدس كه همه ساله از نيمه دوم دهه 30 در بيت المقدس تشكيل مى شد, حضور داشت و در سال 1338 به نمايندگى از آيت الله بروجردى براى شركت در كنگره اسلامى دارالتقريب در قاهره به كشور مصر رفت و پيام آقاى بروجردى را به شيخ شلتوت رئيس الازهر رساند.((12))
در سال 1339 به دنبال شروع انتخابات دوره بيستم مجلس شوراى ملى, فعاليت هاى طالقانى به اوج خود مى رسد و مسجد هدايت به ستاد مبارزاتى عليه استبداد و خفقان تبديل مى شود. به دنبال اوجگيرى اين مبارزات, جلسات مسجد هدايت به وسيله عوامل رژيم سركوب و تعطيل مى شود, اما اين جلسات در منزل اشخاص مختلف تشكيل مى شود. طالقانى به همراه شهيد مطهرى در اين جلسات به تحليل مسائل اجتماعى و افشاى رژيم مى پردازند.
طالقانى در سال 1340 در تشكيل نهضت آزادى مشاركت نموده و در همان سال به زندان مى افتد.((13)) وى در باره انگيزه ها و اهداف پيوستن خود به اعضاى موسس نهضت آزادى چنين مى گويد:
((ايمان و خلوص نيت و استقلال فكرى و اصالت خانوادگى كه موسسين آن داشتند, با اخصى از علما و روحانيون كه در اين مورد صاحب نظرند و تشخيص تكليف دينى و استعانت و استخاره از قرآن كريم عضويت آن را در هيإت موسس اوليه پذيرفتم, با توجه به گرفتاريهاى ديگر و انجام وظايف روحانيت قبول اين مسووليت برايم دشوار بود ... تنها مسووليتى كه در اين جمعيت به عهده گرفته ام, همان راهنمائى به اصول و احكام عاليه اسلام است كه جزء مرامنامه باشد و پاسخ به پرسشها و روشن كردن افراد و جوانان و جوابگويى مسائل مطروحه در اين حدود))((14))
دولت ايران در سال 1341 لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى رامطرح مى كند كه مورد مخالفت علما و مراجع تقليد ايران قرار مى گيرد و هر كدام از آن ها با تلگراف هاى جداگانه اى به شاه خواستار عدم تصويب اين لايحه در مجلس شوراى ملى مى شوند. طالقانى نيز در زمره علماى مخالف بوده است. در نهايت رژيم مجبور به عقب نشينى مى شود و رسما اعلام مى كند كه از تصويب اين لايحه صرف نظر كرده است. اما در بهمن 1341 رژيم ترفند ديگرى به كار مى گيرد و آن, اصول و لوايح شش گانه اى بود كه از سوى شاه به مردم عرضه مى شود تا آنان در باره لوايح به صورت رفراندوم اظهار نظر كنند. روحانيون, علما و مراجع اين بار نيز مخالفت مى كنند و طالقانى نيز كه به اتفاق ديگر روحانيون و سران نهضت آزادى با اين مسئله مخالفت نموده بود راهى زندان قزل قلعه مى شود.((15)) وى در اين باره مى گويد:
((روز سوم بهمن ماه 1341 مامورين سازمان امنيت بدون اجازه و تشريفات قانونى وارد خانه من شدند و مرا, با حال كسالت و بيمارى به زندان قزل قلعه بردند. به چه گناهى و به چه جرمى؟! و به استناد به كدام يك از موارد قوانين اساسى و حقوق بشرى, هنوز نمى دانم ... مقارن با زندانى كردن من عده زيادى از علما از پيرمرد نود ساله تا جوان ها از سران جبهه ملى و نهضت آزادى ايران تا كاسب و كارگر و بازارى و دانشجو را در تهران و شهرستان ها به زندان كشيدند. به چه بهانه؟! به اين بهانه كه روز ششم بهمن قرار است شش ماده مصوبه در معرض تصويب و رفراندوم گذارده شود تا آزادانه؟! مردم! رإى موافق و مخالف! خود را ابراز دارند. ما هم صاحب رإى بوديم و نه خود و هيچ مرجع صلاحيتدار و نه ملت ما را از مهجورين در اظهار نظر نشناخته, چرا بايد زندانى شويم و از دادن رإى و اظهارنظر محروم باشيم ... با آنكه علما طبق نص صريح اصل دوم متمم قانون اساسى نسبت به هر طرحى از جنبه اسلامى حق نظر و قبول يا رد آن را دارند ... پس از آنكه به زندانم كشيدند به حسب معمول و براى پرونده سازى و صورت قانونى درست كردن, اشخاصى كه آماده براى بازجوئى و ساختن پرونده هستند و براى همين كار پرورش يافته اند, در تاريخ 1341/11/9 مشغول بازجوئى شدند, محور سوالات در باره شش ماده بود.))((16))
رژيم پس از حدود 5 ماه, طالقانى را در اوايل خرداد 1342 آزاد مى كند و ايشان از موقعيت استفاده كرده, در دهه محرم 1342 در مسجد هدايت به منبر مى رود و به بيان برنامه هاى امريكايى انقلاب سفيد و ستم هايى كه بر مردم روا مى دارند و جناياتى كه اعمال مى كنند, مى پردازند. علاوه بر فعاليت ها و سخنرانى ها, وى به نوشتن و نشر اعلاميه اى خطاب به افسران ارتش بوده است, صادر مى كند.((17))
پيرو اين فعاليت ها, احساس مى كند كه رژيم درصدد دستگيرى وى است. از اين رو, شب دوازدهم محرم 1342 از رفتن به منبر در مسجد هدايت خوددارى مى كند و به ناچار چند روزى در لواسانات مخفى مى شود. پس از كشتار پانزده خرداد 1342, اعلاميه اى با عنوان ((ديكتاتور خون مى ريزد)) از طرف نهضت آزادى صادر مى شود. دستگاه امنيتى رژيم مطمئن بود كه محرك اصلى اين اعلاميه طالقانى است و درصدد دستگيرى وى برمىآيد كه در نهايت در تپه هاى لواسانات وى را دستگير مى كند. محمد بسته نگار داماد طالقانى در باره چگونگى دستگيرى ايشان مى نويسد:
((آيت الله طالقانى خود در زندان تعريف مى كرد كه صداى غرش خودروهاى ارتشى در كوهستان پيچيد و من نگران شدم كه اين جنايتكاران براى پيدا كردن من نسبت به روستائيان بيگناه به هر جنايتى دست برنند, لذا بر فراز تپه اى رفتم و دست تكان دادم و صدايشان زدم, همگى شگفت زده به طرف من آمدند و گفتند چند روز است دنبال شما مى گرديم. به آنان گفتم من اينجا بود, شما بيخود اين طرف و آن طرف مى گرديد. به هر حال در 22 خرداد همراه آنان به زندان قصر آمد و در زندان شماره 2 قصر, جدا از ديگر ياران زندانى شد.))((18))
پس از خرداد 42 طالقانى به ده سال زندان محكوم شد. وى پس از محكوميت, برنامه تربيتى و سازندگى خويش را در زندان آغاز مى كند. زندان تبديل به مكتب درسى وى مى گردد و تفسير قرآن وى هفته اى سه شب ; و ساير سخنرانى ها و دروس وى در زندان براى زندانيان سياسى آرام جان بوده است. تإليف سه جلد تفسير ((پرتوى از قرآن)) و تكميل كتاب ((اسلام و مالكيت)) از آثار سال هاى زندان پس از خرداد 1342 وى مى باشد.
بايد گفت كه طالقانى در زندان, در احياى دوباره قرآن و در متن زندگى قرار دادن آن و زدودن غبار از چهره نورانى آن, نقشى فراموش ناشدنى داشت. در اين دوره از زندان با افراد مجاهدين خلق مثل حنيف نژاد و سيد محسن و ديگران آشنا مى شود و به پرورش روحى و معنوى آنان مى پردازد.
