زندگی و زمانه آیت الله
سیدمحمود علاییطالقانی در یک شب بسیار سرد زمستانی و در ۱۵ اسفند ماه سال ۱۲۸۹در دهکده گلیرد طالقان بهدنیا آمد. وی اولین فرزند پسر خانواده بود. براساس شواهد موجود اصل و نسب او با چندین واسطه به امام محمد باقر (ع) باز میگردد. خاندان او در ایران به سادات اورازان شهرت یافتهاند. وقتی به پنج سالگی رسید او را به مکتبخانه گلیرد نزد ملا سیدتقی اورازانی فرستادند. او در سال اول، خواندن قرآن و تعلیم خط و نگارش را آموخت. روستاهایی که از گذشتههایی دور در آنها سواد قرآنی آن، مرسوم و متداول بوده است و خاندان طالقانی در این حوزه از سرآمدان آن دیار بودهاند. چنان که پدر آیتالله طالقانی را از شاخصترین چهرههای این رشته برشمردهاند.
سیدمحمود در هفت سالگی سواد خواندن و نوشتن را کامل آموخت. در همان سن پدرش (ابوالحسن) تصمیم گرفت به تهران مهاجرت کند و به خانهای کوچک در محله قناتآباد تهران رفت. وقتی به ۱۰ سالگی رسید، بنا بر درخواست پدر برای تکمیل علوم دینی به شهر مقدس قم رفت. پدر درباره سیدمحمود به آیتالله حاجشیخ حائری سفارش کرد. سیدمحمود در ابتدا به مدرسه رضویه رفت و سپس وارد مدرسه فیضیه شد. پدر طالقانی در زمانهای که قاطبه علما از ورود به حوزه سیاست ابا داشتند و متاثر از فضای متلاطم اجتماعی – سیاسی پس از مشروطه بودند دغدغههای سیاسی داشت. وی از دوستان صمیمی و نزدیک سیدحسن مدرس به حساب میآمد. تلاش عمده او برگزاری نشستهای مذهبی و جلسههای مباحثه و مناظره و فعالیتهای اجتماعی در چارچوب مذهب بود که با حضور مدرس و برخی فعالان سیاسی دیگر صبغه سیاسی پررنگتری مییافت. طالقانی خود معتقد است پدرش از خواص و محرم اسرار مدرس محسوب میشد. ابوالحسن طالقانی با توجه به شیوه زیست اجتماعی و همچنین فعالیت گسترده دینیاش مورد احترام مراجع بزرگ روزگار خود از جمله آیتالله نایینی، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و آیتالله حائری قرار داشت.
طالقانی در همان سال به نجف اشرف رفت و از اساتید معروف بهره برد و پس از شش سال از عالم بزرگ آیتالله اصفهانی اجازه اجتهاد گرفت و به ایران بازگشت. او به قم رفت و از آیتالله حائری اجازه اجتهاد و از آیتالله مرعشی اجازه حدیث گرفت. او در آن سالها از طرفی به ادامه تحصیل پرداخت و از طرفی مشغول آموزش به جوانان شد. به این ترتیب رسما وارد مبارزه با رژیم و برای اولین بار توسط ماموران رضاخان دستگیر و به شش ماه حبس محکوم شد. در سال ۱۳۲۰ بود که کانون اسلام را در خیابان امیریه تشکیل داد و در همین سال مجلهای به نام دانشآموز نیز برای اولین بار از سوی روحانیت انتشار یافت. وی همزمان در نشستهای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و انجمن اسلامی مهندسین که در همین سالها تشکیل شده بود، فعالانه شرکت میکرد.
طالقانی و تشکلهای مذهبی
بیتردید اصلاح فکر دینی مهمترین مشغله ذهنی نوگرایان اسلامی پس از شهریور ۱۳۲۰ بود. آیتالله طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی از پیشقراولان حرکت نوگرای دینی دهه ۲۰ و ۳۰ در عرصه فعالیتهای اجتماعی فکری محسوب میشدند. پایگاه آنان مساجد، دانشگاه و تشکلهای دینی به ویژه انجمنهای اسلامی دانشجویان بود و مخاطبان آنها عمدتا دانشآموزان، دانشجویان، دانشگاهیان، کارمندان و نظامیان و سایر اقشار جوان و نوجوان کشور بودند. همچنین حرکت نیرومند مارکسیستی که در محافل علمی و میان روشنفکران پایگاه گستردهای یافته بود، حساسیت نوگرایان دینی را برانگیخت تا به پرسشها و چالشهایی که غالبا جهت نفی باورهای دینی مطرح میشد، پاسخ جدید بدهند. طالقانی فعالیتهای حرفهای خود را به خدمات اجتماعی و دینی پیوند زد و آن را به شیوه پدر ادامه داد. برخورد عقلانی و ملاطفتآمیزش با همه افراد صرف نظر از گرایشهای سیاسی و مذهبی آنها ادامه یافت.
طالقانی در این دوره با تشکل کانون اسلام که هسته اولیه آن را محمدعلی مهیاری بنا نهاده بود ارتباط یافت. طالقانی پایگاهی ثابت و مخاطبانی علاقهمند یافت که با سخنرانیهای مذهبی بر شور اشتیاق حاضران میافزود. به گفته بازرگان کانون اسلام محل معارفه و برخورد افکار و اشخاص بود. از دیگر بسترهای فعالیت فکری، دینی و آموزشی طالقانی تشکلی مذهبی – دانشجویی موسوم به «انجمن اسلامی دانشجویان» بود. این تشکل از سوی دانشجویان اسلامگرای دانشکده پزشکی تهران شکل گرفت. اصلاح جامعه طبق دستورات اسلام، کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان، انتشار حقایق اسلامی با ایجاد موسسات تبلیغاتی و مطبوعاتی و مبارزه با خرافات، اصول چهارگانه این انجمن بود. طالقانی همچنین ارتباط خود را با مساجد به ویژه مسجد «منشور السلطان» و دیگر محافل دینی و سیاسی ادامه داد. وی در این دوره سلسله سخنرانیهای رادیویی با هدف پر کردن خلأهای مذهبی با عنوان «حقیقت تربیت و تربیت از نگاه قرآن» داشت.
طالقانی و نهضت ملیشدن نفت
او در نهضت ملیشدن صنعت نفت تلاشهای فراوانی کرد و با آیتالله کاشانی روابط صمیمانهای برقرار ساخت. در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی از سوی مردم شهرهای چالوس، نوشهر و شهسوار به عنوان نماینده انتخاب شد ولی به دلیل ابطال انتخابات در برخی از حوزهها توسط دولت، به مجلس راه نیافت. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جمعی از فعالان ملی و مذهبی به طور مخفی نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند که آیتالله طالقانی از جمله آنان بود. سال ۱۳۳۴ بعد از ترور حسین علا، نخستوزیر، توسط فداییان اسلام به اتهام پناهدادن به نواب صفوی و دوستانش دستگیر و مدتی بازداشت شد. دو سال بعد ساواک با یورش به مراکز نهضت ملی در شهرهای مختلف ایران بسیاری از اعضای فعال آن از جمله آیتالله طالقانی را دستگیر کرد که بیش از یکسال در زندان به سر برد.
طالقانی همه همت و توان عملی خود را وقف پیشبرد این نهضت کرد. هنگامی که اختلافات میان رهبران ملی و مذهبی بالا گرفت به میانجیگری پرداخت. وی پس از کودتای ۲۸ مرداد به همراه بازرگان و سحابی به شهرهای مختلف ایران سفر کرد تا مراجع وقت را به شناخت ماهیت تحولات سالهای پس از کودتا و نیز هواداری از راه مصدق برانگیزد. طالقانی پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۴۶ در اولین فرصت جهت ادای احترام و فاتحه به آرامگاه مصدق در احمدآباد رفت، اقدامی که بارها تکرار شد. طالقانی در اولین مراسم بزرگداشت مصدق پس از پیروزی انقلاب و در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ او را با بالاترین تعابیر ستود. وی مصدق را سمبل بیش از نیم قرن مبارزه ملت ایران و حلقه واسطی میان نهضتهای پیش و پس از خود در برابر ظلم و استبداد و استعمار و استثمار دانست.