رژيم پهلوى سرانجام بر اثر فشار افكار عمومى و واكنش هاى بين المللى, او را در سال 1346 آزاد مى كند. در سال 1348 در خطبه نماز عيد فطر, ضمن يك سخنرانى پر شور به بحث در باره خلقت انسان, بعثت پيامبران و برقرارى حكومت اسلامى مى پردازد و در پايان نظر مردم را به مسئله فلسطين جلب مى كند. فرازى از سخنان وى در آن روز به قرار ذيل است:
((مصيبت ديگر كه آواره هاى فلسطين دارند, مگر كم مصيبت است. مردمى كه بيست سال, متجاوز از بيست سال در بيابانها زندگى مى كنند و بانگ مى زنند, به وجدان بشريت, به مردم دنيا كه به داد ما برسيد, آنها به جاى اينكه به دادشان برسند, با بمب هاى ناپالم بر سرشان مى ريزند. اين مصيبت نيست؟ اين گرفتارى نيست؟ ))((19))
در سال 1349 زمينه سازى براى نفوذ و دخالت شركت هاى امريكايى در ايران هر چه بيشتر نمايان تر شده بود و رژيم نيز براى جشن هاى دوهزار و پانصد ساله برنامه ريزى مى كرد. شهيد سعيدى با اين جريان به مخالفت برخاست و با صدور اعلاميه اى عليه سرمايه گذارى خارجى و نفوذ روزافزون امريكاييان در ايران, موضع گرفت. رژيم, شهيد سعيدى را به اين جرم دستگير و روانه زندان مى كند و پس از اندكى وى را در زندان قزل قلعه به شهادت مى رساند. طالقانى پس از شنيدن خبر شهادت شهيد سعيدى ابتدا به منزل آن شهيد رفته, سپس همراه با جمعيتى به مسجد موسى بن جعفر در خيابان غياثى كه شهيد سعيدى در آن اقامه جماعت مى كرده, مى رود و در آنجا مراسم ختم براى آن مرحوم برگزار مى كند. رژيم فرداى آن روز طالقانى را دستگير مى كند, ولى بر اثر فشار افكار عمومى و ترس از مردم دو روز بعد او را آزاد مى كند. ((20))
طالقانى از يك سو, دغدغه تحول فكرى و انديشه اى مردم ايران را داشت و همواره سعى مى كرد كه ملت ايران از حاكميت استبداد و نفوذ بيگانگان در امان باشند و به صورت مستمر عليه استبداد و نفوذ استعمار مبارزه مى كرد و از سوى ديگر, دغدغه سرنوشت مسلمين جهان را نيز در سر داشت. از اين رو, در سال 1349 همانند سال 1348 در باره فلسطين صحبت مى كند و در عيد فطر همان سال, فطريه براى مسلمانان آواره فلسطين جمع مى كند. در اين سال شهيد مطهرى و زنده ياد شريعتى كه در حسينيه ارشاد فعاليت فرهنگى داشتند, طالقانى را در اين امر اسلامى و انسانى يارى مى كنند و مبالغ زيادى از حسينيه ارشاد و ديگر مراكز مذهبى و مساجد براى مردم فلسطين, فطريه جمعآورى مى شود. اين اقدام طالقانى, مطهرى و شريعتى سرآغازى مى شود بر گسترش اين اقدام روشنگرانه به اماكن و مساجد ديگر شهرهاى ايران كه رژيم در عيد فطر 1350 ديگر به طالقانى اجازه حضور در مسجد هدايت را نمى دهد و وى را دستگير و در حالت بيمارى به زابل تبعيد مى كند. محمد بسته نگار در اين زمينه چنين شرح مى دهد:
((در عيد فطر سال 1350 مإموران رژيم خانه آيت الله طالقانى را به محاصره درآوردند و مانع ورود او به مسجد مى شوند و يك ماه بعد او را به زابل تبعيد مى كنند.))((21))
يكى ديگر از فعاليت هاى طالقانى در اواخر دهه 1340 حمايت از مبارزه مسلحانه عليه رژيم بود كه در حال شكل گرفتن بود. ايشان با سازمان هاى مسلحانه مسلمان ارتباط و همكارى داشت و راهنمايى هاى لازم را چه از جنبه فكرى و چه از جنبه عملى به آنان مى كرد. اين نوع شيوه برخورد و مبارزه با رژيم و استبداد نه در دهه 40, بلكه از دهه 20 در انديشه طالقانى بود. از زمانى كه تفسير قرآن خويش را در مسجد هدايت شروع كرد, اين انديشه را ترويج داد و حتى شهيد نواب صفوى كه بعد از شهريور 20 اولين اقدام مسلحانه را انجام داد, از شاگردان مكتب طالقانى در آن مسجد بود.
بنابراين, مى توان گفت كه تفيسر قرآن او شالوده مبارزه مسلحانه را عليه استبداد ريخت و همين تعاليم ناب اسلامى و قرآنى بود كه همراه با ديگر عوامل به مبارزه عليه استبداد پهلوى شدت بخشيد. آقاى هاشمى رفسنجانى در اين باره مى گويد:
((تإييد ايشان (طالقانى) از مبارزات مسلحانه تإثير بسيارى در جامعه مذهبى داشت.))((22))
ارتباط طالقانى با سازمان هاى مسلحانه و همين طور مطرح ساختن مسئله فلسطين به عنوان مسئله روز براى ايرانيان موجب شد كه ((كميسيون حفظ امنيت اجتماعى تهران)) به دستور مستقيم ساواك, وى را در سال 1350 دستگير و به مدت ده سال به زابل تبعيد كند. اين تبعيد موجب اعتراضات همگانى و شخصيت هاى بزرگ از جمله آيت الله احمد آشتيانى گرديد. مرحوم آشتيانى طى نامه اى به شهربانى كل كشور كه رونوشت آن را به ساواك و دادرسى ارتش ارسال داشت, اعتراض خود را نسبت به تبعيد طالقانى اعلام داشت و خواستار رفع گرفتارى از ايشان گرديد. متن نامه وى كه در تاريخ 1350/10/15 صادر شده است به قرار ذيل است:
((به قرار اطلاع حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاى حاج سيد محمود طالقانى به زابل تبعيد و در حال بيمارى زندانى شده اند و از ملاقات با ايشان جلوگيرى مى شود. انتظار مى رود هر چه زودتر رفع گرفتارى از معظم له شده و اينجانب را مستحضر نماييد.))((23))
رژيم شاه تحت تإثير فشارهاى علما و شخصيت هاى مذهبى و نيز با در نظر گرفتن مصالح خاصى كه طبق آن مإمورين محلى رژيم, اقامت ايشان را در زابل خلاف مصلحت مى دانستند, در حكم صادره براى وى تجديد نظر نموده و با تقليلى در آن, محل اقامت اجبارى ايشان را از زابل به ((بافت كرمان)) تغيير مى دهد ; ولى از آنجا كه طالقانى چه در زابل و چه در بافت مرجعى براى راهجويان و رهبرى براى هدايت و روشن كردن مستضعفان بود, رژيم تحمل تبعيد وى در آنجا را نيز نمى كند و بالاخره پس از 18 ماه دورى از تهران, وى را در خرداد ماه 1352 به تهران بازمى گرداند. پس از بازگشت از تبعيد, طالقانى ديگر به مسجد هدايت نمى تواند برود و در نتيجه جلسه تفسير و خطابه خويش را به ناچار در منزل خود برقرار مى كند و به فعاليت علمى, تفسيرى و سياسى ادامه مى دهد و با انقلابيون تماس هاى مستقيم و غير مستقيم برقرار مى كند. در مجموع فعاليت هاى دهه 40 و ابتداى دهه 50 موجب شد كه شاه در برخى محافل خصوصى از دست طالقانى اظهار درماندگى بنمايد. از استاد سيد غلامرضا سعيدى نقل مى كنند كه:
((محمدرضا گفته بود كه پدرم را سيد حسن مدرس بيچاره كرد و خودم را سيد محمود طالقانى. نمى دانم چكار كنم.))((24))
نيمه اول دهه 50 در ايران جو خفقان به شدت حاكم بود و رژيم احساس مى كرد كه ديگر موانعى بر سر راه او نخواهد بود و به خيال خود امام (ره) را تبعيد كرد و بسيارى از انقلابيون نيز در زندان به سر مى بردند. طالقانى نيز فعاليت خود را در منزل خويش متمركز ساخته بود. اما به يكباره طلاب حوزه علميه قم در سالروز قيام 15 خرداد در سال 1354 دست به تظاهرات مى زنند كه در نهايت حدود 350 تن از طلاب دستگير و تعدادى از آنان به سربازى و زندان هاى شاه روانه مى شوند. دستگيرىهاى انقلابيون ديگر آغاز مى شود و طالقانى نيز در پائيز 1354 دستگير مى شود و پس از محاكمه با ده سال محكوميت به زندان منتقل مى شود.
سرانجام مبارزات مردم مسلمان به رهبرى امام خمينى (ره) عليه رژيم پهلوى دوم در سال هاى 1356 ـ 1357 اوج مى گيرد و تبديل به انقلابى شكوهمند مى شود. رژيم در يك واكنش آشكار و انفعالى و براى فرو كاستن از قهر انقلابى مبارزان و مردم مسلمان به آزاد كردن فرزندان امت انقلابى مى پردازد. طالقانى نيز پس از 40 سال مبارزه, تبعيد و زندان, در شامگاه هشتم آبانماه 1357 بر اثر قيام خونين و حماسه آفرين ملت ايران, از زندان قصر آزاد مى گردد. آن روحانى بزرگ و كوه استقامت, احساسات و عواطف خود را از روزهاى نخستين آزادىاش, چنين بيان مى كند:
((همينكه در آن وقت شب از زندان بيرون آمدم, آنچه را در باره تولد تازه و حركت خروشان مردم در روزنامه ها خوانده بودم و به وسيله اشخاصى كه به زندان مىآمدند, شنيده بودم, به چشم خود ديدم. در همان لحظه احساس كردم كه با مردمى ديگر روبرو هستم. مردمى به حركت در آمده, لباس غفلت و سستى قرون از تن به در كرده و عازم به سوى هدف. از مبدإ الله در مسير لاله الااله, و در پشت سر سالك آگاه به راه, روح الله. قصد داشتم در همان شب به ديدن آقاى منتظرى بروم, زيرا از راديو شنيدم كه ايشان هم از زندان آزاد شده اند, اما موج جمعيت اختيار را از من سلب كرد, مرا با خود برد. آرزوى چهل ساله ام براى به ميدان آمدن مردم, بيش از حد انتظار, تحقق مى يافت. به آقاى منتظرى تلفن كردم و از اين كه نتوانسته ام خدمتشان برسم عذر خواستم. ديدم ايشان هم همان نظر و احساس مرا داشته اند.
در زندان شنيدم مرا آزاد كرده اند, پيش خود گفتم, يكى دو ماه در يك بيمارستان استراحت مى كنم, شايد بيماريهاى جسميم كمتر شوند, اما همين كه اين مردم را با چنين جوش و خروش ديدم همه خستگى ها و دردها و رنج ها از تنم رخت بربست خود را شاداب و بانشاط يافتم.))((25))
وى پس از آزادى از زندان با رهبرى انقلاب اسلامى امام خمينى ((ره)) كه در آن زمان در نوفل لوشاتوى فرانسه مقيم بود, همواره در تماس بود و مشاوره هاى لازم را با رهبرى انقلاب انجام مى داد و به هدايت جريان امور در داخل كشور مى پرداخت. وى با هماهنگى با رهبرى انقلاب تصميم گرفت على رغم حكومت نظامى در تاسوعاى حسينى سال 1357 اعلان راهپيمايى كند تا بدين وسيله بتواند حكومت نظامى را در هم بشكند و قدرت مردم مسلمان ايران را به جهانيان بنماياند. اعلام راهپيمايى از طرف عموم ملت و مبارزان مورد تإييد و استقبال قرار گرفت و دريايى از آدم ها در آن روز به حركت درآمدند و در حقيقت ايران را به حركت درآوردند و جهان را به شگفتى ; و اميد مستكبران و شاه را به سراب تبديل كردند. طالقانى در اعلاميه خود كه در تاريخ 14 / 9 / 1357 صادر شد, چنين مى گويد:
((اينك بار ديگر براى رساندن نداى حق طلبانه ملت مسلمان ايران به گوش جهانيان)) ما روز يكشنبه را كه مصادف با تاسوعاى حسينى است به راهپيمايى بزرگى كه همه طبقات را در بر بگيرد اختصاص مى دهيم, باشد كه دستگاه حاكمه لجوج و سفاك و نيز دول حامى او و محافل انسانى و آزاده اى كه همواره به حمايت و دادخواهى ملت هاى مظلوم شهره شده اند, از اين حركت قانونى و مسالمت جويانه ملت ايران به هوش آيند و مردم ما را براى حاكميت بر سرنوشت خود آزاد بگذارند ... بديهى است در ساير شهرها و قصبات نيز برادران و خواهران در نهايت نظم و ترتيب و با هدايت و رعايت نظرات بزرگان مبارز شهر و پيشوايان محترم مذهبى خود اين برنامه ها را با شكوه هر چه بيشتر اجرا خواهند نمود.((26))
طالقانى پس از انقلاب اسلامى تا لحظه اى كه چشم از جهان فرو بست, در راه خدمت به اسلام, انقلاب و ملت, پر تلاش بود و در تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى حضور داشت. نخستين نماز جمعه را در تهران برپا نمود و در ضمن خطبه ها در برابر تجزيه طلبان, عوامل مشكوك و ضد انقلاب موضع مى گرفت و به نصيحت آنان مى پرداخت و در فرو نشاندن بحران هايى كه در ابتداى انقلاب دامنگير انقلاب شده بود, نقش اساسى و موثر داشت.
از ويژگى هاى برجسته طالقانى يكى اين بود كه به رغم تإثيرگذارى در تاريخ و پيروزى انقلاب اسلامى, خود را هرگز مدعى رهبرى نمى دانست و همواره خود را به عنوان رهرو امام و ولايت قلمداد مى كرد و هميشه سعى مى كرد كه همه گروه ها عشق به ولايت داشته باشند و رهبرى امام خمينى ((ره)) را پذيرا باشند. او با شكوه تمام اين جمله را بازگو مى كرد كه:
((من رهبرى قاطع ايشان را (امام خمينى) براى خودم پذيرفته ام و هميشه سعى كردم كه از مشى اين شخصيت بزرگ و افتخار قرن و اسلام, مشى من خارج نباشد.))((27))
سرانجام بعد از پنجاه سال تلاش مداوم براى احياى اسلام و به صحنه آوردن قرآن و عمل به سنت رسول الله و پس از عمرى مبارزه با استعمار, استبداد و به جان خريدن انواع شكنجه ها, تلخى ها و محروميت ها, با ايمانى راسخ به خدا و هدف هاى اسلامى در ساعت 45 / 1 دقيقه بامداد روز 19 شهريور 1359 دار فانى را بدرود گفت و به سوى معبود خويش شتافت.

آثار و تإليفات
آنچه از طالقانى به صورت كتاب منتشر شده و كم و بيش در دسترس مى باشد, افزون بر 12 جلد است. البته مجموعه سخنرانى ها, مقالات و نوشته هاى متعدد ايشان در كتاب هاى مختلف چاپ و نشر يافته است. به طور مثال از زندگى نامه ايشان كه به وسيله خودش نگارش يافته است در كتاب ((طالقانى در زندان)) به گردآورى بهرام افراسيابى چاپ گرديده است, مى توان ياد كرد. مجموعه ديدگاه هاى وى نيز پس از آزادى از زندان (آبان 57) تا رحلت ايشان در 19 شهريور 1358 در مجموعه اى به نام ((از آزادى تا شهادت)) تدوين گشته است. به هر حال, آثار چاپ شده ايشان عبارتند از:
1 ـ گفتارهاى راديويى ايشان مربوط به سال هاى 1325 ـ 1326.
2 ـ ترجمه و توضيح بخشى از نهج البلاغه.
3 ـ ترجمه جلد اول از كتاب ((امام على بن ابى طالب)) اثر عبدالفتاح عبدالمقصود.
4 ـ شش جلد پرتوى از قرآن.
5 ـ اسلام و مالكيت.
6 ـ مقدمه , خلاصه و توضيح كتاب ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) آيت الله نائينى.
7 ـ به سوى خدا مى رويم.
اما آنچه ما مى توانيم انديشه هاى سياسى وى را از آن استخراج كنيم, چهار كتاب اخير (شماره هاى 4 ـ 7) به انضمام مجموعه سخنرانى ها و مقالات وى مى باشد. لذا توضيح مختصرى در باره چهار اثر اخير در اين نوشته داده مى شود.
الف) پرتوى از قرآن
اين مجموعه مشتمل بر شش جلد مى باشد كه چهار جلد آن از تفسير فاتحه الكتاب آغاز مى شود و تا آيه 24 سوره نسإ ادامه پيدا مى كند. تفسير سوره هاى جزء سى ام قرآن نيز دو جلد ديگر را در بر مى گيرد. طالقانى تفسير قرآن را از همان سال هاى 1317 ـ 1318, يعنى پس از اتمام تحصيلات حوزوى و بازگشت به تهران آغاز كرد و در مسجد هدايت آن رابسط و گسترش داد. ولى چاپ آن درس ها به عنوان كتاب ((پرتوى از قرآن)) به سال 1342 برمى گردد, آن هم در زندان رژيم شاه. طالقانى پس تكميل نوشته هاى خود در زندان, آن ها را به خارج زندان ارسال مى كند و در نهايت چاپ مى گردد.
طالقانى نام اين مجموعه را ((پرتوى از قرآن)) نهاد و عنوان تفسير براى آن به كار نبرد. علت آن را خود ايشان چنين توضيح مى دهد:
((آنچه پيرامون آيات و از نظر هدايت قرآن نگارش مى يابد عنوان تفسير (پرده بردارى) ندارد و حساب مقصود نهائى قرآن نيست. از اين رو عنوان و نام ((پرتوى از قرآن)) را براى آن مناسب تر يافتم, زيرا آنچه به عنوان تفسير نوشته شده و يا مى شود, محدود به فكر و معلومات مفسرين است, با آنكه قرآن هدايت و بهره همه مردم در هر زمان تا روز قيامت مى باشد. پس اعماق حقايق آن نمى تواند در ظرف ذهن مردم يك زمان درآيد ... اين, زمان و علم است كه مى تواند اندك اندك از روى بواطن و اسرار قرآن پرده بردارد.))((28))
از لحاظ روش شناسى و معرفت شناسى, طالقانى در مقدمه جلد يكم پرتوى از قرآن ابراز مى دارد كه اطلاعات غير دينى ما در طريق فهم هدايت هاى قرآنى موثر واقع مى شود.((29))
از مطالعه مجلدات پرتوى از قرآن اين چنين به دست مىآيد كه طالقانى از ميراث تجددطلبان مسلمان پيش از خود اطلاع داشته است و از مجددانى همچون سيد احمد هندى, عبده, رشيد رضا, طنطاوى و اقبال لاهورى ياد مى كند.
پرتوى از قرآن طالقانى چنان برجستگى داشته است كه حضرت امام (ره) در آن زمانى كه در نجف اشرف تبعيد بود و آيت الله مصطفى خمينى هم مشغول نوشتن تفسير قرآن بوده, امام به ايشان توصيه مى كند كه از پرتوى از قرآن طالقانى نيز استفاده كند و از شيوه هاى تفسيرى ايشان الهام گيرد.((30))
ب) مقدمه, خلاصه و پاورقى كتاب ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) آيت الله نائينى
نائينى اين كتاب را در زمان استبداد صغير, براى توجيه عقلى و شرعى مشروطيت و جانبدارى از آن نگاشته است. در اين كتاب بر ضرورت قانون اساسى و مجلس سازوكارهايى كه مى تواند مانع خودكامگى شود تإكيد شده و كوشش به عمل آمده تا چارچوب هاى عقلى انسان در زندگى اجتماعى تا آنجا كه با قطعيات شرعى تضاد نداشته باشد, عقلا و شرعا موجه نشان داده شود.