طالقانی و فداییان اسلام
طالقانی از بدو تاسیس جمعیت فداییان اسلام با آنها مناسبات دوستانه برقرار کرد. البته این روابط هیچگاه در چارچوب سازمان و تشکیلات، قابل تعریف نبود بلکه عمدتا بر بنیاد روابط عقیدتی استوار بود. اولین رویدادی که بر مبنایی برای تاسیس جمعیت فداییان اسلام تبدیل و به پیوند اعضای آن با طالقانی منتهی شد مساله کسروی بود. طالقانی در دیدار با نوابصفوی وی را تشویق به گفتوگوی حضوری با کسروی کرد. ظاهرا نواب به این امر پرداخت و مشغول مباحثه با کسروی شد و چون نتیجهبخش نبود کسروی ترور شد. قتل وی سرآغاز حرکت گستردهتر فداییان اسلام برای اثرگذاری بر روند رخدادهای کشور بود که به نام دفاع از احکام و ضوابط دینی صورت میگرفت و رنگ و بوی سیاسی مییافت. سرکوب فداییان اسلام از سوی رژیم آغاز شد. در این وضعیت حساس سران این گروه به طالقانی پناه بردند و به پیشنهاد وی رهسپار طالقان شدند و هفتهها در آن دیار زیستند و با توجه به جایگاه طالقانی، از بذل محبت روستاییان و هممحلیهای طالقانی بهره فراوان بردند و مدتی از چشم ماموران دولت در آرامش زیستند.
هنگامی که روابط جمعیت فداییان اسلام با دولت مصدق رو به تیرگی و سرانجام به دستگیری جمعی از اعضای این جمعیت انجامید و در راس آن نواب رهسپار زندان شد، طالقانی پیوند خود را با فداییان اسلام نگسست. حتی ادعا میشود که تلاش گستردهای برای پرکردن شکافهایی که میان جمعیت و دکتر مصدق پدید آمده بود، صورت داد اما توفیقی نیافت. در سال ۱۳۳۳ هنگام بازگشت نواب از سفر مصر با وجود حکومت نظامی و ممنوعیتها و محدودیتهای ناشی از آن در فرودگاه مهرآباد به استقبال نواب رفت. طالقانی پس از آن بارها کوشید تا با وساطتهای خود میان هیات علمیه تهران که از استوانههای اصلی نهضت مقاومت ملی بود و جمعیت فداییان اسلام پیوند برقرار کند. فداییان اسلام بار دیگر به منزل طالقانی پناه آوردند و پنج روز در آنجا اقامت داشتند. طالقانی از آنان پذیرایی شایانی به عمل آورد. راز چنین رفتارهای طالقانی تنها در چارچوب وسعت نظر او در برخورد با جریانهای سیاسی و فکری مبارز به ویژه با رویکرد دینی نهفته بود.
طالقانی و نهضت آزادی
سال ۱۳۴۰ آیتالله طالقانی به همراه گروهی از فعالان مذهبی، جمعیت نهضت آزادی ایران را تشکیل داد. سال بعد در پی اعتراض به رفراندوم شاه دستگیر و زندانی شد. بعد از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نهضت آزادی ایران اعلامیه شدیداللحنی با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» منتشر کرد و رژیم شاه که آیتالله طالقانی را مسبب اصلی این اعلامیه میدانست، وی را دستگیر و در دادگاه نظامی به ۱۰ سال زندان محکوم کرد. او زندان قصر را به دانشگاه زندانیان سیاسی تبدیل نمود و کلاسهای تفسیر قرآن، نهجالبلاغه و تاریخ اسلام دایر کرد و تدوین چند جلد تفسیر پرتوی از قرآن و تکمیل کتاب اسلام و مالکیت حاصل همان سالهاست. سرانجام رژیم شاه بر اثر فشار افکار عمومی در ایران و جهان وی را در سال ۱۳۴۶ آزاد کرد.