رويدادهاى بعدى كه در نهضت مشروطيت رخ داد, موجب شد كه, خواسته يا ناخواسته, كتاب نائينى از صحنه سياسى و فرهنگى مفقود گردد, تا اين كه طالقانى اين كتاب را پيدا مى كند و در سال 1334 با مقدمه, حواشى و تلخيص به جامعه ايران عرضه مى كند. وى در مقدمه مى نويسد:
((هر مسلك و طرح و مرام اجتماعى كه خودسران را محدود نمايد و جلوى اراده آنان را بگيرد به هدف پيامبران و اسلام نزديكتر است ولى مقصود و نظر نهايى اسلام نيست. مشروطيت و دموكراسى و سوسياليزم, همه اينها به معناى درست و حقيقى خود, گامهاى پى در پى است كه به نظر نهايى نزديك مى نمايد.((31))
با مطالعه پاورقى هاى كتاب و مقدمه آن, به طور اختصار مى توان گفت كه الگوى پذيرفته شده طالقانى, بر اساس نوشته هاى آن كتاب, حكومتى است كه ملى ـ عرفى باشد و بر اساس قانون اساسى بشرى و پارلمان قانون گذارى عقلايى و آزادى و برابرى حقوقى بنا شده باشد; البته تا آنجا كه با اسلام مخالفت نداشته باشد, و هيإتى از علماى منتخب بر قوانين نظارت داشته باشند.

ج) اسلام و مالكيت
پس از شهريور 1320 و با آزادى هايى كه پديد آمده بود, فعاليت جريان ها و گروه هاى مختلف در ايران ظهور و گسترش يافت كه بيشترين فعاليت را ماركسيست ها داشتند و در كنار آن ها نيز ليبرال هاى طالب دموكراسى به سبك غربى فعال بودند. در چنين زمانه اى با ديدن فعاليت چشمگير ماركسيست ها, نوانديشان مسلمان تلاش مى كنند كه اسلام را چونان مكتبى معرفى كنند كه همه چيز, از جمله اصول و مبانى مترقى اى در باره مالكيت و اقتصاد دارد.
طالقانى از دهه 1320 در باره اقتصاد, مطالعات و بررسى هاى زيادى انجام داد و سپس در جمع انجمن اسلامى دانشجويان, سخنرانى اى تحت عنوان ((اسلام و مالكيت)) ايراد كرد كه سرانجام تكميل شده آن سخنرانى را در مجله ((فروغ علم)) در سال 1329 منتشر ساخت.((32)) مجموعه مقالات منتشر شده در سال 1342 در زندان قصر تكميل گرديد و در نهايت به صورت كتاب به جامعه فرهنگى كشور عرضه شد.
طالقانى در اين كتاب مباحث اسلامى را با مطالعات و شيوه هاى جديد اقتصادى قرين ساخت. او در باره آغاز تقسيم كار, تاريخ مالكيت, به وجود آمدن پول و ... مطالبى ارائه داده است و به انديشه هاى اقتصادى افلاطون, گزنفون, كامپاتلا, ديدرو مى پردازد و مكاتب اقتصادى مركانتليست ها و فيزيوكرات ها را تشريح مى كند و همين طور به انقلاب صنعتى, انديشه هاى ماركس, آدام اسميت, مالتوس و ريكاردو اشاره دارد. ((33))
طالقانى مطالعات مربوط به اين كتاب را در دهه 20 آغاز, و آن را در ابتداى دهه 40 چاپ كرد. بر اساس آنچه در پشت جلد كتاب اسلام و مالكيت آمده و به گفته محمد بسته نگار داماد طالقانى((34)), وى قصد داشته است كه كتاب را با تجديد نظر به جامعه مطبوعاتى كشور عرضه كند و تإكيد مى كند كه آنچه هم اكنون (آخرين بار كه در زمان ايشان منتشر شد) چاپ مى شود, دال بر موافقت تام و تمام نويسنده با همه مطالبى كه در آن آمده, نيست.

د) به سوى خدا مى رويم
اين مجموعه, كتابى است كه طالقانى پس از بازگشت از اولين سفر حج به رشته تحرير در آورده است. اين كتاب هم اكنون در دسترس همگان نيست, ولى مجله پيام هاجر به مدير مسئولى اعظم طالقانى, از تابستان 1376 آن را به صورت پياپى, چاپ و در اختيار علاقمندان قرار مى دهد.
طالقانى در اين كتاب علاوه بر ذكر پاره اى از مشكلات و سختى هاى حج كه در حدود 50 سال پيش وجود داشته, نگاهى مفصل و مشروح به آيات و رواياتى كه مربوط به مناسك حج و جايگاه كعبه است, مى كند و در نهايت اعمال حج را از زواياى گوناگون سياسى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.

انديشه سياسى طالقانى
مهم ترين و بهترين منبعى كه مى توان در باره انديشه سياسى طالقانى در آن به كاوش و جستجو پرداخت, علاوه بر ((پرتوى از قرآن)) و نوشتجات و مقالات متعدد وى, كتاب ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) نائينى است كه با شرح و مقدمه ايشان به چاپ رسيده است.
از ديدگاه طالقانى, اين كتاب گذشته از اين كه در زمان و شرايط خاص (دوران مشروطه خواهى) نگاشته شده است, حكومت و نظام سياسى را از نظرگاه شيعه بخوبى بيان كرده است. اين كتاب نه تنها براى دولتمردان, عوام الناس بلكه براى خواص (علماى حوزه و دانشگاه) نيز مفيد خواهد بود. طالقانى در مقدمه اى كه بر اين كتاب نوشته اندر اوصاف و برجستگى هاى اين كتاب مى گويد:
((دقت و توجه به اين كتاب براى هركس مفيد است. آنهايى كه خواهان دانستن نظر اسلام و شيعه در باره حكومتند, در اين كتاب نظر نهايى و عالى اسلام و شيعه را به خصوص با مدرك و ريشه خواهند يافت.
طرفداران مشروطيت وتكميل آن, اصول و مبانى مشروطيت را مى يابند, مخالفين به اشكالات و ايرادات خود بيش از آنچه تصور مى نمايند, برمى خورند. براى علما و مجتهدين كتاب استدلالى و اجتهادى و براى عوام رساله تقليدى راجع به وظايف اجتماعى است.))((35))

الف) حكومت و حاكميت
در ديدگاه طالقانى و عموم علماى شيعه, اسلام كليتى است يكپارچه و تجزيه ناپذير و مسائل و موضوعات مربوط به حكومت, سياست, اقتصاد, اخلاق و امور اجتماعى و ... در رابطه با يكديگر قابل بحث و بررسى مى باشند و به طور انتزاعى و موردى بررسى نمى شوند. انديشه اقتصادى طالقانى آن گونه كه در كتاب ((اسلام و مالكيت)) مطرح شده است, مبتنى بر مالكيت مطلق خداوند بر جهان هستى است. همين ديدگاه در انديشه سياسى وى نيز متجلى مى شود و اعتقاد دارد كه ابتدائا و بالاصاله حكومت و حاكميت از آن خداوند است و اين اراده خداوند است كه بر جهان حكومت مى كند. وى حاكميت الهى بر جهان هستى را اين گونه توضيح مى دهد:
((پس چنانكه اراده خداوند (در صورت نيرو و قدرت حكيمانه) در سراسر جهان حكومت دارد, در اختيار و اراده و اجتماع انسانى هم كه جز ناچيز از جهان است, بايد حاكم باشد و حكومت تنها براى خداوند است. ان الحكم الا لله. اين اراده براى بشر به صورت قانون و نظامات در آمده است.))((36))
انديشه فوق مربوط به سال 1334 است كه جو خفقان بر ايران حاكم بود ; طالقانى بااين انديشه درصدد شرح و توضيح كتاب نائينى برمىآيد. همين انديشه در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى در مصاحبه با خبرنگاران تكرار مى شود و در آن مصاحبه مى گويد:
((در نظام اسلامى ... حاكميت جز براى خدا كه خالق همه مردم است , نمى باشد و همه مردم بنده خدا هستند و زمين و آنچه ذخاير كه در زمين نهاده شده سفره گسترده اى است براى همه مردم))((37))
در سطور بالا اشاره شد كه حاكميت در درجه اول در اراده و اختيار خداوند است ; تجلى و ظهور اين اراده الهى بر اساس قانون و نظام هاى سياسى و اجتماعى براى افراد بشر است. طالقانى در مرتبه ديگر به زمامداران و حاكمان اشاره مى كند و بر اين باور است كه در مرتبه سوم, اعمال حاكميت الهى (مرتبه اول و دوم اراده خداوند و قانون و نظامات بود) نقش اول با پيامبران و ائمه اطهار, و سپس علماى عادل و توده مردم است. وظيفه و مسئوليت آنان در حد اجرا و نظارت و تسليم شدن به قوانين الهى است. وى در تشريح و تبيين اين مطالب اين گونه مى گويد:
((در مرتبه سوم كسانى حاكم به حق و ولى مطلقند كه اراده و فكر و قواى درونى آنان يكسره تسليم اين قوانين باشد, كه پيمبران و امامانند, الامام هو الحاكم بالكتاب, الداين بدين الحق, الحابس نفسه على ذات الله, و بنام ولى و خليفه و امام و امير مومنان خوانده مى شود ; نه ملك و پادشاه و خداوندگار و مالك الرقاب. بدين جهت ما شيعه معتقديم كه خليفه و امام بايد داراى عصمت معنوى باشد. در مرتبه چهارم كار اجتماع به دست علمإ عادل و عدول مومنين است كه هم عالم به اصول و فروع دينند و هم خود محكوم ملكه عدالتند و اينجا نوبت به انتخاب و تعيين مردم مى رسد. به حسب اوصافى كه بيان شده.))((38))
در باره ولايت علماى عادل بر اين نكته تإكيد دارد كه اينان نيابت از امام (ع) دارند, ولى قدر مسلم اين نيابت در امور حسبيه است. اما از آنجا كه اكمل و اوضح امور حسبيه نظم اجتماعى و ايفاى حقوق عمومى و مردم است, در اين صورت لازم است علماى عادل به اقامه اين وظيفه قيام كنند. البته ايشان قيد انتخاب و تعيين مردم را هيچ گاه از ياد و خاطره نمى برند و همان گونه كه در سطور بالا گفته شد, انتخاب مردم را در برگزيدن امام و حاكم خويش موثر مى داند. در باره نيابت علماى عادل از امام (ع) ديدگاه وى به شرح ذيل است:
((ما شيعه معتقديم كه مجتهد جامع الشرايط از امام (ع) نيابت دارد, قدر مسلم اين نيابت در امور حسبيه است (مانند ولايت بر صغار و مجانين و تصرف در اموال بى صاحب و اوقاف مجهول التوليه و صرف آن در موارد خود و از اين قبيل) و چون نظم و حقوق عمومى از اكمل و اوضح موارد حسبيه است, پس نيابت علمإ در اين موارد مسلم و وجوب اقامه اين وظايف حتمى است.))((39))
حقيقت حكومت اسلامى در نظريه ايشان بر ولايت بر امور و امانت دارى استوار است و قدرت زمامداران بايد در محدوده مقررات اجرايى و احكام اسلامى باشد. اين محدوديت بايد در حصار عصمت محصور بوده تا حكمران را از تجاوز و تعدى باز دارد و اين صفت در پيامبر و ائمه واضح و آشكار است. در زمان غيبت امام (ع) به ناچار بايد به جاى ملكه نفسانى و عصمت معنوى, دستگاهى وجود داشته باشد تا مانع يكه تازى و خودكامگى حكومت و عاملان آن گردد و آن عبارت است از تعيين حدود وظايف حاكم, تدوين قانون اساسى و انتخاب نمايندگان از طرف ملت, براى مراقبت و نظارت در امر حكومت. با اين دستگاه مى توان قدرى جاى خالى عنصر عصمت را در حكومت اسلامى پر كرد. در صفحات گوناگون شرح ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) مطالب فوق چنين بيان شده است:
((تإسيس حكومت و سلطنت در تاريخ بشريت ـ چه به وسيله پيمبران و سران اديان باشد يا به وسيله عقلإ و دانشمندان ـ (يا در سير تكاملى انسان پديد آمده باشد) بر اساس مراقبت و ولايت محدود بوده است. سلطان و حاكم آن اندازه حق تصرف در امور دارد كه امين در امانت و متولى در عين موقوفه دارد, كه بايد حافظ و نگهبان باشد و هر حقى را به صاحب حق برساند ... اين محدوديت در عموم شرايع و ملل وابسته به قدرت ملت و قوانين است, در اسلام اين محدوديت بيش از ديگران است.((40)) اين نوع حكومت, حكومت ولايتيه است در مقابل حكومت تملكيه, سلطنت تملكيه آن نوع سلطنتى است كه مقيد به مقررات و حدود نيست و بر اساس رإى شخص و هواهاى نفسانى سلطان است. در نتيجه اين دو سلطنت به حسب حقيقت و آثار هم از هم جدا مى شوند, چرا كه دومى مبتنى بر قهر و استيلا است و تصرفاتش نامحدود است ولى اولى (ولايتيه) بر ولايت بر امور و امانت دارى استوار است و تصرفاتش محدود است.
پس آنچه كه مطلوب است سلطنت ولايتيه است ولى هميشه اين نوع سلطنت كه متكى بر عصمت باشد وجود ندارد, لذا بايد به مردمان عالم و عادل رجوع كرد ; ولى اين رجوع متوقف بر دو اصل زير است:
الف) تعيين حدود و وظايف والى و طبقات ديگر كه خروج از آن حدود و وظايف موجب انعزال هر يك از متصديان باشد, نظير امانت در فقه كه با اندك خيانت امين, خود به خود معزول است, و براى مشروعيت اين حدود وظايف عدم مخالفت با شرع كافيست.
ب) گماشتن هيإت نظاره و مسدده (به كسر دال) يعنى انتخاب مردمى از عقلإ و صلحإ كه به امور سياسى و بين المللى آشنا باشند, تا نظارت جريان داشته باشد و مانع تجاوز از حدود شوند, اينها دماغ متفكر كشور و مجلس, محل آنان مى باشد, دولت مسئول آنان و آنان مسئول ملت مى باشند.))((41))
براى تحقق و جنبه عينى پيدا كردن هيات نظاره و مسدده يك سرى مقدمات لازم است و مهم ترين آن تدوين و تنظيم قانون است كه آن در باب سياست به مثابه رساله عمليه در باب عبادات است. قانون اساسى هم در كشور به وجود نمىآيد مگر با وجود حريت و مساوات در آن جامعه:
((چون به حسب مقدمات گذشته اثبات شد كه گماشتن قوه و هيات مسدده واجب است, از لوازم و مقدمات حتميه گماشتن اين هيات تنظيم قانون اساسى و فروع آن است و بدون آن چون وظايف و حدود والى و هيات, مقرر نيست, تحديد تحقق نمى يابد و قانون اساسى و فروع آن در باب سياست مانند رساله عمليه است در باب عبادات و معاملات كه اگر به دست مقلدين نباشند انطباق عمل و مسئوليت ممكن نيست, پس حفظ حكومت اسلامى جز به اين دو ركن (تنظيم قانون اساسى و انتخاب) كه اين دو ركن هم بر اساس مساوات و حريت بايد باشد, ممكن نيست و اين از بديهات مذهب ما مى باشد.))((42))
در سطور پيشين حفظ و پايدارى حكومت موكول به قانون اساسى شد و قانون اساسى نيز به نوبه خود متوقف بر مساوات و حريت گرديد. بدين سان مى توان گفت كه مساوات و آزادى در انديشه سياسى طالقانى نقش كليدى و محورى دارند و جا دارد كه به اين دو مسئله در ذيل پرداخته شود.

ب) مساوات
آنچه از مساوات و عدالت در فرهنگ توده مردم شيوع و رواج يافته, اين است كه افراد جامعه در كليه مسائل با هم برابر باشند ; عدالت يعنى برابرى مردم. حال آن كه اين نوع تفسير و تعريف از مساوات و عدالت با موازين و اصول شرعى و عقلى اديان الهى و بخصوص دين اسلام سازگار نيست. آنچه در متون اسلامى از مساوات و عدالت ياد شده, عبارت است از ((العدل وضع الشى على موضعه)) ; يعنى عدالت و دادگسترى آن است كه هر چيزى سر جايش نهاده شود و در جاى خويش مورد استفاده و افاده گردد. با اين تبيين, خدماتى كه نظام هاى سياسى به افراد مختلف با توانايى ها, خلاقيت ها و كاركردهاى گوناگون ارائه مى دهند چه بسا تفاوت داشته باشد و اين مسئله با عدالت و مساوات اسلامى ناسازگارى ندارد. طالقانى در شرح ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) با رد اين فرضيه كه مساوات يعنى يكسان بودن مردم در تمام احكام و حدود, با وجود مختلف بودن آنان, به طور مفصل به اين مسئله پرداخته و چنين مى گويد:
((اين معنى (يكسان بودن مردم در تمام احكام و حدود) نه تنها مخالف با اسلام است, بلكه با نظام اجتماعى بشر عموما در هر مسلك و آيين باشند درست نمىآيد و هادم نظام اجتماع است. چون افراد و طبقات بشر از جهت عجز و قدرت و حدود تكليف مختلفند. پس بدون شبهه احكام و حدود نسبت به عناوين, مختلف خواهد بود, آن مساواتى كه اساس اديان به خصوص شريعت مقدس اسلام است, اين است كه احكام و قوانين نسبت به مصاديق هر موضوع وعنوانى به تساوى اجرا شود. حكم قتل و سرقت و احكام قضائى و سياسى بر هر كسى اجرا شود و اعتباريات و امتيازات مجعوله مردم و اجتماع مانع اجرا نشود, نه آنكه دزد گرسنه و پريشان كاسه و آفتابه, در گوشه زندان بميرد, ولى دزدان اموال و نواميس عمومى بر اريكه قدرت تكيه زنند و قاتل از جان گذشته فقير و پريشانى بالاى دار برود ولى براى قصابانى كه دسته دسته مردم را قربانى شهوات خود به نام مصالح عاليه مى نمايند هيچ مسئوليتى نباشد, بلكه متوقع باشند مردم براى آنان كف بزنند و هلهله كنند! و مردم را به سوء ظن و تفتيش عقايد مانند گوسفند ذبح نمايند.))((43))
آنگاه طالقانى براى تإييد گفتار خويش از اجراى دقيق حدود به وسيله پيامبر و ائمه اطهار, خصوصا حضرت على نسبت به نزديكان خويش شاهد مثال مىآورد و معتقد است كه مساوات مطلوب در ديد اسلامى همان است كه ائمه و پيامبران به آن عمل مى كردند و حتى زنده بودن قوانين ملل بزرگ دنيا بر اين اساس است:
((آن مساواتى كه علماى ربانى و مردان غيور دين مى خواهند همان است كه: پيمبر گرامى و اوصيا بزرگوارش مى فرمودند: حد خدا را در باره جگر گوشه هاى خود بى درنگ اجرا مى نمائيم. آن مساوات همانست كه على (ع) اجرا قصاص را نسبت به عبداله فرزند خليفه دوم ـ كه هرمزان, يك فرد تازه مسلمان ايرانى به اتهام شركت در توطئه قتل خليفه كشت ـ درخواست مى نمود و آن اندازه كه براى اجراى حد ايستادگى نمود براى حق خلافت خود مقاومت نفرمود, و نسبت به قاتل بى ارزش خيانتكارش كه على را از پاى در آورده بود سفارش مى فرمود: كه بيش از يك ضربت بر او نزنيد و مثله اش ننماييد و متعرض هم فكران, مسلكى و حزبى او نشويد و خون مردم را به اتهام و سوء ظن نريزيد.