یکی از کارهای مهمی که طالقانی در سال ۱۳۴۰ انجام داد حضور در هیات موسس نهضتآزادی ایران بود. طالقانی به پیشنهاد آیتالله زنجانی به عضویت این جمعیت پیوست. بازرگان و سحابی دیگر اعضای نهضت آزادی بودند. از دیدگاه طالقانی، نهضت آزادی به لحاظ مشی سیاسی، مرامنامه، سوابق و معتقدات افراد شکلدهنده آن با احزاب آن دوره کاملا متفاوت بود. به تدریج نهضت آزادی در میان کانونهای مخالف و مبارز جایگاه استواری یافت و با فروپاشی جبهه ملی به نهضت روحانیون پیوست.
شعبههای فراوانی در سراسر کشور و در کشورهای اروپایی دایر کرد. طالقانی در بسیاری از مراسمها و سخنرانیهای نهضت آزادی حضور فعالی داشت. وی در این دوره مخالفت خود را با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی اعلام کردو آن را فریبکاری بزرگ و مخالف قانون اساسی دانست.
در پی بالا گرفتن فعالیتهای سیاسی طالقانی به ویژه همکاری با جبهه ملی، نهضت آزادی و حرکت روحانیون، سرانجام در چهره مخالف آشکار با انقلاب سفید و بسترسازی قیام ۱۵ خرداد، نمود یافت.
رژیم کوشید تا براساس یک نقشه حساب شده مقادیری مواد منفجره در منزل نامبرده جاسازی کند و با کشف اعلامیهها و مکاتبات وی پروندهای قطور برای او و سران نهضت آزادی تشکیل دهد. به دنبال این صحنهسازی، طالقانی بازداشت، زندانی و محاکمه شد. او بدون کوچکترین تزلزلی سرسختانه بر مواضع خود پای فشرد و از تقاضای «عفو ملوکانه» که امری رایج بود، خودداری کرد. در نتیجه پیامدها و مجازات سنگین دادگاه نظامی رژیم را به جان خریدار شد. این محاکمات که از آخرین دادگاههای علنی پهلوی دوم بود از سوی سران نهضت آزادی به صحنه محکومیت رژیم استبدادی شاه و دفاع از آزادی، دینداری و مشروطیت تبدیل شد و استقامت آنها در محاکمهها و دوران زندان زبانزد عام شد. وی در دادگاه محاکمهکنندگان را بهشدت تحقیر کرد. وی پس از اعلام رای دادگاه «سوره والفجر» را قرائت کرد و اعلام داشت: «بروید به اربابانتان بگویید که شما محکوم هستید نه ما.» در واقع این دادگاه پس از محاکمه مصدق طولانیترین و پرسروصداترین دادگاه نظامی بود. طالقانی پس از گذشت پنج سال از مدت محکومیت در روز نهم آبان سال ۱۳۴۶ از زندان قصر آزاد شد.
طالقانی و مسجد هدایت
مسجد هدایت ابتدا مقبره خاندان هدایت بود. طالقانی در سال ۱۳۲۷ رسما امام جماعت مسجد هدایت شد. بعد از سال ۱۳۳۲، اعضای انجمن اسلامی مهندسان و نمازگزاران با تهیه پول، مسجد را بازسازی کردند. از همان سال اول تفسیر قرآن آقای طالقانی در آن مسجد شروع شد. مسجد هدایت علاوه بر جلسه تفسیر و صحبتهای آقای طالقانی، محل دیدار دانشجویان هم بود. آنها به مناسبتهای مختلف در مسجد جمع میشدند و به صحبتهای آقای طالقانی گوش میدادند. آقای طالقانی در مسجد هدایت به همراه آقای مطهری به تحلیل مسایل اجتماعی و افشاگری کارهای رژیم میپرداخت. در خلال انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۳۹، رژیم شاه مجبور به تعطیلی جلسات و فعالیتهای او در مسجد هدایت شد زیرا جلسات مسجد یادشده با حضور متفکران و منتقدان رژیم تبدیل به پایگاهی قدرتمند برای مبارزه با رژیم و فعالیتهای استبدادی و خفقانآور شده بود. پس از تعطیلی مسجد این جلسات به صورت سیار در تهران، کرج و گهگاهی در طالقان برگزار میشد.