اين اساس مساواتى است كه بشر زجر كشيده و ستم كشيده, تشنه آن است و قوانين ملل زنده دنيا بر اين اساس است.))((44))
خلاصه سطور پيشين در باره مساوات از نظرگاه طالقانى اين است كه: احكام و قوانين نسبت به مصاديق هر موضوع و عنوانى به تساوى اجرا شود و فرقى ميان حاكم و محكوم نباشد. چراكه حاكم در نگاه ايشان امانت دارى بيش نيست, و عنوان پادشاه, ملك و خداوندگار برازنده حاكم اسلامى نيست. از اين جهت شخص زمامدار و كليه مسوولين امور با ساير افراد از لحاظ امتيازات و حقوق و تكاليف يكسان و مساوى مى باشند و هيچ گونه فرقى بين آنان وجود ندارد. اين مساوات در تمام مسائل اعم سياسى, اجتماعى, اقتصادى, فرهنگى و ... مى باشند; چرا كه مردم, خليفه و جانشين خدا در زمين هستند و هيچ كس نمى تواند حاكميت و حق تعيين سرنوشت آن ها را نقض نمايد. بدين ترتيب, عدالت و مساوات ((مشاركت همه مردم در حقوق))((45)) تعريف مى شود.

ج) آزادى
يكى از انواع آزادىها, آزادى تفكر و انديشه است. يعنى اين كه سدى براى پرورش هيچ يك از استعدادها در كار نباشد. يكى از با ارزش ترين و گرانبهاترين استعدادهايى كه در انسان هست و شديدا نيازمند به آزادى است, فكر و انديشه است ; و مى توان گفت كه مهم ترين قسمتى از انسان كه لازم است پرورش پيدا كند, فكر و انديشه است و قهرا چون اين پرورش نيازمند به آزادى, يعنى نبودن سد و مانع در جلو تفكر است, بنابراين, انسان نيازمند به آزادى در عرصه انديشه است.
طالقانى در حوزه و عرصه انديشه سياسى معتقد است كه نظام سياسى در كشورها خصوصا حكومت اسلامى بر دو ركن اساسى آزادى و مساوات استوار است. آزادى را, آزادى از اراده فرد (ديگران) تعريف مى كند و معتقد است كه پيشرفت محيرالعقول حكومت اسلامى در صدر اسلام از اجراى همين مسووليت (حريت و آزادى) سرچشمه مى گرفت.((46)) وى معتقد است كه دين اسلام دين آزادى است و هدفش آزادى انسان ها از هر قيد و بند ضد تكامل است و اسلام به هيچ وجه, آزادى را در راه تكامل انسان محدود نمى كند. هر جمعيتى كه بخواهد آزادى مردم را در انتقاد و بحث محدود كند, اسلام را نشناخته است. با اين تعريف وى وارد آزادى در عرصه انديشه و تفكر مى شود. او در نوشتارهاى گوناگون خود بيان مفصلى در اين باره دارد و مى گويد:
((آزادى انسان تنها اين نيست كه از لحاظ اقتصادى و وضع نظام اجتماعى آزاد باشد, آزادى مهمتر از اين است كه انديشه انسان آزاد باشد, قالبى فكر نكند. خيلى مردم هستند كه نداى آزادى سر مى دهند و طرفدار آزادى هستند, ولى مى بينيم كه در قيد و بند مكتب هاى خاصى هستند. اينها در واقع برده مكتب هستند, برده فكرند, برده نظام حزبى و اجتماعى هستند, نه ما مى گوييم قرآن براى انسان آزاد است, براى آزاد كردن انسان هست, انسانى كه بخواهد آزاد بشود))((47))
باز جاى ديگر مى گويد:
مسئله اى كه بارها بدان اشاره كردم, مسئله آزادى است, و وقتى ما آزادى را براى انسان بالاترين هديه الهى و بشرى مى دانيم كه انسان آزاد آفريده شده است. هيچ كس هم نمى تواند آن را سلب كند, اصول تمامى انقلابات براى باز كردن بندها بوده است. چه بندهاى اجتماعى و چه بندهاى اخلاقى. قرآن در باره بعثت پيغمبر (ص) چنين مى گويد: پيغمبر براى اين مبعوث شده كه بندهاى تحميل شده به انسان را از هم بگسلد. پس ما هيچ وقت در اسلام نمى توانيم تحمل كنيم كه استبداد جايش را به يك حزب و يا استبداد ديگرى بدهد. اين يك اصل كلى است.))((48))
طالقانى آزادى انديشه و عدم تحميل انديشه را جزء اصول مسلم اسلامى مى داند ; و حتى آياتى را كه در باب جهاد نازل شده در راه مبارزه با عدم تحميل فكر مى داند و در ذيل و تفسير آيه لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى چنين مى گويد:
هدف هاى صريح آيات جهاد نيز از ميان برداشتن اكراه بر عقايد مخالف و فتنه و ظلم, و اقامه حق و عدل است, نه اكراه بر پذيرش عقيده و مسئوليت هاى فردى. و قاتلوهم حتى لاتكون فتنه و يكون الدين لله تاريخ نيز گواه است كه در آغاز دعوت اسلام در مكه, اكراه بر دين از جانب مشركين بود, و در مدينه كه دين و اجتماع مسلمانان پايه مى گرفت, پيوسته در معرض تعرض و فتنه مشركين بودند. پس از آن, فتوحات اسلامى تا آنجا كه خالص انگيزه اسلامى داشت براى دفع فتنه و رفع اكراه حكام و طبقات ستمگر بود تا راه رشد و دريچه تنفس آزاد بر روى محرومين و محكومين باز شود. حد جهاد همين است.))((49))
طالقانى در برخى از نوشته هاى خود معتقد است كه اگر يك مكتب, مذهب و يا نظام سياسى, آزادى انديشه و فكر را محدود كند و يا انديشه خدادادى را از او سلب كند, اصولا آن مكتب و مذهب, ضد بشرى و ضد انسانى است و نه تنها در دايره مكاتب الهى گنجانده نمى شود, بلكه از دايره مسلك ها و مرام هايى كه به وسيله انسان ها خلق مى شوند نيز خارج است:
((هر مذهبى و هر مكتبى كه بشر را در محدوده خودش نگهدارد و آزادى فكر و انديشه را از او بگيرد و محدودش كند, اين مكتب ضد بشر است. آن مكتبى, مكتب انسانيت و بشريت است كه ... آزادى بدهد.))((50))

د) تحزب
در صفحات پيشين اشاره شد كه مساوات و آزادى در انديشه سياسى طالقانى نقش محورى و كليدى دارد. يكى از لوازم آزادى و مساوات, ظهور و فعاليت گروه ها, تشكل ها و احزاب در جوامع است. جوامع پيكره اى از افراد و طبقات مختلف هستند و آنچه براى جوامع, مهم و عنصر اساسى تلقى مى گردد, مجموعه عواملى هستند كه بتوانند افراد و طبقات را با هم پيوند داده, به صورت يك پيكر زنده در آوردند و داراى خاصيت حياتى گردانند تا چنين اجتماعى بتواند بقا و ثبات خود را تإمين كند. طالقانى معتقد است كه در قرون گذشته, ملل مختلف بر پايه گرايش هاى نژادى, زبانى و جغرافيايى, وحدت و قدرت خود را حفظ مى كردند و پس از تحولات فكرى ـ سياسى اى كه طى قرون اخير به وجود آمده است, همكارى ملل بر اساس فكر و انديشه بوده و همين چارچوب احزاب و دسته جات تشكيل يافته و در نهايت, اين گروه ها با ارائه ديدگاه هاى خود در جامعه, پيروانى پيدا مى كنند و دست به تشكيل جمعيت مى زنند:
((در ملل گذشته تا همين قرون اخير پايه و اساس اجتماعات روح ملى و نژادى و همزبانى و حدود جغرافيايى بود كه قدرت و وحدت ملل را حفظ مى كرد, پس از تحولات فكرى و پيدايش نظريات جديد اجتماعى و اقتصادى جهت جامعه و همبستگى افراد يك ملت با همكارى ملل ديگر در دنيا بر مبناى فكرى و اعتقادى درآمد. اين تحول اجتماعى از مظاهر تكامل بشر است و بر همين مبنا احزاب و دستجات سياسى و اجتماعى و افكار و ايدئولوژىها توسعه مى يابند و عملى مى شود و رخ نشان مى دهند. نخست نظريه و افكار صاحب نظران مورد بررسى و مطالعه خودشان قرار گرفته و آنگاه مطرح مى شود و آن نظريات و افكار به حسب قدرت منطق و سازش با محيط معتقدينى پيدا كرده و ترويج مى شود. براى پيشرفت نظريه و مكتب وتز (ايدئولوژى) خود جمعيتى تشكيل مى دهند و گسترش مى يابند و قدرت بدست آورده و نظر خود را تعميم مى دهند.))((51))
طالقانى بر اين باور است كه هر چه افكار و ايدئولوژىهاى اجتماعى بيشتر رايج شود, عناوين نژادى و سنن عاطفى و ملى ضعيف تر مى گردد و ضرورت احتياج جوامع به جمعيت هاى متشكل بر اساس عقيده و نظر بيشتر مى شود, وقتى روابط با ملل و حل ساير مشكلات اجتماعى به وسيله اين جمعيت ها صورت مى گيرد. بدين سان, اگر تشكيل جمعيت ها و احزاب در زمان هاى گذشته تفننى و مستحب بوده در ديدگاه طالقانى, امروزه براى حفظ استقلال و پيشرفت ملل و تكامل فكرى و اجتماعى و جلوگيرى از ستمگرى و تجاوز حكومت از واجبات و ضروريات تلقى مى گردد.((52)) در اين ديد, دسته بندى بلوك شرق و غرب نيز بر اساس عقيده و نظر است و وحدت نژادى, ملى, قومى و زبانى ارزش خود را از دست داده است.
احزاب در نگاه طالقانى به دو دسته عمده تقسيم مى شوند: يا احزابى هستند كه انديشه هاى آنان با عقايد و فكر اكثريت مردم سازگار است, كه در اين صورت احزاب روحيه انقلابى پيدا نمى كنند و اگر هم رژيم حاكم مخالف عقيده آنان باشد, با رژيم مخالفت مى كنند نه با عقايد و انديشه هاى مردم ; و يا احزابى هستند كه با انديشه ها و عقايد مردم سازگار نيستند, كه اين گونه احزاب دست به خشونت انقلابى مى زنند و به زور سرنيزه بر سرير قدرت تكيه مى زنند. بر اين اساس, نهضت آزادى ايران را از دسته اول مى داند كه خود عضو آن بوده است:
((تشكيل احزاب به طور كلى به دو صورت است. يكى آنكه: افرادى نظريه و ايدئولوژى خاصى را بررسى كرده و به آن معتقد مى شوند و سپس به صورت تشكل در مىآيند چنانكه اكثريت مردم آن كشور نظريات آنها را مورد توجه قرار ندهند و با سنن و اصول اجتماعى خود مخالف بدانند چنين حزبى براى تحقق دادن و تحميل نظريه خود بر اكثريت بايد بكوشند تا از طريق انقلاب حكومت را بدست آورد. نمونه بارز آن حزب كمونيست روسيه از آغاز كار تا به حال.
دوم آنكه: جمعيت يا حزب بر اساس عقايد و سنن ملى و خواسته هاى عموم و قوانين اساسى كشور بنا شود. ناچار, كار چنين جمعيت يا حزبى, تشكل افراد و تقسيم دستجات براى به فعاليت رساندن خواسته هاى بالقوه توده مردم و اجرا قوانين اساسى و جلوگيرى از تجاوز است. چنين جمعيتى نمى تواند هدف انقلابى داشته باشد. چون هدف آن حكومت با اقليت حزبى نيست و مرام آن تحميلى نمى باشد. فقط كار و فعاليت آن چنانكه گفته شد اصول و خواسته هاى بررسى و تدوين شده, مورد عقيده و آمال اكثريت مردم مى باشد. مگر اينكه اقليت غير منبعث از شعور و خواست عمومى و غير متكى بر قوانين اساسى در اجرا مقاصد فردى يا طبقه خود لجاجت كند و حق عموم و قوانين را زير پا گذارد. در اين صورت براى محدود كردن سلطه بر حدود قرارهاى اجتماعى و احيإ حقوق عمومى اگر راه هر نوع مبارزه آرام بر او بسته شد چاره اى جز قيام در برابر حكومت غير قانونى ندارد. جمعيت هاى ملى مانند نهضت آزادى را نمى توان از قسم اول دانست.))((53))

ه) شورا
از قديم الايام از حكومت ها, تقسيمات گوناگونى صورت گرفته است و هر انديشمندى به نوبه خود يك نوع تقسيم بندى ارائه داده است. اما به صورت كلان و در يك ديد وسيع مى توان حكومت ها را به دو گروه كلى تقسيم كرد:
1. حكومت هاى داراى ديدگاه مستبدانه ;
2. حكومت هاى داراى ديدگاه مردم سالارانه.
در ديدگاه اول, شخص يا گروهى خاص, حكومت كردن را حق خود دانسته و براى نظر مردم در انتخاب حاكم ارزشى قائل نيست ; بلكه فراتر از اين رفته و تحميل نمودن خود بر آنان و در اختيار گرفتن قدرت حكومت بر مردم را عين صواب دانسته, حتى اين كار را به نوعى عمل به تكليف شرعى مى دانند. اين گروه با اين پيش فرض كه چه بسا اگر انتخاب حاكم به دست خود مردم صورت گيرد, مردم با انتخاب فردى ناصالح هم دنيا و هم آخرت خود را تباه كنند, تصور مى كنند كه وظيفه شرعى حكم مى كند كه با در دست گرفتن قدرت به هر شيوه ممكن مردم را از انحراف و تباه كردن دنيا و آخرت خود برهانند و به سوى صلاح و رستگارى دنيوى و اخروى رهنمون شوند.
حكومت مطلوب طرفداران اين نظريه, در عمل شكلى از حكومت هاى يكه سالارى, گروه سالارى, تمامت خواه, و ديوان سالارى آمرانه خواهد بود.
اما دسته دوم, ديدگاهى است كه معتقد است انتخاب حاكم حق مردم است و مردم حق دارند راه خود را چه در اين دنيا و چه در جهان آخرت, خود برگزينند. اين ديدگاه معتقد است كه نفس انتخاب بسيار بيش از نتيجه آن, حائز اهميت است و يك انتخاب غلط چه بسا از انتصابى درست نيز ارزشمندتر باشد. چرا كه اگر مردم نحوه انتخاب كردن و برگزيدن حاكم را فرا گيرند, حتى اگر در ابتداى كار و در مواردى چند به انتخابى غلط دست زنند, در درازمدت ياد خواهند گرفت كه چگونه برگزينند و بدين وسيله حكومت به سمت اصلاح خواهد رفت.
جريان روشنفكرى دينى (اگر اين اصطلاح درست باشد) در ايران همواره از نگرش دوم نسبت به حكومت جانبدارى نموده و در مقابل انواع حكومت هاى آمرانه در كشور موضع گرفته است. طالقانى نيز در زمره اصلاح طلبان دينى محسوب مى شود كه متمايل به نظريه دوم است و معتقد است بايد به مردم مسئوليت داده شود, تا متكى با حاكم و رهبر خويش نباشند.
بهترين راه مشاركت مردم در امر حكومت, رعايت اصل مهم قرآنى و اسلامى شوراست, كه اين در سيره پيامبر و ائمه اطهار وجود داشته است. طالقانى در شرح ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) و ((پرتوى از قرآن)) به اين مسئله پرداخته و آيات ((و شاور هم فى الامر)) و ((امرهم شورى بينهم)) و برخى از احاديث را ناظر به لزوم مشسورت پيامبر با مردم در امور حكومت و كشوردارى مى داند و دليل مشورت كردن را چندين چيز ذكر مى كند:
((وجوب مشورت در امور و حوادث به حسب نصوص آيات و سيره پيغمبر اكرم از امور مسلمه است, دلالت آيه و شاورهم فى الامر, كه پيغمبر مقدس و معصوم را بدان خطاب و مكلف نموده. پس واضح است, ضمير جمع (هم) در مرحله اولى همه مسلمانان است, ولى به حسب قرينه امكان و تناسب حكم با صاحبان رإى راجع به عقلإ و ارباب نظر است و ((الامر)) مقصود تمام كارهاى اجتماعى و سياسى است, و چون قوانين از جانب خدا مى باشد از اين حكم خارج مى باشد و آيه: امرهم شورى بينهم كه جمله خبريه است دلالت دارد بر اين كه وضع امور نوعيه در ميان جامعه ايمانى چنين است و روش پيغمبر اكرم و اميرالمومنين على عليه السلام براى اين بوده و اهميت دادن شورى و دستور دادن به آن يا از جهت امكان اشتباه (حاشاهم) و يا براى تطهير اجتماع و حكومت مسلمانان از تشبه به حكومت هاى استبدادى يا براى تعليم و تربيت امت بوده, به هر حال از آن بايد پيروى كرد.))((54))
طالقانى در ((پرتوى از قرآن)) مجددا تإكيد مى كند كه شورا و مشورت پيامبر با مردم در امور اجرايى و مسائل حكومتى است والا پيامبر, بما هو رسول الله, در باره احكام و فرامين الهى نيازمند مشورت نيست:
((فرمان شورا (خطاب به پيامبر) با آنان در امور اجرايى ـ نه احكام و فرامين الهى ـ است تا شخصيت بدانان دهى و شخصيتشان را بالا برى و با خود همراز و همنشين گردانى و براى آنان احترام گذارى و در مسووليت ها, در جنگ و صلح شركتشان دهى: و شاورهم فى الامر.))((55))
استنباط طالقانى از مسئله شورا, برداشت عامى است كه در تمام امور مردم جارى مى باشد. نائينى در كتاب ((تنبيه الامه و تنزيه المله)) شور و مشورت را در حد تشكيل مجلس و انتخاب نمايندگان از طرف ملت مى داند((56)) ; ولى طالقانى شور و مشورت را در تمام سطوح زندگى مردم لازم و ضرورى مى داند و تشكيل شوراهاى مردمى را يكى از اصول فكرى و عملى خود قرار مى دهد. او در اين باره مطلبى طولانى دارد كه شايسته ذكر است:
((شورا يك اصل مترقى است, به خصوص در دنياى امروز يا بايد مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند يا نه ... اين شورا فقط يك عده اى كه در كارهاى عمومى مملكت و سطوح بالا بايد دور هم جمع شوند و با هم در مورد صلح و اقتصاد و وضع كشاورزى و اقتصادى و نظام سياسى, نظر و رإى بدهند, اختصاص ندارد, بلكه اين مسئله اعم است. از نظر قرآن و از نظر اسلام هر خانه اى بايد يك مركز شورائى باشد, هر دهكده و هر گروهى بايد در كارشان يك شورائى داشته باشند.