فعالیت طالقانی در نهضت مقاومت ملی حساسیت ساواک را برانگیخت و مسجد هدایت تحت کنترل ساواک درآمد. رفت و آمدها، ملاقاتهاو سخنرانیهای وی با واکنشهایی همراه بود و بارها از سوی شهربانی احضار و مورد بازجویی و بازداشت قرار گرفت. اوج این حرکتها در پی حضور دو نفر از دانشجویان مصری در مسجد هدایت و گفتوگو با طالقانی بروز یافت. به دنبال این تحرکات سازمان اطلاعات و امنیت شهرستان کرج موظف شد کلیه رفت و آمدهای وی را به بخش طالقان به طور غیرمحسوس کنترل کند. پس از آزادی وی در سال ۱۳۴۶ و برخلاف فضایی که بر جامعه سیاسی حاکم بود و نفسها را در سینهها حبس میکرد، همچنان با همان حالات و احساسات پیش از زندان، فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی خود را از سر گرفت و نشستها و رفت و آمدهای مسجد هدایت را دوباره به راه انداخت و به گردآوری نیروها و هواداران خود و بازسازی آنها همت گماشت. مسجد هدایت رونق از دسترفتهاش را بازیافت و به پایگاه فکری جوانان تبدیل شد. طالقانی در تفسیرهای خود مستضعفان را به فریاد و قیام علیه مستکبران فراخواند.
سال ۱۳۴۹ در خطبه نماز عید فطر به مساله فلسطین پرداخت و خواستار جمعآوری فطریه برای مردم فلسطین شد. در مهر همان سال برگزاری مجلس یادبودی به مناسبت درگذشت جمال عبدالناصر رهبر مصر و مبارزات وی علیه صهیونیسم در مسجد هدایت، رژیم را غافلگیر کرد. در روز عید فطر سال ۱۳۵۰ از برگزاری نماز عید توسط او جلوگیری به عمل آمد و منزلش به مدت یک ماه در محاصره ماموران حکومت درآمد و سپس در دادگاه نظامی محاکمه و به سه سال تبعید در زابل محکوم شد که این حکم به یک سال و نیم تبعید در بافق کرمان تبدیل شد و سرانجام پس از سپری شدن این مدت در خرداد ۱۳۵۲ به تهران بازگشت. از آن پس، از اقامه نماز جماعت و ایراد سخنرانی منع و در پاییز سال ۱۳۵۴ مجددا بازداشت و به ده سال حبس محکوم شد.
طالقانی و شریعتی
طالقانی در این دوره همکاریهای گستردهای با چهرههای شاخص روشنفکری همچون مطهری، شریعتی، بازرگان و دیگر متفکران نواندیش داشت. به تعبیر مطهری، پایهگذار آشنایی و علقه نسل جوان به دین اسلام؛ نه من هستم و نه شریعتی، بلکه اولین کسانی که دین اسلام را در بین جوانان احیا کردهاند آقایان طالقانی، سحابی و بازرگان میباشند. شریعتی شخص طالقانی را چنین مورد ستایش قرار داد که «در سالهای خفقان و ظلمانی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تنها طالقانی و مسجد هدایت چون منارهای در کویر، قامت بلند آزادی و فریاد بود. در این دوره، طالقانی در معرض همان حملاتی قرار داشت که بیدریغ نثار شریعتی میشد. به او میگفتند «وهابی» هستی چون از شریعتی دفاع میکنی. اما طالقانی همواره از شریعتی و اندیشههای او دفاع میکرد. از دیدگاه وی شریعتی هم از جهات شخصیتی و اخلاقی و هم از جهت اندیشه و مظاهر آن یعنی گفتار و نوشتار، چهرهای بیمانند بود. به اعتقاد وی بسیاری از مخالفتها علیه شریعتی در همین تلاشها و مجاهدتهای او ریشه داشت. طالقانی در پیامی که به مناسبت بزرگداشت فوت شریعتی صادر کرد او را بسان ستارهای تابان تصویر کرد که از درخت گسترده و پرشاخ و برگ و خجسته زیتون سوخت میگیرد.