شما ملاحظه مى كنيد در قرآن در باره زندگى خانوادگى يعنى شير دادن بچه كه هيچ به چشم نمىآيد از نظر مردم مسئله مهمى هم نيست, مى گويد با مشورت بايد باشد ... ((الوالدات يرضعن اولادهن حو لين كاملين)) مادرها بايد به حسب و وضع طبيعى دو سال بچه هاى خود را شير دهند ((فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما)) اگر بخواهند بچه را از شير بگيرند بايد پدر و مادر راضى بشوند و مشورت كنند, صلاح بچه هست, صلاح مادر هست؟ يا از پزشك مخصوصشان استفاده كنند. وقتى قرآن در امر خانوادگى به شير دادن بچه مى گويد بايد همراه با مشورت باشد, چه رسد به اداره يك دهكده, چه رسد به اداره يك روستا, چه رسد به اداره يك شهرى يا يك كشورى. همه بايد شورائى باشد.))((57))
مطالب بالا نشان مى دهد كه طالقانى اعتقاد راسخ و عميقى به شورا داشت ; چرا كه شورا روحيه مردم سالارى را در نظام سياسى ايجاد مى كرد و بارها تإكيد داشت كه اين مسئله سنت به جاى مانده از پيامبر است و آن هم تكيه گاهش بر وحى است. او معتقد بود كه هر چند در برخى موارد, شورا ممكن است عوارضى داشته باشد, ولى لازم است كه بهاى آن پرداخته شود. از اين رو, طالقانى به هيچ وجه نگران انحراف مردم از صراط مستقيم الهى, به جهت انتخاب ناشايسته حاكمان نبود. برعكس, دغدغه اصلى وى اين بود كه مبادا به بهانه عدم انحراف مردم عده اى خاص حاكم شوند و رويه استبداد را در پيش گيرند و مانع رشد سياسى مردم گردند. از ديدگاه وى , جامعه مانند كودكى است كه بايد به او امكان راه رفتن را, حتى به قيمت زمين خوردن چندين باره, داد. چرا كه همين زمين خوردن ها جزئى از راه رفتن محسوب مى شود و سبب استحكام وى مى گردد. در حكومت و نظام سياسى هم چنين اعتقاد داشت و براى اين گفته خود شواهد تاريخى نيز مىآورد:
((همه از آثار شورا بود كه مدينه را بى پناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت (رسول اكرم (ص) به سوى دشمن پيش راندند. با همه اينها باز اصل شورا را تحكيم مى كند, چون پايه اجتماع اسلامى است و براى هميشه. تا انديشه ها و استعدادها بروز نكند و هر صاحب رإى خود را شريك در سرنوشت بداند و مسلمانان براى آينده و هميشه تربيت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا بعد از غروب نبوت, خود را رهبرى كنند. اگر در اين راه و براى تحكيم شورا هر چه زيان دهند ارزش دارد, تا با هر شكستى آرإ محكمتر و قدمها ثابت تر شود و مانند بچه كه همى به زمين افتد و صدمه ببيند و برخيزد, تا به انديشه و پاى خود مستقيم و محكم گردد.))((58))
طالقانى همواره نسبت به اجراى اصل مهم شورا و تشكيل شوراهاى اسلامى در روستاها و بخش ها, و شهرستان ها و استان ها دغدغه خاطر داشت و در هر مناسبتى به اين مسئله مى پرداخت. در 20 ارديبهشت 1358 طرح پيشنهادى وى براى تشكيل شوراهاى محل در چهار صفحه ارائه گرديد((59)) ; و در آخرين نماز جمعه خود در بهشت زهرا با تإكيد فراوان گفت:
((صدها بار من گفتم كه مسئله شورا از اساسى ترين مسئله اسلامى است حتى به پيامبرش با آن عظمت مى گويد: با اين مردم مشورت كن, به اينها شخصيت بده بدانند كه مسئوليت دارند و متكى به شخص رهبر نباشند.))((60))
پى نوشت ها:
1. خاطرات آيت الله بدلا, آرشيو خاطرات مركز اسناد انقلاب اسلامى استان قم.
2. مجله پيام هاجر, س 18, ش 229, ص 20.
3. خاطرات بدلا.
4. مجله پيام هاجر, ش 229, ص 20.
5. بهرام افراسيابى, پدر طالقانى در زندان, جنبش, تهران, 1359, ص 8.
6. مجله پيام هاجر, ش 230, ص 81.
7. پدر طالقانى در زندان, ص 9.
8. پيشين, ص 10.
9. مجله پيام هاجر, ش 231, ص 53.
10. همان.
11. على جان زاده, طالقانى, انتشارات همگام, تهران, 1358, ص 4.
12. پدر طالقانى در زندان, ص 14.
13. پيشين, ص 15.
14. مجله ياد, ش 32 ـ 31, ص 130, 1372.
15. پدر طالقانى در زندان, ص 18 و يادنامه ابوذر زمان, شركت سهامى انتشار, تهران, 1360, ص 14.
16. ابوالفضل شكورى, سيره صالحان, انتشارات شكورى, قم, 1374, ص 537.
17. پدر طالقانى در زندان, ص 22.
18. يادنامه ابوذر زمان, ص 17.
19. همان.
20. پيشين, ص 179.
21. طالقانى, انتشارات همگام, ص 9.
22. يادنامه ابوذر زمان, ص 19.
23. روزنامه اطلاعات, ويژه نامه طالقانى, 18 / 6 / 1359.
24. سيره صالحان, ص 633.
25. يادنامه ابوذر زمان, ص 23.
26. سيره صالحان, ص 530 و يادنامه ابوذر زمان, ص 25.
27. آرشيو اسناد مركز انقلاب اسلامى.
28. سيره صالحان, ص 332 و آقاى هاشمى رفسنجانى نيز در خطبه هاى نماز جمعه شهريور 1377 تهران همچون مضمونى در باره شخصيت آيه الله طالقانى بيان كرد.
29. سيد محمود طالقانى, پرتوى از قرآن, ج 1, شركت سهامى انتشار, تهران, 1345, ص 20.
30. همان, صص 17 ـ 18.
31. يادنامه ابوذر زمان, اين مطلب پاسخ سيد محمود دعائى به نامه آقاى سيد محمد مهدى جعفرى است كه وى (جعغرى) نظر امام را جويا شده بود.
32. ميرزاى نائينى, تنبيه الامه و تنزيه المله, شركت سهامى انتشار, تهران, ص 10.
33. مجله فروغ علم, شماره هاى 7 الى 10, سال 1329.
34. سيد محمود طالقانى, اسلام و مالكيت, شركت سهامى انتشار,تهران, ص 106.
35. يادنامه ابوذر زمان, ص 47.
36. تنبيه الامه و تنزيه المله, مقدمه, ص 15.
37. همان, ص 9.
38. روزنامه كيهان, 17 / 11 / 1357.
39. تنبيه الامه و تنزيه المله, مقدمه, ص 9.
40. همان, ص 51.
41. همان.
42. همان, ص 40 ـ 41.
43. همان, ص 63.
44. همان, ص 72.
45. همان, ص 72 ـ 73.
46. همان, ص 41.
47. همان.
48. يادنامه ابوذر زمان, ص 68.
49. آزادى تا شهادت, انتشارات ابوذر, تهران, 1358, صص 77 ـ 78.
50. پرتوى از قرآن, ج 2, ص 205 ـ 206.
51. آزادى تا شهادت, ص 38.
52. طالقانى در زندان, ص 16.
53. همان, ص 17.
54. همان, ص 17 ـ 18.
55. تنبيه الامه و تنزيه المله, صص 61 ـ 62.
56. پرتوى از قرآن, ج 3, ص 397.
57. متن تنبيه الامه و تنزيه المله, ص 64.
58. متن مصاحبه تلويزيونى طالقانى در ابتداى سال 1358. ر.ك: از آزادى تا شهادت, ص 158.
59. پرتوى از قرآن, ج 3, ص 295.
60. از آزادى تا شهادت, صص 164 ـ 167.
61. خطبه هاى نماز جمعه, انتشارات ناس, تهران, بى تا, ص 63.