پیروزی انقلاب
با اوجگیری انقلاب اسلامی، رژیم شاه به منظور فریب افکار عمومی زندانیان سیاسی را به تدریج آزاد میکرد و آیتالله طالقانی در روز هشتم آبان ۱۳۵۷ با استقبال مردم انقلابی از زندان قصر آزاد شد. منزل او از بدو آزادی تا ورود امامخمینی به تهران مهمترین کانون انقلاب بود و بسیاری از برنامهها و سازماندهیهای سیاسی ضدرژیم در آنجا شکل میگرفت. طالقانی برای درهم شکستن حکومت نظامی و اعلان قدرت مردم به جهانیان در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ ملت مسلمان ایران را به راهپیمایی همگانی فراخواند. روز دهم بهمن همان سال طی پیامی به پرسنل ارتش از آنان درخواست کرد تا به صفوف انقلابی مردم بپیوندند. وی با حمایت از مواضع رهبر انقلاب ضمن مخالفت با نخستوزیری بختیار همکاری با بختیار را جایز ندانست. وی با قطعی شدن تاریخ ورود امامخمینی به ایران کوشید برخی از شخصیتهای ملی و مذهبی را به مراسم استقبال دعوت کند. به دلیل بیماری، تلاش داشت با پیروزی انقلاب کمتر در سیاست مداخله کند اما به اصرار مقامات مسوول همچنان در صحنه باقی ماند. از انتخاب بازرگان (دوست و همقدم ۴۰ ساله) بهعنوان نخستوزیر حمایت و با مواضع و اقدامات خود در راستای تقویت دولت موقت گام برداشت و از مردم خواست برای امور اداری و دولتی دیگر به وی مراجعه نکنند. وی در این دوره بارها بر این موضوع که «دنبال صدارت و وزارت نیستم» تاکید داشت.
مشارکت در اداره کشور
با توجه به کسالت جسمی طالقانی وی به سهم خود در اداره کشور کمک شایانی کرد. موضوع عضویت طالقانی در شورای انقلاب با مخالفت عدهای در این شورا روبهرو شد. دلیل مخالفان، عضویت وی در جبهه ملی که سابقه آن به سالهای ۱۳۲۰ بر میگشت و همچنین عضویت در نهضت آزادی بود. در تماس یزدی با طالقانی وی تاکید داشت «بعد از آزادی از زندان نه عضو شورای نهضت آزادی هستم و نه جبهه ملی، برای اینکه بتوانم همه نیروها را جمع کنم فکر کردم به هیچ حزب و گروهی وابسته نباشم بهتر میتوانم وظیفهام را انجام دهم.» به دستور امام وی به عضویت شورای انقلاب که در واقع مافوق دولت موقت بود، درآمد. حضور وی در شورا و ریاست بر آن وزن و اعتبار خاصی به مواضع و سیاستهای آن میبخشید.
طالقانی از عضویت جریانهای فعال به منظور فراگیر شدن شورا و همچنین تفکر شورایی حمایت میکرد.
طالقانی در برابر سازمان مجاهدین و همه اشخاص و جریانهایی که شعار انحلال ارتش را میدادند به شدت انتقاد کرده و آن را نقطه مقابل منافع ملی و آرمانهای انقلاب میدانست. وی از حامیان برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی بود. به گفته وی «هرچند مردم در تمامی ایران با راهپیمایی خود به این نظام رای دادند اما برای مشروعیت بینالمللی آن و همچنین پایان دادن به انتقادات و اعتراضات گروههای معارض داخلی این رفراندوم شروع خواهد شد.» وی در انتخابات مجلس خبرگان از سوی حزب جمهوری، نهضت آزادی، مجاهدین خلق و نهضت زنان مسلمان مورد حمایت قرار گرفت و به عنوان نفر اول انتخابات تهران با کسب ۵۵۱/۰۰۴/۲ رای از مجموع ۳۸۱/۵۲۵/۲ رای در صدر مجلس خبرگان قرار گرفت. اما به دلیل بیماری، خود را کاندیدای ریاست نکرد. نخستین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در پنجم مرداد سال ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران توسط او برپا شد. وی در نماز جمعهها به طرح مسایل روز میپرداخت و با سخنان وحدتآمیز خود کوشید به اختلافها و تضادها پایان دهد.
وی در نخستین روزهای انقلاب و پس از طرح خودمختاری کردستان از سوی قاسملو و تنش و درگیری در کردستان به اتفاق تعدادی از مقامات به منطقه سفر کرد و ضمن دیدار با تعدادی از رهبران کرد، خواستار پایان درگیریها و ایجاد فضای دوستی و برادری در منطقه شد. این هیات پس از سه روز اقامت در سنندج و اطمینان از برقراری آرامش نسبی این شهر را ترک کرد.
طالقانی و نظریه شورا
نظریه شورا مهمترین جنبه از تفکر اجتماعی و سیاسی طالقانی بود. وی سالها دغدغه تفکر شورایی داشت و بهمناسبتهای مختلف آن را ابراز و همواره از آن بهعنوان یک مدل مشارکت مردمی دفاع میکرد و آن را نشانه جامعه اسلامی میدانست. وی همچنین از مدافعان مرجعیت شورایی بود. طالقانی طرح اجرایی کمیتههای محلی را با عنوان شورای محلی ارایه کرد که وظیفهاش مشاوره و تصمیمگیری در شهرها و محلههای مختلف براساس نیازها و توزیع قدرت در لایههای درونی اجتماعی بود. وی ایجاد شوراها را یک اصل مترقی و پیام انقلاب و قرآن خواند و اینکه مردم احساس کنند در سرنوشت خود دخالت دارند. وی در گفتار و نوشتار و حتی در آخرین خطبهاش، نمونهها و مصادیق فراوانی از لزوم رجوع به شورا را ارایه کرد.
آثار و تالیفات طالقانی
طالقانی در مدت کوتاه عمر خود و سابقه مبارزاتی و دوران زندان و تبعید دارای کتب، شماری خطابه و مقالات پراکنده است. حجتالاسلام دعایی از نزدیکان امامخمینی میگوید: «روزی یکی از طلاب در نجف از امامخمینی درباره آثار شخصیتهای اسلامی سوال کرد و از عدهای نام برد. امام درباره مطهری و طالقانی گفت: «هرچه نوشتند درست است.» طبق آمار موجود طالقانی دارای سیزده عنوان کتاب در هجده جلد است. وی همچنین دارای دو جلد «پرتوی از قرآن» و نیز دو کتاب «بهنام آزادی تا شهادت و منارهای در کویر» است که شامل تعدادی از گفتارها و نوشتارهای اوست که پس از فوتش منتشر شده است. در سالهای نخست انقلاب بسیاری از ناشران مقالات و سخنرانیهای وی را بهعنوان کتاب منتشر کردند و عنوانی برای آن برگزیدند. طبق آمار موجود ۴۴ جلد کتاب در ۴۷ جلد درباره او انتشار یافته است.
فوت طالقانی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا آخرین روز زندگی راه خدمت به اسلام، انقلاب و ملت ایران لحظهای از پا ننشست و سرانجام پس از یک عمر مبارزه و مجاهدت و بیماری در نخستین ساعات بامداد روز دوشنبه ۱۹شهریور ۱۳۵۸ و در سن ۶۸ سالگی در تهران دارفانی را وداع گفت. پیکر وی بعد از عزاداری و تشییعجنازه کمنظیر توسط ملت مسلمان در بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شد. رهبر انقلاب نیز یکی از کمنظیرترین پیامها را بهمناسبت فوت او صادر کرد و از او بهعنوان «برادری بسیار عزیز، مجاهدی عظیمالشان، ابوذر زمان و شمشیر مالک اشتر» یاد کرد.